قشنگ ترین نام های ایرانی با حرف ب شروع میشود
نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است.راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی، از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم پسر است.
با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، زیباترین اسامی دخترانه و پسرانه که با حرف ب آغاز میشوند را جمع آوری کردهایم.
قشنگ ترین نام های پسرانه ایرانی با حرف ب
ردیف | اسم ایرانی | ریشه نام | معنی اسم |
1 | بابا | کردی | صدا زدن پدر با احترام، پدر بزرگ، تخلص شاعرکرد حسین کرم الله و نیز اسم شاعر و عارف کرد بابا طاهر عریان |
2 | بابر | ترکی | ببر، لقب بعضی از پادشاهان ترک |
3 | بابک | اوستایی،پهلوی کردی |
استوار، پاپک، پدر کوچک، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا و پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعر کرد علی اصغر سریری (نگارش کردی: بابه ک)، هم چنین از شخصیت های شاهنامه فردوسی |
4 | باپوک | کردی | کولاک (نگارش کردی: باپۆک) |
5 | باپیر | کردی | پدر بزرگ، کنایه از دانای کهنسال، تخلص شاعر کرد باپیر دینوری (نگارش کردی: باپیر) |
6 | بادلیس | کردی | کنایه از همیشه مست، اسم شهری در کردستان نیز هست (نگارش کردی: باده لێس) |
7 | بادینان | کردی | بهدینان، مۆمنان، نام عشیره ایی معروف در کردستان، اسم منطقه ای در کردستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی: بادینان) |
8 | بارسین | آشوری | زاده خدای ماه |
9 | بارمان | فارسی، کردی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، اسم یکی از سرداران دوره ماد، شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ |
10 | باریسان | اسم کردی | نام قبیله ای از کردها (نگارش کردی: باڒێسان) |
11 | باریکان | کردی | دماغه کوه (نگارش کردی: باریکان) |
12 | بازبان | کردی | کسی که باز را برای شکار تربیت می کند. (نگارش کردی: بازه وان) |
13 | بازیار | کردی | بازدارنده، داور مسابقه پرش (نگارش کردی: بازیار) |
14 | بازیان | کردی | مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی: بازیان) |
15 | باژار | کردی | شهرک، بازار، مکان داد و ستد (نگارش کردی: باژار) |
16 | باسام | کردی | ترسناک، وحشتناک (نگارش کردی: باسام) |
17 | باستان | کردی | قدیمی، کهن، دیرینه، کهنه، گذشته (نگارش کردی: باستان) |
18 | باسکان | کردی | قله های چند کوه در یک سلسله جبال (نگارش کردی: باسکان) |
19 | باشار | کردی | مقاومت، مقابله، چاره، علاج، درمان (نگارش کردی: باشار) |
20 | باشوان | کردی | اسم کوهی است در بانه، آشیانه (نگارش کردی: باشوان) |
21 | باشور | کردی | جنوب (نگارش کردی: باشور) |
22 | باشوک | کردی | نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باشوک) |
23 | باغبان | کردی | باغبان (نگارش کردی: باخه وان) |
24 | باغبان | کردی | که سێ وا چاودێری باخ ده کا = باغبان (نگارش کردی: باخه وان) |
25 | باقر | عربی | شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایران که به سالار ملی ملقب گردید |
26 | باکور | کردی | شمال (نگارش کردی: باکور) |
27 | بالا | کردی | قیافه (نگارش کردی: باڵا) |
28 | بالاچ | بلوچی | از سرداران بلوچ |
29 | بالبان | کردی | نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باڵه وان) |
30 | بالک | کردی | استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، اسم منطقه ایی در کردستان، نام قبیله ایی در کردستان و هم چنین نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: بالک) |
31 | بالنده | کردی | پرنده (نگارش کردی: باڵنده) |
32 | بالویز | کردی | سفیر، نماینده (نگارش کردی: باڵوێز) |
33 | بانگ | کردی | خبرکردن مردم، اذان (نگارش کردی: بانگ) |
34 | بانی | عربی | به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (علیه السلام) بوده است |
35 | بانیپال | آشوری | نام بزرگترین پادشاه آشور |
36 | باوا | کردی | بابا (نگارش کردی: باوا) |
37 | باور | کردی | مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوه ر) |
38 | باهوز | کردی | گردباد (نگارش کردی: باهۆز) |
39 | باهیف | کردی | بادام (نگارش کردی: باهێڨ) |
40 | بایتگین | ترکی | از امرای سلطان مسعود غزنوی |
41 | بایرام | ترکی | عید، جشن، ترکی شده پدرام |
42 | بایزید | کردی | با ایمان، مۆمن، نام عارفی مشهور کرد زبان بایزید بسطامی، نام شهری درکردستان (نگارش کردی: بایزید) |
43 | بایف | کردی | بادام (نگارش کردی: بایه ڨ) |
44 | ببک | ترکی | مردمک چشم |
45 | بتام | کردی | خوشمزه (نگارش کردی: به تام) |
46 | بتاو | کردی | سریع (نگارش کردی: به تاو) |
47 | بثریک | حبشی | اسم امام علی در زبان حبشی |
48 | بجرگ | کردی | کنایه از آدم بیباک وشجاع (نگارش کردی: به جه رگ) |
49 | بحیرا | عبری | نام عابدی نصرانی که بیست سال قبل از نبوت پیامبر، در حوالی شام با پیامبر مصادف شد و علائم نبوت را در پیشانی پیامبر دید و بشارت داد که در آینده به پیامبری مبعوث خواهد شد |
50 | بختیار | کردی | کسی که شانس و اقبال با او یار است، خوشبخت، تخلص شاعر کرد علی اصغر خان سالارشریف (نگارش کردی: به ختیار) |
51 | بختیاری | کردی | خوشبختی، کامرانی، همچنین یکی از تیره های بزرگ کرد لرستان ، یکی از لهجه های زبان کردی با نگارش کردی: به ختیاری آمده است |
52 | بخش علی | فارسی، عربی | بخش (فارسی) + علی (عربی)، کسی که نصیب و بخت از علی (علیه السلام) یافته، بخشیده شده از سوی علی (علیه السلام) |
53 | بخشان | کردی | منتشر کردن (نگارش کردی: به خشان) |
54 | بخشینر | کردی | سخی، بخشنده، سخاوتمند (نگارش کردی: به خشێنه ر) |
55 | بدرالدین | عربی | ماه دین |
56 | بدیع الزمان | عربی | آن که زمان خود یگانه و بی نظیر است. بی مانند در عصر خود |
57 | برآلین | کردی | اسم گیاهی خوشبو که مصرف طبی دارد (نگارش کردی: به رزاڵێن) |
58 | برات | عربی | اعمال نیک و خیرات، همچنین شب نیمه شعبان که احیا و شب زنده داری در آن بسیار توصیه شده است |
59 | براخاس | کردی | دوست دانا و عاقل (نگارش کردی: براخاس) |
60 | براخاص | عربی، کردی | برا (کردی) + خاص (عربی) برادر خاص |
61 | برادر | کردی | اخوی، داداش، کنایه از رفیق (نگارش کردی: براده ر) |
62 | برادوست | کردی | دوست صمیمی، نام یکی از قبایل کرد، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ای در کردستان (نگارش کردی: برادۆست) |
63 | برام | کردی | خوشبو (نگارش کردی: به رام) |
64 | براو | کردی | زمینی که بوسیله چشمه یا رودخانه آبیاری شود (نگارش کردی: به راو) |
65 | براهام | عبری | ابراهیم |
66 | براهیم | عبری | ابراهیم |
67 | برپرس | کردی | مسئول، رئیس (نگارش کردی: به رپرس) |
68 | برتاو | کردی | جای آفتابگیر(نگارش کردی: به رتاو) |
69 | برچاو | کردی | منتظر، زیبا، پدیده (نگارش کردی: به رچاو) |
70 | برداش | کردی | نتیجه (نگارش کردی: به رداش) نامهای زیبای کردی |
71 | بردل | کردی | صبحانه(نگارش کردی: به ردڵ) |
72 | برزآذر | اوستایی، پهلوی | مرکب از برز (شکوه، جلال) + آذر (آتش)، نام برادر برز |
73 | برزآفرین | فارسی، کردی | تشویق بزرگ (نگارش کردی: به رزئافه رین) |
74 | برزان | اسم کردی | نگا بارزان (نگارش کردی: به رزان) |
75 | برزاو | کردی | مد دریا (نگارش کردی: به رزاو) |
76 | برزفر | فارسی، کردی | دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره هخامنشی (نگارش کردی: به رزه فڒ) |
77 | برزما | اسم کردی | ماه شب چهارده. بدر (نگارش کردی: به رزه ما) |
78 | برزو | فارسی، کردی | بلند بالا، کنایه از عظمت، اسم پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: به رزو) |
79 | برزویه | فارسی، کردی | نام پزشک نامدار ایرانی که کتاب کلیه و دمنه را در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی از هند به ایران آورد. (نگارش کردی: به رزویه) |
80 | برکاو | کردی | دامنه کوه (نگارش کردی: به رکاو) |
81 | برکو | کردی | خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ (نگارش کردی: به رکۆ) |
82 | برکوش | کردی | پیش بند (نگارش کردی: به رکۆش) |
83 | برگش | کردی | سینی، طبق (نگارش کردی: به رگه ش) |
84 | برمال | کردی | جلوی منزل، سجاده، خانه دار (نگارش کردی: به رماڵ) |
85 | برو | کردی | بلوط (نگارش کردی: به ڒو) |
86 | بروا | کردی | اعتقاد (نگارش کردی: بڒوا) |
87 | بروار | کردی | زیباترین ناحیه کوه، نام منطقه ای در کردستان نزدیک عمادیه (نگارش کردی: به روار) |
88 | بروان | کردی | پیش بند (نگارش کردی: به روان) |
89 | بروسکان | کردی | جمع بروسکه(نگارش کردی: بروسکان) |
90 | بروسکه | کردی | برق ناشی از ابر یا هر چیز دیگر، تلگراف (نگارش کردی: بروسکه) |
91 | برهان | عربی | دلیل، حجت |
92 | برهان الدین | عربی | دلیل و حجت دین |
93 | برهم | کردی | بهره، حاصل، نام خواننده کرد زبان “برهم حسن” (نگارش کردی: به رهه م) |
94 | برهمن | سنسکریت | برهمن |
95 | برهمند | سنسکریت | برهمن |
96 | بریان | کردی | گذر آب یا باد(نگارش کردی: به ریان) |
97 | بریز | کردی | محترم(نگارش کردی: به ڒێز) |
98 | بریسکه | کردی | نگا بروسکه (نگارش کردی: بریسکه) |
99 | بریکار | کردی | وکیل(نگارش کردی: بریکار) |
100 | برین | کردی | پیشین، پهناور، عریض (نگارش کردی: به رین) |
101 | بریندار | کردی | زخمی، تخلص شاعر معاصر “محمد رستمی” (نگارش کردی: بریندار) |
102 | بزرگ | فارسی، کردی | والا، برجسته، اسم شاعری کرد (نگارش کردی: بوزۆرگ) |
103 | بزوتنوه | کردی | حرکت، جنبش، کنایه از پیروزی آرام آرام (نگارش کردی: بزوتنه وه) |
104 | بزوین | کردی | محرک(نگارش کردی: بزوێن) |
105 | بژار | کردی | وجین کردن، شمارش(نگارش کردی: بژار) |
106 | بژوار | کردی | زمین سرسبز(نگارش کردی: بژوار) |
107 | بسام | کردی | ترسناک، نام روستایی، نام سرداری در دوره بهرام گور ساسانی (نگارش کردی: به سام) |
108 | بستک | کردی | رختخواب، نام یکی از بزرگان دوره سکایی (نگارش کردی: به سته ک) |
109 | بستور | اوستایی، پهلوی | نام پسر زریر برادر گشتاسپ |
110 | بستیر | کردی | نوعی فرش با نقشهای خیلی زیبا(نگارش کردی: به ستێر) |
111 | بسود | کردی | دارای فایده (نگارش کردی: به سوود) |
112 | بسوز | کردی | از ته دل (نگارش کردی: به سۆز) |
113 | بسیم | عربی | خوشحال، شادمان و خندان |
114 | بسیه | کردی | کافی (نگارش کردی: به سیه) |
115 | بشیر | عربی | بشارت دهنده، مژده دهنده |
116 | بصیر | عربی | آگاه، بینا، از نامهای خداوند |
117 | بغرا | ترکی | نام پادشاهی از خوارزم که به بخارا لشکر کشید و پایتخت سامانیان را گرفت و دولت خانیه را بنیان گذاشت |
118 | بکتاش | ترکی | بزرگ ایل و طایفه، اسم یکی از پادشاهان خوارزم |
119 | بکیاش | ترکی | بکتاش |
120 | بلاش | اوستایی، پهلوی | پهلوی از شخصیتهای شاهنامه، اسم فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نیز نام چند تن از پادشاهان اشکانی |
121 | بلال | عربی | نام اولین مؤذن اسلام |
122 | بلباس | کردی | به برخی عشایر کرد بلباس میگویند (نگارش کردی: بڵباس) |
123 | بلویر | کردی | نیلبک (نگارش کردی: بلوێر) |
124 | بلیمتن | نام کردی | نابغه (نگارش کردی: بلیمه ت) |
125 | بمان علی | عربی، فارسی | بمان (فارسی) + علی(عربی) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی (علیه السلام) بخواهند |
126 | بنار | کردی | دامنه کوه که رو به دشت است(نگارش کردی: بنار) |
127 | بنجامین | عبری | بنیامین، فرزند پسر دست راست، نام فرزند حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف |
128 | بندن | کردی | بلندی روی کوه (نگارش کردی: به نده ن) |
129 | بنیامین | عبری | پسر دست راست، اسم کوچکترین پسر یعقوب و راحیل |
130 | بنیامین | عبری | اسم پسر حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف، |
131 | بوار | کردی | محل عبور در رودخانه (نگارش کردی: بوار) |
132 | بوبان | کردی | به سوی بالا (نگارش کردی: بوبان) |
133 | بوتان | کردی | لهجه ای در زبان کردی (نگارش کردی: بۆتان) |
134 | بودیان | کردی | نام یکی از قبایل ماد (نگارش کردی: بودیان) |
135 | بوذر | عربی | ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) |
136 | بورباش | کردی | از فرمانروایان کاسی (نگارش کردی: بورباش) |
137 | بوژان | کردی | نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن (نگارش کردی: بۆژان) |
138 | بوسیان | کردی | از قبایل ماد (نگارش کردی: بۆسیان) اسم دختر کردی |
139 | بها | عربی | درخشندگی، روشنی |
140 | بهاء الدین | عربی | روشنی دین، نام پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی ، نام دانشمندی مشهور در زمان شاه عباس صفوی معروف به شیخ بهائی |
141 | بهادر | ترکی | دلیر، شجاع |
142 | بهرام | فارسی، کردی | فتح و پیروزی، اسم ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیت های شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه کیانی بود |
143 | بهلول | عربی | از عاقلان دیوانه نما در زمان هارون الرشید که هارون و خلفای دیگر از او تقاضای موعظه می کردند |
144 | بهمن | فارسی، کردی | نیک اندیش، نام ماه یازدهم از سال شمسی ، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی، تخلص شاعر کرد “فریدون بهمن (نگارش کردی: به همه ن) |
145 | بهنود | سنسکریت، هندی | نام پادشاهان هند |
146 | بهیز | کردی | نیرومند (نگارش کردی: به هێز) |
147 | بی بش | کردی | محروم (نگارش کردی: بێبه ش) |
148 | بیاره | کردی | نام روستایی (نگارش کردی: بیاره) |
149 | بیباک | کردی | با جرأت (نگارش کردی: بێباک) |
150 | بیتا | کردی | بی همتا، بی نظیر، یکتا، بی مانند، بی مثال (نگارش کردی: بێتا) |
151 | بیتاوان | کردی | کردی بی گنه، بی گناه، معصوم (نگارش کردی: بێتاوان) |
152 | بیدار | کردی | آگاه، هوشیار، مطلع (نگارش کردی: بێدار) |
153 | بیرام | ترکی | بایرام |
154 | بیرشاد | کردی | یادمان خوشحالی (نگارش کردی: بیرشاد) |
155 | بیرگا | کردی | یادگه. بیرگه. یادگه (نگارش کردی: بیرگا) |
156 | بیرور | کردی | متفکر (نگارش کردی: بیره وه ر) |
157 | بیزار | کردی | کسی که از اعمال زشت پرهیز کند (نگارش کردی: بێزار) |
158 | بیژن | کردی | مجرد، تنها (نگارش کردی: بیژه ن) |
159 | بیساران | کردی | بی سرها، بی دلیل قتلعام شده ها ، نام روستایی نزدیک سنندج (نگارش کردی: بێساران) |
160 | بیستون | کردی | محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بێستون) |
161 | بیکس | کردی | تنها و بدون حامی (نگارش کردی: بێکه س) |
162 | بیلاش | کردی | مفقود الاثر (نگارش کردی: بێلاش) |
163 | بینر | کردی | بیننده (نگارش کردی: بینه ر) |
قشنگ ترین نام های دخترانه ایرانی با حرف ب
ردیف | اسم | معنی |
۱ | بادام | میوه ای مقوی کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است و جزو آجیل های محبوب |
۲ | بادامک | بادام کوچک، نوعی درخت بادام |
۳ | بارلی | بار (فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند؛ اسم ترکی دختر را ببینید |
۴ | بارنک | نام درختی می باشد |
۵ | بافرین | بآفرین: لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین |
۶ | بالنده | آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است |
۷ | بالیده | رشد و نمو کرده |
۸ | بامک | بامداد، صبح |
۹ | بامی | درخشان، لقب شهر بلخ |
۱۰ | بامین | نام روستایی در نزدیکی هرات |
۱۱ | بانو | عنوانی احترام آمیز برای زنان، بصورت پسوند همراه با بعضی نام ها می آید و نام جدید می سازد، به معنی ملکه، خانم، مانند ماه بانو، گل بانو |
۱۲ | بانوگشسب | از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن اسم دختر |
۱۳ | باور | مجموعه اعتقاد هایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می شود |
۱۴ | بخت آفرید | آفریده بخت و اقبال |
۱۵ | بدن گل | آن که بدنی لطیف و زیبا |
۱۶ | برزآفرید | آفریده با شکوه، نام مادر فرود |
۱۷ | برزین | (فارسی، کردی) باشکوه، نام یکی از سرداران کیکاوس شاه ماد، نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت (نگارش کردی: بهرزین) |
۱۸ | برشید | بر (میوه) + شید ( خورشید) |
۱۹ | برفی | سفید و زیبا مانند برف |
۲۰ | برفین | سفید و زیبا مانند برف |
۲۱ | برگ | به ضم ب، ابرو |
۲۲ | برهون | هاله، خرمن ماه |
۲۳ | بلقیا | بلقیس |
۲۴ | بلقیس | ملکه شهر سبا که معاصر سلیمان بود و به دیدن او رفت |
۲۵ | بلوط | گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است |
۲۶ | بمانی | نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند |
۲۷ | بنفشه | گلی که در فصل بهار می روید و دارای رنگهای گوناگون است |
۲۸ | بنیتا | دختر بی همتای من |
۲۹ | بوران دخت | پوران دخت |
۳۰ | بوژنه | شکوفه، غنچه |
۳۱ | بوستان | بستان، باغ |
۳۲ | بویه | آرزو |
۳۳ | به آفرید | به (بهتر، خوبتر) + آفرید (آفریده)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار |
۳۴ | به آفرین | به (بهتر یا خوبتر) + آفرین (واژه تحسین) |
۳۵ | به آیین | دارای آیین بهتر |
۳۶ | به خاتون | به (فارسی) + خاتون (سغدی) بهترین بانو |
۳۷ | به گل | مرکب از به (زیباتر) + گل |
۳۸ | بهار | (فارسی، کردی) نام اولین فصل سال، پس از زمستان و پیش از تابستان، شکوفه درختان خانواده مرکبات، کنایه از لطافت و زیبایی، نام شهری در کردستان، لقب شاعر و نویسنده و محقق کرد ملک الشعرای بهار (نگارش کردی: بههار) |
۳۹ | بهارآفرین | آفریننده بهار |
۴۰ | بهارا | بهار |
۴۱ | بهاران | هنگام بهار، موسم بهار |
۴۲ | بهاردخت | دختر بهار |
۴۳ | بهاررخ | آن که چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد |
۴۴ | بهارک | مثل بهار، مانند بهار |
۴۵ | بهارگل | گلی که در بهار می روید |
۴۶ | بهارناز | موجب فخر و نازش بهار |
۴۷ | بهاره | منسوب به بهار، بهاری، متولد شده در بهار |
۴۸ | بهارین | منسوب به بهار، بهاری |
۴۹ | بهامین | به ضم ب، فصل بهار، بهار |
۵۰ | بهانه | دلیل، علت |
۵۱ | بهاور | گرانبها، پر ارزش، مرکب از بها (ارزش) + پسوند دارندگی |
۵۲ | بهتا | مرکب از به (بهتر، خوبتر) + تا (یار، همتا) |
۵۳ | بهدخت | مرکب از به (بهتر، خوبتر) + دخت (دختر) |
۵۴ | بهدیس | مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو) |
۵۵ | بهرامه | ابریشم، بیدمشک |
۵۶ | بهرانه | مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت) |
۵۷ | بهرخ | کسیکه چهره ای خوب و زیبا دارد |
۵۸ | بهرو | دختر زیبا، خوبرو، نیک منظر، خوش چهره |
۵۹ | بهروزه | خوشبخت، سعادتمند، نام همسر شاه اسماعیل صفوی |
۶۰ | بهسا | بانوی خوش چهره، دختر زیبا رو |
۶۱ | بهشت | (فارسی، کردی) فردوس، جنت (نگارش کردی : بهههشت) |
۶۲ | بهشته | بهشت نام فارسی |
۶۳ | بهشید | مرکب از به (بهتر،خوبتر) + شید (روشنایی یا خورشید) |
۶۴ | بهکامه | مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو) |
۶۵ | بهمن دخت | دختری که در بهمن به دنیا آمده، دختر بهمن |
۶۶ | بهناز | مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه) |
۶۷ | بهنواز | مهربان ترین فرد، دختر مهربان، مرکب از به و نواز که به ترتیب به معنای بهترین و اسم فاعلی مرخم نوازنده به معنای نوازش کننده و مهربان است |
۶۸ | بهنوش | مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل) |
۶۹ | بهی | به (میوه) |
۷۰ | بهین | مرکب از بهین (بهترین) + آفرین (آفریننده) |
۷۱ | بهین بانو | مرکب از بهین (بهترین) + بانو |
۷۲ | بهین دخت | مرکب از بهین (بهترین) + دخت (دختر) |
۷۳ | بهینه | بهترین، خوبترین |
۷۴ | بی بی گل | بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده اسم پسر |
۷۵ | بی بی ماه | بی بی (ترکی) + ماه (فارسی) |
۷۶ | بی بی ناز | بی بی (ترکی) + ناز (فارسی) نام دختر ایرانی |
۷۷ | بیتا | بی همتا، بی نظیر |
۷۸ | بیدخت | نام ستاره زهره |
۷۹ | بیدگل | شهرستان آران و بیدگل در شمال استان اصفهان واقع شده است و با ۶۰۵۱ کیلومتر مربع وسعت، از شمال به دریاچه نمک و استانهای سمنان و قم، از غرب به شهرستان کاشان، از جنوب به نطنز و از شرق به اردستان محدود و از طریق دو جاده اصلی به کاشان و شبکه راههای اصلی کشور مرتبط میشود. مرکز این شهرستان شهر آران و بیدگل است؛ هم چنین بیدگل نام دهی است از دهستان ابرج که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع شده است. برخی بیدگل را ترکیب بید + گل می دانند و آن را گل درخت بید (بید مجنون) می دانند |
منبع: سایت آکا