مقايسه الموضوعات ابن جوزى با اللئالى سيوطى (1)
مقدمه
اولاً حديث موضوع از ساير احاديثْ متمايز گردد;
ثانياً اهمّيت و ضرورت شناختِ اين گونه احاديث, آشكار شود;
ثالثاً احكام احاديث موضوع, روشن گردد;
رابعاً فايده و ثمره اهتمام به احاديث موضوع, معلوم باشد.
تعريف « حديث موضوع »
سخنى است كه ساخته شده باشد و به دروغ, به پيامبر اكرم [يا معصوم ديگر] نسبت داده شود.1
حديث شناسان, تصريح كرده اند كه بدترين نوع از اقسام حديث ضعيف, حديث موضوع است2 كه روايت كردنِ آن, براى كسى كه جعلى بودنِ آن را بداند, در هيچ موردى روا نيست, مگر آن كه به وضعى بودنِ آن, تصريح نمايد.3 منظور از «هيچ مورد», آن است كه چه در احكام و چه در مواعظ و اخلاقيات و چه در داستان ها و قصص, نقل آنها مجاز نيست.4 امّا بر خلاف احاديث موضوع, روايت كردن احاديثِ ضعيفى كه باطناً احتمال صدق آنها وجود دارد, در مقامِ ترغيب و تحذير, جايز است.5
در اهمّيت و ضرورت شناختِ احاديث وضعى, همين بس كه برخى بزرگانْ درباره آن گفته اند:
خطرناك ترين چيز براى دين و زيان بخش ترين چيز براى مسلمانان, همين وضع حديث است; همچنين فرقه فرقه شدن مسلمانان و پيدايش گروه ها و نحله هاى مخلتف نيز از آثار وضع حديث در دين است.6
از اين رو , شناساندن احاديثِ وضعى به مسلمانان, از با فضيلت ترين و نيكوترين اعمال است و داراى فوايد بسيارى است.7 مهم ترين فايده آن , حفظ و صيانت دين و تنوير افكار مردم است8 كه با آگاهى يافتن از وضعيت احاديث جعلى, از آنها پرهيز مى نمايند و از اعتقاد پيدا كردن و عمل به آنها خود دارى مى نمايند9 و در حقيقت, از انحراف وگمراهى نجات مى يابند و در مسير مستقيم و سبيل رشاد, گام برمى دارند.
مشهورترين كتاب هايى كه در اين موضوع نوشته شده است, عبارت اند از:
1. تذكرة الموضوعات, أبوالفضل محمد بن طاهر المقدسى (448ـ507ق);
2. الموضوعات, أبوالفرج عبدالرحمان بن الجوزى (م597ق);
3. اللئالى المصنوعة فى الأحاديث الموضوعة, جلال الدين السيوطى (م911ق);
4. تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأحاديث الشنيعة الموضوعة, أبوالحسن على بن محمد بن عراق الكنانى (م963ق);
5. المصنوع فى الحديث الموضوع, على القارى (م1401ق);
6. الفوائد المجموعة فى الأحاديث الموضوعة, أبوعبداللّه محمد بن على الشوكانى (م1255ق);
7. المقاصد الحسنة فى بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة, محمد بن عبدالرحمان السخاوى (م902ق).10
در ميان كتاب هاى پيش گفته, از همه مهم تر و مشهورتر, يكى الموضوعات ابن جوزى است كه به شكل هاى مختلف, در چهار11 يا سه12 يا دو13 مجلّد, چاپ و منتشر شده است و ديگر, كتاب اللئالى المصنوعة فى الأحاديث الموضوعة, تأليف جلال الدين سيوطى است كه آن هم در دو مجلّد, توسط دارالكتب العلمية, در بيروت, چاپ و منتشر شده است.
ناگفته نماند كه دانشمندان شيعه نيز كتاب هايى در اين زمينه نوشته اند كه از جمله آنها الأخبار الدخيلة, تأليف علامه محمد تقى شوشترى است كه البته, تنها شامل احاديث موضوع نيست. اين كتاب, در چهار مجلّه توسط نشر صدوق(تهران) به چاپ رسيده است.
كتاب الموضوعات در نظر حديث شناسان
ابن الصلاح كه حديث شناسى ژرف انديش و ماهر است, بدون ذكر نام ابن جوزى مى نويسد:
بزرگ ترين مجموعه از احاديث متهم به وضع كه در اين روزگار جمع آورى شده است, عنوان الموضوعات دارد و در حدود دو مجلّد, است و در آن, احاديث زيادى آورده شده است كه هيچ دليلى بر موضوع بودنشان نيست و شايسته بود كه به طور مطلق, تحت عنوان «احاديث ضعيف» از آنها ياد مى شد.14
البته به نظر برخى محقّقان معاصر, اشتباهات ابن جوزى از آن جا ناشى شده است كه بيشتر مطالب كتاب الموضوعات را از كتاب الأباطيل جوزَقانى اقتباس كرده و از اين نظر, تحت تأثير جوزقانى بوده است. از اين رو, ابن جوزى بعضى احاديثِ «حَسَن» و حتّى «صحيح» را تحت عنوانِ حديث موضوع, آورده است.15
ابن حجر عسقلانى, از پيشوايانِ علماى حديث شناس قرن نهم, در انتقاد از كتاب الموضوعات, حديثى را از صحيح مسلم نقل مى كند كه ابن جوزى, آن را در كتاب خويش آورده است. او اين نقل ابن جوزى را ناشى از غفلتِ شديد وى, تلقّى كرده است.
او همچنين در ادامه انتقاد خود از ابن جوزى, 24 حديث از مسند أحمد آورده كه ابن جوزى, آنها را احاديث موضوعْ شمرده است. ابن حجر, ضمن ردّ قول ابن جوزى, از احمد بن حنبل, دفاع مى كند.16
جلال الدين سيوطى نيز در پاورقى هايش بر كتاب القول المسدّد فى الذب عن السند ابن حجر, چهارده حديث ديگر را از الموضوعات ابن جوزى استخراج كرده كه در مسند أحمد آمده است و يادآور شده كه جايز نيست بر آنها نام «موضوع» نهاده شود. سيوطى, همچنين كتابى تأليف كرده كه شرح و پاورقى بر همان كتاب ابن حجر است و آن را القول الحسن فى الذب عن السنن ناميده است و در آن, يكصد و بيست و اندى حديث از الموضوعات ابن جوزى نقل كرده كه در سنن چهارگانه (يعنى سنن الترمذى, سنن أبى داوود, سنن النسائى و سنن ابن ماجة) وجود دارند. سيوطى در اين جا نيز بر ابن جوزى خُرده گرفته و او را در «وضعى» دانستنِ اين احاديث, شتابزده خوانده است.17
كتاب اللئالى المصنوعة فى الأحاديث الموضوعة
سيوطى در مقدمه همين كتاب, بر اهمّيت آشنا كردنِ مردم با احاديث موضوع و ضرورتِ آگاه ساختن آنان بر سخنانى كه به دروغ به پيامبر اكرم نسبت داده شده اند, تأكيد مى كند و مدّعى است كه ابن جوزى, كتابى را جمع آورى كرده كه در آن, احاديث «ضعيفِ» زيادى را به عنوان «موضوع» آورده است كه به حدّ موضوع نمى رسند; بلكه حتّى احاديثى را در كتابش نقل مى كند كه «حَسَن» و «صحيح» اند; همچنان كه پيشوايان حافظِ حديث, از جمله ابن الصلاح در كتاب علوم الحديث و پيروان او در تأليفاتشان, به اين مطلبْ اشاره كرده اند. لذا سيوطى مى گويد:
به انديشه ام خطور كرد كه به نقد و پيرايش و اختصار الموضوعات بپردازم تا جويندگان, از آنْ سود برند. سپس از خداوند, جوياى خير شدم و او سينه ام را براى اين كار, فراخ ساخت و اسبابِ اين كار را برايم فراهم نمود.19
آنچه مسلّم است, سيوطى به قصد تلخيص و اصلاح و پالايش و پيرايش احاديثِ غير موضوع كتاب ابن جوزى و شناساندن احاديث موضوع ديگرى كه ابن جوزى در كتابش نقل نكرده است, به تأليف اللئالى المصنوعة مى پردازد; ولى آيا سيوطى همان راه ابن جوزى را پيموده, يا روش او را اصلاح كرده است؟ به عبارت ديگر, آيا سيوطى در هدف خويش از نگارش اين كتاب, كاملاً موفّق بوده است يا خير؟
پاسخ دقيق و كامل اين پرسش, به بررسى تفصيلى اين كتاب و مقايسه آن با كتاب الموضوعاتِ ابن جوزى و تجزيه و تحليل آنها بستگى دارد.
البته بديهى است كه بررسى تفصيلى و تجزيه و تحليل محتواى اين دو كتاب, در قالب يك مقاله نمى گنجد و فرصت و توان علمى بيشترى مى طلبد كه از عهده نگارنده خارج است; ولى در حدّ بضاعت مزجات خويش, به مطالعه و بررسى بخشى از كتاب اللئالى المصنوعة ى سيوطى و مقايسه آن با كتاب الموضوعات ابن جوزى خواهيم پرداخت.
نقد ، بررسى و مقايسه
ابن جوزى در اين بخش از كتاب خود , پيش از پرداختن به احاديث موضوع , مقدمه اى را مطرح مى كند كه ديدگاه كلّى او را مى توان از آن دريافت. او در آغاز , ضمن اعتراف به فضايل بسيارِ امام على(علیه السّلام) كه در احاديثِ «صحيح» آمده است, ادّعا مى كند كه رافضيان , به اين فضايلْ قناعت نكرده , در اين زمينه به وضعِ احاديث ديگر پرداخته اند.
او سپس رافضيان را به سه دسته تقسيم مى كند و مى گويد:
دسته اوّل , گروهى هستند كه چيزى از احاديث را شنيده و خودشان نيز به وضع حديث پرداخته اند و در واقع , چيزهايى را بر احاديث, افزوده و يا از آنها كاسته اند. دسته دوم , گروهى هستند كه اساساً چيزى از احاديث را نشنيده اند; ولى در عين حال , آنها بر جعفر صادق[علیه السلام] دروغ بسته اند و مى گويند: «جعفر گفت:…». دسته سوم, عاميانِ نادانى هستند كه گاهى به دنبال چيزهاى عقلانى و گاهى به دنبال چيزهاى غير عقلانى هستند.20
سپس مى افزايد:
رافضيان, در زمينه فقه, كتابى ساخته اند و آن را «مذهب اماميه» ناميده اند و در آن, چيزهايى را بدونِ هيچ دليلى ذكر كرده اند كه برخلافِ اجماع مسلمين است.21
در اين مقدمه, به طورى كه ملاحظه گرديد, اولاً به كثرت فضايل صحيح امام على(علیه السّلام) اعتراف شده است; ثانياً ظاهراً در نظر ابن جوزى, از طريق رافضيان, فضيلتِ صحيحى نقل نشده است; زيرا در ميانِ سه دسته سابق الذكر, هيچ كدام به دنبال نقل احاديث صحيح نيستند; ثالثاً منظور ابن جوزى و امثال او از رافضيان, همان شيعه اماميه اند كه داراى فقه جعفرى هستند; رابعاً نسبت دادن فقه اماميه (كه مشهور به فقه جعفرى است) به امام جعفر صادق(علیه السّلام) , از نظر ابن جوزى كلاً دروغ است; خامساً ابن جوزى, شيعه را از دايره مسلمانانْ بيرون مى داند. لذا مى گويد آنچه آنها در فقه گفته اند, خَرق اجماع مسلمين است; سادساً او بدون تعرّض به دلايل علماى شيعه, از پيش, آنها را اساساً بى دليل معرّفى مى كند و اين در حالى است كه خود او هيچ دليلى براى اين مدّعايش ندارد.
ابن جوزى, پس از نقل مقدمه خويش و تقسيم بندى شيعيان (تحت عنوان «رافضيان»), خبرى را با واسطه هاى مختلف, از شعبى نقل مى كند كه گفته است:
…شما را از انديشه هاى باطل و گمراه كه بدترين آنها انديشه هاى رافضيان است, بر حذر مى دارم… محنتِ [/بلاى] رافضيان, همانند محنت يهوديان است. يهوديان, قائل بودند كه حكومت و كشور, جز براى آل داوود, شايسته نيست و رافضيان نيز گفتند: امارت و حكومت, جز براى آل على[علیه السلام] شايسته نيست. يهوديان گفتند: جهاد در راهِ خدا جايز نيست, تا اين كه مسيح[ع] خروج كند; رافضيان نيز گفتند: جهادى نيست تا اين كه مهدى [عجل الله تعالی فرجه] خروج نمايد. يهوديان, نماز مغرب را به تأخير مى اندازند تا اين كه همه ستاره ها پديدار شوند; رافضيان نيز چنين مى كنند. يهوديان, مقدارى از قبله روى مى گردانند; رافضيان نيز چنين مى كنند. يهوديان, درهايشان را مى پوشانند; رافضيان نيز چنين مى كنند. يهوديان, تورات را پاره كردند; رافضيان نيز قرآن را پاره كردند. يهوديان, خونِ هر مسلمانى را حلال مى دانند; رافضيان نيز چنين هستند. يهوديان, هيچ اعتقادى به طلاق سه گانه ندارند; رافضيان نيز چنين عقيده اى دارند. يهوديان, نسبت به جبرئيلْ كينه مى ورزند و مى گويند در ميان فرشتگان, او دشمن ماست. رافضيان نيز مى گويند كه جبرئيل در راساندنِ وحى, اشتباه كرد. گروهى از يهوديان و نصرانيان, با داشتنِ دو ويژگى, از رافضيان برترند. از يهوديان سؤال شد كه: «بهترينِ مردم از اهل آيينِ شما چه كسانى هستند؟». گفتند: «ياران موسى(ع)». از نصرانيان هم سؤال شد كه: «بهترين مردم از امّتِ شما چه كسانى هستند؟». گفتند: «ياران عيسى(ع)». امّا از رافضيان سؤال شد: «بدترينِ مردم از امّت شما چه كسانى هستند؟». گفتند: «ياران محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) »; در حالى كه آنها امر شده بودند كه براى يارانِ پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استغفار كنند; ولى به آنان سَب ولعن كردند.22
از نقلِ اين خبر كه ظاهراً محتواى آن را ابن جوزى پذيرفته است, ديدگاه و مواضعِ او نسبت به شيعه, مشخّص مى شود. به طورى كه ملاحظه شد, طبق اين خبر, تهمت هاى ناروا و دروغ هاى زيادى به شيعيان نسبت داده شده است, تا جايى كه شيعه را از دايره اسلامْ خارج كرده, با يهوديان مقايسه مى كند; بلكه شيعيان را حتّى از يهوديان نيز بدتر معرّفى مى نمايد. از اين رو, متأسفانه هر حديثى كه يكى از رجالِ سندش شيعى يا متّهم به تشيّع باشد, از ديدگاهِ ابن جوزى, حديثِ موضوع و جعلى است كه در مطالب آينده, نمونه هايى از اين نوع, مطرح خواهد شد.
ناگفته نماند كه اين موضع تعصّب آميز و عنادآلودِ ابن جوزى, موضع تعدادِ قابل توجّهى از علماى اهل سنّت است. از همين روست كه حتّى افراد معتدل ترى, همچون بخارى و مسلم, نيز نه تنها از محدّثان و راويان شيعه دل خوش نيستند, بلكه با اين كه بر عظمت و وثاقت و بزرگوارى ائمه شيعه(ع) اعتراف دارند, ولى عملاً از نقلِ حديث از آن بزرگواران, خوددارى مى كنند; چنان كه بخارى در صحيح خود, از نقلِ حديث از امام حسن مجتبى, امام صادق, امام كاظم, امام رضا, امام جواد, امام هادى و امام حسن عسكرى(ع), به طور كلّى خوددارى كرده است.23
سيوطى با اين كه در اللئالى, بر خلافِ ابن جوزى, احاديث موضوع را در فضايل خلفاى راشدين, يكجا نقل كرده و به هر يك, بابى جداگانه اختصاص نداده است, ولى همانند ابن جوزى, بيشترين بحث را در اين موضوع به فضايل اميرالمؤمنين على(علیه السّلام) اختصاص داده و در حدود پنجاه صفحه, در اين باره به بحث و تحليل و نقل مطلب, پرداخته است.
البته سيوطى از نقل اظهارات ابن جوزى در مقدمه بيان فضايل على(علیه السّلام) و منقولات او از شعبى (كه قبلاً گفتيم حاكى از تعصّب و موضعِ عنادآميز ابن جوزى در مقابلِ شيعه است), خوددارى كرده و اين موضعِ سيوطى, دلالت مى كند كه او همانندِ ابن جوزى و برخى ديگر از علماى اهل سنّت, نسبت به شيعه, موضعِ عنادآميزى ندارد و در اين زمينه, با ابن جوزى و امثالِ او هم رأى نيست و در واقع, اين, حاكى از انصاف و موضع خردمندانه و منطقى او در مقابل شيعه است.
به طورى كه وعده كرديم, در اين جا به بررسى چند حديث در فضايل امام على(علیه السّلام) از كتاب الموضوعات ابن جوزى مى پردازيم و سپس, موضع سيوطى را در كتاب اللئالى در قبال ديدگاه هاى ابن جوزى, مورد بررسى قرار مى دهيم. گفتنى است كه به منظور اختصار, از ذكر سلسله راويان حديث, خوددارى مى شود و تنها راوى اخير و يا چند راوى اخير از سند حديث, بيان مى شوند.
بررسى احاديث سبقت اسلام آوردن على (علیه السّلام) بر ديگران
لقد صلّت الملائكة على عليّ سبع سنين و ذلك إنّه لم يصلّى معى رجلٌ غيره;24 فرشتگان, هفت سال بر على(علیه السّلام) درود مى فرستاندند, در حالى كه هيچ مردى بجز او با من نماز نمى گزارْد.
الف. طریق اول:
اين حديث كه از رسول خدا نقل شده, صحيح نيست; زيرا در سلسله سند آن, محمد بن عبيد اللّه قرار گرفته كه يحيى درباره او گفته است: «چيزى نيست» [يعنى شخصِ قابل توجهى نيست] و بخارى نيز درباره وى گفته است: «او منكَر الحديث است».25
سيوطى در اللئالى, اين حديث را با سند آن, همانند ابن جوزى نقل مى كند و سپس, اشكالِ او را نقل مى كند (كه محمد بن عبيد اللّه, منكر الحديث است); امّا ظاهراً سيوطى با ابن جوزى موافق نيست. لذا به دنبالِ نظر او مى افزايد:
من مى گويم كه محمد بن عبيداللّه, از رجال ابن ماجه است. واللّه أعلم.26
به طورى كه ملاحظه مى شود , سيوطى به سخن ابن جوزى اشكال مى كند كه محمد بن عبيداللّه, از رجال سند سنن ابن ماجة (از صحاح ستّه) است. پس چگونه ابن جوزى او را تضعيف مى كند؟! خصوصاً جمله آخر او (واللّه أعلم) نشان مى دهد كه در وضعى بودنِ اين حديث, ترديد دارد و با نظر ابن جوزى موافق نيست. بنابراين, با توجّه به اين كه سنن ابن ماجة از صحاح ستّه به شمار مى آيد و محمد بن عبيداللّه از رجالِ مورد اعتمادِ ابن ماجه است, لذا اشكال ابن جوزى بر سند حديث و شخص محمد بن عبيداللّه, وارد نيست.
در اين جا بايد به سخن سيوطى افزود كه محمد بن عبيداللّه, از رجال شيعى است27 و شايد اشكال امثال ابن جوزى نيز به همين جهت باشد; همچنان كه روشِ برخى از بزرگانِ اهل سنّت نيز چنين بوده است كه به صِرف شيعى بودن راوى, او را متّهم كرده اند.
علامه سيد عبدالحسين شرف الدين در كتاب المراجعات, محمد بن عبيداللّه را جزو رجالِ شيعى كه مورد اعتمادِ بسيارى از بزرگان اهل سنّت بوده, ذكر كرده است و درباره او چنين مى نويسد:
محمد بن عبيداللّه بن ابى رافع مدنى و پدرش عبيداللّه و دو برادرش فضل و عبداللّه (دو پسرِ ديگر عبيداللّه), وجدش ابو رافع و عموهايش رافع, حسن, مغيره, على و اولاد و نوه هايشان, همگى از سَلَف صالحِ شيعه بوده اند. آنها تأليفاتى دارند كه دلالت مى كند در تشيّع, ثابتْ قدم بوده اند كه ما در مقصد دوم از فصل دوازدهم كتاب الفصول المهمّة, آنها را ذكر كرده ايم.
امّا محمد, يعنى شخص مورد بحث, ابن عدى از او ياد كرده است; به طورى كه در آخر شرح حال وى در كتاب ميزان الاعتدال آمده است: «او در شمارِ شيعيان كوفه است». ذهبى هنگامى كه شرح حال وى را در ميزان الاعتدال نوشته, در كنارِ نام او حرف «ت.ق» گذاشته است كه اشاره به نويسندگانِ سنّى است كه احاديثِ وى را نقل كرده اند و در ادامه, ذكر نموده كه او از طريق پدرش از جدش حديث نقل مى كند و مندل و على بن هاشم, از او حديث نقل مى كنند.
من مى گويم: حبّان بن على, يحيى بن يعلى و غير از اينها نيز از او روايت كرده اند كه محمد بن عبيداللّه, گاهى از برادرش عبداللّه بن عبيداللّه نيز روايت مى كند; چنان كه افراد متتبّع, از آن آگاه اند. طبرانى نيز در المعجم الكبير با سند از محمد بن عبيداللّه بن ابى رافع, از پدرش, از جدش نقل كرده است كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به على(علیه السّلام) فرمود: نخستين كسانى كه وارد بهشت مى شوند, من و تو و حسن و حسين هستيم. ذرّيّه ما پشت سرِ ما و شيعيانِ ما از راست و چپِ ما, نخستين گروهى هستند كه وارد بهشت مى گردند.28
ب. طريق دوم:
صلّى عَلَيَّ الملائكة و على عليِّ بن أبى طالب سبع سنين ولم يصعد أو لم ترفع شهادة أن لا اله الاّ اللّه من الأرض الى السماء الاّ منّى و من عليّ بن ابى طالب;29
فرشتگان, هفت سال بر من و بر على بن ابى طالب درود مى فرستادند, در حالى كه شهادت لا اله الاّ اللّه, از زمين بالا نمى رفت, جز از سوى من و على بن ابى طالب.
ابن جوزى, درباره اين طريق نيز مى گويد كه «ابن عدى گفته است: عبّاد [راوى حديث], ضعيف و از غاليان شيعه است» و «عقيلى درباره او گفته است: او ضعيف است و از اَنَس, نسخه اى روايت مى كند كه همه احاديثِ آن نسخه, از احاديثِ منكر است و همه آنچه كه در فضايل على نيز روايت كرده, از احاديث منكر است» و «ابو حاتم رازى نيز درباره او گفته است: جداً ضعيف الحديث و منكر الحديث است و از على روايت نقل كرده است».
همچنين اشاره مى كند كه منهال بن عمرو, از عبّاد بن عبداللّه اسدى روايت كرده است كه على بن ابى طالب(علیه السّلام) فرمود:
أنا عبداللّه و أخو رسوله و أنا الصديق الأكبر لايقولها بعدى الاّ كاذب , صلّيت قبل الناس سبع سنين.
و معتقد است كه اين حديث نيز موضوع است و متّهم به وضعِ آن , عبّاد بن عبداللّه است; امّا شعبه, حديث منهال را ترك كرده است.30
ج. طريق ديگر:
من مى گويم كه مؤلف ميزان الاعتدال گفته است: اين حديث , دروغى آشكار است.31
سيوطى در ادامه, اين حديث را از طريق ديگرى از ابوذر نقل مى كند كه پيامبر اكرم فرمود : فرشتگان, برمن و بر على, هفت سال قبل از آن كه بشرى اسلام آورد, درود مى فرستادند.32
سپس مى افزايد: «واللّه أعلم».
با توجّه به اين كه اين طريقِ اخير كه سيوطى نقل كرده, در كنز العمّال33 و ساير مجامع حديثى نيز آمده است و او بعد از نقلِ اين طريق, متعرّض رجال و متن حديث نشده و در پايان با لفظِ «واللّه أعلم» جمله را تمام كرده است, ظاهراً او موضع ابن جوزى را قبول نداشته و در صحّت نظرها و اقوالِ او ترديد داشته است. لذا به نظر مى رسد نقل اين طريق توسطِ او, به خاطرِ نفيِ آراى ابن جوزى بوده باشد.
د. طريق چهارم:
أنا عبد اللّه و أخو رسوله و أنا الصديق الأكبر لايقولها بعدى الاّ كاذب, صلّيت قبل الناس سبع سنين.34
سپس, سخن ابن جوزى را در ردّ اين حديث مى آورد كه او گفته است: «اين حديث , موضوع است و آفت آن, عبّاد است و شعبه, منهال را ـ كه ناقل حديث از عبّاد است ـ , ترك كرده است». سيوطى , سپس ضمن مخالفت با ابن جوزى, به نقدِ آراى او مى پردازد و مى نويسد:
من درباره منهال مى گويم بخارى و صاحبان سنن اربعه, از او روايت كرده اند و ابن معين درباره او گفته «ثقه است» و [ذهبى] در ميزان الاعتدال گويد: «شعبه, از او روايت مى كرد و سپس در آخر, وقتى گفته شد كه از منزل او صداى غنا شنيده شده است , روايتِ از او را ترك كرده است» و [ظاهراً ذهبى] گفته است: «اين, موجبِ رها كردن شيخ نمى شود».
امّا درباره عبّاد , با اين كه ابن المدينى حديث او را ضعيف مى داند , ولى ابن حبّانْ او را جزو ثقات آورده است.
[ذهبى] در ميزان الاعتدال گويد: اين حديث, به دروغ به على بسته شده است و حاكم در المستدرك, روايت مى كند كه ابوالعباس محمد بن يعقوب, از حسن بن على بن عفان, از عبيداللّه بن موسى, از اسرائيل, از ابى اسحاق, از منهال بن عمرو, اين روايت را نقل كرده است و سپس مى گويد: اين حديث بنابر شروط شيخين [بخارى و مُسلم] صحيح است. در عين حال, ذهبى در التلخيص, به دنبال سخن حاكم مى گويد: «عبّاد, ضعيف است». واللّه أعلم.35
البته روشن است كه سخن ذهبى, به دليل موضع ضدّ شيعيِ او اظهار شده است; وگرنه دليلى بر ضعيف بودنِ عبّاد, وجود ندارد. ظاهراً سيوطى نيز با نظر او موافق نيست. لذا پس از نقل سخنِ او مى گويد: «واللّه أعلم».
ادامه دارد ....
پی نوشت ها :
* عضو هيئت علمى دانشگاه امام حسين(علیه السّلام) .
1. أضواء على السنة المحمّديّة , محمود أبو رَيَّة , نشر بطحاء , بى تا , ص119.
2. تلخيص مقباس الهداية , عبداللّه المامقانى , تلخيص: على اكبر غفارى , تهران: نشر صدوق, 1369, چاپ اوّل, ص72.
3. علوم الحديث , ابن الصلاح (ابو عمرو عثمان بن عبدالرحمان شهر زورى), دمشق: دارالفكر, 1418ق/1998م, ص98.
4. قواعد التحديث, محمد جمال الدين القاسمى, بيروت: دارالكتب العلمية, بى تا, ص150.
5. علوم الحديث, ص98ـ99.
6. قواعد التحديث, ص152; أضواء على السنة المحمّديّة, ص119.
7. اللئالى المصنوعة فى الأحاديث الموضوعة, جلال الدين السيوطى, تحقيق: أبو عبدالرحمان صلاح بن محمد بن عويضة, بيروت: دارالكتب العلمية, 1417ق/1996م, چاپ اوّل, ج1, مقدمه محقّق.
8. منهج النقد فى علوم الحديث, نورالدين عِتر, دمشق: دارالفكر, 1418ق/1997م, ص320.
9. اللئالى المصنوعة, ج1, مقدمه محقّق.
10. ر.ك: أصول الحديث, محمد عِجاج الخطيب, بيروت: دارالفكر, 1417ق/1997م, ص437ـ 438; منهج النقد فى علوم الحديث, ص318.
11. أصول الحديث, ص437.
12. ظاهراً انتشارات دارالفكر, آن را در سه جلد به چاپ رسانيده است.
13. چاپ دارالكتب العلميةى بيروت كه در اين مقاله, مورد استفاده قرار گرفته است.
14. علوم الحديث, ص99.
15. علوم الحديث و مصطلحه, صبحى الصالح, قم: منشورات الرضى ـ منشورات دارالكتاب الاسلامى, چاپ پنجم, ص191ـ292.
16. القول المسدّد فى الذب عن المسند, ص31 (به نقل از: علوم الحديث و مصطلحه, ص191ـ192).
17. همان جا.
18. منهج النقد فى علوم الحديث, ص318.
19. اللئالى المصنوعة, ج1, ص9, مقدمه مؤلف.
20. الموضوعات, ابوالفرج عبدالرّحمان بن على بن الجوزى, بيروت: دارالكتب العلمية, 1415ق/ 1995م, چاپ اوّل, ج1, ص252.
21. همان جا.
22. همان, ص253.
23. الفصول المهمّة فى تأليف الأمّة, سيد عبدالحسين شرف الدين, ص168ـ169 (به نقل از: أضواء على السنّة المحمدية, ص311ـ312).
24. الموضوعات, ج1, ص254ـ255.
25. همان جا.
26. اللئالى المصنوعة, ج1, ص294.
27. رجال النجاشى, قم: انتشارات جامعه مدرسين, بى تا, ص353 (ش94).
28. المراجعات, قاهره: مطبوعات النجاح, 1396ق/1976م, چاپ هفدهم, ص137.
29. الموضوعات, ج1, ص254ـ255.
30. همان جا.
31. اللئالى المصنوعة, ج1, ص294ـ295.
32. همان جا.
33. منتخب كنزالعّمال, على المتقّى الهندى, بيروت: داراحياء التراث العربى, 1410ق/1990م, چاپ اوّل, ج4, ص644.
34. اللئالى المصنوعة, ج1, ص294.
35. همان جا.
/خ