تربیت به معنای ربوبی شدن (قسمت دوم)

از سه واژه تطهیر، تزکیه و تهذیب که معنای مشابهی دارند، واژه «تهذیب» در قرآن به کار نرفته، اما در روایات استفاده شده است
شنبه، 2 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تربیت به معنای ربوبی شدن (قسمت دوم)
واژه «علم» به معنای اطلاع و آگاهی است و هنگامی که به صورت «تعلیم» به کار می رود، حاکی از آن است که اطلاع و آگاهی مزبور از کسی به کسی انتقال یابد. اکنون با ملاحظه آیات زیر می توان گستره آن را مشخص کرد:
 
1. « و انه لذو علم لما علمناه ولکن اکثر الناس لا یعلمون...» و بی گمان ، او ( یعقوب) از ( برکت) آنچه بدو آموخته بودیم دارای دانشی ( فراوان) بود، ولی بیشتر مردم نمی دانند .
 
۲. «و علمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم...» و به ( داوود) فن زره سازی آموختیم، تا شما را از خطرات جنگتان حفظ کند...»
 
۳. «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب والحکمه و یزکیهم» پروردگارا، در میان آنان، فرستاده ای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه شان کند...
 
۴. «واتبعوا ماتتلوا الشیاطین على ملک سلیمان و ماکفر سلیمان ولکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر و ما انزل على الملکین بابل هاروت و ماروت و مایعلمان من احد حتى یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء وزوجه.....» و آنچه را که شیطان (صفت) ها در سلطنت سلیمان خوانده و درس گرفته بودند، پیروی کردند. و سلیمان کفر نورزید، لیکن آن شیطان صفت ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند. و  نیز از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرو فرستاده شده بود پیروی کردند، با این که آن دو (فرشته) هیچ کس را تعلیم (سحر) نمی کردند مگر آن که  قبلا به او می گفتند: «ما وسیله آزمایشی برای شما هستیم، پس زنهار کافر نشوی.» و(لی) آنها از آن دو (فرشته) چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند...» .
 
۵. «یسئلونک ماذا أحل لهم قل أحل لکم الطیبات و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونه مما علمکم الله..». از تو می پرسند: چه چیزی برای آنان حلال شده است. بدون چیزهای پاکیزه برای شما حلال گردیده و (نیز صید) حیوانات شکارگر که شما به عنوان مربیان سگهای شکاری، از آنچه خدایتان آموخته به آنها تعلیم داده اید ( برای شما حلال شده است )...» آیه ۱ نشان می دهد که تعلیم به معنای انتقال علم یا برخودار کردن کسی از علم به کار رفته است. آیات ۱و ۲ نشان می دهند که تعلیم شامل انتقال هر دو گونه دانش نظری و مهارتی می‌شود. آیه ۳ بیانگر آن است که تعلیم به صرف برخوردار کردن از علم اشاره دارد و جنبه اخلاقی ندارد و بنابراین، دربرگیرنده تزکیه اخلاقی نیست. آیه ۴ همین معنا را به صورت روشن تری بیان می کند زیرا نشان می دهد که در مواردی هم که انگیزه ضد اخلاقی از آموختن وجود دارد، مانند سحرآموزی برای فتنه، مفهوم تعلیم و تعلم به کار می رود. بنابراین، سخن کسانی که مفهوم تعلیم و تعلم در قرآن را با پا کی ملازم می دانند، پذیرفته نیست: «قرآن، مفاهیم و دلالت های گوناگون به کار رفته در معنای تعلیم و تعلم را به یک معنای کلی می آراید که مفهومش آن است که تعلم، پاکی و پاکیزگی روح از راه کسب علم و حکمت است: «کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیتنا و یزگیکم و یعلمکم الکتاب والحکمه...» هرچند در این آیه تعلیم در کنار تزکیه آمده، اما این حاکی از ملازمت آنها نیست، چنان که در آیات فوق این نکته آشکار گردید.
 
آیه ۵ بیانگر آن است که مفهوم تعلیم، اختصاصی به انسان نیز ندارد بلکه در مواردی هم که نوعی آگاهی به حیوانات انتقال می یابد، به کار می رود. مجموع آیات، این نکته را نیز روشن می سازند که نحوه خاصی از انتقال یا برخوردار کردن دیگری از علم، در تعلیم مورد نظر نیست بلکه طریقه وحی با الهام الهی، ارتباط کلامی بین انسان‌ها، ارتباط غیر کلامی بین انسان و حیوان همه تحت عنوان مفهوم تعلیم واقع می شوند.
 

تطهیر و تزکیه

 از سه واژه تطهیر، تزکیه و تهذیب که معنای مشابهی دارند، واژه «تهذیب» در قرآن به کار نرفته، اما در روایات استفاده شده است. مشابهت معنایی این سه واژه، در این است که هر سه به صراحت به جنبه سلبی، یعنی حذف آلایش‌ها و ناپاکی ها اشاره دارند و به طور ضمنی، به جنبه ایجابی، یعنی حصول پاکی (در تطهیر و تهذیب) یا رشد و نمو (در تزکیه) دلالت دارند. در این جا، تنها به دو مفهومی که در قرآن مورد استفاده قرار گرفته خواهیر پرداخت.
 
با تأمل در آیاتی که مفهوم «تطهیر» در آن‌ها به کار رفته، می توان گستره معنایی آن را مشخص کرد. به عنوان نمونه، آیات زیر را مورد توجه قرار می دهیم:
 
١. «وثیابک فطهر: و لباس خویشتن را پاک کن»
 
۲. «انما الخمر والمیسر والانصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان: شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه پلیدند (و) از عمل شیطانند»
 
۳. «اولئک الذین لم یرد الله أن یطهر قلوبهم: اینانند که خدا نخواسته دل هایشان را پاک گرداند»
 
۴. «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا: خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان ( پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند»
 
۵. «و یجعل الرجس على الذین لایعقلون: و (خدا) بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد.»
 
۶. «فاجتنبو الرجس من الأوثان : پس، از پلیدی بت ها دوری کنید».
 
۷. «و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا وهم کافرون: اما کسانی که در دل هایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود و در حال کفر در می گذرند»
 
۸. فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا: در دل هایشان مرضی است و خدا بر مرصشان افزود»
 
۹. «کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یؤمنون: این گونه، خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار می دهد.» .
 
۱۰. «خذ من أموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم: از اموال آنان صادقه ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه شان سازی» .
 
 آیه ۱ نشان می دهد که تطهیر به معنای پاکیزگی مادی و جسمی به کار رفته است. آیه ۲ از برخی رفتارها و اعمال جوارحی انسان نیز با عنوان پلیدی یاد می کند. رهایی از پلیدی های جسمی و عملی قلمروی از تطهیر را نشان می دهد. آیه ۳ نشانگر آن است که تطهیر در مورد دل نیز به کار می رود و به عبارت دیگر، تطهیر جنبۂ باطنی نیز دارد. برای دریافتن گستره تطهیر باطنی، چنان که پیش از این اشاره شد، می توان از رابطه تضادی که میان «پلیدی» (رجس) و «پاک کردن» (تطهیر) برقرار است، بهره گرفت. این نوع رابطه، در آیه ۴ مطرح شده است. اکنون، با مراجعه به آیاتی که پلیدی» (رجس) در آنها تفصیل یافته، می توان گستره معنایی تطهیر باطنی را مشخص کرد. همان طور که در بحث از رابطه تضاد مطرح شد، آیه ۵ از پلیدی ناشی از خاموشی عقل سخن می گوید و آیه ۶ بت ها را پلید معرفی می کند و این نشانگر آن است که اندیشه شرک پلید است. پس، عرصه ای از تطهیر باطنی، قلمرو فکر و اندیشه است که مستلزم زدودن سفاهت و اندیشه‌های باطل است. آیه ۷ (به قرینه آیه ۸) از نفاق به عنوان پلیدی دل سخن گفته است. آیه ۹ نیز پلیدی را بر ایمان نیاوردن به خدا بار کرده است. با توجه به ارادی بودن نفاق و کفر ورزیدن یا ایمان نیاوردن، این ها را می توان پلیدی های مربوط به اراده آدمی دانست. آیه ۱۰ از پاک شدن در نتیجه انفاق سخن می گوید. بنابراین، وابستگی به مال و واماندگی در آن، نوعی پلیدی در عرصه تمایل ها و کشش ها در نظر گرفته شده است. بنابراین، آیات مذکور بیانگر آنند که در قلمرو اراده و کشش های آدمی نیز پلیدی هایی راه می یابند. رهایی از این نوع پلیدی، بعد دیگری از تطهیر باطنی است.
 
از ملاحظه آیات مذکور مشخص گردید که تطهیر، مفهومی سلبی، حاکی از مبرا شدن از پلیدی‌ها دارد و گستره معنایی آن بسیار وسیع است، به طوری که قلمروهای جسمی (عملی)، فکری، ارادی و گرایشی آدمی را دربر می گیرد.
 
در مورد «تزکیه» نیز همین جنبه سلبی مطرح است، اما به نظر می رسد این واژه شامل قلمروهای جسمی (عملی) و گرایشی / ارادی است و شامل جنبه فکری و معرفتی نمی‌شود.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص105-102، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط