منتظران دروغین
اشاره:
هجرت یهود به جزیره العرب
ساکنان اولیه حجاز گروهی به نام عمالیق بودند که به مردم ستم میکردند. موسی(ع) لشکری از بنیاسرائیل را به جنگ آنان فرستاد و فرمود کسی از آنان را زنده نگذارید. لشکر بنیاسرائیل به حجاز آمده با کشتن همه آنان به پیروزی رسیدند. در این میان تنها فرزند حاکم را به جهت زیباییاش نکشتند و با خود بردند. چون به شام بازگشتند، موسی(ع) وفات کرده بود و بنیاسرائیل به این لشکریان اعتراض کردند که چرا یک نفر را زنده آورده و از فرمان سرپیچی کردهاید. لذا از ورود آنان به وطنشان جلوگیری کردند. لشکریان که چنین دیدند گفتند به حجاز برمیگردیم و در محل گروهی که با ایشان جنگیدیم سکونت میکنیم. پس به اطراف یثرب آمدند و در آنجا مسکن گزیدند. آنگاه که رومیان بر شام غلبه کرده، بنیاسرائیل را قلع و قمع کردند، بنینضیر و بنیقریظه و بنیبهدل از شام گریخته، نزد دوستان همکیش خود در حجاز آمدند و در آنجا ساکن شدند.۱
با آن که این داستان در منابع تا حدودی شهرت یافته۲ سهیلی آن را نپذیرفته و آن را با عمر حضرت موسی(ع) نامتناسب میداند.۳ یکی از نویسندگان معاصر نیز با اشاره به این گزارش مینویسد: تاریخ ورود اولین گروه از یهودیان به حجاز آمیخته با افسانه است. ۴البته در این گزارش مطالبی هست که میتواند تردیدی ایجاد کند؛ این که پیامبر خدا بر کشتن همه افراد تأکید کند یا وقتی یک نفر زنده میماند مؤمنان بنیاسرائیل اعتراض میکنند؛ بیشباهت به افسانه نیست.
عامل دیگری که برای مهاجرت یهودیان به جزیره عربی ذکر شده، غلبه رومیان به شام و ویرانی معبد و کشتار آنان است. این موضوع در بخش دوم گزارش ابوالفرج آمده ولی به زمان آن اشاره نشده است. بلاذری و طبری میگویند وقتی بختنّصر به بیتالمقدس حمله کرد بنیاسرائیل به حجاز کوچ کرد برخی هم زمان حمله رومیان را سال هفتاد میلادی ذکر کردهاند.
در منابع اسلامی علت دیگری برای کوچ یهودیان ذکر شده و آن، آگاهی یهود از ظهور پیامبر آخرالزمان در این نقطه است. ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت میکند:
یهود در کتابهای خود خوانده بودند که محل هجرت محمد(ص) میان دو کوه عیر و احد است. پس در جستوجوی این دو کوه راه افتادند تا این که آنها را یافته در کنارش ساکن شدند.۵
این روایت با توجه به آیه ۸۹ سوره بقره که میفرماید:
یهودیان هنگام درگیری با عرب وعده پیروزی خود به همراه پیامبر موعود را میدادند.
میتواند دلیل قابل توجهی برای کوچ یهود به این منطقه باشد. علاوه بر این، آیات زیادی از قرآن به شناخت یهود نسبت به پیامبر اشاره دارد.۶
انکار پس از انتظار
او را از یهود برحذر دار چون او عرب است و یهود میخواهد پیامبر موعود از بنیاسرائیل باشد و به او حسادت میکند.۷
گزارشهای دیگری از نقشه ترور پیامبر در کودکی یا نوجوانی به دست یهودیان هست که چندان نمیتوان به آنها اعتماد کرد، چون در این روایتها مطالبی هست که به افسانه بیشتر شباهت دارد.۸
از انکار و مقابله یهودیان نسبت به پیامبر خدا(ص)، پیش از هجرت گزارشی در دست نیست. به نظر میرسد تا زمانی که آن حضرت در مکه بوده و یهود مدینه رقیبی نداشتند رد و اثباتی از سوی آنان نسبت به رسالت ایشان وجود نداشته است. اما هنگامی که اسلام به مدینه آمد و یهودیان موقعیت خود را در خطر دیدند و از طرفی بنای پیروی از پیامبر خدا را نداشتند، دست به اقدامهای تخریبی و سپس نظامی زدند. ابناسحاق آغاز دشمنی اسلام از قبایل یهودی و یهودیان انصار را نام برده است.۹
با آن که قوم یهود به خصوص علمای آنان، پیامبر آخرالزمان را همچون فرزندان خود میشناختند.۱۰ و از صفات و نشانههای او آگاه بودند، آن حضرت را انکار کردند و گفتند او کسی نیست که ما در انتظارش بودهایم. گزارشهای زیر که در منابع تاریخی و تفسیری آمده است نشان این مطلب است که جهودان تصمیم داشتند از پیروی رسول خدا(ص) سر باز زنند و از طرفی گفتههای قبلی خود را به گونهای توجیه کنند:
۱. ابن اسحاق از صفیه دختر حُیی بن اخطب که پس از نبرد خیبر به اسارت در آمد و با پیامبر ازدواج کرد، روایت کرده است که:
وقتی رسول خدا به مدینه هجرت کرد و در قبا مسکن گزید پدر و عمویم سپیدهدم یک روز نزد آن حضرت رفتند و غروب روز بعد، با خستگی زیادی برگشتند. طبق معمول به سوی آنان دویدم ولی به من، که از فرزندان دیگر خود بیشتر دوستم میداشتند، توجهی نکردند، چون در اندوه بزرگی فرو رفته بودند. عمویم ابویاسر به پدرم گفت: آیا او [رسول خدا] همان است [که ما انتظارش را میکشیدیم]؟ پدرم گفت: آری، به خدا قسم. عمویم گفت آیا او را شناختی و تطبیق کردی؟ گفت: آری، ابویاسر گفت پس چه خواهی کرد و در دلت چه میگذرد؟ پدرم گفت: به خدا قسم تا زنده باشم با او دشمنی خواهم کرد.۱۱
ابن اسحاق در جای دیگری گفته است:
حیی و برادرش ابویاسر حسودترین یهودیان نسبت به عرب بودند، چون خداوند پیامبر را از میان این گروه برگزید. این دو نفر تا آنجا که میتوانستند برای دور کردن مردم از اسلام تلاش میکردند. آیه ۱۰۹ سوره بقره۱۲ هم درباره آنان نازل شد.۱۳
۲. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آوردهاند که یهود، پیش از اسلام به اوس و خزرج میگفتند به واسطه پیامبر بر شما غلبه خواهیم کرد.۱۴ اما پس از مبعوث شدن آن حضرت سخن خود را انکار کردند. معاذ بن جبل و بشر بن براء به آنان گفتند تقوا پیشه کنید و اسلام آورید چون خود شما در زمانی که ما مشرک بودیم محمد(ص) را برای ما وصف میکردید و میگفتید مبعوث خواهد شد و به واسطه او بر ما پیروز خواهید شد. سلام بن مشکم یهودی گفت: کسی که از او سخن میگفتیم محمد(ص) نیست و چیزی که برای ما شناخته شده باشد، نیاورده است.۱۵ در اینجا آیه ۸۹ سوره بقره نازل شد که میفرماید:
هنگامی که برای یهودیان کتابی از سوی خدا آمد، آنچه را نزد ایشان بود [پیشگوییهای تورات] تصدیق کرد. و خود آنان هم به واسطه پیامبر، بر کافران (اوس و خزرج) طلب پیروزی میکردند. اما به آنچه میشناختند کفر ورزیدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.۱۶
۳. در گزارش دیگری از برخی انصار نقل شده است که:
آنچه باعث اسلام آوردن ما شد ـ علاوه بر هدایت و رحمت الهی ـ این بود که پیوسته میان ما که مشرک بودیم با یهود اهل کتاب نزاع وجود داشت. وقتی آنان ازما ناراحت میشدند میگفتند: به زودی پیامبری مبعوث خواهد شد و ما همراه او با شما خواهیم جنگید و شما را چون قوم عاد و ارم خواهیم کشت. ما این سخن را فراوان از یهودیان میشنیدیم؛ اما همین که رسول خدا(ص) برانگیخته شد و ما به او ایمان آوردیم، آنان کافر شدند. پس درباره ما و آنان آیه ۸۹ سوره بقره نازل شد.۱۷
۴. سلمه بن سلامه انصاری گوید:
پیش از اسلام، در همسایگی ما، یکی از یهودیان زندگی میکرد. روزی در مقابل افراد قبیله ما ایستاد و از قیامت و برانگیخته شدن و محاسبه الهی و بهشت و جهنم سخن گفت. مخاطبان او که مشرک و بتپرست بودند و زندگی پس از مرگ را قبول نداشتند از گفته او تعجب کردند و پس از پرسش و پاسخ از او، گفتند نشانه حرف تو چیست؟ یهودی گفت: پیامبری که در این سرزمین مبعوث میشود (و به سمت مکه اشاره کرد). گفتند کی میآید؟ او به من که کوچکتر از بقیه بودم اشاره کرد و گفت: اگر این زنده بماند او را درک خواهد کرد. سلمه گوید آنگاه که رسول خدا(ص) مبعوث شد ما به او ایمان آوردیم و آن یهودی که هنوز زنده بود از روی کینه و حسد ایمان نیاورد. گفتیم وای بر تو! آیا تو نبودی که آن سخنان را میگفتی؟ گفت بله ولی این، کسی نیست که من میگفتم.۱۸
۵. درباره اسلام آوردن برخی از بنی قریظه گفته شده است:
اندکی پیش از اسلام، شخصی به نام ابن هیبان از شام نزد این قبیله آمد. مقام او به اندازهای بود که به واسطه او استقسا میکردند و باران میبارید. وی پیش از مرگ خود به یهودیان گفت: «آیا میدانید چرا از سرزمین حاصلخیز، به زمین خشک آمدم؟» گفتند خود آگاهتری. گفت: «به این جا آمدم تا ظهور پیامبری را ببینم که زمانش نزدیک است و به این آبادی هجرت میکند. امید داشتم مبعوث شود و از او پیروی کنم. اکنون زمان او نزدیک است، مبادا دیگران در ایمان آوردن بر شما سبقت جویند...» هنگام نبرد بنیقریظه، سه نفر از خاندان سعیه که کمسن بودند به دوستان خود گفتند: «به خدا قسم این همان پیامبر است که ابنهیبان میگفت.» یهودیان گفتند او نیست. این سه نفر گفتند: «چرا به خدا قسم هموست، با همان نشانه ها و صفات.» آنگاه از قلعهها پایین آمده اسلام آوردند.۱۹
علامه جعفر مرتضی با تردید در این خبر مینویسد:
«ابن هیبان پیش از بعثت رسول اکرم یعنی حدود هجده سال پیش از نبرد بنیقریظه برده است و اگر این روایت درست باشد،باید فرزندان سعیه در آن زمان دست کم ده سال داشته باشند تا به اهمیت کلام او پی ببرند. پس سن آنان در هنگام نبرد بنی قریضه نزدیک سی سال خواهد شد و حال آن که در روایت، نوجوان یاد شدهاند.»
ازاشکالی که این محقق کرده گریزی نیست مگر این که تعبیرهای «فتیه، شباب و احداث» در این گزارش را بر سنین سی تا چهل درست بدانیم.
پی نوشت ها :
۱. الأغانی، ج۲۲،ص۳۴۳.
۲. سفر خروج، ۱۷/۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۰۰؛ الأعلاق النفسیه، ص۶۴؛ وفاء الوفا، ج۱،ص۱۵۹.
۳. الروض الأنف، ج۴، ص۲۹۰.
۴. محمد(ص) و الیهود، ص۶۰.
۵. الروضه من الکافی، ص۳۰۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۰؛ در وفاءالوفا، ج۱، ص۱۵۷ و ۱۶۰ نیز گزارشی در این باره آمده است.
۶. برای نمونه ر.ک: بقره(۲) آیه ۱۴۶، انعام(۶) آیه ۲۰ و اعراف (۷) آیه ۱۵۷.
۷. الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۳. البته این در صورتی است که اصل داستان بحیرا را بپذیریم اما برخی از محققان، این داستان را نادرست میدانند. «نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۳۱۳».
۸. الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۱و ۱۲۳.
۹. سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۱۳.
۱۰. در دو آیه از قرآن این جمله تکرار شده است که «اهل کتاب، پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند» یعنی با توجه به پیشگوییهای کتب پیشین، خصوصیات آن حضرت برای آنان به خوبی روشن است «آیه ۱۴۶ بقره و ۲۰ انعام».
۱۱. سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۱۹.
۱۲. ودّ کثیر من أهل الکتب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ؛ بسیاری از اهل کتاب از روی حسادتی که دارند دوست دارند شما را از ایمان به کفر بازگردانند با آنکه حق برایشان روشن است.
۱۳. سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۴۸؛ مجمعالبیان، ص۳۵۳؛ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۶۴۶.
۱۴. سیوطی نقل کرده که یهودیان این گونه دعا میکردند: خدایا تو را به حق محمد(ص) بری که به ما وعده دادهای در آخرالزمان برای ما بفرستی ما را بر این گروه پیروز کن «درالمنثور، ج۱، ص۱۹۶».
۱۵. همین شخص، بارها به رسالت پیامبر اکرم(ص) اعتراف کرده است، برای نمونه به المغازی، ج۱، ص۳۶۸ مراجعه شود.
۱۶. و لمّا جاء هم کتب من عند الله مصدق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الّذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنه الله علی الکافرین. «سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۴۷؛ التبیان، ج۱، ص۳۶۵؛ درالمنثور، ج۱، ص۱۹۶».
۱۷. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۱۱؛ جامع البیان، ج۱، ص۵۷۸.
۱۸. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۱۲؛ مسند احمد ج۳، ص۴۶۷؛ درالمنثور، ج۱، ص۱۹۷.
۱۹. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۱۳.