اسامی دخترانه که با ک شروع میشوند
اسامی فارسی
ردیف | اسم | معنی |
1 | کیانه | منسوب به کیان، پادشاهی. |
2 | کیمیا | اکسیر، تبدیل کردن مس به طلا. دست نیافتنی، با ارزش نایاب |
3 | کیناز | موجب تفاخر پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست |
4 | کیوان دخت | مرکب از کیوان (نام ستارهای) + دخت (دختر) |
5 | کیهان دخت | مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر) |
6 | کیهانه | جهان، دنیا، گیتی، درخشش، جهان کوچک |
7 | کیان دخت | دختر بزرگان و سروران، دختری که نژاد و تبار او به بزرگان و سروران می رسد |
8 | کیان بانو | ملکه. دختر پادشاه. دختر وعزیز سران و بزرگان |
9 | کیارا | اندوه، ملالت خفگی.آراینده پادشاه.زیبنده |
10 | کیادخت | دختر پادشاه. دختر سران. دختر بزرگان |
11 | کی دخت | دختر پادشاه |
12 | کی بانو | کدبانو – خانم خانه دار، لایق و آشنا به فنون تدبیر منزل.بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند |
13 | کی آفرین | آفریننده پادشاه |
14 | کی آفرید | کسی که از شاه آفریده شده باشد. |
15 | کهسار | مخفف کوهسار است یعنی زمین و جایی که در آنجا کوه بسیار باشد |
16 | کهربا | درخشنده. آهن ربا، مغناطیس.نوعی سنگ ارزشمند و جذب کننده |
17 | کوهینه | پونه |
18 | کوشک | بارو، حصار، صرح، قصر، قلعه، کاخ، |
19 | کوشانه | مونث کوشان، دختر ساعی، بانوی تلاشکر |
20 | کمند | ریسمان و طناب.تله. زلف گیسو. موهای بلند. دختری زیبا با موهایی بلند |
21 | کمانه | انحنا، قوس، کمان، تیرگشت |
22 | کلاله | زلف، موی مجعد، کاکل، دسته گلموی پیچیده، دسته موی، |
23 | کشور | اقلیم، خطه، دیار، سرزمین، شهر، قلمرو، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ولایت |
24 | کرشمه | دلربایی، شیوه، طنازی، عشوه، غمزه، غنج، ناز |
25 | کرانه | جانب، جهت، طرف، افق، ساحل، کنار، کناره، طره، عرض، گوشه، ناحیه |
26 | کرا | کرا به معنی ارزش در بختیاری. ارزیدن، اهمیت داشتن نام همسر مولانا جلال الدین بلخی |
27 | کتایون | پادشاه بزرگ را گویند یا زنی که شهنشاه و پادشاه بزرگ باشد. بانوی بزرگ. یعنی ملکه جهان بانو |
28 | کانی | اسم کردی می باشد به معنی چشمه ی آب . کانی به معنای رود و چشمه |
29 | کاناز | آن قسمت ازخوشه که بشاخه چسبیده |
30 | کامیشا | شادکام، خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته شادکام |
31 | کاشین | نام مکانی در شمال ایلام |
32 | کامه | کام و مراد و خواهش و مطلب و مقصد باشد.مقصود، هدف.خواسته، آرزو |
اسامی زیبای دخترانه عربی با حرف ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کوثر | بسیار از هر چیز. نام جویی در بهشت نام سوره ای در قرآن کریم |
2 | کوکب | اختر، ستاره، سها، نجم، گلی زینتی، شکوه، جلال |
3 | کوکبه | جاه، جلال، حشمت، خدم وحشم، دبدبه، شکوه |
4 | کلثوم | کسی که چهره وگونه هایش فربه وپرگوشت باشد. دارای چهره زیبا. چهره دلنشین و آرام. دختری زیبا چهره و خوشرو با قلبی مهربان |
5 | کریمه | زن صاحب کرم زن بخشنده . نیکو خوب پسندیده |
6 | کرامت | بخشش، بخشندگی، دهش، بزرگواری، جوانمردی، عظمت، اعجاز، خارق عادت، معجزه |
7 | کبریا | بزرگواری، بزرگی، جبروت، جلال، حشمت، شان، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدرت، کلانی، هیبت |
8 | کامله | بی عیب، بی نقص |
9 | کبرا (کبری) | بزرگ، کبیر، عظمت، بزرگی |
اسامی خاص کردی دخترانه با ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کژال | غزال، چشم اهو ، کژال واژه ای کردی به معنای زیباروی درشت چشم و به قولی چشم زیبای اهو است |
2 | کوچیار | یارکوتاه قد . کسی که دارای قد متوسط رو به کوتاه دارد و عشق کسی باش |
اسامی تک دخترانه گیلکی با حرف ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کاس | دختر چشم آبی. کوس، نقاره، فرورفته، مقعر، پیاله، جام، کاسه، گارسه، خوک، تیره، کبود |
2 | کیجا | دختر، در گویش مازندرانی به معنای دختر |
3 | کیجانا | دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است |
اسامی خارجی و شیک دخترانه با ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کاملین | گیاهی با گل های زرد و کوچک |
2 | کامیلا | محافظ مبعد، فرشته جنکجو |
3 | کارمن | ملکه ٔ رومانی |
4 | کاترینا | پاک، بی آلایش زیبا ، بینظیر |
5 | کاتیا | پاک، بی آلایش نام پرنده ای ترکی |
6 | کاترین | پاک، بی آلایش |
7 | کارولین | دختر امپراطور فرانسوی اول بود. ناحیه ای در آمریکای شمالی |
8 | کاملیا | درختچه ای زینتی و همیشه سبز از خانوادۀ چای گلی درشت و زیبا به رنگ سفید |
9 | کلارا | نام راهبه ای ایتالیایی. معروف. شهیر |
اسامی پسرانه که با حرف ک شروع میشوند
اسامی فارسی
ردیف | اسم | معنی |
1 | کورنگ | نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی |
2 | کورش | پادشاه هخامنشی. فرزند پاک برتر |
3 | کاوه | شخصیتهای شاهنامه، اسم آهنگری ایرانی در زمان ضحاک |
4 | کوچک | تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل |
5 | کوت | کوتاه شدن.خم شدن . از شخصیتهای شاهنامه، |
6 | کندرو | نام پیشکار ضحاک، از شخصیتهای شاهنامه فردوسی |
7 | کندر | صمغی سفید، نرم، خوش بو، و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود |
8 | کنارنگ | مرز بان. حاکم، والی، |
9 | کمبوجیه | کام + دو + زندگی = خوشبختی و کامروایی زندگی این جهان و آن جهان. نام یکی از پادشاهان هخامنشی بود |
10 | کمانگیر | کمانداری را گویند که که در فن تیراندازی بی نظیر باشد. کسی که به کمان مجهز است . کماندار |
11 | کلباد | به معنی ' دارای بویِ گل |
12 | کلاهور | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی |
13 | کشواد | از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز، سردودمان گودرزیان و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی |
14 | کسری | برابر پارسی: خسرو پرویز، خسرو |
15 | کیهان | جو، سپهر، فضا، جهان، دنیا، عالم، گیتی |
16 | کیومرث | اولین شاه جهان و ایران در شاهنامه |
17 | کیوس | نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی |
18 | کیوان | ستاره زحل، نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور پادشاه ساسانی |
19 | کیکاووس | پادشاه عادل و اصیل، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد |
20 | کیقباد، کیغباد | پادشاه محبوب و سرور گرامی، از شخصیتهای شاهنامه |
21 | کیسان | مانند پادشاه، دارای منش شاهانه |
22 | کیخسرو | یکی.از پادشاهان بسیار بزرگ.در شاهنامه.است وی فرزند سیاوش و نوه ی کی کاووس و.نبیره کی قباد می باشد |
23 | کیاوش | ویژگی آن که مثل پادشاهان، سروران و بزرگان است - مانند پادشاه. آزاد مرد- بزرگ مرد |
24 | کیانمهر | مرکب از کیان به معنای بزرگوارانه، دوستی شاهانه، سرآمد پادشاهان،. خورشید پادشاهان |
25 | کیانوش | کیانوش از ترکیب (کیا + نوش) تشکیل شده که کیا به معنی پدر،آباء،نیا بوده و نوش به معنی دوست |
26 | کیان | کیان یعنی پادشاه . بزرگمرد..بزرگمنش |
27 | کیاشا | پادشاه ، سلطان ، حاکم ، فرمانروا شاهنشاه ، پادشاه |
28 | کیارزم | کیارزمکیا (پادشاه) + رزم (نبرد) |
29 | کیارخ | کیاچهر - آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است |
30 | کیاراد | پادشاه جوانمرد |
31 | کیاچهر | آن که چهره اش چون سروران و پادشاهان و بزرگان شکوهمند است |
32 | کیاجور | عاقل، فاضل و دانا |
33 | کیا | پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا |
34 | کی منوش | از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان |
35 | کی زاد | زاده پادشاه یا بزرگان |
36 | کی راد | پادشاه بخشنده |
37 | کی آذر | مرکب از کی (پادشاه) + آذر (آتش)؛ پادشاه آتش |
38 | کهیلا | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی |
39 | کیازند | پادشاه بزرگ |
40 | کیارنگ | رنگ پاکیزه و لطیف |
41 | کیارش | از شخصیتهای شاهنامه فردوسی، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، مرکب از کی + آرش، آرش پادشاه |
42 | کیارس | کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی |
43 | کهیار | کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان |
44 | کهرم | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی در سپاه افراسیاب تورانی |
45 | کهار | گهار، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی |
46 | کوهین | منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است |
47 | کوهیار | کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان |
48 | کوهشاد | نام روستایی در استان هرمزگان |
49 | کوهسار | جائی که کوه بسیارباشد، کوهپایه .جایی که دارای کوههای متعدد است |
50 | کوهرنگ | نام دره و رودخانه ای در زردکوه بختیاری |
51 | کولیار | دهی از دهستان مشکین باختری که در بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع است |
52 | کوشیار | کسی که کوشش زیاد می کند |
53 | کوشان | کوشا، ساعی، تلاشگر. کسی که کوشش زیاد می کند |
54 | کوشاد | ریشه گیاهی خوشرنگ |
55 | کوشا | ساعی، تلاشگر. پرتلاش، جدی، درس خوان، سخت کوش، فعال |
56 | کوروس | کوروش، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نهاد |
57 | کسرا | کسرا. نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد |
58 | کروخان | از شخصیت های شاهنامه فردوسی،نام دلاوری تورانی فرزند ویسه در سپاه افراسیاب تورانی |
59 | کراخان | نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی |
60 | کدمان | نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی |
61 | کبوده | درخت راست وبلندوبی بر، درخت بیدمشک از شخصیتهای شاهنامه |
62 | کاویان | پادشاهی، سلطنتی. جستجو کننده پیشرو |
63 | کاووش | جستجو، بررسی، تحقیق |
64 | کاووس | کیکاووس - از شخصیتهای شاهنامه |
65 | کاوک | کاوه |
66 | کاوان | کاویان، منسوب به کاوه |
67 | کامیار | بختیار، کامجو، کامران، کامروا، کامور، کامیاب، موفق |
68 | کامیاب | آن که به خواست و آرزویش رسیده باشد، پیروز |
69 | کاموس | از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی |
70 | کارینا | چهارمین مملکت از ممالک تابعه ٔ پارت که بواسطه ٔ ولات اداره میشده اند، کارینا نام باستانی |
71 | کارنگ | چرب زبان، زبان آور |
72 | کارن | نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی. شجاع و دلیر |
73 | کاردار | وزیر، حاکم، مأمور سیاسی یک دولت والی |
74 | کابی | معرب منسوب به کاوه آهنگر |
75 | کامگار | کامگار یعنی خوشبخت .یعنی کامیاب .یعنی کامران. |
76 | کامکار | دولتمند، سعید، سعادتمند، کام دیده، کامیاب، موفق |
77 | کامبوزیا | برگرفته از کلمه کمبوجیه پسر کورش |
78 | کالو | بمعنی اخیر تنه، بدن . صورت، شکل |
79 | کاکی | پرگوئی. پرحرفی. پرچانگی کردن |
80 | کاکو | نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه نیز هست. |
81 | کاکله | از شخصیتهای شاهنامه |
82 | کامشاد | مرکب از کام (خواسته، آرزو) + شاد |
83 | کامروا | بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق |
84 | کامران | خوشگذران، عیاش، کامجو، کامروا، کامیاب، خوشبخت، نیکبخت |
85 | کامدین | خواسته دین، اسم یکی از دانایان دین زردشت |
86 | کامداد | نام وزیر و مشاور آبتین |
87 | کامجو | خوشگذران، عشرت طلب، عیاش، کامران، کامروا، کام طلب، مرادطلب هوس ران، هوسباز |
88 | کامبیز | کام + دو + زندگی = خوشبختی و کامروایی زندگی این جهان و آن جهان |
اسامی زیبای عربی که با ک شروع میشوند
ردیف | اسم | معنی |
1 | کمال الدین | کامل در دین، سبب کمال دین |
2 | کمال | بلوغ، پختگی، رسایی، رشد، بینش، حکمت، معرفت،درجه |
3 | کلیم الله | آن که خداوند با او سخن گفته است، لقب موسی (علیه السلام) |
4 | کرم الله | بخشش و لطف خداوند |
5 | کرم | بزرگواری، بخشندگی ،لطف، |
6 | کرام الدین | بزرگوار دین |
7 | کامل | تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مکمل، بی عیب، بی نقص |
8 | کافی الدین | لایق و کارآمد در دین |
9 | کاظم | فروبرنده خشم،، بردبار، لقب امام هفتم شیعیان |
10 | کلیم | هم سخن، سخنگو، لقب موسی (علیه السلام) |
11 | کسا | عبای ضخیم |
12 | کیسان | کی به معنی پادشاه و سان پسوند شباهت. کیسان یعنی مانند پادشاه |
13 | کمیل | به معنای کامل وکامل کننده است. آقا و مرد بخشنده.به کمال رسیده و دانا ودرستکار |
14 | کمال الملک | آن که موجب کمال سرزمین و ملک است |
15 | کریم | بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، گشاده دست، مکرم، واهب |
16 | کاد | ریشه عبری : نام پسر یعقوب (علیه السلام) |
اسامی شیک پسرانه یونانی با ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کارانوس | سردار مقدونی در دوره اسکندر |
اسامی خاص ارمنی پسرانه با حرف ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کارو | کارو به معنای نجات دهنده |
اسم پسر هندی - سنسکریت با ک
ردیف | اسم | معنی |
1 | کریشنا | کریشنا در زبان سانسکریت و آئین هندو به معنی جذاب متعال است |
منبع: سایت دلگرم