ابن سينا و تشيع دوازده امامي
شنيده بودم در مصر رسالهاي قديمی درباره تشيع ابنسينا منتشر شده است، ولي تا چندي - مطابق معمول- دست خود را كوتاه و خرما را بر نخيل كرانههاي نيل ميديدم!؛ تا امسال دوست داناي دانشمندم، آقاي ابراهيم سپاهاني، هنگامي كه از يافتههاي خويش در نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران سخن ميگفت، از كتابي موسوم به توفيق التطبيق كه طبع مصر است و درباره «ابن سينا و تشيع»، ياد كرد، چون غايت اشتياق و آرزومندي مرا بدين مطلوب و مرغوب چند ساله مشاهده نمود، كريمانه كتاب را براي مطالعه و استفاده در اختيارم نهاد و بدين مكرمت بنده را گروگان منت و محبت خويش گردانيد.
نام كتاب مطبوع - آنگونه كه بر صفحه عنوان نقش بسته - «توفيق التطبيق في اثبات ان الشيخ الرئيس من الإِمامية الاثني عشرية» است. نويسنده آن، علي بن فضلالله جيلاني، و مصحح آن، دكتر محمد مصطفي حلمي است كه استاد فلسفه اسلامي و تصوف در دانشكده ادبيات دانشگاه قاهره معرفي شده. چـاپ نخســت آن - كه پيــش روي منـست - بـه سـال 1373هـ .ق. / 1954م. در «دار احياء الكتب العربيه»ي حلبي و شركا منتشر شده و دفتر نخست از مجموعهاي است كه به ياد مصطفي عبدالرزاق چاپ گرديده است (/الكتاب الأَول من سلسلة ذكري مصطفي عبدالرزاق للدراسات الإِسلامية).
اصل كتاب توفيق التطبيق كه از تراث ايران اسلامي بشمار ميرود و در اوايل روزگار صفوي به دست يك عالم شيعي دوازده امامي ايراني قلمي شده است، براي شناخت پيشينه انديشگي ايران و اسلام وشخص ابنسينا و افكار او و تصويري كه نزد پسينيانش از وي ترسيم گرديده، بسيار سودمند است.
چاپ مذكور آن هم كه با مقدمه و تعليقات دكتر محمد مصطفي حلمي همراه شده، بويژه از حيث انتقاداتي كه بر متن وارد ميكند، هر چند آن انتقادات بيوجه و بياعتبار باشند، براي ما خالي از اهميت نيست، وبه ديدن و بررسيدن ميارزد.
چون موضوع - علي رغم گذشت ساليان از طبع و نشر نخست متن - هنوز از طراوت و بداعت كافي برخوردارست، و بسياري از علاقهمندان ايراني اينگونه مباحث، از ديدار و مطالعه اصل كتاب و تعليقات و مقدمه مصحح آن، محروماند. آهنگ مروري تفصيليتر بر توفيق التطبيق ميكنيم و من الله التوفيق.
به قول مرحوم حبيب يغمايي، «اگر سودي نبخشد، زيان هم ندارد(1)»!
*
مصحح مصري، دكتر محمد مصطفي حلمي، اين جيلاني را تنها از خلال همين كتاب توفيق التطبيق شناخته و شناسانيده است، ولي - دست كم: امروز - ما با آثار ديگري كه از علي بن فضلالله جيلاني (گيلاني) ميشناسيم - و ياد كرد آنها را به اواخر اين نوشتار موكول ميكنيم - ميتوانيم شناختي دقيقتر و گستردهتر حاصل نمائيم.
يك نكته اساسي درخور يادكرد اينست كه صورت كامل نام و نشان مولف توفيق التطبيق، چه در مقدمه مصحح (ص 12) و چه در آغاز متن(ص3)، بدين شكل ضبط شده است: «علي بن شيخ فضل الله الجيلاني القوني الزاهدي».
نگارنده تا مدتي با مشاهده لفظ «القوني» متحير بود- و گمان ورزيهايي ميكرد، از جمله آنكه شايد «قونوي» / «قونيوي» باشد - ، ولي با مراجعه به فهرستهايي كه نام نويسنده را از خلال آثار متعدد فارسي و تازياش بيرون كشيده و يادكردهاند- و مذكور خواهد افتاد - ، معلوم شد كه ضبط صحيح الفومني است «و القوني» بكلي اشتباه و نتيجه سهو ناسخ يا مصحح است. پس نويسنده توفيق التطبيق اهل شهر «فومن» گيلان بوده كه تا امروز برجاست.
گفتني است كه نام كتاب نيز ظاهراً «توفيقالتطبيق» است و بس؛ مؤلف در متن آن را بدين اسم ناميده؛ و «في اثبات ان الشيخ الرئيس من الإِماميه الإِثني عشرية» را بايد افزوده نارواي مصحح مصري به شمار آورد.
دكتر حلمي براي تصحيح اين متن عكس دو دستنوشت را در دست داشته و به كار برده است: يكي دستنوشتي از كتابخانه ملي ملك، و ديگر يك دستنوشت متعلق به كتابخانه ليتون( lytton ) در دانشگاه عليگره.
*
متن توفيق التطبيق جيلاني مشتمل است بر يك «مقدمه» و دو «مقاله»:
جيلاني در مقدمه (صص 3-6) - پس از سپاس و ستايش خداوند و درود بر پيامبر گرامي و خاندان (صلوات الله عليه وعليهم اجمعين) با عباراتي متشيعانه- ، از ماجرايي ياد ميكند كه به تأليف توفيقالتطبيق انجاميده و انگيزه اين نگارش گرديده است.
وي ميگويد كه درسال هزار وشصت و دو (1062)ي هجري در شهر شيراز در مجلس يكي از بزرگان (/«بعض السادات الكرام») با گروهي از علماي عظام نشسته بوده كه يكي از حاضران شروع به سخن گفتن از گروهي عالمان بزرگ ميكند وسخن به احوال شيخالرئيس [= ابوعلي سينا] ميرسد. يكي، او را از كافران ميشمارد، ديگري از اهل سنت به حساب ميآورد، و يكي ديگري وي را از زيديه ميداند. سخن به درازا ميكشد و - به قول جيلاني- جزقيل و قال و اظهار كمال، از اينهمه گفتار، چيزي حاصلشان نميشود. عاقبت يكي از اين جمع مشغول به سخن، رو به جيلاني ميكند و نظر او را جويا ميگردد. وي هم در پاسخ «إِنّبعض الظنَّ إِثم» قرآني را خاطر نشان ميكند و ميگويد: «ما در حق او بدان چيزي معتقديم كه وي شايسته آنست؛ يعني اينكه او موحدي مؤمن است از اماميه». پرسشگر پيشين از وي ميپرسد:«دليل بر آنكه او از اماميه است، چيست؟»؛ و جيلاني سخنان خود ابنسينا را درباره خليفه و امام، در آخر فصلي از كتابش، شفا، گواه سخن خود ميشمارد.
جيلاني در اين مقام از مقدمه كتاب، از خاطره آن مجلس منصرف ميشود و بر سر اين مدعياني كه ابنسينا را به كفر منسوب ميدارند، تاختن ميآورد؛ ميگويد كه اگر از اينان بپرسند كه «آيا ابن سينا مسلمان زاده بودهاست؟»، خواهند گفت: «آري»؛ و اگر بپرسند: «آيا شما از او فاضلتر و فهيمتر و هوشمندتر هستيد؟»، خواهند گفت: «نه»؛ و اگر بپرسند: «آيا رويگرداني وي از دين پدرانش بخاطر دنيا بوده است؟»، خواهند گفت:«نه». جيلاني سپس ميگويد:«پس... كاش ميدانستم چرا ابنسينا كافرشد و اينان از مسلميناند!». به عبارت ديگر، جيلاني ميگويد كه اگر ابن سينا از اين مدعيان فهيمتر بوده و كفر(فرضي)اش هم به سبب دلبستگي به دنيا و انكار حقيقت نبوده و از روي شناخت، صحيح بوده، چرا اينان از او پيروي نميكنند!؟
او اين سخنان مدعيان را برضد ابن سينا، بتقليد از اشاعره ميداند؛ «اشاعره» اي كه - به قول جيلاني - جميع قواعد حكمت را، از عليت و معلوليت، و لزوم و وجوب، تا ديگر اصول حقاني برهاني، انكار ميكنند.
جيلاني خاطر نشان ميكند كه آنچه اشاعره در «تهافتات» گفتهاند آشكارا نشان از عدم درك كلام حكماو ناآگاهي از مرام ايشان ميدهد. او سپس سه ادعاي اشاعره را بر ضد فلاسفه ياد ميكند و ميگويد كه «عدم علم به جزئيات» يك توهم، «انكار حشر جسماني» يك افتراء، و «قول به قدم عالم» يك اشتباه است؛ و پس از اشارههايي چند، تفصيل را به حاشيهاي كه بر اشارات و شفانوشته است، ارجاع ميدهد.
همانگونه كه دكتر محمد مصطفي حلمي هم بدرستي در تعليقات كتاب (ص 114 و 115) يادآوري كرده، سخن جيلاني در اينجا ما را به ياد غزالي مياندازد. پنداري لبه تيغ انتقاد جيلاني پيش از هر كس و بيش از هر كس چهره تهافت الفلاسفهي غزالي را ميخراشد؛ چه، اولاً جيلاني در سخن خود از لفظ «تهافتات» استفاده كرده؛ ثانياً، سه مدعايي كه او ياد ميكند، سه مدعاي اصلي غزالي براي تكفير فلاسفه از جمله ابن سينا، است .به قول دكتر حلمي (ص 115) در رد اين سه مدعا، جيلاني بسيار به ابن رشد نزديك و شبيه شده است .
جيلاني در ادامه مقدمه ميگويد كه يكي از اهل فضل و حال كه در آن مجلس مقال وي را استماع نموده، مصرانه تفسير اين «فصل» (/ظ. فصل مورد اشاره از شفاي ابن سينا) را از او درخواسته تا احقاق حق و ابطال باطل صورت پذيرد و راي و كامه حقيقي ابن سينا روشن شود. از اين رو، جيلاني- به تعبير خودش:«مع ضيقّ المجال، و تشتّت البال، و اختلاف الأَحوال، و قلّه البضاعة، و عدم المهارة في صناعة الكلام علي وجه الكمال» - دست به كار نگارش توفيق التطبيق گرديده است.
از همين اندازه از مقدمه توفيق التطبيق ميتوان معلوم كرد كه: اولاً، كتاب منهجي كلامي / متكلمانه خواهد داشت و نويسنده «صناعت كلام» را در كار خود داراي دخل تمام ميداند. ثانياً، توفيق التطبيق، در حقيقت، شرح و گزارش پارهاي از سخنان ابن سينا و علي الخصوص شرح بخشي است از شفا كه به بحث خليفه و امام ميپردازد. ثالثاً، مؤلف در كتاب به نوعي درصدد بازنمايي چهره حقيقي و دين باور مردي است كه سدهها پيش؛ از سوي غزالي طوسي، فقيه اشعري مذهب عصر سلاجقه، تكفير شده است .
جيلاني سفارشنامهاي عرفاني - اخلاقي را پايان بخش مقدمه كتاب خود قرار ميدهد كه باعبارت «اعلم أيّها الأخ الشّفيق و العالم الوفيق!» آغاز ميگردد. وي در اين سفارشنامه مخاطب را توصيه ميكند كه اگر ميخواهد «پيالهاي از رحيق و جرعهاي از تحقيق» بنوشد، نخست به «تهذيب اخلاق» روي آورد و به «تخليه و تحليه» بر بنياد «شريعت» اشتغال ورزد. جيلاني در اين باب اشارات امام سجاد- عليهالصلاةوالسلام- را در صحيفه كامله (اولاً درباره مكاره اخلاق و كردارهاي نكوهيده، و ثانياً درباره مكارم اخلاق و كردارهاي پسنديده» گواه اشارت خود ميشمارد.
سپس آيه 177 از سوره بقره را يادآوري ميشود و با اندازههاي قرآني و عرفاني، خواننده را به طهارت قلب و سفر الي الله فرا ميخواند.
دكتر حلمي درست دريافته كه تعابير جيلاني در اين مقام تعابيري صوفيانه است (سنج: ص 119) ولي نبايد هم از ياد برد كه جيلاني خود با برخي قيود و عبارات ميخواهد سخن و روش و سفارش خود را از منهج عام متصوفه خارج كند. او اشتغال به «تخليه و تحليه» را، «علي نهج الشّريعة الشّريفة»، توصيه ميكند و حكمت و عمل را وقتي منجي ميداند كه از «شريعت» مأخوذ باشد و به پيروي از ائمّه هدي - عليهم السلام- صورت بندد.
اصل عبارت وي در اواخر مقدمهاش چنين است:«... و هي منجية اذا كانت مأخوذة من الشريعة الغراءِ، بالتمسّك بالعروة الوثقي، و متابعة أئمة الهدي- عليهم الصلوات و التحيات من مفيض الخيرات و البركات.»
*
مقاله نخست توفيق التطبيق (ص 9و 10) دربردارنده دو فصل است؛ هر دو موجز و كوتاه. فصل نخست، درباره وجود واجب الوجود (بالذات)، است، و فصل دوم، درباره يگانگي واجب الوجود (بالذات) و عينيت صفات وي با ذاتش (و زائد نبودن صفات بر ذات).
اين دو فصل كوتاه، يادآور نگارشهاي كلامي موجز خواجه طوسي و علامه حلي و سالكان مكتب كلامي اين بزرگواران است، از قبيل باب حادي عشر وبرخي شروح آن .
مقاله نخست، خود بيش و كم مقدمهاي است براي مقاله دوم كه موضوع آن موافقت كلام ابن سينا در مسأله امامت با اماميه و مخالفت او با غير ايشان.
جيلاني در آغاز مقاله دوم به خواننده تذكر ميدهد كه مقصود از تحرير اين رساله بيان آنست كه در مسأله امامت كلام شيخ الرّئيس موافق مذهب اماميه است و در اين باب باهمه گروههاي، ديگر مخالف ميباشد، براين بنياد چنان سزاوار و مصلحت ميبيند كه نخست مسأله امامت رابنا بر مذهب اماميه بيان نمايد، سپس به تفسير كلام شيخالرئيس دست يازد و - به نحوي كه راه را بر هر گمان و گمانمندي ببندد- آن را بامذهب اماميه تطبيق دهد( سنج: ص 13).
بدين ترتيب جيلاني به تحقيق در مساله امامت و تعريف آن ميپردازد (ص 13 و 14) و صفاتي را كه امام بناگزير بدان متصف بايدبود ياد ميكند(ص 15) و به تحقيق در عصمت به طور تفصيلي دست مييازد (تا ص 36). وي در ادامه (از ص 37)، امامت اميرمومنان علي بن ابي طالب - عليهماالسلام- را بنا بر «متفقات فريقين» اثبات ميكند.
جيلاني در بحثهاي كلامياش از «محقق طوسي» (خواجه نصير) و «علامه حلي» نقل قول ميكند و اسلوب سخنش آشكارا تأثر وي را از مكتب كلامي اين دو متكلم بزرگ فرا مينماياند.
او حتي المقدور ميكوشد در جايي كه هم دليل نقلي و هم برهان عقلي ميتوان اقامه كرد، از طريق برهان عقلي وارد شود، زيرا برهان عقلي را استوارتر و يقينآورتر ميداند (سنج: ص13). وي اختصاص رسالهاش را به دلايل عقلي تا آنجا جدي ميگيرد كه وقتي يكجا بيان رجحان يكي از دو نظر مختلف موقوف به ياد كرد دليل نقلي ميشود، از بيان رجحان تن ميزند و آن را به حاشيهاش بر كتاب كافي (حديثنامه شيخ كليني ره) وا ميگذارد كه قصد داشته پس از آن بنگارد (سنج: ص35).
في الجمله، بخشي از رساله جيلاني كه به تحقيق عقايد كلامي - بويژه دو بحث امامت و عصمت - ميپردازد، خود ميتواند چونان رساله متكلمانه جداگانهاي مورد توجه و عنايت كلام پژوهان باشد.
جيلاني پس از اين تحقيقات، به ذكر استشهادات و مناسباتي از كلام شيخالرئيس دست مييازد(صص 53-58) تا خواننده را بياگاهاند كه سخنان شيخالرئيس موافق عقيده اماميه است. وي در اين بخش پارهاي سخنان ابن سينا را درمقالاتي از شفا و اشارات و پاسخش به ابوالحسن عامري و رسالهاش، «في القوي الإِنسانيّة» (كه ضمن تسع رسائل وي چاپ شده است) و رساله معراجيه (به نص فارسي رساله) يادآور ميشود و ايضاح ميكند.
پس از آن جيلاني به مقصود اصلياش از نگارش توفيق التطبيق ميپردازد؛ يعني شرح و گزارش فصلي از شفاي ابن سينا كه درباره خليفه و امام و وجوب طاعت ايشان است.
وي در اين قسمت، گفتار ابن سينا را بخش بخش، مُصَدَّر به عبارت «قوله» آورده و شرح كرده و نشان داده كه با مذهب اماميه موافق و با ديگر مذاهب مخالف است. بدين ترتيب گفتار ابن سينا را با باورهاي اماميه تطبيق كرده است، و رمز تسميه اثر به نام «توفيق التطبيق» همين است .
جيلاني، ثبوت حقانيت مذهب اماميه را در باب امامت و خلافت، از دو طريق ميداند: يكي، نص و عصمت، و ديگري، متفقات فريقين. وي در اين رساله كوشيده هر دو طريق را در سخنان ابن سينا فرانمايد و از اين رهگذر راه را بر هرگونه مناقضت و توهم ببندد (نگر:ص 96 و 97).
وي در انجامه توفيق التطبيق ميگويد كه اگر بخت يارياش كند، ديگر فصول كتاب شفا را نيز شرح مينمايد تا كساني كه شيخالرئيس را به متناقض گويي و تكرار نسبت ميكنند، از بياطلاعي خود آگاه شوند.
نگارش توفيق التطبيق، آنگونه كه از يادداشت انجامين جيلاني برميآيد (ص 97)، در شهر شيراز در روز پانزدهم ماه جمادي الاولاي سال 1070 هجري پايان گرفته است .
*
نگارنده اين سطور، پس از مطالعه توفيق التطبيق تنها با تصفح چند فهرستنامه معروف نسخ خطي ايران، و نه باتفحص كامل و استقصاي بليغ، نشان آثار ديگري از علي بن فضل الله جيلاني (گيلاني) يافت كه ما را به شناختي جامعتر از او و آثارش رهنمون ميشود.
مجموعه «293 ج» متعلق به كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران كه در اوايل سده دوازدهم و به دست يك كاتب كتابت شده است و زماني از آنِ ضياءالدين درّي بوده، دربردارنده 64 رساله است، و از جمله نگارشهايي از «علي بن شيخ فضل الله گيلاني فومني زاهدي»، از اين قرار:
1) رسالة في ابطال الخلأ
2) پرسش يكي از بزرگان گيلان و پاسخ علي بن شيخ فضل الله گيلاني فومني زاهدي به فارسي در اين كه چرا پيامبران، پيشين از يك دسته مخصوص بودهاند نه همه مردم (در چهار فصل؛ مورخ 1071).
(يادآوري: در اين اثر از رساله اثبات امامت وي هم ياد شده است.)
3) شرح بيت «كوركورانه مرو در كربلا....» ازمثنوي مولوي كه چون در مجالس درباره آن گفت و گو ميشده و از او پرسيده بودهاند، وي در ذيحجه 1066 در شيراز اين رساله را ساخته است.
4) حل اعضالات فصل ابطال التكافوُ من كتاب الشّفاء (به عربي) كه شايد همان حاشيهاي باشد كه در توفيق التطبيق از آن ياد كرده. اين حاشيه را پس از بازگشت از مكه مكرمه و مدينه منوره به اصفهان در مسجد عتيق كه در آنجا درس ميگفته نوشته و درآن از «استادنا و استادالبشر العقل الحادي عشر» ياد ميكند؛ نوشته صفر 1060.
5) توفيق التطبيق.
6) رساله دربيان ارادة الله (به فارسي، داراي يك مقدمه و چهار فصل و يك خاتمه، ساخته در ماه شعبان 1069 به درخواست برادري ايماني).(2)
مجموعهاي در كتابخانه ملي ملك (وابسته به آستان قدس رضوي ع) هست كه به تصريح فهرستنگار آن به مجموعه پيشگفته دانشگاه تهران بسيار نزديك است. نگارشهايي كه از گيلاني در اين مجموعه دستياب ميشوند عبارتند از:
1) رسالة في بطلان الخلأ. (همان رساله نخست رديف پيشگفته).
2) رسالهاي در تحقيق معني اولوالعزم (ظاهراً همان رساله دوم رديف پيشگفته)
3) شرح بيتي از مثنوي (ظاهراً همان رساله سوم رديف پيشگفته)
4) رسالة في اثبات احدية الباري (به عربي). در ديباجه آن نوشته كه پس از بازگشت از سفر مكه در شهر اصفهان از او خواستهاند كه در اين باره چيزي بنويسد.
5) مقال في احوال الشيخ الرئيس ابوعلي سينا (همان توفيق التطبيق است).
6) رسالهاي در ارادة الله (ظاهراً همان واپسين رساله رديف پيشگفته).
گفتني است اين مجموعه در سده سيزدهم وبه قلم كرمعلي خراساني كتابت شده است.(3)
در همين كتابخانه ملك نسخهاي به خط شكسته نستعليق باز از سده سيزدهم از يك نگارش فارسي علي بن فضل الله گيلاني زاهدي كه در ذي حجه 1066 در شيراز ساخته در آن هست تحت عنوان «رساله در سلوك» شناسانيده شده ولي فهرستنگار يا كاتب يا... نسبت «فومني»ي وي را بخطا «قومي» نوشته است.(4)
نسخه ديگري از توفيق التطبيق باز در كتابخانه ملك هست كه به خط نستعليق و در 7 رجب 1124 كتابت گرديده و نخستين برگ آن نونويس است .
پس لااقل سه نسخه از توفيق التطبيق در ايران، و در شهر تهران هست، كه مصحح مصري كتاب دو نسخه از آنها را نديده(5).
بنده يا هركس ديگر، تا نسخه چاپي را دست كم با يكي دو نسخه از دستنوشتهاي موجود كتاب نسنجد، درباره ميزان صحت ضبط نص اثر اظهارنظري نميتواند كرد، ليك از سهو كلاني كه در ضبط نام نويسنده رخ داده، ميتوان احتمال داد كه متن چاپي كنوني در خور اعتماد كلي نباشد.
مقدمه و تعليقات مصحح نيز چندان بهايي ندارد؛ قلت اطلاعات مصحح از پيشينه فرهنگي شيعه و فضاي فكر و فرهنگي كه مؤلف توفيق التطبيق در آن زيسته، او را از تقديم و تعليق شايسته اين اثر ناتوان ساخته است.
مصحح در جايي كه جيلاني تعريف «امام» را از «محقق طوسي» نقل ميكند(ص14) تعليقهاي زده و پس از يادكرد برخي از اهل علم و ارباب حقايق كه طوسي خوانده ميشدهاند، «محقق طوسي» ي مورد نظر مؤلف را شيخ الطائفه ابوجعفر محمدبنحسنطوسي دانسته و گزارشي نسبتاً مفصل از حيات وي به دست داده است (صص 140-142)؛ حال آنكه - ظاهراً، بل يقيناً - مراد جيلاني شيخ طوسي(ره) نبوده، بلكه خواجهنصيرالدين طوسي (رض) را اراده نموده و اين بااندك اطلاعي از نصوص كلامي اماميه و سياق سخن اين نويسندگان قابل تشخيص است.
ذيل نام «علامه حلي» چنين تعليق نموده كه «الحلي: كنية [كذا!] ثلاثة من أفاضل علماء الكلام إِلاماميّة» (ص 143) و پس از نام بردن محقق حلي و علامه حلي و ابن فهد حلي، گفته كه اينجا مراد جمالالدّين حسن معروف به علامه است. اگر اين مصحح و تعليقه نويس آشنايي درستي با معارف اماميه به حاصل آورده بود، نيازي به اينهمه اين سو و آن سو رفتن نداشت و ضمناًمحتاج نبود از جايي نقل كند كه «حلي، كنيه[كذا!!]ي سه تن از افاضل كلامدانان امامي است»! باري، علي بن فضل الله جيلاني مردي است آشنا با فلسفه كه بر اشارات و شفا حاشيه نوشته؛ مطلع از نگارشها و اقوال كلامي عالماني چون خواجه طوسي و علامه حلي وشيخ صدوق، شناسنده علوم نقلي كه قصد داشته حاشيه بر كتاب شريف كافي بنگارد؛ و آگاه از مصطلحات و نگارشهاي صوفيه خاصه ابن عربي - چنان كه جايي (ص 29) به فصوص الحكم او هم ارجاع ميدهد.
در مقابل، مصحح مردي است كه از فرهنگ و تاريخ و نگارشهاي اماميه - به گواهي تعليقات و مقدمهاش- آگاهي و شناختي درست ندارد، و چون از عامه است، بيش از آنكه به فهم ژرفاي سخن مؤلف توفيق التطبيق و گزارش آن كامياب شود، درصدد پاسخگويي و دفاع از موالي خود، از جمله عمر بن خطاب (سنج:ص 223و220)، برآمده. زين رو، حق كتاب را نگزارده است و بلكه گاه عرض خود برده و زحمت ما و مؤلف داشته و آب در هاون كوفته است .
علي بن فضل الله جيلاني، نمونه يك دانشور متشرع و فلسفه دان و عرفان گراي روزگار صفوي است؛ از دانشوراني كه در شكلگيري انديشههاي كنوني حوزه علمي تشيع سهمي بسزا داشتهاند.
جيلاني در يكجاي توفيق التطبيق (ص29) سخني دارد كه بخوبي بيانگر مشرب عقيدتي و نگاه دينشناختي اوست. وي ميگويد:«در كلام انبياء و اوصيا ظاهري هست و باطني كه فقها مفسران ظاهر كلام ايشاناند، و حكما مفسران باطن كلام ايشان؛ و عرفا ميان اين دو جمع ميكنند، و از اين رو با آن دو گروه نزاعي ندارند. اگر كلام حكما از رموزات كلام انبيا استنباط نشده و از مشكات آثار اوصيا اخذ نگرديده باشد، حكمت نيست، ضلالت است؛ ولي اكثر نتايج افكار و يقينيات حكما از رموزات كلام و تعاليم انبيا استنباط شده، و اگر از ايشان نياموخته بودند، به گفتار و كردار ايشان اعتماد نمينمودند - مانند طبيعيان.»
سزاوارست پژوهندهاي آشنا به كلام و حكمت شيعي، مجموعه نگارشهاي تازي و پارسي اين متأله مايه ور امامي را، بر بنياد دستنوشتهاي موجود، احيا كند، و از جمله، به تجديد تصحيح توفيق التطبيق دست يازد. احياء و نشر اين مجموعه - در يك مجلد كلان يا دو دفتر- برگي ديگر از ميراث انديشگي تشيع را غبار افشاني خواهد كرد
نام كتاب مطبوع - آنگونه كه بر صفحه عنوان نقش بسته - «توفيق التطبيق في اثبات ان الشيخ الرئيس من الإِمامية الاثني عشرية» است. نويسنده آن، علي بن فضلالله جيلاني، و مصحح آن، دكتر محمد مصطفي حلمي است كه استاد فلسفه اسلامي و تصوف در دانشكده ادبيات دانشگاه قاهره معرفي شده. چـاپ نخســت آن - كه پيــش روي منـست - بـه سـال 1373هـ .ق. / 1954م. در «دار احياء الكتب العربيه»ي حلبي و شركا منتشر شده و دفتر نخست از مجموعهاي است كه به ياد مصطفي عبدالرزاق چاپ گرديده است (/الكتاب الأَول من سلسلة ذكري مصطفي عبدالرزاق للدراسات الإِسلامية).
اصل كتاب توفيق التطبيق كه از تراث ايران اسلامي بشمار ميرود و در اوايل روزگار صفوي به دست يك عالم شيعي دوازده امامي ايراني قلمي شده است، براي شناخت پيشينه انديشگي ايران و اسلام وشخص ابنسينا و افكار او و تصويري كه نزد پسينيانش از وي ترسيم گرديده، بسيار سودمند است.
چاپ مذكور آن هم كه با مقدمه و تعليقات دكتر محمد مصطفي حلمي همراه شده، بويژه از حيث انتقاداتي كه بر متن وارد ميكند، هر چند آن انتقادات بيوجه و بياعتبار باشند، براي ما خالي از اهميت نيست، وبه ديدن و بررسيدن ميارزد.
چون موضوع - علي رغم گذشت ساليان از طبع و نشر نخست متن - هنوز از طراوت و بداعت كافي برخوردارست، و بسياري از علاقهمندان ايراني اينگونه مباحث، از ديدار و مطالعه اصل كتاب و تعليقات و مقدمه مصحح آن، محروماند. آهنگ مروري تفصيليتر بر توفيق التطبيق ميكنيم و من الله التوفيق.
به قول مرحوم حبيب يغمايي، «اگر سودي نبخشد، زيان هم ندارد(1)»!
*
مصحح مصري، دكتر محمد مصطفي حلمي، اين جيلاني را تنها از خلال همين كتاب توفيق التطبيق شناخته و شناسانيده است، ولي - دست كم: امروز - ما با آثار ديگري كه از علي بن فضلالله جيلاني (گيلاني) ميشناسيم - و ياد كرد آنها را به اواخر اين نوشتار موكول ميكنيم - ميتوانيم شناختي دقيقتر و گستردهتر حاصل نمائيم.
يك نكته اساسي درخور يادكرد اينست كه صورت كامل نام و نشان مولف توفيق التطبيق، چه در مقدمه مصحح (ص 12) و چه در آغاز متن(ص3)، بدين شكل ضبط شده است: «علي بن شيخ فضل الله الجيلاني القوني الزاهدي».
نگارنده تا مدتي با مشاهده لفظ «القوني» متحير بود- و گمان ورزيهايي ميكرد، از جمله آنكه شايد «قونوي» / «قونيوي» باشد - ، ولي با مراجعه به فهرستهايي كه نام نويسنده را از خلال آثار متعدد فارسي و تازياش بيرون كشيده و يادكردهاند- و مذكور خواهد افتاد - ، معلوم شد كه ضبط صحيح الفومني است «و القوني» بكلي اشتباه و نتيجه سهو ناسخ يا مصحح است. پس نويسنده توفيق التطبيق اهل شهر «فومن» گيلان بوده كه تا امروز برجاست.
گفتني است كه نام كتاب نيز ظاهراً «توفيقالتطبيق» است و بس؛ مؤلف در متن آن را بدين اسم ناميده؛ و «في اثبات ان الشيخ الرئيس من الإِماميه الإِثني عشرية» را بايد افزوده نارواي مصحح مصري به شمار آورد.
دكتر حلمي براي تصحيح اين متن عكس دو دستنوشت را در دست داشته و به كار برده است: يكي دستنوشتي از كتابخانه ملي ملك، و ديگر يك دستنوشت متعلق به كتابخانه ليتون( lytton ) در دانشگاه عليگره.
*
متن توفيق التطبيق جيلاني مشتمل است بر يك «مقدمه» و دو «مقاله»:
جيلاني در مقدمه (صص 3-6) - پس از سپاس و ستايش خداوند و درود بر پيامبر گرامي و خاندان (صلوات الله عليه وعليهم اجمعين) با عباراتي متشيعانه- ، از ماجرايي ياد ميكند كه به تأليف توفيقالتطبيق انجاميده و انگيزه اين نگارش گرديده است.
وي ميگويد كه درسال هزار وشصت و دو (1062)ي هجري در شهر شيراز در مجلس يكي از بزرگان (/«بعض السادات الكرام») با گروهي از علماي عظام نشسته بوده كه يكي از حاضران شروع به سخن گفتن از گروهي عالمان بزرگ ميكند وسخن به احوال شيخالرئيس [= ابوعلي سينا] ميرسد. يكي، او را از كافران ميشمارد، ديگري از اهل سنت به حساب ميآورد، و يكي ديگري وي را از زيديه ميداند. سخن به درازا ميكشد و - به قول جيلاني- جزقيل و قال و اظهار كمال، از اينهمه گفتار، چيزي حاصلشان نميشود. عاقبت يكي از اين جمع مشغول به سخن، رو به جيلاني ميكند و نظر او را جويا ميگردد. وي هم در پاسخ «إِنّبعض الظنَّ إِثم» قرآني را خاطر نشان ميكند و ميگويد: «ما در حق او بدان چيزي معتقديم كه وي شايسته آنست؛ يعني اينكه او موحدي مؤمن است از اماميه». پرسشگر پيشين از وي ميپرسد:«دليل بر آنكه او از اماميه است، چيست؟»؛ و جيلاني سخنان خود ابنسينا را درباره خليفه و امام، در آخر فصلي از كتابش، شفا، گواه سخن خود ميشمارد.
جيلاني در اين مقام از مقدمه كتاب، از خاطره آن مجلس منصرف ميشود و بر سر اين مدعياني كه ابنسينا را به كفر منسوب ميدارند، تاختن ميآورد؛ ميگويد كه اگر از اينان بپرسند كه «آيا ابن سينا مسلمان زاده بودهاست؟»، خواهند گفت: «آري»؛ و اگر بپرسند: «آيا شما از او فاضلتر و فهيمتر و هوشمندتر هستيد؟»، خواهند گفت: «نه»؛ و اگر بپرسند: «آيا رويگرداني وي از دين پدرانش بخاطر دنيا بوده است؟»، خواهند گفت:«نه». جيلاني سپس ميگويد:«پس... كاش ميدانستم چرا ابنسينا كافرشد و اينان از مسلميناند!». به عبارت ديگر، جيلاني ميگويد كه اگر ابن سينا از اين مدعيان فهيمتر بوده و كفر(فرضي)اش هم به سبب دلبستگي به دنيا و انكار حقيقت نبوده و از روي شناخت، صحيح بوده، چرا اينان از او پيروي نميكنند!؟
او اين سخنان مدعيان را برضد ابن سينا، بتقليد از اشاعره ميداند؛ «اشاعره» اي كه - به قول جيلاني - جميع قواعد حكمت را، از عليت و معلوليت، و لزوم و وجوب، تا ديگر اصول حقاني برهاني، انكار ميكنند.
جيلاني خاطر نشان ميكند كه آنچه اشاعره در «تهافتات» گفتهاند آشكارا نشان از عدم درك كلام حكماو ناآگاهي از مرام ايشان ميدهد. او سپس سه ادعاي اشاعره را بر ضد فلاسفه ياد ميكند و ميگويد كه «عدم علم به جزئيات» يك توهم، «انكار حشر جسماني» يك افتراء، و «قول به قدم عالم» يك اشتباه است؛ و پس از اشارههايي چند، تفصيل را به حاشيهاي كه بر اشارات و شفانوشته است، ارجاع ميدهد.
همانگونه كه دكتر محمد مصطفي حلمي هم بدرستي در تعليقات كتاب (ص 114 و 115) يادآوري كرده، سخن جيلاني در اينجا ما را به ياد غزالي مياندازد. پنداري لبه تيغ انتقاد جيلاني پيش از هر كس و بيش از هر كس چهره تهافت الفلاسفهي غزالي را ميخراشد؛ چه، اولاً جيلاني در سخن خود از لفظ «تهافتات» استفاده كرده؛ ثانياً، سه مدعايي كه او ياد ميكند، سه مدعاي اصلي غزالي براي تكفير فلاسفه از جمله ابن سينا، است .به قول دكتر حلمي (ص 115) در رد اين سه مدعا، جيلاني بسيار به ابن رشد نزديك و شبيه شده است .
جيلاني در ادامه مقدمه ميگويد كه يكي از اهل فضل و حال كه در آن مجلس مقال وي را استماع نموده، مصرانه تفسير اين «فصل» (/ظ. فصل مورد اشاره از شفاي ابن سينا) را از او درخواسته تا احقاق حق و ابطال باطل صورت پذيرد و راي و كامه حقيقي ابن سينا روشن شود. از اين رو، جيلاني- به تعبير خودش:«مع ضيقّ المجال، و تشتّت البال، و اختلاف الأَحوال، و قلّه البضاعة، و عدم المهارة في صناعة الكلام علي وجه الكمال» - دست به كار نگارش توفيق التطبيق گرديده است.
از همين اندازه از مقدمه توفيق التطبيق ميتوان معلوم كرد كه: اولاً، كتاب منهجي كلامي / متكلمانه خواهد داشت و نويسنده «صناعت كلام» را در كار خود داراي دخل تمام ميداند. ثانياً، توفيق التطبيق، در حقيقت، شرح و گزارش پارهاي از سخنان ابن سينا و علي الخصوص شرح بخشي است از شفا كه به بحث خليفه و امام ميپردازد. ثالثاً، مؤلف در كتاب به نوعي درصدد بازنمايي چهره حقيقي و دين باور مردي است كه سدهها پيش؛ از سوي غزالي طوسي، فقيه اشعري مذهب عصر سلاجقه، تكفير شده است .
جيلاني سفارشنامهاي عرفاني - اخلاقي را پايان بخش مقدمه كتاب خود قرار ميدهد كه باعبارت «اعلم أيّها الأخ الشّفيق و العالم الوفيق!» آغاز ميگردد. وي در اين سفارشنامه مخاطب را توصيه ميكند كه اگر ميخواهد «پيالهاي از رحيق و جرعهاي از تحقيق» بنوشد، نخست به «تهذيب اخلاق» روي آورد و به «تخليه و تحليه» بر بنياد «شريعت» اشتغال ورزد. جيلاني در اين باب اشارات امام سجاد- عليهالصلاةوالسلام- را در صحيفه كامله (اولاً درباره مكاره اخلاق و كردارهاي نكوهيده، و ثانياً درباره مكارم اخلاق و كردارهاي پسنديده» گواه اشارت خود ميشمارد.
سپس آيه 177 از سوره بقره را يادآوري ميشود و با اندازههاي قرآني و عرفاني، خواننده را به طهارت قلب و سفر الي الله فرا ميخواند.
دكتر حلمي درست دريافته كه تعابير جيلاني در اين مقام تعابيري صوفيانه است (سنج: ص 119) ولي نبايد هم از ياد برد كه جيلاني خود با برخي قيود و عبارات ميخواهد سخن و روش و سفارش خود را از منهج عام متصوفه خارج كند. او اشتغال به «تخليه و تحليه» را، «علي نهج الشّريعة الشّريفة»، توصيه ميكند و حكمت و عمل را وقتي منجي ميداند كه از «شريعت» مأخوذ باشد و به پيروي از ائمّه هدي - عليهم السلام- صورت بندد.
اصل عبارت وي در اواخر مقدمهاش چنين است:«... و هي منجية اذا كانت مأخوذة من الشريعة الغراءِ، بالتمسّك بالعروة الوثقي، و متابعة أئمة الهدي- عليهم الصلوات و التحيات من مفيض الخيرات و البركات.»
*
مقاله نخست توفيق التطبيق (ص 9و 10) دربردارنده دو فصل است؛ هر دو موجز و كوتاه. فصل نخست، درباره وجود واجب الوجود (بالذات)، است، و فصل دوم، درباره يگانگي واجب الوجود (بالذات) و عينيت صفات وي با ذاتش (و زائد نبودن صفات بر ذات).
اين دو فصل كوتاه، يادآور نگارشهاي كلامي موجز خواجه طوسي و علامه حلي و سالكان مكتب كلامي اين بزرگواران است، از قبيل باب حادي عشر وبرخي شروح آن .
مقاله نخست، خود بيش و كم مقدمهاي است براي مقاله دوم كه موضوع آن موافقت كلام ابن سينا در مسأله امامت با اماميه و مخالفت او با غير ايشان.
جيلاني در آغاز مقاله دوم به خواننده تذكر ميدهد كه مقصود از تحرير اين رساله بيان آنست كه در مسأله امامت كلام شيخ الرّئيس موافق مذهب اماميه است و در اين باب باهمه گروههاي، ديگر مخالف ميباشد، براين بنياد چنان سزاوار و مصلحت ميبيند كه نخست مسأله امامت رابنا بر مذهب اماميه بيان نمايد، سپس به تفسير كلام شيخالرئيس دست يازد و - به نحوي كه راه را بر هر گمان و گمانمندي ببندد- آن را بامذهب اماميه تطبيق دهد( سنج: ص 13).
بدين ترتيب جيلاني به تحقيق در مساله امامت و تعريف آن ميپردازد (ص 13 و 14) و صفاتي را كه امام بناگزير بدان متصف بايدبود ياد ميكند(ص 15) و به تحقيق در عصمت به طور تفصيلي دست مييازد (تا ص 36). وي در ادامه (از ص 37)، امامت اميرمومنان علي بن ابي طالب - عليهماالسلام- را بنا بر «متفقات فريقين» اثبات ميكند.
جيلاني در بحثهاي كلامياش از «محقق طوسي» (خواجه نصير) و «علامه حلي» نقل قول ميكند و اسلوب سخنش آشكارا تأثر وي را از مكتب كلامي اين دو متكلم بزرگ فرا مينماياند.
او حتي المقدور ميكوشد در جايي كه هم دليل نقلي و هم برهان عقلي ميتوان اقامه كرد، از طريق برهان عقلي وارد شود، زيرا برهان عقلي را استوارتر و يقينآورتر ميداند (سنج: ص13). وي اختصاص رسالهاش را به دلايل عقلي تا آنجا جدي ميگيرد كه وقتي يكجا بيان رجحان يكي از دو نظر مختلف موقوف به ياد كرد دليل نقلي ميشود، از بيان رجحان تن ميزند و آن را به حاشيهاش بر كتاب كافي (حديثنامه شيخ كليني ره) وا ميگذارد كه قصد داشته پس از آن بنگارد (سنج: ص35).
في الجمله، بخشي از رساله جيلاني كه به تحقيق عقايد كلامي - بويژه دو بحث امامت و عصمت - ميپردازد، خود ميتواند چونان رساله متكلمانه جداگانهاي مورد توجه و عنايت كلام پژوهان باشد.
جيلاني پس از اين تحقيقات، به ذكر استشهادات و مناسباتي از كلام شيخالرئيس دست مييازد(صص 53-58) تا خواننده را بياگاهاند كه سخنان شيخالرئيس موافق عقيده اماميه است. وي در اين بخش پارهاي سخنان ابن سينا را درمقالاتي از شفا و اشارات و پاسخش به ابوالحسن عامري و رسالهاش، «في القوي الإِنسانيّة» (كه ضمن تسع رسائل وي چاپ شده است) و رساله معراجيه (به نص فارسي رساله) يادآور ميشود و ايضاح ميكند.
پس از آن جيلاني به مقصود اصلياش از نگارش توفيق التطبيق ميپردازد؛ يعني شرح و گزارش فصلي از شفاي ابن سينا كه درباره خليفه و امام و وجوب طاعت ايشان است.
وي در اين قسمت، گفتار ابن سينا را بخش بخش، مُصَدَّر به عبارت «قوله» آورده و شرح كرده و نشان داده كه با مذهب اماميه موافق و با ديگر مذاهب مخالف است. بدين ترتيب گفتار ابن سينا را با باورهاي اماميه تطبيق كرده است، و رمز تسميه اثر به نام «توفيق التطبيق» همين است .
جيلاني، ثبوت حقانيت مذهب اماميه را در باب امامت و خلافت، از دو طريق ميداند: يكي، نص و عصمت، و ديگري، متفقات فريقين. وي در اين رساله كوشيده هر دو طريق را در سخنان ابن سينا فرانمايد و از اين رهگذر راه را بر هرگونه مناقضت و توهم ببندد (نگر:ص 96 و 97).
وي در انجامه توفيق التطبيق ميگويد كه اگر بخت يارياش كند، ديگر فصول كتاب شفا را نيز شرح مينمايد تا كساني كه شيخالرئيس را به متناقض گويي و تكرار نسبت ميكنند، از بياطلاعي خود آگاه شوند.
نگارش توفيق التطبيق، آنگونه كه از يادداشت انجامين جيلاني برميآيد (ص 97)، در شهر شيراز در روز پانزدهم ماه جمادي الاولاي سال 1070 هجري پايان گرفته است .
*
نگارنده اين سطور، پس از مطالعه توفيق التطبيق تنها با تصفح چند فهرستنامه معروف نسخ خطي ايران، و نه باتفحص كامل و استقصاي بليغ، نشان آثار ديگري از علي بن فضل الله جيلاني (گيلاني) يافت كه ما را به شناختي جامعتر از او و آثارش رهنمون ميشود.
مجموعه «293 ج» متعلق به كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران كه در اوايل سده دوازدهم و به دست يك كاتب كتابت شده است و زماني از آنِ ضياءالدين درّي بوده، دربردارنده 64 رساله است، و از جمله نگارشهايي از «علي بن شيخ فضل الله گيلاني فومني زاهدي»، از اين قرار:
1) رسالة في ابطال الخلأ
2) پرسش يكي از بزرگان گيلان و پاسخ علي بن شيخ فضل الله گيلاني فومني زاهدي به فارسي در اين كه چرا پيامبران، پيشين از يك دسته مخصوص بودهاند نه همه مردم (در چهار فصل؛ مورخ 1071).
(يادآوري: در اين اثر از رساله اثبات امامت وي هم ياد شده است.)
3) شرح بيت «كوركورانه مرو در كربلا....» ازمثنوي مولوي كه چون در مجالس درباره آن گفت و گو ميشده و از او پرسيده بودهاند، وي در ذيحجه 1066 در شيراز اين رساله را ساخته است.
4) حل اعضالات فصل ابطال التكافوُ من كتاب الشّفاء (به عربي) كه شايد همان حاشيهاي باشد كه در توفيق التطبيق از آن ياد كرده. اين حاشيه را پس از بازگشت از مكه مكرمه و مدينه منوره به اصفهان در مسجد عتيق كه در آنجا درس ميگفته نوشته و درآن از «استادنا و استادالبشر العقل الحادي عشر» ياد ميكند؛ نوشته صفر 1060.
5) توفيق التطبيق.
6) رساله دربيان ارادة الله (به فارسي، داراي يك مقدمه و چهار فصل و يك خاتمه، ساخته در ماه شعبان 1069 به درخواست برادري ايماني).(2)
مجموعهاي در كتابخانه ملي ملك (وابسته به آستان قدس رضوي ع) هست كه به تصريح فهرستنگار آن به مجموعه پيشگفته دانشگاه تهران بسيار نزديك است. نگارشهايي كه از گيلاني در اين مجموعه دستياب ميشوند عبارتند از:
1) رسالة في بطلان الخلأ. (همان رساله نخست رديف پيشگفته).
2) رسالهاي در تحقيق معني اولوالعزم (ظاهراً همان رساله دوم رديف پيشگفته)
3) شرح بيتي از مثنوي (ظاهراً همان رساله سوم رديف پيشگفته)
4) رسالة في اثبات احدية الباري (به عربي). در ديباجه آن نوشته كه پس از بازگشت از سفر مكه در شهر اصفهان از او خواستهاند كه در اين باره چيزي بنويسد.
5) مقال في احوال الشيخ الرئيس ابوعلي سينا (همان توفيق التطبيق است).
6) رسالهاي در ارادة الله (ظاهراً همان واپسين رساله رديف پيشگفته).
گفتني است اين مجموعه در سده سيزدهم وبه قلم كرمعلي خراساني كتابت شده است.(3)
در همين كتابخانه ملك نسخهاي به خط شكسته نستعليق باز از سده سيزدهم از يك نگارش فارسي علي بن فضل الله گيلاني زاهدي كه در ذي حجه 1066 در شيراز ساخته در آن هست تحت عنوان «رساله در سلوك» شناسانيده شده ولي فهرستنگار يا كاتب يا... نسبت «فومني»ي وي را بخطا «قومي» نوشته است.(4)
نسخه ديگري از توفيق التطبيق باز در كتابخانه ملك هست كه به خط نستعليق و در 7 رجب 1124 كتابت گرديده و نخستين برگ آن نونويس است .
پس لااقل سه نسخه از توفيق التطبيق در ايران، و در شهر تهران هست، كه مصحح مصري كتاب دو نسخه از آنها را نديده(5).
بنده يا هركس ديگر، تا نسخه چاپي را دست كم با يكي دو نسخه از دستنوشتهاي موجود كتاب نسنجد، درباره ميزان صحت ضبط نص اثر اظهارنظري نميتواند كرد، ليك از سهو كلاني كه در ضبط نام نويسنده رخ داده، ميتوان احتمال داد كه متن چاپي كنوني در خور اعتماد كلي نباشد.
مقدمه و تعليقات مصحح نيز چندان بهايي ندارد؛ قلت اطلاعات مصحح از پيشينه فرهنگي شيعه و فضاي فكر و فرهنگي كه مؤلف توفيق التطبيق در آن زيسته، او را از تقديم و تعليق شايسته اين اثر ناتوان ساخته است.
مصحح در جايي كه جيلاني تعريف «امام» را از «محقق طوسي» نقل ميكند(ص14) تعليقهاي زده و پس از يادكرد برخي از اهل علم و ارباب حقايق كه طوسي خوانده ميشدهاند، «محقق طوسي» ي مورد نظر مؤلف را شيخ الطائفه ابوجعفر محمدبنحسنطوسي دانسته و گزارشي نسبتاً مفصل از حيات وي به دست داده است (صص 140-142)؛ حال آنكه - ظاهراً، بل يقيناً - مراد جيلاني شيخ طوسي(ره) نبوده، بلكه خواجهنصيرالدين طوسي (رض) را اراده نموده و اين بااندك اطلاعي از نصوص كلامي اماميه و سياق سخن اين نويسندگان قابل تشخيص است.
ذيل نام «علامه حلي» چنين تعليق نموده كه «الحلي: كنية [كذا!] ثلاثة من أفاضل علماء الكلام إِلاماميّة» (ص 143) و پس از نام بردن محقق حلي و علامه حلي و ابن فهد حلي، گفته كه اينجا مراد جمالالدّين حسن معروف به علامه است. اگر اين مصحح و تعليقه نويس آشنايي درستي با معارف اماميه به حاصل آورده بود، نيازي به اينهمه اين سو و آن سو رفتن نداشت و ضمناًمحتاج نبود از جايي نقل كند كه «حلي، كنيه[كذا!!]ي سه تن از افاضل كلامدانان امامي است»! باري، علي بن فضل الله جيلاني مردي است آشنا با فلسفه كه بر اشارات و شفا حاشيه نوشته؛ مطلع از نگارشها و اقوال كلامي عالماني چون خواجه طوسي و علامه حلي وشيخ صدوق، شناسنده علوم نقلي كه قصد داشته حاشيه بر كتاب شريف كافي بنگارد؛ و آگاه از مصطلحات و نگارشهاي صوفيه خاصه ابن عربي - چنان كه جايي (ص 29) به فصوص الحكم او هم ارجاع ميدهد.
در مقابل، مصحح مردي است كه از فرهنگ و تاريخ و نگارشهاي اماميه - به گواهي تعليقات و مقدمهاش- آگاهي و شناختي درست ندارد، و چون از عامه است، بيش از آنكه به فهم ژرفاي سخن مؤلف توفيق التطبيق و گزارش آن كامياب شود، درصدد پاسخگويي و دفاع از موالي خود، از جمله عمر بن خطاب (سنج:ص 223و220)، برآمده. زين رو، حق كتاب را نگزارده است و بلكه گاه عرض خود برده و زحمت ما و مؤلف داشته و آب در هاون كوفته است .
علي بن فضل الله جيلاني، نمونه يك دانشور متشرع و فلسفه دان و عرفان گراي روزگار صفوي است؛ از دانشوراني كه در شكلگيري انديشههاي كنوني حوزه علمي تشيع سهمي بسزا داشتهاند.
جيلاني در يكجاي توفيق التطبيق (ص29) سخني دارد كه بخوبي بيانگر مشرب عقيدتي و نگاه دينشناختي اوست. وي ميگويد:«در كلام انبياء و اوصيا ظاهري هست و باطني كه فقها مفسران ظاهر كلام ايشاناند، و حكما مفسران باطن كلام ايشان؛ و عرفا ميان اين دو جمع ميكنند، و از اين رو با آن دو گروه نزاعي ندارند. اگر كلام حكما از رموزات كلام انبيا استنباط نشده و از مشكات آثار اوصيا اخذ نگرديده باشد، حكمت نيست، ضلالت است؛ ولي اكثر نتايج افكار و يقينيات حكما از رموزات كلام و تعاليم انبيا استنباط شده، و اگر از ايشان نياموخته بودند، به گفتار و كردار ايشان اعتماد نمينمودند - مانند طبيعيان.»
سزاوارست پژوهندهاي آشنا به كلام و حكمت شيعي، مجموعه نگارشهاي تازي و پارسي اين متأله مايه ور امامي را، بر بنياد دستنوشتهاي موجود، احيا كند، و از جمله، به تجديد تصحيح توفيق التطبيق دست يازد. احياء و نشر اين مجموعه - در يك مجلد كلان يا دو دفتر- برگي ديگر از ميراث انديشگي تشيع را غبار افشاني خواهد كرد
پی نوشت ها :
(1) يادنامه علامه محمد قزويني، به كوشش علي دهباشي، چ 1، تهران: انتشارات كتاب و فرهنگ، 1378 هـ .ش.، ص 323.
(2) سنج: فهرست نسخههاي خطي كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، گردآوري و تنظيم: سيد محمدباقر حجتي با تحقيق و نظارت: محمدتقي دانش پژوه، صص 198 - 204.
(3) سنج: فهرست نسخههاي خطي كتابخانه ملك وابسته به آستان قدس، ج 7: مجموعه و جُنگها، زيرنظر وتاليف: ايرج افشار و محمدتقي دانش پژوه، با همكاري محمدباقر حجتي و احمد منزوي، صص 454-470 .
(4) سنج: همان، همان ج، ص 187.
(5) سنج: همان، ج 5، ص 379.
(6) نسخه مورد استفاده مصحح مصري كه متعلق به كتابخانه ملي ملك بوده، آنگونه كه از توضيحات وي در مقدمهاش مستفاد ميگردد، همان نسخه كتاب كرده كرم علي خراساني است .