ردیف |
اسم |
معنی |
1 |
پوریا |
پور به معنی پسر و پوریا به معنی پسر آریایی |
2 |
پولاد |
فولاد؛ نام پهلوانی در زمان کیقباد |
3 |
پویا |
ویژگی آن که حرکت میکند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است؛ آن که برای به دست آوردن چیزی میکوشد، دونده پی چیزی وجویندهی آن |
4 |
پویان |
آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، روان؛ دونده، دوان، شتابان؛ جوینده؛ جستجو کننده |
5 |
پهلوان |
جنگجوی شجاع و زورمند؛ آنکه در امری سرآمد است؛ قوی هیکل و قوی جثه |
6 |
پیام |
الهام، وحی؛ مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانهای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود |
7 |
پیرداد |
داده پیر یا بچهای که در پیری داده شده |
8 |
پیکان |
نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه |
9 |
پیروز |
غلبه کننده بر حریف در جنگ یا مسابقه؛ فرخنده، مبارک، خجسته؛ از صفات خداوند |
10 |
پیشرو |
آن که پیشرفت کرده، پیشتاز، پیشگام؛ رهبر، پیشوا، مقتدا، آن که جلوتر از دیگران یا پیشاپیش آنان حرکت میکند، طلایه دار؛ پیش رونده |
11 |
پیمان |
قراری که دو یا چند تن میگذارند تا کاری انجام دهند یا تعهدی نسبت به هم یا به کسی داشته باشند ؛ قرار، عهد |
12 |
پادرا |
شکوه و درخشش و روشنایی است، در مجموع سرزمین باشکوه، نگهبان آتش |
13 |
پاردیک |
نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت |
14 |
پارسا |
آن که از ارتکاب گناه و خطا پرهیز کند، پرهیزگار، زاهد، متقی، دیندار، متدین، مقدس؛ عارف، دانشمند |
15 |
پارسیا |
پارسی، اهل پارس، از مردم پارس |
16 |
پارسان |
منسوب به پارس، پارسی، اهل پارس، از مردم پارس |
17 |
پاشا |
بزرگ؛ در امپراتوری عثمانی، لقب و عنوانی برای مقامات لشکری و کشوری و بعضا فرمانروا و حاکم هر یک از سرزمینهای وابسته |
18 |
پایا |
آنچه دیر میپاید، ماندگار، ثابت |
19 |
پایدار |
دارای ثبات، ثابت، همیشگی؛ مقاوم، مقاومت کننده؛ پا برجا |
20 |
پدرام |
آراسته؛ نیکو؛ خوشدل، شاد؛ سرسبز وخرم؛ مبارک، فرخ، خجسته؛ شادی، خوشحالی |
21 |
پُرسا |
پرسنده، جستجوگر، پرسشگر |
22 |
پرستش |
پرستیدن؛ خدمتکاری |
23 |
پرهام |
فرشته خوبی، همچنین به معنی پیر همه (پدر همه) میباشد. نامی است پارسی باستانی و معرب آن ابراهیم است، صورت فارسی ابراهیم |
24 |
پرهان |
لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان |
25 |
پِژمان |
غمگین، دلتنگ، نا امید |
26 |
پِژواک |
صدایی که حاصل تکرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است |
27 |
پناه |
پشتیبان، حامی، نگهبان |
28 |
پندار |
فکر، اندیشه، گمان، ریشه پنداشتن(دخترانه و پسرانه) |