فقه سیاسى از دیدگاه رهبرى (3)

1. اصول و قواعدى که در هر یک از شاخه هاى علوم و یا در میان پیروان یک آیین مورد تصدیق و اعتبار باشد. 2. مجموعه اى از عقائد که دستگاهى از نظریات دینى ، فلسفى یا سیاـى تشکیل مى دهد. 328 مکتب به معنایى که معادل واژه School قرار داده شده ، به معناى گروهى از متفکران ، دانشمندان و... است که از یک استاد آموزش گرفته اند، یا به علت همانندى روش
چهارشنبه، 7 بهمن 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقه سیاسى از دیدگاه رهبرى (3)
فقه سیاسى از دیدگاه رهبرى (3)
فقه سیاسى از دیدگاه رهبرى (3)






( مکاتب ، گفتمان و پارادایم )

3. مکاتب فقه سیاسى

مکتب ( Doctorin ) به دو معناى ذیل آمده است :
1. اصول و قواعدى که در هر یک از شاخه هاى علوم و یا در میان پیروان یک آیین مورد تصدیق و اعتبار باشد.
2. مجموعه اى از عقائد که دستگاهى از نظریات دینى ، فلسفى یا سیاـى تشکیل مى دهد. 328
مکتب به معنایى که معادل واژه School قرار داده شده ، به معناى گروهى از متفکران ، دانشمندان و... است که از یک استاد آموزش گرفته اند، یا به علت همانندى روش ، شیوه و اصول به یکدیگر همبستگى پیدا کرده اند، مثل مکتب فرانکفورت .329
گـرچـه ایـن دو تـعریف با یکدیگر متفاوت بوده و هر کدام به حیثیتى خاص عنایت دارند و مـراد مـا از مـکـتـب را مـى تـوان از بـخـش هـایـى از تـعـریـف اول بـه دسـت آورد، امـا تعریف دوم به مقصود ما نزدیک تر بوده و مراد ما از مکتب فقهى در مـذهـب شـیـعـه را بـیـشـتـر تـأمـیـن مـى کـنـد. بـرایـن اسـاس بـایـد گـفـت فـقـه شـیـعه در طول سالیان عصر غیبت شاهد ظهور فقیهانى بود که صاحب سبک بوده و نوع استنباط آنها از دیـگـر فـقـیهان متمایز بوده و عده بسیارى از فقیهان بعدى را پیرو خود کرده است . از ایـن رو هـمـچـنان که مى توان این دسته از فقیهان را صاحب سبک و روش خاص دانست و مکتب خـاصـى را به آنها نسبت داد، همچنان مى توان مکتب فقهى را به منطقه جغرافیایى خاصى نسبت داد که فقیهان متعددى در آن وجود داشته و همگان از روش و مبناى خاصى تبعیت مى کنند و از این رو داراى اشتراکات زیادى هستند. از آنجا که این مقاله ظرفیت پرداختن به همه این مـکـاتـب را ندارد، ما مجموعه مکاتب قبل از عصر حاضر را در قالب مکتب قدیم آورده و از مکتب عـصر حاضر که در حوزه جغرافیایى قم به وجود آمده و رشد کرده است به خاطر شاخص بـودن نـقـش امـام خـمینى در این مکتب و صحتِ نامیدن مکتب به نام یک فرد، به عنوان مکتب امام خمینى نامیده و به این نام از آن بحث مى نماییم :

الف ) مکاتب قدیم

1. مکتب محدثین قم و رى

مـکـاتـب زیادى در طول عصر غیبت شکل گرفته و هر کدام نیز به نوبه خود در نظام فقه شـیـعـه مـؤ ثـر بوده و راه را بر فقیهان بعدى هموار نموده است . از اولین مکاتبى که در آغـازیـن سـالهـاى عـصـر غیبت شکل گرفته ، مکتب حدیثى شهرهاى قم و رى است که صبغه غـالب ایـن مـکتب ، اینطور بوده است که معیار در فهم معارف را در نقلیات و به طور خاص روایات جستجو مى نمودند:
جریانى است که فرد شاخص آن على بن بابویه (متوفى 329) است و شاید بشود آن را جـریان قمیّین نامید و به گمان زیاد استادِ مفید در فقه ، یعنى جعفر بن قولویه (متوفى 368) نیز از آن زمره است .
فقاهت در این جریان به معناى افتاء بر طبق متون روایات است ، به طورى که هر فتوا در کـتـب فـقـهـى ایـن گـروه از فـقها، حاکى از وجود روایتى در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صـاحـب آن از وثـاقـت ضـبـط لازم بـرخـوردار باشد آن فتوا مى تواند جایگزین یک حدیث باشد.330
عـلم فـقـه کـه تـا ایـن دوره در حـقـیـقـت جـمع آورى نصوص و فتوا بر طبق آن بود توسط فقیهانى که شاید بتوان آنان را آغاز گران اجتهاد و استنباط نامید به بارورى رسید. در ایـن دوره بـراى اولیـن بـار فـقـه شـیـعـه شـاهـد اجـتـهـاد بـه صـورت فـنـى ، در مـقـابـل نـقـل مـتـون بـوده اسـت ؛ گـرچـه ایـن نـوع اجـتـهـاد خـالى از اشـکـال نـبـوده و تـا حـدى در بـرخـى از مـؤ لفـه هـاى اسـتـنـبـاطى ، برگرفته از فقه اهل سنت بوده است :
((جـریـان دوم نـقـطـه مـقـابـل ایـن جـریـان (مـکـتـب قـمـیـیـن )، و مـتـکـى بـه اسـتـدلال و بـه ظن غالب ، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنى است و دو چهره معروف این جریان حسن بن ابى عقیل العمانى و ابن جنید اسکافى مى باشند.))331

2. مکتب بغداد (مکتب شیخ مفید)

مـکـتـبى که شیخ مفید بنیانگذار آن بود، در پس دو جریان موازى به وجود آمد که یکى مکتب قـم و رى و مـکـتـب دیگر از آنِ آغازگران اجتهاد و استنباط بود. هر کدام از این دو جریان با نـوعـى از اشـکـال مـواجـه بـودنـد: مکتب قم از استنباط و اجتهاد مصطلح مرسوم تهى بوده ، بـیـشـتـر جـنـبـه جـمـع آورى روایـات را داشـت و در عـیـن حـال از فـروع فـقـهـى انـدکـى بـهـره مـى بـرد. در جـانـب مـقـابـل ، فـقـیـهـانـى چـون ابـن جـنـیـد در اسـتـنـبـاط خـود گـرچـه از اجـتـهـاد و اسـتـدلال بـهـره مـى بـردنـد امـا مـبـتـنـى نـبـودن بـرخـى از اسـتـنـبـاطـهـا بـر آمـوزه هـاى اهـل بـیـت مـوجـب صـدور فـتـاواى شـاذ و نـادر از سـوى آنـهـا شـده و شـبـهـه تـبـعیت از مکتب اهـل سـنـت را بـه همراه داشت . شیخ مفید در عصر خود با عنایت به ضعف و اشکالاتى که در ایـن دو مـکـتـب وجـود داشـت و از سـوى دیـگـر، ضرورت سامان دهى فقه شیعه به صورت مـتـمـایـز و مـسـتقل ، درصدد تدوین مجموعه اى فقهى که حاکى از مؤ لفه هاى شیعه بوده باشد، برآمد:
پـیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است : یکى جریانى است که فـرد شـاخـص آن عـلى بـن بـابـویه (متوفى 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نـامـید... بدیهى است فقاهت با این کیفیت ، ابتدایى و عارى از اسلوب فنى و پیچیده است و فـروع مذکور در کتب فقهى این جریان منحصر به فروع منصوص و محدود است و این همان است که طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه مى کرده است .))332
((در جـریـان اول (قـم و رى )، فـتـوا هـمـان مـتـن روایـت اسـت بـدون تـفریع و رد فرع بر اصـل و بـحـث و مـنـاقـشـه و نقد و استنتاج . اجتهاد به معناى مصطلح آن ، در فقاهت دخالت و تأثیرى ندارد.))333
در زمـانى که فقه شیعه هنوز شکل و قالب استانداردى به خود نگرفته بود و هر یک از مکاتب مدعى در ارائه شکل صحیح فقه و اجتهاد شیعه با اشکالاتى مواجه بودند، شیخ مفید دسـت بـه کـار بـزرگـى زد و شـیـوه اى مـؤ ثـر و در عـیـن حـال برآمده از آموزه هاى مکتب اهل بیت را تاسیس نمود که بر اساس آن ضمن بهره ورى از عـنـاصر عقل و روایات در جاى خود، ترکیبى مناسب از این دو عنصر در قالب اجتهاد صحیح ارائه داد و با این کار بنیان استوارى را در حوزه فقه شیعه بنا نهاد که الگوى فقیهان پس از خود بوده است :
((بـنـاى رفـیـعى که فقها و متکلمین شیعه در طول ده قرن گذشته برافراشته و گنجینه بى نظیرى که از آثار علمى خود پدید آورده اند، همه بر روى قاعده اى است که شیخ مفید با این سه بعد جهاد علمى خود پى افکنده است .))334
((روشـى کـه شـیـخ مـفـیـد بـراسـاس آن در حـوزه فـقـه شـیـعـه را از مـکـتـب اهل سنت متمایز نمود، در عین احترام گذاردن به روایات ، و استفاده از آن در استنباط، روشى عقلانى بود و ترکیبى که مبتنى بر استفاده از این دو عنصر بود روش استنباطى بود که از دو سـو راه را بـر افـراط بـسـتـه و بـه اعـتـدال انـجـامـیـده بـود و در عـیـن حـال از اسـتـفـاده از مـؤ لفـه هـایـى چـون قـیـاس کـه در مـکـتـب اهل سنّت استفاده مى شود بى نیاز نموده بود.))335

3. عصر فقیهان جدید

پـس از آنـکـه اخـباریون به مدت دو قرن بر حیات فکرى فقه شیعه سایه افکندند و در ایـن مـدت چـراغ اجـتـهـاد شـیـعـه رو بـه افـول مى نمود، در سایه تلاش هاى علمى و عملى فـقـیـهان مکتب تجدید حیات اجتهاد، سیطره فکرى اخباریون بر جهان تشیع پایان یافت و عصر جدیدى از اجتهاد آغاز شد. در اواخر قرن دوازدهم قمرى استاد وحید بهبهانى که زعامت ایـن مـکـتـب را بـر عـهـده داشـت ، بـا مـبـارزات و مـبـاحـثـات عـلمى مستمر خویش فرهنگ و منطق اخـباریگرى را تضعیف و علم اجتهاد و اصول را برافراشت و توازن مکتب اخبارى و اجتهاد را بـه نفع مکتب اجتهاد تغییر داد. این مکتب در سالهاى بعد توسط فقیهانى چون صاحب جواهر و مـلا مـهـدى و مـلا احـمـد نـراقى به کمال رسیده و با گذشت زمانى اندک ، شیخ انصارى آنچنان بر این تحول افزود که تا به امروز نیز فقیهان از مکتب این فقیهان بالاخص شیخ انـصـارى پـیـروى کـرده و این روش هم اکنون نیز روش غالب در حوزه فقه و اجتهاد شیعه محسوب مى شود.336
مـشـتـرکات مکتب قدیم فقه : آنچه که کل مکاتب قدیم را با یکدیگر مشترک مى گرداند این اسـت کـه ایـن مـکـاتـب در عـیـن تحول در حوزه فقه در تمامى دوازده قرن گذشته ،337 در فردى بودن قالب اجتهاد و استنباط با یکدیگر اشتراک دارند.

ب ) مکتب امام خمینى

امـام خـمـیـنـى کـه در مـکـتـب فـقـیـهـان سـلف تـحـصـیـل و در عـیـن حـال بـه هـمان روش تدریس و تألیف مى کرده است ، از این جهت در نقطه مقابلى با فقه سـنـتـى نـبوده و در مقابل مکتب قدیم فقه قرار ندارد؛ چه این که امام خمینى خود بر این امر تاکید بسیار نموده و در مرحله عمل نیز پایبندى خود به این سبک و روش را نشان داده است .
((تفسیر خط امام ، اسلام فقاهت است . یعنى ، همان فقه سنتى ، همان شیوه اجتهاد که مجتهدین احکام را مى توانند استخراج کنند. این اسلام سنتى است و اسلام فقاهتى است .))338
امـا تـبـعـیـت از روش فـقـه سـنـتـى و فـقـیـهـان سـلف ، ایـشـان را از تـحـول و پـیـشـرفـت بـازنـداشـتـه و روح پـرخـروش و ضـرورت نـیـاز بـه تـحـول فـقـه شیعه متناسب با زمان حاضر، امام را واداشته است که در حوزه هاى متعددى در فقه شیعه تحول ایجاد کند و باب هایى را در فقه شیعه بگشاید که در ادوار سابق به آن پرداخته نشده و مورد عنایت قرار نگرفته بود:
((در هـمـه چیز ایشان (حضرت امام ) همین جوشش و پیشرفت و نوآورى وجود دارد، از جمله در بـاب فـقـاهـت ، یـعـنـى مـلایـى مثل امام که هم از لحاظ ملایى کسى نمى تواند رویش حرف بزند. خب ملا قوى ، هم از لحاظ آگاهى به مناطقى که فقهاى گذشته ما آگاه نبودند به آن مناطق ... .))339
بـر ایـن اسـاس مـى تـوان روش و نگرش امام در استنباط و اجتهاد را به نوعى ، متفاوت از فـقـیهان سلف دانست و مکتبى خاص را به نام امام خمینى رقم زد. تفاوت فقه امام خمینى با سـایر فقیهان ، نه در روش استنباطى ، بلکه در نوع نگاه متفاوتى است که امام به فقه دارد و بـر اساس آن فقه شیعه را از قالب فقه فردى خارج کرده و حوزه وسیع ترى از جامعه رابه آن اختصاص داده است که نگرش حکومتى به فقه داشتن و رفع نیازهاى شئون حـکـومـت از مـهـم ترین شاخصه هاى این مکتب محسوب مى شود. در این مکتب اداره نظام اجتماعى مردم در کنار پاسخگویى به نیازهاى فردى ، محوریت داشته و هیچ شأنى از شئون مردم و جامعه در حوزه فقه فروگذار نشده است :
((فقه شیعه را که به خاطر طول سالهایى که فقهاى شیعه و خود گروه شیعه در دنیاى اسلام ، دسترسى به قدرت و حکومت نداشتند، و فقه شیعه ، یک فقه غیر حکومتى ، و فقه فـردى بـود، امام بزرگوار کشاند به سمت فقه حکومتى ... امام بزرگوار فقه شیعه را از دورانى که خود این بزرگوار در تبعید بودند، به سمت فقه اجتماعى و فقه حکومتى و فـقـهـى کـه مـى خـواهـد نـظـام زنـدگـى مـلتـهـا را اداره کـنـد و بـایـد پـاسـخـگـوى مسائل کوچک و بزرگ ملتها باشد، کشاندند.))340
مـکـتـب فـقـهـى کـه امـام خـمـیـنـى ، راهـبـرى آن را بـر عـهـده دارد در عـیـن حال که از متد و آموزه هاى فقه سنتى بهره مى برد و به تعبیر خود امام خمینى از مؤ لفه هاى فقه جواهرى تبعیت مى کند، پویایى را به خود ضمیمه کرده و با زمان شناسى دقیق و فـهـم صـحـیـح پـرسـش هـاى زمـانـه بـه تـطـور و تـکـامـل رسـیـده اسـت . ایـن مـعـنـا در روش اسـتـنـبـاطـى امـام خـمـیـنـى قـبـل از پـیروزى انقلاب نیز به چشم مى خورد، اما در سالهاى اخیر زندگى ایشان بسیار مـورد تـأکـیـد قـرار گرفته و ایشان مؤ لفه هاى زیادى را در این قالب ارائه نمودند. تـوجـه بـه عناصر زمان و مکان ، مصلحت ، فقه حکومتى و عنایت به واقعیت هاى اجتماعى در فرایند استنباط، در این راستا قابل ارزیابى هستند:
((فـقـاهـت را بـه هـمـان مـعـنـاى پـیچیده و ممتازى که امام (ره ) براى ما معنا مى کردند و به خـصـوص ‍ در بـیـانـات دو، سه سال اخیرشان بر آن تاکید داشتند، معنا مى کنیم ، یعنى تـرکیبى از متد علمى و دقیق فقاهتى و به تعبیر امام (ره ) فقه جواهرى فقه صاحب جواهر، بـه مـعناى دقت و اتفاق کامل در قواعد فقهى و استنتاج منظم فروع از همان قواعدى است که در فـقـه و اصـول مـشـخـص شـده اسـت . ایـن فـقـاهـت دو رکـن دارد، کـه رکـن اول آن ، اصـول مـعتدل و قوى و آگاه به همه جوانب استنباط است و رکن دوم تطور فقه مى بـاشـد و هـمـان چـیـزى اسـت کـه امام در معناى اجتهاد و مجتهد و فقیه مى فرمودند و تاکید داشـتـنـد کـه مـجـتـهـد و فـقـیـه بـایـد با دید باز بتواند استفهام ها و سؤ الهاى زمانه را بشناسد.))341
از مـؤ لفـه هاى عمده اى که در مکتب امام خمینى بسیار مهم تلقى شده و کارساز مى باشد، لحـاظ کـردن واقـعـیـت هـاى اجـتماعى و درک مسائل و فهم موضوعات با عنایت به این واقعیت هاست که راه را بر استنباط روزآمد و در عین حال کارآمد مى گشاید و مشکلات بیشترى را از جامعه حل خواهد کرد:
((فـقـاهـت بـه عـنـوان یـک شـیـوه اسـتـنـبـاط احـکـام الهـى مـورد قـبـول و تأیید امام بوده و الان هم هست و همیشه خواهد بود. نگاه به واقعیت اجتماعى و درک ایـن مـسـائل و فـهـمـیـدن صـورت مـسـئله تـأثـیر زیادى در تبیین و پیدا کردن جواب مسئله دارد.))342
تـوجـه بـه فـقـه سیاسى شیعه و استنباط اصل ولایت فقیه و ویژگى و اوصاف و حوزه اخـتـیـارات وى ، از مـقـولاتـى اسـت کـه گـرچـه تـوسـط برخى دیگر از فقیهان نیز مورد اسـتـنـبـاط قـرار گرفت ، اما بدون شک نقش امام در بارور کردن و اهتمام زیادتر به فقه سیاسى شیعه نسبت به سایر فقیهان ، متمایز و ممتاز مى باشد:
((امـام بـزرگـوار ایـن نـقـش را از مـتـن فـقـه سـیـاسـى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد.))343
ادامه دارد...

پي نوشت ها :

328. فرهنگ علوم سیاسى ، على آقابخشى ، تهران ، نشر چاپار، 1383، ص 195.
329. همان ، ص 606.
330. پیام به کنگره هزاره شیخ مفید، ص 30 ـ 29.
331. پیام به کنگره هزاره شیخ مفید، ص 29 ـ 30.
332. همان .
333. همان ، ص 31.
334. همان ، ص 6.
335. همان ، ص 27.
336. ویژه نامه کنگره بزرگداشت فاضلین نراقى ، شماره 1، ص 5.
337. سخنرانى در جمع طلاب حوزه علمیه مشهد، 22/4/76.
338. بیانات در 6 / 4 / 63.
339. سخنرانى در جمع اعضاى کنگره تبیین مبانى فقهى امام (ره )، 7/12/74.
340. بیانات مقام معظم رهبرى در مرقد مطهر حضرت امام خمینى (ره )، 14/3/76.
341. سخنرانى در مراسم بیعت طلاب حوزه هاى علمیه ، 22/3/68.
342. کتاب چهار ساله دوم ، ص 209.
343. بـیـانـات رهـبـر مـعـظـم انـقـلاب اسـلامـى در سـالگـرد ارتحال امام خمینى (ره )، 14 / 3 / 83.

منبع: حصون ، زمستان 1385، شماره 10




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط