کودکی می گریخت
شاعر : احمد کفاش
در پرواز خورشید
در همهمه مردم
کودکی می گریخت
در میان کوی و خیابان
در میان آهن و ماشین
کودکی می گریخت
در تند بادی لرزان
در غرربت و دلتنگی
در صدای بوق ماشین ها
کودکی می گریخت
در فریاد می گریخت
در عصیان می گریخت
در میان کودکان
کودکی می گریخت
فردا را دوست می داشت
هم از آنگونه که گذشته اش عبرتی بود سراپا
دست های پهن و خاکستری رنگش
قصه ای بود از روزهای سرد و پیشانی درهمش ، نقشی بود از تهیدستی و فقر
در سکوت و پریشانی و در میان تنهایی کودکانه ، کودکی می گریخت.
منبع:
در همهمه مردم
کودکی می گریخت
در میان کوی و خیابان
در میان آهن و ماشین
کودکی می گریخت
در تند بادی لرزان
در غرربت و دلتنگی
در صدای بوق ماشین ها
کودکی می گریخت
در فریاد می گریخت
در عصیان می گریخت
در میان کودکان
کودکی می گریخت
فردا را دوست می داشت
هم از آنگونه که گذشته اش عبرتی بود سراپا
دست های پهن و خاکستری رنگش
قصه ای بود از روزهای سرد و پیشانی درهمش ، نقشی بود از تهیدستی و فقر
در سکوت و پریشانی و در میان تنهایی کودکانه ، کودکی می گریخت.
منبع: