آل سعود و عربستان سعودي (3)

15 ـ در تاريخ هفدهم جُمادي الاولي سال 1351/ هجدهم دسامبر 1932 به موجب فرماني نام كشور خود را «المملكة العربية السعودية» گذاشت و در شانزدهم محرم 1353/ 11 مه 1933 پسرش سعود را وليعهد خويش ساخت.42 16 ـ بعد از فتح حجاز به فكر رهبري جهان اسلام و تشكيل وحدت اسلامي و وحدت عربي افتاد. همان خيالي كه پيش از او در سر شريف حسين پيدا شده بود.
سه‌شنبه، 1 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آل سعود و عربستان سعودي (3)
آل سعود و عربستان سعودي (3)
آل سعود و عربستان سعودي (3)






15 ـ در تاريخ هفدهم جُمادي الاولي سال 1351/ هجدهم دسامبر 1932 به موجب فرماني نام كشور خود را «المملكة العربية السعودية» گذاشت و در شانزدهم محرم 1353/ 11 مه 1933 پسرش سعود را وليعهد خويش ساخت.42
16 ـ بعد از فتح حجاز به فكر رهبري جهان اسلام و تشكيل وحدت اسلامي و وحدت عربي افتاد. همان خيالي كه پيش از او در سر شريف حسين پيدا شده بود.
17 ـ بعد از جنگهاي سختي در سال 1353 ه . ق. با حسن ادريسي43 پادشاه تهامه و امام يحيي44 پادشاه يمن آشتي كرد و آن دو عملاً مطيع ابن سعود شدند.
18 ـ بزرگترين خوشبختي ابن سعود پيدا شدن نفت در منطقه شرقي بود كه امتياز استخراج آن را به كمپاني آمريكايي استاندارد اويل و سپس شركت «آرامكو» واگذار كرد. از سال 1358/1939 جريان نفت سعودي به كشورهاي غربي آغاز شد و درآمد آن موجب آباداني عربستان و ثروت بي‏كران سعوديان گرديد.45
19 ـ در دو جنگ بزرگ جهاني به كمك انگلستان، موفق شده عربستان را بي‏طرف و امن نگاه دارد.
20 ـ در تاريخ دوم ربيع الاوّل 1364/ 15 فوريه 1945 در فَيّوم ـ مصر ـ با روزولت رئيس جمهور آمريكا46 ملاقات و مذاكره كرد. در همين سفر بود كه با فاروق ـ پادشاه مصر ـ و شُكري قوّتي رئيس جمهوري سوريه و نيز با وينستون چرچيل نخست‏وزير و انتوني ايدن وزير خارجه انگلستان ديدار و گفتگو كرد.
21 ـ قدرت و ثروت ابن سعود و موقع ممتاز او نزد دولتهاي عربي و غربي سبب شد كه شيوخ خليج فارس از او حرف شنوي داشته باشند و به برتري او معترف گردند.
22 ـ علي رغم دشمني كهن خاندان سعودي با اعقاب محمد علي پاشا روابط سياسي و فرهنگي نزديك با ملك فاروق پادشاه مصر برقرار ساخت.
23 ـ وفاداري خود را به غرب در تمام عمر خود حفظ كرد. هنوز اعقاب او از ثمرات اين دوستي متقابل برخوردارند.
24 ـ ابن سعود و چهار فرزندش ـ كه يكي بعد از ديگري به سلطنت رسيده‏اند ـ از برقراري هرگونه رابطه با روسيه شوروي و اجازه تشكيل حزب و جمعيت سياسي خودداري كرده‏اند. شايد يكي از عواملي كه مانع پيشرفت افكار كمونيستي در عربستان شده است همين باشد.
25 ـ علي رغم مخالفت علماي وهابي، از ويران كردن گنبد و روضه مطهره رسول اللّه‏(ص) خودداري كرد. البته دخالت دولتهاي اسلامي ـ از جمله ايران ـ با وساطت آمريكا و انگليس در اين امر مؤثر بوده است.
26 ـ تعمير كعبه مشرفه و بازسازي مسجد الحرام و آب‏رساني به مكّه و احداث طرق و شوارع و مدارس و بيمارستانها و توسعه عمران و آبادي... امري است كه سعوديان به آن افتخار مي‏كنند.47

آل سعود و عربستان سعودي (3)

عبدالعزيز ابن سعود

در تاريخ نهم نوامبر 1953م/1373 ه.ق در طايف در عمر هشتاد سالگي درگذشت. جنازه‏اش را به حكم وصيت به رياض برده در گورستان عمومي دفن كردند. نويسنده در رياض آن گورستان را ديد و مشاهده كرد كه قبر ابن سعود فرقي با ساير قبرها نداشت و به جاي مدفن شاهان قديم سعودي و علماي وهابي كه كهنه شده است مرده دفن كرده‏اند. روش زندگي ابن سعود تا پايان عمر بدوي و عربي و طبق سنن حنبلي وهابي بود. سادگي و بي‏تكلفي را با قساوت و مهابت در خود جمع داشت و از بخششهاي سخاوتمدانه دريغ نمي‏كرد. شاعر و خطيبي فصيح و توانا بود و اوقات فراغت را با علما و اهل ادب و تاريخ مي‏گذراند. گرچه به ظاهر مهربان مي‏نمود امّا در عمل مستبد و خشن و بي‏گذشت بود و مأمورانش طيفي از رعب در همه‏جا پراكنده بودند؛ روشي كه مطمئن‏ترين و قاطع‏ترين شيوه فرمانروايي در صحرا است.
در سياست خارجي به غرب متّكي بود و در سياست داخلي از پشتيباني علماي وهّابي و احساسات اسلامي مردم و رسوم عشايري استفاده مي‏كرد. در كار راديو و مطبوعات و ساير رسانه‏هاي گروهي شخصا و بطور روزانه مراقبت داشت. روشي كه تا امروز در عربستان ادامه دارد. با نوشتن قانون و تأسيس وزارت دادگستري و تشكيل پارلمان و محاكم عرفي مخالف بود و به جز فقه حنبلي هيچ قانوني نزد او ارزش نداشت. قبايل صحراگرد را به وسيله رؤساي آنها در اختيار داشت و اداره مي‏كرد. تا امروز، در روزهاي پنجشنبه اگر ملك در رياض باشد ريش سفيدان و مشايخ عشاير را مي‏پذيرد و به سخنانشان گوش داده، حاجاتشان را برمي‏آورد و به هريك عطايي فراخور اهميت عشيره او مي‏دهد. ابن سعود تا مدتي با بودجه‏نويسي مخالف بود و مي‏گفت همه درآمدهاي كشور ملك من است و كسي حق ندارد تصرفات مرا در اين اموال محدود سازد.
هيأت دولت در عهد ابن سعود و پسرانش آلت بلااراده‏اي براي اجراي اراده ملك‏اند و از برادران و خويشاوندان ملك يا وابستگان ايشان انتخاب مي‏شوند. افسران و افراد ارتش و گارد ملّي نيز از عناصر مطمئن و معتقد به مذهب حنبلي وهابي هستند. هيچ غير سعودي اعم از عرب و عجم در اراضي مكّه و مدينه حق مالكيّت ندارد و به هيچ غيرمسلمان اجازه سكونت در عربستان نمي‏دهند48 و هيچ معبدي جز مسجد در كشور سعودي نيست. شيعيان كه در احساء و قطيف و دمام و ظهران و خُبَر، و چند هزار نفر هم به نام نخاوله در مدينه سكونت دارند در اقلّيت و تحت فشارند. از عهد ابن سعود تاكنون تبليغات وهابي در اطراف خليج فارس و بحر عمّان و در هندوستان (هند و پاكستان و بنگلادش) و مالزي و اندونزي و سري‏لانكا و مالديو... و ساير مناطق سنّي‏نشين شرق ادامه دارد و نتايج مهم سياسي از آن برده مي‏شود. امّا سياستهاي ناسيوناليستي عربي اثري در ابن سعود نداشت و مذهب و موقع خود را بالاتر از اين جهت‏گيريها مي‏شمرد.
تداوم قدرت سعودي مرهون رسوم عربي صحرايي و پيوستگيهاي عشيره‏اي و ولاء و خويشاونديهاي نسبي و سببي است. عبدالعزيز و ساير افراد خاندانش از طوايف نيرومند عرب زن مي‏گيرند و از اين راه طرفدار و هم‏عقيده بسيار پيدا مي‏كنند. در رياض به اين جانب گفته شد كه ابن سعود هنگام مرگ 112 پسر و تعداد بي‏شماري دختر از زنانِ گوناگون باقي گذاشت. همه اعقاب عبدالرحمان بن فيصل ـ پدر عبدالعزيز ـ كه تعدادشان به قرار مسموع به چهار هزار نفر مي‏رسد از خزانه دولت مستمري كافي دريافت مي‏دارند و برادراني كه از يك مادرند با هم متحد و حافظ منافع احوال خويش و قبيله مادر مي‏باشند.

هنوز سايه ابن سعود بر سر عربستان است

از سي و شش سال پيش كه عبدالعزيز بن سعود در گذشته تا امروز چهار پسرش، يكي بعد از ديگري به سلطنت عربستان رسيده‏اند. چنان كه گذشت ابن سعود پسرش سعود را با تصويب شوراي علماي وهابي به وليعهدي اوّل و پسر ديگرش فيصل را به وليعهدي دوم و وزارت خارجه تعيين كرد. وقتي سعود به سلطنت رسيد فيصل را وليعهد اول و برادرش خالد را وليعهد دوم اعلام كرد. فيصل بعد از چندي پس از جلب‏نظر شوراي روحانيت برادر را از سلطنت خلع نمود و خود زمام امور را به دست گرفت. (11 آبان 1346 ه.ش) او برادرش خالد را وليعهد اول و نايب نخست‏وزير و برادر ديگرش عبداللّه‏ را وليعهد دوم تعيين كرد و سمت نخست‏وزيري و وزارت خارجه را خود برعهده گرفت. او مردي مدبّر و دورانديش و معتدل و باهوش و حوصله بود. در دوران سلطنت او عربستان ترقي بسيار كرد. و با همه دولتها روابط دوستانه را حفظ كرد. در پرتو لياقت شيخ احمد زكي يماني وزير نفت سعودي و مبتكر سازمان دولتهاي صادر كننده نفت (اوپك OPEC ) ثروت عربستان بيش از حدّ انتظار زياد شد. با آمريكا و انگليس هر دو صميميّت داشت. براي امنيت كشور و رفاه حال حجاج بيت‏الله گامهاي بلند برداشت و نسبت به شيعيان و ساير مسلمانان غير وهابي به مدارا رفتار كرد. شايد حاجيان ايراني امن و رفاهي را كه در عهد فيصل ديدند ديگر هرگز نبينند. براي پيشرفت تمدن و صنعت و فرهنگ كوشش بسيار كرد و امن و رفاه را تا دورترين نقاط صحرا امتداد داد... مع‏ذلك سرانجام دستخوش توطئه و مطامع آل‏سعود گرديد و برادرزاده‏اش او را به قتل رسانيد (1395/1975) بعد از فيصل برادرش خالد كه مردي آرام و كم‏حرف بود به سلطنت نشست ولي او بيمار و ضعيف بود و بعد از هفت سال بدون اين كه خدمت مهمي به كشور خود كرده باشد درگذشت (1362 ه .ش).
بعد از خالد برادرش فهد پادشاه شد. طبق وصيت ابن سعود پسرانش به ترتيب سن، به شاهي مي‏رسند. وي كه اكنون هفت سال است بر تخت سعودي تكيه زده برادرش عبداللّه‏ را وليعهد اول و برادر ديگرش سلطان را وليعهد دوم و وزير دفاع و هواپيمايي و برادرزاده‏اش سعود بن فيصل را وزير خارجه تعيين كرده است. امّا سمت رياست دولت را خود عهده‏دار است. او تنها پادشاه سعودي است كه زبان انگليسي را به طلاقت تكلّم مي‏كند. طبق سنت سعودي روابط محكمي با آمريكا و انگليس دارد. مردي كارآمد و سختگير است امّا روش اعتدالي و بي‏طرفي را به عكس اسلاف خود رعايت نمي‏كند و علنا به تعصب قومي عربي پيوسته است. براي تشكيل شوراي همكاري شيوخ خليج فارس و براي تأسيس اتحاد نظامي ايشان (سپر جزيره) و تقويت اتحاديه عرب پيشقدمي نشان مي‏دهد و از بذل دلارهاي نفتي در اين راه مضايقه ندارد. همين روش ناصواب است كه منتهي به مسلح شدن شيوخ و ناامني خليج فارس و ناامني منطقه شده و پاي آمريكا و ساير دولتها را به خليج فارس باز كرده است. با كينه‏ورزي و سوء سياست، شيعيان احساء و قطيف را به قيام مسلّحانه واداشته است. برخلاف پيشينيان خود آداب شرعي را ولو به ظاهر رعايت نمي‏كند. ثروت سرشار ملت خود را در راه حفظ نظامهاي فاسد عربي صرف مي‏كند... و گناه نابخشودني او كمكهاي بي‏حساب به رژيم آتش‏افروز عراق در جنگ تحميلي هشت ساله با ايران است كه منجر به شهادت و معلول شدن و مفقود شدن صدها هزار جوان بي‏گناه و ويراني قسمت عظيمي از كشور ما شد. گناه زشت ديگر رژيم او برهم‏زدن امنيّت حج و هتك حرمت حريم كعبه و كشتار حاجيان ايراني و غيرايراني در موسم 1407 ه.ق. و بعد منع حاجيان كشور، از اداي فريضه حج است، «و من اَظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعي في خرابها.»49

براي ثبت در تاريخ

تاريخ نودساله سلطنت ابن سعود و چهار فرزندش پر است از مطالبي كه از نظر تاريخ اسلام و ايران حائز اهميت است. ذيلاً به بعضي از آنها اشاره مي‏شود:
1 ـ در روايات اسلامي راجع به حفر چاه زمزم به وسيله عبدالمطلب آورده‏اند كه: «وقتي عبدالمطلب زمزم را كشف كرد دو آهوي طلا و چند شمشير و زر بسيار بدست آورد كه ساسان پادشاه ايران به حرم كعبه اهدا كرده بود... عبدالمطلب باب كعبه را با آنها بساخت»50 ياقوت حموي هم به نقل از مسعودي51 آورده است كه: «ايرانيان عقيده دارند كه از اولاد ابراهيم‏اند و پيشينيان ايشان براي بزرگداشت جدّ خود ابراهيم خليل به زيارت بيت‏الله مي‏رفتند و كعبه را طواف مي‏كردند تا شعار نياي خويش را برپاي دارند و انساب خود را حفظ كنند. آخرين پادشاه پارسي كه به حج بيت‏الله رفت ساسان بن بابك بود... شاعر باستاني تازي در اين باره گفته است:
زمزمت الفرس علي زمزم و ذلك من سالفها الأقدم
و بعد از ظهور اسلام يكي از شاعران ايراني چنين گفته است:
و ما زلنا نحجّ البّيت قِدْماو نُلْقي بالأباطح آمِنِينَا52
و ساسانُ بن بابَك سارَ حتّي53اَتي البيتَ العتيقَ بِأصْيَدِينا
وَ طافَ بِهِ و زمزم عندَ بِئرلاِءسماعيلَ تَرْويِ الشاربينا54
به موجب اين اخبار ـ اِنْ صدقَا و اِنْ كِذْبا ـ
ايرانيان صدر اسلام افتخار مي‏كردند در عصري كه مشركان جزيرة العرب كعبه را با بُتهاي خود ملوث كرده، زشت‏ترين گناهان را در مطاف و مسجدالحرام مرتكب مي‏شدند به زيارت حج مي‏رفتند و شاهان هدايايي به كعبه تقديم مي‏داشتند.
اكنون متأسفانه حق خدمت قديم ايرانيان را به كعبه مشرفه فراموش كرده مسلمانان ايراني را از زيارت بيت‏الله بازمي‏دارند!!
2 ـ يازدهمين و آخرين بازسازي كعبه به دست يك مجتهد كاشاني انجام گرفته است. سيد زين العابدين بن نورالدين بن مراد بن علي بن مرتضي الحسيني الكاشاني كه اين خدمت بزرگ اسلامي را عهده‏دار بود شرح آن را در دو رساله، يكي به فارسي و ديگري به عربي هر دو به نام «مفرحة الأنام في تأسيس بيت الله الحرام» بيان كرده است. اين هر دو رساله را مرحوم شيخ آقابزرگ طهراني صاحب الذريعة الي تصانيف الشيعه در كتابخانه ملا محمّد علي خوانساري در نجف مطالعه كرده و نسخه فارسي آن را در كربلا نزد شيخ محمد علي قمي ديده است.55 سيد زين العابدين از شاگردان موسي محمد امين استرآبادي بوده و او را در مكّه به جرم تشيع به شهادت رسانده‏اند. شرح احوال او در رياض العلما و مستدرك الوسائل و نجوم السماء و دارالاسلام مسطور است كه همه او را باني كعبه معرفي كرده‏اند. سيد محسن امين عاملي در اعيان الشيعه56 توفيقي را كه در بناي كعبه نصيب سيد زين العابدين شده است از نوشته خود او چنين شرح مي‏دهد: «سپيده دم روز چهارشنبه نوزدهم شعبان 1039 ه.ق. باراني چنان شديد، كه گويي دهان مشكها را گشوده باشند، مدت دو ساعت و دو درجه بر مكّه فرو باريد. سيل وارد مسجد الحرام شد و به قدر دو ذراع و ربع ذراع از سر كعبه گذشت و چهار هزار و دو نفر مرد و زن و كودك در آن حادثه جان سپردند... روز پنجشنبه بيستم شعبان ديوارهاي شرقي و شامي يعني تقريبا نصف كعبه فرو ريخت. اين واقعه در عهد سلطنت سلطان مراد چهارم پادشاه عثماني اتفاق افتاد... من با شريف مكّه مذاكره كردم كه خانه خدا را بايد به نفقه اهل خير و به دست خود ايشان نوسازي كرد و در ظاهر آن را به سلطان نسبت داد. شريف ابتدا موافقت كرد امّا كساني او را از اين اقدام منصرف كردند. من نزد خدا تضرع كردم كه از اين سعادت چيزي هم نصيب من فرمايد. خبر ويراني كعبه به سلطان عثماني رسيد و دستور داد كعبه را از كف زمين ويران و سپس نوسازي كنند. دو نفر را هم از سوي خود براي سركاري به مكّه فرستاد.
روز سه‏شنبه سوم جمادي‏الآخر ال 1040 شروع به كندن ديوارهاي كعبه نمودند و من هم با ساير كارگران مشغول بنّايي شدم. از الطاف الهي اين بود كه وكيل سلطان و مباشر او هر دو مريد من شدند به طوري كه درباره بناي كعبه هرچه به ايشان مي‏گفتم به كار مي‏بستند... همه ديوارهاي كعبه را جز ركن حجريّه تا جايي كه حجرالاسود را بر آن كار گذاشته بودند ـ برچيدند. براي اينكه كسي به حجر دست نزند سنگي روي آن گذاشتند. من به دو فرستاده دربار اسلامبول گفتم بايد ركن و حجر را با احتياط بيشتري محافظت كرد و آنان پوششي از تخته روي آن گذاشتند. شب يكشنبه بيست و دوّم ماه جمادي الآخر تصميم گرفته شد كه از فردا صبح، كار بناي خانه را شروع كنند. در آن شب من با زاري و ابتهال از خداي تعالي التماس نمودم كه مرا سازنده خانه خود قرار دهد. با خود مي‏انديشيدم وقتي شريف مكه و شيخ الحرم و قاضي و وكيل سلطان و علما و خادمان حرم هستند از من با اين ناتواني چه كاري ساخته است؟ پس غسل كردم و هنگام سحر وارد مسجد الحرام شدم.
از توفيقات الهي اين بود كه بعد از نماز صبح غير از مباشر و چند كارگر كسي در مسجد نماند. وقتي مباشر مرا ديد گفت: سيد زين العابدين فاتحه بخوان. من فاتحه و دعاي سريع الاجابه را ـ كه در كافي روايت شده است و با «اللّهم انّي أسألك باسمك العظيم الأعظم...» شروع مي‏شود ـ خواندم. آنگاه سنگ مبارك ركن غربي را به دست گرفتم و محمد حسين ابرقويي كه از صلحا بود طاسي پر از ساروج پيش من آورد. آن ساروج را در زاويه ركن غربي زمين ريختم و پهن كردم و بسم‏اللّه‏ گفته سنگ را بر اساس ابراهيم ـ عليه السلام ـ كار گذاشتم. روز نهم رجب به حجرالأسود رسيدند. من به نفس خود سه ذراع از ارتفاع و تمامي عرض روي ركن حجرالأسود را ساختم. بسيار كوشيدند حجرالأسود را از جاي خود بردارند امّا نتوانستند. آن روز من دعايي را كه معروف به سيفي است مي‏خواندم و بيست و هفت بار مكرر نمودم. در بيست و دومين بار بود كه باب كعبه را كار گذاشتند.
روز سيزدهم شعبان ستونهاي خانه خدا را به درون كعبه برديم. روز پانزدهم همين ماه از باب كعبه وارد شدم و چهار سنگ به دست خود بر ديوارهاي داخلي كار گذاشتم. يك سنگ در زاويه حجرالأسود و سنگي در حطيم و سنگي در زادگاه اميرالمؤمنين عليه السلام ـ كه تخمينا سه ذراع از زاويه حجرالأسود فاصله دارد ـ و سنگي هم در زاويه ركن يماني. روز هيجدهم شعبان الواحي را بين ستونهاي خانه كه به سقف متصل بود قرار داديم و من آنها را به ستون متصل نمودم. در سلخ شعبان ميزاب الرحمه ـ ناودان كعبه ـ را كار گذاشتند. در دوم رمضان به نصب سنگهاي مرمر بر ديوارهاي داخلي خانه پرداختند و همه آن ديوارها و كف خانه را با مرمر پوشاندند و فرش كردند. روز چهارشنبه بيست و هفتم رمضان كار نوسازي كعبه به پايان رسيد و مردم روز جمعه آخر رمضان داخل كعبه شدند.»
اين نمونه‏اي است از اخلاص و قوّت ايمان مسلمانان ايراني كه علي رغم چند بار قتل عام شيعه در مسجد الحرام و خطرات سفر و بيم هلاكت به دست راهزنان تازي، هرگز دست از فريضه حج برنداشتند. بنابر اين آيا رواست كه غاصبان حرم آنان را مجوسي بخوانند؟!
3 ـ وقتي وهابيان از قتل عام مدينه و طايف فراغت يافتند و ابن سعود با قوه قهريه پاي به حرم امن الهي نهاد جرأت نداشت خود را فاتح و سلطان مكّه بخواند و در روز دوازدهم جمادي الأولي /1343ه.ق. طي منشوري كه در مكه صادر كرد به صراحت نوشت: «سَنَجْعَلُ الأمر في هذه البلاد المقدسة بعد هذا، شوري بين المسلمين لقد أبرقنا لكافّة المسلمين في سائر الأنحاء أن يرسلوا وفودهم لعقدِ مؤتَمَرٍ اسلاميٍّ عامّ، يُقرِّرُ شِكَلَ الحُكومةِ التي يَرَونها صالحَةً لإنفاذ أحكام اللّه‏ في هذه البلاد» يعني: اداره شهرهاي مقدس را واگذار به رأي شورايي از مسلمانان خواهم كرد. به همه مسلمانان در ساير كشورها تلگراف كرده‏ايم هيأتهاي نمايندگي خود را براي تشكيل يك كنفرانس عام اسلامي اعزام دارند تا هر شكل حكومت را كه براي اجراي احكام خدا در اين بلاد مقدسه شايسته ديدند تعيين نمايند» ليكن فاصله بين قول و فعل بسيار است و به قول طغرايي اصفهاني:
غاض الوفاءُ وفاض الغدر و انفرجتمسافّةُ الخُلفِ بَينَ القولِ و الْعَمَلِ57
نه تنها به اين وعده عمل نكردند ـ و تنها به تشكيل يك كنفرانس سالانه فرمايشي از وهابيان و طرفداران ايشان اكتفا كردند كه نامش «رابطة العالم الاسلامي» است ـ بلكه خشن‏ترين روش استبدادي را در اداره حرمين اعمال مي‏كنند. گواه آن رفتاري بود كه در حج سال 1407ه.ق. پشت ديوار مسجد الحرام با حاجيان ايران كردند و نشان دادند كه نه تنها خادم امين حرمين نيستند بلكه از خصال و اخلاق اسلامي نيز بويي نبرده‏اند. يكي از رجال غير وهابي عربستان روش حكام آن كشور را در اين بيت براي نويسنده اين سطور خلاصه كرد:
قد بُلينا بأمير يقتل الناس و يَسْبَحفَهْو كالجزّار فينا يذكر اللّه‏ و يَذبَحْ58

پی نوشت ها:

42 ـ پرچم سعودي هم بعد از اين درست شد كه زمينه آن سبز است و روي آن نقش شمشير و كلمه شهادتين منقوش است. به امر ابن سعود به احترام شهادتين هرگز پرچم سعودي نيمه افراشته نمي‏شود.
43 ـ شرح احوال سادات ادريسي به تفصيل در كتاب ملوك العرب ريحاني از ص 228 تا ص 392، ج 1، مسطور است. همچنين رجوع شود به صقر الجزيرة، ج 3، ص 453 به بعد.
44 ـ براي شرح احوال امام يحيي به ملوك العرب ج 1، ص 76 تا ص 224 رجوع شود.
45 ـ تفصيل پيدا شدن نفت در منطقه شرقي عربستان و تاريخ امتياز و شركتهاي نفتي كه در كار استخراج آن هستند و درآمدهاي آن در نشريه آرامكو Aramco مندرج است.
46 ـ روزولت به يادگار اين ديدار يك فروند هواپيما تقديم ابن سعود كرد ـ صقر الجزيرة ج 3، ص 492.
48 ـ به عمر خبر رسيد كه رسول الله(ص) در بستر موت فرموده است: لا يَجتَمِعَنَّ بجيرة العرب دينان. يعني البته نبايد در جزيرة العرب دو دين وجود داشته باشد. وقتي صحّت اين خبر بر عمر ثابت شد دستور داد ـ يهود [و نصاري] را از عربستان بيرون كنند ـ ابن هشام ـ السيرة النبوية، ج 2، ص 356، قاهره، 1364 ه.ق.
49 ـ سوره بقره، آيه 114 ـ يعني چه كسي ظالمتر است از آنكه مردم را از بردن نام خداي در مساجد او بازداشته و در ويراني آن كوشيده است.
50 ـ تاريخ مكه، ج 1، ص 22.
51 ـ معجم البلدان، ج 3، 148.
52 ـ ما از زمانهاي پيش خانه خدا را حج مي‏گزارديم و در اباطخ آن ايمن بوديم ـ اَبْطَح يعني مسيل، جمع آن اباطح است.
53 ـ و ساسان پسر بابك همراه با دليران مغرور ما راه پيمود تا به بيت العتيق رسيد.
54 ـ و كعبه و زمزم را طواف كرد. آن چاه را كه از اسماعيل است و نوشندگان را سيراب مي‏كند.
55 ـ الذريعة الي تصانيف الشيعه، ج 21، صص 362 و 363.
56 ـ ج 7، صص 168 و 169.
57 ـ وفا اندك شده و فروكش كرده و خيانت و پيمان‏شكني فراوان و لبريز گشته و مسافت بين گفتار و كردار فراخ گشته است.
58 ـ ما گرفتار اميري شده‏ايم كه مردم را مي‏كشد و تسبيح مي‏گويد. او مثل قصاب است كه نام خدا مي‏برد و سر گوسفند را مي‏برد.

منابع:
1 ـ راهنماي آرامكو Aramco Hand book. 1960, Nederlands .
2 ـ شيخ آقا برزگ طهراني، الذريعة الي تصانيف الشيعه، 25 جزء، بيروت، 1375ه.ق.
3 ـ ابن بشر، عثمان بن بشر نجدي، عنوان المسجد في تاريخ نجد، در دو جزء، قاهره، 1349ه.ق.
4 ـ ابن غنام، حسين. روضة‏الافكار و الأفهام، رياض 1368ه.ق.
5 ـ احمد سباعي، تاريخ مكه، در دو جزء، جدّه، 1382ه.ق.
6 ـ احمد عبدالغفور عطار، صقر الجزيره، جدّه، 1384ه.ق.
7 ـ احمد عبدالغفور عطار، محمّد بن عبدالوهاب، قاهره، 1376ه.ق.
8 ـ احمد امين، زعماء الأصلح في العصر الحديث، قاهره، 1948م.
9 ـ امين ريحاني، تاريخ نجد الحديث و ملحقاته، بيروت، 1928م.
10 ـ امين ريحاني، ملوك العرب، در دو جزء، بيروت، 1960م.
11 ـ امين سعيد، تاريخ الإستعمار الانجليزيّ في بلاد العرب، قاهره، 1354ه.ق.
12 ـ امين العاملي محسن، اعيان الشيعه، در ده مجلد، بيروت، 1403ه.ق.
13 ـ حافظ وَهْبَه، جزيرة‏العرب في القرن العشرين، قاهره، 1354ه.ق.
14 ـ حسين عبدالله باسلامه، تاريخ الكعبه المعظّمه، قاهره، 1384ه.ق.
15 ـ خيرالدين زركلي، الاعلام، در ده جزء، قاهره، 1373 ـ 1378ه.ق.
16 ـ دائرة المعارف اسلام و فرهنگ دهخدا و ساير فرهنگها ذيل عنوان ابن سعود.
17 ـ صديق حسن خان قنوجي، ابجد العلوم، بهوپال، هند، 1295ه.ق.
18 ـ عبدالقادر جزيري، دُرَر الفوائد المُنَضّده، قاهره، 1384ه.ق.
19 ـ عبدالملك ازرقي، اخبار مكّه، با حواشي و تعليقات، در دو جزء، مكّه، 1385ه.ق.
20 ـ عبدالملك عضامي، سمط النجوم العوالي، در 4 جزء، جزء چهارم، چاپ قاهره، بدون تاريخ.
21 ـ عمر عبدالجبار، تاريخ عمارة المسجد الحرام، قاهره، 1384ه.ق.
22 ـ فؤاد حمزه، قلب جزيرة العرب، قاهره، 1352ه.ق.
23 ـ فؤاد حمزه، البلاد العربيّه السعوديّه، مكّه، 1355ه.ق.
24 ـ لويس شيخو، تاريخ الآداب العربيّه في الربع الأوّل من القرن العشرين، بيروت، 1926م. و جزء چهارم تاريخ آداب اللغة العرببّة، از همين نويسنده.
25 ـ محمد حسن بن حسن ثعالبي، الفكر السامي، في تاريخ الفقه الاسلامي، در چهار جزء، جزء 4، رباط، 1349ه.ق.
26 ـ ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 3، ذيل عنوان «زمزم»، بيروت، 1979، در پنج جزء.
27 ـ يادداشتهاي نويسنده در ايام اقامت چهار ساله در حجاز...

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط