شاهراه دهکده جهاني

چندين تعريف جهاني شدن وجود دارد ، اما بايد پذيرفت که در عصر کنوني يک ميل و اراده جديد و يا ايدئولوژي که هدف آن جهاني کردن است ، ظهور يافته و تحولات علمي و پيشرفت هاي تکنولوژي از جهاني شدن يک پديده غير قابل اجتناب ساخته است که مقاومت در مقابل آن غير ممکن است . اگر بخواهيم يک تعريف بي طرفانه از جهاني شدن ارائه دهيم . مي توان گفت که جهاني شدن عبارت است از فرايندي متنوع و قدرتمند در جنبه هاي فرهنگي ، اقتصادي ، ورزشي ، نظامي و... مقاله حاضر
دوشنبه، 28 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاهراه دهکده جهاني
 شاهراه دهکده جهاني
شاهراه دهکده جهاني

نويسنده: سجاد کريميان مجد




اشاره :

چندين تعريف جهاني شدن وجود دارد ، اما بايد پذيرفت که در عصر کنوني يک ميل و اراده جديد و يا ايدئولوژي که هدف آن جهاني کردن است ، ظهور يافته و تحولات علمي و پيشرفت هاي تکنولوژي از جهاني شدن يک پديده غير قابل اجتناب ساخته است که مقاومت در مقابل آن غير ممکن است . اگر بخواهيم يک تعريف بي طرفانه از جهاني شدن ارائه دهيم . مي توان گفت که جهاني شدن عبارت است از فرايندي متنوع و قدرتمند در جنبه هاي فرهنگي ، اقتصادي ، ورزشي ، نظامي و... مقاله حاضر سعي دارد جهاني شدن را از جنبه فرهنگي مورد بررسي قرار دهد .
اين که دشمن تصميم گرفته فرهنگ خودش را جايگزين فرهنگ ما کند تا به قول تقي زاده « از موي سر تا ناخن پا » فرنگي شويم موضوع بسيار قديمي است ؛ اما آنچه همواره براي ما به عنوان يک سؤال اساسي مي ماند اين است که اين کار چه فايده اي براي استعمار گران دارد ؟
جهاني سازي از اين رو به کار نظام سرمايه داري مي آيد که هم نيروي انساني و هم کالا ها و هم سرمايه در وراي مرزها معطل نمانند ، زيرا در نخستين گام مرزهاي سياسي را از ميان بر مي دارد و در دومين گام سعي در از ميان برداشتن مرزهاي فکري جوامع مورد سلطه مي کند تا همگي يکسان بينديشند و بدين وسيله تبليغات شان مؤثر واقع شود و در اين راه از صرف انرژي در شناخت فرهنگ آنان دريغ نمي ورزند ؛ زيرا تنها پل ارتباطي با آنان فرهنگ آنان است . اين شيوه ها را از ديرباز و آغاز جهانگيري استعمار پير بر ممالک شرق ، مي شناسيم ؛ تشکيلات فراماسونري در غرب اگر چه براي اين کار بنياد نهاده نشده بود اما به زودي در سيطره انگليس درآمد و در نقش بخش فرهنگي امپرياليسم عمل نمود و عمده مأموريتش مسخ فرهنگي ملل متحد سلطه شد . فراماسونر ها سعي مي کردند تا ايدئولوژي خود را با فرهنگ بومي وفق دهند و از اين طريق به تبليغ فرهنگ سرمايه داري جهاني مي پرداختند .(1)
از طبيعت نظام سرمايه داري نوين استنباط مي شود که پروژه جهاني سازي پيش از آنکه به هدف اصلي خود نائل گردد . ناگزير از هضم فرهنگ هاي ديگر خواهد بود و اين همان چيزي است که مارشال مک لوهان در طرح نظريه « دهکده جهاني » خود و فکوياما به تعبيري و ساموئل هانتينگتون به تعبيري ديگر آينده نويد مي دادند . يعني شروع يک برخورد يا به تعبير هانتينگتون يک جنگ بين فرهنگ مسلح غرب با ديگر فرهنگ ها ؛ زيرا بي شک منافع ملت ها با منافع غرب برخورد و تنش خواهد داشت . منافع ملت ها در گرو تحقق عدالت اجتماعي است که در فرآيند جهاني شدن تحقق نمي يابد و منافع استکبار جهاني در گرو توسعه است که با اجراي يک پروژه در تسريع جهاني شدن زودرس ، مي تواند تحقق يابد و عدالت اجتماعي براي آن يک آسيب تلقي مي شود . به همين دليل است که مي گوييم جهاني سازي در نخستين قدم ، با مانع بزرگ فرهنگي ملت ها مواجه خواهد بود و به نوعي بايد اين مشکل را حل نمايد . با توجه به اين مهم پيش بيني مي شود جهاني سازي در طلايه برخورد با فرهنگ هاي ديگر ، جدال سختي با فرهنگ عدالت جوي اسلامي خواهد داشت .

تهاجم فرهنگي

يک پروژه جهاني ، امر بسيطي نيست و از اجزا و بخش هايي تشکيل مي شود . همچنين داراي مراحل پلکاني اي است که در صورت داشتن برنامه ريزي علمي به صورت خودکار عمل مي کند . بنابراين اجراي طرح جهاني سازي مستلزم تمهيداتي است که به مثابه فيلترهايي بايد اين طرح از آن عبور کند . يکي از مؤثرترين راه هاي جهاني سازي ، مسخ فرهنگ ملت ها است که طي دو مرحله بايد انجام بگيرد که البته دقت روي اين مسئله مي تواند براي ما راهگشا باشد :
الف : تبديل والاي فرهنگ ملي به فرهنگ منحط عوامي
فرهنگ ملي که به آن فرهنگ عاميانه نيز مي گويند ، مجموعه ميراث اجتماعي ، نهادها ، رسوم ، قراردادها ، ارزش ها ، مهارت ها ، هنرها و روال معيشت گروهي از مردم است که خود را اعضاي يک اجتماع نزديک به هم حس مي کنند و با آن پيوند و وفاداري بسيار عميقي دارند و در حالي که فرهنگ عوامي يا توده اي معمولا متضاد فرهنگ والا شمرده مي شود ، اين فرهنگ هيچ ارزش ذاتي ندارد و از آن حمايتي نمي شود ؛ بلکه فقط محصولات بنجلي است که در درجه اول براي سرگرمي توده مردم تهيه مي شود و باب سليقه بازار فروش است .(2) فرهنگ عاميانه چيز بدي نيست . اتفاقاً فرهنگ ملي ما همان است که همه ارزش هاي ريشه اي ما را با خود دارد . اين فرهنگ ، ارزش حفاظت و پاسداري دارد و در فرهنگ ديني ما ريشه دارد و تا حدود زيادي در آن تنيده شده است .
ب: تضعيف فرهنگ ديني
در اين نوشتار آنچه مورد توجه قرار گرفته ، فرهنگ ديني - اسلامي است ، يعني نوعي خاص از فرهنگ که در آن صبغه اسلامي برجسته شده است .
استکبار جهاني در اجراي طرح جهاني سازي ، در کشورهاي اسلامي با مشکل اين نوع فرهنگ روبه رواست و براي تضمين موفقيت خود ناچار به از ميان برداشتن اين مانع است ، اما در بيان اول ، به دليل برخورداري آن از قدسيت ، نمي تواند به آن هدف دست يابد ؛ لذا به شيوه هاي گوناگون سعي در تضعيف آن مي نمايد . گرچه از ساير راه ها هم غفلت نمي ورزد و لبه هاي خونين آن را به صورت تهاجم نظامي به عراق و تهديد عربستان و ايران و... مي بينيم . پروفسور نصير عاروري ( استاد دانشگاه ماساچوست در شهر " دارتموت " آمريکا ) معتقد است که آنچه به صورت جهاني شدن در جهان اسلام مشاهده مي کنيم ، در واقع يک هجوم فرهنگي است تا يک هجوم اقتصادي . وي در مصاحبه با خبرنگار روزنامه رسالت مي گويد :
جهاني سازي را کشورهاي بسيار صنعتي شمال و در رأس آن ها آمريکا ومتحدان آن انجام مي دهند . به نظر من اکنون جهاني سازي درواقع به صورت ابزار قدرتمند ايدئولوژيک براي تسهيل نفوذ در اين کشورها در آمده است ، ولي بر عکس قرون 19 و 20 ، آنها نمي خواهد بر اين کشورها حکومت کنند و فقط مي خواهند منابع رادر اختيار داشته باشند بدون اينکه هزينه حکومت کردن را بپردازند . « او همچنين معتقد است که آنان هم اکنون اين تهاجم - عليه جهان اسلام - را آغاز کرده اند.(3)
اگر اندکي به سريال هاي تلويزيوني موسيقي هاي رايج در ميان جوانان ، گرايش هاي ادبي ، نقاش هاي خيال بر انگيز و... دقت کنيد ، متوجه عمق فاجعه خواهيد شد .

استحاله ي فرهنگي

يکي از نمودهاي آشکار جهاني سازي ، به مصادف واداشتن فرهنگ مسلط و مجهز خود ، با فرهنگ هاي ديگر ملتهاست . آنچه در وضعيت هاي عادي و حرکت هاي طبيعي تاريخ ، از حاصل برخورد دو فرهنگ پديد مي آيد .
در دوگانگي فرهنگي ؛ يعني قرار گرفتن مردم در ميان دو نوع فرهنگ که هرکدام به داعي وجودي خود مي خواهد بماند ، يک نوع همزيستي به وجود مي آيد که امر انتخاب را در آغاز، اندکي مشکل مي نمايد ؛ زيرا يکي از آنها الگوي آرماني منطبق با سنت هاي پذيرش شده جامعه است و ديگري به داعي فشار و تواتر ناشي از سلطه قدرت پشتيبان خارجي ، يا حکومت عنصرهاي بالنده عقلاني ، براي خود نقشي ايجاد مي کند . وضعيت موجود کنوني در کشورهاي در حال توسعه نمونه اي از چنين وضيتي است ، زيرا مردم در ميان چالشي از دو نوع فرهنگ به سر مي برند :
يکي ، الگوي فرهنگ سنتي که سرچشمه ارزش هاس و مردم سخت بدان دل بسته اند . ديگري الگوي غربي که اساس قسمت عمده تکنولوژي رشد است و جوامع نفوذ مي کند . الگوي غربي رشد ، علاوه برمدل توليد، رفتار و خواست هاي فرعنگي خاصي را در زمينه هاي مناسبات اجتماعي ، معاشرت ها ، اخلاق در خانواده ، سبک هاي زندگي ، شيوه هاي جنگ و صلح ، حتي ادبيات و هنر و ذوقيات ايجاب مي نمايد که مناسب با ارزش هاي فرهنگ بومي نيست و انتخاب نهايي هر کدام از اين دو فرهنگ ، بستگي به سنگين شدن کفه احساس نياز شديد مردم دارد .

پيامدهاي استحاله فرهنگي

1- جدايي بين فرهنگ ملي و ديني
يکي از زمينه هاي اصلي فعاليت استکبار ، پوچ گردانيدن فرهنگ ها و نابودي و فساد زبان ، فرهنگ ، دين و اعتقاد ملت هاست ؛ زيرا وجود اين ها به عنوان حساسيت ملي ، مانع ورود و رسوخ هرگونه تفکر و فرهنگ و بينش ديگر است . اين درحالي است که يگانگي دو فرهنگ ايراني - اسلامي براي ملت ما همچون يگانگي در دلالت زوج و امثال آنهاست که در عين دوتايي ، به دلالت واحد مي پردازد ، هرچه که چنين دوتايي به معناي هم وزن بودن نيست .
2- محو سنت هاي مذهبي و ملي
سنت هاي مذهبي و ملي پذيرفته شده يک ملت ، بزرگ ترين نمود فرهنگي يک ملت و به منزله پرچمي بر تارک فرهنگ آنان، نشان استقلال و هويت فرهنگي شان مي باشد که ملت ها پايبندي اي در حد تقدس يافتگي نشان مي دهند و از آنها دفاع مي کنند . شايد يکي از اشتباهات اين قدرت ها همين باشد که بر مقدسات ملت هاي مورد تهاجم پا مي گذارند ؛ چه آنکه با تعرض به حريم ارزشهايي از اين دست احساسات ملت ها را بيشتر تحريک و عليه خود بسيج مي نمايند ؛ البته از طريق افراد موجه ملي يا علمي در جهت خالي کردن زير پاي سنت ها به اجراي سناريوهايي مي پردازند تا به تدريج از ارزش بودن بيفتند ؛ چنان که بسياري از ارزش ها تا کنون به اين سرنوشت دچار شده اند .
3- الگو پردازي نامناسب
مي دانيم بناي فرهنگ حاکم غرب بر اومانيسم مبتني بر اصالت لذت مادي استوار است . از اين رو ، در تهاجم فرهنگي غرب ؛ ترويج الگوها و مدل هاي مطلوبيت يافته آنان در جهان سوم يکي از حربه هاست . اين الگو در تمامي زمينه هاي مادي و غير مادي وجوددارد . از جمله آنها مي توان به دو نمونه مغاير يکديگر اشاره کرد :
نوع اول : مصرف گرايي ، تجمل پرستي ، ارتباط نامشروع ، بي بند و باري هاي جنسي ، منحط دانستن و ارتجاعي شمردن مذهب ، رد کردن اخلاق سنتي و مبتني بر فضايل ، مکارم روحي و ...
نوع دوم : عکس اينها ، تعصب ، تنگ نظري ، و خشکي ، سنن جاهلي و ايلي کهن ، امساک و خشک دستي ، تنگ گيري در تربيت و مديريت خانه و...
يکي از نمونه هاي اين گونه باورهاي نا مناسب با روح فرهنگ اسلامي ، مسأله برکناري زن از مسئوليت اجتماعي است که در اصل ، خود يک "شبه فرهنگ " است که با سوء استفاده از حساسيت اسلام نسبت به فساد اخلاقي ( رابطه نامشروع زن و مرد ) آموزه خانه نشيني وآفتابي نشدن زن رادر ميان جوامع اسلامي شايع ساخته و در نتيجه نيمي از افراد جامعه را از تلاش و فعاليت برکنار کرده است . در حالي که با رعايت شرايط عفاف ، بانوان بزرگ اسلام ، کار تعليم ، قافله سالاري ، مديريت ، طبابت ، بازرگاني و رهبري گروه هاي سياسي و معارض را برعهده داشته اند . عمق فاجعه و آنچه حقيقتا براي ما مسئله مي شود ، اين است که فرهنگ سازان استعماري صرفا به ترويج و تبليغ اين مرام ها اکتفا نمي کنند ، بلکه با تمام نيرو مي کوشند اين موارد را در مردم زير سلطه ، تزريق روحي نمايند .
امام خميني (ره ) نيز چه هوشمندانه به اين نکته توجه داشت : « ما الآن در همه چيز ، به گمان همه ، يک نوع وابستگي داريم که بالاتر ازهمه ، يک وابستگي افکار است . افکار جوان هاي ما ، پيرمردهاي ما ، تحصيل کرده هاي ما ، روشنفکرهاي ما بسياري از افکار وابسته به غرب است وابسته به آمريکا است و لهذا حتي آنهايي که سوء نيت ندارد و خيال مي کنند مي خواهند خدمت بکنند به مملکت خودشان ، از باب اين راه را درست نمي دانند و باورشان آمده است که ما بايد همه چيز را از غرب بگيريم ، اين وابستگي را دارند . سرمنشأ همه ، اين وابستگي هاست که ما داريم . اگر ما وابستگي فرهنگي را داشته باشيم ، دنبالش وابستگي اقتصادي هم هست ،وابستگي اجتماعي هم هست ، سياسي هم هست. » (4)
4- تسخير شؤون مادي فرهنگ ها
ايجاد تغيير در بنياد فرهنگي ملت هاي اسلامي از بنيادگرايي و اصول گرايي به تجدد طلبي و مدرنيسم ، هدف مهمي از سوي استکبار جهاني قلمداد و حتي دکترين زمامداران آنان مي شود . نيکسون ( رئيس جمهور اسبق آمريکا ) در اثري که چاپ کرده است ، به سردمداران کاخ سفيد توصيه مي کند : کليد سياست آمريکا بايد به صورت تدريجي اين باشد که فقط با رژيم هاي تجديد طلب همکاري استراتژيکي داشته باشيم و پيوندهاي خود را با رژيم هاي بنيادگرايي افراطي و راديکال ، به همکاري تاکتيکي محدود کنيم .(5)
روژه گارودي در کتاب «آمريکا پيشتاز انحطاط » توضيح داده است که چگونه آمريکا براي مقابله با ايران ، صدام حسين را تقويت نمود ؛ اما به محض آنکه کنترل منافع نفتي خليج فارس توسط وي تهديد شد ، به قيمت جان دويست هزار غير نظامي ، عراق را بمباران کرد و با محاصره اقتصادي آن ، بيش از پانصد هزار کودک را به هلاکت رسانيد . وي نتيجه مي گيرد که صحبت از ساختن سرمشقي بود تا به تمامي جهان سوم نشان داده شود که به هيچ قومي ، حتي به قيمت انهدامش ، اجازه داده نخواهد شد که به سطح بالاتري از تکنولوژي برسد يا از ثروت هاي ملي خود بدون کنترل قيمت آنها از طريق قدرت هاي بزرگ استفاده کند .(6)

پي نوشتها :

1- نهضت آزادي در انديشه و عمل ، کارگروه سياسي دفتر تبليغات اسلامي قم ، چ اول 1368 ، ص 98 .
2- فرهنگ انديشه نو ، جمعي از مؤلفان ، ترجمه گروهي ، ويراسته ع پاشائي ، انتشارات مازيار 1369 ، صص 875 و 579 .
3- روزنامه رسالت ، ش 4765 ، ( 71/4/18 )، ص 6 .
4- بيانات امام با جمعي از دبيران انجمن اسلامي آذربايجان شرقي ، 1358/8/4.( به نقل از ديدگاه هاي فرهنگي امام خميني ، کبري اسدي مقدم ، چاپ چهارم .
5- فرصت را دريابيم ، ريچارد نيکستون ، ترجمه حسين وفي نژاد ف انتشارات طرح نو 1371 ، ص 642 .
6- روژه گارودي ،آمريکا پيشتاز انحطاط ، ترجمه قاسم صنعوي ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1367 ، ص94 .

منبع: ماهنامه ي پويا شماره ي (5)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط