بشقاب پرنده ها در زمين (1)
در ميان گزارش هاي به ثبت رسيده در کتاب آبي، 701 گزارش که شش درصد کل پروژه را شامل مي شود، همچنان بدون جواب و ناشناخته باقي مانده است چون به عقيده بسياري از دانشمندان، مطالعه در مورد يوفوها هيچ پايه و اساس علمي اي ندارد و از حوزه تحقيقات حرفه اي خارج است. از آنجا که در ميان هزاران گزارش دريافت شده، هيچ مورد غيرعادي اي از ديده شدن صحيح يوفو توسط افراد که البته از نظر مسؤولان پروژه بلوبوک هم کاملاً اثبات شده باشد، تاييد نشد، سرانجام در 17 دسامبر سال 1969 پرونده کتاب آبي بسته شد.
عصر آن روز دي پراکتور تکه ها را به والدينش نشان داد. آنها هم نظر مشابهي داشتند: «جنس آن تکه ها کاغذي نبود، چوبي هم نبود چون ما سعي کرديم يکي از آنها را بسوزانيم اما آتش نگرفت. هيچ لبه تيزي نداشت و خيلي نازک و سبک بود. صخامتش شايد کمي از يک مداد بيشتر بود».
پس از دريافت گزارش ها، کشف يوفو توسط ارتش، تيتر اول روزنامه ها شد، اما هنوز 24 ساعت از انتشار آن نگذشته بود که خبر نقض شد و اعلام کردند چيزي که رويت شده، يک بالن اکتشافي بوده که دچار حادثه شده و سقوط کرده است. و بدين ترتيب اين خبر به همان سرعتي که در سراسر دنيا پيچيد، به همان سرعت هم از اذهان عموم پاک شد. در رابطه با پرونده راسول شاهدان فراواني وجود دارد تا جايي که يکي از افسران بازنشسته نيروي هوايي تاکيد دارد که او اولين کسي بود که بشقاب پرنده را ديده و زني به نام ليديا اسلپي مي گويد: «من در آن زمان در ايستگاه راديويي کار مي کردم. ارتش به ما دستور داد که به هيچ عنوان از چنين موضوعي صحبت به ميان نيايد و حتي پيکرهاي مردان کوچک فضايي را که از داخل بشقاب پرنده بيرون آورده شده بودند به سرعت مخفي کردند». پس از اين ماجرا اسناد و مدارک بسياري به رسانه هاي مختلف فرستاده شد تا وجود چنين جرم آسماني پرنده اي اثبات شود اما از آنجا که به نظر يوفوشناسان هيچ کدام به صورت رسمي سنديت نداشت، نمي شد به طور کامل به آنها اعتماد کرد.
کنت آرنولد در حال کمک براي يافتن يک هواپيماي گمشده بود که اين ماجراي عجيب برايش اتفاق افتاد. او فکرش را هم نمي کرد که ديده هايش را ديگران باور کنند اما در تربيون روزنامه ديلي شيکاگو قسم خورد که گفته هايش عين واقعيت است: «اولين چيزي که که به آن برخورد کردم يک سري نورهاي ممتد بود که مستقيم به چشمم مي تابيد و چشمم را مي زد انگار که يک آينه نور آفتاب را در چشمانم منعکس مي کرد. من به چشم خودم ديدم که نورها از چند شيء پرنده اي که با سرعت باور نکردني اي در حال پرواز بودند ساطع مي شدند؛ درخشان و نقره اي بودند». آرنولد در آن زمان گزارش کرد که اين اجسام پرنده در ارتفاع 2800تا 10 هزار متري از زمين با سرعت بالايي در حال پرواز هستند و حتي سرعت آنها به 1931 کيلومتر در ساعت هم مي رسد؛ «اصلا باور کردني نبود اما بايد به چشم هايم اعتماد مي کردم». خيلي ها فکر مي کنند که آرنولد براي ناميدن اين اشياء از کلمه بشقاب پرنده استفاده کرد اما اين فکر اشتباه است. آرنولد در اظهاراتش اعلام کرد که «آن اجسام مانند بشقاب هايي که روي آب سر بخورند در حال حرکت بودند» و نخستين بار بيل باگت - خبرنگار يک روزنامه- در گزارش خود، نام اشيا پرنده ديده شده را بشقاب پرنده نهاد. در ابتدا ارتش آمريکا به هر شکلي سعي کرد تا گزارش هاي رسانه ها را مبني بر ديده شدن يوفو توسط کنت آرنولد ناديده بگيرد اما داستان بيخ پيدا کرد و آنها مجبور شدند در هفتم جولاي سال 1947 درست پس از حادثه راسول نشستي ترتيب دهند و موضوع را به طور جدي بررسي کنند. نتيجه آن شد که يک گروه محقق جريان را مطالعه کرده و گزارش را سريعا اعلام کرد که البته نتايج به دست آمده به طور مفصل در کتاب بلوبوک به ثبت رسيده است. گزارش آرنولد يکي از گزارش هاي نخستين در ميان 850 گزارشي است که در رسانه هاي آمريکا منتشر شده است.
از برج اندرو به برج مراقبت واشنگتن: «نه، هنوز چيزي معلوم نيست اما تماس هاي زيادي در اين مورد مخابره شده. در حال جست و جو هستيم».
-«چطور نمي بينيد هدف بسيار بزرگ است؟ اکنون به لبه غربي باند شما نزديک شده، به شمال غربي باند شرقي. انگار قصد دارد از محوطه شمالي پايگاه عبور کند و به سمت شرق برود. تقريبا يک چهارم مايل از شمالي غربي باند سمت راست فاصله دارد.»
-«اکنون هدف در چه وضعيتي قرار دارد؟»
-«الان درپنج مايلي شرق قابل رويت است.»
- «از کجا آمده؟».
-«به طور ناگهاني آن را در هفت مايلي شرقي يافتيم و از آن موقع در حال تعقيبش هستيم».
- «ميدان حرکتيش چگونه است؟»
«تاکنون که با سرعت يکنواختي در حال حرکت است.»
اين دوبرج مراقبت همچنان در حال مخابره اطلاعات بودند که ناگهان برج اندرو چنين گزارش داد: «از پايگاه اندرو، از پايگاه اندرو... رادار، هدف بزرگي را به طرف شمال شرقي پايگاه اندرو نشان مي دهد، بيشتر از دو عدد در محوطه جنوبي».
-«به نظر مي رسد چهار يا پنج تايي باشند مثل شهاب سنگ يا چيزي شبيه به آن هستند. چهار تا پنج عدد از آنها را در اطراف پايگاه اندرو نشان مي دهد. اوه خداي من، باور نکردينه! يکي از بال هايش که تقريبا پنج کيلومتر طول دارد در زاويه ديد قرار گرفته. خيلي زياد هستند، خيلي هم سريع حرکت مي کنند.»
«ارتفاعشان چقدر است؟»
«تقريبا 2438/4 متر ارتفاع دارند. ديگر در صفحه رادار قابل رويت نيستند.»
به محض ردوبدل شدن چنين گزارش هايي بين دو برج مراقبت، نيروي هوايي آمريکا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده را صادر کرد اما به دليل اينکه باند فرودگاه در دست تعمير بود، اين دو جنگنده با تاخير به پرواز درآمدند. زماني که در آسمان از اجسام سحرآميز خبري نبود و آنها به آشيانه بازگشتند. همين که دو خلبان هواپيماهاي خود را فرود آوردند، ناگهان همان علائم روي صفحه رادار نمودار شد و اين بار جنگنده ها سريعا به پرواز درآمدند و با سرعت به سمت يوفوها حرکت کردند. هيچ کس نفهميد که نورهاي پرسرعت چه بودند و بحث برسر آنها بسيار داغ بود که يک هفته بعد، اين اشياي پرنده بار ديگر در 26 جولاي در همان منطقه ديده شدند و مانند دفعه قبل، جنگنده ها براي يافتن راز نورهاي مبهم در آسمان واشنگتن به پرواز درآمدند. اما باز هم مانند مورد قبلي تا به آنها نزديک مي شدند هيچ چيز نمي ديدند و همه جا تاريک مي شد و به محض اينکه به آشيانه باز مي گشتند، باز ديگر رادارها وجود اجرام پرنده را در آسمان علامت مي دادند. يکي از خلبان ها هنگام تعقيب وگريز آن قدر ترسيده بود که به برج مراقبت چنين گزارش کرد: «آنها هواپيماي مرا احاطه کرده اند، چه کار کنم؟» در 29 جولاي، کنفرانس خبري با حضور سرلشکر جان اي سامسفورد ترتيب داده شد و منابع رسمي اعلام کردند که اختلالات آب و هوايي و دما موجب شده تا نور زمين به درون ابرها ساطع شود و ابرها شبيه به اجسام شناور در آسمان به نظر برسند. اما اين توضيح از نظر متخصصان شناسايي اجسام آسماني پرنده و يوفوشناسان به هيچ عنوان قابل قبول نبود و حتي در پرونده بلوبوک هم توجيه اختلال دما رد شده است. يکي از مسؤولان کنترل رادار در مورد اين نظريه چنين اظهار نظر کرده است: «علائم تغييرات دما روي صفحه رادار هميشه ضعيف هستند و به راحتي قابل تشخيص، زيرا به آرامي حرکت مي کنند. متخصصان ما به خوبي مي دانند که در هر شرايط آب و هوايي اي، آسمان به چه صورت خواهد شد و حتي وجود پرندگان هم در صفحه رادار به خوبي قابل تشخيص است. اما اين علائم ناشناخته بسيار واضح بودند و با سرعتي باور نکردني حرکت مي کردند».
دوم نوامبر سال 1957، ساعت 11 شب درست يک ساعت پس از آنکه دولت روسيه دومين ماهواره داگ کرينگ خود را مخفيانه به فضا فرستاد، حوادثي غيرعادي در شهر کوچک لولند واقع در تگزاس به وقوع پيوست. در يک سوي شهر، نگهبان شب، اي جي فولر اولين تماس از 15 تماس غيرعادي را دريافت کرد و ماجرا از اين قرار بود؛ تقريبا چهار مايل دورتر در غرب لولند، پدروسوچدو و يکي از دوستانش، به نام جو سالانز سوار ماشين بودند که ناگهان متوجه شدند شيء استوانه اي شکلي که نور بسيار قوي اي هم دارد به طرف آنها در حال حرکت است. هنگامي که جسم ناشناخته به آنها نزديک شد، ناگهان چراغ هاي جلو و موتور ماشين پدرو از کار افتاد و ماشين خاموش شد. چند دقيقه بعد پدرو که بسيار ترسيده بود با اداره پليس تماس گرفت و ديده شدن جسمي ناشناخته به ارتفاع 60 متر را خبر داد اما فولر توجهي به تماس تلفني آن دو نکرد زيرا حدس زد که شايد آنها در حالت طبيعي خود نباشند و فقط قصد مزاحمت داشته باشند.
ساعت 11:45دقيقه، دومين تماس تلفني با نام آقاي دبليو برقرار شد.اين مرد هنگامي که در چهار مايلي شرق لولند رانندگي مي کرد، ناگهان با جسم نوراني اي که در پياده رو خيابان وايت فيس ايستاده بود، برخورد کرد. چراغ هاي جلوي ماشين آقاي دبليو هم خاموش شد و موتور آن از کار افتاد. او که بسيار ترسيده بود از ماشينش پياده شد و پس از چند دقيقه، جسم نوراني تا ارتفاع 60 متري بلند و ناپديد شد.جالب اينجاست که در هر دو مورد بعد از دورشدن شيء ناشناخته، هر دو خودرو دوباره شروع به حرکت کردند. ساعت 12 شب مردي که در 11 مايلي شمال لولند در حال رانندگي بود، با شيء ناشناخته پرنده اي که در جاده بود برخورد کرد اما برخلاف ديگران اصلا نترسيد و همچنان در ماشينش ماند و تا زماني که شيء به پرواز درآيد، آن را تماشا کرد.10 دقيقه از 12 گذشته بود که دانشجوي 19 ساله اي از دانشگاه فني تگزاس در نه مايلي شرق لولند هم گزارش ديده شدن جسم ناشناخته پرنده اي را در وسط جاده به فولر داد. اين جوان 19ساله در ابتدا تصور کرده بود که ماشنينش دچار مشکل شده و زماني که در حال دستکاري سيم هاي ماشين بود، متوجه شد که شيء متحرکي در پياده رو درست رو به روي او ايستاده است. به نظر او ارتفاع يوفو به 38 متر مي رسيد و سبز و آبي بود. او از ترس در ماشينش نشست و دعا مي کرد که ماشين ديگري را ببيند اما همان اتفاق هميشگي افتاد؛ جسم بسيار آرام محل را ترک کرد. اين دانشجوي 19 ساله از ترس چيزي به کسي نگفت و هنگامي که به خانه رسيد موضوع را با خانواده اش در ميان گذاشت. والدينش او را تشويق کردند که به دفتر کلانتر برود و هر چه را که ديده براي او توضيح دهد. و بدين ترتيب گزارش هاي او در همان پروژه بلوبوک به ثبت رسيد. پنج دقيقه بعد، يعني ساعت 12:15 فولر باز هم تماسي مانند تماس هاي پيشين داشت. او که از اين تماس ها گيج و گنگ شده بود تصميم گرفت تا از ديگر نگهبانان شب بپرسد که آيا گزارش مشابهي داشته اند يا خير. دو تن از اين نگهبانان ديده شدن شيء نوراني را به چشم خود تاييد کردند اما ماشينشان از کار نيفتاده بود. به ترتيب در ساعات 12:45، 1:15، 1:30، باز هم تماس هايي دقيقا مشابه تماس هاي پيشين با فولر گرفته شد و 15 گزارش منبي بر مشاهده جسم نوراني ناشناخته دريافت کرد. اگر چه محققان زيادي روي اين گزارش ها تحقيقات بسياري انجام دادند اما هيچ توضيحي براي آن نيافتند و پرونده لولند هم وارد بلوبوک شده و در دسته ناشناخته ها جاي گرفت.
به عقيده هاتني کوک پرونده والنتيچ کاملا مستند و از مهم ترين پرونده هاي يوفوست زيرا در اين مورد يک شخص ناپديد شده است. او همچنين مي گويد: «مردم معمولا هر چيز ناشناخته اي را که در آسمان مي بينند و نمي توانند آن را تشخيص دهند فورا موضوع را به يوفو ربط مي دهند اما ادعاي ديده شدن يوفو حرف کمي نيست. هر چند تقريبا همه افراد ادعا مي کنند که جسم پرنده ديده شده هواپيما يا چرخبال نبوده اما فرودگاه مورابين تنها شش کيلومتر با وستال فاصله دارد وآن شيء پرنده هم از شمال به سمت جنوب حرکت مي کرد، يعني به طرف فرودگاه».
در اين بين استيو رابرتس، يکي از منتقدان بررسي پرونده هاي يوفو معتقد است که شيئي که همه آن را يوفو خوانده اند، هواپيماي در حال آزمايشي بيش نبوده زيرا اگر گزارشي به پليس رسيده باشد بايد جايي پرونده اي از آن در اف بي اي وجود داشته باشد. اما راين پس از تمام اين تحقيقات نظر متفاوتي دارد و اصرار او بر اين است که اگرپرونده اي وجود ندارد جاي هيچ تعجبي نيست زيرا پليس به دانش آموزان و معلمان دستور داده بود که سکوت اختيار کنند و به هيچ عنوان حرفي به کسي نزنند. او مي گويد: «هر چقدر که پيرتر مي شوم اشتياقم براي جمع آوري اطلاعات در مورد اين حادثه بيشتر مي شود؛ حادثه اي که رمز ورازهاي بيشماري در آن نهفته است.
درشب چهاردهم اکتبر سال 1967ساکنان دهکده، نورهاي نارنجي رنگ عجيب و غريبي را ديده اند که به ادعاي پنج نوجوان به ترتيب و يکي پس از ديگري ظاهر مي شدند و سپس ناگهان 45 درجه به سوي آب تغيير زاويه مي دادند؛ گويي که در نيم مايلي ساحل روي سطح آب شناورند.
دست برقضا پاند- يکي از ماموران محلي- هنگام رانندگي نورهاي ساطع شده از شيء پرنده را ديد و به سرعت به طرف اسکله حرکت کرد. پاند و دو مامور ديگر همزمان با هم به اسکله رسيدند. منظره عجيبي بود؛ تمامي اهالي روستا در اسکله جمع شده بودند و جسم پرنور زرد رنگ متمايل به نارنجي اي را که به آرامي در آب حرکت مي کرد و گويي داشت در آب فرو مي رفت، به يکديگر نشان مي دادند. برخي از صيادان قايق هايشان را به راه انداختند تا به جسم نزديک شوند و به دستور پليس منطقه گاردهاي ساحلي#101 به سرعت به سمت نور راندند. بسيار حيرت آور بود. زيرا کساني که در ساحل حضور داشتند هنوز نور را مي ديدند اما قايق هاي نزديک به شيء قادر به مشاهده آن نبودند و اين بدان معني بود که چيزي زير آب وجود داشت. ماموران هر چه گشتند هيچ چيز نيافتند و جست و جو ساعت سه صبح خاتمه يافت. روز بعد به دستور مرکز هماهنگي و نجات اسکله، غواصان به زير آب رفتند تا جسم ناشناخته را پيدا کنند. آنها تا چند روز مشغول جست و جو بودند اما هيچ اثر از آن پيدا نکردند و اين موضوع هم مانند ديگر ماجراهاي ديده شدن جسم پرنده ناشناخته آسماني از ذهن ها پاک شد. پس از اين حادثه و فروکش کردن ادعاي مردم مبني بر ديده شدن يوفو، تئوري هاي بسياري در مورد اين حادثه شکل گرفت. برخي ها مي گفتند که زيردريايي روسي در منطقه شگ ورود کرده و بعضي ديگر هم ادعا داشتند که نيروهاي آمريکايي در منطقه در حال تجسس بودند اما هيچ مدارک مستندي دال بر اثبات اين دو ادعا به هيچ عنوان يافت نشد. مسوولان در جريان تحقيقات متوجه شدند که پس از اتمام کار غواصان، پروند شيء فضايي هنوز بسته نشده بود و شاهدان ماجرا چنين توضيح دادند: «شيئي که به درون آب هاي منطقه افتاد خيلي زود بندر را ترک کرد و تقريبا پس از پيمودن 40 کيلومتر به محلي به نام گاور منت پوينت رسيد». در همان لحظه اين شيء توسط ردياب هاي صوتي شناسايي شد و کشتي هاي نظامي دريايي براي شليک در زمان اضطراري رادارهاي خود را روي آن قفل کردند. پس از چند روز يوفوي دريايي ديگري به اولي پيوست و ارتش از ترس اينکه مبادا حمله اي صورت پذيرد عمليات نجاتي را طرح ريزي کرد اما تصميم گرفت تا عکس العملي از سوي اجسام ناشناخته صورت نپذيرفته است، ارتش هم دست به کاري نزند تا ببيند چه اتفاق خواهد افتاد. پس از تقريبا يک هفته زير نظر داشتن يوفوها به برخي از کشتي هاي نظامي دستور داده شد تا در تعقيب زيردريايي روسي اي باشند که احتمالا بدون اجازه وارد آب هاي کانادا شده است. دقيقا همزمان با صادر کردن چنين دستوري، اين دو يوفوي دريايي هم به سمت خليج ماين به حرکت درآمدند و با فاصله گرفتن از قايق هاي گشتي ناگهان به سمت آسمان به پرواز درآمدند. اگر چه اين اتفاق عجيب و باورنکردني هم از طرف شهروندان منطقه و هم از سوي نظاميان مورد تاييد واقع شد اما متاسفانه نظاميان از بيم اينکه مبادا مقرري شان قطع شود يا از کار بيکار شوند، هيچ گزارشي را در اين مورد به ثبت نرساندند. شهروندان هم از بيم به سخره گرفته شدن و برهم نخوردن آرامششان حرف زيادي در مورد اين مطلب با کسي نزدند، اما حادثه چهارم اکتبر سال 1967 موجب شد تا اسکله شگ به يکي از مکان هاي مهم براي مطالعه پرونده يوفوها تبديل شود.
منبع: نشريه سرنخ- ش 38
مورد عجيب راسول
عصر آن روز دي پراکتور تکه ها را به والدينش نشان داد. آنها هم نظر مشابهي داشتند: «جنس آن تکه ها کاغذي نبود، چوبي هم نبود چون ما سعي کرديم يکي از آنها را بسوزانيم اما آتش نگرفت. هيچ لبه تيزي نداشت و خيلي نازک و سبک بود. صخامتش شايد کمي از يک مداد بيشتر بود».
پس از دريافت گزارش ها، کشف يوفو توسط ارتش، تيتر اول روزنامه ها شد، اما هنوز 24 ساعت از انتشار آن نگذشته بود که خبر نقض شد و اعلام کردند چيزي که رويت شده، يک بالن اکتشافي بوده که دچار حادثه شده و سقوط کرده است. و بدين ترتيب اين خبر به همان سرعتي که در سراسر دنيا پيچيد، به همان سرعت هم از اذهان عموم پاک شد. در رابطه با پرونده راسول شاهدان فراواني وجود دارد تا جايي که يکي از افسران بازنشسته نيروي هوايي تاکيد دارد که او اولين کسي بود که بشقاب پرنده را ديده و زني به نام ليديا اسلپي مي گويد: «من در آن زمان در ايستگاه راديويي کار مي کردم. ارتش به ما دستور داد که به هيچ عنوان از چنين موضوعي صحبت به ميان نيايد و حتي پيکرهاي مردان کوچک فضايي را که از داخل بشقاب پرنده بيرون آورده شده بودند به سرعت مخفي کردند». پس از اين ماجرا اسناد و مدارک بسياري به رسانه هاي مختلف فرستاده شد تا وجود چنين جرم آسماني پرنده اي اثبات شود اما از آنجا که به نظر يوفوشناسان هيچ کدام به صورت رسمي سنديت نداشت، نمي شد به طور کامل به آنها اعتماد کرد.
رويت کارواني از سفينه ها
کنت آرنولد در حال کمک براي يافتن يک هواپيماي گمشده بود که اين ماجراي عجيب برايش اتفاق افتاد. او فکرش را هم نمي کرد که ديده هايش را ديگران باور کنند اما در تربيون روزنامه ديلي شيکاگو قسم خورد که گفته هايش عين واقعيت است: «اولين چيزي که که به آن برخورد کردم يک سري نورهاي ممتد بود که مستقيم به چشمم مي تابيد و چشمم را مي زد انگار که يک آينه نور آفتاب را در چشمانم منعکس مي کرد. من به چشم خودم ديدم که نورها از چند شيء پرنده اي که با سرعت باور نکردني اي در حال پرواز بودند ساطع مي شدند؛ درخشان و نقره اي بودند». آرنولد در آن زمان گزارش کرد که اين اجسام پرنده در ارتفاع 2800تا 10 هزار متري از زمين با سرعت بالايي در حال پرواز هستند و حتي سرعت آنها به 1931 کيلومتر در ساعت هم مي رسد؛ «اصلا باور کردني نبود اما بايد به چشم هايم اعتماد مي کردم». خيلي ها فکر مي کنند که آرنولد براي ناميدن اين اشياء از کلمه بشقاب پرنده استفاده کرد اما اين فکر اشتباه است. آرنولد در اظهاراتش اعلام کرد که «آن اجسام مانند بشقاب هايي که روي آب سر بخورند در حال حرکت بودند» و نخستين بار بيل باگت - خبرنگار يک روزنامه- در گزارش خود، نام اشيا پرنده ديده شده را بشقاب پرنده نهاد. در ابتدا ارتش آمريکا به هر شکلي سعي کرد تا گزارش هاي رسانه ها را مبني بر ديده شدن يوفو توسط کنت آرنولد ناديده بگيرد اما داستان بيخ پيدا کرد و آنها مجبور شدند در هفتم جولاي سال 1947 درست پس از حادثه راسول نشستي ترتيب دهند و موضوع را به طور جدي بررسي کنند. نتيجه آن شد که يک گروه محقق جريان را مطالعه کرده و گزارش را سريعا اعلام کرد که البته نتايج به دست آمده به طور مفصل در کتاب بلوبوک به ثبت رسيده است. گزارش آرنولد يکي از گزارش هاي نخستين در ميان 850 گزارشي است که در رسانه هاي آمريکا منتشر شده است.
واشنگتن دي سي سال 1952
از برج اندرو به برج مراقبت واشنگتن: «نه، هنوز چيزي معلوم نيست اما تماس هاي زيادي در اين مورد مخابره شده. در حال جست و جو هستيم».
-«چطور نمي بينيد هدف بسيار بزرگ است؟ اکنون به لبه غربي باند شما نزديک شده، به شمال غربي باند شرقي. انگار قصد دارد از محوطه شمالي پايگاه عبور کند و به سمت شرق برود. تقريبا يک چهارم مايل از شمالي غربي باند سمت راست فاصله دارد.»
-«اکنون هدف در چه وضعيتي قرار دارد؟»
-«الان درپنج مايلي شرق قابل رويت است.»
- «از کجا آمده؟».
-«به طور ناگهاني آن را در هفت مايلي شرقي يافتيم و از آن موقع در حال تعقيبش هستيم».
- «ميدان حرکتيش چگونه است؟»
«تاکنون که با سرعت يکنواختي در حال حرکت است.»
اين دوبرج مراقبت همچنان در حال مخابره اطلاعات بودند که ناگهان برج اندرو چنين گزارش داد: «از پايگاه اندرو، از پايگاه اندرو... رادار، هدف بزرگي را به طرف شمال شرقي پايگاه اندرو نشان مي دهد، بيشتر از دو عدد در محوطه جنوبي».
-«به نظر مي رسد چهار يا پنج تايي باشند مثل شهاب سنگ يا چيزي شبيه به آن هستند. چهار تا پنج عدد از آنها را در اطراف پايگاه اندرو نشان مي دهد. اوه خداي من، باور نکردينه! يکي از بال هايش که تقريبا پنج کيلومتر طول دارد در زاويه ديد قرار گرفته. خيلي زياد هستند، خيلي هم سريع حرکت مي کنند.»
«ارتفاعشان چقدر است؟»
«تقريبا 2438/4 متر ارتفاع دارند. ديگر در صفحه رادار قابل رويت نيستند.»
به محض ردوبدل شدن چنين گزارش هايي بين دو برج مراقبت، نيروي هوايي آمريکا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده را صادر کرد اما به دليل اينکه باند فرودگاه در دست تعمير بود، اين دو جنگنده با تاخير به پرواز درآمدند. زماني که در آسمان از اجسام سحرآميز خبري نبود و آنها به آشيانه بازگشتند. همين که دو خلبان هواپيماهاي خود را فرود آوردند، ناگهان همان علائم روي صفحه رادار نمودار شد و اين بار جنگنده ها سريعا به پرواز درآمدند و با سرعت به سمت يوفوها حرکت کردند. هيچ کس نفهميد که نورهاي پرسرعت چه بودند و بحث برسر آنها بسيار داغ بود که يک هفته بعد، اين اشياي پرنده بار ديگر در 26 جولاي در همان منطقه ديده شدند و مانند دفعه قبل، جنگنده ها براي يافتن راز نورهاي مبهم در آسمان واشنگتن به پرواز درآمدند. اما باز هم مانند مورد قبلي تا به آنها نزديک مي شدند هيچ چيز نمي ديدند و همه جا تاريک مي شد و به محض اينکه به آشيانه باز مي گشتند، باز ديگر رادارها وجود اجرام پرنده را در آسمان علامت مي دادند. يکي از خلبان ها هنگام تعقيب وگريز آن قدر ترسيده بود که به برج مراقبت چنين گزارش کرد: «آنها هواپيماي مرا احاطه کرده اند، چه کار کنم؟» در 29 جولاي، کنفرانس خبري با حضور سرلشکر جان اي سامسفورد ترتيب داده شد و منابع رسمي اعلام کردند که اختلالات آب و هوايي و دما موجب شده تا نور زمين به درون ابرها ساطع شود و ابرها شبيه به اجسام شناور در آسمان به نظر برسند. اما اين توضيح از نظر متخصصان شناسايي اجسام آسماني پرنده و يوفوشناسان به هيچ عنوان قابل قبول نبود و حتي در پرونده بلوبوک هم توجيه اختلال دما رد شده است. يکي از مسؤولان کنترل رادار در مورد اين نظريه چنين اظهار نظر کرده است: «علائم تغييرات دما روي صفحه رادار هميشه ضعيف هستند و به راحتي قابل تشخيص، زيرا به آرامي حرکت مي کنند. متخصصان ما به خوبي مي دانند که در هر شرايط آب و هوايي اي، آسمان به چه صورت خواهد شد و حتي وجود پرندگان هم در صفحه رادار به خوبي قابل تشخيص است. اما اين علائم ناشناخته بسيار واضح بودند و با سرعتي باور نکردني حرکت مي کردند».
لولند تگزاس
دوم نوامبر سال 1957، ساعت 11 شب درست يک ساعت پس از آنکه دولت روسيه دومين ماهواره داگ کرينگ خود را مخفيانه به فضا فرستاد، حوادثي غيرعادي در شهر کوچک لولند واقع در تگزاس به وقوع پيوست. در يک سوي شهر، نگهبان شب، اي جي فولر اولين تماس از 15 تماس غيرعادي را دريافت کرد و ماجرا از اين قرار بود؛ تقريبا چهار مايل دورتر در غرب لولند، پدروسوچدو و يکي از دوستانش، به نام جو سالانز سوار ماشين بودند که ناگهان متوجه شدند شيء استوانه اي شکلي که نور بسيار قوي اي هم دارد به طرف آنها در حال حرکت است. هنگامي که جسم ناشناخته به آنها نزديک شد، ناگهان چراغ هاي جلو و موتور ماشين پدرو از کار افتاد و ماشين خاموش شد. چند دقيقه بعد پدرو که بسيار ترسيده بود با اداره پليس تماس گرفت و ديده شدن جسمي ناشناخته به ارتفاع 60 متر را خبر داد اما فولر توجهي به تماس تلفني آن دو نکرد زيرا حدس زد که شايد آنها در حالت طبيعي خود نباشند و فقط قصد مزاحمت داشته باشند.
ساعت 11:45دقيقه، دومين تماس تلفني با نام آقاي دبليو برقرار شد.اين مرد هنگامي که در چهار مايلي شرق لولند رانندگي مي کرد، ناگهان با جسم نوراني اي که در پياده رو خيابان وايت فيس ايستاده بود، برخورد کرد. چراغ هاي جلوي ماشين آقاي دبليو هم خاموش شد و موتور آن از کار افتاد. او که بسيار ترسيده بود از ماشينش پياده شد و پس از چند دقيقه، جسم نوراني تا ارتفاع 60 متري بلند و ناپديد شد.جالب اينجاست که در هر دو مورد بعد از دورشدن شيء ناشناخته، هر دو خودرو دوباره شروع به حرکت کردند. ساعت 12 شب مردي که در 11 مايلي شمال لولند در حال رانندگي بود، با شيء ناشناخته پرنده اي که در جاده بود برخورد کرد اما برخلاف ديگران اصلا نترسيد و همچنان در ماشينش ماند و تا زماني که شيء به پرواز درآيد، آن را تماشا کرد.10 دقيقه از 12 گذشته بود که دانشجوي 19 ساله اي از دانشگاه فني تگزاس در نه مايلي شرق لولند هم گزارش ديده شدن جسم ناشناخته پرنده اي را در وسط جاده به فولر داد. اين جوان 19ساله در ابتدا تصور کرده بود که ماشنينش دچار مشکل شده و زماني که در حال دستکاري سيم هاي ماشين بود، متوجه شد که شيء متحرکي در پياده رو درست رو به روي او ايستاده است. به نظر او ارتفاع يوفو به 38 متر مي رسيد و سبز و آبي بود. او از ترس در ماشينش نشست و دعا مي کرد که ماشين ديگري را ببيند اما همان اتفاق هميشگي افتاد؛ جسم بسيار آرام محل را ترک کرد. اين دانشجوي 19 ساله از ترس چيزي به کسي نگفت و هنگامي که به خانه رسيد موضوع را با خانواده اش در ميان گذاشت. والدينش او را تشويق کردند که به دفتر کلانتر برود و هر چه را که ديده براي او توضيح دهد. و بدين ترتيب گزارش هاي او در همان پروژه بلوبوک به ثبت رسيد. پنج دقيقه بعد، يعني ساعت 12:15 فولر باز هم تماسي مانند تماس هاي پيشين داشت. او که از اين تماس ها گيج و گنگ شده بود تصميم گرفت تا از ديگر نگهبانان شب بپرسد که آيا گزارش مشابهي داشته اند يا خير. دو تن از اين نگهبانان ديده شدن شيء نوراني را به چشم خود تاييد کردند اما ماشينشان از کار نيفتاده بود. به ترتيب در ساعات 12:45، 1:15، 1:30، باز هم تماس هايي دقيقا مشابه تماس هاي پيشين با فولر گرفته شد و 15 گزارش منبي بر مشاهده جسم نوراني ناشناخته دريافت کرد. اگر چه محققان زيادي روي اين گزارش ها تحقيقات بسياري انجام دادند اما هيچ توضيحي براي آن نيافتند و پرونده لولند هم وارد بلوبوک شده و در دسته ناشناخته ها جاي گرفت.
وستال سال 1966
به عقيده هاتني کوک پرونده والنتيچ کاملا مستند و از مهم ترين پرونده هاي يوفوست زيرا در اين مورد يک شخص ناپديد شده است. او همچنين مي گويد: «مردم معمولا هر چيز ناشناخته اي را که در آسمان مي بينند و نمي توانند آن را تشخيص دهند فورا موضوع را به يوفو ربط مي دهند اما ادعاي ديده شدن يوفو حرف کمي نيست. هر چند تقريبا همه افراد ادعا مي کنند که جسم پرنده ديده شده هواپيما يا چرخبال نبوده اما فرودگاه مورابين تنها شش کيلومتر با وستال فاصله دارد وآن شيء پرنده هم از شمال به سمت جنوب حرکت مي کرد، يعني به طرف فرودگاه».
در اين بين استيو رابرتس، يکي از منتقدان بررسي پرونده هاي يوفو معتقد است که شيئي که همه آن را يوفو خوانده اند، هواپيماي در حال آزمايشي بيش نبوده زيرا اگر گزارشي به پليس رسيده باشد بايد جايي پرونده اي از آن در اف بي اي وجود داشته باشد. اما راين پس از تمام اين تحقيقات نظر متفاوتي دارد و اصرار او بر اين است که اگرپرونده اي وجود ندارد جاي هيچ تعجبي نيست زيرا پليس به دانش آموزان و معلمان دستور داده بود که سکوت اختيار کنند و به هيچ عنوان حرفي به کسي نزنند. او مي گويد: «هر چقدر که پيرتر مي شوم اشتياقم براي جمع آوري اطلاعات در مورد اين حادثه بيشتر مي شود؛ حادثه اي که رمز ورازهاي بيشماري در آن نهفته است.
اسکله شگ
درشب چهاردهم اکتبر سال 1967ساکنان دهکده، نورهاي نارنجي رنگ عجيب و غريبي را ديده اند که به ادعاي پنج نوجوان به ترتيب و يکي پس از ديگري ظاهر مي شدند و سپس ناگهان 45 درجه به سوي آب تغيير زاويه مي دادند؛ گويي که در نيم مايلي ساحل روي سطح آب شناورند.
دست برقضا پاند- يکي از ماموران محلي- هنگام رانندگي نورهاي ساطع شده از شيء پرنده را ديد و به سرعت به طرف اسکله حرکت کرد. پاند و دو مامور ديگر همزمان با هم به اسکله رسيدند. منظره عجيبي بود؛ تمامي اهالي روستا در اسکله جمع شده بودند و جسم پرنور زرد رنگ متمايل به نارنجي اي را که به آرامي در آب حرکت مي کرد و گويي داشت در آب فرو مي رفت، به يکديگر نشان مي دادند. برخي از صيادان قايق هايشان را به راه انداختند تا به جسم نزديک شوند و به دستور پليس منطقه گاردهاي ساحلي#101 به سرعت به سمت نور راندند. بسيار حيرت آور بود. زيرا کساني که در ساحل حضور داشتند هنوز نور را مي ديدند اما قايق هاي نزديک به شيء قادر به مشاهده آن نبودند و اين بدان معني بود که چيزي زير آب وجود داشت. ماموران هر چه گشتند هيچ چيز نيافتند و جست و جو ساعت سه صبح خاتمه يافت. روز بعد به دستور مرکز هماهنگي و نجات اسکله، غواصان به زير آب رفتند تا جسم ناشناخته را پيدا کنند. آنها تا چند روز مشغول جست و جو بودند اما هيچ اثر از آن پيدا نکردند و اين موضوع هم مانند ديگر ماجراهاي ديده شدن جسم پرنده ناشناخته آسماني از ذهن ها پاک شد. پس از اين حادثه و فروکش کردن ادعاي مردم مبني بر ديده شدن يوفو، تئوري هاي بسياري در مورد اين حادثه شکل گرفت. برخي ها مي گفتند که زيردريايي روسي در منطقه شگ ورود کرده و بعضي ديگر هم ادعا داشتند که نيروهاي آمريکايي در منطقه در حال تجسس بودند اما هيچ مدارک مستندي دال بر اثبات اين دو ادعا به هيچ عنوان يافت نشد. مسوولان در جريان تحقيقات متوجه شدند که پس از اتمام کار غواصان، پروند شيء فضايي هنوز بسته نشده بود و شاهدان ماجرا چنين توضيح دادند: «شيئي که به درون آب هاي منطقه افتاد خيلي زود بندر را ترک کرد و تقريبا پس از پيمودن 40 کيلومتر به محلي به نام گاور منت پوينت رسيد». در همان لحظه اين شيء توسط ردياب هاي صوتي شناسايي شد و کشتي هاي نظامي دريايي براي شليک در زمان اضطراري رادارهاي خود را روي آن قفل کردند. پس از چند روز يوفوي دريايي ديگري به اولي پيوست و ارتش از ترس اينکه مبادا حمله اي صورت پذيرد عمليات نجاتي را طرح ريزي کرد اما تصميم گرفت تا عکس العملي از سوي اجسام ناشناخته صورت نپذيرفته است، ارتش هم دست به کاري نزند تا ببيند چه اتفاق خواهد افتاد. پس از تقريبا يک هفته زير نظر داشتن يوفوها به برخي از کشتي هاي نظامي دستور داده شد تا در تعقيب زيردريايي روسي اي باشند که احتمالا بدون اجازه وارد آب هاي کانادا شده است. دقيقا همزمان با صادر کردن چنين دستوري، اين دو يوفوي دريايي هم به سمت خليج ماين به حرکت درآمدند و با فاصله گرفتن از قايق هاي گشتي ناگهان به سمت آسمان به پرواز درآمدند. اگر چه اين اتفاق عجيب و باورنکردني هم از طرف شهروندان منطقه و هم از سوي نظاميان مورد تاييد واقع شد اما متاسفانه نظاميان از بيم اينکه مبادا مقرري شان قطع شود يا از کار بيکار شوند، هيچ گزارشي را در اين مورد به ثبت نرساندند. شهروندان هم از بيم به سخره گرفته شدن و برهم نخوردن آرامششان حرف زيادي در مورد اين مطلب با کسي نزدند، اما حادثه چهارم اکتبر سال 1967 موجب شد تا اسکله شگ به يکي از مکان هاي مهم براي مطالعه پرونده يوفوها تبديل شود.
سائوپائولوي برزيل
منبع: نشريه سرنخ- ش 38