آری به دوست، نه به خانواده!
معمولاً «نه شنیدن» تلخ است، مخصوصاً اگر این «نه» را از خانوادهیمان بشنویم و احساس شکست و ناکامی کنیم. درک نشدن از سمت خانواده هم، کام آدم را تلختر میکند. شاید تصوّر کنید هم سنّ و سالهایتان، حال و هوای شما را بیشتر درک میکنند و به شما نه نمیگویند. همینها دلیلهای بهظاهر خوبی هستند تا شما ششدانگ حواستان را به نام دوستانتان بزنید، بیشتر وقتتان را با آنها بگذرانید و یک آری جانانه به روابط دوستانه و یک نهی محکم هم به روابط خانوادگی بگویید.ما بیشتر وقتها سعی میکنیم طوری رفتار کنیم که تصوّراتمان تأیید شوند؛ مثلاً ممکن است تصوّر کنید حرف زدن با خانواده، فایده ندارد و در عمل هم دقیقاً طوری عمل کنید که مُهر تأیید بخورد پای این ذهنیّتتان. بخشی از تصوّر درک شدن توسّط دوستانتان، تأیید میشود؛ چون شما با آنها حرف میزنید؛ امّا اگر گفتوگو کردن با خانوادهیتان را یک ریسک بزرگ بدانید و ترجیح دهید بهجای حلّ مسئله، صورتمسئله را پاککنید، آن موقع است که فاصلهی شما با خانوادهیتان، بیشتر میشود. قسمت مهمّ ماجرا اینجاست که همهی ما در هر سن و جایگاهی، لازم داریم تا با خانوادههایمان دربارهی نیازها، اولویّتها و حرفهای دلمان حرف بزنیم؛ ولی راه گفتوگو را میبندیم و انگار در زندگی واقعی، بلاکشان میکنیم.
ویژگیهای ارتباط ناسالم
عادت آدمهاست که ابتدای هر رابطهای، همدیگر را عالی ببینند و چشمهایشان را حتّی روی نقصهای گلدرشت هم ببندند؛ مثل وقتی یک نفر، همیشه طلبکار است و انتظار محبّت بیشتر دارد و دلش میخواهد خلأهایش را در ارتباط با شما پُر کند، امّا شما به خاطر ترس از تنهایی، نگرانی به خاطر از دست دادن یک دوست یا وابستگی، باز هم بیشتر از قبل محبّت میکنید و به یک رابطهی یکطرفه، ادامه دهید، رابطهای که میتواند پول، وقت و انرژی شما را به خودش اختصاص بدهد بدون اینکه برای شما فرصت «رشد کردن» را فراهم آورد.معمولاً رابطههایی که افراد در آن، به دنبال تأیید شدن یا جلب محبّت باشند، جزو رابطههای ناسالمی هستند؛ مثل وقتی فرد حاضر باشد هر کاری انجام دهد تا پیش دوستانش کم نیاورد یا بخواهد با برچسبهای مایهدار، بامعرفت، لارج و... توسّط رفقایش شناخته و تأیید شود. در یک رابطهی ناسالم، آدمها در همدیگر ذوب میشوند، طوریکه انگار، «خود» فرد وجود ندارد و هویّت مستقلش هم، رنگ میبازد. شخص، نیازهای دوستش را میبیند؛ امّا خودش را هرگز بهحساب نمیآورد. گاه از آنطرف بام میافتیم و مدّتها زمان باید بگذرد تا بتوانیم آسیبهای افراط و تفریطها را جبران کنیم.
ویژگیهای ارتباط سالم
تصوّر کنید هوا سرد است و کنار آتش نشستهاید. چقدر به آتش نزدیک میشوید؟ آنقدر که بسوزید یا آنقدر که گرم شوید، کافیست؟ همهی ما در روابطمان احتیاج داریم تا یک آتش فرضی بین خودمان و دیگران قرار دهیم و بهاندازهای به آدمها نزدیک شویم که نسوزیم؛ امّا درعینحال از گرمای یک ارتباط خوب، لذّت ببریم. این یعنی ایجاد یک «فاصله سلامت» در ارتباطمان با دیگران. حتماً شنیدهاید که دوست پیدا کردن، آسان است و نگهداشتنش، سخت. روابط دوستانهای ادامه پیدا میکنند که سالم باشند؛ یعنی افراد بتوانند تعادل را حفظ کنند. در یک ارتباط سالم، خواستههای افراد، منطقی و واقعبینانه هستند. هر دو نفر برای حفظ ارتباط میکوشند و نه فقط یک نفر. آدمها به رشد هم علاقهمندند و کمک میکنند از جایی که هستند، یکقدم جلوتر بروند. طرفین رابطه، هویّت خود را حفظ میکنند و درعینحال خواستهها و خشنودی دوستشان را هم در نظر میگیرند.
همگی دربارهی انواع مدیریّت، مثل مدیّریت زمان و پول شنیدهایم؛ امّا کمتر به سراغ مدیریت ارتباط رفتهایم. مدیریّت ارتباط، به شما کمک میکند طناب رابطهیتان نپوسد، گره کور نخورد و در عوض، با یک مدیریّت مناسب، میتوانید ارتباط سالمی ایجاد و از آن مراقبت کنید؛ ارتباط دوستانهای که دوطرفه و متعادل باشد.
منبع: مجله باران