هنر موسیقی تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادای
مقوله موسیقی جزو مقولات مطرح در جامعه، و به خصوص در صدا و سیماست. البته در صدد نیستم که تبیین کلی ذاتی در امر موسیقی داشته باشم، چون پرداختن به این مقوله نیازمند شرایط و خصوصیات دیگری است. اینجا داخل استودیوی موسیقی جا دارد از بعد دیگری راجع به این هنر صحبت کنم:
اساسا موسیقی که درتقسیم بندی های علوم قدیم، از شعب ریاضی است، و چون با دقت و محاسبه و اندازه گیری دقیق سروکار دارد، جزو بخش های دانش ریاضی محسوب می شود، هنر دقیقی است. به تعبیری دیگر هنر موسیقی محاسبه متکی به طبیعت و فطرت بشری است؛ که خرد انسانی آن محاسبه را بر اساس تجربه استخراج کرده، و برای آن، قواعدی –موازینی گذاشته است.
البته امروز اروپایی ها و غربی ها در باب موسیقی پیشرفت های زیادی کرده اند و قواعد دقیق و منظمی وضع نموده اند، وضعیت طور دیگری است. در گذشته که صحبت از مسائل مبتلا به امروز موسیقی نبود و بدیهه نوازی و بدیهه خوانی رواج داشت، خواننده ای بنای خواندن می گذاشت و نوازنده ای هنرمندی هم که بغل دست او نشسته بود، به نواختن می پرداخت. نوازنده اصلا از قبل نمی دانست که خواننده چه می خواهد بخواند. لذا تا خواننده برای خواندن دهان باز می کرد، او هم ساز خود را کوک می نمود و به همنوایی مشغول می شد. یعنی هیچ قاعده ای که بر مبنای آن نت نوشته ای وجود داشته باشد، در کار نبود، من در این زمینه ها تجربه و آشنایی ندارم، اما از کسانی که از اهلیت در این هنر برخوردار بوده اند، شنیده ام، حتی در زمان متداول نشدن نت آنان که درامر نوازندگی یا خوانندگی فعال بودند، طبق فطرت و ذوقی سلیم، نظم منطقی را در کار معمول می داشته، و قواعد را رعایت می کرده اند.
هفت دستگاه اصلی موسیقی و دستگاه های فرعی آن، که تنها مربوط به موسیقی ایرانی نیست، بلکه در همه آهنگ های جهان وجود دارد، به گونه ای تکوین یافته، که هر صدایی شما در بیاورید، در یکی از آن دستگاه ها هست، و در واقع همه آهنگ های غربی و شرقی در مجموعه این دستگاه ها می گنجد اگر توجه داشته باشید، مقام ها و گوشه های مختلف هر دستگاه از بدو شروع تا نقطه پایان، روند منظمی را طی می کنند. یعنی از جایی آغاز می شوند؛ فرود می آیند؛ فراز دارند؛ تا جایی که تمام می شوند. همه این ها مبین حکمفر ما بودن نظم در این هنر است.
بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت: هنر موسیقی تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی است؛ که مظهر فطرت خدادادی، در درجه اول، حنجره انسان ها، و در درجه دوم، سازهایی است که به دست انسان ها ساخته شده است. پس می بینید که پایه، پایه ای الهی است.
حال اگر در این زمینه به سراغ سروده های مولوی برویم و بگوییم «موسیقی، انعکاس صدای افلاک است»؛ و آن را به عالم عرفانی مورد اشاره او وصل کنیم، از واقعیات به تخیلات نقبی زده ایم. زیرا گفته های او در این خصوص شبیه خیال است و نه واقعیت؛ و طبعا مفهوم دیگری خواهد داشت. اما بی آنکه دنبال خیال پردازی برویم، در عالم واقع، صدایی که از حنجره خواننده صادر میشود، با یک پایه الهی و خلقی که مربوط به خدای متعال است، مانند بنایی مستحکم و وسیع پر جاذبه و رنگین شکل می گیرد.
اولین نتیجه ای که این بیان دارد، آن است که ما این هنر را در راه خدا مصرف کنیم. من این نکته را می خواهم به شما آقایان اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسیقیدان عرض کنم که این هنر ساخته و پرداخته نعمت¬های الهی را، که براساس یک ذوق و قریحه ذاتی و یک نظم و انتظام خردمندانه شکل می گیرد، و در واقع جان دادن به بی جان هاست، در راه خدا و رضای او مصرف کنید.(1)
اساسا موسیقی که درتقسیم بندی های علوم قدیم، از شعب ریاضی است، و چون با دقت و محاسبه و اندازه گیری دقیق سروکار دارد، جزو بخش های دانش ریاضی محسوب می شود، هنر دقیقی است. به تعبیری دیگر هنر موسیقی محاسبه متکی به طبیعت و فطرت بشری است؛ که خرد انسانی آن محاسبه را بر اساس تجربه استخراج کرده، و برای آن، قواعدی –موازینی گذاشته است.
البته امروز اروپایی ها و غربی ها در باب موسیقی پیشرفت های زیادی کرده اند و قواعد دقیق و منظمی وضع نموده اند، وضعیت طور دیگری است. در گذشته که صحبت از مسائل مبتلا به امروز موسیقی نبود و بدیهه نوازی و بدیهه خوانی رواج داشت، خواننده ای بنای خواندن می گذاشت و نوازنده ای هنرمندی هم که بغل دست او نشسته بود، به نواختن می پرداخت. نوازنده اصلا از قبل نمی دانست که خواننده چه می خواهد بخواند. لذا تا خواننده برای خواندن دهان باز می کرد، او هم ساز خود را کوک می نمود و به همنوایی مشغول می شد. یعنی هیچ قاعده ای که بر مبنای آن نت نوشته ای وجود داشته باشد، در کار نبود، من در این زمینه ها تجربه و آشنایی ندارم، اما از کسانی که از اهلیت در این هنر برخوردار بوده اند، شنیده ام، حتی در زمان متداول نشدن نت آنان که درامر نوازندگی یا خوانندگی فعال بودند، طبق فطرت و ذوقی سلیم، نظم منطقی را در کار معمول می داشته، و قواعد را رعایت می کرده اند.
هفت دستگاه اصلی موسیقی و دستگاه های فرعی آن، که تنها مربوط به موسیقی ایرانی نیست، بلکه در همه آهنگ های جهان وجود دارد، به گونه ای تکوین یافته، که هر صدایی شما در بیاورید، در یکی از آن دستگاه ها هست، و در واقع همه آهنگ های غربی و شرقی در مجموعه این دستگاه ها می گنجد اگر توجه داشته باشید، مقام ها و گوشه های مختلف هر دستگاه از بدو شروع تا نقطه پایان، روند منظمی را طی می کنند. یعنی از جایی آغاز می شوند؛ فرود می آیند؛ فراز دارند؛ تا جایی که تمام می شوند. همه این ها مبین حکمفر ما بودن نظم در این هنر است.
بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت: هنر موسیقی تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی است؛ که مظهر فطرت خدادادی، در درجه اول، حنجره انسان ها، و در درجه دوم، سازهایی است که به دست انسان ها ساخته شده است. پس می بینید که پایه، پایه ای الهی است.
حال اگر در این زمینه به سراغ سروده های مولوی برویم و بگوییم «موسیقی، انعکاس صدای افلاک است»؛ و آن را به عالم عرفانی مورد اشاره او وصل کنیم، از واقعیات به تخیلات نقبی زده ایم. زیرا گفته های او در این خصوص شبیه خیال است و نه واقعیت؛ و طبعا مفهوم دیگری خواهد داشت. اما بی آنکه دنبال خیال پردازی برویم، در عالم واقع، صدایی که از حنجره خواننده صادر میشود، با یک پایه الهی و خلقی که مربوط به خدای متعال است، مانند بنایی مستحکم و وسیع پر جاذبه و رنگین شکل می گیرد.
اولین نتیجه ای که این بیان دارد، آن است که ما این هنر را در راه خدا مصرف کنیم. من این نکته را می خواهم به شما آقایان اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسیقیدان عرض کنم که این هنر ساخته و پرداخته نعمت¬های الهی را، که براساس یک ذوق و قریحه ذاتی و یک نظم و انتظام خردمندانه شکل می گیرد، و در واقع جان دادن به بی جان هاست، در راه خدا و رضای او مصرف کنید.(1)
پي نوشت :
1- بیانات رهبر معظم انقلاب در بازدید از صدا و سیما و سخنرانی در جمع اهالی موسیقی، 9/5/1375.
/س