مقدمه:
واقعه هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) به حضور عمر بن خطاب و همراهانش جلوی خانه حضرت فاطمه(س) برای فراخواندن علی بن ابیطالب و دیگر حاضران در خانه برای بیعت با ابوبکر اشاره دارد. بنابر نقل منابع شیعه و سنی، این واقعه که پس از رحلت پیامبر(ص) در (۲۸ صفر سال ۱۱ق) رخ داد، عمر بن خطاب تهدید کرد که اگر اهل خانه بیرون نروند خانه را آتش خواهد زد.
در کتاب سلیم بن قیس هلالی، اثبات الوصیة و تفسیر عیاشی از منابعِ نخستین شیعه، آمده است که در این واقعه که به شکستن و آتش زدن درِ خانه انجامید، (محسن) جنین فاطمه(س)، سِقط شد و پس از مدتی، فاطمه(س) به شهادت رسید. منابع اهلسنت آتش زدنِ در و آسیب دیدن فاطمه را انکار کرده و راویان آن را به رافضی بودن متهم کردهاند.
درباره عوامل بروز این واقعه گفته شده است که ابوبکر نیازمند بیعت امام علی(ع) بود تا جایگاه خلافت خود را مستحکم سازد. بهگفته محمدهادی یوسفی غروی (زاده ۱۳۲۷ش)، پژوهشگر تاریخ اسلام، این واقعه حدود ۵۰ روز پس از رحلت پیامبر(ص) رخ داده است.
بنابر نقل کتاب سلیم و کتاب الامامة و السیاسة، فاطمه(س) در ملاقاتی که ابوبکر و عمر با او داشتند، با یادآوری حدیث بَضعة خدا را گواه گرفت که آن دو نفر او را آزرده و خشمگین کردهاند. در منابع اهلسنت از ابوبکر نقل شده که در آخرین لحظات عمرش گفت: کاش دستور ورود به خانه فاطمه را نداده بود.
نظر امامیه درباره آتش گرفتن درب خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) چیست؟
اعاظم متکلمین امامیه (همچون: سید مرتضی، شیخ طوسی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، فاضل مقداد و... رضوان الله علیهم اجمعین)، پس از بررسی های کارشناسانه و استنباط متخصصانه از مجموعه احادیث مندرج در مجامع روایی شیعه، و نیز مطالعه و دقت فراوان در جمیع اسناد و نقل های تاریخی موجود در رابطه با «حادثه هجوم به خانه حضرت فاطمه (علیها السلام)»، به این نتیجه علمی و اجتهادی رسیده اند که درب خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) به آتش کشیده شده است.برای مثال
خواجه نصیرالدین طوسی (متوفای ۶۷۲ ه)، در کتاب «تجرید الإعتقاد» - که با شرح علامه حلی (متوفای ۷۲۶ ه) به چاپ رسیده است ، چنین می نویسد: «وبعث إلى بیت أمیرالمؤمنین (علیه السلام) لما امتنع عن البیعة فأضرم فیه النار و فیه فاطمة علیها السلام .(1) ابوبکر، گروهی را به سوی خانه حضرت علی (علیه السلام) فرستادهآن هنگام که ایشان از بیعت [با ابوبکر] امتناع کردند. پس خانه : را به آتش کشید در حالی که فاطمه (علیها السلام) علی در آن بود.در بررسی و تحلیل دیدگاه محقق طوسی با توجه به برخی نکات، حائز اهمیت می باشد
نکته اول) متکلم شیعه در مباحث تاریخی همچون حادثه احراق . که کاربرد کلامی نیز دارد. مشابه با یک فقیه عمل می کند؛ یعنی: به مجموعه احادیث و نقل های تاریخی مندرج در منابع متعدد مراجعه می کند و همه نقل ها و تمامی احادیث - ولو احادیث مرسل و ضعیف - پیرامون موضوع مورد نظر را مورد بررسی دقیق محتوایی و رجالی قرار داده و در نهایت، نظر کارشناسان خود را بیان می نماید. در این مقام، رأی متکلم، گزارشی از باورهای مکتب تشیع محسوب شده و به مذهب تشیع، منتسب میگردد؛ به همین دلیل، متکلم، در ابراز نظرات خود، دقت علمی زایدالوصفی را به کار می بندد.اعتبار یک کتاب در مباحث فقهی - که مباحثی تعبدی است.، با اعتبار همان کتاب در مباحث تاریخی، تفاوت دارد و در زمینه مسایل تاریخی (اثبات وقوع حوادث و رویدادها) از هر قرینه و نشانه ای برای تقویت یک حادثه (تأیید صحت وقوع)، می توان بهره برد.
همچنین خاطر نشان میگردد: ضعف پاره ای کتب حدیثی از نظر انتساب آن به صاحبش، به مفهوم آن نیست که تمامی احادیث مندرج در چنین کتابی، بی اعتبار و بی ارزش می باشند؛ زیرا چه بسا بعضی احادیث مندرج در این قبیل کتابها، از برخی قرائن داخلی یا خارجی برخوردار باشند که موجبات وثوق به صدور آن احادیث را فراهم آورند.
هرچند وقتی روایتی مرسل نقل شود، اعتبار آن در فقه (استنباط احکام شرعی که اموری تعبدی اند) مورد تأمل قرار می گیرد؛ ولی عدم اعتبار فقهی سند یک روایت، به معنای باطل بودن آن روایت و عدم صحت استناد بدان، به عنوان قرینه و مؤیدی در اثبات وقوع حوادث تاریخی نیست.
احادیث ضعیف همدیگر را تقویت میکنند؛ یعنی از جمع قرائن ضعیف در کنار هم، می توان به نوعی اطمینان عرفی رسید که از آن به «تراکم ظنون» تعبیر می شود.
اهل سنت نیز این قاعده را به کار برده و از آن چنین تعبیر می کنند: «قوی بغضها بغض. یعنی قاعدة احادی ضعیف همدیگر را تقویت میکنند».
در بسیاری از موارد، ابن حجر عسقلانی، ابن قدامه در کتاب المغنی، سرخی در کتاب المبسوط، ابن عابدین در حاشیه رد المختار، و... روی یک موضوع، چند روایت را مطرح کرده و میگویند: گرچه تک تک روایات ضعیف هستند، ولی وقتی در کنار هم قرار می گیرند، مسأله را تثبیت میکنند.
نکته دوم) آراء متکلمین شیعه، از همان زمان حیاتشان در معرض نقد علمای اهل سنت قرار داشته است؛ لذا وقتی متکلمین شیعه در یک بحث اعتقادی همچون امامت و خلافت . که محل اختلاف نظر میان فرق اسلامی است -، به وقوع حادثه احراق، تصریح و تأکید می کنند؛ بدین معناست که: پیش از ابراز آن، همه ضوابط علمی را در اظهار نظر خود رعایت کرده و تمامی نقلها و احادیث مرتبط را از نظر سند و دلالت، مورد بررسی دقیق قرار داده و پس از کاوش های علمی عمیق و همه جانبه، نظر خود را اظهار کرده اند.
نکته سوم) آراء متکلمین شیعه در زمینه وقوع احراق را بر مبنای آنچه در کتب اصولی (اصول فقه) پیرامون «شهرت عملی» و نقش آن در حجیت بخشیدن به احادیث فقهی گفته شده است، جابر ضعف احتمالی سند برخی روایات حاکی از وقوع احراق دانسته و برای این قبیل اخبار، قائل به حجیت میگردیم؛ زیرا آنچه اصولیین شیعه در این زمینه مطرح فرموده اند، اختصاص به روایات فقهی نداشته و قابل تسری به احادیث احراق نیز می باشد.
دقت بفرمایید: روایتی که سندی ضعیف داشته باشد، حجت نیست؛ اما وقتی اعاظم فقها (قدمای امامیه) بر اساس آن روایت ضعیف، فتوا صادر کنند، آن روایت، «شهرت عملی» می یابد، که این شهر عملی، هم جبران کننده ضعف احتمالی سند حدیث به شمار می آید و هم حدیث ضعیف را «حدی مقبول» نام می نهد. هرچند این قاعده در فقه مطرح است؛ اما قابل تسری به سایر احادیث (موضوعات غیر فقهی) نیز می باشد.(2)
به نمونه هایی از تصریح به وقوع احراق در منابع امامیه، توجه فرمایید
در کتاب های «الشافی فی الإمامه» و «تلخیص الشافی» می خوانیم: «وأى اختیار لمن یحرق علیه بابه حتى یبایعه» و کسی که درب خانه اش به آتش کشیده می شود تا بیعت کند، چه اختیاری دارد؟در کتاب «مثالب النواصب» می خوانیم:« وضعوا نارا على باب على علیه السلام» .. آتشی بر درب خانه على علیه السلام قرار دادند...
در کتاب های «تجرید العقائد» و «شرح التجرید»؟ می خوانیم:« وبعث إلى بیت أمیرالمؤمنین علیه السلام لما امتنع من البیعةفأضرم فیه النار..» هنگامی که حضرت علی (علیه السلام) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، به سوی خانه او فرستاد و در آن، آتش افروخت...
در کتاب «قواعد عقائد آل محمد علیهم السلام»؟ می خوانیم: أنه علیه السلام ما خرج من بیته حتى أحرق بابه . او از خانه اش بیرون نیامد تا اینکه درب خانه اش به آتش کشیده شد...
در کتاب «النافع یوم الحشر» می خوانیم: «فأضرموا فی بیته النار و أخرجوه قهرا»(3) پس در خانه اش آتش افروختند و او را به زور بیرون آوردند.
در کتاب «المجلی» می خوانیم: و أحرق بیت فاطمة علیها السلام و دخل بغیر إذنها..(4) و خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) را سوزاند و بدون اجازه او، وارد [آن] شد..
در کتاب «مفتاح الباب» می خوانیم: «أضرم فیه النار و فیه سیدة نساء العالمین علیها السلام.» پس در آن آتش افروخت؛ در حالی که بانوی زنان عالم، در آن خانه بود.
در کتاب «الحاشیة على شرح التجرید» می خوانیم: «وکان الإضرام محققا..» و آتش زدن [درب خانه حضرت زهرا (علیها السلام)] قطعی است...
در کتاب «أنساب النواصب» می خوانیم: «إنهم أحرقوا الباب ودخلوا الدار..»(5) آنها درب را سوزاندند و وارد خانه شدند.
در کتاب «علم الیقین» می خوانیم: وإضرامه النار فی بیت علی علیه السلام (6) و آتش افروختن او در خانه على علیه السلام ...
در کتاب «الرسائل الإعتقادیه» می خوانیم: «فأضرم فی النار و فیه فاطمة علیها السلام .... (7) و در آن آتش افروخت؛ در حالی که فاطمه (علیها السلام) در آن بود
هجوم اصلی به روایت سلمان فارسی
سلمان فارسی روایت می کند که: وقتى على علیه السّلام خوار کردن مردم و ترک یارى او، و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانه نشینى اختیار کرد. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعى دارد که سراغ على بفرستى تا بیعت کند، چرا که کسى جز او و این چهار نفر (حضرت علی (ع)، حضرت زهرا(س) و فرزندانشان) باقى نمانده مگر آنکه بیعت کردهاند.
ابوبکر -که در میان آن دو نرمخوتر و سازشکارتر و دوراندیشتر بود، و دیگرى (عمر) تندخوتر و غلیظتر و خشنتر بود- گفت: چه کسى را سراغ او بفرستیم؟ عمر گفت: قُنفذ را مى فرستیم. او مردى تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بنى عدى بن کعب (عمر نیز از همین طایفه است) است.
ابوبکر، قنفذ را نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام فرستاد و عده اى کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالى که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ آنجا ماند.
آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خوددارى کردیم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه کار است؟! سپس به مردمى که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه علیهماالسّلام قرار دادند. سپس عمر ندا کرد بطورى که على و فاطمه علیهماالسّلام بشنوند و گفت: «بخدا قسم اى على باید خارج شوى و با خلیفه پیامبر بیعت کنى وگرنه خانه را با خودتان به آتش مى کشم»! حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گر نه خانه تان را به آتش مى کشیم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمى ترسى که به خانه من وارد مى شوى»؟! ولى عمر ابا کرد از اینکه برگردد.
عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ور ساخت! و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام در مقابل او در آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول اللَّه»! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله کرد: «یا ابتاه»! عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى کردند»!
على علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد. ولى سخن پیامبر صلى اللَّه علیه وآله و وصیتى را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاک، قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى که از طرف خداوند گذشته و عهدى که پیامبر با من نموده است، مى دانستى که تو نمى توانى به خانه من داخل شوى».
عمر فرستاد و کمک خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند. قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالى که مى ترسید على علیه السّلام با شمشیر سراغش بیاید چرا که شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى دانست.
ابوبکر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بیرون آمد (دست نگه دار) وگرنه در خانه اش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على علیه السّلام سراغ شمشیرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند، و با عدّه زیادشان بر سر او ریختند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند!!
حضرت زهرا علیها السّلام جلو در خانه، بین مردم و امیرالمؤمنین علیه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، بطورى که وقتى حضرت از دنیا مى رفت در بازویش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود!
سپس على علیه السّلام را بردند و به شدت او را مى کشیدند، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند. و این در حالى بود که عمر بالاى سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود، و خالد بن ولید و ابو عبیدة بن جراح و سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.
سلیم بن قیس هلالی مىگوید: به سلمان گفتم: آیا بدون اجازه به خانه فاطمه علیها السّلام وارد شدند»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و این در حالى بود که او «خمار» نداشت. [۲۱] حضرت زهرا علیها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى کردند در حالى که هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است».
سلمان مى گوید: ابوبکر و اطرافیانش را دیدم که مى گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود. در میان آنان کسى نبود مگر آنکه گریه مى کرد جز عمر و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه و عمر مىگفت: ما را با زنان و رأى آنان کارى نیست!!
سلمان مى گوید: على علیه السّلام را نزد ابوبکر رسانیدند در حالى که مى فرمود: بخدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار مى گرفت مى دانستید که هرگز به این کار دست نمى یابید. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى کنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن مى شد جمعیت شما را متفرّق مى ساختم، ولى خدا لعنت کند اقوامى را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند.
ابوبکر تا چشمش به على علیه السّلام افتاد فریاد زد: «او را رها کنید»! على علیه السّلام فرمود: اى ابوبکر، چه زود جاى پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بیعت خویش دعوت مى نمایى؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر با من بیعت نکردى؟
وقتى على علیه السّلام را به نزد ابو بکر رسانیدند عمر بصورت اهانت آمیزى گفت: «بیعت کن و این اباطیل را رها کن»!
على علیه السّلام فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: ترا با ذلّت و خوارى مىکشیم! فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشتهاید! ابوبکر گفت: بنده خدا بودن درست است، ولى به برادر پیامبر بودن اقرار نمىکنیم! فرمود: آیا انکار مىکنید که پیامبر صلى اللَّه علیه وآله بین من و خودش برادرى قرار داد؟ گفتند: «آرى»! و حضرت این مطلب را سه مرتبه بر ایشان تکرار کرد.
سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: اى گروه مسلمانان و اى مهاجرین و انصار، شما را بخدا قسم مىدهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر شنیدید که آن مطالب را مىفرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى فرمود؟
سپس على علیه السّلام آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه وآله علنى براى عموم مردم در باره او فرموده بود چیزى باقى نگذاشت مگر آنکه براى آنان یادآور شد. (و مردم در باره همه آنها اقرار کردند و) گفتند: بلى، بخدا قسم ....».[8]
هجوم اصلی در روایات شیعه
طبری آملی در «دلائل الامامة» می گوید: عمر در ضمن نامه ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می کند: «... به فاطمه که پشت در بود گفتم:
اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم، یا علی را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم خانه را به آتش میکشم.
همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، ناله او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه های علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم.
با پای خودم لگد بر در زدم ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای ناله فاطمه را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد.
در آن حال فاطمه می گفت: «یا ابتاه! یا رسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقد والله قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» (ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.)
وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونهای کرده بود که گوئی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی به صورت او زدم که به زمین افتاد...».[9]
خصیبی در «الهدایة الکبری» و بحرانی
در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق علیه السلام نوشته اند: عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا اینکه در به پهلوی فاطمه سلام الله علیها اصابت کرد، در حالی که او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد به طوری که گوشواره اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت:
وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تُکذَّب و تُضرب و یُقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می کشند.» امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت:
بانویت فاطمه را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی می گوید: امام صادق علیه السّلام آن چنان می گریست که محاسنش از اشک تر شد.[10]
شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه وآله با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیرالمؤمنین علیه السّلام آورده است که: به همراه فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله بودیم.
ناگهان رسول الله به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر فرق تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه گریستم.[11]
سید بن طاووس در بخشی از زیارت نامه خود می نویسد: «... وَ صَلِّ عَلَی الْبَتولِ الطاهِرَة، الصِدیْقَةِ المَعْصُومَة، التَقیّةِ النَّقیَّة، الرَضیّة المَرْضیَّة، الزَکیَّةِ الرَشیْدَة، المَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَة، المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمْنُوعَةِ اِرْثُها، المَکْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها، المَقْتُولِ وَلَدُها...؛ ...
درود فرست بر بتول پاک، صدّیقه، معصومه، پرهیزکار، پاکیزه، خشنود از حق، خدا خشنود از او، پاک تربیت، رشیده، مظلومه، دشمن چیره، غصب شده حق، منع شده از ارث، پهلو شکسته، ستم شده به شوهرش، کشته شده فرزندش،...».[12]
پینوشتها:
1- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی ، صص ۳۷۶-۳۷۷.
۲- فضائل و مصائب حضرت زهرا (علیها السلام) ص ۷۵.
3 - النافع یوم الحشر ، ص ۴۹.
4 - المجلی، ص ۴۱۷.
5- أنساب النواصب، ص ۴۵، و ص ۹۵.
6- علم الیقین، ج ۲، ص ۷۰۰.
7- الرسائل الإعتقادیه، ج ۱، ص ۳۰۱، ص ۴۴۴، ص ۴۴۶، ص ۴۶۵.
8.اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ص ۲۲۶-۲۳۲.
9.طبری، دلائل الامامه، ج ۲؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۹۳؛ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۲۶.
10.خصیبی، الهدایه الکبری، ص ۴۰۸، بحرانی، العوالم، ج ۱۱، ص ۴۴۲.
11.امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۵۱؛ ابن نما حلی، ذوب النضار ص ۱۱؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴ ص۱۴۹.
12.إقبال الأعمال، ص ۶۲۳.
منبع:
راهنمای یاوران فاطمیه (مجموعه پرسش و پاسخ های پژوهشی)، به اهتمام: علی لباف، چاپ سوم، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، 1390ش، صص 133-127
https://fa.wikishia.net/viewواقعه هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)
https://wiki.ahlolbait.com/هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
این مقاله در تاریخ 1403/10/ برور رسانی شده است.