آداب جنگ يا تقواي جنگي در اسلام (1)
نویسنده : سید محسن حکیم
مطالعه و دقت در آداب جنگ در اسلام، اين حقيقت را آشكار ميكند كه آنچه امروزه در نظام حقوق بينالمللي مورد تأكيد قرار گرفته، چهارده قرن بيشتر در متن تعاليم اسلام وجود داشته است. اهميت اين امر مخصوصا از اين جهت است كه در آن روزگار نه نامي از حقوق بشردوستانه - قواعد مربوط به رعايت حقوق بشر در زمان جنگ - در ميان بود و نه محتواي آن مورد نظر.
با توجه به گستردگي اين مقررات و مباحث مرتبط با آن، در اين مقاله صرفا به برخي از آداب جنگ در اسلام يا مظاهر تقواي جنگي و مقايسه آنها با قواعد حقوق بشر دوستانه امروز اشاره شدهاست.
فرهنگ اسلام نخستين مبدأ تدوين قواعد انسان دوستانه بينالمللي بوده است (محققداماد، 152) و اگر بگوييم هر رفتار غيرمشروع عليه زخميها و مجروحين و كليه افرادي كه تحت حمايت كنوانسيونهاي موضوعه هستند مخالف اسلام است، گزاف نگفتهايم (همو، 183). اين در حالي است كه در اديان ديگر - كه البته متأسفانه تحريف شدهاند - نه تنها بر حقوق بشردوستانه تأكيد نشده است، بلكه ترغيب و تشويقهاي فراواني جهت سركوب بيقيد و شرط طرف مقابل صورت گرفته است.
در عهد قديم يهود آمده است كه «اگر وارد شهري شدي، تمام ساكنان آن شهر (از زن و مرد و كودك و پير) را از دم تيغ ميگذراني و حتي چهارپايان آن را نيز از بين ميبري و سپس تمام اثاثيه شهر را در وسط آن جمع كرده، آتش ميزني و در پايان، شهر را نيز به آتش ميكشي و ويران ميكني»(زحيلي، آثارالحرب، 44؛ نواوي، 123؛ علي منصور، 331، 379). پرواضح است وقتي نگرش تئوريك ديني به حقوق بشر اينگونه باشد، كردار رزمندگان چگونه خواهد بود.
متأسفانه عليرغم اينكه مقررات اصيل مسيحي از هرگونه استفاده از زور به دورميباشد، كشيشان و پاپهاي مسيحي براي نشر عقايد و حفظ جايگاه خويش، به ارتكاب فجيعترين جنايات بشري دست زدهاند و بويژه در قرون وسطي با تشكيل دادگاههاي تفتيش عقايد يا انگزيسيون، گرايشات به دور از انصاف خود را به منصّه ظهور رساندند. دكتر گوستاولبون (333) در اين زمينه مينويسد: «فرديناند گر چه در ابتدا در زبان و مذهب به اعراب آزادي داد، ولي در سال 1499م پيماني را كه در اينباره با مسلمانان بسته بود، شكست و شروع به تعّدي و آزار آنها نمود كه تا چند قرن ادامه يافت و بالاخره منجر به ريشهكن شدن مسلمين و اعراب گشت. نخست مسلمانان را به زور وادار به قبول دين مسيح كردند؛ سپس محكمههاي تفتيشي آنها حكم به سوزانيدن اين مسيحيان تازه داد، به بهانه اينكه واقعا به دين مسيح در نيامدهاند. و البته اين كار به تدريج صورت ميگرفت، زيرا نميتوانستند چندين ميليون عرب و مسلمان را يكباره بسوزانند.
از اين رو كشيش بزرگ طليطله كه در ضمن، رئيس محكمههاي تفتيش نيز بود، دستور داد تمام عربهايي كه دين مسيح را نپذيرفتهاند، از پيرو جوان و زن و مرد و كوچك و بزرگ، همه را گردن بزنند». اين در حالي است كه مسلمانان در برخورد با مسيحيان، بسيار نرمخو و مهربان بودند، به حدي كه بسياري از مستشرقين مسيحي بدان اذعان كردهاند. مثلاً روبرتسون1 در كتابي كه در تاريخ شارل پنجم نوشته است، ميگويد: «تنها مسلمانان هستند كه با عقيده محكمي كه به دين خود دارند، يك روح سازش و تسامح نيز به اديان ديگر در آنها هست؛ اينان با اينكه دين خود را با شمشير پيشرفت دادند، ولي هر كس در دين آنها رغبتي نداشت او را به حال خود ميگذاردند تا اگر خواست بپذيرد وگرنه در دين خود بماند»(همو، 146). البته معلوم نيست كه چگونه اسلام به وسيله شمشير فراگير شد، در حالي كه به اعتراف روبرتسون، آزادي عقيدتي را محترم ميشمرد. ميشود2 نيز مينويسد:
«همان قرآني كه دستور به جهاد داده، نسبت به اديان ديگر سهل انگاري و مسامحه كرده و كشيشان و رهبانان و خدمتكاران آنان را از دادن جزيه معاف داشته است و پيغمبر اسلام كشتن رهبانان را به خاطر اينكه سرگرم عبادت هستند، قدغن كرد. مسلمانان در زمان عمر بن الخطاب كه بيت المقدس را فتح كردند هيچگونه آزاري به نصاري نرساندند، ولي بر عكس، هنگامي كه نصاري اين شهر را گرفتند با كمال بيرحمي، مسلمانان را قتل عام كردند و يهود وقتي بدانجا در آمدند، بيباكانه همه را سوزاندند»(همو، 147). ملاحظه ميشود كه خود دانشمندان غربي و مسيحي نيز به اين موضوع اعتراف مينمايند.
در حقوق بشردوستانه معاصر، قواعدي مشخص براي چگونگي جنگ و مقررات حاكم بر آن معين شده كه برخي آن را در سه قاعده: تفكيك بين نظاميان و غير نظاميان، حفظ محيط زيست و منع رنج و درد زايد خلاصه نمودهاند(هنجني، تقريرات درس متون مخاصمات مسلحانه). اما گروهي ديگر اصل تناسب و حقوق دول بيطرف را نيز اضافه نمودهاند(ممتاز، تقريرات درس دوره عالي تخصصي سياسي). به هر ترتيب، اين قواعد زير ساختارهاي حقوق انسان دوستانه در جنگ را تشكيل ميدهد كه در مقررات اسلامي نيز به صورت شفاف به اين موارد اشاره شده است. 56، 119، 120؛ الظالمي، 74؛ زحيلي، العلاقات الدوليّة فياسلام، 67؛ مكي، 265).
سخنان حضرت امام علي (علیه السّلام) نيز در مورد تفكيك بين نظاميان و غير نظاميان، حكايت از مشي و روش اسلام در اين زمينه دارد. در نامه 14 از نهجالبلاغه (373) ميخوانيم: «فاذا كانت الهزيمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصيبوا معورا و لا تجهزوا علي جريح و لا تهيجوا النساء باذي و ان شتمن اعراضكم و سببن امراءكم فانهن ضعيفات القوي و الانفس والعقول. ان كنا لنؤمر بالكف عنهن و انهن لمشركات و ان كان الرجل ليتناول المرأة فيالجاهلية بالفهر او الهراوة فيعيربها و عقبه من بعده»؛ يعني «چنانچه شكست دشمن با اراده خدا محقق گشت، پس هيچ فرد در حال فرار را نكشيد، جان هيچ مجروحي را نستانيد، زنان را با آزار و اذيت تهييج نكنيد، هر چند كه به ناموس شما دشنام دهند و به فرماندهان شما فحش گويند؛ زيرا آنان از نظر نيرو و جان و عقل ضعيفالبنيه هستند. ما به روي گرداندن از آنان در حالي امر ميشديم كه آنان مشرك بودند و اگر مردي زني را در جاهليت اذيت ميكرد، بدين نحو كه با سنگ كوچكي او را ادب ميكرد يا با عصاي خود به او حمله مينمود، تا آخر عمر، خود و خانوادهاش براي اين كار مورد تمسخر قرار ميگرفت».
در حديثي، حفص بن غياث از امام صادق (علیه السّلام) سؤال ميكند كه چگونه جزيه از زنان ساقط شد؟ حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود: «لان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهي عن قتل النساء والوالدان في دارالحرب الا ان يقاتلن، فان قاتلت ايضا فامسك عنها ما امكنك»(حرّ عاملي، 15/164). يعني «زيرا پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از كشتن زنان و فرزندان (خردسالان) در دارالحرب، مگر اينكه وارد صحنه كارزار شده و به جنگ پرداخته باشند، نهي كرده است، پس حتي اگر زنان در عداد جنگجويان باشند، از بر خورد با آنان دوري جو، البته تا جايي كه امكان آن وجود داشته باشد».
معصومين (علیهم السّلام) از كشتن بيهوده و بيمبالاتي در مجازات مردم بسيار انتقاد كرده و آن را موجب زوال مُلك دانستهاند(حنبلي، 52). در قضيه معروفي كه در كتب تاريخي به آن اشاره شده، پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از عملكرد ناجوانمردانه خالدبن وليد به شدت انتقاد كرد و از آن تبري جست. موضوع از اين قرار بود كه پس از فتح مكه، پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصميم به از بين بردن بتها در سرزمينهاي اطراف آن گرفت. از اينرو خالدبن وليد به فرماندهي گرداني براي دعوت قبيله «جذيمة بن عامر» به اسلام و شكستن بت «عزي» رهسپار سرزمين آنان گرديد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او دستور داد كه خوني نريزد و از در جنگ وارد نشود و عبدالرحمن بن عوف را معاون وي قرار داد. در دوران جاهليت، قبيله بني جذيمه عموي خالد و پدر عبدالرحمن را هنگام بازگشت از يمن، كشته و اموال آنها را به غارت بردهبودند. به همين جهت خالد بن وليد كينه آنان را در دل داشت. وي وقتي با جمعيت بني جذيمه روبهرو گرديد، همه آنها را مسلح و آماده دفاع يافت؛ پس فرياد كشيد كه اسلحه را به زمين بگذاريد، زيرا دوران بتپرستي سپري گرديده و امالقري (مكه) سقوط نموده و همه مردم تسليم سپاه اسلام شدهاند. سران قبيله نظر دادندكه اسلحه را تحويل دهند و تسليم ارتش اسلام شوند. يك نفر از آن ميان، با ذكاوت خاصي دريافت كه فرمانده لشكر قصد سوء دارد و سران قبيله را از نتيجه تسليم برحذر داشت. امّا سرانجام، سلاحها را به سربازان اسلام تحويل دادند. در اين هنگام، خالد بن وليد با كمال ناجوانمردي و بر خلاف دستور صريح اسلام، فرمان داد كه دستهاي مردان قبيله را از پشت ببندند و همه را بازداشت كنند.
سپس سحرگاهان گروهي از آنها را اعدام، و دستهاي را آزاد كردند. وقتي خبر جنايت هول انگيز خالد به گوش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسيد، سخت ناراحت شد و فورا به علي (علیه السّلام) ماموريت داد كه به ميان قبيله مزبور برود و خسارت جنگ و خونبهاي افراد را به طور دقيق بپردازد. علي (علیه السّلام) در اجراي دستور پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قدري دقت به خرج داد كه حتي قيمت ظرف چوبي را كه سگان قبيله در آن آب ميخوردند و در هجوم خالد شكسته بود، پرداخت. سپس به جبران خساراتي كه بر آنها وارد شده بود و آنان خود از آنها بيخبر مانده بودند، مبلغي اضافي پرداخت و به مكه بازگشت و گزارش كار خود را به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل وي را تحسين كرد و رو به قبله ايستاد و دستهاي خود را بالا برد و با حالت استغاثه گفت:«اللهم اني ابرء اليك مما صنع خالدبن وليد»؛يعني« خدايا تو آگاهي كه من از جنايت خالد بيزارم» (سبحاني، 2/348؛ ابن هشام، 4/78؛ يعقوبي، 2/61؛ طبري، 2/341؛ ابن اثير، 620).
جالب اينكه اين برخوردها در اسلام صورت سيستماتيك، بلكه فرهنگ گونه گرفته و هر وقت معصومين (علیهم السّلام) و يا حتي اصحاب پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با برخوردي غير ارزشي مواجه ميشدند، با آن مقابله ميكردند. در فتح مكه، دشمنان باسابقه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلماناني كه اسير شدهبودند، همراه برخي از مسلمانان، مانند سعد بن عباده، فرياد «اليوم يوم الملحمه» سر دادند؛ امّا حضرت فورا در جواب آنان فرمود: «اليوم يوم المرحمة» و در برابر چشمان وحشتزده مردم مكه و سران جنگافروز، فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» يعني «برويد كه همه شما آزاديد». اين برخورد نرم و ملايم اسلام آثار مهم و برآيندهاي بسيار مثبت داشته است و دشمن را مجذوب اين آيين ميكرد.
حتي برخي از فقهاي عامه (مانند شافعي) و خاصه معتقد هستند كه خون كافر قبل از دعوت وي به اسلام محترم است و در صورتي كه شخص مسلمان كافري را پيش از دعوت به اسلام به قتل رساند، بايد ديه وي را بپردازد(شمسالدين، 428؛ زحيلي آثارالحرب، 160).
از ديگر مقررات جالب اسلام، احترام به اتباع دشمن و محافظت كامل از اموال آنان است. در اسلام، جنگ با يك كشور، هيچ گونه قيدي را متوجه اتباع آن كشور كه مقيم دارالاسلام هستند، نميكند و تا وقتي كه خوف خيانت از آنان نرود (در اين صورت بر طبق آيه 58 از سوره انفال و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم علي سواء ان الله لا يحب الخائنين) بايد با احترام ايشان را به خروج از دارالاسلام، راهنمايي كرد. اموال تبعه دشمن نيز هر گز مصادره نميشود و آنان حق آزادي رفت و آمد و معامله با مسلمانان را - همچنانكه در حالت صلح دارند - خواهند داشت. (زحيلي، آثارالحرب، 518، 509).
اما طبق رويّه معمول در قرن اخير، تبعه دشمن را در محل معيني توقيف ميكردهاند. در جنگ جهاني اول و دوم، توقيف و نگهداري اتباع دشمن به صورت عرف در آمده بود. بر طبق ماده 42 كنوانسيون ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به حمايت از غيرنظاميان در زمان جنگ، توقيف و نگهداري يا اجبار به اقامت در محل معين، در حق اتباع دشمن، نبايد اجرا شود، مگر امنيت دولتي كه افراد مذكور تحت اختيار آن به سر ميبرند، چنين اقداماتي را مطلقا ايجاب نمايد. اين عمل بر طبق ماده 43 اين كنوانسيون، بايد در هر حال مقيد به كنترل متناوب قضايي يا اداري دولت عامل باشد. كساني كه به اين ترتيب نگهداري ميشوند، به موجب ماده 80 اهليت مدني، خود را به طور كامل حفظ مينمايند و كليه حقوقناشي از آن را در صورت عدم مغايرت با وضعيت خود استيفا مينمايند.
با اين همه بعضي علما در وجود يك قاعده عرفي كه مانع توقيف و نگهداري دسته جمعي اتباع غيرنظامي دشمن باشد، ترديد دارند (روسو، 1/55، 58). در مورد تجارت اتباع دشمن نيز، طي جنگ اول و دوم جهاني، راهكار متّبع ممنوعيت تجارت با اتباع دشمن بود. بلكه حتي در جريان جنگ جهاني دوم، تفسير موسّع از ممنوعيت تجارت با دشمن قاعده عمومي گرديد و در نتيجه مثلاً پرداخت ديون يك شركت متعلق به دشمن به مثابه عمل تجاري ممنوعه تلقي ميشد و از ابتداي جنگ جهاني اول، دول درگير كليه قراردادهايي را كه روابطي با دشمن توليد ميكرد و بعد از آغاز جنگ منعقد گرديده بود، به علت مخالف بودن با نظم عمومي، مطلقا باطل اعلام كردند و همين قواعد در جنگ جهاني دوم نيز به كار گرفته شد. جالب اينكه كميسيون مصالحه فرانسه - ايتاليا كه با قراداد صلح 1947 م تأسيس گرديده بود، پذيرفت كه به طور كلي، شروع جنگ فسخ قراردادهاي منعقده بين اتباع دول متخاصم را به دنبال دارد. در مورد وضعيت اموال دشمن، در جنگ اول و دوم جهاني تدابير محدودكننده بسيار شديدي شامل ضبط و توقيف و تصفيه و فروش اموال اتباع دشمن اتخاذ شد (زحيلي، آثارالحرب، 509).
از مقايسه حقوق بشردوستانه معاصر با اسلام اين نكته مهم روشن ميشود كه بسياري از قواعد حقوق بينالملل كه در كنوانسيونهاي چهارگانه 1949 م ژنو پا به عرصه نهاده، بيش از 1400 سال پيش در اسلام تدوين شده بودهاست.
مقررات حقوق بشردوستانه اسلام نه تنها در سنت مورد توجه قرار گرفته، حتي در قرآن نيز كه قطعيالصدور و مهمترين منبع مقررات اسلامي است، بر آن تأكيد شده است. مثلاً در آيه 190 از سوره بقره ميخوانيم: «و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب لا المعتدين». در اينجا عبارت «الذين يقاتلونكم» مشخص كننده طرف جنگ مي باشد. بنابراين، اشخاصي كه با مسلمانان جنگ نميكنند، مانند كهنسالان يا خردسالان يا زنان يا راهبان يا كشاورزان و يا صنعتگران، نميتوانند طرف جنگ واقع شوند. همچنين در آيه 205 از سوره مباركه بقره آمده است: «و اذاتولي سعي فيالارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد». محل شاهد «والله لا يحب الفساد» است كه كشتن غير جنگجويان بيترديد از مصاديق فساد ميباشد. بنابراين در هيچ شرايطي (مگر شرايط استثنايي) نبايد قاعده مهم تفكيك بين نظاميان و غير نظاميان خدشهدار شود، زيرا پيامد آن فساد خواهد بود كه مورد مذمت خداوند قرار گرفتهاست.
در آيه 8 از سوره مائده نيز ميخوانيم: «يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنّكم شنئان قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي ان الله خبير بما تعملون». اين آيه بر عدل و قسط تأكيد كرده و حتي تجاوز دشمن را دليلي براي عدم اجراي عدل ندانسته است. ازاين رو نظر به اينكه كشتن غير نظامياني كه هيچ دخالتي در جنگ ندارند، عين ظلم ميباشد، مسلمانان مأمور به اجتناب از آن هستند.
1 ـ اصل در حقوق بشردوستانه اسلام عدم قطع درختان و تخريب بناهاست، مگر اينكه ضرورتي اين اصل را خدشهدار سازد.
2 - سخنان فقهاي عظام در زمينه امكان قطع درختان و تخريب بناها محدود به ضروريات جنگي ميشود و تصور اينكه منظور آنان جواز در اصل تخريب بدون هيچ دليل يا ضرورتي باشد، به دور از واقعيات است(ابواتله، 187).
جالب اينكه حتي اصحاب رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز همين شيوه را برگزيدند و به ياران خودتوصيه ميكردند كه از ضرر رساندن به محيط زيست و حيوانات جدا خودداري كنند. خليفه اول در سفارش خود به اسامة بن زيد ميگويد: «لا تخونوا و لاتغلوا و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا طفلاً صغيرا و لا شيخا كبيرا و لاامرأة و لا تقطعوا نخلاً و لا تحرقوه و لا تقطعوا شجرة مثمرة و لا تذبحوا شاة و لا بقرة و لا بعيرا الالمأكلة و سوف تمرون علي قوم فرغوا انفسهم في الصوامع فدعوهم و ما فرغوا انفسهم له»(علي منصور، 304)؛ يعني «خيانت و غل و غش و مثله مكنيد و كودكان كوچك و پيرمردان كهنسال و زنان را نكشيد و هيچ درختي را قطع نكنيد و يا آتش نزنيد و هيچ درخت ثمردهي را از جا نكنيد و هيچ گوسفند و يا گاو يا شتري را مگر براي خوردن ذبح نكنيد. شما بر قومي خواهيد گذشت كه تمام وقت خود را صرف در صوامع (كليساها) كردهاند؛ پس آنان را به حال خود و آنچه انجام ميدهند، واگذاريد».
امّا متأسفانه عليرغم وجود اين مقررات ارزشي و متعالي، برخي از گروههاي افراطي با طرز تفكري راديكاليستي و به دور از مقررات اصيل اسلامي، بر خلاف باورها و هنجارهاي ديني گام برداشتهاند. از جمله اين گروهها، گروه طالبان است كه به هيچ يك از مقررات اسلامي اعتنايي نكرده و دست به ارتكاب فجيعترين جنايات زده است. در گزارش «چونگ هيون پاپك»، گزارشگر ويژه سازمان ملل، در مورد وضعيت حقوق بشر در افغانستان كه به كميته سوم مجمع عمومي ارائه شده، آمده است: «بنا بر اطلاعاتي كه از منابع موثق به دست آمده است، بعد از تصرف شهر مزارشريف در تاريخ 8 اوت 1998 به دست طالبان و گروههاي متحد با آن، كشتار و فجايع ديگر در اين شهر شروع شد ... در اولين روز تصرف شهر، نيروهاي طالبان با مسلسل به سوي هر جنبندهاي در شهر شليك كردند و حتي به كساني كه از پنجره خانه خود ناظر وقايع بودند نيز رحم نكردند. در اين كشتار، مردان، زنان، كودكان و سالخوردگان بدون اينكه هويت قومي يا مذهبي آنها در نظر گرفته شود، جان خود را از دست دادند. سربازان طالبان حتي به سوي حيواناتي مثل الاغ، بز و گوسفند شليك كردند»(روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 5617، 1377ش).
ادامه دارد.....
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/س
با توجه به گستردگي اين مقررات و مباحث مرتبط با آن، در اين مقاله صرفا به برخي از آداب جنگ در اسلام يا مظاهر تقواي جنگي و مقايسه آنها با قواعد حقوق بشر دوستانه امروز اشاره شدهاست.
فرهنگ اسلام نخستين مبدأ تدوين قواعد انسان دوستانه بينالمللي بوده است (محققداماد، 152) و اگر بگوييم هر رفتار غيرمشروع عليه زخميها و مجروحين و كليه افرادي كه تحت حمايت كنوانسيونهاي موضوعه هستند مخالف اسلام است، گزاف نگفتهايم (همو، 183). اين در حالي است كه در اديان ديگر - كه البته متأسفانه تحريف شدهاند - نه تنها بر حقوق بشردوستانه تأكيد نشده است، بلكه ترغيب و تشويقهاي فراواني جهت سركوب بيقيد و شرط طرف مقابل صورت گرفته است.
در عهد قديم يهود آمده است كه «اگر وارد شهري شدي، تمام ساكنان آن شهر (از زن و مرد و كودك و پير) را از دم تيغ ميگذراني و حتي چهارپايان آن را نيز از بين ميبري و سپس تمام اثاثيه شهر را در وسط آن جمع كرده، آتش ميزني و در پايان، شهر را نيز به آتش ميكشي و ويران ميكني»(زحيلي، آثارالحرب، 44؛ نواوي، 123؛ علي منصور، 331، 379). پرواضح است وقتي نگرش تئوريك ديني به حقوق بشر اينگونه باشد، كردار رزمندگان چگونه خواهد بود.
متأسفانه عليرغم اينكه مقررات اصيل مسيحي از هرگونه استفاده از زور به دورميباشد، كشيشان و پاپهاي مسيحي براي نشر عقايد و حفظ جايگاه خويش، به ارتكاب فجيعترين جنايات بشري دست زدهاند و بويژه در قرون وسطي با تشكيل دادگاههاي تفتيش عقايد يا انگزيسيون، گرايشات به دور از انصاف خود را به منصّه ظهور رساندند. دكتر گوستاولبون (333) در اين زمينه مينويسد: «فرديناند گر چه در ابتدا در زبان و مذهب به اعراب آزادي داد، ولي در سال 1499م پيماني را كه در اينباره با مسلمانان بسته بود، شكست و شروع به تعّدي و آزار آنها نمود كه تا چند قرن ادامه يافت و بالاخره منجر به ريشهكن شدن مسلمين و اعراب گشت. نخست مسلمانان را به زور وادار به قبول دين مسيح كردند؛ سپس محكمههاي تفتيشي آنها حكم به سوزانيدن اين مسيحيان تازه داد، به بهانه اينكه واقعا به دين مسيح در نيامدهاند. و البته اين كار به تدريج صورت ميگرفت، زيرا نميتوانستند چندين ميليون عرب و مسلمان را يكباره بسوزانند.
از اين رو كشيش بزرگ طليطله كه در ضمن، رئيس محكمههاي تفتيش نيز بود، دستور داد تمام عربهايي كه دين مسيح را نپذيرفتهاند، از پيرو جوان و زن و مرد و كوچك و بزرگ، همه را گردن بزنند». اين در حالي است كه مسلمانان در برخورد با مسيحيان، بسيار نرمخو و مهربان بودند، به حدي كه بسياري از مستشرقين مسيحي بدان اذعان كردهاند. مثلاً روبرتسون1 در كتابي كه در تاريخ شارل پنجم نوشته است، ميگويد: «تنها مسلمانان هستند كه با عقيده محكمي كه به دين خود دارند، يك روح سازش و تسامح نيز به اديان ديگر در آنها هست؛ اينان با اينكه دين خود را با شمشير پيشرفت دادند، ولي هر كس در دين آنها رغبتي نداشت او را به حال خود ميگذاردند تا اگر خواست بپذيرد وگرنه در دين خود بماند»(همو، 146). البته معلوم نيست كه چگونه اسلام به وسيله شمشير فراگير شد، در حالي كه به اعتراف روبرتسون، آزادي عقيدتي را محترم ميشمرد. ميشود2 نيز مينويسد:
«همان قرآني كه دستور به جهاد داده، نسبت به اديان ديگر سهل انگاري و مسامحه كرده و كشيشان و رهبانان و خدمتكاران آنان را از دادن جزيه معاف داشته است و پيغمبر اسلام كشتن رهبانان را به خاطر اينكه سرگرم عبادت هستند، قدغن كرد. مسلمانان در زمان عمر بن الخطاب كه بيت المقدس را فتح كردند هيچگونه آزاري به نصاري نرساندند، ولي بر عكس، هنگامي كه نصاري اين شهر را گرفتند با كمال بيرحمي، مسلمانان را قتل عام كردند و يهود وقتي بدانجا در آمدند، بيباكانه همه را سوزاندند»(همو، 147). ملاحظه ميشود كه خود دانشمندان غربي و مسيحي نيز به اين موضوع اعتراف مينمايند.
در حقوق بشردوستانه معاصر، قواعدي مشخص براي چگونگي جنگ و مقررات حاكم بر آن معين شده كه برخي آن را در سه قاعده: تفكيك بين نظاميان و غير نظاميان، حفظ محيط زيست و منع رنج و درد زايد خلاصه نمودهاند(هنجني، تقريرات درس متون مخاصمات مسلحانه). اما گروهي ديگر اصل تناسب و حقوق دول بيطرف را نيز اضافه نمودهاند(ممتاز، تقريرات درس دوره عالي تخصصي سياسي). به هر ترتيب، اين قواعد زير ساختارهاي حقوق انسان دوستانه در جنگ را تشكيل ميدهد كه در مقررات اسلامي نيز به صورت شفاف به اين موارد اشاره شده است. 56، 119، 120؛ الظالمي، 74؛ زحيلي، العلاقات الدوليّة فياسلام، 67؛ مكي، 265).
الف – قاعده تفکیک بین نظامیان و غیرنظامیان
سخنان حضرت امام علي (علیه السّلام) نيز در مورد تفكيك بين نظاميان و غير نظاميان، حكايت از مشي و روش اسلام در اين زمينه دارد. در نامه 14 از نهجالبلاغه (373) ميخوانيم: «فاذا كانت الهزيمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصيبوا معورا و لا تجهزوا علي جريح و لا تهيجوا النساء باذي و ان شتمن اعراضكم و سببن امراءكم فانهن ضعيفات القوي و الانفس والعقول. ان كنا لنؤمر بالكف عنهن و انهن لمشركات و ان كان الرجل ليتناول المرأة فيالجاهلية بالفهر او الهراوة فيعيربها و عقبه من بعده»؛ يعني «چنانچه شكست دشمن با اراده خدا محقق گشت، پس هيچ فرد در حال فرار را نكشيد، جان هيچ مجروحي را نستانيد، زنان را با آزار و اذيت تهييج نكنيد، هر چند كه به ناموس شما دشنام دهند و به فرماندهان شما فحش گويند؛ زيرا آنان از نظر نيرو و جان و عقل ضعيفالبنيه هستند. ما به روي گرداندن از آنان در حالي امر ميشديم كه آنان مشرك بودند و اگر مردي زني را در جاهليت اذيت ميكرد، بدين نحو كه با سنگ كوچكي او را ادب ميكرد يا با عصاي خود به او حمله مينمود، تا آخر عمر، خود و خانوادهاش براي اين كار مورد تمسخر قرار ميگرفت».
در حديثي، حفص بن غياث از امام صادق (علیه السّلام) سؤال ميكند كه چگونه جزيه از زنان ساقط شد؟ حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود: «لان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهي عن قتل النساء والوالدان في دارالحرب الا ان يقاتلن، فان قاتلت ايضا فامسك عنها ما امكنك»(حرّ عاملي، 15/164). يعني «زيرا پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از كشتن زنان و فرزندان (خردسالان) در دارالحرب، مگر اينكه وارد صحنه كارزار شده و به جنگ پرداخته باشند، نهي كرده است، پس حتي اگر زنان در عداد جنگجويان باشند، از بر خورد با آنان دوري جو، البته تا جايي كه امكان آن وجود داشته باشد».
معصومين (علیهم السّلام) از كشتن بيهوده و بيمبالاتي در مجازات مردم بسيار انتقاد كرده و آن را موجب زوال مُلك دانستهاند(حنبلي، 52). در قضيه معروفي كه در كتب تاريخي به آن اشاره شده، پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از عملكرد ناجوانمردانه خالدبن وليد به شدت انتقاد كرد و از آن تبري جست. موضوع از اين قرار بود كه پس از فتح مكه، پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصميم به از بين بردن بتها در سرزمينهاي اطراف آن گرفت. از اينرو خالدبن وليد به فرماندهي گرداني براي دعوت قبيله «جذيمة بن عامر» به اسلام و شكستن بت «عزي» رهسپار سرزمين آنان گرديد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او دستور داد كه خوني نريزد و از در جنگ وارد نشود و عبدالرحمن بن عوف را معاون وي قرار داد. در دوران جاهليت، قبيله بني جذيمه عموي خالد و پدر عبدالرحمن را هنگام بازگشت از يمن، كشته و اموال آنها را به غارت بردهبودند. به همين جهت خالد بن وليد كينه آنان را در دل داشت. وي وقتي با جمعيت بني جذيمه روبهرو گرديد، همه آنها را مسلح و آماده دفاع يافت؛ پس فرياد كشيد كه اسلحه را به زمين بگذاريد، زيرا دوران بتپرستي سپري گرديده و امالقري (مكه) سقوط نموده و همه مردم تسليم سپاه اسلام شدهاند. سران قبيله نظر دادندكه اسلحه را تحويل دهند و تسليم ارتش اسلام شوند. يك نفر از آن ميان، با ذكاوت خاصي دريافت كه فرمانده لشكر قصد سوء دارد و سران قبيله را از نتيجه تسليم برحذر داشت. امّا سرانجام، سلاحها را به سربازان اسلام تحويل دادند. در اين هنگام، خالد بن وليد با كمال ناجوانمردي و بر خلاف دستور صريح اسلام، فرمان داد كه دستهاي مردان قبيله را از پشت ببندند و همه را بازداشت كنند.
سپس سحرگاهان گروهي از آنها را اعدام، و دستهاي را آزاد كردند. وقتي خبر جنايت هول انگيز خالد به گوش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسيد، سخت ناراحت شد و فورا به علي (علیه السّلام) ماموريت داد كه به ميان قبيله مزبور برود و خسارت جنگ و خونبهاي افراد را به طور دقيق بپردازد. علي (علیه السّلام) در اجراي دستور پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قدري دقت به خرج داد كه حتي قيمت ظرف چوبي را كه سگان قبيله در آن آب ميخوردند و در هجوم خالد شكسته بود، پرداخت. سپس به جبران خساراتي كه بر آنها وارد شده بود و آنان خود از آنها بيخبر مانده بودند، مبلغي اضافي پرداخت و به مكه بازگشت و گزارش كار خود را به پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمل وي را تحسين كرد و رو به قبله ايستاد و دستهاي خود را بالا برد و با حالت استغاثه گفت:«اللهم اني ابرء اليك مما صنع خالدبن وليد»؛يعني« خدايا تو آگاهي كه من از جنايت خالد بيزارم» (سبحاني، 2/348؛ ابن هشام، 4/78؛ يعقوبي، 2/61؛ طبري، 2/341؛ ابن اثير، 620).
جالب اينكه اين برخوردها در اسلام صورت سيستماتيك، بلكه فرهنگ گونه گرفته و هر وقت معصومين (علیهم السّلام) و يا حتي اصحاب پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با برخوردي غير ارزشي مواجه ميشدند، با آن مقابله ميكردند. در فتح مكه، دشمنان باسابقه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلماناني كه اسير شدهبودند، همراه برخي از مسلمانان، مانند سعد بن عباده، فرياد «اليوم يوم الملحمه» سر دادند؛ امّا حضرت فورا در جواب آنان فرمود: «اليوم يوم المرحمة» و در برابر چشمان وحشتزده مردم مكه و سران جنگافروز، فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» يعني «برويد كه همه شما آزاديد». اين برخورد نرم و ملايم اسلام آثار مهم و برآيندهاي بسيار مثبت داشته است و دشمن را مجذوب اين آيين ميكرد.
حتي برخي از فقهاي عامه (مانند شافعي) و خاصه معتقد هستند كه خون كافر قبل از دعوت وي به اسلام محترم است و در صورتي كه شخص مسلمان كافري را پيش از دعوت به اسلام به قتل رساند، بايد ديه وي را بپردازد(شمسالدين، 428؛ زحيلي آثارالحرب، 160).
از ديگر مقررات جالب اسلام، احترام به اتباع دشمن و محافظت كامل از اموال آنان است. در اسلام، جنگ با يك كشور، هيچ گونه قيدي را متوجه اتباع آن كشور كه مقيم دارالاسلام هستند، نميكند و تا وقتي كه خوف خيانت از آنان نرود (در اين صورت بر طبق آيه 58 از سوره انفال و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم علي سواء ان الله لا يحب الخائنين) بايد با احترام ايشان را به خروج از دارالاسلام، راهنمايي كرد. اموال تبعه دشمن نيز هر گز مصادره نميشود و آنان حق آزادي رفت و آمد و معامله با مسلمانان را - همچنانكه در حالت صلح دارند - خواهند داشت. (زحيلي، آثارالحرب، 518، 509).
اما طبق رويّه معمول در قرن اخير، تبعه دشمن را در محل معيني توقيف ميكردهاند. در جنگ جهاني اول و دوم، توقيف و نگهداري اتباع دشمن به صورت عرف در آمده بود. بر طبق ماده 42 كنوانسيون ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به حمايت از غيرنظاميان در زمان جنگ، توقيف و نگهداري يا اجبار به اقامت در محل معين، در حق اتباع دشمن، نبايد اجرا شود، مگر امنيت دولتي كه افراد مذكور تحت اختيار آن به سر ميبرند، چنين اقداماتي را مطلقا ايجاب نمايد. اين عمل بر طبق ماده 43 اين كنوانسيون، بايد در هر حال مقيد به كنترل متناوب قضايي يا اداري دولت عامل باشد. كساني كه به اين ترتيب نگهداري ميشوند، به موجب ماده 80 اهليت مدني، خود را به طور كامل حفظ مينمايند و كليه حقوقناشي از آن را در صورت عدم مغايرت با وضعيت خود استيفا مينمايند.
با اين همه بعضي علما در وجود يك قاعده عرفي كه مانع توقيف و نگهداري دسته جمعي اتباع غيرنظامي دشمن باشد، ترديد دارند (روسو، 1/55، 58). در مورد تجارت اتباع دشمن نيز، طي جنگ اول و دوم جهاني، راهكار متّبع ممنوعيت تجارت با اتباع دشمن بود. بلكه حتي در جريان جنگ جهاني دوم، تفسير موسّع از ممنوعيت تجارت با دشمن قاعده عمومي گرديد و در نتيجه مثلاً پرداخت ديون يك شركت متعلق به دشمن به مثابه عمل تجاري ممنوعه تلقي ميشد و از ابتداي جنگ جهاني اول، دول درگير كليه قراردادهايي را كه روابطي با دشمن توليد ميكرد و بعد از آغاز جنگ منعقد گرديده بود، به علت مخالف بودن با نظم عمومي، مطلقا باطل اعلام كردند و همين قواعد در جنگ جهاني دوم نيز به كار گرفته شد. جالب اينكه كميسيون مصالحه فرانسه - ايتاليا كه با قراداد صلح 1947 م تأسيس گرديده بود، پذيرفت كه به طور كلي، شروع جنگ فسخ قراردادهاي منعقده بين اتباع دول متخاصم را به دنبال دارد. در مورد وضعيت اموال دشمن، در جنگ اول و دوم جهاني تدابير محدودكننده بسيار شديدي شامل ضبط و توقيف و تصفيه و فروش اموال اتباع دشمن اتخاذ شد (زحيلي، آثارالحرب، 509).
از مقايسه حقوق بشردوستانه معاصر با اسلام اين نكته مهم روشن ميشود كه بسياري از قواعد حقوق بينالملل كه در كنوانسيونهاي چهارگانه 1949 م ژنو پا به عرصه نهاده، بيش از 1400 سال پيش در اسلام تدوين شده بودهاست.
مقررات حقوق بشردوستانه اسلام نه تنها در سنت مورد توجه قرار گرفته، حتي در قرآن نيز كه قطعيالصدور و مهمترين منبع مقررات اسلامي است، بر آن تأكيد شده است. مثلاً در آيه 190 از سوره بقره ميخوانيم: «و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب لا المعتدين». در اينجا عبارت «الذين يقاتلونكم» مشخص كننده طرف جنگ مي باشد. بنابراين، اشخاصي كه با مسلمانان جنگ نميكنند، مانند كهنسالان يا خردسالان يا زنان يا راهبان يا كشاورزان و يا صنعتگران، نميتوانند طرف جنگ واقع شوند. همچنين در آيه 205 از سوره مباركه بقره آمده است: «و اذاتولي سعي فيالارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد». محل شاهد «والله لا يحب الفساد» است كه كشتن غير جنگجويان بيترديد از مصاديق فساد ميباشد. بنابراين در هيچ شرايطي (مگر شرايط استثنايي) نبايد قاعده مهم تفكيك بين نظاميان و غير نظاميان خدشهدار شود، زيرا پيامد آن فساد خواهد بود كه مورد مذمت خداوند قرار گرفتهاست.
در آيه 8 از سوره مائده نيز ميخوانيم: «يا ايهاالذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنّكم شنئان قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي ان الله خبير بما تعملون». اين آيه بر عدل و قسط تأكيد كرده و حتي تجاوز دشمن را دليلي براي عدم اجراي عدل ندانسته است. ازاين رو نظر به اينكه كشتن غير نظامياني كه هيچ دخالتي در جنگ ندارند، عين ظلم ميباشد، مسلمانان مأمور به اجتناب از آن هستند.
ب- قاعده حفظ محيط زيست (اكولوژيك)
1 ـ اصل در حقوق بشردوستانه اسلام عدم قطع درختان و تخريب بناهاست، مگر اينكه ضرورتي اين اصل را خدشهدار سازد.
2 - سخنان فقهاي عظام در زمينه امكان قطع درختان و تخريب بناها محدود به ضروريات جنگي ميشود و تصور اينكه منظور آنان جواز در اصل تخريب بدون هيچ دليل يا ضرورتي باشد، به دور از واقعيات است(ابواتله، 187).
جالب اينكه حتي اصحاب رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز همين شيوه را برگزيدند و به ياران خودتوصيه ميكردند كه از ضرر رساندن به محيط زيست و حيوانات جدا خودداري كنند. خليفه اول در سفارش خود به اسامة بن زيد ميگويد: «لا تخونوا و لاتغلوا و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا طفلاً صغيرا و لا شيخا كبيرا و لاامرأة و لا تقطعوا نخلاً و لا تحرقوه و لا تقطعوا شجرة مثمرة و لا تذبحوا شاة و لا بقرة و لا بعيرا الالمأكلة و سوف تمرون علي قوم فرغوا انفسهم في الصوامع فدعوهم و ما فرغوا انفسهم له»(علي منصور، 304)؛ يعني «خيانت و غل و غش و مثله مكنيد و كودكان كوچك و پيرمردان كهنسال و زنان را نكشيد و هيچ درختي را قطع نكنيد و يا آتش نزنيد و هيچ درخت ثمردهي را از جا نكنيد و هيچ گوسفند و يا گاو يا شتري را مگر براي خوردن ذبح نكنيد. شما بر قومي خواهيد گذشت كه تمام وقت خود را صرف در صوامع (كليساها) كردهاند؛ پس آنان را به حال خود و آنچه انجام ميدهند، واگذاريد».
امّا متأسفانه عليرغم وجود اين مقررات ارزشي و متعالي، برخي از گروههاي افراطي با طرز تفكري راديكاليستي و به دور از مقررات اصيل اسلامي، بر خلاف باورها و هنجارهاي ديني گام برداشتهاند. از جمله اين گروهها، گروه طالبان است كه به هيچ يك از مقررات اسلامي اعتنايي نكرده و دست به ارتكاب فجيعترين جنايات زده است. در گزارش «چونگ هيون پاپك»، گزارشگر ويژه سازمان ملل، در مورد وضعيت حقوق بشر در افغانستان كه به كميته سوم مجمع عمومي ارائه شده، آمده است: «بنا بر اطلاعاتي كه از منابع موثق به دست آمده است، بعد از تصرف شهر مزارشريف در تاريخ 8 اوت 1998 به دست طالبان و گروههاي متحد با آن، كشتار و فجايع ديگر در اين شهر شروع شد ... در اولين روز تصرف شهر، نيروهاي طالبان با مسلسل به سوي هر جنبندهاي در شهر شليك كردند و حتي به كساني كه از پنجره خانه خود ناظر وقايع بودند نيز رحم نكردند. در اين كشتار، مردان، زنان، كودكان و سالخوردگان بدون اينكه هويت قومي يا مذهبي آنها در نظر گرفته شود، جان خود را از دست دادند. سربازان طالبان حتي به سوي حيواناتي مثل الاغ، بز و گوسفند شليك كردند»(روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 5617، 1377ش).
ادامه دارد.....
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372
/س