وسوسه اي به نام «مجسمه هاي قدرت»

« صحنه » در سينماي کاترين بيگلو يعني اسلحه ،اسلحه هاي بزرگ ، درگيري ، تم هاي پر هيجان و تعليق ، حرکت هاي پر شمار دوربين و موارد زيادي از درگيري هاي تن به تن ، مشت به صورت و لگد به شکم، در مورد او مي گويند: « اين زن يک کارگردان فوق العاده فيلم هاي اکشن و عضلاني است .» البته گاهي هم اين جمله را مختصر مي کنند و او را به سادگي « يک کارگردان زن بزرگ و موفق» مي نامند، شايد اين مسئله که او مي تواند فرمان « اکشن » و « کات » را بدهد ، يک مسئله
يکشنبه، 19 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وسوسه اي به نام «مجسمه هاي قدرت»
 وسوسه اي به نام «مجسمه هاي قدرت»
وسوسه اي به نام «مجسمه هاي قدرت»

مترجم: سيما هاشمي




کاترين بيگلو، زني در قامت مردان

« صحنه » در سينماي کاترين بيگلو يعني اسلحه ،اسلحه هاي بزرگ ، درگيري ، تم هاي پر هيجان و تعليق ، حرکت هاي پر شمار دوربين و موارد زيادي از درگيري هاي تن به تن ، مشت به صورت و لگد به شکم، در مورد او مي گويند: « اين زن يک کارگردان فوق العاده فيلم هاي اکشن و عضلاني است .» البته گاهي هم اين جمله را مختصر مي کنند و او را به سادگي « يک کارگردان زن بزرگ و موفق» مي نامند، شايد اين مسئله که او مي تواند فرمان « اکشن » و « کات » را بدهد ، يک مسئله حاشيه اي جالب باشد ، اما مسئله مهم اين است که جنسيت احتمالاً کمترين نقش را در نوع فيلم سازي او- فيلم هاي پر تحرک و پر از درگيري - ايفا مي کند. فيلم هاي او اين ويژگي را دارد که درون ذهن انسان رسوب کند و درون بدن تماشاگر را شوکه مي کند.
آخرين فيلم او « گنجه رنج » فيلمي درباره انسان و گنج است. داستان فيلم در سال 2004 و در عراق مي گذرد، فيلم برداري هم در عراق در نزديکي مرز اردن انجام شده است. اين فيلم در مورد يک گروه سه نفره از سربازان آمريکايي متخصص خنثي کردن مواد منفجره است که شب و روز در شن ها با مواد منفجره دست و پنجه نرم مي کنند. اين فيلم اولين بار در سپتامبر 2008 و در جشنواره فيلم ونيز نمايش داده شد، فيلم در آن جشنواره با ستايش هاي فراوان و البته سوءتفاهم ها روبرو شد. دليل اصلي اين سوءتفاهم ها بيش از هرچيز ناشي از فيلم سازي غير متعارف کارگردان آن است و غير متعارف بودن به معناي مفاهيمي مثل « اعتياد به جنگ » و « خشونت مفرط» است. البته شايد بتوان گفت ضد جنگ نبودن اين فيلم هم به نوعي غير منتظره است. يک منتقد فيلم انگليسي حتي کار را به جايي رساند که در مطلبش نوشت: « بازي، فيلم برداري و تدوين فيلم عالي است و اين فيلم را مي توان يک فيلم تبليغي ( و شعاري) ناميد.»
« گنجه رنج » در دسته فيلم هاي معمول و کليشه اي هاليوود مثل « تاپ گان » و « تغيير شکل دهنده ها » جاي نمي گيرد اما در عين حال نمي توان اين فيلم را يک فيلم ضد جريان و ضد جنگ ارزيابي کرد. اين فيلم به نوعي مشکل را توصيف مي کند ، بي آنکه راه حلي براي آن پيشنهاد دهد ، اين فيلم تلاشي است براي تصور کردن عيني تجربه جنگ و تغييراتي که جنگ در انسان به وجود مي آورد و چگونه حتي مي تواند روح و روان يک انسان را نابود کند . اين فيلم ، مثل هر هفت فيلم قبلي بيگلو، از سينماي کلاسيک هاليوود و از برداشتهاي راديکال از هنر مفهومي « conceptual art » شايد به نوعي به يک اندازه تأثير پذيرفته است.
کاترين بيگلو در فاصله اي بسيار کم با ساختمان هاي مرکزي استوديوهايي که فيلم هاي او را پخش مي کنند ( اما روي آن ها سرمايه گذاري نمي کنند ) زندگي مي کند. از نظر سران اين استوديوها کاترين بيگلو فردي خارج از جريان اصلي صفت پولساز و سرگرم کننده سينما ، يا همان چيزي که قالب اصلي سينماي هاليوود است ، شناخته مي شود.
بيگلو مي گويد: « من هرگز يک فيلم استوديويي نساخته ام . » اگرچه اکثر فيلم هاي او را استوديو هاي بزرگ پخش کرده اند ، اما سرمايه توليد آنها از سوي کمپاني هاي مستقل تامين شده است. شايد اين مسئله ناشي از اين باشد که مديران اين شرکت هاي کوچک و مستقل ، کمتر در کار فيلم سازان مداخله کنند . براي مثال او مي گويد : « تجربه ساختن گنجه رنج خيلي خوب بود . خالص بودن فيلم و آزادي که در ساخت آن داشتم مرا به دوراني که واقعاً از فيلم سازي لذت مي بردم برگرداند.» او با ياد آوري گذشته مي گويد: « احساسم در زمان ساخت اين فيلم ، مشابه احساسم به هنگام ساخت فيلم « نزديک غروب» - که در سال 1987 او را به چهره اي مطرح بدل کرد- بود.»
نزديک غروب ، فيلمي که با سايه هاي ترسناک درباره خون آشام هاي روان پريش ، با مايه هاي رواني بود. مطرح ترين فيلم بيگلو « روزهاي غريب » است؛ فيلمي علمي - تخيلي و البته کاملاً خشن که در سال 1995 ساخته شد و مورد توجه فراوان قرار گرفت. البته برخي کارشناسان مي گفتند بخشي از سرو صداي اين فيلم ناشي از شهرت تهيه کننده آن - جيمز کامرون ، همسر خانم بيگلو در آن زمان - بود.
اما سخت است تصور کني کاترين بيگلو تحت تاثير کسي قرار بگيرد، او هنگام صحبت به جاي « اول شخص » از « چهارم شخص » استفاده مي کند و نظرات شخصي اش را به صورت جمع بيان مي کند. طي مصاحبه مي کوشد مصاحبه کننده احساس راحتي کند اما نوع نگاهش منکوب کننده است و شوک آور. او خيلي زودتر از قراري که داشتيم ، آمد. وقتي وارد اتاق شدم ، نشسته بود و تا زماني که نايستاد، متوجه نشدم چقدر قد بلند است. او 180 سانتي متر قد دارد و من مجبور بودم از پايين به او نگاه کنم. در جريان مصاحبه خودش را انساني « خجالتي » معرفي کرد اما من چنين خصوصيتي را - حداقل موقع مصاحبه - در او نيافتم.
کاترين بيگلو متولد 1951 در شهر سان کارلوس در 25 کيلومتري جنوب سانفرانسيسکو است. او تک فرزند خانواده و از کودکي عاشق هنر و اسب ها بود ( زماني که براي بار دوم او را ديدم دست هاي او پر از کبودي هاي ناشي از زمين خوردن در حين اسب سواري بود) . دانشجوي نقاشي انستيتوي هنرهاي زيباي سانفرانسيسکو بود و بعدتر در کلاس هاي موزه وتيني شرکت کرد و در کلاس هاي درس سوزان سانتاگ و ويتو آکونسي حضور يافت. بعد به گروه هنرهاي انتزاعي پيوست و در فيلم فمينيستي « زاده شده در ميان شعله ها» بازي کرد. سپس مدرک دانشگاهي اش را از دانشگاه کلمبيا در رشته هنر گرفت. رشته تخصصي او « تئوري هنر » بود و تز فارغ التحصيلي او هم درباره « نشانه شناسي در سينما» بود. معتقد است: « فيلم و سينما تمام اله مان ها و عناصر هنر هاي ديگر را در خود دارد ... سينما تلفيقي از همه اين هنرها است.»
او اولين فيلمش« شکل گيري » را در سال 1978 ساخت، در اين فيلم کوتاه دو مرد ( يکي از اين دو گري بيزي بازيگري مشهور شد) در حال جنگ با هم هستند در حالي که در يک بک گراند تصاويري از هنرهاي مفهومي به نمايش در مي آيد و صداي سيلور لورينگر و مارشال بلونسکي هم روي فيلم شنيده مي شود. اگرچه حالا او اين فيلم را چندان مطلوب ارزيابي نمي کند اما در اين فيلم مي توانيد اله مان هاي زيادي را ببينيد که در فيلم هاي بعدي او هم به کار رفته اند، حضور مسلط مردان در صحنه ، فاکتور عضله masculinity ، خشونت و قدرت برخي از اين عناصر هستند . بيگلو چند سال پيش در مورد اين فيلم گفته بود: « اين فيلم با حرف هاي سيلور به پايان مي رسد، او مي گويد که در دهه شصت هميشه انسان دشمنان خود را خارج از وجود خويش تصور مي کرد، مثلاً در چشم يک افسر پليس ، يک دزد، دولت، يا يک سيستم، اما اين کل واقعيت نيست، براي مثال در مورد فاشيسم ، مساله در درون انسان هاست، هر انساني سيستم فاشيسم را در داخل خودش تکثير مي کرد و آن را گسترش مي داد .»
در فيلم ساخته شده در سال 1990 - « فولاد آبي » - زنان حضوري پررنگ تر داشتند ، در اين فيلم يک پليس زن ( با باز ي جيمي لي کورتيس ) شخصيت محوري است که قاتلي او را فريب مي دهد . اين فيلم را به نوعي مي توان در هم آميختگي ژانرها ناميد، هر چند خود بيگلو اين مسئله را نمي پذيرد.
در « روزهاي عجيب » بيگلو مسائلي غامض تر را در هم ترکيب کرد؛ زنانگي ، خشونت و فاکتور عضله، البته اين فيلم معاني و مفاهيمي چون « پايان جهان » ، « چشم چراني » و « لذت بخشي خشونت» را در خود داشت و همين مسئله باعث شد واکنش هايي افراطي نصيب آن شود.
اين فيلم در لس آنجلس و محله هايي که در جريان نا امني هاي سال 1992 به شدت آسيب ديده بود، فيلم برداري شد و برخي منتقدان آن را بازسازي حال و هواي شهر در دوران آشوب دانستند. خصوصيت جالب فيلم آن بود که با اينکه راوي آن مردي سفيد پوست (با بازي رالف فاينس) بود، اما اين مرد هيچ گاه «قهرمان» داستان نبود، مي شد گفت قهرمان داستان در واقع يک زن ( با بازي آنجلابست ) بود. براساس اخبار منتشر شده ، ايده اوليه فيلم در ذهن کامرون رقم خورد، او حتي نسخه اوليه فيلم نامه را هم نوشت اما بعد فيلم نامه را به همسرش داد ، او يک بار به تنهايي و بار ديگر با همکاري جي کاکس آن را بازنويسي کرد، سپس فيلم را ساخت. ( البته او و جيمز کامرون قبل از ساخت فيلم جدا شدند) حالا کاترين بيگلو مي گويد او فيلم خودش را ساخته و فيلم او هيچ ربطي به ايده جيمز کامرون نداشته است. استوديوي مسئول پخش اين فيلم که در مورد فروش آن ترديد داشت و براي آن هم زياد تبليغ نکرد ، در نتيحه فيلم آن طور که بايد مورد استقبال قرار نگرفت، اما در عوض بحث هاي زيادي را در رسانه ها موجب شد و منتقدان زيادي نظرات گوناگوني درباره آن ابراز کردند.
فيلم بعدي بيگلو ، « وزن آب » درامي با داستاني پيچيده درباره دو زوج بود که در مقاطع زماني مختلف اما پيچيده در هم ، روايت مي شود، اين فيلم تنها فيلم بيگلو است که به مسئله خانواده مي پردازد. در سال 2002، بيگلو يک فيلم پر سرو صداي ديگر ساخت: « k-19 : بيوه ساز » ؛ يک تريلر بسيار انساني درباره اولين زير دريايي هسته اي روسيه . اين فيلم که انتظار مي رفت بسيار پر فروش باشد کمتر از حد انتظار در گيشه با استقبال روبرو شد.
اين کارگردان سينما درباره فيلم جديدش « گنجه رنج» که داستان آن را مارک بوال نوشته و بر اساس خاطرات واقعي نويسنده از دوران کار خود به عنوان ژورناليست شکل گرفته است، مي گويد: « به صورت مشخص و قطعي مي خواستم کنترل خلاقيت هنري و تدوين نسخه نهايي را به دست گيرم.» او مي خواست از بازيگران کمتر شناخته شده استفاده کند تا مرگ شخصيت ها براي تماشاگران عجيب نباشد ، حتي اگر نام اين بازيگر نتواند تبليغي براي فيلم به شمار آيد. او در عين حال مي خواست حتماً فيلمش را در خاورميانه فيلم برداري کند. مسئولان امنيتي و حفاظتي او را از فيلم برداري در عراق بازداشتند اما در نهايت او فيلمش را در چند صد متري مرزهاي عراق ساخت. با توجه به اين که او مي دانست تماشاگران آمريکايي چه انتظاري از فيلم هاي جنگي دارند، به جست و جوي سرمايه گذاراني خارج از آمريکا بر آمد، در نهايت کمپاني ولتاژ پيکچرز فرانسه سرمايه مورد نظر اين کارگردان را تأمين کرد: « اين يک تجربه جديد براي من بود.» اشاره او به حذف تهيه کننده اجرايي در اين فيلم است :« هيچ مداخله اي در کار من انجام نگرفت.» وقتي از او مي پرسم آيا به آزادي مطلق معتاد نشده است، مي خندد و مي گويد: « شايد مثل متخصص بمب اين فيلم ، که انگار به جنگ معتاد شده است.» شايد چنين مقايسه اي دور از ذهن باشد ، اما فيلم سازي به هر حال پروژه اي سخت و گاه حتي در هم شکننده است که به خصوص براي زنان مي تواند بسيار مشکل باشد. در حرفه اي که در آن حتي مديران زن استوديوها ترجيح مي دهند کارگردانان مرد استخدام کنند نه کارگردانان زن، کارگردان زني که بخواهد فيلم هايي تا حدودي متفاوت و البته با ديدگاه هاي خاص خودش و حتي نشانه هايي از انتلکتواليسم را داشته باشد، کار بسيار سخت تري دارد.
کاترين بيگلو با خنده درباره اين موضوع صحبت مي کند و مي گويد که پس از ساخت فيلم « بدون عشق » فيلمي درباره موتور سيکلت که ساختاري پست مدرن دارد و شيوه روايتي آن بسيار غريب ارزيابي شده است، چند فيلم نامه با تم هاي داستان هاي نوجوانان شاغل به تحصيل در دستش رسيده است: « فکر مي کنم اين پيشنهادها به خاطر اين بود که شيوه کار من براي خيلي ها عجيب و غريب به نظر مي رسد، شايد فکر مي کردند من در اين ژانر مي توانم کار کنم.»
باورش براي خيلي ها سخت است اما بيگلو در ساختمان قديمي در نيويورک زندگي مي کرد که برق نداشت و سيستم گرمايي آن ، شومينه با هيزم بود. او پيشنهاد ساخت فيلم هاي مخصوص نوجوانان را پذيرفت و در همسايگي هاليوود قرار گرفت. طبيعي است که گام بعدي هاليوود بود. او از طريق والتر هيل ، کارگردان مشهور ، قرار دادي با يک استوديو منعقد کرد اما اين قرارداد به جايي نرسيد. اين جا بود که او به نقطه عطف زندگي اش رسيد؛ تصميمي که هميشه به آن وفادار مانده است : « اگر بخواهم چيزي را که علاقه مندم کرده است، بسازم، بايد معمار چيزي باشم که مي سازم.» او با همين اعتقاد فيلم « نزديک غروب» را ساخت که يک فيلم خون آشامي، با خشونتي افراطي بود. يک منتقد در مورد اين فيلم نوشت :« اين بهترين امکان براي کارگرداني است که کشف مي کند تماشاگران فقط براي آن چيزي که در مغزشان ثبت مي شود به سينما نمي روند، بلکه به خاطر تغييرات جسمي اي که در آنها رخ مي دهد، به سالن هاي سينما مي آيند.» البته خود بيگلو مسئله را اين گونه توضيح مي دهد: « دلم مي خواهد تماشاگر را به يک سفر ذهني ببرم، او را به يک اتفاق ، يا يک حالت، يا يک مکان يا يک تجربه دعوت کنم، يک اديسه احساسي که کاملاً تجربي باشد.»
خودداري او از ساختن فيلم هاي مخصوص زنان ، نشانگر اين است که در صنعت هاليوود جنسيت بسيار مهم است. او توانسته از اردوگاه پنهاني که هاليوود براي فيلم سازان زن ساخته و آنها بايد فقط فيلم هاي خاص زنان بسازند، خارج شود و ثابت کند که زنان مي توانند فيلم هايي بسازند که با ديدن آنها نمي توان به جنسيت سازنده آنها پي برد. در فيلم هاي او زنان حضور دارند ، اما اکثر آنها مثل مردان ، در حال فرار، دويدن ، اسلحه کشيدن، پرش با چتر نجات يا رانندگي ديوانه وار هستند. جالب اين جاست که مي گويند شکل دادن اين زنان را از اساتيد - مثل گويا ، پازوليني، پکين پا، رامبراند و ... ياد گرفته است. اما وقتي از او مي پرسم چرا شخصيت هاي اصلي فيلم هاي تو اکثراً مرد هستند و چرا دوست دارد درباره مردان فيلم بسازد ، احساس مي کنم ناراحت است. اين يکي از معدود مواردي است که به دنبال لغت مي گردد تا جوابم را بدهد . او به ريچارد سرا، مجسمه ساز مشهور اشاره مي کند که سال هاست او را مي شناسد، اشاره مي کند که مجسمه جديدش ترکيبي حدوداً چهل تني از مواد مختلف است، او اين مجسمه را « مجسمه بي نظيري از قدرت» مي نامد و اين نشان مي دهد که او تصاويري ذهني از « قدرت» دارد. ناگهان ياد صحنه اي از «K-19 » مي افتم که در آن دوربين بين دو زير دريايي غول پيکر در سطح آب است. يک تصوير فوق العاده از اجسام غول آساي فلزي که شايد به نوعي ، خود مجسمه هاي قدرت باشند . بيگلو مي گويد: زماني که نقاشي مي کند هم ، دوست دارد« اجسام بزرگ ، متحرک، خشن و غريزي » را نقاشي کند. اين ميل او در فيلم هايش هم به شکل هاي مختلف نمود مي يابد و شايد به همين دليل است که فيلم هاي او بيشتر درباره مردان است.
منبع : نيويورک تايمز ، مانولا دارگيس
منبع: نشريه سينماي پويا شماره 19




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.