بررسی آیه « بیعت رضوان» (1)
آیه « بیعت رضوان» و رضایت دائمی خداوند از خلیفه دوم
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا . فتح ۱۸
خداوند از مؤمنان- هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مىدانست از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود .
این آیه به صراحت عمر بن الخطاب را از تهمت قتل حضرت زهرا تبرئه می کند ؛ چرا که در حدیث صحیح ، خشم به حق فاطمه (سلام الله علیها) از فردی را خشم خدا شمرده شده ؛ اما در این آیه ، خداوند تبارک و تعالی رضایت خویش را از عمر بن الخطاب بیان می دارد . و این نشان میدهد که وی مورد غضب الله نیست ؛ پس ایشان به هیج وجه نمی تواند قاتل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باشد .
و بی شک با توجه به علم الله که به گذشته و حال و آینده احاطه دارد ، هرگز ممکن نیست از کسانی اعلام رضایت کند که میداند در آینده آنها دختر رسول خدا (ص) را خواهند کشت و ... .
نقد و بررسی :
۱ . رضایت خداوند از بیعت کنندگان ، همیشگی است و احیانا رفتارهای ناپسندی که ممکن است از آنها در آینده سر یزند ، هیچ تأثیری در این رضایت ندارد ؛
۲ . رضایت خداوند شامل تمامی بیعت کنندگان میشود و حتی کسانی را که در حال بیعت ، ایمان واقعی نداشتهاند و جزء مشککین و یا حتی منافقین (همچون عبد الله بن أبی) بودهاند ، نیز شامل میشود .
ما در این مقاله سعی میکنیم که این دو مسأله را بررسی کنیم :
رضایت خداوند ، شامل همه بیعت کنندگان نمیشود :
رضایت خداوند شامل تمامی کسانی که در آن روز بیعت کردهاند نخواهد شد ؛ بلکه فقط شامل کسانی میشود که با ایمان قلبی بیعت کردند ؛ زیرا خداوند رضایت خود را مشروط به داشتن ایمان کرده است . « رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ » . و با انتفاء شرط ، مشروط نیز به خودی خود منتفی خواهد شد
کلمه «المؤمنین» اشاره به این مطلب دارد که خداوند فقط از مؤمنین واقعی راضی است ؛ زیرا اگر قرار بود که ایمان حقیقی ، شرط رضایت نباشد ، خداوند میفرمود : « لقد رضی الله عن الذین یبایعونک ... »
به عبارت دیگر : حد اکثر چیزی که از این آیه استفاده می شود ، این است که خداوند از تمامی «مؤمنینی» که بیعت کردند راضی شده است ؛ اما هرگز ثابت نمیکند که تمامی کسانی که بیعت کردهاند ، مؤمن حقیقی نیز بودهاند ؛ پس خداوند با قید « عَنِ الْمُؤْمِنِینَ » منافقینی همچون عبد الله بن أبی و ... و یا کسانی را که در ایمان خود شک داشته و حقیقتا بیعت نکردهاند خارج میکند و رضایت خداوند شامل حال آنها نخواهد شد ؛ چنانچه شامل مؤمنینی که در این بیعت حضور نداشتهاند نیز نمیشود .
عمر بن الخطاب ، در نبوت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شک داشت :
با توجه به آن چه گذشت ، میگوییم : این آیه شامل کسانی همچون عمر بن الخطاب که در همان زمان و یا بعد از آن در نبوت پیامبر اسلام شک داشته و از روی ایمان بیعت نکردهاند ، نخواهد شد .
قضیه شک عمر در نبوت رسول خدا ، در بسیاری از کتابهای اهل سنت به صورت مفصل آمده است که خلاصه آن این چنین است :
پیامبر در رؤیای صادقانه دید که وارد مکه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند ، صبح فردا آن را با صحابه در میان گذاشت ، صحابه از تعبیر این رؤیا سؤال کردند ، آن حضرت فرمود : " انشاء الله وارد مکه شده و اعمال عمره را انجام خواهیم داد " ؛ اما تعیین نکردند که در چه زمانی این امر اتفاق خواهد افتاد .
همه مردم آماده حرکت شدند و وقتی که به حدیبیه رسیدند ، قریش از آمدن پیامبر و اصحابش و نیت آنان با خبر شدند ؛ لذا همگی مسلح شده و از ورود مسلمانها به مکه جلوگیری کردند . چون پیامبر اسلام به قصد زیارت خانه خدا آمده بود و نه به قصد جنگ ، با قریشیان صلح نامه امضا کرد که امسال از ورود به مکه خودداری و سال بعد بدون هیچ مانعی برگردند و اعمال عمره را انجام دهند .
این مطلب بر عمر بن الخطاب و همفکران او ، گران آمد و سبب شد که به نبوت رسول خدا تردید کند و نعوذ بالله خیال کرد که پیامبر اسلام دروغ گفته است ؛ از این رو پیش پیامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض کرد .
اعتراض به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیبیه:
عن أَبی وَائِل، قَالَ کُنَّا بِصِفِّینَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْف فَقَالَ:
أَیُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّا کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَوْمَ الْحُدَیْبِیَهِ، وَلَوْ نَرَى قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ أَلَیْسَ قَتْلاَنَا فِی الْجَنَّهِ وَقَتْلاَهُمْ فِی النَّارِ قَالَ: بَلَى . قَالَ فَعَلَى مَا نُعْطِی الدَّنِیَّهَ فِی دِینِنَا أَنَرْجِعُ وَلَمَّا یَحْکُمِ اللَّهُ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ فَقَالَ: ابْنَ الْخَطَّابِ، إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَنِی اللَّهُ أَبَدًا.
فَانْطَلَقَ عُمَرُ إِلَى أَبِی بَکْر فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم فَقَالَ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا. فَنَزَلَتْ سُورَهُ الْفَتْحِ، فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عَلَى عُمَرَ إِلَى آخِرِهَا. فَقَالَ عُمَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَفَتْحٌ هُوَ قَالَ: نَعَمْ.
از أبی وائل نقل شده است که گفت: ما در صفین بودیم که سهل بن حنیف برخواست و گفت : ای مردم ! مواظب خودتان باشید ، ما در حدیبیه با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم ، اگر جنگی پیش میآمد میجنگیدیم ، عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت : ای رسول خدا ! مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل ؟ فرمود : آری ، چنین است . گفت : مگر نه این است که کشتههای ما بهشتی هستند و کشتههای آنان جهنمی ؟ فرمود : آری چنین است ، گفت : پس چرا باید با ذلّت بازگردیم ، و نباید خدا بین ما و آنان حکم نماید ؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : ای پسر خطاب ! من فرستاده خدا هستم، پس خداوند هیچگاه مرا خوار و کوچک نمی کند .
عمر ، نزد ابوبکر رفت و آن چه به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته بود ، به ابوبکر هم گفت . ابوبکر گفت : او فرستاده خدا است و خداوند هیچ گاه او را کوچک و خوار نمیکند ، سپس سوره فتح نازل شد . رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را از اول تا آخرش بر عمر خواند ، عمر گفت : آیا آن چه پیش آمد ، پیروزی است ، فرمود : آری .
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ) ، صحیح البخاری ، ج ۳ ، ص ۱۱۶۲ ، ۳۰۱۱ ، کتاب الجهاد والسیر ، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م .
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ) ، صحیح مسلم ج ۳ ، ص ۱۴۱۱ ، ح ۱۷۸۵، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ ، بَاب صُلْحِ الْحُدَیْبِیَهِ فی الْحُدَیْبِیَهِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .
در روایت دیگر این چنین آمده :
فَرَجَعَ مُتَغَیِّظًا ، فَلَمْ یَصْبِرْ حَتَّى جَاءَ أَبَا بَکْر فَقَالَ یَا أَبَا بَکْر أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ ... فَنَزَلَتْ سُورَهُ الْفَتْحِ .
عمر ناراحت بازگشت ، و صبر نداشت تا آن که ابوبکر آمد و گفت : ای ابوبکر ، آیا ما بر حق نیستم ؟... سپس سوره فتح نازل شد .
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ) ، صحیح البخاری ، ج ۴ ، ص ۱۸۳۲ ، ح۴۵۶۳ ، کِتَاب التفسیر ، بَاب إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م .
سؤال این جا است که چرا عمر بن الخطاب به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اعتماد نکرد و تا أبو بکر سخن رسول خدا را تأیید نکرد ، دلش آرام نگرفت ؟
آیا این کار خلیفه دوم با این آیه از قرآن کریم مخالف نیست :
وَمَا کَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَه إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمْ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِیناً . الأحزاب/۳۶ .
هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند ، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند ، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است
شک عمردر نبوت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) :
فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ : مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا یَوْمَئِذٍ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ (صلی الله علیه وسلم) فَقُلْتُ أَلَسْتَ رَسُولَ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَى قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِی الدَّنِیَّهَ فِی دِینِنَا إِذَا قَالَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِی رَبِّی وَهُوَ نَاصِرِیٌّ قُلْتُ أَوَ لَیْسَ کُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِی الْبَیْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَى فَخَبَّرْتُکَ أَنَّکَ تَأْتِیَهِ الْعَامَ قَالَ لا قَالَ فَإِنَّکَ تَأْتِیَهِ فَتَطُوفُ بِهِ ... .
عمر گفت : قسم به خدا ! از زمانی که اسلام آوردهام ، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شک نکردهام . سپس نزد پیامبر آمد و گفت : ای رسول خدا ! مگر شما پیامبر خدا نیستی ؟ !!! . پیامبر فرمود : بلی هستم . عمر گفت : مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نیستند ؟ پیامبر فرمود : بلی چنین است . عمر گفت : پس چرا ذلت و حقارت در دینمان نشان دهیم ؟ پیامبر فرمود : من پیامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپیچی نخواهم کرد و او یاور من است . عمر گفت : مگر شما نگفتی که وارد خانه کعبه شده و طواف خواهیم کرد ؟ پیامبر فرمود : آیا من گفتم که همین امسال این کار را خواهیم کرد ؟ عمر گفت : نه ، پیامبر فرمود : تو وارد مکه میشوی و طواف خواهی کرد .
الصنعانی ، أبوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ) ، المصنف ، ج ۵ ، ص ۳۳۹ ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی ، ناشر : المکتب الإسلامی - بیروت ، الطبعه : الثانیه ، ۱۴۰۳هـ .
الطبری ، محمد بن جریر ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج ۲۶ ، ص ۱۰۰ ، ناشر : دار الفکر ، بیروت – ۱۴۰۵هـ
التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ) ، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان ، ج ۱۱ ، ص ۲۲۴ ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای۳۵۴ ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، ناشر : مؤسسه الرساله - بیروت ، الطبعه : الثانیه ، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳م
الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای۷۴۸هـ) ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج ۲ ، ص ۳۷۱ ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م .
ابن القیم الجوزیه ، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای۷۵۱هـ) ، زاد المعاد فی هدی خیر العباد ، ج ۳ ، ص ۲۹۵ ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط ، ناشر : مؤسسه الرساله - مکتبه المنار الإسلامیه - بیروت - الکویت ، الطبعه : الرابعه عشر ، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۶م
ابن حبان در ادامه مینویسد ::
قال: عمر بن الخطاب رضوان اللّه علیه: فعملت فی ذلک أعمالاً یعنی فی نقض الصحیفه.
عمر گفت : برای این که این عمل را از پروندهام پاک کنم ، کارهایی انجام دادم .
التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ) ، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان ، ج ۱۱ ، ص ۲۲۴ ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای۳۵۴ ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، ناشر : مؤسسه الرساله - بیروت ، الطبعه : الثانیه ، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳م .
تصمیم حرکت بر ضد رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) :
جناب خلیفه آن چنان در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دچار تردید شده بود که طبق نقل برخی از علمای اهل سنت ، قصد داشت از لشکر مسلمانان خارج و علیه آنها بجنگد .
محمد بن عمر واقدی در تاریخش مینویسد :
... فکان ابن عباس رضی اللّه عنه یقول : قال لی فی خلافته یعنی عمر وذکر القضیه : إرتبت ارتیاباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا یومئذ ، ولو وجدت ذاک الیوم شیعه تخرج عنهم رغبه عن القضیه لخرجت ... والله لقد دخلنی یومئذٍ من الشک حتى قلت فی نفسی : لو کنا مائه رجلٍ على مثل رأیی ما دخلنا فیه أبداً
ابن عباس میگوید : عمر بن خطاب در زمان خلافتش از قضیه حدیبیه یاد کرد و گفت : در آن روز (در نبوت پیامبر ) شک کردم ؛ بطوری که از زمان اسلام آوردنم ، چنین شکی به من دست نداده بود ، اگر در آن روز کسانی را پیدا میکردم که از من پیروی کنند و به دلخواه از این معاهده خارج شوند ، من نیز خارج می شدم .
قسم به خدا چنان شک کرده بودم که با خودم می گفتم : اگر صد نفر با من هم نظر بود ، هرگز این معاهده را نمیپذیرفتم .
الواقدی ، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفای۲۰۷ هـ) ، کتاب المغازی ، ج ۲ ، ص ۹۴ ، تحقیق : محمد عبد القادر أحمد عطا ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴ هـ - ۲۰۰۴ م .
حال سؤال ما این است که آیا عدم ایمان قلبی به نبوت رسول خدا و تردید در در آن با رضایت خداوند از همان شخص قابل جمع است ؟! .
ادامه دارد...
/س