غديراز منظر عالمان اهل سنت(2)
نويسنده:دكتر سيد عسكري حسيني مقدم*
د) حديث غديرخم در منابع اهل سنت
نكته قابل توجه اينكه بيشتر محدثان اهل سنت اين حديث را نقل كردهاند. ما در اين گفتار با توجه به محدوديت نوشتاري، به برخي از اين احاديث به طور گذرا اشاره ميكنيم:
1. احمد بن حنبل (امام فرقه حنابله) متوفاي241ه.ق در كتاب مسند به طور گسترده به بيان حديث غدير پرداخته است. وي در جلد اول كتابش، بيش از دوازده حديث با چندين سند از صحابه ي بزرگ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را روايت كرده است. در اين احاديث بيش از سي تن از صحابه بر صحت غدير شهادت دادهاند؛ از جمله آن افراد، سعيد بن وهب، زيد بن يثيع، زاذان بن عمر، ابوطفيل، عبدالرحمن بن ابيليلي، براء بن عازب، زيد بن ارقم، ابونعيم، رياح بن حرث و ابوايوب انصاري است.
عطيه ي كوفي مي گويد: از زيد بن ارقم خواستم حديثي در شأن و منزلت علي عليه السّلام در روز غدير بگويد، گفت: ما در جحفه با پيامبر صلي الله عليه و آله بوديم.پيامبر صلي الله عليه و آله بازوي علي عليه السّلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» (احمد بن حنبل، [بيتا]، ج1،صص84، 88 و118، ج4، صص381 و270، ج5، ص419).
2. ابو جعفر اسكافي معتزلي متوفاي 220ه.ق در كتاب المعيار و الموازنه
حديث غدير را از احاديث متواتر در بين مسلمانان قلمداد كرده است و در جواب كساني كه معتقدند: منظور حديث، دوستي حضرت علي عليه السّلام است نه ولايت او، ميگويد: اول حديث و آخر آن، اين سخن را باطل ميكند؛ زيرا در آغاز حديث، پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «الست اولي بالمؤمنين من انفسهم؟» آيا من از مؤمنان به خودشان نزديك تر نيستم؟ همين طور در آخر حديث مي فرمايند: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»: خداوندا دوست بدار كسي كه علي را دوست مي دارد و دشمني كن با كسي كه با علي عليه السّلام دشمني ميكند.جداي از اين، تبريك عمر به علي عليه السّلام كه با جمله «بخ بخ» آغاز شده بود، بر آن دلالت دارد(اسكافي، [بيتا]، ص26).
3. ابن شيبه كوفي متوفاي 235ه.ق در كتاب المصنف، حديث غدير را با چندين سند، از ابوايوب انصاري، سعد بن ابي وقاص، بريده، جابربن عبدالله انصاري، ابوهريره، عبدالله بن شداد، ابنعباس، رياح بن حارث، براء بن عازب و زيد بن يثيع با عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه» در بيش از ده حديث آورده است(ابن ابي شيبه كوفي، [بيتا]، ج7، صص495 و502).
4. ابي عاصم ضحاك متوفاي287ه.ق در كتاب اسنه بيش از 33حديث با سند خودش از زيد بن ارقم، ابن عباس، ابن عمرو، عبدالله بن بريده، ابوايوب انصاري،جابر بن عبدالله انصاري، ابوهريره، سعد بن ابي وقاص، ابوسعيد و... آورده است و حديث غدير را با عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه» نقل كرده است. او در ادامه ميگويد: حديث غدير، حديث صحيحي است كه از سوي گروهي از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است. ابن عاصم همچنين برخي از احاديث را با چند سند نقل كرده و سند آنها را جزء سلسله ي احاديث صحيحه بيان نموده است(ضحّاك، 1412ق، صص552، 590-596).
وي همچنين در كتاب اللاحاد والمثاني، حديث غدير را با چند سند از صحابه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده است(ضحاك، [بيتا]، ج4، ص325).
5. ترمذي(محمد بن عيسي) متوفاي279ه.ق از محدثان برجسته اهل سنت و يكي از نويسندگان صحاح سته در كتاب سنن ترمذي، حديث غدير را با چند سند از زيد بن ارقم، ابوطفيل و ابي سريحه نقل كرده است(ترمذي، [بيتا]، ج5، ص297).
6. ابن ماجه (محمد بن يزيد قزويني)متوفاي 275ه.ق يكي از نويسندگان صحاح سته و از محدثان بزرگ اهل سنت، در دو مورد حديث غدير را با عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه، هذا ولي من انا مولاه» بيان كرده است(ابن ماجه، [بيتا]، ج1، صص43 و45).
7. ابن قتيبه(امام ابو محمد عبدالله بن مسلم) متوفاي376ه.ق در كتاب تأويل مختلف الحديث، حديث غدير را نقل كرده است(دينوري، [بيتا]، صص14 و44).
8. نسائي شافعي (ابوعبدالرحمن احمد بن شعيب) متوفاي303ه.ق از محدثان معروف اهل سنت در كتاب السنن الكبري حديث غدير را با چندين سند، در بيش از پانزده حديث از صحابه بزرگ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده است(بيهقي، [بيتا]، ج5، صص45 و108).
وي همچنين در كتاب خصائص اميرالمؤمنين، حديث غدير را از طرق مختلف به طور گسترده بيان كرده است(نسايي، [بيتا]، صص50، 64، 92-95 و 100-132).
9. ابو داوود طيالسي متوفاي204ه.ق از محدثان برجسته اهل سنت با چهار سند حديث غدير و داستان عمامه گذاري او را از ابوراشد حبراني آورده است(طيالسي، [بيتا]، ص23).
10. بيهقي(احمد بن حسين بن علي)متوفاي 458ه.ق در كتاب السنن الكبري با پنج سند، حديث غدير و داستان عمامه گذاري علي عليه السّلام را بيان نموده است(بيهقي، [بيتا]، ج1، ص14).
11. طبراني(سليمان بن احمد) متوفاي360ه.ق از محدثان معروف و برجسته اهلسنت، در چندين كتاب معتبرش، حديث غدير را با چندين سند از صحابه بزرگ اهل سنت، با چند عبارت «منكنت مولاه فعلي مولاه، من كنت مولاه فهذا مولاه» نقل كرده است(ر.ك به: طبراني، [بيتا]، «الف»، ج1، ص65 و71/ همو، [بيتا]، «ب»، ج1، ص112، ج2، صص24،275، 324 و368، ج6، ص218 و ج7، ص70/ همو، [بيتا]، «ج»، ج2، ص357،ج3، ص179، ج4، ص17، ج5، صص166و170، ج12، ص78 و ج19، ص291/طبراني، 1417ه.ق، ج3، ص223).
12. هيثمي(نورالدين) متوفاي 708 ه.ق در كتاب مجمعالزوائد و منبعالروائد، حديث غدير را با چندين سند، از 29 نفر از صحابه بزرگ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در 33حديث بيان كرده است(هيثمي، [بيتا]، ج9، ص103-109).
13. حاكم نيشابوري متوفاي 405ه.ق در كتاب المستدرك حديث غدير را با دوازده سند، از ابوطفيل و زيد بن ارقم و با پنج سند از ابن واثقه و با نه سند از سعيد بن جبير از ابن عباس از بريده و با سه سند از يحيي بن جحده از زيد بن ارقم ذكر كرده است و در پايان حديث نوشته است: اين حديث، صحيح است(حاكم نيشابوري، [بيتا]، ج،صص109، 110 و533).
14. ابن حجر عسقلاني متوفاي 852ه.ق در كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري، بعد از بيان فضائل و مناقب علي عليه السّلام و نقل ده حديث در اين باب، به بيان حديث غدير ميپردازد و مينويسد: اين حديث را ترمذي و نسائي نقل كردهاند و از طرق بسياري روايت شده و ابن عقده در كتاب مفرد آن را به طور گسترده بيان كرده است و بسياري از اسناد آن صحيح و حسن است و آن را از امام احمد بن حنبل روايت كرده و گفته است:آنچه در مورد علي عليه السّلام گفتهايم، در مورد كسي از صحابه نگفتهايم(ابن حجر عسقلاني، 1405ه.ق، ج7، ص61).
15. ابن ابي الحديد متوفاي 656ه.ق از علماي بزرگ اهل سنت، در كتاب شرح نهجالبلاغه، داستان غدير را بعد از مسئله ي خلافت ابوبكر و عمر و عثمان بيان كرده و نظر اماميه را در مورد خلافت مطرح نموده است و از شريك بن عبدالله روايت كرده كه دوازده نفر از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله شهادت دادند: در غديرخم، پيامبر صلي الله عليه و آله دست علي عليه السّلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولي فهذا علي مولاه» (ابنابيالحديد، [بيتا]، ج2، ص289، ج3، ص208، ج4، ص74، ج6، ص168، ج8، ص21، ج12، ص88).
ابن ابي الحديد همچنين داستان احتجاج علي عليه السّلام با طلحه و زبير و عايشه را در جنگ جمل بيان كرده است(همان، ج17، ص174) و گفته است: معاويه در يوم الغدير حاضر بود، چون با مسلمانان در حجةالوداع بود(همان، ج18، ص24). در داستان رحبه در كوفه، علي عليه السّلام فرمود: آيا شما جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» را نشنيديد؟ گروهي بر آن شهادت دادند. علي عليه السّلام به انس بن مالك گفت: تو هم حاضر بودي، چرا شهادت ندادي؟مالك گفت:اي اميرالمؤمنين! سن من زياد شده و بسياري از مطالب را فراموش كردهام. حضرت فرمود: اگر دروغ گفتي، خداوند تو را بيضاء كند. در تاريخ ثبت شد كه انس بن مالك به بيماري برص مبتلا شد(همان، ج19، ص217).
16. واحدي نيشابوري(ابوالحسن علي بن احمد) متوفاي 468ه.ق در اسباب نزول الايات، در ذيل آيه شريفه «يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أنزِلَ...» با شش سند از عطيه و ابوسعيد خدري روايت كرده است: اين آيه در روز غدير خم در مورد حضرت علي عليه السّلام نازل شده است(واحد نيشابوري، 1388ه.ق، ص135).
17. حاكم حسكاني(عبيدالله بن احمد) متوفاي قرن پنجم در ذيل آيه شريفه «أليَومَ أكمَلتُ لَكُم دِينَكُم...» گفته است: ابوهريره روايت كرده است: كسي كه روز
18 ذيالحجه روزه بگيرد، خداوند براي او شصت روز روزه مينويسد و 18ذيالحجه روز غدير خم است كه پيامبر صلي الله عليه و آله دست علي عليه السّلام را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». حسكاني، سپس بيش از 26روايت با اسناد متعدد از صحابه بزرگ پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد حديث غدير ذكر ميكند كه در نوع خود كم نظير است(حاكم حسكاني، 1411ه.ق، ج1، ص200-235).
وي در ذيل آيه شريفه «يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أنزِلَ إلَيكَ...» نيز احاديث بسياري (بيش از هفت حديث) از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه اين آيه ي شريفه نيز در روز غدير خم در مورد علي عليه السّلام نازل شده است(همان، ج1، ص249-258). وي همچنين در ذيل آيه شريفه «سَألَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِّلكَافِرينَ لَيسَ لَهُ دَافِعٌ» (معراج:70) به سند خويش از سفيان بن عينيه روايت ميكند:
وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، علي عليه السّلام را در روز غدير منصوب كرد، نعمان بن حرث فهري بر پيامبر صلي الله عليه و آله وارد شد و گفت: ما را به شهادت بر يگانگي خداوند و رسالت خودت و انجام نماز و روزه و جهاد و حج و زكات فرمان دادي و ما قبول كرديم تا اينكه اين غلام را منصوب كردي و گفتي: «من كنت مولاه فهذا مولاه». آيا اين سخن تو بود يا از سوي خداوند؟ حضرت فرمودند: از سوي خدا بود. سپس نعمان سه بار گفت: اين جمله از خدا نيست و از نزد پيامبر صلي الله عليه و آله رفت و گفت: خداوندا، اگر اين مطلب حق است و از طرف توست، بر ما سنگي از آسمان يا عذاب دردناكي به ما بده. سپس سنگي بر سرش فرود آمد و او را كشت و اين آيه ي شريفه نازل شد.(1) وي در ادامه ي اين روايت، هشت حديث در مورد غدير خم نقل كرده است(همان، ج2، ص282-392).
18. ابن قتيبه دينوري متوفاي 276ه.ق در كتاب تاريخ الخلفاء (الامامه والسياسه) نقل ميكند: مردي از همدان به نام «برد» بر معاويه وارد شد، ديد عمرو بن عاص در مورد علي عليه السّلام صحبت ميكند. به عمرو گفت: بزرگان ما از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». آيا اين سخن درست است يا خير؟ عمرو گفت: آري، اين سخن درست است و من بر آن اضافه ميكنم كه مناقب هيچ يك از صحابه، مانند علي نيست. مرد همداني به شهرش برگشت و گفت: علي بر حق است، از او تبعيت كنيد(سپهر، 1384، ج1، ص129).
19. جلال الدين سيوطي متوفاي911ه.ق از مفسران و محدثان بزرگ اهل سنت در تفسير معروف الدُّر المنثور گفته است: ابن عساكر با سندش از ابوسعيد خدري روايت كرده است: وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله، علي عليه السّلام را در روز غديرخم بر ولايت منصوب كرد، جبرئيل نازل شد و آيه ي شريفه «اليَومَ أكمَلتُ لَكُم دِينَكُم...» را تلاوت كرد(سيوطي، [بيتا]، ج2، ص259). وي در ذيل آيه ي شريفه «يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أنزِلَ...» نيز از ابوسعيد خدري روايت ميكند كه اين آيه ي شريفه در روز عيد غديرخم در مورد حضرت علي عليه السّلام نازل شده است(همان، ج2، ص298 و ج5، ص182).
20. متقي هندي متوفاي 975ه.ق در كتاب كنزالعمال بعد از نقل حديث ثقلين، بيش از بيست حديث، با چندين سند در مورد حديث غدير بيان كرده است(ر.ك به: متقي هندي، [بيتا]، ج1، ص187-189، ج5، ص290، ج11، صص333، 601 و607- 610، ج13، صص104، 105 و 131-134).
ساير منابع:
21. عبدالرزاق متوفاي211ه.ق در كتاب المصنف، ج11، ص255.
22. محمد بن عاصم ثقفي اصبهاني متوفاي 262ه.ق در كتاب جزء ابن عاصم، ص126.
23. ابويعلي تميمي متوفاي 307ه.ق در كتاب مسند ابويعلي، ج1، ص429.
24. ابن حماد دولابي متوفاي 310ه.ق در كتاب الذرية الطاهره، ص121.
25. حميري متوفاي 323ه.ق در كتاب جزءالحميري، ص34-35.
26. حسين بن اسماعيل محاملي متوفاي330ه.ق در كتاب امالي، صص85 و161.
27. ابن حيان(علاءالدين علي بن حيان) متوفاي 739ه.ق در كتاب صحيح ابن حيان، ج15، ص376.
28. حاكم نيشابوري متوفاي 405ه.ق در كتاب معرفة علوم الحديث، ص5.
29. زرندي حنفي متوفاي 750ه.ق، در كتاب نظم دُرر المسمطين، ص77.
30. هيثمي متوفاي807ه.ق در كتاب مواردالظمان، ص543-544.
31. جلالالدين سيوطي متوفاي911ه.ق در كتاب الجامعالصغير، ج2، صص178 و642.
32. عبدالرئوف المناوي متوفاي1331ه.ق در كتاب فيضالقدير، ج1، ص69 و ج6، ص282.
33. عجلوني متوفاي1162ه.ق در كتاب كشفالخطاء و مزيل الالباس، ج2، ص274.
34. كتاني(محمد بن جعفر) متوفاي 345 در كتاب نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ص194-195.
35. مغربي(احمد بن صديق) متوفاي 1380ه.ق در كتاب فتح الملك العلي، ص154.
36. عبدالدين محمد عمادي حسني(معاصر) در كتاب ارغامالمبتدع، ص58.
37. حسن بن علي سقاف(معاصر) در كتاب البشاره و الاتحاف ص 28 و در كتاب رفع شبهة التشبيه، ص241.
38. شيخ محمود ابوريه(معاصر) در كتاب اضواء علي السنة المحمديه، ص217.
39. علي بن محمد علوي(معاصر) در كتاب رفع الارتياب عن حديث الباب، صص33 و 38.
40. ابوجعفر نحاث متوفاي 338 در كتاب معاني القرآن، ج2، ص 325 و ج6، ص410.
41. قرطبي(ابوعبدالله) متوفاي671ه.ق در كتاب الجامعة الاحكام القرآن(معروف به تفسير قرطبي) ج1، ص266 و ج18، ص278.
42. شوكاني(محمد بن علي) متوفاي1250ه.ق در كتاب فتح القدير، ج2، ص60، ج4، ص263.
43. امام فخر رازي متوفاي 606ه.ق در كتاب المحصول، ج4، ص297.
44. محمد بن سعد متوفاي 230ه.ق در طبقات الكبري، ج5، ص320.
45. عصفري(خليفة بن خياط) متوفاي240ه.ق در تاريخ خليفه، ص361.
46. بخاري(ابوعبدالله) متوفاي 256 در تاريخالكبير، ج1، ص375، ج4، ص193 و ج6، ص241.
47. محمد بن عمرو عقيلي مكي متوفاي322ه.ق در الضعفاء الكبير، ج3، ص271.
48. شيخ الاسلام رازي متوفاي 327ه.ق در الجرج والتعديل، ج9، ص432.
49. جوجاني(ابواحمد عبدالله بن عدي) متوفاي 365ه.ق در الكامل في ضعفاء الرجال، ج3، صص80 و256، ج4، صص12 و173، ج5، صص33 و122، ج6، صص82، 216، 350، 381 و413.
50. دار قطني(علي بن عمر) متوفاي 385ه.ق در العللالوارده، ج3، ص234 و ج4، ص91.
51. خطيب بغدادي متوفاي463ه.ق در تاريخ بغداد، ج3، ص94، ج7، ص389، ج8، ص284، ج14، صص239 و240.
52. ابن عساكري متوفاي571ه.ق در تاريخ مدينه دمشق، ج13، صص69 و70، ج18، ص138، ج25، ص108، ج26، ص428، ج38، ص414، ج42، ص100-102، ج45، ص344.
53. ابن اثير متوفاي630ه.ق در اسدالغابه، ج1، صص308 و368، و ج2، ص232، ج3، صص92، 93 و114، ج3، صص274 و307 و ج4، ص28، ج5، صص4، 205، 276 و383.
54. ابن بخار بغدادي متوفاي643ه.ق در ذيل تاريخ بغداد، ج3، ص10.
55. مزي(ابوحجاج) متوفاي742ه.ق در تهذيبالكمال، ج3، ص441.
اينها، تنها بخشي از منابع مشهور و معتبر اهل سنت است كه حديث غدير را بيان كردهاند و به توضيح و تفسير آن پرداختهاند. برخي از نويسندگان آن، با
احترام و تمجيد از آن گذشتهاند و برخي ديگر به نقد و بررسي آن اكتفا كردهاند و جمعي نيز آن را از احاديث متواتر و مشهور دانستهاند و گروهي آن را از احاديث كم نظير و نادر قلمداد كردهاند و بعضي آن را از مناقب علي عليه السّلام شمردهاند كه كسي از صحابه با آن برابري نميكند و تعدادي آن را از حوادث نادر جهان اسلام كه غير قابل انكار است، معرفي كردهاند.
صحابهاي كه حديث غدير، به طُرق متعدد از آن نقل شده است، از صحابه ي معروف و راويان بنام پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هستند كه غبار و ترديدي در آن نيست. بسياري از دانشمندان، اين حديث را، نه تنها با يك سند، بلكه با چندين سند معتبر نقل كردهاند.
ناقلان حديث غدير نيز از گروههاي متعددند. برخي از آنان از محدثان بزرگ اهل سنت و از نويسندگان صحاح سته، بعضي از آنان از مفسران معروف و مشهور و گروهي از آنان از فقهاي بنام و پرآوازه، و از امامان فرقههاي چهارگانه اهل سنت و جمعي، از مورخان مشهور و صاحبنام بودهاند.
آيا با وجود اين همه مواردي كه حديث غدير از ناحيه ي اهل سنت و كساني كه اعتقاد به امامت بلافصل علي عليه السّلام ندارند، نقل شده است، ميتوان در اصل حادثه ي غدير و حديث غدير ترديد و اشكال كرد؟! آيا ميتوان با توجيهات سطحي، حقايق غدير را مخفي كرد؟ حقيقتي كه به قدمت تاريخ اسلام، بلند و طولاني است و بر تارك زرين آن همچون نوري ميدرخشد؟ آيا ميتوان مظلوميتي بالاتر از مظلوميت علي عليه السّلام سراغ گرفت؟
الحق علي عليه السّلام شخصيتي بزرگ و بي نظير است كه در عين خفاء، آشكار و در عين آشكاري، مخفي است؛ با اينكه بسياري از حاكمان و خلفا، تلاش فراواني در محو و نابودي نام علي عليه السّلام داشتهاند و در طول تاريخ، قوانين و مجازات سنگين و سختي براي آن تدوين كردهاند، ولي با اين همه، نام او پرآوازه ترين نام ها و خاطره ي
او برترين خاطرهها بوده و هست.
در پايان اين سؤال پيش ميآيد كه: چرا با وجود اين همه روايت در منابع متعدد، اهل سنت به ولايت علي عليه السّلام رضايت ندادند و آن حضرت را خليفه پيامبر صلي الله عليه و آله معرفي نكردهاند؟
هدف ما در اين گفتار، بررسي حديث غدير در منابع معتبر اهل سنت و بررسي دلالت آن بوده است كه انشاءالله در گفتاري ديگر تحقيق و تحليل خواهد شد؛ با اين همه بايد به اين نكات توجه داشت كه:
اولاً: بسياري از صحابه بزرگ و معتمد پيامبر بزرگ اسلام، چون سلمان، ابوذر، مقداد و جابر بن عبدالله انصاري و... مطابق حديث غدير عمل كردهاند و بر خلافت و ولايت آن حضرت رضايت دادند.
ثانياً: هيچ گاه انكار، دليل نفي و نبود نميتواند باشد؛ همان طور كه انكار خداوند دليل بر نبود خداوند نيست.
علاوه بر آن، حتي در امور بديهي نيز افرادي منكر آن ميباشند. نمونه ي آن انكار سوفسطائيان بر وجود جهان است؛ لذا انكار، هيچگاه دليل بر حقانيت و صحت و يا نفي آن نخواهد بود.
ثالثاً: اغراض و اهداف سياسي و توجه به منافع شخصي و قبيلهاي در طول تاريخ سبب بسياري از انكارها بوده است. با كدام دليل و مدرك معتبر، مشركان و كافران منكر پيامبر صلي الله عليه و آله اسلام شدند؟ با كدام سند مردم شام، علي عليه السّلام را سب و لعن ميكردند؟ با كدام دليل مردم كوفه و شام حسين بن علي عليه السّلام را خارجي خواندند و او را با 72 يار وفادار با بدترين روش در كربلا شهيد كردند؟ با كدام مدرك جسد حسن بن علي عليه السّلام را تيرباران كردند؟ و صدها سؤال ديگر كه بررسي آن از اين بحث خارج است و انشاءالله در گفتاري ديگر به بررسي آن خواهيم پرداخت.
نتيجه
حادثه غديرخم، نه تنها در منابع معتبر شيعه به طور گسترده آمده است، بلكه در منابع معتبر اهل سنت نيز به طور مبسوط توسط بسياري از عالمان بزرگ اهل سنت، ذكر شده است. دانشمندان بزرگ سني كه حادثه غدير را بيان كردهاند، از گروههاي مختلف بودهاند. برخي از آنان محدث و بعضي مورخ و گروهي مفسر و جمعي سيره نويس و تعدادي از اهل لغت و بخشي از فقهاي بزرگ بودهاند؛ لذا فقط از يك طبقه و يك گروه، حادثه غدير را نقل نكردهاند و از آن، اين مطلب به دست ميآيد كه حادثه غدير، علي رغم دشمني هاي فراوان گروهي از افراد لجوج و كم خرد، آن قدر حادثه ي مهم و مورد توجه عام و خاص بوده است كه گروه هاي مختلف علما آن را بيان كردهاند. ما در اين گفتار بيش از پنجاه منبع معتبر و دست اول از منابع اهل سنت را كه حادثه غدير در آن مطرح شده است، آوردهايم.
اينها، تنها بخشي از منابع مشهور و معتبر اهل سنت است كه حديث غدير را بيان كردهاند و به توضيح و تفسير آن پرداختهاند. برخي از نويسندگان آن، با احترام و تمجيد از آن گذشتهاند و برخي ديگر به نقد و بررسي آن اكتفا كردهاند و جمعي نيز آن را از احاديث متواتر و مشهور دانستهاند، و گروهي آن را از احاديث كم نظير و نادر قلمداد كردهاند و بعضي آن را از مناقب علي عليه السّلام شمردهاند كه كسي
از صحابه با آن برابري نمي كند و تعدادي آن را از حوادث نادر جهان اسلام كه غيرقابل انكار است، معرفي كردهاند. صحابهاي كه حديث غدير به طرق متعدد از آن نقل شده است، از صحابه معروف و راويان بنام پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هستند كه غبار و ترديدي در آن نيست. بسياري از دانشمندان، اين حديث را، نه تنها با يك سند، بلكه با چندين سند معتبر، نقل كردهاند.
منابع:
* القرآنالكريم.
1. امدي، علي بن محمد؛ الاحكام؛ بيروت: مؤسسه النور، 1387ق.
2. ابن ابي الحديد؛ شرح نهجالبلاغه؛ بيروت: داراحياء الكتب العربيه، [بيتا].
3. ابن ابي شيبه كوفي؛ لامصنف؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
4. ابن اثير، علي؛ اسدالغابه؛ تهران: اسماعيليان، [بيتا].
5. ابن الجارود نيشابوري؛ المنتقي؛ بيروت: مؤسسه الكتب الثقافيه، [بيتا].
6. ابن الدمياطي، المستفاد؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
7. ابن حبان، عبدالله؛ البداية و النهاية؛بيروت: دارالحياء التراث العربي، [بيتا].
8. ________، تقريب التهذيب؛ بيروت، دارالمكتبة العلميه، 1995م.
9. ________، تهذيب التهذيب؛ بيروت: دارالفكر، 1984م.
10. ________، طبقات المحدثين؛ بيروت: مؤسسه الرساله، 1992م.
11. ________، غريب الحديث؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
12. ابن حبان، علي بن بلياني؛ صحيح ابن حبان؛ الطبعة الثانيه، [بينا]،[بيتا] 1993م.
13. ابن حجر عسقلاني، شهابالدين؛ فتح الباري؛ بيروت: دارالمعرفة، [بيتا].
14. ابن حزم، ابومحمد علي؛ الفصل في الملل والاهواء؛ بيروت: [بينا]، [بيتا].
15. ابنخلدون؛ تاريخ ابن خلدون؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي، [بيتا].
16. ابن خلكان، احمد بن محمد؛ وفيات الاعيان؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1397م.
17. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبري؛ بيروت: دار صادر، [بيتا].
18. ابن عساكر، ابوالقاسم؛ تاريخ مدينه دمشق؛ بيروت: دارالفكر، 1995م.
19. ابن قتيبه دينوري؛ الامامة والسياسة؛ قم: شريف رضي، [بيتا].
20. ابن كثير، اسماعيل؛ تفسير القرآن الكبير؛ بيروت: دارالمعرفة، 1992م.
21. ابن ماجه، محمد بن يزيد قزويني؛ سنن ابن ماجه؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
22. ابن نجار، محمد؛ ذيل تاريخ بغداد؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
23. ابن هشام، محمد؛ سيرة النبي؛ مصر: مكتبة محمد، [بيتا].
24. ابن مزاحم منقري، نصر؛ واقعة الصفين؛ قاهر: مدني، [بيتا].
25. ابي داوود، ابن اشعث؛ سنن ابي داوود؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
26. احمد بن حنبل؛ فضائل الصحابه؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
27. ________، مسند احمد؛ بيروت: دار صادر، [بيتا].
28. اسكافي، ابوجعفر؛ المعيار والموازنه؛ قم: تحقيق محمدباقر محمودي، [بينا]، [بيتا].
29. اصفهاني، ابينعيم؛ ذكر اخبار اصبهان؛ ليدن: بريل، 1934م.
30. الباني، محمدناصر؛ ارواءالغليل؛ بيروت: مكتبالاسلامي، [بيتا].
31. اميني، عبدالحسين(علامه)؛ الغدير؛ بيروت: دارالكتاب العربي، 1379ق.
32. بخاري، محمد بن اسماعيل؛ تاريخ الكبير؛ دياربكر: مكتبةالاسلاميه، [بيتا].
33. بلاذري، احمد؛انساب الاشراف؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي، [بيتا].
34. ________، فتوح البلدان؛ مصر: لجنة البيان العربي، [بيتا].
35. بيهقي، ابوبكر؛ سنن الكبري؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
36. ترمذي، محمد بي عيسي؛ سنن ترمذي؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
37. حاجي خليفه؛ كشف الظنون؛ بيروت: دار احياءالتراث العربي، [بيتا].
38. حاكم حسكاني، عبيدالله بن احمد؛ شواهد التنزيل؛ ايران: مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1411ق.
39. حاكم نيشابوري، محمد بن عبدالله؛ المستدرك؛ بيروت: دارالمعرفه، [بيتا].
40. ________، معرفة علوم الحديث؛ بيروت: دارالافاقالجديد، [بيتا].
41. حموي، ياقوت؛ معجم البلدان؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1979م.
42. خطيب بغدادي، احمد بن علي؛ تاريخ بغداد؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
43. خليفة بن خياط؛ الطبقات؛ بيروت: دارالفكر، 1993م.
44. دارقطني، علي بن عمر؛ سنن الدار قطني؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
45. دارمي، عبدالله عمر بن بهرام؛ سنن دارمي؛ دمشق، باب البريد، 1349ق.
46. دينوري، ابن قتيبه؛ تأويل مختلف الحديث؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
47. ذهبي، ابوعبدالله؛ تذكرة الحفاظ؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، [بيتا].
48. ________، سير اعلام النبلاء؛ بيروت: مؤسسه الرساله، [بيتا].
49. رازي، محمد بن عمر؛ المحصول؛مؤسسه الرساله، [بيتا].
50. زراري، ابوغالب؛ تاريخ آل زراره؛ [بي جا]، چاپ رباني، [بيتا].
51. زرندي حنفي، محمد بن يوسف؛ نظمُ درر المسمطين؛ اصفهان: مكتبة الامام اميرالمؤمنين، [بيتا].
52. زيعلي، جمال الدين؛ نصب الرايه؛ قاهره: دارالحديث، [بيتا].
53. سپهر، محمد تقي، تاريخ الخلفا؛ ايران: اسلاميه، 1384.
54. سقاف، حسن بن علي؛ البشارة والاتحاف؛ عمان: دارالامام النووي، [بيتا].
55. ________، دفع شبه التشبيه؛ عمان: دارالامام النووي، [بيتا].
56. سيوطي، جلال الدين؛ الجامع الصغير؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
57. ________، الدُّر المنثور؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
58. شوكاني، محمد بن علي؛ فتح القدير؛ [بيجا]، عالمالكتب، [بيتا].
59. صنعاني، عبدالرزاق؛ تفسيرالقرآن الكريم؛ رياض: مكتبةالرشد، [بيتا].
60. ضحاك، ابن ابي عاصم؛ اللاحاد و المثاني؛ رياض: دارالدرايه، [بيتا].
61. ________، السنه؛ چ دوم، بيروت: مكتبة الاسلاميه، 1412ق.
62. طبراني، ابوالقاسم، سليمان بن احمد؛ المعجم الاوسط؛ مصر: دارالحرمين، [بيتا].
63. ________، المعجم الصغير؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
64. ________، المعجم الكبير؛ الطبعةالثانيه، مصر: دارالحرمين، [بيتا].
65. ________، مسند الشامين؛ تحقيق عبدالمجيد سلفي؛ بيروت: مؤسسه الرساله، 1417ق.
66. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ طبري؛ ليدن: بريل، [بيتا].
67. ________، جامعة البيان؛ بيروت: دارالفكر، 1415ق.
68. طريحي، فخرالدين؛ مجمعالبحرين؛ [بيجا]، مكتبالنشر، الثقافه، 1408ق.
69. طيالسي، ابي داوود؛ مسند ابي داوود؛ دارالحديث، بيروت، [بيتا].
70. عصفري، ابن خياط؛ تاريخ خليفه؛ بيروت: دارالفكر، 1993م.
71. عقيلي، محمد بن عمر؛ ضعفاء الكبير؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
72. علوي، علي بن محمد؛ دفع الارتباب عن حديث الباب؛ [بيجا]، دارالقرآن الكريم، [بيتا].
73. كناني، محمد بن جعفر؛ نظم المتناثر؛ مصر: دارالكتب السلفيه، [بيتا].
74. كوفي، ابوالقاسم؛ الاستغاثه؛ [بينا]، [بيجا]، [بيتا].
75. مباركفوري؛ تحفة الاحوزي؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
76. متقي هندي؛ كنزالعمال؛ بيروت: مؤسسه الرساله، [بيتا].
77. محاملي، حسين؛ امالي؛ اردن: مكتبة الاسلاميه، [بيتا].
78. مزي، يوسف؛ تهذيب الكمال؛ بيروت: مؤسسه الرساله، [بيتا].
79. مسعودي؛ التنبيه والاشراف؛ [بيجا]، [بينا]، [بيتا].
80. مغربي، احمد بن محمد؛ فتح الملك العي؛ اصفهان: مكتبة الامام اميرالمؤمنين، [بيتا].
81. مناوي، عبدالرئوف؛ فيض القدير؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
82. موصلي، ابويعلي؛ مسند ابويعلي؛ دمشق: دارالمأمون، [بيتا].
83. نسائي، احمد بن شعيب؛ خصايص اميرالمؤمنين عليه السّلام؛ تحقيق اميني؛ [بيجا]،مكتبة نينوي الحديثيه، [بيتا].
84. ________، سنن نسائي؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
85. نووي؛ شرح مسلم؛ بيروت: دارالكتاب العربي، [بيتا].
86. نيشابوري، مسلم؛ صحيح مسلم؛ بيروت: دارالفكر، [بيتا].
87. واحدي نيشابوري، علي بن احمد؛ اسباب النزول؛ قاهره: مؤسسة الحلبي و شركاء، 1388ق.
88. هيثمي، ابنحجر؛ الصواعق المحرقه؛ بيروت: دارالكتب العلميه، 1405ق.
89. هيثمي، نورالدين؛ مجمع الزوائد؛ بيروت: دارالكتب العلميه، [بيتا].
90. يعقوبي، احمد؛ تاريخ اليعقوبي؛ قم: مؤسسه نشر فرهنگ اهلبيت عليهم السّلام، [بيتا].
پي نوشت:
*استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد ساري 1.اين مطلب در تفسير قرطبي، جلد 18،صفحه 278 نيز نقل شده است.