تأثير شيوه هاي فرزندپروري در پرورش خلاقيت

پرسش هايي که در ادامه مي آيند، شايد از آن دسته پرسش هايي باشند که هر گاه با کودک يا کودکاني مواجه مي شويم و يا حتي هر وقت به آن ها فکر مي کنيم، به ذهنمان مي رسند: چگونه مي توان زمينه ي بروز و پرورش خلاقيت کودکان را فراهم ساخت؟ چگونه مي شود کمک کرد تا کودکان ذهن فعال و پويايي داشته باشند؟ بخواهيم يا نخواهيم، وقتي به اين پرسش ها بپردازيم و درباره ي آن ها بحث کنيم، پاي خانواده هم به ميان مي آيد. در اين بخش، پرسش ها اين گونه طرح مي شوند که:
دوشنبه، 28 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثير شيوه هاي فرزندپروري در پرورش خلاقيت
تأثير شيوه هاي فرزندپروري در پرورش خلاقيت
تأثير شيوه هاي فرزندپروري در پرورش خلاقيت

نويسنده:زهرا خسرو جردي




درآمد

پرسش هايي که در ادامه مي آيند، شايد از آن دسته پرسش هايي باشند که هر گاه با کودک يا کودکاني مواجه مي شويم و يا حتي هر وقت به آن ها فکر مي کنيم، به ذهنمان مي رسند: چگونه مي توان زمينه ي بروز و پرورش خلاقيت کودکان را فراهم ساخت؟ چگونه مي شود کمک کرد تا کودکان ذهن فعال و پويايي داشته باشند؟
بخواهيم يا نخواهيم، وقتي به اين پرسش ها بپردازيم و درباره ي آن ها بحث کنيم، پاي خانواده هم به ميان مي آيد. در اين بخش، پرسش ها اين گونه طرح مي شوند که: خانواده کجاي ماجرا قرار مي گيرد و در اين زمينه چه نقش و تأثيري دارد؟ خانواده چگونه مي تواند بر پويايي ذهن کودک خود تأثيرگذار باشد؟ چگونه مي تواند خلاقيت کودک را رشد دهد؟ و اصلاً خلاقيت در چه محيط هايي و در کدام خانواده ها بهتر رشد مي کند؟
ابتدا مي توان چنين عنوان کرد که خانواده اولين نهاد اجتماعي است که کودک در آن چشم باز مي کند. در خانواده، نيازهاي جسماني و عاطفي او برآورده مي شوند و بسياري از مهارت هاي اجتماعي و شناختي را کسب مي کند. حتي طرز تفکر و منش و رشد شخصيت کودک، از رفتار و شيوه هايي متأثر است که والدين اعمال مي کنند. حال سؤال اين است که اين رفتار از چه طريقي يا با چه شيوه ي تربيتي، از والدين به فرزند منتقل مي شود. در پاسخ مي توان گفت، شيوه هاي فرزندپروري همان کليد تربيتي است که والدين در مورد فرزندانشان به کار مي برند و از همان ابتداي تولد، در شکل دهي رفتار، منش و شخصيت کودک تأثيرگذار است.
در واقع، شيوه هاي فرزندپروري به نوع رفتار والدين گفته مي شود و به صفات و ويژگي فرزندان مرتبط است. هم چنين، درجه اي از مسئوليت پذيري والدين را نشان مي دهد که بر خلق و خوي آن ها نيز مبتني است و گستره اي از رفتارهاي حمايتي، راهنمايي و هدايت، نظم و انضباط، تغذيه، محبت کردن، پذيرش کودک و ديگر تعاملات بين والدين و فرزند را دربر مي گيرد.
ديانا باوم ريند، از اولين کساني است که به بررسي محيط خانه و رفتار والدين با فرزندان که همان شيوه هاي فرزندپروري است، پرداخت. او سه نوع شيوه ي فرزندپروري را مشخص کرده است: دموکراتيک، استبدادي و آسان گير که در اين جا به اختصار به شرح آن ها مي پردازيم.

شيوه دموکراتيک

در خانواده هايي که شيوه ي فرزندپروري دموکراتيک را به کار مي برند، گرمي و صميميت در محيط خانه حاکم است. افراد خانواده درباره ي بسياري از مسائل زندگي به گفت و گو، مشارکت و تبادل نظر مي پردازند. در عين حال، محدوديت ها، قوانين و مقررات واضح و روشن هستند. در اين خانواده ها، به استقلال فردي کودک اهميت مي دهند و به اقتضاي سن، حق انتخاب در مسائلش را به او مي دهند. هنگامي که اشتباه يا خطايي مي کند، به جاي سرزنش و تنبيه، او را راهنمايي مي کنند و محيطي مساعد و مناسب پرورش استعدادها و خلاقيت کودکان فراهم مي آورند.
براي مثال، در چنين خانواده هايي ممکن است کودک آزمايشگاه کوچکي داشته باشد تا بسياري از مطالب علمي درس هاي خود را بيازمايد. هم چنين، کودک تشويق مي شود، ايده ها و نظرات خود را دنبال کند. در نتيجه ي چنين رفتارهايي ، کودکان از اعتماد به نفس و عزت بالا، پختگي اجتماعي، کنجکاوي، پايداري و پشتکار در پيشرفت کار و تحصيل برخوردار مي شوند.

شيوه ي استبدادي

خانواده هايي که در آن ها والدين از قدرت خود بسيار زياد استفاده مي کنند، شيوه ي فرزند پروري استبدادي را مدنظر دارند. نمايش قدرت، اولين عاملي است که اين شيوه را از شيوه هاي ديگر جدا مي کند. اين گونه والدين، خواستار اطاعت محض فرزند هستند، بدون اين که به خواسته و استدلالش توجه کنند. والدين توقعات زيادي دارند، پاسخ گوي نيازهاي کودکان نيز نيستند و در عين حال، از بيشترين سطح کنترل، قدرت و تنبيه استفاده مي کنند. براي مثال در چنين خانواده هايي، والدين مصمم اند فرزندانشان در همان رشته اي که مدنظر آنان است، تحصيل کنند، بدون اين که به استعداد و علاقه ها ي فرزندان توجهي شود.
کودکان اين خانواده ها، به دليل آن که مکرراً تنبيه و تهديد مي شوند، استقلال و فرديتشان تشويق نمي شود. داراي صفاتي مانند: تمايل به گوشه گيري، غمگيني، عزت نفس پايين، استرس، فقدان کنجکاوي هوشي و خصومت با ديگران هستند و کودکاني متکي و وابسته، و فاقد خودمختاري، کنجکاوي و خلاقيت بار مي آيند.

شوه ي آسان گير

والديني که شيوه ي فرزندپروري آسان گير را انتخاب مي کنند، تمايل دارند آزادي بيشتري به فرزندان خود بدهند و آن ها را کمتر کنترل، راهنمايي و تنبيه مي کنند. اين والدين، نسبت به فرزندان خود بي تفاوت اند و زمان کمتري را با آن ها سپري مي کنند. مثلاً اين دسته از والدين، چندان اهميتي به تحصيل فرزندان نمي دهند و آن ها را براي ادامه ي تحصيل تشويق نمي کنند. فرزندان اين گروه، بيشتر کساني هستند که تحصيلات ابتدايي و راهنمايي دارند. شيوه هاي تربيتي يا فرزندپروري آسان گير، بر رشد شناختي و خلاقيت کودکان تأثير منفي دارد. بچه هاي اين طبقه، صفاتي چون ناپختگي و گرفتن تصميمات آني ، سرکشي، عزت نفس پايين و وابستگي به بزرگسالان دارند.
در اين جا نمونه اي مشترک براي هر سه گروه از خانواده ها بيان مي شود:
- کودک فقط مي تواند در مکاني خاص که شما مشخص کرده ايد، بازي کند (قوانين سخت، شيوه ي مستبد) .
- شما مکان مشخصي براي بازي هاي سرگرم کننده داريد، اما کودک مي تواند در بيرون از اين محدوده هم تحت شرايط خاصي بازي کند (قوانين انعطاف پذير، شيوه ي دموکراتيک).
- کودک هر جايي که بخواهد بازي مي کند (فاقد قوانين، شيوه ي آسان گير) .
بنابراين مي توان گفت، بسياري از رفتار و ويژگي هاي والدين، از طريق همان شيوه هاي فرزندپروري به فرزندان منتقل مي شوند. در اين راستا، هر چه والدين کوشش کنند، محيطي مناسب و امن براي فرزندان ايجاد کنند و کودکان راحتي و امنيت رواني و پذيرش از جانب والدين خود را احساس کنند، با اطمينان و امنيت خاطر بيشتري به رفتارهاي خلاقانه مي پردازند و در جهت داشتن زندگي موفق گام برمي دارند.
والدين بايد خود را در پرورش و تربيت استعداد کودک درگير کنند، به سؤالات آن ها با صبر و حوصله و اشتياق فراوان پاسخ دهند و محيطي غني براي يادگيري و خلاقيت آن ها فراهم آورند. براي مثال، اگر از کودک بخواهيم چند قطره رنگ داخل کاغذي تاشده بريزيد و سپس لاي کاغذ را باز کند و رنگ هاي پخش شده روي کاغذ را به اشکال مشابه تشبيه کند، با اين عمل ساده، ذهن کودک را فعال مي سازيم و به او مي آموزيم که چگونه بين افکار و واقعيات، ارتباط برقرار کند.
خانواده اولين پايه گذار شخصيت و پرورش استعداد کودکان است. بنابراين، اعضاي آن بايد آگاهي خود را در زمينه هاي مورد نياز بالا ببرند تا بتوانند، کودکاني با اعتماد به نفس، آماده و تشنه ي يادگيري تربيت کنند و به جاست، معلمان نيز دنباله روي زحمات والدين باشند و آگاهي خود را در زمينه هاي تربيت کودکان از جمله: چگونگي برخورد با کودکان، توجه به نيازها و استعدادهاي متفاوت کودکان، استفاده از انواع روش هاي تدريس براي پرورش خلاقيت و حس کنجکاوي آن ها، آموزش تفکر انتقادي، مشارکت جمعي دانش آموزان در تحقيقات، ارتباط معلم و والدين با يکديگر و ... و بالا ببرند.
در اين راستا والدين نيز بايد بدانند، هر کودک با کودک ديگر متفاوت است و احساس، استعداد و رفتار متفاوت و ويژه ي خود را دارد. اين موجودات پاک و حساس نياز دارند که طي مراحل رشد، از احساس شادي، امنيت و سلامتي برخوردار باشند تا ياد بگيرند، چگونه از خود مراقبت و در جهت کشف و پرورش استعداد خود حرکت کنند.
بنابراين، شناخت کودک، آشنايي با چگونگي برخورد کردن با او همراه با رفتارها و قوانين مشخص و واضح، مشارکت و تبادل نظر و توجه به کنجکاوي او، خود ضامن پرورش و رشد خلاقيت در کودک است. اميد است با آشنايي بيشتر والدين و مربيان در اين زمينه و ارج نهادن به مسائل آموزش زيربنايي ، بتوانيم فرزنداني شاد، پر اميد، خلاق و متفکر پرورش دهيم.
منابع:
1. احدي، حسن و محسني، نيک چره (1377) . روان شناسي رشد (مفاهيم بنيادي در روان شناسي نوجواني و جواني) . انتشارات بنياد.
2. Alarcon, M. (1997) . Contextual Influnences on Cognitive Development. San Jose State University . http ://ematusov.soe. udel/final. paper.pub-/-pwfsfp.
3. Debord, Karen (1997). Parenthood And Parenting. State Extension Specialist. http// www. ces.ncsu. edu/depts/fcs/human/ pubs/fcs477.html.
منبع: مجله مشاوره مدرسه شماره10





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط