سکانس های طلایی از سبک زندگی آیت الله شهید قاضی طباطبایی
سکانس اول: نویدی جدید و طلوعی دوباره
خدای متعال در قرآن کریم یک قانون و سنتی طلایی دارد که جامعه را به دمیدن هوای تازه بشارت داده و نوید بخش طلوعی جدید برای جامعه بشریت است. خدای متعال در قرآن کریم بدون تعارف به همه کسانی که در مسیر سعادت به خود شک و تردید راه داده و خود را محروم از ادامه مسیر حقیقت کرده اند این چنین می فرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى [دیگر] را مىآورد که آنان را دوست مىدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىکنند».[1] در تاریخ ۶ جمادی الاول ۱۳۳۱ق (۲۴ فروردین ۱۲۹۲ش) عالم زاده ای در تبریز دیده به جهان گشود که بدون اغراق از جمله معدود کسانی بود که چندی بعد سرآمد انسانهای عصر خویش شد و با سرعت هر چه تمام تر خود را به قله های رفیع اخلاق مداری، رساند و فاتح جبهه ولایت مداری و عرصه جهاد و انقلابی گری شد. آیت الله سیدمحمد علی قاضی طباطبایی آن چهره ی ماندگار بود. کسی که در تاریخ انقلاب اسلامی و مدیریت و امداد رسانی به قطار پیشرفت و تمدن نوین اسلامی سهم بسزایی بر دوش گرفته بود.وارد شدن در عرصه های سخت جهاد و نترسیدن از حربه های شوم و خطرناک رژیم شاهنشاهی از آیت الله قاضی طباطبایی تندیس غیرت مردی، شجاعت و صلابت را به جهانیان عرضه کرده بود.
سکانس دوم: تلاش مجاهدانه و کوشش خداپسندانه
اگر صفحه های زندگی این عالم ربانی و مجاهد نستوه را ورق بزنیم با اکسیری آشنا خواهیم شد که همچون موتوری هوشمند و پر قدرت زندگی این عالم ربانی را متحول کرده بود، اکسیری به نام جهاد و تلاش خدا پسندانه که رنگی مجاهدانه به زندگی آیت الله قاضی طباطبایی بخشیده بود. مبارز ی خستگی ناپذیر که در عرصه تحصیل علم و کسب معرفت چنان پر شتاب به جلو حرکت می کرد که کمتر کسی می توانست گوی سبقت را از او برباید، وی در ۱۳۵۹ق جهت تحصیل در حوزه علمیه قم به شهر قم مهاجرت کرد[2]. هجرت علمی به شهر مقدس قم و بهره گیری از علوم و معارف علمای تراز اول حوزه علمیه به مدت 10 سال یکی از زیباترین اوراق زندگی آیت الله قاضی طباطبایی است، که موجب شد ایشان از حضور آیاتی همچون: مرعشی نجفی، سیدمحمد حجّت، سیدصدر الدین صدر، سیدمحمدرضا گلپایگانی، عبدالنبی عراقی و سید حسین بروجردی بهره مند شوند.[3] شور، عشق و اشتیاق به کسب علوم حوزوی در وجود آیت الله قاضی طباطبایی آن چنان شعله ور بود که پای ایشان را در سال ۱۳۶۹ق به نجف گشود و در دروس عبدالحسین رشتی، میرزا باقر زنجانی، سید حسن بجنوردی، سیدمحسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء شرکت کرد.[4]
سکانس سوم: پیوند با آفتاب و جهاد سیاسی
یکی از نقطه های عطف و متمایز سبک زندگی آیت الله قاضی طباطبایی بُعد سیاسی ایشان است، این بُعد از زندگی ایشان موجب شده بود که از همان ابتدای دوران نوجوانی نسبت به اوضاع و احوال رژیم ستم شاهی احساس دغدغه و مسئولیت نموده و با حضور فعال و اثر بخش در جامعه در فروپاشی آن رژیم جبار نقش کارآمدی را ایفا نماید. از جمله فعالیت های سیاسی و اجتماعی ایشان را می توان در سن شانزده سالگی معرفی کرد، هنگام انقلاب مردم تبریز در سال 1307 (1348 ه_ . ق)، عالمان این دیار، آواره شدند و به شهرهای دوردست تبعید شدند. آقا میرزا باقر قاضی طباطبایی، به همراه پسرش، سید محمدعلی نیز به تهران تبعید شد.[5] در واقع نقطه عطف این حرکت سیاسی آشنایی ایشان با آیت الله خمینی(رحمه الله علیه) و پیوستن و حمایت و پشتیبانی از ایشان بود. سید محمد در آن زمان علاوه بر بهره مندی علمی از درس امام خمینی(رحمه الله علیه) تلاش کرد با آرمان های سیاسی و رهبر کبیر انقلاب آشنا شود. و همین مصاحبت و همراهی با امام زمینه ساز تقویت تحلیل سیاسی و اجتماعی در ایشان شد.
سکانس چهارم: اسارت و تبعید
فعالیت های سیاسی و اجتماعی سید محمد طباطبایی آن قدر برای حکومت وقت سخت و غیر قابل تحمل بود، که به هیچ وجه حضور او را در شهرهای انقلابی همچون تبریز بر نمی تابید به همین جهت برای دور نگه داشتن او از فعالیت های سیاسی و جبهه انقلابی تصمیم گرفتند با نظارت هر چه بیشتر و رصد و کنترل او مانع نفوذ و تأثیر گذاری بیشتر آیت الله طباطبایی در جامعه شود. در واقع به دنبال شدت گرفتن فعالیت های انقلابی در رژیم ستم شاهی ، سازمان ضد امنیت با هماهنگی «علی دهقان» استاندار وقت آذربایجان، و همچنین «حسن مهرداد»رئیس ساواک تبریز، آیت الله قاضی طباطبایی را دستگیر و به پادگان زرهی تهران بردند و در آنجا نیز ایشان را به سیاهچال مخوف قزل قلعه تحویل دادند. آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی به خاطر روحیه انقلابی و مبارزاتی که داشت می توان این چنین بیان داشت که سالهای زیادی از عمر ارزشمند خود را در تبعید، زندان به سر برد و در این مسیر سختی ها و ناملایمات فراوانی را تحمل کرد.[6]
سکانس پنجم: تندیس غیرت، شجاعت و صلابت
وارد شدن در عرصه های سخت جهاد و نترسیدن از حربه های شوم و خطرناک رژیم شاهنشاهی از آیت الله قاضی طباطبایی تندیس غیرت مردی، شجاعت و صلابت را به جهانیان عرضه کرده بود، بدون شک اگر او یک انسان معمولی بود در مواجه با کمترین سختی و شکنجه رژیم ستمگر شاهنشاهی عقب نشینی می کرد و خود را در معرض خطر قرار نمی داد ولی غیرت دینی و مذهبی او هیچ گاه به او اجازه نداد که پا پس بکشد، عناصری همچون غیرت دینی، عزت طلبی از خود گذشتی زمینه تقویت عنصر شجاعت در وجود آیت الله قاضی طباطبایی بود؛ کما اینکه در منابع روایی این وِیژگی اخلاقی این چنین معرفی شده است، امام على (علیه السلام): «جُبِلَتِ الشَّجَاعَةُ عَلَى ثَلَاثِ طَبَائِعَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ فَضِیلَةٌ لَیْسَتْ لِلْأُخْرَى السَّخَاءُ بِالنَّفْسِ وَ الْأَنَفَةُ مِنَ الذُّلِّ وَ طَلَبُ الذِّکْر؛[7] شجاعت بر سه خصلت سرشته شده که هر یک از آنها فضیلتى دارد که دیگرى فاقد آن است: از خودگذشتگى، تن ندادن به خوارى و ذلّت و نامجویى».
سکانس و پلان آخر: فاتح قله شهادت
بعد از یک عمر تلاش و مجاهدت و مبارزه علیه طاغوت در زمانی که تنها شش ماه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود، و در زمانی که تازه جامعه اسلامی می خواست در فضایی امن و آرام از خرمن وجودی آیت الله قاضی طباطبایی در سنگر نماز جمعه بهره مند شوند و از دریای علم، اخلاق، عرفان و بصیرت سیاسی ایشان کسب فیض نمایند، کور دلانی از جنس گروهک منحط و افراطی فرقان، اقدام به ترو ناجوانمردانه این روحانی انقلابی و مبارز زد، از این رو آخرین سکانس زندگی آیت الله قاضی طباطبایی در ۱۰ آبان ۱۳۵۸ش مصادف با عید قربان، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در راه مراجعت به منزل به شهادت ختم شد.[8]پی نوشت ها :
[1]. سوره مبارکه مائده آیه 54.
[2]. نیکبخت، رحیم؛ و اسمعیل زاده، صمد؛ زندگینامه و مبارزات شهید آیت الله قاضی طباطبائی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۹۶.
[3]. روحانی، سیدحمید؛ تحلیلی بر نهضت امام خمینی، ج ۱، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، ج ۱، ص ۴۳.
[4]. قاضی طباطبایی، حجت الاسلام سیدمحمدتقی؛ زندگینامه آیت الله قاضی طباطبایی، نسخه خطی، ص ۱.
[5]. گلی زواره، غلامرضا، زندگی نامه شهید آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی (ره)، ص15.
[6]. گلش ابرار، ج2، ص 824و825.
[7]. تحف العقول ص 322.
[8]. روزنامه کیهان، ۱۳/۸/۱۳۵۸، ص ۱.