| ردیف |
اسم |
معنی |
| 1 |
زرین مهر |
خورشید طلایی |
| 2 |
زرین نرگسه |
وب های آسمان |
| 3 |
زرین نگار |
آراسته شده با زر |
| 4 |
زرین همای |
همای زرین، آفتاب |
| 5 |
زرین هور |
خورشید طلایی |
| 6 |
زرینه |
نام رودی که از کوههای کردستان سرچشمه می گیرد وبه دریاچه ارومیه میریزد، ساخته شده از طلا |
| 7 |
زعفران |
گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد |
| 8 |
زکیه |
معنی: مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا |
| 9 |
زگما |
نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل میکرد |
| 10 |
زلال |
صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص |
| 11 |
زُلفا |
(زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، منسوب به زلف؛ (به مجاز) زیبایی زلف معشوق؛ (در عربی، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت |
| 12 |
زلیخا |
نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (علیه السلام) شد |
| 13 |
زمانه |
روزگار، چرخ |
| 14 |
زمرد |
نام سنگی قیمتی به رنگ سبز |
| 15 |
زمزم |
نام چشمهای در نزدیکی کعبه |
| 16 |
زمزمه |
صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته، صدایی که از سازهای موسیقی شنیده میشود، آهنگ |
| 17 |
زمیرا |
بلبل |
| 18 |
زنبق |
گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد |
| 19 |
زوفا |
گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع |
| 20 |
زویا |
دختری که در خانواده عزیز تر از سایرین است و جایگاه ویژه ای در دل پدر دارد. در گویش محلی طبرستان، به معنی درخشان، روشن و نورده است. معانی دیگر: زندگی، زنده، دوست داشتنی |
| 21 |
زهرا |
روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) |
| 22 |
زهره |
نام سیارهای در منظومه شمسی که از درخشندهترین اجرام آسمانی و نماد نوازندگی و خنیاگری است |
| 23 |
زیب النساء |
بهترین زنان، زیباترین زنان، نام دختر پادشاه هند که به ادبیات فارسی و عربی علاقه زیادی داشت و قرآن را حفظ بود |
| 24 |
زیبا |
آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع |
| 25 |
زیباچهر |
آن که چهرهای زیبا دارد، زیبا |
| 26 |
زیبارخ |
آن که چهرهای زیبا دارد، زیبا |
| 27 |
زیبان |
زیبا، خوشایند |
| 28 |
زیبنده |
شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته |
| 29 |
زیتون |
نام میوهای که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند |
| 30 |
زیتون خاتون |
مرکب از زیتون + خاتون (بانو)، نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان که زنی بسیار خردمند و خیر بود |
| 31 |
زیتونه |
یکدانه زیتون |
| 32 |
زینا |
مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی |
| 33 |
زرکا |
به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده |
| 34 |
زهراناز |
درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا |
| 35 |
زهیرا |
زهیر در عربی = شکوفه دار و درخت پرشکوفه + الف (پسوند نسبت ساز)، به معنی شکوفهدار، درخت شکوفهدار، به ضم ز و فتح ه و سکون ی، درخت پر شکوفه، دختر زیبا و با طراوت |
| 36 |
زینا |
نام دختر نوح نبی |
| 37 |
زیور |
زینت، پیرایه |
| 38 |
زیورتاج |
آن که چون زیور و جواهری بر تاج میدرخشد |
| 39 |
زوشا |
زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی |
| 40 |
زوفا |
گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع |
| 41 |
زینب |
پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر، (در اعلام) نام دختر علی ابن ابی طالب (علیه السلام) و خواهر امام حسین (علیه السلام) و نام دختر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، نام دختر علی (علیه السلام) و خواهر حسین (علیه السلام) |
| 42 |
زینت |
آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور |
| 43 |
زیوین |
نقرهای، نقره گون |
| 44 |
زییده |
برگزیده کوچک، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید |
| 45 |
زئوس |
آسمان، در دین یونان، خدای خدایان و نام پدر آپولون، آرتمیس و آتنه |
| 46 |
زادک |
نام روستایی در نزدیکی قوچان |
| 47 |
زانوس |
نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس |
| 48 |
زاکیه |
نیکو، پاکیزه |
| 49 |
زامیر |
آواز |
| 50 |
زاهده |
مؤنث زاهد |
| 51 |
زُبیده |
نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین |
| 52 |
زربانو |
بانویی که چون زر میدرخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه |
| 53 |
زربین |
سرو کوهی |
| 54 |
زرپری |
آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست |
| 55 |
زرتا |
همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا |
| 56 |
زرتاج |
زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج |
| 57 |
زرخاتون |
زر( طلا) + خاتون( بانو) |
| 58 |
زردخت |
مرکب از زر( طلا) + دخت ( دختر) |
| 59 |
زردیس |
به شکل زر |
| 60 |
زرشام |
| 61 |
زرکا |
گیلکی نوعی پرنده |
| 62 |
زرگل |
زرین گل |
| 63 |
زرمان |
مانند زر، بسیار زیبا |
| 64 |
زرناز |
مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه) |
| 65 |
زرنگیس |
زرین گیس زرین گیس |
| 66 |
زرنوش |
نام شهری که دارا آن را بنا کرده بود |
| 67 |
زرواندخت |
مرکب از زروان ( نام ایزدی) + دخت (دختر) |
| 68 |
زری |
پارچه یا لباسی که در آن نخهای طلایی به کار رفته است، نخ طلا یا نقره یا گلابتون، طلایی، منسوب به زر |
| 69 |
زرین |
از جنس زر، به رنگ زر، طلایی |
| 70 |
زرین تاج |
زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد |
| 71 |
زرین دخت |
مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر) |
| 72 |
زرین گل |
آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است |
| 73 |
زرین گیس |
آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین |
| 74 |
زبیده |
1- نام گیاهی (همیشه بهار)؛ 2- (اَعلام) دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین |