بعد از کودتای سال 1332 و بازگشت محمدرضاشاه مخلوع و ملکه ثریا که در حین کودتا فرار را بر قرار ترجیح داده بودند و به کمک مزدوران داخلی و دست نشانده های خارجی به قدرت بازگشتند، شوکت و دولت خویش را محکم تر از قبل می خواستند و مصمم شدند که بیشتر از پیش بله قربان گوهایی بهتر برای اربابانشان باشند.
سقوط دولت ملی در سال 1332 فقط به منزله ی شکست پروژه ملی شدن صنعت نفت نبود، بلکه شکست امید و انگیزه ی ملتی بود که می خواستند کشوری آزاد و مستقل و پیشرفته داشته باشند.
خفقان ایجاد شده در آن روزها ادامه دار بود و وابستگی های دولت ایران روز به روز بیشتر می شد. در سال 1338 جان اف کندی پیروز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شد. شاه ایران باید اوامر آنها را اجرا می کرد. دولت را مطابق میل دولت کندی تغییر داد و پرواضح بود که پیروزی کندی در انتخابات برای شاه خوشایند نبوده و حال باید زیر بار خواسته های امپریالیسم آمریکایی دولت کندی می رفت.
دولت کندی در راستای سیاست های سلطه جویانه ی برای استعمار جدید آمریکا ، نقدهای اساسی را به حاکمان خودکامه ای چون محمدرضا شاه پهلوی داشت.
دولت کندی در راستای سیاست های سلطه جویانه ی آمریکا برای استعمار جدیدش ، نقدهای اساسی را به حاکمان خودکامه ای چون شاه پهلوی داشتت و در همان سال طرح اصلاحاتی را برای جهان ارِاِیه کرد.
شریف امامی با شعار مبارزه با فساد، انجام اصلاحات و آزادی احزاب به نخست وزیری رسیده بود.
لایحه اصلاحات ارضی در سال 1338 به مجلس رفته بود ولی متوقف شد! اصلاحات ارضی نخستین فرمان منشور به اصطلاح انقلاب شاه و مردم بود، دستورش ابتداِا برای نمایش به مجلس رفت و در آن زمان که خود شاه حداقل ده درصد از اراضی مملکت را صاحب بود از مخالفان این قانون بود.
محمدرضاپهلوی باید تغییراتی را به اصرار دولت های غرب انجام می داد اما ترس از فضای داخل و حاکم بر جامعه را داشت، فوت ایت الله بروجردی در فروردین سال 1340 این آزادی عمل را برای شاه و دربار در ظاهر به وجود آورد.
هشتم فروردین ماه سال 1340آیت الله به رحمت خدا رفت، حضور پرشکوه مردم در تجلیل و تشییع آیت الله آنقدر عظیم بود، که قدرت معنوی ایشان را نشان همگان داد.
در آغاز سال 40 و با ناکامی های شریف امامی در اجرای طرح هایش، امریکا و به تبع شاه و دربار به دنبال تغییر دولت بودند، اوایل فروردین ماه آیت الله بروجردی مرجع بزرگ تشیع به رحمت خدا رفتند، فروردین ماه که گذشت نخست وزیری تغییر کرد و دکتر امینی دولت را در دست گرفت.
از اقدامات اولیه ی دکتر امینی در دولتش بازدید از علما و آیات عظام بود، او سفری به قم داشت که ملاقات هایی را به دنبال داشت. در دیدار دکتر امینی از آیت الله خمینی در قم و اصرارشان مبنی بر اینکه خواستار همکاری بیشتر بین علما و به تبع مردم با دولت و دربار شد.
امام خمینی در تمامی این گفت و گو ها از نخست وزیر خواستند موازین شرعی را در تمامی مصوبات دولت در نظر بگیرند.
اما دکتر امینی هم که مورد تایید آمریکا بود نتوانست کاری از پیش ببرد، امینی در دولتش مخالفت روحانیون و علما را بهمراه داشت و او از نفوذشان در بین مردم آگاه بود. شاه و دربار نیز مخالف ادامه ی حضور امینی بودند و تمام تلاششان را می کردند که او را از دایره قدرت بیرون کنند.
شاه و ملکه فرح سفری 45 روزه در فروردین 1341 به ایالات متحده آمریکا داشتند، آنها رایزنی های بسیاری انجام دادند که دولت آمریکا را متقاعد کنند که امینی کنار برود و سرانجام هم موفق شدند و امینی در تیرماه سال 1341 با بهانه ای کنار رفت.
علم به عنوان نخست وزیر جدید و مورد تایید شاه دولت را در دست گرفت و بلافاصله در یک اقدامی شتابزده و با توجه به اینکه مجلس ملی تعطیل بود ، لایحه های انجمن ایالتی و ولایتی را در هیات دولت تصویب کرد. این قانون در 14 مهرماه سال 1341 با 92 ماده و هفده تبصره تصویب شد و دو روز بعدش یعنی در شانزدهم مهرماه رسانه ای شد. روحانیون و علمای وقت بعضی از فقرات لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را مخالف با قوانین شرع و عرف می دانستند.
اعتراض های بسیاری برانگیخته شد و روحانیون و علمای تراز اول قم با تجمع و نشست های بسیار اعتراض های خود را در قالب تلگرافی به شخص شاه ارسال کردند و خواهان لغو فوری مصوبه های انجمن های ایالتی و ولایتی شدند.
متن تلگرافی که از طرف آقایان علما به اسدالله علم، نخستوزیر وقت،فرستاده شد: مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شورا، برای شخص جنابعالی و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد… علمای اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین، در امور مخالف با شرع ساکت نخواهند ماند، آیت الله خمینی نیز از شرط نشدن اسلام برای رأی دهندگان و دادن حق رأی به زنها اظهار نگرانی کرد، جناب آقای اسدالله علم تعطیل طولانی مجلسین دیده میشود که دولت اقداماتی را در نظر درد که مخالف شرع مقدس است. "1"
از جمله اعتراضاتی که علمای وقت قم به این لایحه داشتند: چرا به زنان حق رای داده شده است؟!
در این تصویب نامه قید اسلام برای منتخبان و انتخاب شدگان در تمامی امور برداشته شده بود، و این قانون دیگر به تنهایی قرآن را به عنوان تنها کتاب مقدس برای سوگند نامه ها نمی دانست!
جواب شاه به علما این گونه بود: ما بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا هستیم و ضمناً توجه جنابعالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک دنیا جلب مینماییم. در ضمن جلب توجه علما به پیشرفتهای سایر کشورهای اسلامی در این زمینه، یادآور شده بود.
در روز هجدهم آبان ماه اسدالله علم در رادیو اعلام کرد: به قوای انتظامی دستور اکید داده شده هرگونه اخلال گری را شدیداً سرکوب نمایند… چرخ زمان به عقب برنمی گردد و دولت از برنامه اصلاحی که در دست دارد عقبنشینی نمیکند. "2"
اعتراضات ادامه داشت به طوری که بسیاری این اعتراضات را نهضت مقدسی برای برپایی پرچم اسلام می دانستند، سخنرانی های علما در مساجد و محافل مذهبی ادامه پیدا کرد، در ادامه ی این مبارزات امام خمینی از راز دست داشتن دستهای آمریکا و صهیونیسم در امور داخلی ایران پرده برداشت و ملت و امت مسلمان را دعوت به این مبارزه کرد. مردم بسیاری همراه مبارزات امام شدند و نامه های سرگشاده ی بسیاری روانه دولت و دربار شد. مردم مساجد و بازار هایی را تعطیل اعلام کردند! قیام روز به روز گسترش پیدا کرد.
نهایتا در دیماه همان سال(1341) طرح به ظاهر جدید توسط شاه با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و میهن» با اصولی ششگانه اش اعلام شد و محمدرضاشاه پهلوی همه ی مردم در این همه پرسی شرکت کنند، امام از علما و روحانیون خواستند این همه پرسی را تحریم کنند. همه پرسی در بهمن ماه برگزار شد تصویب شد، شاه این سناریو را به عنوان انقلاب سفید تعبیر کرد و آن را به عنوان انقلاب شاه و مردم دانست!
امام خمینی این اقدامات را به عنوان ظلم بیشتر به مردم و ملت می دانست و در جواب شاه اقدامش را انقلاب سیاه تعبیر کرد و نوروز آن سال را به عنوان عزای عمومی اعلام کرد. روز دوم فروردین سال 1342 مصادف با شهادت امام صادق "ع" بود و آیت الله خمینی محفل عزایی را در خانه ی خود فراهم کردند، مردم و روحانیون بسیاری در آن مجلس شرکت کردند و لباس شخصی های ساواک در آن مجلس حضور پیدا کردند، امام متوجه حضور آنها شد و برآن شدند محفلی در فیضیه انجام بگیرد. مراسمی به دعوت آیت الله گلپایگانی در فیضیه برپا شد، ماموران لباس شخصی با طلاب درگیر شدند و طلبه های بسیاری را مورد ضرب و شتم قرار دادند. امام راهی فیضیه شد و سخنرانی را ترتیب داد که در آن به خود شاه به صورت مستقیم اعتراض و او را مورد بازخواست قرار داد.
در فاصله بین این واقعه که در فروردین ماه بود تا چهلم این مراسم، امام بیانیه های بسیاری را صادر کردند و در محرم آن سال به طلابی که برای تبلیغ راهی شهرستان ها می شدند خواستند که مردم و ملت را به مبارزه دعوت کنند.
امام در 13 خرداد سال 1342 سخنرانی عظیمی را که مصادف با عاشورای آن سال بود برگزار کردند و در آنجا بعد از اشاره به قیام حسین و واقعه ی عاشورا خطاب به شاه گفتند : من به شما نصیحت میکنم آقای شاه، من به تو نصیحت میکنم دست از این اعمال بردار من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی مردم شکرگزاری کنند… من نمیخواهم تو اینطور باشی من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند، اینها صلاح مملکت را میخواهند، از اسراییل نشنو، اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد..."3"
بعد از این سخنرانی حضرت امام دستگیر شد و صدای رسای مبارزه و دعوت به قیام برای مبارزه با طاغوت و مستبد به گوش مردم و مستضعفان رسید، و قدم به قدم این مبارزه جلو رفت تا به هدف خود که پیروزی انقلاب اسلامی بود محقق شد.
والسلام
پی نوشت:
1. صحیفه امام، جلد اول، ص۷۸
2. مروری در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، ایرج پزشکزاد ص. ۱۶
3. جلد ۱ صحیفه امام خمینی، از صفحه ۲۴۳ تا صفحهٔ ۲۴۸
سقوط دولت ملی در سال 1332 فقط به منزله ی شکست پروژه ملی شدن صنعت نفت نبود، بلکه شکست امید و انگیزه ی ملتی بود که می خواستند کشوری آزاد و مستقل و پیشرفته داشته باشند.
خفقان ایجاد شده در آن روزها ادامه دار بود و وابستگی های دولت ایران روز به روز بیشتر می شد. در سال 1338 جان اف کندی پیروز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شد. شاه ایران باید اوامر آنها را اجرا می کرد. دولت را مطابق میل دولت کندی تغییر داد و پرواضح بود که پیروزی کندی در انتخابات برای شاه خوشایند نبوده و حال باید زیر بار خواسته های امپریالیسم آمریکایی دولت کندی می رفت.
دولت کندی در راستای سیاست های سلطه جویانه ی برای استعمار جدید آمریکا ، نقدهای اساسی را به حاکمان خودکامه ای چون محمدرضا شاه پهلوی داشت.
دولت کندی در راستای سیاست های سلطه جویانه ی آمریکا برای استعمار جدیدش ، نقدهای اساسی را به حاکمان خودکامه ای چون شاه پهلوی داشتت و در همان سال طرح اصلاحاتی را برای جهان ارِاِیه کرد.
شریف امامی با شعار مبارزه با فساد، انجام اصلاحات و آزادی احزاب به نخست وزیری رسیده بود.
لایحه اصلاحات ارضی در سال 1338 به مجلس رفته بود ولی متوقف شد! اصلاحات ارضی نخستین فرمان منشور به اصطلاح انقلاب شاه و مردم بود، دستورش ابتداِا برای نمایش به مجلس رفت و در آن زمان که خود شاه حداقل ده درصد از اراضی مملکت را صاحب بود از مخالفان این قانون بود.
محمدرضاپهلوی باید تغییراتی را به اصرار دولت های غرب انجام می داد اما ترس از فضای داخل و حاکم بر جامعه را داشت، فوت ایت الله بروجردی در فروردین سال 1340 این آزادی عمل را برای شاه و دربار در ظاهر به وجود آورد.
هشتم فروردین ماه سال 1340آیت الله به رحمت خدا رفت، حضور پرشکوه مردم در تجلیل و تشییع آیت الله آنقدر عظیم بود، که قدرت معنوی ایشان را نشان همگان داد.
در آغاز سال 40 و با ناکامی های شریف امامی در اجرای طرح هایش، امریکا و به تبع شاه و دربار به دنبال تغییر دولت بودند، اوایل فروردین ماه آیت الله بروجردی مرجع بزرگ تشیع به رحمت خدا رفتند، فروردین ماه که گذشت نخست وزیری تغییر کرد و دکتر امینی دولت را در دست گرفت.
از اقدامات اولیه ی دکتر امینی در دولتش بازدید از علما و آیات عظام بود، او سفری به قم داشت که ملاقات هایی را به دنبال داشت. در دیدار دکتر امینی از آیت الله خمینی در قم و اصرارشان مبنی بر اینکه خواستار همکاری بیشتر بین علما و به تبع مردم با دولت و دربار شد.
امام خمینی در تمامی این گفت و گو ها از نخست وزیر خواستند موازین شرعی را در تمامی مصوبات دولت در نظر بگیرند.
اما دکتر امینی هم که مورد تایید آمریکا بود نتوانست کاری از پیش ببرد، امینی در دولتش مخالفت روحانیون و علما را بهمراه داشت و او از نفوذشان در بین مردم آگاه بود. شاه و دربار نیز مخالف ادامه ی حضور امینی بودند و تمام تلاششان را می کردند که او را از دایره قدرت بیرون کنند.
شاه و ملکه فرح سفری 45 روزه در فروردین 1341 به ایالات متحده آمریکا داشتند، آنها رایزنی های بسیاری انجام دادند که دولت آمریکا را متقاعد کنند که امینی کنار برود و سرانجام هم موفق شدند و امینی در تیرماه سال 1341 با بهانه ای کنار رفت.
علم به عنوان نخست وزیر جدید و مورد تایید شاه دولت را در دست گرفت و بلافاصله در یک اقدامی شتابزده و با توجه به اینکه مجلس ملی تعطیل بود ، لایحه های انجمن ایالتی و ولایتی را در هیات دولت تصویب کرد. این قانون در 14 مهرماه سال 1341 با 92 ماده و هفده تبصره تصویب شد و دو روز بعدش یعنی در شانزدهم مهرماه رسانه ای شد. روحانیون و علمای وقت بعضی از فقرات لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را مخالف با قوانین شرع و عرف می دانستند.
اعتراض های بسیاری برانگیخته شد و روحانیون و علمای تراز اول قم با تجمع و نشست های بسیار اعتراض های خود را در قالب تلگرافی به شخص شاه ارسال کردند و خواهان لغو فوری مصوبه های انجمن های ایالتی و ولایتی شدند.
متن تلگرافی که از طرف آقایان علما به اسدالله علم، نخستوزیر وقت،فرستاده شد: مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شورا، برای شخص جنابعالی و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد… علمای اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین، در امور مخالف با شرع ساکت نخواهند ماند، آیت الله خمینی نیز از شرط نشدن اسلام برای رأی دهندگان و دادن حق رأی به زنها اظهار نگرانی کرد، جناب آقای اسدالله علم تعطیل طولانی مجلسین دیده میشود که دولت اقداماتی را در نظر درد که مخالف شرع مقدس است. "1"
از جمله اعتراضاتی که علمای وقت قم به این لایحه داشتند: چرا به زنان حق رای داده شده است؟!
در این تصویب نامه قید اسلام برای منتخبان و انتخاب شدگان در تمامی امور برداشته شده بود، و این قانون دیگر به تنهایی قرآن را به عنوان تنها کتاب مقدس برای سوگند نامه ها نمی دانست!
جواب شاه به علما این گونه بود: ما بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا هستیم و ضمناً توجه جنابعالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک دنیا جلب مینماییم. در ضمن جلب توجه علما به پیشرفتهای سایر کشورهای اسلامی در این زمینه، یادآور شده بود.
در روز هجدهم آبان ماه اسدالله علم در رادیو اعلام کرد: به قوای انتظامی دستور اکید داده شده هرگونه اخلال گری را شدیداً سرکوب نمایند… چرخ زمان به عقب برنمی گردد و دولت از برنامه اصلاحی که در دست دارد عقبنشینی نمیکند. "2"
اعتراضات ادامه داشت به طوری که بسیاری این اعتراضات را نهضت مقدسی برای برپایی پرچم اسلام می دانستند، سخنرانی های علما در مساجد و محافل مذهبی ادامه پیدا کرد، در ادامه ی این مبارزات امام خمینی از راز دست داشتن دستهای آمریکا و صهیونیسم در امور داخلی ایران پرده برداشت و ملت و امت مسلمان را دعوت به این مبارزه کرد. مردم بسیاری همراه مبارزات امام شدند و نامه های سرگشاده ی بسیاری روانه دولت و دربار شد. مردم مساجد و بازار هایی را تعطیل اعلام کردند! قیام روز به روز گسترش پیدا کرد.
نهایتا در دیماه همان سال(1341) طرح به ظاهر جدید توسط شاه با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و میهن» با اصولی ششگانه اش اعلام شد و محمدرضاشاه پهلوی همه ی مردم در این همه پرسی شرکت کنند، امام از علما و روحانیون خواستند این همه پرسی را تحریم کنند. همه پرسی در بهمن ماه برگزار شد تصویب شد، شاه این سناریو را به عنوان انقلاب سفید تعبیر کرد و آن را به عنوان انقلاب شاه و مردم دانست!
امام خمینی این اقدامات را به عنوان ظلم بیشتر به مردم و ملت می دانست و در جواب شاه اقدامش را انقلاب سیاه تعبیر کرد و نوروز آن سال را به عنوان عزای عمومی اعلام کرد. روز دوم فروردین سال 1342 مصادف با شهادت امام صادق "ع" بود و آیت الله خمینی محفل عزایی را در خانه ی خود فراهم کردند، مردم و روحانیون بسیاری در آن مجلس شرکت کردند و لباس شخصی های ساواک در آن مجلس حضور پیدا کردند، امام متوجه حضور آنها شد و برآن شدند محفلی در فیضیه انجام بگیرد. مراسمی به دعوت آیت الله گلپایگانی در فیضیه برپا شد، ماموران لباس شخصی با طلاب درگیر شدند و طلبه های بسیاری را مورد ضرب و شتم قرار دادند. امام راهی فیضیه شد و سخنرانی را ترتیب داد که در آن به خود شاه به صورت مستقیم اعتراض و او را مورد بازخواست قرار داد.
در فاصله بین این واقعه که در فروردین ماه بود تا چهلم این مراسم، امام بیانیه های بسیاری را صادر کردند و در محرم آن سال به طلابی که برای تبلیغ راهی شهرستان ها می شدند خواستند که مردم و ملت را به مبارزه دعوت کنند.
امام در 13 خرداد سال 1342 سخنرانی عظیمی را که مصادف با عاشورای آن سال بود برگزار کردند و در آنجا بعد از اشاره به قیام حسین و واقعه ی عاشورا خطاب به شاه گفتند : من به شما نصیحت میکنم آقای شاه، من به تو نصیحت میکنم دست از این اعمال بردار من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی مردم شکرگزاری کنند… من نمیخواهم تو اینطور باشی من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند، اینها صلاح مملکت را میخواهند، از اسراییل نشنو، اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد..."3"
بعد از این سخنرانی حضرت امام دستگیر شد و صدای رسای مبارزه و دعوت به قیام برای مبارزه با طاغوت و مستبد به گوش مردم و مستضعفان رسید، و قدم به قدم این مبارزه جلو رفت تا به هدف خود که پیروزی انقلاب اسلامی بود محقق شد.
والسلام
پی نوشت:
1. صحیفه امام، جلد اول، ص۷۸
2. مروری در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، ایرج پزشکزاد ص. ۱۶
3. جلد ۱ صحیفه امام خمینی، از صفحه ۲۴۳ تا صفحهٔ ۲۴۸