مسائل فلسفه سیاسى در اندیشه رهبرى ( 3 )

سـیـطـره مفهومى حکومت و تشکیلات اداره کننده در نظامهاى سیاسى ، به گونه اى است که در بین اندیشمندان سیاسى تعاریف متعددى بدان اختصاص یافته است و چالش هاى زیادى را نـیـز پـدیـد آورده اسـت . حـکـومـت جـزو مـفـاهیم سهل و ممتنعى است که به زعم اجماع نظر انـدیـشمندان بر ضرورت وجودى آن عده اى نیز فائده وجودى آن را مورد تردید قرار داده انـد، و آن را منشاء شرور و مشکلات و گرفتاریهاى اجتماعى تلقى کرده اند و آرمان زیست بـدون دولت و حـکومت در ادبیات سیاسى
سه‌شنبه، 4 اسفند 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسائل  فلسفه  سیاسى  در  اندیشه  رهبرى  ( 3 )
مسائل فلسفه سیاسى در اندیشه رهبرى (3)
مسائل فلسفه سیاسى در اندیشه رهبرى (3)






3. مسئله حکومت اسلامى

سـیـطـره مفهومى حکومت و تشکیلات اداره کننده در نظامهاى سیاسى ، به گونه اى است که در بین اندیشمندان سیاسى تعاریف متعددى بدان اختصاص یافته است و چالش هاى زیادى را نـیـز پـدیـد آورده اسـت . حـکـومـت جـزو مـفـاهیم سهل و ممتنعى است که به زعم اجماع نظر انـدیـشمندان بر ضرورت وجودى آن عده اى نیز فائده وجودى آن را مورد تردید قرار داده انـد، و آن را منشاء شرور و مشکلات و گرفتاریهاى اجتماعى تلقى کرده اند و آرمان زیست بـدون دولت و حـکومت در ادبیات سیاسى معاصر وجود دارد. « اما در ادبیات سیاسى اسلام حـکـومت از حقوق الهى دانسته شده است که ضرورت آن هم سنگ هدایت و سعادت بشر تلقى گـردیـده اسـت . بـدیـن جـهـت اسـت که در اصل حکومت هیچ متفکر مسلمانى تردید نکرده است ، زیرا حقوق الهى قابل اغماض و اسقاط نیست . بر همه مسلمین واجب است که شرایط تحقق این حـکـومـت را بـه وجـود بـیاورند در اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى « حق حکومت » از ناحیه خـداونـد هـیـچ گـاه قـابـل تـفـویـض نـیـست . حتى به پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) نیز واگـذار نـشـده اسـت ؛ حـقـى اسـت الهـى کـه از مـجـارى خـاصـى بـا شـرایـط ویـژه اى اعـمـال مـى شـود و در همان حالى که انسانهایى متولى اداره و اجراى قدرت سیاسى هستند حکومـت مـتـعـلق بـه خـداوند است . (91)
در فقه سیاسى مشهور ما، واگذارى این حق با اصطلاح « السلطـنـة مـن قـبـل اللّه » پذیـرفتـه شـده اسـت : « الاصـل عـدم ثـبـوت الولایـة لاحـد بـشـى ء مـن الامـور المـذکـوره ( التـصـرف فـى الاموال والانفس ) ، خرجنا عن هذا الاصل فى خصوص النبى والائمه صلوات اللّه علیهم اجمعین ... ان للامـام سـلطـنـة مـطـلقـة عـلى الرعـیـة مـن قـبـل اللّه : اصل اولى آن است که هیچ کس حق حکومت بر دیگران را ندارد. پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) از ایـن اصل استثناء شده اند و امام از طرف خداوند داراى ولایت و سلطنت مطلق بر مردم اسـت .» (91) مـقـام مـعـظـم رهـبـرى مـى فـرمـایـنـد: « سـرپـرسـتـى جـامـعـه مـتـعلق به خداى مـتـعال است ولایت یعنى حاکمیت و سرپرستى در جامعه اسلامى ، طبیعتاً چیزى جدا از ولایت و سـرپـرسـتـى و حـکـومـت در جـوامـع دیگر است در اسلام سرپرستى جامعه متعلق به خداى مـتـعال است هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره امور انسانهاى دیگر را برعهده بگیرد این حـق مخصوص خـداى مـتـعال است که خالق و منشى و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است . خود این احساس در جامعه اسلامى چیز کم نظیرى است . هیچ قدرتى ، هیچ شمشیر برایى ، هیچ ثروتى ، حتى هیچ علم و تدبیرى به کسى ایـن حـق را نـمـى دهـد کـه مالک و تصمیم گیرنده درباره سرنوشت انسانهاى دیگر باشد اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به کسى اعطاء نمى کند این حق متعلق بـه خـداسـت .
خـداى مـتـعـال ایـن ولایـت و حـاکـمـیـت را از مـجـارى خـاصـى اعـمـال مـى کـنـد یـعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولى امور مسلمین چه براساس تعیین شـخص آن چنان که طبق عقیده ما در مورد امیرالمؤ منین و ائمه علیهم السلام تحقق پیدا کرد و چـه بـراساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مى شود که امور مـردم را اداره بـکـند باز این ولایت ، ولایت خداست . این حق ، حق خداست و این قدرت و سلطان الهـى اسـت کـه بـر مردم اعمال مى شود. (92) همان طور که از عبارت فوق پیداست ، تحقق حـکومت اسلامى مشروع تنها از طریق انتصاب الهى امکان پذیر است که مقام معظم رهبرى در هـمـه سـطـوح حـکومت از عنوان « ولایت » استفاده کرده اند و معتقدند که ایشان با اشاره به تـعـابـیـر مـخـتـلفـى کـه در مـورد حـکـومـت وجـود دارد، بـه دلایـل گـزیـنش ‍ عنوان « ولایت » اشاره مى کند. پیامبر اکرم (ص) در این ماجراى تاریخى غـدیـر و در ایـن نصب بزرگ ، حکومت را با تعبیر « ولایت » بیان کرد. در زبان عربى و زبـان هـاى دیگر، براى این پدیده اى که اسمش حکومت و زمامدارى و حکمرانى است ، یعنى کـسى یا جماعتى که بر یک جامعه حکومت مى کند و فرمان مى راند، تعبیرات گوناگونى آورده شـده است که هر یک از این تعبیرات ، اشاره به جهت خاصى است ؛ مثلاً تعبیر حکومت ، اشـاره بـه ایـن دارد کـه آن کـسـى کـه در راءس قـدرت اسـت ، یـا آن جـماعتى که در رأس قدرتند، حکم مى کنند و جامعه و افراد مردم ، حکم و فرمان آنها را اطاعت مى کنند. یک تعبیر دیگر تعبیر سلطنت است که به معناى مسلط بودن و مقتدر بودن و امور را در سلطه خود در آوردن اسـت . در فـارسـى هـم هـمـین تعابیر وجود دارد مثلا زمامدارى ، اشاره به یک جنبه از حـکـومـت اسـت . یا مثلا حـکـمرانى و فرماندهى ، هر کدام به یک جنبه اشاره دارد. در اسلام بیشتر از همه بر روى کلمه « ولایت » تکیه شده است . (93)

ولایت ، مدل آرمانى حکومت اسلامى

بـنـابـرایـن ایـشـان بـا اشـاره بـه مدل مطلوب حکومت اسلامى در قالب « ولایت » معتقدند: « مسأله ولایت و حکومت در اسلام مسأله اساسى و مهمى است ». و در کالبد شکافى معناى ولایـت بـراى آن دو مـفـهـوم ذکـر مـى کـنند: یکى مفهوم عام که به معناى پیوستگى ، به هم جـوشـیـدگـى ، ارتـباط وثیق دو چیز یا دو کس است . وقتى دو چیز چنان به هم پیچیده شده بـاشند که نتوانیم از هم جدایشان بکنیم ، مى گوییم این دو ولایت دارند. من و شما ولایت داریـم ، یعنى بـه هـمدیگر پیوسته ایم . اما معناى خاص ولایت عبارت است از پیوستگى مردم یک جامعه با رهبر و امام خود و این پیوستگى بیشتر در زمینه هاى اجرایى است . (94)
ایـشـان بـا عـنـایت به مفهوم خاص ولایت ، جامعه ولایى را داراى ارگانیسمى منسجم و در هم تـنـیـده مـعـرفـى مـى کـنـد کـه بر اساس مبانى اعتقاد توحیدى با جاذبه هاى درونى قوام یـافـتـه اسـت و شـرک گـریزى و کفر ستیزى از ویژگیهاى بارز آن است : « ولایت یعنى پـیـونـد و ارتـبـاط تنگاتنگ و مستحکم و غیـر قـابـل انـفـصـال و انـفـکاک جامعه اسلامى که داراى ولایت است ، یعنى همه اجزاى آن به یکدیگر و بـه آن مـحـور و مـرکـز ایـن جـامـعـه یـعـنـى « ولى » مـتـصل است . لازمه همین ارتباط و اتصال است که جامعه اسلامى را در درون خود یکى است و مـتـحـد و مؤ تلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب مى کند و اجـزایـى را کـه بـا آن دشـمـن بـاشـند به شدت دفع مى کند و با آن معارضه مى نمایند یـعـنـى « اشـداءُ عـلى الکـفـار رحماء بینهم » لازمه ولایت و توحید جامعه اسلامى است . این مـبناى توحید و اعتقاد به وحدانیت حضرت حق (جل و اعلاء) در تمام شؤون فردى و اجتماعى جـامعـه اسلامـى تأثیر مى گذارد و جامعه را به صورت یک جامعه هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متصل و برخوردار از وحدت مى سازد.» (95) در حکومت ولایى ، حاکم اسلامى با مـردم ارتـبـاطـات فـکـرى ، عقیدتى ، عاطفى ، انسانى و محبت آمیز دارد و مردم به او علاقه مندند در بعضى از سخنرانى هاى مقام معظم رهبرى نوع رابطه مردم و ولى امر مسلمین به ریسـمـان محکم و به هم تابیده شده تشبیه شده است که جدا کردن آن به آسانى امکان پذیر نیست .» (96)
ایـشان ویژگى هایى که براى « ولایت » ذکر مى کنند، اصالتى را بدان مى بخشند که ویـژه خـداوند است . « اساسى ترین مسأله دین مسئله ولایت است چون ولایت نشانه و سایه توحید است . ولایت یعنى حکومت چیزى که در جامعه اسلامى متعلق به خداست .» (97)
بـنـابـرایـن وقـتـى در نـظـامـى ، ولى اللّه ، کـسـى مثل پیغمبر اکرم (ص) یا امیرالمؤ منین (ع) در رأس نظام قرار دارد آن جامعه ، جامعه ولایى اسـت . نظـام ، نظـام ولایـت است . ولایت هم صفتى براى منصبى است که نبى اکرم (ص) و جانشینان او از سوى پروردگار حایز آن بوده اند و هم خصوصیتى است براى آن جامعه اسلامى که در سایه آن حکومت زندگى مى کند و از پرتو آن بهره مى گیرد.
مقام معظم رهبرى تأکید مى کنند که « آن کسى که این ولایت را از طرف خداوند عهده دار مى شـود بـایـد نـمـونـه ضـعیف و پرتو و سایه اى از آن ولایت الهى را تحقق بخشد و نشان بدهد خصوصیات ولایت الهى را داراست .» (98)
ایشان براى حاکم و ولایت چهار ویژگى اساسى ذکر مى کنند :
1. قدرت 2. عدالت 3. حکمت 4. رحمت .
آن شخصى یا آن دستگاهى که اداره امور مردم را به عهده مى گیرد، باید مظهر قدرت و حکمت و عدالت و رحمت باشد. (99) در « حدیث ولایت » با ذکر برخى ویژگیها و شرایط ایجابى ولایت مى فرماید :
1. ولایـت در اسلام ناشى از ارزشهاست . ارزش هایى که وجود آنها هم آن سمت و هم مردم را مـصـونـیـت مـى بـخـشد؛ مثلا عدالت ... از جمله شرایط ولایت است اگر این شرط تاءمین شد ولایت یک چیز آسیب ناپذیر است . (100)
2. ولایـت یـک مـفـهـوم مـردمـى اسـت و متوجه به جهت حقوق مردم است و رعایت آنها و حفظ جانب انسانهاست و بلکه مردمى ترین نوع حکومت است . (101)
3. در حکومت ولایى حاکم باید از متن مردم باشد، همان طورى که در مورد خود پیامبر(ص) وجود دارد « بُعِث من انفسهم » یا « بعث منهم ». (102)
4. ضمانت اجرایى این حکومت درونى است . (103)
5. حاکم و والى از نظر قانون با دیگران مساوى است . (104)
6. ولایـت یعنى حـاکمـیـت انـسانهاى پارسا، انسانهاى مخالف با شهوات نفس خودشان و انسانهاى عامل به صالحات . (105)
7. خیر انسانیت و مصلحت جامعه اسلامى در آن است .(106)

مفاهیم و شرایط سلبى ولایت

در کـنار شرایط ایجابىِ ولایت ، در اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى شرایط سلبى نیز وارد شده که بخشى از آن به شرح ذیل است :
1. ولایت به هیچ وجه سلطنت نیست و والى نیز سلطان نیست . (107)
2. هر حکومتى که ارتباط تنگاتنگ و محبت آمیز با مردم نداشته باشد ولایت نیست . (108)
3. اگـر رابـطـه حـاکـمـان و مردم بر اساس ترس و رعب و خوف باشد ولایت صادق نیست . (109)
4. اگر منشأ قدرت کودتا باشد. (ولایت صادق نیست .) (110)
5. اگر خاستگاه قدرت وراثت و جانشینى نسبى باشد. (ولایت صادق نیست .) (111)
6. اگر کسى ارتباط با مردم را بدون داشتن آن معیارهاى واقعى احراز بکند، باز هم ولایت صادق نیست . (112)
7. در مفهوم ولایت هیچ گونه امر زشتى وجود ندارد. (113)
8. ولایت براى والى و تشکیلات حکومتى طعمه نیست ، ابزار است . (114)
9. در عین وجود اقتدار و عزت و جزم و عزم و قاطعیت ، هیچ نشانه اى از استبداد و خودخواهى و خودرأیى و زیاده طلبى نیست .
10. معناى ولایت محجوریت مردم و قیومیت بر آنها نیست . (115)
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـا تـأکید بر اهمیت مفهوم ولایت مى فرماید: مفهومى که در ولایت هست بـسیار حایز اهمیت است . یعنى اسلام منهاى همین مفهوم ولایت که یک مفهوم مردمى و متوجه به جهت حقوق مردم و رعایت آنها و حفظ جان انسانها ست ، هیچ حاکمیتى را بر مردم نمى پذیرد و هیچ عنوان دیگرى را در باب حکومت قائل نیست . (116)
چـنـیـن رویـکـردى بـه ولایـت ، بـدان مـفـهـومـى عـام مـى بـخـشـد کـه تـاب تحمل معانى و برداشت هاى مختلف از حکومت را دارد، اما در اندیشه رهبرى تلاش بر آن است کـه قـلمـرو مفهومى و مرزهاى اعتقادى ولایت مشخص شود و آن را در حکومت اسلامى مطلوب که شامل سه سطح حکومت نبوى حکومت امامت و حکومت و ولایت فقیه است منحصر نماید و تمایز آن را با حکومت هاى سلطنتى (117)، موروثى (118)، استبدادى (119) و حکومت هاى کودتایى (120) و غیره بیان نماید که ذیلا به سطوح سه گانه ولایت اشاره مى شود.

الف . ولایت نبوى

در مـیـان مـتـفـکـران مـسـلمـان ، اتـفـاق نـظـر وجـود دارد کـه خـداونـد حـق اعـمـال حـکـومـت را به پیامبر(ص) داده است و واقعیت تاریخى نیز مؤ ید آن است . مقام معظم رهبرى با اطلاق ولایت بر این مهم اشاره مى کنند:
اساسى ترین مسأله دین مساءله ولایت است . چون ولایت نشانه و سایه توحید است . ولایت یـعـنـى حـکـومـت ؛ چـیـزى اسـت کـه در جـامعـه اسـلامـى مـتـعـلق بـه خـداسـت و از خـداى متعال به پیامبر و از او به ولى مؤ منین مى رسد. (121)
بـه نظـر مـى رسـد در خصـوص ولایت نبوى نیاز به مباحث نظرى نیست ، زیرا همه فرق اسـلامى مدل مـطـلوب و آرمـانـى حکومت صدر اسلام را پذیرفته اند. آنچه اشاره مى شود مـربـوط بـه تـلاش هـاى پـیـامـبـر اسـلام (ص) در دوران مـکـه و مـدیـنـه بـراى تـشـکـیـل حـکـومـت است . در خصوص ‍ دوران مکه ، اکثر متفکران مسلمان بر آنند که گویا این دوران بـراى اسلام و مسلمین دورانِ دینِ فردى و اعتقادى و عبادى مطرح است و اسلام سیاسى در قـالب حـکـومـت در دسـتـور کـار نـبـوده اسـت . در مقـابـل ، بـرخى از مـتـفـکـران مـعـتـقـدنـد بـلافاصله بعد از بعثت ، نهضت انقلابى براى تشکیل نـظـام سیاسى و دولت اسلامى شکل گرفت ، ولى حاکمیت سران قریش و نداشتن قلمرو حکومت در مکه سبب شد که این آرمان در آنجا محقق نشود ولى با هجرت به مدینه و با به وجود آمدن این عنصر اساسى ، بلافاصله اعلام حکومت شد. (122)
مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـا ایـن اعـتـقـاد مى فـرمـایـنـد: « در دوران مـکـه سیـزده سـال پـیـغمبر اسلام مبارزه کرد اما مهم آن است که بدانیم این مبارزه براى این بود که یک جـامـعـه اسـلامـى بـه وجـود بـیـایـد، پـیـغـمـبـر اسـلام دنـبـال یـک مـدیـنـه مـى گـشـت . آن طـورى کـه از ظـواهـر حـرکـات پـیـغـمـبـر اکـرم در طول دوران مکه مخصوصا سال هاى آخر این دوران بر مى آید، پیغمبر اکرم (ص) دائما در صدد آن بود که بتواند یک گوشه اى از این دنیاى بزرگ را پیدا کند و در آن ، اندیشه و فـکـر خـود را بـه مـرحـله عـمـل در بیاورد. اسلام را و توحید را در جامعه پیاده کند. اگر سـراغ قـبـائل اطراف مکه مى رفت و اگر به شهر طائف مى رفت و اگر یاران خود را به حـبشه مى فرستاد و اگر خود او با اوس و خزرج در نزدیکى مکه به گفتگو و مذاکره مى نشست ، همه براى این بود که بتواند زمینه یک جامعه توحیدى را فراهم کند.» (123)
مـواجهه پیامبر (ص) با حاکمیت شرک آلوده مکه ، بر مبناى آموزه هاى قرآنى عرصه نهضت و حرکت انقلابى را برحضرت و یارانش تنگ نمود. فشار سران قریش طاقت فرسا بود. در این میان ارائه تجربه سیاسى پیامبران گذشته نظیر تجربه حضرت موسى (ع) و تشکیـل حـکـومـت مـوسـوى شـد، تـجـربـه مـقـاومـت ابـراهـیـم خـلیـل و عـیـسـى بـن مـریـم و سـایـر انبیاء الگوى مقاومت و مبارزه براى رسیدن به اهداف مـتـعـالى اسـت . سـیـدنـا القـائد علاوه بر درک هوشمندانه فوق از دوران مبارزات مکه بر اسـاس واقعیت هاى تاریخى معتقدند تفکر سیاسى اسلام دو دوره معطوف به هم داشته است در دوره اول در قـالب یـک نـهـضـت و حـرکـت و مـبـارزه انـقـلابـى اسـت . پـیـامـبـر در سال هاى آخر دوران مکه با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن ، این نهضت را سازمان دهى کرد و یـک مـبارزه بسیار هوشمندانه و قوى و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه سـیـزده سـال به طول کشید بعد از آن در دوره دوم با تعلیمات پیامبر با شعارهایى که داد با سازمان دهى اى که کرد با فداکارى اى که شد با مجموع عواملى که وجود داشت این تفکـر، یـک حـکـومـت و یـک نـظـام شـد.... و اسـلام از شکل یک نهضت به شکل یک حکومت تبدیل شد. (124)

ب . ولایت سیاسى ائمه علیهم السلام

دومـیـن سـطـح نـظـام مـطـلوب ولایى در اندیشه مقام معظم رهبرى ، ولایت امامان معصوم علیهم السـلام اسـت کـه در جـامـعـه اسـلامـى بـعـد از رحـلت رسـول اکـرم (ص) تـا آغـاز غـیـبـت کـبـرى حـدود 300 سال ، چالش اساسى در مسئله خلافت رهبرى بوده است .
ایـشـان در « قـبـسـات النـور » تـصـریـح دارنـد خـط جـهـاد و مـبـارزه 250 سـاله ائمـه در شـکـل هـاى گـونـاگـون استمرار داشته و هدف از آن اولا تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قـرآن و ارائه تـصـویرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانیا تبیین مسأله امامت و حاکمیت سـیـاسـى در جـامـعـه اسـلامـى اسـت و ثـالثـا کـوشـش بـراى تـشـکیل آن جامعه وتحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظم اسلام (ص) و همه پیامبران ، یعنى اقامـه قسـط و عدل و زدودن انداداللّه از صحنـه حـکومت و سپردن زمام اداره زندگى به خلفاء اللّه وبندگان صالح خداوند. (125)
امـام از نـظـر مـذهـب تـشـیـع و در فرهنگ تشیع ادامه دهنده راه پیغمبر است .... امامت در فرهنگ اسلام و در فرهنگ تشیع تداوم نبوت است و مسئله امامت در زبان ائمه (ع) یعنى مسئله حکومت (126) یعنى پیشوایى جامعه و رهبرى است . (127) اما این حکومت امر قرار دادى محض ‍ نیست که انـتـخـاب آن در دسـت مـردم باشد، بلکه همان طورى که گذشت ، امامت از مجارى اختصاصى اعمـال حـق الهـى حـکـومـت اسـت که در اصطلاح قرآنى بدان « اولوالامر » اطلاق شده است و مصـادیق آن انسانهاى فاضل پاک و معصومى هستند که منشور و فرمان خداوند به نام آنها صادر نشده است . (128)
امـا واقـعـیت تاریخى حکایت از آن دارد که این حق الهى در مجراى خود قرار نگرفت و جز در بـرهه خاصى در این دوران طولانى جامعه اسلامى از وجود ولایت اسلامى بى بهره بود و بزرگترین شخصیت مورد اتفاق همه فرق اسلامى که به اعتقاد شیعه ولایت او منصوص از نـاحـیـه خـداوند و منصوب از طرف رسول اکرم (ص) بود از صحنه حکومت و رهبرى جامعه بـرکـنـار ماند. شما مى بینید که امیرالمؤ منین علیه السلام که مظهر ولایت اسلام و مصداق کـامـل ولى اى اسـت کـه بـراى مـردم مـشـخص شده است ... ولایت سیاسى که حق او بود از او گرفتند. البته ولایت معنوى آن چیز که در امامت تشیع فرض شده است و وجود دارد و در هر حـال هست و بسته به ولایت ظاهرى نیست جدا است . (129) مقام معظم رهبرى با تبیین کار ویژه هـاى امـامـت معتقدند که امام داراى دو مسئولیت اساسى است ؛ یکى این که مسئولیت تشریح و تبییـن مـکتب و اصول و احکام اسلام را بر عهده دارد و دیگر وظیفه خطیر زمامدارى و رهبرى جامعه اسلامى است . (130) و به رغم فشارهاى همه جانبه در این دوران ، ائمه علیهم السلام هـیـچ گـاه وظـیـفه نخست را ترک نکرده اند در مسئولیت سیاسى نیز آنها هیچ گاه نه از حق ولایـت خـویـش صـرف نـظر کرده اند و نه حکومت هاى موجود را به رسمیت شناخته اند. به هـمـیـن جـهت به جز امام مهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشریف که با معجزه الهى زنده و در پـشـت پرده غیبت هستند، بقیه امامان شیعه هیچ کدام با مرگ طبیعى از دنیا نرفته اند. ائمه اهل بیت علیهم السلام مبارزه سیاسى خود را به شیوه اى متناسب با اوضاع و شرایط شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفش تشکیل نظام اسلامى و تاءسیس حکومتى بر پایه امـامـت بـود. (131) بـنـابـرایـن آنـهـا بـه دنـبـال ایـن خـط و هـدف بـودنـد و هـمـواره بـراى تـشـکیل حکومت اسلامى تلاش مى کردند. (132) اگر چه این ولایت تحقق نیافت ، اما به اعتقاد ما، ولى عصر صلوات اللّه علیه میراث بر همه پیامبران الهى است که مى آید و گام آخر را در ایجاد آن جامعه الهى بر مى دارد... در دوران ولى عصر(عج) حکومت ، حکومت صالحان است به تمام معناى کلمه ، حکومت قرآن ، حکومت امام ... جامعه مهدوى یعنى آن دنیایى که امام زمـان عـلیـه السـلام مـى آیـد تـا آن دنیا را بسازد همان جامعه است که همه پیامبران براى تـاءمـیـن آن در عـالم ظـهـور کـردنـد، یـعـنـى هـمـه پیغمبران مقدمه بودند، تا آن جامعه ایده آل انـسـانـى کـه بـالاخـره بـوسـیله ولى عصر و مهدى موعود در این عالم پدید خواهد آمد و پایه گذارى خواهد شد به وجود بیاید. (133)

ج . ولایت فقیه

اگـر چـه اصـل حـکـومـت و ولایـت از اصـول ضـرورى دیـن و جـامـعـه اسـلامـى اسـت ، امـا مدل و نوع سطوح حکومت اسلامى در اعتقاد شیعى در فرآیند تاریخ تعیین مى شود؛ به این مـعـنـا کـه هـر سـطـحـى در یـک مـرحـله تـاریـخـى اسـت و بـا وجـود آن ، سـطـح متـأخـر قـابـل تـحـقـق نیسـت . بـا وجـود حـکـومـت پـیـامـبـر(ص) امکـان تـشـکـیـل حـکـومت توسط امام (ع) وجود ندارد، چون امام جانشین پیامبر است و با وجود حکومت مـعصوم حکومت و ولایت فقیه تشکیل نمى شود اما مفهوم ولایت که در اندیشه مقام معظم رهبرى ویژگى هاى خاصى دارد وجه مشترک همه سطوح مى باشد.
هـمـان طـورى کـه اصـطـلاح « امـام » را ایـشـان بـراى هـمـه سـطـوح اسـتـعـمال کرده اند با این تفاوت که « امامت » در سطوح ولایت فقیه با تعبیر « امامت عامه » (134) یاد مى شود. مسئله امامت یعنى پیشوایى جامعه و رهبرى امت با معناى عام کلمه در همه زمان ها اگر جامعه اسلامى بخواهد متحول باشد، بخواهد پویا باشد، بخواهد مبارزه کند، بـخـواهد اسلامى بشود و اگر اسلامى هست اسلامى بماند، احتیاج به امامت دارد البته امامت کـه مـى گـویـم منهاى معصومیت . عصمت مخصوص ‍ ائمه (ع) دوازده گانه است . در تعریف ولایـت فـقـیـه مـقـام مـعـظـم رهـبـرى آن را در ادامـه ولایـت ائمـه مـطـرح مـى کـنـنـد و اصـل ولایـت را بـه مـعـنـاى حـکـومت الهى مى دانند حکومتى که در آن اثرى از خودپرستى ، سلطنت و اقتدار خودخواهانه در آن وجود ندارد: (135)
« ولایـت فـقـیـه مـتشکل از دو کلمه است ولایت به مفهوم سرپرستى و اداره و فقیه به مفهوم « دین شناس ». پس ولایت فقیه یعنى اداره کردن و سرپرستى دین شناسان در جامعه است .» (136) ایـشـان با تأکید بر این که ولایت فقیه نوع خاصى از حکومت است که متمایز از همه حکومت هاى موجود در دنیاست (137) و داورى در مورد آن صرفا با معیارها موجود غیر ممکن اسـت ، بـا تـوجـه بـه تـلقـى خـاصـى کـه از مـفـهـوم ولایـت دارنـد مـعـتـقـدنـد اصـل ولایـت فـقـیـه یـعـنـى ایـجـاد مـیـلیـونـهـا رابـطـه دیـنـى مـیـان دل هاى مردم با محور و مرکز نظام . بحث شخص در میان نیست بحث هویت و معنا و شخصیت در مـیـان است (138) همه راههاى اصلى نظام به مرکز ولایت نقطه درخشان نظام اسلامى ختم مى شـود. (139) از جـمـله مـوضـوعـاتـى کـه در مـورد ولایـت فـقـیـه مـطـرح اسـت ، دلایـل وجـودى و ضـرورت و جـایـگـاه آن است که از نظر مقام معظم رهبرى ولایت فقیه جزو فـروع دیـن اسـت ، زیـرا ولایـت به معناى نظام است و نظام خصوصیات آن جزء فروع دین اسـت نـه اصول دین که به حوزه اعتقادات مربوط مى شود. البته التزام عملى بدان لازم است و اگر کسى منکر آن باشد منکر ضرورى دین شده است . (140)
ایـشـان در جـواب سـؤ الى در رسـاله عـلمـیـه خـویش (141) مى فرمایند: و لا نرى الالتزام بـولایـة الفـقـیـه قابلا للفصل عن الالتزام بالاسلام و بولایة الائمة المعصومین علیهم السلام ؛ ما تفاوتى بین التزام به ولایت فقیه و التزام به اسلام و ولایت امامان معصوم (ع) نمى بینیم . بنابراین ایشان اصل ولایت فقیه را « حکم شرعى » مى دانند که که عـقـل نـیـز آن را تـأیـیـد مـى کـند مشروعیت آن دینى و به واسطه امضاى شرع است . اما در انتخاب مصداق آن معتقد به طریق عقلایى هستند و به شیوه انتخابى که در قانون اساسى جـمهورى اسلامى ایران آمده است استناد مى کنند. (142) مقام معظم رهبرى در یکى از خطبه هاى نماز جمعه در سال 1362 مى فرمایند: « براى این که ولایت فقیه را یعنى حکومت فقیه در جـامـعـه اسـلامـى را ثـابـت بکنیم ، احتیاج به دلیل نقلى نداریم اگرچه ادله نقلیه یعنى قـرآن و حـدیـث هـم بـر حـکـومـت فـقـهـا و عـلمـاء الهـى صـادق و شـاهـد و دلیـل اسـت ، امـا اگـر هـیـچ دلیـل نـقـلى هـم مـا بـراى حـکومت دین شناسان در جامعه اسلامى نداشتیم عقل و اعتبار عقلى دلالت مى کند و کفایت مى کند بر این که ما بدانیم براى اجراى احکام الهى در جامعه ، کسانى مى توانند که کفایت و لیاقت لازم را داشته باشند.» (143)
ادامه دارد...

پی نوشت ها :

91. سخنرانى 13 / 2 / 1376.
91. شـیـخ انـصارى ، مکاسب ، ص 153.
92. سخنرانى ، 20 / 4 / 1369 و ر.ک به : روى توحید، نفى عبودیت غیر خدا، ص 37.
93. در دیدار با رهبر، عید غدیر، 6 / 2 / 1376.
94. عید غدیر 20 / 4 / 1369.
95. درست فهمیدن اسلام ، ص 37.
96. سخنرانى 29 / 9 / 1368.
97. سخنرانى ، 6 / 2 / 1376.
98. سخنرانى ، 26 / 1 / 1370.
99. سخنرانى 20 / 4 / 1369.
100. همان .
101. حدیث ولایت ، ج 7، ص 188 ـ 186.
102. همان .
103. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
104. سخنرانى 16 / 1 / 1378.
105. سخنرانى 6 / 1 / 1379.
106. همان .
107. همان .
108. سخنرانى 10 / 4 / 1370.
109. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
110. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
111. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
112. همان .
113. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
114. سخنرانى 10 / 4 / 1370.
115. سخنرانى 6 / 1 / 1379.
116. سخنرانى 6 / 1 / 1379.
117. سخنرانى 10 / 4 / 1370 حدیث ولایت ، ج 7.
118. سخنرانى 10 / 4 / 1370.
119. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
120. سخنرانى 16 / 1 / 1378.
121. سخنرانى 6 / 2 / 1376.
122. سخنرانى 26 / 1 / 1370.
123. ر. ک به : مقاله نگارنده با عنوان ((اصول تفکر سیاسى در قرآن مکى در ترازوى نقد)) مجله قبسات شماره 22 ـ 21.
124. در مکتب جمعه ، ج 5، ص 449.
125. قبسات النور، ص 89.
126. همان ، ص 94.
127. قبسات النور، ص 87.
128. سخنرانى به مناسبت عید غدیر، 6 / 2 / 1376.
129. قبسات النور، ص 91.
130. پیام به کنگره جهانى امام رضا علیه السلام ، ص 8.
131. پژوهشى در زندگى امام سجاد علیه السلام ، ص 11.
132. قبسات النور، ص 118 ـ 117.
133. قبسات النور، ص 94.
134. همان ، ص 90.
135. سخنرانى 16 / 1 / 1378.
136. درسهایى از نهج البلاغه ، 139.
137. سخنرانى 20 / 4 / 1369.
138. سخنرانى 5 / 5 / 1379.
139. پیام 18 / 10 / 1368 و قبسات النور، ص 86.
140. درسهایى از نهج البلاغه ، 139.
141. اجوبة الاستفتائات ، ص 23؛ و درر الفوائد فى اجوبة القائد، ص 24.
142. اجوبة الاستفتائات ، ص 22.
143. در مکتب جمعه ، ج 6، ص 301.

منبع: حصون ، زمستان 1385، شماره 10




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.