اما شجاعت چیست؟ معنای شجاعت را «استقامت و اعتدال در قوه غضبیه» دانستهاند؛ یعنی انسان با اتکا به عقل از از گرفتار شدن در افراط -بیباکی و بیترمزی- و تفریط –ترس- مصون باشد.(1) یعنی انسان شجاع را کسی میدانند که در عین قدرتمندی جسمی، روحی، انگیزهای و قوّت دل، خشم خود را با نیروی عقل مهار میسازد. بهعبارتی شجاعت در انسانِ شجاع برخواسته از غضب و خشم اوست، منتها نه آن خشمی که کنترل نشود و با افراطگری خودش یا هدفش را نابود کند. البته این تعاریف قابل تغییر هم هست. اما این تعریف مورد قبول عموم لغتشناسان و عالمان دین قرار گرفته است. بهطور مثال اینکه عشق چیست و رابطهاش با عقل به چه نحو است؟ نیز مورد اختلاف است. برخی عشق و عقل را جدا دانستهاند و برخی یکی میدانند. با این نگاه عقل را همان عشق معتدل میدانیم، زیرا عشق حقیقی بدون عقل شکل نمیگیرد. عقل به خاطر وجود عشق استدلال کرده و به حرکت وادار میکند.
خداوند در قرآن به موسی(ع) دستور میدهد که با دشمنی مانند فرعون با زبانی نرم برخورد کند و از آنطرف صفت رسول خدا(ص) را شدید با دشمنان و مهربان با دوستان معرفی میکند. این ترغیب و آن تحسین هرکدام در جایگاه خود درست است. اینکه در جایگاه دعوت به سوی خدا باشیم و یا در میدان جنگ، رفتارهای متفاوتی را میطلبد. اما تمام پیامبران همانند رسول خدا(ص) در برابر دشمنان قوی و شدید بودند و در کنار دوستان مهربان و باعاطفه؛ به عبارتی پیامبران برای دعوت به سمت دین واداده و سست عمل نمیکردند و در عین شجاعت فرمان خداوند را ابلاغ میکردند. حضرت موسی با همان زبان نرم و قول لین شجاع بود و محکم.
شجاعت لوازمی دارد و مراتبی. از لوازم شجاعت را تقوا و علم گفتهاند و از مراتب آن را ایستادگی در مقابل دشمن درونی و بیرونی، دفاع از دین و حقیقت، شجاعت در مقابله با مشکلات زندگی و تعاریف متعدد دیگر مانند شجاعت در استفاده از عقل، شجاعت راستگویی که فراوان است. اگر مراتب و لوازم شجاعت شناخته نشود گاهی دچار ترس میشویم و گاهی بیترمز، گاهی با ترس به خود و اهداف خود ضربه میزنیم و گاهی با بیباکی و بیترمزی؛ انسان شجاع انسانی متفکر است و همانطور که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «لا أَشجَعَ مِن لَبیبٍ»؛ شجاعتر از خردمند، وجود ندارد.(2) همچنین ایشان آفت شجاعت را کنار گذاشتن دوراندیشی میدانند. یعنی انسان شجاع تمام آثار مترتب برعملش را در نظر میگیرد. زیرا مسئولیتپذیری هم یکی از صفات انسان شجاع است، فردی که خود را دارای قدرت روحی و علمی کافی میبیند، اولا تصمیمات درستی میگیرد و دوما اگر اشتباه کرد از پاسخگویی و جبران اشتباهش شانه خالی نمیکند. پس لزومی نمیبیند که با دروغگویی و فرافکنی کار خود را توجیه کند و از عقاب و رسوایی در امان بماند.
انسانی که میخواهد شجاع باشد نباید از راستگویی و حقطلبی فاصله بگیرد، زیرا ایندو با یکدیگر در یکجا جمع نمیشوند. حضرت علی(ع) میفرمایند: «اگر خصلتها از یکدیگر متمایز و جدا شوند، هر آینه راستى با شجاعت باشد و بزدلى با دروغ!»(3) امیرمؤمنان علی(ع) در توصیف قدرت راستگویی و شجاعت میفرمایند: «شمشیر برنده در دست شجاع براى او دشمن شکنتر از راستگویى نیست»؛ (4)
آیا میشود که به خشم و در پی آن به شجاعت نیاز پیدا نکنیم؟ آری تنها در زمانی که عدالت بر جهان حکومت کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «عدالت بهتر از شجاعت است. زیرا اگر مردم همگى عدالت را درباره یکدیگر بهکار گیرند از شجاعت بىنیاز مىشوند»؛(5) شجاعت از صفات پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و پیامبران و اولیاء بوده و میباشد. اما شجاعت کامل شکل نمیگیرد، مگر در حالتی که انسان به خدا تکیه دارد و خود را در برابر قدرت و عظمتش هیچ میانگارد. ما در مکتبمان شجاعت را جزو خصلتهای بلندمرتبه میدانیم. علی(ع) میفرمایند: «سخاوت و شجاعت خصلتهاى والایى هستند که خداوند سبحان آن دو را در وجود هرکس که دوستش داشته و او را آزموده باشد مىگذارد.»(6)
انسانها در اسلام دارای درجاتی هستند که بر مبنای نزدیک و دور بودن آنها به خداوند پایهگذاری شده است. از پست به عالی کافران، مشرکان، منافقان، مسلمانان، مومنان، پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحان از جمله این مقامات است. در قرآن کریم وقتی میفرماید: «من المومنین رجال صدقوا...» یعنی از میان مومنان کسانی هستند که پای عهدشان که یاری دین خدا و جهاد و شهادت است، ایستادند و منتظر لحظه شهادت بودند؛ «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»؛ به عبارتی از مومنان کسانی هستند که برای استحکام دین جانفشانی میکنند و در آنجایی که خونشان میتواند عزت، رشد و قدرت برای دین بیاورند آن را فدا میکنند.
در آیات و روایات چه در مورد جهاد و چه در مورد شهادت تضمینهای فراوانی میبینیم که خداوند وعده پاسداری از خون شهید را میدهد و بالاترین مراتب معنوی را برای او در دنیا و عقبا در نظر میگیرد. زندگی و حیات چه عزتمندانه باشد چه نباشد برای همه انسانها عزیز است و نمیخواهند آن را از دست بدهند، اما عدهای آن را در راه خدا تقدیم میکنند تا دین زنده بماند. البته هستند کسانی که وابسته به این دنیا هستند و به هیچ عنوان خطر نمیکنند تا از زندگی طولانیتری ولو چند روز بهره ببرند، «یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ»؛ چه بسیار انسانهایی بودند که برای راه حق خطر نکردند و از مبارزه با باطل فرار کردند، اما زندگی طولانی هم نداشتند. شرح حال این افراد را در تاریخ زیاده دیدهایم.
منطق شهید از عهدش مشخص میشود، یعنی شهید عهد میبندد برای حفظ دین خدا و راه خدا از جان خود هم بگذرد و این با علاقه به زندگی در دنیا منافات ندارد. شهادت مرگ نیست، حیاتی دیگر است. حیاتی جاودان در پرتو الطاف الهی، «بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ»؛ نباید تصور کرد شهادت فقط در میدان جنگ اتفاق میافتد و آنکسی که خونش توسط دشمن بر زمین میریزد فقط شهید محسوب میشود، زیرا این شهید به معنای خاص است. شهید کسی است که خودش را برای وفای به عهدش با خداوند فدا کند. در یکی از جنگها در زمان امیرالمؤمنین(ع) گروهى از یاران براى فرا رسیدن وقت جهاد و شهادت در راه خدا بىتابى مىکردند، حضرت(ع) با دیدن این وضعیت فرمود: «وَ لاتَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ یُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَکُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً»؛ به آن چیزى که خداوند در آن عجله روا نداشته، تعجیل مکنید، چرا که هر کس از شما در بستر بمیرد ولى معرفت حق پروردگار و حق پیامبر(ص) و اهلبیتش را داشته باشد، شهید مرده است.(7)
شهید در آنجا که لازم است راه خدا حفظ شود وارد میدان شده، با تمام قدرت مبارزه میکند و از کشته شدن در این راه ترسی ندارد. به این دلیل است که مکتب توحیدی اسلام خون شهید را زنده کنند دین میداند. تصور کنیم حالتی را که دشمنان به هر طریقی اعم از نظامی یا فرهنگی یا اقتصادی در حال یورش هستند و در مقابل کسی نباشد از کیان دین حمایت کند و خود را سپر قرار دهد تا دین و آموزهها و اهداف آن از بین نرود، چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر دشمن لحظهای در مقابل خود مدافعی را نبیند هر آنچه بتواند را به تاراج میبرد و انسانها را به بند اسارت یا بندگی خود میکِشد.
امتیازی که خداوند برای شهید قائل شده برخواسته از استقامت و فداکاری اوست. اینکه در روایات ما از بخشش تمام گناهان شهید میگویند به دلایلی است که ذکر شد. امام صادق(ع) میفرمایند روزی از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند: چرا شهید در قبرش مورد امتحان و ابتلاء قرار نمیگیرد؟ پیامبر(ص) فرمودند: «شمشیر بالای سرش، (هنگام شهادت) برای امتحان و ابتلاء او کافی بود»؛ اما آیا انسانی میتواند بدون آگاهی و علم در راه خدا و برای حفظ دین خدا جانفسانی کند؟ اصلا شجاعت در وجود انسان بدون علم شکل میگیرد تا بخواهد با دشمن مبارزه کند؟ مرحوم استاد علامه طباطبائی(ره) در تفسیر المیزان میگوید: «شهادت یکی از حقایق قرآنی است که در موارد متعدد یاد شده، دارای معانی وسیعی است. حواس عادی ما و نیروهای وجودی ما تنها صورت افعال را تحمل میکند. حقایق اعمال و معانی نفسانیه، کفر و ایمان، شقاوت و سعادت، خیر و شر، حسن و قبح، و آنچه از دسترس حس مخفی است و تنها با قلوب کسب میشود. اینها از دید انسان خارج است که نه بر آن احاطه و نه از آن احصاء است برای حاضرین چه رسد برای غایبین، اما شهیدان به ادراکی میرسند که بر اینها اشراف و از اینها مطلع و در کنارشان حضور دارند.»
شهدا پس از شهادت آنچه را که با قلبشان حس میکردند را به وضوح میبینند و تبدیل میشوند به نوری برای هدایت انسان در تاریکیها؛ شهید از ترس جان خود، هدفش را بر زمین نگذاشته و رفتارش را مطابق با خواسته دشمن منطبق نمیکند تا چند روزی بیشتر زنده بماند. آری شهید است که شجاعت را شکل میدهد.
پینوشت:
(1) تهذیب الاخلاق، ج۱، ص۱۲۰
(2) عیون الحکم، ص533
(3) عیون الحکم، ص417
(4) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج20، ص296
(5) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص333
(6) تصنیف غرر، ص375
(7) نهجالبلاغه، خطبه190