دل نوشته هايي در شهادت استاد علامه مطهري رحمه الله عليه
سخن از عاشقي است که سينه اش، منزل اشراق نور حق بود
سخن از عشق است؛ از پرواز با بال شقايق، در حريم دشت هاي پر آلاله، و از غريبانه نشستن در معبد عشق، و در انتظار بازتاب راز، ماندن ... .
سخن از عشق است و از عاشق که بال و پري شکسته، بازمانده از پرواز، به اميد اعجاز عشق، پروانه وش به گرد جمال يار مي سوزد، تا گره از کار دل، باز کرده، چشم احساسش از عشق يار، بينا گردد.
سخن از عاشقي است که پهن دشت سينه اش، منزل اشراق انوارحق بود و فضاي درونش از شبنم مهر محبوب، لبريز . همو که خواب مرداب ها را آشفت و هماره نوشت و نوشت و گفت. دفترش سرشار بود از: آفتاب، ستاره عشق، شوق، درد، اميد و سطرهاي سپيد. دلي داشت سربلند و سري سر به زير که بر سري چند، سايه مي گسترد، گل مي داد، بر مي آورد.
انسان کامل
او «هدف زندگي» را، چيزي جز «تکامل اجتماعي انسان» و رسيدن به «زندگاني جاويدان با حيات اخروي» نمي دانست . فريادهاي او بر «تحريف هاي عاشورا» نشان دهنده آشنايي عميقش با «حماسه حسيني» «ختم نبوت» و برداشت هاي صحيحش از «قرآن و تاريخ» بود . او ضمن تفسير بسياري از «سوره هاي قرآن» به «جهاد» با نفس پرداخت و «سيري در نهج البلاغه» را آغاز کرد تا با استفاده از «امدادهاي غيبي در زندگي بشر» به مقام «انسان کامل» دست يابد. وي معتقد بود: «خورشيد دين هرگز غروب نمي کند» و تنها در پرتو «آشنايي با قرآن» و آشنايي با علوم اسلامي» مي توان به «جهان بيني توحيدي» و «ديدگاه توحيدي» (1) دست يافت.
از نگاه ديگران
«مطهري از دور، به «منطق» شبيه بود (خيلي آهنين)، از ميانه راه به «فلسفه» و «حکمت» شبيه مي شد و اما از نزديک، عين «عرفان» بود. (3)
«مرد بسيار دقيق و ظريفي بود و به شدت، تحت تأثير هيجانات عرفاني و معنوي قرار داشت. با ديوان حافظ و اشعار عرفاني، مأنوس بود ... تصور مي کنم اين طور بود که هر شب ... تا مقداري قرآن نمي خواند، نمي خوابيد». (4)
او را، همه گفتند و خواهند گفت؛ که نه تنها «ده گفتار» (5) و «بيست گفتار» (6) بلکه:
«آثار قلم و زبان او - بي استثنا - آموزنده و روان بخش است و نصايح او که از قلبي سرشار از ايمان و عقيده نشأت مي گرفت، براي عارف و عامي، سودمند و فرح زا است». (7)
نامش هرگز فراموش نمي شود
پيام هاي کوتاه
- دلي داشت سربلند و سري به زير که سري به چند، سايه مي گسترد. گل مي داد، بر مي آورد.
- مطهري رحمه الله، خواب مرداب ها را مي آشفت و هماره مي نوشت و مي نوشت و مي گفت.
استاد مطهري را از عشقي که به حقيقت داشت، مي شناسيم
خلود، تقدير روشني است که جز بر صحيفه وسعت يافتگان، رقم نخواهد خورد.
مي شناسيمش؛ نه از نام سبزي که در عرصه ابلاغ و تبليغ و شکوه به جا گذاشته؛ نه فقط از نسيم روح انگيزي که صفحات داستان راستانش را نوازش مي دهد؛ نه فقط با انديشه اي تابناک که «آزادي معنوي» را تفسير مي کند؛ نه از شفايتي که بر «سيره ائمه اطهار عليهم السلام» رقم مي زند؛ نه فقط در «فلسفه حجاب» و نه در هيچ يک از واژه هايي که قلم تابناک استاد را به اذهان باير زمان، رويش مي دهد.
مي شناسيمش؛ فقط از عشقي که به حقيقت در وجودش مشعشع بود و تلالؤ داشت .
فرهنگ مطهري
گر گرفته صحرا، اخم نمي کند . مظهر اخلاق بود و جريان دهنده شکوه اهل بيت در بستر خويش . بي جهت نيست اگر رمز تطهير قلم را در فرهنگ مطهري بجوييم .
اولين اصل عاشقي
سلام بر او که...!
اين شايعه اي بيش نيست که با ذره ذره کردن جسمي، مي شود شهيد ساخت . استاد، از روز قلم به دست گرفتن، شهيد شده بود و از لحظه شهادتش، جاودانگي يافت.
سلام بر او که مرز اتصال دهنده اش تا خدا، فقط قلم بود و انديشه!
سلام بر قلم، آن گاه که در دست دانشمندي متعهد، به قيامي عابدانه، لبيک گويد!
اگر مطهري نبود...
در سال 58، هنگام روزهاي آغازين انقلاب، ديگر آن حديث متواتر معصوم، به تمامي تعبير شده بود و دين، در ميان تيغ دودم عالمان متهتک و جاهلان متنسک، زخم بر مي داشت . هر چند صبح روشن انقلاب، به شام دو هزار و پانصد ساله طاغوت پايان بخشيده بود و روح آزاده آن بزرگ مرد تاريخي، حضرت روح الله، در کالبد مرده زمان، نفس حيات دميده بود، اما چشمه هاي انديشه، کور بودند و آيينه هاي فطرت را غبارگرفته بود .
بادهاي مسموم تفکرات التقاطي و انحرافي، نهال هاي ايمان را مي شکست و آفت ترس و ترديد، به ريشه نو پاي جوانان چنگ مي زد. اسلام، محجوب ابرهاي سياه جهل و غفلت بود و انقلاب، جولانگاه گرگ هاي گرسنه اي که دندان طمع براي قدرت و سياست تيزکرده بودند .
اگر استاد مطهري نبود، خورشيد اسلام، سرد مي شد و ديگر در آفاق ظلماني مکاتب ايدئولوژي هاي کفر آميز، نشاني از نور دين، در دل هاي طالبان حقيقت باقي نمي ماند . استاد مطهري ستاره اي از منظومه درخشان آن پير فرزانه بود که همچون شهابي، راه خروج از ظلمت به سوي نور را بر جويندگان آزاد انديش گشود.
از نور، جز نور زاييده نمي شود
خدمتي که استاد به انقلاب اسلامي کرد، ريشه در قيام حسيني عليه السلام دارد که اگر نهضت کربلا نبود، دين محمدي صلي الله عليه و آله ، در هجوم تحريفات و انحرافات و بدعت هاي طاغوتيان، تکه تکه مي شد. خون استاد مطهري ، حيات انقلاب اسلامي را تثبيت کرد و پايداري و ثبات حکومت ديني را تضمين.
چراغ راه انديشمندان بي چراغ
هنوز نديده ام عالم متفکر و آزاده اي که آن روح آسماني، او را پاره تن خويش بنامد و آثار زرينش را بي هيچ کم و کاستي، انسان ساز، گران قدر و ارزشمند بداند.
خداوند، روح استاد مطهري را قرين حضرت ابا عبد الله عليه السلام فرمايد که در رگ هاي منجمد و يخ زده دين، در ميان جوانان صدر انقلاب، خون تازهاي دميد.
پي نوشت :
1. عناوين برخي آثار و نوشتارهاي استاد، در گيومه (برجسته نما) آمده است.
2. ر.ک: مطهري، مطهر انديشه ها، ج 1، ص 19. (با تلخيص و تصرف بسيار)
3. دکتر حداد عادل؛ به نقل از: پيام انقلاب، سال شانزدهم، ش 337، ص 10.
4. مقام معظم رهبري، مأخذ پيشين، ص 9.
5. عناوين آثاري از استاد مطهري رحمه الله.
6. همان .
7. از: پيام حضرت امام خميني رحمه الله به مناسبت دومين سالگرد شهادت استاد رحمه الله .