تصوير متحرک اعراب و مسلمانان

مقاله ي بلند بالاي پيش رو نوشته ي «جك شاهين» استاد دانشگاه و يكي از فعالان حوزه ي رسانه‌هاي آمريكاست كه به واكاوي بازنمايي چهره ي اعراب – به عنوان قوميت معادل اسلام – در رسانه هاي ديداري آمريكا پرداخته است. گرچه اين مهم كه رسانه‌هاي غرب چهره‌اي خشن از اعراب و مسلمانان نشان مي دهند بديهي است ولي اين مقاله با مصاديق متعدد در صدد اثبات اين مهم است.
شنبه، 8 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تصوير متحرک اعراب و مسلمانان
تصوير متحرک اعراب و مسلمانان
تصوير متحرک اعراب و مسلمانان

نويسنده: جک شاهين
ترجمه: شهريار وقفي پور




اشاره:

مقاله ي بلند بالاي پيش رو نوشته ي «جك شاهين» استاد دانشگاه و يكي از فعالان حوزه ي رسانه‌هاي آمريكاست كه به واكاوي بازنمايي چهره ي اعراب – به عنوان قوميت معادل اسلام – در رسانه هاي ديداري آمريكا پرداخته است. گرچه اين مهم كه رسانه‌هاي غرب چهره‌اي خشن از اعراب و مسلمانان نشان مي دهند بديهي است ولي اين مقاله با مصاديق متعدد در صدد اثبات اين مهم است.
خيال پردازي كه خرد رهايش كرده است، هيولاهاي محال خلق مي كند.

گويا

تلويزيون به عنوان يك رسانه ي مهم هنري و نافذ، در سطوحي بسيار كارهايي بسيار انجام مي دهد. برنامه هاي تلويزيون كه عملكردي هنري و تفريحي دارند، اطلاعاتي در اختيار بينندگان قرار مي دهند و در كار شكل بخشيدن به ارزش هااند. برنامه ها كه با مهارتي خارق العاده تهيه مي شوند، پيام هايي توانمند و تأثير گذار ارائه مي دهند و از اين رو، در جهت دادن يا ايجاد جهانبيني ‌اي خاص نقشي مهم ايفا مي كنند. تصاوير تلويزيوني، قصداً يا ناخواسته به مردم مي‌آموزند از چه كساني بترسند، از چه كساني متنفر باشند و چه كساني را دوست داشته باشند.
مديران شبكه‌هاي تلويزيوني آمريكا، براي حفظ اعتبار خويش، گام‌هاي قاطعي براي حذف اسطوره‌ها انجام داده‌اند كه اين امر نشانگر جديت آن ها براي نمايش دنيا بدون استفاده از كليشه ها است، براي نمونه، به تبع گلاسنوست،(1) نويسندگان به ندرت كمونيست هاي روس را در نقش جنايتكار مي نشاندند؛ اعضاي مافيا در اجتماعات آمريكايي - ايتاليايي به دلقك هايي بي آزار تقليل داده شدند؛ و تصاوير گريس كار، ننه/ عمو ماوز و چينك(2) به زباله‌دان فيلم ها و بازي هاي ويديويي فرستاده شدند. توليدكنندگان برنامه هاي تلويزيون با وقوف به اين كه همه ي آمريكايي ها مشخصه ها و ويژگي‌هاي خاصي دارند، در كار پيش گرفتن راهبردي تازه، به ترسيم گروه‌هاي متفاوت و متنوع مردم هستند، اينك توليدكنندگان شخصيت هايي را از دامنه‌اي وسيع از هويت هاي فرهنگي متفاوت و متمايز به نمايش مي گذارند و در ترسيم لهجه ها و سايه روشن هاي مختلف زباني و هويتي دقتي ويژه به خرج مي دهند.
در اين كشور [يعني ايالات متحده]، تنوع فرهنگي را مي توان به شكلي واضح در همه جا مشاهده كرد: در خيابان ها، در مغازه ها و در ادارات دولتي و خصوصي. اين چنين تنوعي را حتي در برنامه هاي پربيننده ي تلويزيون نيز مي توان ديد، البته با استثنايي چشم گير: عرب ها و مسلمانان آمريكايي، دستاوردها و ميراث تاريخي‌شان هم چنان به نمايش در نمي آيند. گرچه هشت ميليون عرب و مسلمان آمريكايي جزيي جدايي ناپذير از چشم انداز آمريكاي هستند، بينندگان تلويزيون هيچ گاه شاهد تصويري دقيق از آن ها نيستند و آن ها هيچ گاه كاملاً به شكل قهرمانان كاملاً انساني نشان داده نمي شوند.
ميراث تاريخي عرب هاي آمريكايي هنوز بخشي از چشم‌انداز تلويزيون نيست. از ابتداي تاريخ تلويزيون آمريكا، در برنامه هاي تلويزيون تنها دو شخصيت عرب – آمريكايي در مجموعه هاي تلويزيوني حضور داشته اند. اولي عمو تانوس، پدر سالار خانواده ي ويليامز بود كه توسط هانس كانريد در دني تامس شو (1971-1953) ترسيم شد. دومي سرجوخه ماكسول كلينگر، سربازي بود كه لباس هاي زنانه مي پوشيد و نقشش را جي‌مي‌فار در M.A.S.H (1983-1972) بازي مي كرد.
عرب- آمريكايي‌ها، با توجه به حساسيت هاي اخير تلويزيون نسبت به قوميت ها و نمايش آن ها، از اين كه چرا توليدكنندگان برنامه هاي تلويزيوني هيچگاه آن ها را به شيوه‌اي انساني نمايش نمي دهند و چرا آن ها همچنان از اين برنامه ها غايب‌اند، گيج و در عين حال، گله گذارند. گرچه آيين ها، سنت ها و موفقيت هاي آن ها آمريكا را به كشوري استثنايي بدل كرده است، خصوصيات خوب آن ها و سهم شان در جامعه به عنوان پزشك، فروشنده، معمار، وكيل، كارگر و معلم ناديده گرفته شده است.
اين فقدان حضور، موجد زخم‌هايي مي شود. بي شك برنامه‌ريزان تلويزيون نيز مي دانند چه بر سر جوان ها مي آيد، «هنگامي كه فرد داراي اقتدار» (في‌المثل برنامه‌ريزان تلويزيون) جامعه ي ما را به نمايش مي گذارد ولي «آن ها در آن تصوير حضور ندارند». به نوشته ي آدريان ريچ، چنين تجربياتي ممكن است گيج كننده و اغتشاش زا باشند:
دقيقه و برايند نوعي عدم تعادل رواني؛ مانند آن كه به آينه بنگريد و در آن چيزي نبينيد.(3)
بنا به اين نوشته، هيچ يك از برنامه‌هاي شبكه هاي تلويزيوني آمريكا عرب - آمريكايي ها را به حساب نياورده‌اند. همچنين هيچ يك از اين برنامه‌ها بر مسائل آمريكايي‌هاي عرب‌تبار تمركز نكرده‌اند؛ براي نمونه شخصيت هاي مشهوري از ميان پزشكان، وكلا روزنامه‌نگاران عرب و مسلمان در برنامه‌هايي چون شيكاگو هوپ، A.R، مورفي براون، قانون و نظم، نيوز رديو و جنايت يك حضور ندارند. هيچ فيلم تلويزيوني‌اي دست آوردهاي دني تامس، عرب - آمريكايي ها و ديگراني را كه بيمارستان كودكان سنت جاد را در ممفيس تأسيس كردند، نشان نداده است؛ افرادي چون رالف نادر، وكيل و مدافع حقوق مصرف كنندگان؛ دكتر مايكا دي‌بيكي، جراح قلب؛ هلن تامس‌، خبرنگار يونايتدپرس در كاخ سفيد؛ كيسي كاظم، از چهل شخصيت مشهور راديو؛ دانا شلالا، دبير كل خدمات بهداشتي و انساني يا مقامات دولتي اي چون مدير كاركنان دولت، جان سونونو يا سليوآ روزولت، مدير تشريفات دولت.
از اواخر سده ي نوزدهم، اعراب و مسلمانان آمريكا سهم به سزايي در پيشبرد كشور آمريكا داشته‌اند. آن ها مانند بيشتر آمريكايي‌ها، افرادي صلح‌طلب و انسان دوست اند كه براي رفع نيازهاي اساسي خانواده‌شان تلاش مي كنند و به همسايه‌هاي خويش، فارغ از نژاد، مذهب، موقعيت اجتماعي و ثروتشان، احترام مي گذارند و به آن ها ياري مي رسانند. متأسفانه توليدكنندگان تلويزيون در عوض نمايش افرادي سرشناس از ميان آمريكايي‌هاي مسلمان يا عرب - امريكايي‌ها، با نمايش اعراب و مسلماني اهل دوردست ها به تحقير اين اقليت مي پردازند.
تحقيقات نشان مي دهند كه اغلب تبهكاران در برنامه هاي تلويزيوني به صورت كليشه اي از اين دست بوده‌اند: قاچاقچيان مواد مخدر از ميان آمريكاي لاتيني‌ها، نازي‌هاي ساديست، سياستمداران فاسد و قاتلان حرفه‌اي. با اين حال،‌ از سال 1974، وقتي نويسنده ي اين مقاله تحقيق درباره ي تصوير اعراب و مسلمانان در برنامه‌هاي تفريحي را آغاز كرد، تبهكاران و شخصيت هاي منفي تصوير شده در اين برنامه ها عمدتاً از ميان شخصيت هاي عرب و مسلمان بوده اند: ميلياردر‌هاي رسوايي برانگيز، تروريست هاي مشهور، عرب هاي بدوي مرتجع، رقاصه‌هاي رقص شكم، زنان خانه‌دار حوصله سربر و حاشيه‌نشينان قانون شكن.
بيش از دو دهه تصاوير و مضامين شنيع، اعراب و مسلمانان را به شكل ديوها و آدم هايي حيوان صفت نشان داده اند، به منزله ي آن ديگري خطرناك و به لحاظ فرهنگي تهديدكننده. تصويرسازان، انسان دوستي، فرهنگ و تاريخ غني آنان را ناديده مي گيرند و در شناخت و فهم بسياري از واقعيت هاي بنيادين درباره ي اعراب و مسلمانان درمانده‌اند؛ براي نمونه، آن ها تشخيص نمي‌دهند كه اسلام دين 2/1 ميليارد نفر بر روي كره ي زمين است، از جمله 250 ميليون عرب در 21 كشور، در ضمن، اسلام در ميان دين‌هاي جهان، سريع‌ترين رشد را دارد. تخمين زده مي شود كه در سال 2000 مسلمانان 27% جمعيت زمين را تشكيل دهند. تقريباً 15 ميليون مسيحي در كشورهاي عربي اقامت دارند و در ميان 3 ميليون اعراب آمريكا اكثريت مسيحي هستند. پنج تا هشت ميليون مسلمان در ايالات متحده زندگي مي كنند.
مسلمانان بيش از 200000 بنگاه اقتصادي، 1200 مسجد، 165 مدرسه ي مذهبي، 425 انجمن و 85 انتشارات اسلامي دارند.(4)
تصاوير مخرب كليشه هايي بي زبان نيستند. اين تصاوير مكرر، به ويژه آن هايي كه به چالش كشيده نمي شوند، واجد تأثيرهاي خطر بار انباشتي هستند. برنامه‌هاي تلويزيوني، مانند كتاب‌ها، تا ابد باقي مي مانند. هنگامي كه اعراب و مسلمانان در مقام ديگري ذاتي نشان داده شوند، اين تصاوير زشت زندگي‌اي از آن خويش مي يابند و براي نسل‌هاي متمادي اين پيام را انتقال مي دهند كه از اعراب/ مسلمانان نفرت داشته باشيد.
اثر تحقيقي من نشان مي دهد كه اعراب و مسلمانان قوياً به شيوه‌اي كليشه‌اي نمايش داده مي شوند. در اينجا گزيده‌اي از چشم انداز كلي و تحليل‌هايي ارائه مي شوند كه برگرفته از صدها برنامه ي تلويزيوني، از جمله، كمدي‌ها، سريال هاي خانوادگي، كارتون‌ها، درام‌ها و فيلم‌هاي آخر هفته‌اند.
براي اثبات اين كه برنامه‌هاي تفريحي تلويزيون تنها رسانه اي نيست كه اعراب و مسلمانان را به شكلي كاريكاتوري نشان مي دهند، نشان خواهم داد كه اين تصويري كه در برنامه‌هاي تفريحي تلويزيون يافت شده است، به ديگر رسانه‌ها نيز نفوذ كرده است و به همين منظور به برنامه‌ها و مجلات خبري، برنامه‌هاي مستند و فيلم‌هاي تلويزيون اشاره خواهم كرد. و به مانند اين تصوير تلويزيوني، 800 فيلم و نمايش مستند اعراب و مسلمانان را فاقد چهره‌اي انساني نشان مي‌دهند.

فيلم هاي تلويزيوني

جان بوكان،(5) نويسنده ي انگليسي، در سال 1916 در رمان عامه پسند خويش با عنوان گرين منتل(6) نوشته بود:
اسلام آييني ترسناك است و وعاظ هنوز در منابر، به موقع سخن، در يك دست قرآن دارند و در دست ديگر، شمشير.(7)
تقريباً هفتاد سال بعد، بينندگان، بديل هاي وعاظ بوكان را در برنامه‌هاي تلويزيوني مي‌بينند. فيلم‌هاي تلويزيوني تصاويري به ويژه اهانت‌بار را به نمايش مي گذارند و بدين وسيله، برداشتي تنگ‌نظرانه را در اختيار مخاطبان قرار مي‌دهند و واقعيت را مخدوش مي‌سازند.
ژانر فيلم تلويزيوني اين تأثير را مي‌نهد كه مسلمانان عرب تروريست‌اند. در طول اواسط تا اواخر دهه ي 1980 اين پنج فيلم اين تصوير كليشه‌اي را نشان دادند؛ گرچه همگي آن ها به كرات، در شبكه هاي آزاد و كابلي به روي آنتن رفتند: پرواز گروگان (NBC، 1985)؛ شمشير گيدئون (HBO، 1986)؛ تحت محاصره (NBC، 1986)؛ پرواز 847 (NBC، 1980) و تروريست در دادگاه: ايالات متحده در برابر سليم عجم (CBS، 1988).
تصاوير تلويزيوني از اعراب و مسلمانان شبيه تصاوير گذشته از اس‌اس‌هاي هيتلري و جنگجويان وحشي آتيلا است. در همگي اين فيلم‌هاي تلويزيوني، عرب مسلمان در تاريكي و سايه‌ها كمين مي كند. او يك كلت AK47 ، خنجر يا بمب دارد و براي تجاوز به آمريكايي هاي معصوم، کتك زدن يا كشتن‌شان نزديك مي شود. در پرواز گروگان،(8) يكي از مسافراني كه سوار هواپيماي ربوده شده توسط تروريست‌ها است، مي گويد:
اين وحشي ها (عرب ها) با خونسردي تمام آدم ها را مي‌كشند. لعنتي ها فكر مي كنند شكار آمريكايي ها آزاد است.
در تحت محاصره،(9) مسلمانان متعصب به ايالات متحده حمله مي كنند و قرارگاهي را كه 200 سرباز در آن است را منفجر مي كنند، يكي از مقامات كاخ سفيد مي‌گويد:
آن ها تروريست‌هاي شيعه اند ... ما همگي مي دانيم كه آن ها ما را در خانه‌هايمان مي كشند.
برخي صحنه هاي فيلم نشان مي دهند كه تروريست ها، آدم هاي بي‌گناه را در گوشه ي خيابان، رستوران و فرودگاه مي كشند. در نهايت، آن ها به كمك عرب - امريكايي‌هاي ساكن دي‌اربرن در ميشيگان، موفق مي شوند كاخ سفيد را منفجر كنند. يكي از مقامات FBI دستور مي دهد همه ي اجتماعات خاورميانه‌تبار (در ايالات متحده) را تحت نظر داشته باشند، او مي‌افزايد:
در منطقه ي ديترويت، يك اجتماع بزرگ شيعي هست.
اين صحنه به صحنه ي ديگري كات مي‌شود كه بر تصوير نوشته شده است: «دي‌اربرن، ميشيگان». در ادامه ي اين صحنه، ما نماهايي از مغازه‌هايي را با اسامي و نشانه‌ها و حروف عربي مي‌بينيم. تهيه كنندگان در اين فيلم داستاني، با نشان دادن اجتماع ديترويت/ دي‌اربرن به عنوان كمين گاه تروريست هاي مسلمان و عرب، نژادپرستي خود را عيان مي كنند.
توليدكنندگان اين فيلم داستاني مي‌بايد شهري داستاني را به كار مي‌گرفتند يا از مكاني استفاده مي‌كردند كه يا اجتماع اعراب و مسلمانان آمريكايي كوچكي دارد يا فاقد چنين اجتماعي است. توليدكنندگان اين فيلم با به تصوير كشيدن اين موضوع كه تروريست‌هاي عرب و مسلمان از منطقه ي ديترويت/ دي‌اربن، بزرگترين اجتماع عرب - آمريكايي و مسلمان در ايالات متحده، برآمده‌اند، نه تنها تصاوير داستاني و واقعي را خلط كرده‌اند، بلكه در ضمن افراد بي‌گناه اين منطقه را نيز به خطر انداخته‌اند. گرچه ديترويت/ دي‌اربن اقامتگاه بيش از نيم ميليون عرب - آمريكايي صلح طلب و قانون‌مدار است، برخي بينندگان ممكن است به راحتي به عكس آن اعتقاد پيدا كنند. حتي ديالوگ‌هاي فيلم نيز نژادپرستانه است. وزير امور خارجه ي ايالات متحده به سفير ايران مي‌گويد:
مردم كشور شما بربر [وحشي] هستند.
رئيس FBI نيز به همكارش مي گويد:
اين مردم [عرب ها] با ما فرق دارند. اوضاع براي‌شان كاملاً متفاوت است. منظورم مردم شرق و خاورميانه است. اين مردم ذهنيت خاص خودشان را دارند. آن ها براي خودشان برداشت هاي خاصي از حق و باطل دارند، از اين كه براي چه زندگي كنند و براي چه بميرند. با اين همه، ما همه‌اش اصرار داريم با آن ها مذاكره و معامله كنيم، آن هم طوري كه انگار آن ها مثل ما هستند. ديگر وقتش است كه چشم‌هايمان را خوب باز كنيم.
در نهايت، دو نويسنده ي در محاصره - يكي از آن ها باب وودوارد، برنده ي جايزه ي پوليتزر است - به شكلي مغلوط به بينندگان مي گويند كه ايراني‌ها عرب هستند. اين نويسندگان نمي‌دانند كه ايراني‌ها فارس هستند. مردمي كه فارسي صحبت مي‌كنند، نه عرب‌هايي كه عربي سخن مي گويند.
قصه ي تروريست در دادگاه(10) درباره ي عربي فلسطيني است كه متعصب، بي‌رحم و مخالف صلح است. او در خاورميانه دستگير شده است و به دادگاهي در ايالات متحده فرستاده مي شود. عجمي، تروريست عرب فلسطيني، به هيچ وجه پشيمان نيست كه دستور قتل زنان و كودكان بي‌گناه آمريكايي را صادر كرده است و اعتراف مي‌كند اگر مي‌توانست حتي از بمب هسته اي استفاده مي‌كرد.
ما هر كجا آن‌ها را بيابيم، مي‌كشيم‌شان، حتي اگر آن سوي آب ها باشند. زنده باد فلسطين!
يكي از شخصيت هاي مثبت فيلم درباره ي همه ي عرب‌هاي فلسطين و نه فقط عجمي، مي‌گويد:
آن ها ترجيح مي‌دهند به مردم بي‌دفاع حمله كنند و آن ها را بكشند.
روزنامه نگاري مشهور مي‌گويد اعراب و مسلمانان خشن‌تر و بدوي‌تر از بقيه ي آدم ها هستند:
آن ها با ناميدن خويش به عنوان چريك يا آزادي‌خواه در پي طلب هم‌دردي ما هستند ولي در واقع چريك يا آزادي‌خواه نيستند.
وكيل مدافع عجمي از هيأت ژوري مي‌خواهد كه توجه داشته باشند فلسطيني‌ها «مردماني از سياره اي ديگرند». آخر كار، نويسندگان بي‌توجه به سهم رالف نادرو ديگر وكلاي برجسته ي عرب - آمريكايي در نظام قضايي آمريكا، از زبان يكي از مقامات وزارت دادگستري مي‌گويند:
واقعيت، واقعيت است. هيچ وكيل مدافع عرب - آمريكايي كه صلاحيت دفاع از عجمي را داشته باشد، وجود ندارد.
موضوع بسيار ناراحت‌كننده درباره ي اين فيلم‌هاي تلويزيوني اين است كه آن ها به شكلي موثر در كار نمايش آن هستند كه تمامي اعراب، مسلمانان و عرب - امريكايي‌ها در حال جنگ با ايالات متحده‌اند. نيكلاس كيدي(11) كه هنرپيشه‌اي عرب - آمريكايي است و بيشتر عمر كاري خود را با ايفاي نقش تروريست هاي عرب سر كرده است، از تخصص حرفه‌اي خود ناراضي است. كيدي مي‌گويد:
در فيلم آخرين محدوده(12) چندان صحبت نمي‌كردم و بيشتر موجودي خطرناك بودم؛ حالت و قيافه‌اي ترسناك و تهديد كننده و كارهايي تهديدكننده. ما [من و ديگر شخصيت هاي منفي عرب] مي‌گفتيم آمريكا! و روي زمين تف مي‌كرديم.
كيدي توضيح مي‌دهد:
در جهان واقعي، به جز تروريست، عرب هاي ديگر نيز هست. هميشه آرزو مي كنم روزي برسد كه نقش عربي را بازي كنم كه شخصيتي صادق و دوست داشتني باشد.(13)
با اين حال، يك دهه بعد از تقاضاي كيدي براي ايجاد تعادل، موقعيت تلويزيون، هماني كه بود، مانده است. درباره ي اين هنرپيشه، در ادامه بيشتر صحبت مي شود.
مانند همه ي گروه‌ها، اقليتي كوچك در دل هر اقليتي وجود دارد كه تبهكاران و شخصيت‌هاي منفي هستند. گرچه تروريسم در دنياي تصوير، مضموني مشروع و پرداختن به آن به‌جا است، همگي اعضاي گروهي از انسان‌ها و در اين مورد اعراب را با قلمي منفي‌نگرانه نقش زدن، به لحاظ اخلاقي و كرداري عملي نادرست و كاذب است. دهه‌هاي متمادي، تصاوير تك رنگ و يك جانبه ي تلويزيون به شكلي نادرست اين اسطوره ي كاذب را استمرار بخشيده است كه همگي اعراب از نوعي ژن قوي خشونت برخوردارند و انسان‌هايي از جنس ما نيستند و همي مستحق مرگ‌اند. از اين نظر، مضمون تروريسم صرفاً مورد سوء استفاده قرار گرفته است و به هيچ وجه، به شكلي جدي بدان پرداخته نشده است. تا به حال، هيچ فيلم تلويزيوني‌اي نبوده است كه به شكلي بي‌طرفانه به پيچيدگي‌هاي مضمر در بمب‌گذاري‌هاي تروريستي، آن گونه كه در فيلم نبرد الجزاير(14) يا به آدم ربايي و قتل چنان ‌كه در فيلم محاصره شده(15)تصوير شده است، بپردازد. در اين آثار كلاسيك هنر سينما، شخصيت‌ها با دقت و ظرافت پرداخته شده‌اند.
توليدكنندگان تلويزيون بينندگان را وامي‌دارند كه اعراب و مسلمانان را صرفاً در مقام مرتكبان خشونت به شمار آورند و هيچگاه آن‌ها را به عنوان قربانيان نشان نمي‌دهند. متخصصان و فيلم‌هاي تلويزيون هيچگاه تصاويري از فلسطينياني را نشان نمي‌دهند كه براي زندگي در سرزميني تحت اشغال اسرائيلي‌ها جان مي‌كنند. دوربين هيچگاه تصويري از خانه‌هاي فلسطيني را كه ويران مي‌شوند يا زندگي در شرايط فقيرانه، در كمپ‌هاي پناهندگان را ثبت نمي‌كنند. بينندگان هيچگاه نمي‌بينند كه اسرائيلي‌ها دست هاي فلسطيني‌ها را مي شكنند يا تظاهر‌كنندگان فلسطيني‌اي را نمي‌بينند كه بر اثر شليك گلوله سربازان اسراييلي كشته مي‌شوند. حتي تصاوير غير سياسي هم نشان داده نمي شوند. بينندگان تصوير مادري عرب را نمي‌بينند كه براي كودكش لالايي مي خواند. بينندگان پزشكي را نمي‌بينند كه به بيماران رسيدگي مي‌كند يا معلمي را كه درس زيست شناسي مي دهد يا مهندسي را كه در حال كار با نرم‌افزاري كامپيوتري است. هيچ مرد عربي همسرش را در آغوش نمي گيرد. خانواده ها هيچگاه به پيك‌نيك، مسجد يا كليسا نمي روند. با بهره گرفتن از گفته ي روزنامه‌نگار مشهور، ادوارد ماراو، آنچه ما نمي بينيم، اگر از چيزي كه مي بينيم مهم تر نباشد، كم اهميت تر از آن هم نيست.
نويسندگان چه نيتي دارند از اين كه گروهي از انسان ها را از باقي جدا مي كنند و به تحقير آن ها مي پردازند؟ فيلم هاي تلويزيوني دهه ي 1980 كه درباره ي تروريسم هستند، به نحو شايسته‌اي از تحقير و هتاكي كامپولونگ ها، گلداشتاين‌ها، گونثالس‌ها، اورايلي‌ها يا ماموتوها دم مي‌زنند؛ چرا كه در غير اين صورت، موج اتهامات درباره ي نژادپرستي است كه به سوي‌شان جاري مي شود و سيلي از گزارش هاي انتقادي و اعترضات برانگيخته مي‌شوند.
گرچه مقامات و روساي شبكه هاي تلويزيوني لاف مي‌زنند كه از افراد نژادهاي مختلف كليشه نمي‌سازند، وقتي كه پاي اعراب، مسلمانان و ميراث عربي - آمريكايي‌ها به ميان مي‌آيد، صنعت تلويزيون دقيقاً به چنين عملي متوسل مي شود. به دستورالعمل استانداردهاي پخش تلويزيوني NBC توجه كنيد كه مي‌گويد:
برنامه‌هاي تلويزيون بايد منعكس كننده ي دامنه اي وسيع از قواعد براي همه ي انسان ها باشد... و بايد تلاشش معطوف به آن باشد كه مردان و زنان و كودكان را به شيوه‌اي مثبت به تصوير بكشد و اهميت حفظ منزلت تك‌تك افراد نوع بشر را در ذهن داشته باشد.(16)
تا به امروز، رويه ي شبكه‌هاي تلويزيون تبعيت از سياست هاي جاري شبكه بوده است و قصورات عمدي و سهوي رايج همچنان ادامه دارند.

درام‌ها

بازيگران مستعد عرب - امريكايي نظير نيكلاس كيدي مجبورند ميراث معنوي خويش را خوار بشمارند. گرچه كيدي هنرپيشه اي توانا است، توليدكنندگان اصولاً او را به نقش تبهكاران دستار بر سر مي‌گمارند. همانگونه كه كيدي در برنامه ي 48 ساعت(17) شبكه ي CBS، توضيح داده است،(18) اگر بخواهد كار داشته باشد، مجبور است نقش اعراب شرير در فيلم هايي چون Navy Seals (1990) و نمايش هاي تلويزيونيي چون اپيزود غداره(19) در سريال JAG از شبكه NBC را بازي كند.(20)
در غداره، كيدي كه عراقي تبار است، نقش سرهنگي شبيه صدام را بازي مي‌كند و سربازي بي‌گناه از نيروي دريايي ايالات متحده را به گروگان مي‌گيرد. كيدي شهوت پرست تلاش مي كند خود را به مگ، افسري بلوند و جذاب از نيروي دريايي ايالات متحده، تحميل كند؛ و چرا كه نه؟ يكي از اسطوره‌ها يا كليشه‌هاي دروغين تلويزيون آمريكا اين است كه از نظر اعراب، تجاوز به مردان، رويه اي است كه به لحاظ اجتماعي پذيرفتني است.
امروزه توليدكنندگان JAG و ديگران، اعراب را تحقير مي كنند به همان شكلي كه روزگاري سازندگان فيلم‌ها و برنامه‌هاي تلويزيوني، هندي‌ها را تحقير مي‌كردند. هم اعراب و هم سرخ‌پوست ها، در حالي كه لباس‌هاي عجيب و غريب پوشيده اند، با لهجه اي نامفهوم صحبت مي كنند و شهوتي سيري ناپذير نسبت به قهرمانان مونث بلوند دارند. همان گونه كه شخصيت هاي مثبت روي پرده سرخ‌پوستها را وحشي مي‌خواندند، امروزه به اعراب برچسب تروريست مي‌زنند. صحنه ي بعدي سريال مذكور، گوياي كليشه‌هاي پيش‌گفته است. غداره با مرگ كيدي به پايان مي‌رسد. قهرمانان آمريكايي در حالي كه ناظر سقوط هلي‌كوپتر عراقي‌اي هستند كه در تعقيب‌شان بود، اظهار خوشحالي مي‌كنند. سربازي از نيروي درياي ايالات متحده مي‌گويد:
هورا. شبيه دليجان جان وين!
مگ كه گيج شده است، مي‌گويد:
مگه جان وين رو عراقي‌ها كشتن؟
جواب مي شنود:
سرخ‌پوست‌ها.
حتي هالك هاگن(21) نيز اعراب را تار و مار مي كند. در برنامه ي دو قسمتي تندر در بهشت(22)- كه در پادشاهي افسانه‌اي مقدر(23) مي‌گذرد - اعراب، هاگن و دوستانش را زنداني مي‌كنند.(24) در اين بحبوحه، گروهي از تبهكاران دستار بر سر، سعي مي كنند كلي، قهرمان مونث فيلم را مجبور كنند تا با عرب كريه‌المنظر و غول‌پيكري ازدواج كند. قهرمانان ما موفق به فرار‌ مي‌شوند، آن هم بدين صورت كه نگهبان احمق را با اين كلك كه غذايش سرگين شتر است، مي‌فريبند. هاگن و گروهش به سراغ عرب غول‌پيكر مي‌روند و كتكش مي‌زنند و كلي را از دستش نجات مي‌دهند. هاگن به عنوان قهرمان تازه، به اين جايزه مي‌رسد كه بيست نديمه ي لال در اختيار داشته باشد؛ تنها مشكل آن است كه بايد به
جراحي‌اي تن دهد كه او را به يك خواجه تبديل مي‌كند. او در حين فرار از اين مخمصه، پسر سلطان، بزدلي سلطنتي، را از سر راه بر‌مي‌دارد و با دوستانش موفق به فرار مي‌شود. در حين اين عمليات، آن ها جمع فراواني از تبهكاران عرب را نيز تار و مار ‌مي‌كنند.

كمدي‌ها

عرب‌ها در دو قسمت برنامه ي متاهل ... و بچه‌دار(25) به تمسخر گرفته مي‌شوند. در يك قسمت،‌زوجي عرب با لباس‌هاي سنتي‌شان، در پي خريد ماشين هستند. مردي بمبي دست‌ساز دارد و صاحب ماشين را تهديد مي‌كند.(26) در قسمت ديگر، آل باندي از همسرش، پگ، درباره ي مخارج عجولانه و بي‌حساب و كتابش مي‌پرسد. آل مي‌پرسد:
بچه‌ها چي، پگ؟ آن ها واقعاً به خانه س مادرت مي‌روند يا حالا به عرب‌ها تعلق دارند؟
مخاطب جيغ مي‌زند!(27)
قطعه‌اي از كمي تعجب(28) نيز درباره ي حكيم است، عرب 13 ساله‌ي پولداري از خانواده ي يكي از شيوخ عرب كه حرم سرايي بزرگ دارد و لقبش شتر سوار است.(29) حكيم قصد دارد ويكي لاوسن را به همسري بگيرد. حكيم به ويكي انگشتري از الماس به بزرگي انگوري درشت مي‌دهد. ويكي سر مصطفي، محافظ چاق حكيم، داد مي‌زند:
بوي شتر مي‌دهي!
هيچ كس به اين توهين توجهي نمي‌كند. آقا و خانم لاوسن با حكيم صحبت مي‌كنند، تنها به اين خاطر كه آقاي لاوسن مي‌خواهد اين معامله ي مولتي ميليون دلاري را از دست ندهد. حكيم در عوض ويكي، به جيمي، برادر ويكي، عرباي لال، يكي از زن‌هاي حرم سرايش، را هديه مي‌دهد. حكيم، ويكي را به دو دليل مي‌خواهد؛ اول اين‌كه او آمريكايي است؛ ديگر اين كه ويكي مطيع به نظر مي‌آيد. صحنه‌ها و ديالوگ هايي كه در آن مرد عرب به مسخره و تحقير گرفته مي‌شود، تا آخرين دقايق نمايش ادامه مي‌يابند تا در صحنه ي آخر، عرب‌ها و آمريكايي‌ها از هم جدا شوند. حكيم با ويكي ازدواج نمي‌كند و جيمي هم عربا را پس مي‌دهد ولي خانواده ي لاوسن معامله را انجام داده‌اند و پولش را گرفته اند.

سريال‌هاي آبكي خانوادگي

نويسنده ي اين سطور تا چند سال پيش، هيچ سريال آبكي خانوادگي(30) را نگاه نكرده بود؛ تا اين كه وقتي در مديسن (واشنگتن) كارگاهي براي دبيران دبيرستان گذاشته بودم و پرسيدم آيا كسي از كليشه‌هاي مرسوم درباره ي عرب‌ها و مسلمانان چيزي مي‌داند يا نه؛ يكي از معلمان گفت:
در سريال سانتا باربارا انواع عجيب و غريبي از اين كليشه‌ها ديده مي شود.(31)
از آن هنگام، به مطالعه ي تصاوير تلويزيوني اعراب در سريال هاي سانتا باربارا، محبوب(32) و كچل و زيبا(33) پرداخته ام. از آنجا كه برخي صحنه ها و شخصيت هاي عرب در سانتا باربارا، شبيه صحنه ها و شخصيت هاي موجود در محبوب و كچل و زيبا است، مثال ها و تفاسيرم را به اين سريال خانوادگي محدود مي كنم. براي چند هفته در تابستان 1990، هر روز سريال سانتا باربارا را ضبط و بررسي مي كردم. در اين مدت، در سريال، دو شيخ عرب معلوم الحال با يكديگر جنگ و دعوا داشتند. داستان نشان مي دهد كه هر دو آمريكايي ها را به گروگان مي گيرند و با يكديگر مي جنگند. شيخ كشور كبير قصد دارد به كشور نيم وجبي همسايه که خريف نام دارد، حمله كند. حاكم كبير، پدر و مادر و دو خواهر پاشاي كشور خريف را درست جلو چشمان او كشته است. پاشا، مكان هايي مقدس از جمله حرم سرا دارد. پاشا مي خواهد يكي از همسرانش را اعدام كند، چون جرأت كرده است از حرم سراي او فرار كند. انجام ندادن اين كار به معناي آبروريزي است. او در ضمن مدعي است كه گوش كردن به حرف زنان، مثل سوار شدن به حباب براي رفتن به فضا است». در پايان، گروگان هاي آمريكايي آزاد مي شوند، حاكم ظالم كبير سرنگون مي شود و پاشا به ايدن قول مي دهد كه پيش داوري هاي منفي اش درباره ي زنان را كنار بگذارد.
سريال هاي آبكي چون سانتا بارباراي تلويزيون CBS، كچل و زيباي ABC و محبوب ABC به تماشاگران مي گويند كه اعراب در چادر زندگي مي كنند؛ آمريكايي ها را به گروگان مي‌گيرند؛ حرم سرا دارند؛ از زنانشان بيزارند و آن ها را شكنجه مي‌دهند و تنها هنگامي به شيوه اي انساني رفتار مي كنند كه به نصايح زني آمريكايي گوش دهند.

كارتون هاي كودكان

از سال 1926، با كارتون فيلكس گربه، شيخ‌ها را نابود مي كند،(34) كارتون هاي قهرمان پرور آمريكايي به مسخره كردن و تحقير اعراب و مسلمانان مي‌پردازند. من از سال 1975 به بررسي و مطالعه ي نمايش‌هاي كارتوني تلويزيون پرداخته‌ام. پژوهش من گرچه ناكامل است، نشان مي دهد كه در 60 انيميشن كارتوني كه قهرمان پروري مشخصه ي اصلي شان است – بازرس گجت، پاپاي [ملوان زبل]، باگز باني، پلنگ صورتي، پوركي پيك و از اين دست – عرب ها شكست هاي سختي مي خورند و به مضحكه گرفته مي شوند. انيماتورها اعراب را در نقش خوك، موش صحرايي، سگ، كلاغ، كفتار و ميمون مي كشند. شانه به سرها و خرگوش هاي كارتون ها كه اداي زنان عرب را در مي آورند، حتي اوليو جغده «حاضر است بميرد ولي با يك عرب ازدواج نكند».
كارتون هاي بسياري وجود دارند كه اسم اعراب را بر خود دارند از جمله شيخ- ها- مين- آيي(35)، علي- بو- بو(36)، فاني فرعون(37)، حاجي بابا و چهل دزد(38)، عبدل سريع، تردست‌ ترين دزد شهر(39)، گرگي در لباس شيخ(40)، علي بابا، سگ ديوانه ي بيابان(41)، علي بن شمر(42)، حسن آدمكش(43)، موش بيابان(44)، و گله ي موش هاي صحرايي(45)، اين اسم ها و تصاويري كه توليدكنندگان به اعراب نسبت مي دهند، دوستانه يا حتي بي خطر نيستند. بعضي بزرگسالان مي‌توانند واقعيت را از قصه و كليشه جدا كنند ولي براي بيشتر كودكان، جهان انيميشني كارتون ها ساده است و متشكل از مردم خوب در برابر مردم بد است؛ براي نمونه بتمن در برابر اعراب.
كاريكاتورهاي انيميشني از اعراب بدوي و شيوخ، نسخه هايي از تصاوير و پرتره هاي نفرت بار و كليشه‌اي ديروز از آفريقايي - آمريكايي هاي ابله و بوميان وحشي آمريكا هستند. اعراب بدوي كثيف و ژوليده نظير باك بي‌رحم و اينجون خشن، در مقام شخصيتي متمدن نشده ظاهر مي شوند، در مقام ديگري فرهنگي، منظور من از ديگري فرهنگي كسي است كه به شكلي متفاوت از انسان نوعي سفيد پوست غربي ظاهر مي شود، سخن مي گويد و عمل مي كند؛ كسي كه از منشأ نژادي يا مليتي متفاوت است. ديگري فرهنگي كه لباسي متفاوت مي پوشد، واجد ظاهر و وجه مشخصاتي متفاوت از انسان نوعي غربي است. اعراب بدوي، مانند چهره ي نقاشي شده ي انيميشني رييس، آقا، ماگ،(46) لباسي مثل روتختي دارد و با انگليسي شكسته بسته اي سخن مي گويد. اعراب بدوي و سرخپوست ها، هر دو به عنوان نماينده ي شر، به انسان هاي بي گناه ساكن در قلعه ها حمله مي كنند. شخصيت هاي چون پوركي پيگ و باگزباني به عنوان نماد نيروهاي خير، با تبهکاران مبارزه مي كنند.
وقتي اين سناريوها را ملاحظه مي‌كنيم، به خصوص آن سناريوهايي را كه در آن ها شيوخ، شبيه و متناظر با ژاپني هاي دندان گرازي يا شايلاك هاي رداپوش هستند، برخي خانواده‌ها به ياد موقعيت‌هاي مشابهي مي‌افتند، موقعيت هايي كه در آن ها مادران يهودي در اروپاي دهه ي 1930 و مادران ژاپني در ايالات متحده در دهه ي 1940 سعي و تقلاي وافر مي‌كردند كه از كودكان‌شان در برابر پيام هاي مستتر در سناريوهاي مذكور محافظت كنند.
وقتي موضوع اسلام را در كانون توجه قرار دهيم، علي‌الخصوص كارتون‌هاي كارآگاه گجت(47) و هيث كليف(48)، توهين آميز و شيطنت بارند، چرا كه اين كارتون ها مسلمانان را به تصوير مي كشند كه نه در حالت عبادت خدا كه در كار بت ساختن از غربي‌ها هستند. در هيث كليف گفته مي شود مصري‌ها معتقدند گربه‌ها حاكمان كهنشان هستند و مرتب در برابر يك گربه سجده مي‌كنند. وقتي گجت اثري باستاني را كشف مي‌كند، مسلمانان لاينقطع در برابرش تعظيم مي‌كنند و زمزمه مي‌كنند:
انسان برگزيده، انسان برگزيده.
در چهارچوب جهان آمريكايي سرگرمي، در ماهيت ويران كننده ي اين تصاوير كارتوني شاهد درك و تفاهمي نابسنده‌ام. به عنوان مثال، در شماره ي اكتبر مجله ورايتي، پيتر وارگ نويسنده، با شدت به انتقاد از مسلمانان كويت مي پردازد؛ چرا كه آن ها تصميم گرفته‌اند به جاي خريد و پخش تلويزيوني كارتون‌هاي آمريكايي كه در آن ها به تمسخر و تحقير مسلمانان و اعراب پرداخته مي‌شود، به توليد انيميشن‌هاي كارتوني اسلامي بپردازند كه در آن ها نقش اصلي بر عهده ي قهرمانان عرب است.(49) در اين‌جا مسلمانان كويت براي اين موضوع به تمسخر گرفته مي شوند كه دل‌مشغولي‌اي منطقي و مشروع را بيان مي كنند مبني بر اين كه از تأثير تصاوير كارتوني توليد آمريكايي ها بر كودكان عرب نگرانند. هم‌چنين نشريه ي ورايتي توهين خود را تا حد رنجاندن مسلمانان كويتي ادامه مي دهد، بدين صورت كه مقاله ي مذكور را با طرحي رنگي همراه مي كند كه كاريكاتوري است شبيه به مسلمانان تصوير شده در كارتون‌هاي تلويزيوني آمريكايي. اين تصوير تعدادي ستيز‌ه‌جوي عرب بياباني را نشان مي دهد كه شمشيرها و تفنگ هاي خود را به سوي تام و جري بلند كرده اند، در حالي كه آن ها را به چوبه ي اعدام غل و زنجير كرده‌اند ... چه چيزي به مجله ي ورايتي چنين جرأتي مي دهد كه اين طرح توهين آميز را منتشر كند و بدين وسيله اعراب را مضحكه كند؟
به اين فرض توجه كنيد: اگر آسياي ها يا آفريقايي ها چنين دلنگراني‌اي را درباره ي كارتون‌هاي آمريكايي‌اي نشان مي‌دادند كه در كشورشان از طريق تلويزيون پخش مي‌شد، آيا ورايتي به خود اجازه مي‌داد كه با چاپ چنين كاريكاتور كليشه‌اي آن ها را به باد تمسخر بگيرد؟
نكته اي كه مقاله ي وارگ بدان بي‌توجه است، اين است كه آمريكايي ها هيچ گاه در كارتون هاي عربي مورد بي احترامي قرار نگرفته اند. همچنين 80 % برنامه هايي كه از كانال انگليسي تلويزيون كويت پخش مي شوند، از صادرات كشور آمريكا هستند. گرچه توزيع كنندگان ايالات متحده ميليون‌ها دلار از اين برنامه‌هاي پخش شده از تلويزيون كسب مي‌كنند، جريان سود و پول تنها در يك جهت جاري است: از كشور عربي به سوي جيب‌هاي ايالات متحده. شبكه‌هاي تلويزيوني آمريكا هيچگاه كارتون هاي عربي يا ديگر برنامه هاي سرگرمي تلويزيوني از اين كشورها را وارد نمي‌كنند.

فيلم هاي سينمايي پخش شده از تلويزيون

كانون توجه مقاله ي حاضر تلويزيون است؛ ولي براي فهم بهتر موضوع اصلي اين نوشته بايد اين نكته را مد نظر داشت كه فيلم هاي پرفروش هاليوود پس از پايان دوره ي نمايش‌شان در سالن‌هاي سينما به صفحه ي تلويزيون منتقل مي شوند. من از سال 1986 فيلم هاي پرفروشي را دنبال كردم كه از كانال هاي شبكه هاي تلويزيوني يا كابلي در سنت لوييس (ميسوري)، پخش مي‌شدند. تحقيق من نشان مي‌دهد كه هر هفته پانزده تا بيست فيلم پخش مي‌شود كه به مضحكه قرار دادن و تحقير اعراب مي پردازند. بيننگان تلويزيون شاهد شمار بسياري تصاوير متحرك هستند كه خصيصه ‌اي مشترك دارند؛ فيلم هايي چون (Navy Seals (1990، خيابان هاي قاتل(50) (1991)، سپر انساني(51) (1992)، پسر پلنگ صورتي(52) (1993)، دست خط خوني پنج: هدف انساني(53) (1994)، و دروغ هاي حقيقي(54) (1994)؛ آخرين فيلمي است كه در آن مجرمان عرب - مسلمان در فلوريدا، بمبي اتمي را منفجر مي كنند. اين فيلم ها و فيلم هاي مشابه عمدتاً جاسوس‌ها و افراد نظامي ايالات متحده، هم‌چنين پسر بازرس كلوزو را در حال كشتار اعراب مزاحم تصوير مي‌كنند!
به طور ويژه اين موضوع، نگران كننده و شيطنت آميز است كه اعرابي كريه المنظر در آن فيلم هاي پخش شده از تلويزيون به زور گنجانده مي‌شوند كه اصولاً ربطي به اعراب يا ساكنان خاورميانه ندارند؛
فيلم هايي چون شبكه(55) (1976)، سرخ ها(56) (1981)، ردا و خنجر(57) (1984)، قدرت(58) (1986)، استاد خيمه شب‌بازي 2(59) (1990)،‌ بازي هاي ميهن‌پرست(60)(1992)، و از اين قبيل.
اين كاريكاتورهاي شگفت‌انگيز از اعراب به آگاهي بينندگان مي‌چسبند؛ چرا كه در زماني بي‌دليل و ناموجه ظاهر مي شوند. مانند اشباحي ناخوانده كه بدين صورت حضوري قاطع مي‌يابند. در اين فيلم ها، عموماً شخصيت هاي عربي كه در آن ها گنجانده شده اند، ارتباطي اندك با خط داستان دارند، البته اگر اصلاً ارتباطي داشته باشند. با همه ي اين، تا امروز، استوديو هاي هاليوودي بيش از دويست عدد از اين گونه فيلم ها را پخش كرده‌اند كه بسياري از آن ها در تلويزيون نيز پخش شده اند. اولين اين فيلم ها، خشم پاريس(61) (1921)، از كمپاني يونيور سال بود. در اين فيلم، شوهر قهرمان غربي «در توفان شن به وسيله ي يك عرب كشته شده بود». در نتيجه، ليبيايي‌ها مورد هدف قرار مي‌گيرند. در بازگشت به آينده(62) (1985)، پخش اخبار(63) (1987) و بازي هاي ميهن پرست (1992)، حرام‌زاده‌هاي ليبيايي، جنايتكاران ايرلندي را پناه مي دهند، تأسيسات نظامي ايالات متحده در ايتاليا را با موشك منفجر مي كنند و دانشمند آمريكايي قهرماني را، در پاركينگ فروشگاهي بزرگ با گلوله به قتل مي‌رسانند!
رييس جمهور آمريكا(64) (1995) از كمپاني كلمبيا، كمدي/ رومانتيك تحسين شده اي درباره ي رئيس جمهور بيوه اي است كه عاشق يكي از فعالان دوست‌داشتني محيط زيست مي شود. با اين همه، ليبيايي ها به عنوان جنايتكاراني ظاهر مي شوند كه سيستم دفاعي‌اي متعلق به ايالات متحده را منفجر مي كنند.(65)
تاريخ نشان داده، گرچه صنعت تلويزيون درصدد كاستن از پيش‌داوري‌ها است، حتي فيلم هاي خانوادگي كه در پي نشان دادن خوبي زندگي و دنيا هستند، به تحقير اعراب مي پردازند. در سال 1995، كمپاني Touchstone Pictures، يكي از زير‌گروه‌هاي كمپاني والت ديزني، نسخه ي سينمايي ديگري از كتاب پدر عروس(66) اثر ادوارد استريتر (1948) را پخش كرد. فيلم پدر عروس 2 از كمپاني ديزني – چهارمين فيلمي كه بنا بر اثر استريتر ساخته شد - ماه‌ها در ميان ده اثر پرفروش هفته قرار داشت. به نوشته ي Entertainment Weekly، پدر عروس 2 به يكي از پول سازترين آثار سينمايي تبديل شد و بيش از 80 ميليون دلار براي استوديوي سازنده‌اش درآمد به همراه داشت.(67)‌
با همه اين، عرب - آمريكايي ها و مسلمانان در اشتياق كمپاني ديزني شريك نيستند. آن ها از حضور ناموجه و در عين حال، نفرت انگيز عرب - امريكايي ها در اين فيلم دلخورند. همگي نسخه هاي سينمايي از پدر عروس – كه توليدشان با فيلم سال 1950 با بازي اسپنسر‌ تريسي و اليزابت تيلور شروع شد - بر موضوع عشق و ازدواج متمركز شده‌اند. عروس 2 دنباله اي بر بازسازي استيو مارتين از اين داستان در سال 1991 است. مسلمانان و اعراب آمريكايي در هيچ يك از نسخه‌هاي متقدم ظاهر نشده بودند؛ پس چه چيزي كمپاني ديزني را بر آن داشت كه كليشه‌هايي از اين شخصيت‌ها را در عروس 2 (1995) وارد كند؟
به پي رنگ داستان توجه كنيد: مارتين و دايان كيتن به عنوان خانواده ي بنكز كه ازدواج شادي داشته اند، همه چيز دارند از جمله خانه ي اعجاب انگيزي به نام Bray Bunch. وقتي جرج، نينا را به فروش اين خانه متقاعد مي كند، يك زوج عرب - آمريكايي وارد داستان مي شوند: خانواده‌اي بي نزاكت با نام حبيب. حبيب (ايوجين ليوي) كه مردي ثروتمند، بي احساس و بد لباس است، همه جا سيگار مي كشد، ريشي نامرتب دارد و با لهجه اي غليظ صحبت مي كند. وقتي همسر حبيب مي خواهد چيزي بگويد، حبيب به او تشر مي زند و چيز نامفهومي مي گويد كه علي‌الظاهر فحشي به زبان عربي است. خانم حبيب مثل سگي تنبيه شده قوز مي كند و ساكت مي شود و اين گونه تصوير پيش پا افتاده ي مبتذل هاليوودي از زن عرب به عنوان زني گنگ، مطيع و بي وجود استمرار مي يابد. حبيب به جرج مي گويد:
كي تخليه مي كنيد؟ شما مي فروشيد و ما كلي دلار مي دهيم.
حبيب خانه را مي خرد و اصرار مي كند خانواده ي بكنز «ده روزه خانه را خالي كنند». جرج و دخترش آني (كيمبرلي ويليامز) به سرعت به سمت باغ افرايشان مي روند و خاطرات گذشته شان زنده مي شود. موسيقي نيز حال و هواي احساساتي اين صحنه را بالا مي برد، به ويژه وقتي پدر و دختر به ياد مي آورند كه حروف اول اسمشان را روي درختي كنده بودند يا با هم بسكتبال بازي مي كردند.
به ناگاه موسيقي عوض مي شود. حبيب ناگاه وارد قاب مي شود و با تغير مي گويد:
جرج، تو كليد داري؟ كليد!
همان وقتي كه جرج و آني با علاقه به خانه نگاه مي كنند، حبيب سيگارش را پرت مي كند زمين و آن را روي پياده روي تميز له ميكند. پيام مشخص است: حبيب مي خواهد شكل خانه را عوض كند.
گويا جرج، گريزي از اين وضعيت ندارد! وقتي حبيب جرثقيل زرد بزرگي را براي ويران كردن خانه مي‌آورد، جرج جلوي جرثقيل را مي گيرد و ملتمسانه درخواست مي كند:
من اين نرده ها را گذاشته‌ام. من اين چمن ها را كاشته‌ام. مرد، خاطراتم را ويران نكن! ازت خواهش مي كنم.
حبيب جرج را كنار مي‌اندازد. گرچه حبيب براي فقط يك روز صاحب خانه بوده است، آن را به جرج باز مي‌گرداند و از اين معامله پول زيادي به جيب مي‌زند. حبيب تنها پس از آن كه 100 هزار دلار از جرج تلكه مي‌كند، جلوي جرثقيل را مي گيرد.
به نوشته ي كن تاكر در Entertainment Weekly، «اين كاريكاتور از [حبيب] ثروتمند و بي احساس به اهانتي نژادپرستانه منجر شده است.(68)
متأسفانه هيچ يك از متخصصان سينمايي مرتبط با عروس 2، از اين كليشه هاي توهين آميز انتقادي نكردند. حتي هيچ صداي اعتراضي هم از جانب اعظاي انجمن نويسندگان يا هنرپيشگان و كارگردانان آمريكا بلند نشد. عروس 2، به راحتي مي توانست خانواده ي حبيب را به عنوان زوج عرب يا آمريكايي مسلماني عادي نشان دهد كه فرزنداني دوست داشتني دارند. فيلم مي توانست خانواده ي حبيب را به عنوان افرادي نشان دهد كه با خانواده ي بنكز دوست مي شوند و بدين صورت فيلم مي توانست تصويري دقيق تر ارائه دهد.
بر خلاف كليشه اي كه ديزني از خانواده ي حبيب مي سازد، بيشتر اعراب و مسلمانان آمريكا (درست به مانند اعراب و مسلمانان خارج از ايالات متحده)، مانند باقي مردم، به نوع بشر و شهروندان مسئول احترام مي گذارند. متأسفانه داستان جانبدارانه ي عروس 2، اين واقعيت را ناديده مي گيرد و از همين رو، نويسنده ي اين داستان در شمار ديگر نويسندگان متعصب و تنگ نظر قرار مي گيرد؛ نويسندگاني چون كساني كه فيلم نامه ي باشگاه بهشت(69) (1986)، را نوشته بودند. اين فيلم نامه نيز عربي رذل و بدجنس را ترسيم مي كند؛ مانند حبيب در عروس 2، در بهشت نيز شيخي كم حرف با ردايي سفيد هست كه تنها به پول اهميت مي دهد. شيخ كه برايش نه محيط زيست مهم است و نه مردم، قصد دارد بهشتي كارائيبي را نابود كند و به جايش تعدادي كارخانه، آسمان خراش و حتي يك قصر عربي زشت بسازد.
به همين منوال، در زميني(70) (1980)، فيلم نامه بر شخصيت آمريكايي هاي خوب، از جنس خانواده ي بنكز، استوار است. در اين جا، آمريكايي‌هاي صادق و روستايي با خانواده اي فضايي دوست مي شوند. گرچه داستان فيلم ربطي به مردم خاورميانه ندارد، توليدكنندگان، شيوخ قباپوش كم حرفي را به زور وارد داستان مي كنند؛ شيخي كه تهديد مي كند محيط زيست ما [آمريكايي ها] را نابود خواهد كرد. اين عرب مي خواهد هتلي كوچك و زيبا بخرد و به جاي‌اش ساختمان بيست و يك طبقه غول پيكري بسازد. صاحب آمريكايي هتل شكوه مي كند كه شيخ درصدد است «هتل را از چنگ من در بياورد تا به جاي اش آسمان خراش بسازد» ولي او تأكيد مي ورزد كه در اين سرزمين به هيچ وجه چنين ساخت و سازي رخ نخواهد داد. سرانجام همه چيز به خير و خوشي به پايان مي رسد چرا كه نقشه ي عرب براي قاپ زدن هتل نقش بر آب مي شود.
سه فيلمي كه در بالا مورد بحث قرار گرفت، واجد شباهاتي با يكديگرند، در همگي آن ها، اعرابي كه به سرزميني ديگر تعلق دارند، به دليل برخورداري از ثروتي هنگفت، درصدد نابود كردن چشم انداز زيباي آمريكا هستند. بينندگان شاهد آن اند كه شيخ دسيسه‌گر زمين، درصدد نابود كردن محيط زيست زيباي آمريكائيان با بنا كردن آسمان خراش هاي آمريكايي است و عرب طمعكار باشگاه بهشت مي‌كوشد چشم اندازي كاراييبي را ويران كند. در نهايت، در عروس 2 عربي كلاه بردار صرفاً 100 هزار دلار از استيو مارتين تلكه نمي‌كند و بلكه خانه ي لس‌ آنجلسي زيباي مارتين را تا مرز ويراني مي‌برد.
كمپاني ديزني كه سازنده ي عروس 2 است، همان استوديويي است كه در علاءالدين(71) (1992) - به لحاظ موفقيت تجاري دومين كارتون تاريخ سينما - اعراب را به تمسخر مي‌گيرد. گرچه پس از اكران علاءالدين، نشست هايي ميان عرب - آمريكايي ها و مديران ديزني برگزار و در آن مقرر شد كه ديزني پس از اين از تحقير اعراب پرهيز كند، اندكي پس از اين توافق، استوديو به وعده ي خود پشت پا زد و بار ديگر، در فيلم بازگشت جعفر(72) (1994)-كارتوني انيميشني براي پخش خانگي - با تصوير كردن اعراب به صورت بيابان نشيناني رذل و بي‌رحم كه به شكلي كريه‌المنظر دندان گرازي و بيني مناري تصوير شده بودند، به رويه ي اهانت بار خود ادامه داد. كمپاني ديزني، به شكلي شرم آور، به جاي وفا به عهدشان مبني بر پرهيز از كليشه‌ها، توهين به اعراب و مسلمانان را ادامه دادند.
در ژوييه ي 1993، استوديوي ديزني، براي راضي كردن ناظران عرب - آمريكايي دو خط اهانت بار از آواز ابتداي علاءالدين را براي پخش در شبكه ي ويديويي خانگي حذف كردند. كل كاري كه كمپاني انجام داد، همين بود و بيشتر به نوعي صدقه شبيه بود تا پايبندي به توافق‌شان! في‌المثل اين خط همچنان باقي ماند:
وحشيانه است؛ ولي، خب، عادت ما همين است.
در سرمقاله ي 14 ژوييه ي 1993 نيويورك تايمز، با نام «نژاد پرستانه است؛ ولي خب، اصول ديزني همين است!» اشاره شده است كه:
اين پيشرفت است ولي هنوز قابل پذيرش نيست. توصيف كل يك منطقه با چنين تعصب احمقانه اي، به ويژه در فيلمي كه براي كودكان است، خود عملي وحشيانه است.
آن هايي كه ويديويي علاءالدين را ديده‌اند، همچنان شاهد آن هستند كه اين منطقه جايي وحشيانه خوانده مي شود و همچنان شاهد همگي آن كليشه هاي وقيح اند. كمپاني ديزني به راحتي مي توانست صحنه هاي افتتاحيه ي ويديو را تصحيح كند و قصه گويي مشهور مانند ابو شادي دمشقي - شاعر و راوي‌اي معروف - را به بينندگان معرفي كند ولي علاءالدين ديزني قصه گويي بدنام و حقه باز را انتخاب مي كند. در ضمن، بينندگان مي بينند كه شمشير داراني دستار به سر سعي مي كنند دستان زنان نيازمندي را كه به دزدي دست زده‌اند، قطع كنند و مغازه داران زشت، نگهبانان و وزيري بدجنس مدام فرياد مي زنند كه «گلوي‌شان را ببريد». براي نسلي كه چنين صحنه‌هايي را شاهدند، پيام كارتون اين است كه سرزمين علاءالدين واقعاً مكاني وحشيانه است.

معلول

تصويرسازاني كه در كار اهانت به مردمان مختلف هستند بايد به بصيرت هاي بيل واترسن(73) توجه كنند. واترسن در كتابش با نام كتاب دهمين سالگرد كالوين و هابز(74) مي نويسد:
به مانند نمايش هاي تلويزيوني، كتاب هاي مصور از نظر تاريخي سرشار از كليشه هاي وقيح‌اند؛ چرا كه وجه مشخصه ي نويسندگان شان اين است كه آنچنان تنبل هستند كه به هيچ وجه به دنبال مشاهده و شناخت درست و صادقانه ي دنيا برنمي‌آيند.
واترسن اظهار مي كند:
نويسندگان كتاب هاي مصور كه به كليشه ها متوسل مي‌شوند، تعصبات تنگ نظرانه ي خويش را آشكار مي‌كنند.(75)
آيا نبايد نويسندگان را به خاطر كتاب هاي مصورشان مسئول دانست؟ تا چه هنگام نويسندگان حرفه اي مي توانند چنين تصاوير شنيع و مهوعي از اعراب و مسلمانان ارائه دهند و به خاطر آن ها مجازات نشوند؟ آيا آنان نمي دانند كه تصاوير و كلمات زيان بار تأثيري مهلك و بارز دارند؟ آيا نمي‌دانند كه اين تصاوير ابزاري آموزشي‌اند و به مردم مي‌آموزند كه بايد چه كسي را مقصر بدانند يا نكوهش كنند؟
زمان زيادي از آن روزگار نمي‌گذرد كه تصاوير تلويزيون به بينندگان مي‌گفتند كه آسيايي‌ها موذي و آب زير كاه هستند؛ سياه‌پوست ها، ابله؛ ايتاليايي‌ها، عضو مافيا؛ ايرلندي‌ها مست؛ و اسپانيايي ها، كثيف. خوشبختانه، امروزه ديگر با چنين برچسب هايي با تساهل برخورد نمي شود؛ پس چرا تصوير كردن اعراب در مقام ديگري فرهنگي هنوز استمرار دارد؟ سم كين،(76) نويسنده ي كتاب و جنات دشمن(77) (1986) چنين توضيح مي دهد:
شما مي توانيد به راحتي يك عرب را بزنيد؛ آن ها دشمنان بي هزينه و تبهكاران بي‌هزينه‌اند؛ چرا كه شما ديگر نمي توانيد چنين كاري را با يك يهودي يا يك سياه‌پوست انجام دهيد.(78)
دير زماني است كه تصويرسازان به اين نتيجه رسيده اند كه بايد پرتره‌هايي را كه موجب اذيت و دلخوري ديگران مي‌شوند، كنار بگذارند. كاريكاتورهاي تلويزيوني بر ذهن افراد معصوم تأثير مي گذارد. كليشه‌ها در خلأ به جود نمي‌آيند. اين كليشه‌ها در ميان اعراب و مسلمانان آمريكا موجد احساس ناامني، شكنندگي و از خودبيگانگي مي‌شوند و حتي ممكن است آن ها را به انكار خاستگاه و ميراث خويش رهنمون شوند.
همان گونه كه محقق دانشگاهي، آلفرد سي. ريچارد جونير مي‌گويند، نظام‌هاي رسانه‌اي موجد «تأملي عالي بر ذهنيت گروهي يك ملت و آگاهي ملي آن مي شوند».(79)
اشتباه نكنيد! كليشه ي عرب - مسلمان بد، به طرزي موكد در ذهنيت گروهي آمريكا جاي گرفته است؛ براي نمونه، پي آيند بمب گذاري 19 آوريل 1995 در ساختمان آلفرد موراه فدرال در اُكلاهاماسيتي را به خاطر آوريد! دو آمريكايي كه مسئول اين جنايت شناخته شدند، تيموتي جي. مك‌وي و تري ال. نيكولز، هيچ كدام مسلمان نبودند يا داراي ريشه‌هاي عربي نبودند. محرك آن ها براي اين جنايت باورهاي سياسي شان بود و به درستي، روزنامه نگاران نيز بحث اعتقادات مذهبي يا ريشه هاي قومي و فرهنگي شان را به ميان نكشيدند. با همه ي اين، بلافاصله پس از بمب گذاري اُكلاهاماسيتي، گزارشگران در آغاز، براي شصت ساعت، به نادرستي انگشت اتهام شان را به سويي ديگر دراز كردند و چنين اعلام كردند كه مسبب اين تراژدي، تروريسم خاورميانه است كه كارگزارانش نيز افرادي اند كه به خاور ميانه وابستگي خوني دارند. همان گونه كه گزارش و مستندات انجمن روابط آمريكا و اسلام (CAIR) - كه در گزارشي ويژه با نام هجوم به داوري(80) جمع شد - نشان داد، چنين گمانه زني‌هايي به بيش از دويست جنايت مشتق از نفرت منجر شد؛ جناياتي كه عليه مسلمانان و عرب - آمريكايي ها صورت گرفتند. هشت مسجد مورد هجوم قرار گرفتند و به آتش كشيده شدند و ويران شدند؛ مردم بي گناه مورد هجوم فيزيكي قرار گرفتند، تهديد شدند يا در محل كارشان تحقير شدند. بعضي از اين افراد نيز از ترس آن كه مورد خشونت قرار گيرند، كار خود را تعطيل كردند، در نهايت، ساعت ها پس از گزارش هاي اوليه كه مسلمانان و اهالي خاورميانه را مسئول اين جنايت مي انگاشتند، گروهي از مردم عصباني به خانه‌اي متعلق به يك زن مسلمان حامله در اُكلاهماسيتي حمله كردند و آن را مورد سنگ‌پراني قرار دادند؛ اين زن كودك خود را سقط كرد.(81)
بسياري از آمريكاييان به اين دليل گزارش هاي نادرست خبرنگاران مبني بر مسئول دانستن اهالي خاورميانه در بمب گذاري مذكور را درست پنداشته بودند كه پيش‌داوري هاي محكمي در اين مورد در جامعه ي آمريكا رواج دارد. دهه هاي متمادي است كه برنامه هاي تفريحي تلويزيون، برنامه هاي خبري و برنامه هاي تخصصي تلويزيون تصويري هيولاوار از اعراب و مسلمانان ارائه مي‌كنند و به آن ها برچسب هايي چون تروريست، راديكال، مبارز و معتصب يا فناتيك مي‌زنند.
نويسنده ي اين مقاله، مانند بيشتر آمريكايي ها، برنامه هاي خبري را تقلايي صادقانه براي ارائه و تحليل بي‌طرفانه ي مقولات مهم مي‌داند، مقولاتي كه به درستي و منصفانه مورد كنكاش قرار گرفته‌اند تا اطلاعاتي مستند و واقعي به بينندگان ارائه دهند. با اين حال، حتي برنامه‌هاي خبري تلويزيون شامل انتقاداتي تند و نامنصفانه عليه مسلمانان هستند. تقريباً هيچ كوششي براي محك زدن و نائل شدن به دقت، عمق، درستي و عينيت اين انتقادات صورت نمي گيرد. برخي خبرنگاران، مانند برخي شايعه پراكن‌ها، اين افسانه را تداوم مي‌بخشند كه مسلمانان از مردم متمدن، به ويژه آمريكايي ها و اسراييلي ها بيزارند.
استيون امرسن،(82) روزنامه نگار، چند هفته پيش از پخش تلويزيوني برنامه ي خبري تخصصي اش، جهاد اسلامي در آمريكا!،(83) در نوامبر سال 1994، در برنامه ي تلويزيوني نگاهي به آمريكا(84) در شبكه ي CBS، ظاهر شد و به افترا بستن به مسلمانان پرداخت.(85) او اصرار داشت كه اعراب و مسلمانان آمريكا به دليل جنگ مقدس كه در آمريكا و خاورميانه در حال وقوع است، به جمع‌آوري پول مشغولند. او در 13 نوامبر 1994 در برنامه ي شصت دقيقه(86) شبكه ي CBS حاضر شد و همين سخنان را بار ديگر اظهار كرد. در نهايت، در 27 نوامبر همان سال، برنامه ي جهاد!، ساخته ي امرسن با شماري از روزنامه‌نگاران مطرح آمريكا به گفتگو برخاسته بود و اين موضوع جعلي را مطرح ساخت كه آن ها يقيناً در خطر آن هستند كه مسلمانان راديكال به آن ها حمله كنند.
اين تصاوير غلو شده و يكسان از مسلمانان كه در جهاد پخش شده بود، در برنامه‌هاي مستند ديگري، از جمله بمب اسلامي(87) و شمشير اسلام(88) كه از شبكه ي PBS پخش شدند، تكرار شدند. تصاوير به ظاهر مستند از مسلمانان در مقام متعصبان مذهبي يا فناتيک ها شبيه پرتره هايي بودند که در نمايش هاي سرگرمي تلويزيوني ارائه مي شدند. شمشير اسلام، از شبكه ي تلويزيوني PBS، در 10 ژانويه ي 1994، تنها دو روز پس از آن پخش شد كه فيلم تلويزيوني تروريست در دادگاه – كه در آن مسلمانان به عنوان تبهكاران خطرناك و بي‌رحم تصوير شده بودند - از شبكه ي CBS پخش شده بود.(89) كلمات و تصاوير مشمئز كننده از مسلمانان در برنامه هاي خبري كه به شكلي سيل آسا و پيوسته ذهن و روح بينندگان را هدف قرار داده‌اند، بر آتش تعصب و تنگ نظري و خصومت عليه اعراب و مسلمانان مي‌دمند. گفته‌ها و برنامه‌هاي تلويزيوني خبرنگاران عواقبي سنگين به بار مي‌آورند. نتيجه ي اين تصاوير زهرآگين اين است كه مسلمانان صلح‌دوستي كه صادقانه به ايالات متحده عشق مي‌ورزند و به آن احترام مي گذارند، قرباني تهمت هاي شنيع و جنايت هاي نفرت انگيز شوند، براي نمونه، در 23 مارس سال 1996، كاركنان ايستگاه راديويي دنور به مسجدي در اين شهر حمله بردند و نمازگزاران را اذيت و آزار دادند. اين ايستگاه راديويي، به شكل زنده اين حادثه را پوشش داد. يك دي‌جي با ترومپت، سرود ملي آمريكا را اجرا مي‌كرد و در همان حال دي‌جي ديگري به تمسخر، عمامه اي به سر كرده و تي‌شرتي با طرح محمود عبدل رئوف پوشيده بود. اين تهاجمات سازمان يافته به مسلمانان كه توسط دي‌جي‌هاي شبكه ي راديويي دنور صورت گرفته بود، بر اين نكته صحه مي‌گذارد كه پيوندي برنامه‌ريزي شده ميان تصاوير پخش‌شده از تلويزيون و واقعيت وجود دارد.(90)
توليدكنندگان برنامه هاي رسانه‌ها از فهم اين موضوع ناتوانند كه در همگي گروه‌ها و اجتماع‌ها، افرادي فاسد و قانون شكن وجود دارند؛ اقليتي به راستي كم تعداد از مردم خشونت طلب و ضد اجتماع.
اين پيش‌داوري‌ها از كليشه‌هاي نادرست و اهانت آميز ريشه مي گيرند؛ سرمقاله ي نيويورك تايمز، در ژوييه ي 1993 گفت:
امروزه بيشتر آمريكايي‌ها به خوبي مي‌دانند بايد از تعميم هاي نفرت انگيز عليه گروه هاي قومي و مذهبي اجتناب كرد؛ با همه ي اين، در ايالات متحده شكلي از تبعيض نژادي و قومي، هاله اي از احترام و پذيرش عمومي كسب كرده است؛
كه اين گونه تبعيض همان پيش‌داوري‌هاي خصمانه عليه اعراب و مسلمانان است.(91)
در نهايت، ‌لكه ي پرتره‌هاي اهانت‌باري كه براي بخش اعظم مسلمانان و اعراب آزارنده است، پاك نشدني است. توليد اين تصاوير استمرار يافته است و پژواك تشديد يابنده ي اين تصاوير در ذهن اعراب و مسلمانان آمريكا براي هميشه مي ماند و خساراتي جبران‌ناپذير به بار مي‌آورد. اين واقعيت به راحتي توضيح‌دهنده ي اين نكته است كه چرا بسياري از مسلمانان و اعراب مؤكداً باور دارند كه همگي تهيه كنندگان برنامه‌هاي تلويزيوني نه تنها از آن بيزارند بلكه مذهب و ميراث معنوي و فرهنگي‌شان را كوچك مي‌شمارند. در طول همايش سالانه ي كميته ي عرب - آمريكايي ضد تبعيض (ADC) كه در مي 1995 در شهر واشنگتن دي‌سي برگزار مي‌شد، دختري عرب - آمريكايي، مجري مهمان همايش، سم دانالدسن از شبكه ABC را مخاطب قرار داد و از اين خبرنگار پرسيد كه «چرا شما از ما بيزاريد؟»
در سال 1980، هيأت سردبيري The New Republic نوشت:
اعراب [و مسلمانان] در ساليان اخير قرباني كليشه‌هاي وقيح نژادپرستي شده‌اند ... و بي‌احترامي و توهين گسترده عليه اين گروه، آن ها را به قربانيان بالقوه ي اهانت‌هاي نژادپرستانه تبديل كرده است. بايد به اين روند پايان داد.(92)
اين روند پايان نيافته است و اعراب هم چنان هدفي مطلوب براي نژاد پرستان به شمار مي روند.
در نمايش يان استوارت،(93) ميزگرد يان نمايشي را نشان داد که در آن سربازان عروسکي ايالات متحده در حال کشتن اعراب دشداشه پوش عروسكي بودند. سربازي عروسكي، در حالي كه پرچم آمريكا را تكان مي‌داد، فرياد مي‌زد:
من يك عالمه عرب رو كشتم!
ديگري فرياد مي‌زد:
من با دستاي خودم چند تا از اونا رو گردن زدم.
همان لحظه، حضاري كه در برنامه ي زنده ي استوارت بودند، به تشويق و كف زدن پرداختند!(94)
علي، در نمايش عروسكي توييست،(95) عربي عروسكي كه ريش سياه انبوهي داشت و عمامه به سر كرده بود، فرياد مي كشيد:
لا اله الا الله، محمداً رسول الله
سپس به كالكا، عروسك دلقك بسيار محبوب اين برنامه، شليك كرد و او را كشت!(96)
در يكي از قسمت‌هاي سريال پرونده‌هاي مجهول، (97) يك جاسوس لال مسلمان، با همراهي محمد، همكارش، ظاهر مي شوند و بلافاصله پس از حمله به لورن، قهرمان زن اين قسمت، كشته مي شوند به بينندگان گفته مي شود كه اين دو عرب كشته شده به گروهي از تندروهاي تبعيدي فعال در ايالات متحده تعلق داشتند و مسئول بمب گذاري در يك قايق باربري نيروي دريايي در ماه ژوئيه بودند و هم‌چنين اين اعراب دو ملوان را در فلوريدا به قتل رسانده بودند.(98)
در ژوئيه ي 1994، در قسمتي از سريال Time Trax با نام جاذبه ي كل، آدم ‌ربايان و تروريست‌هاي بي عرضه ي عرب در پي سرقت اسلحه‌هاي تاكتيكي پيشرفته ي ايالات متحده هستند. آن ها در حالي كه به ماليبو مجهزند، توسط شخصيت اصلي سريال كه آمريكايي است، به دام مي افتند و كشته مي‌شوند.(99)

بي‌ اثر ساختن كليشه

از ميان برداشتن كليشه‌هاي منفي زمان زيادي مي‌برد؛ براي نمونه، به انتقاداتي توجه كنيد كه به ليلا لالامي، دانشجوي دوره ي دكترا در رشته ي زبان شناسي در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي وارد شد. خانم لالامي مقاله‌اي در نقد عروس 2 براي لس‌آنجلس تايمز نوشت.(100) هفته ي بعد، نيويورك تايمز مقاله‌اي منتشر ساخت به قلم ترنس بيسر،(101) هنرپيشه، كه اين احتمال را قوياً رد كرده بود كه كاريكاتورهايي كه از اعراب در اين فيلم ارائه شده، ممكن است بر كسي تأثير منفي بگذارد. بيسر به خانم لالامي توصيه كرده بود «تساهل به خرج دهد». او نوشته بود كه اين كليشه‌ها واجد سنتي ديرپا هستند و مبتني بر پيش‌داوري و تعصبي ريشه‌دار در تبعيض جنسي يا نژادي نيستند.(102)
كيسي كاظم در نامه‌اي به نيويورك تايمز به اين مقاله خرده گرفته بود:
به لحاظ تاريخي، [همين سنت ديرپا] دقيقاً همان چيزي است كه اهانت هايي از اين دست بر آن مبتني اند. ديدگاه [بيسر] انكار عواقب اين‌ها تنها، از روي بي فكري و بي مسئوليتي است؛ چرا كه امكان مي دهد به كار بستن چنين اهانت‌ها و تحقيرهايي، آسيب هاي خويش را استمرار بخشند.
كاظم، نامه‌اش را با اين نتيجه‌گيري پايان داده بود؛ كه از قضا نيويورك تايمز آن را از نسخه ي چاپي مقاله حذف كرده بود:
شايد اگر همه ي كساني كه نامشان بيسر بود، طي هفتاد و پنج سال گذشته هدف كليشه‌سازي هاي منفي بوده‌اند، راقم اين سطور گمان مي برد شايد ايده ي اصلي مقاله ي ايشان نوعي عكس‌العمل و ناشي از آن بوده است كه او مدت ها آماج پيش داوري هاي غير انساني بوده است.(103) دير يا زود، پيش‌داوري ها و تعصبات ناپديد خواهند شد، به شرط آن كه اين اصل فيزيكي را مد نظر داشته باشيم كه «براي تصفيه هر چيز و زدودن ناخالصي‌هاي آن بايد از گرما استفاده كرد». يك شيوه براي مهيا ساختن گرماي كافي شايد آن باشد كه كانال‌ها و استوديوهاي متشخص و مورد وثوقي چون ديزني، برملا ساختن كذب و بي‌پايه بودن افسانه‌هاي مضري از اين دست را در برنامه ي كاري خود قرار دهد. كمپاني ديزني مي تواند با گنجاندن شخصيت هاي عادي عرب و مسلمان در برنامه‌هاي‌شان، پيشگام روند باطل ساختن اين افسانه‌ها شود و بدين صورت ديگر تصويرسازان را نيز متقاعد سازد كه ديگر به كليشه‌پردازي و استمرار اين افسانه‌ها درباره ي اعراب يا مسلمانان نپردازد.
مجموعه ي تلويزيوني هفتگي علاءالدين، ساخته ي كمپاني ديزني، براي افزايش حيثيت خويش، به عوض استفاده از كليشه‌ها عمدتاً تصاويري معتدل و قهرمانانه از اعراب ارائه مي‌دهند. در سال 1995، مديران اجرايي كمپاني ديزني، به عرب - آمريكايي ها اجازه دادند فيلمنامه علاءالدين و شاه دزدان(104) را پيش از ورود به شبكه ي ويديويي خانگي، مطالعه كنند. يكي از خوانندگان علاءالدين و شاه دزدان، مدير عامل اتحاديه ي رسانه‌ها، دان‌ باستني، بود كه اعلام كرد نوشته ي اين نمايش تلويزيوني بري از كليشه‌ها است.
با همه ي اين، كمپاني ديزني از هيچ عرب - آمريكايي يا مسلماني براي صداپيشگي در علاءالدين و شاه دزدان استفاده نكرد. در ضمن عرب - آمريكايي ها در روند مشاوره ي منظم به نويسندگان يا انيماتورها حضور نداشتند. حضور چنين افرادي مسلماً مي توانست تصويرسازان را ياري رساند و به حتم آن ها را در ارائه ي تصاويري وفادارانه‌تر و متنوع تر از اين مردمان و فرهنگ‌شان در برنامه‌هاي تفريحي تلويزيون موفق‌تر مي‌ساخت؛ براي نمونه، كمپاني ديزني براي آن كه اطمينان حاصل كند هيچ گونه تصوير دلخور كننده‌اي در فيلم كارتوني Pocahontas وجود ندارد، كوشش فراواني به خرج داد تا موفق شد تأييد بوميان آمريكا را به دست آورد. اين استوديو كه نمي‌خواست تجربه ي ناراحت‌كننده‌اي كه درباره ي كارتون علاءالدين داشت، تكرار شود، مصمم بود از كاريكاتورها و كليشه‌ها درباره ي بوميان آمريكا پرهيز كند، از همين رو رهبران بوميان آمريكا را استخدام كرد تا در پروژه ي ساخت اين فيلم همراهي كنند و نقش مشاوران را بر عهده بگيرند.
استوديوي ديزني از شماري از هنرپيشگان سرخ‌پوست‌تبار آمريكايي، نظير ايرنه بدارد(105) براي صدا پيشگي ocahontas و راسل مينز(106) براي صدا پيشگي پدر Pocahontas، رئيس قبيله ي پوهاتان، استفاده كرد. مينز، سرخ پوست آمريكايي مشهور، از اين توليد ديزني ستايش كرد:
من به عنوان سرخ‌پوستي آمريكايي، هنگام تماشاي اين فيلم با هيچ مورد دروغ و آزارنده‌اي برخورد نكردم. من از پردازش تمام چيزها لذت بردم؛ چرا كه همه چيز با توجه به شأن و منزلت سرخپوست ها انجام شده بود.(107)
احترام به شأن و منزلت. اين همان چيزي است كه آمريكاييان عرب‌تبار خواهان آن اند؛ اين كه بر صفحه ي تلويزيون به مانند بقيه ي مردمان تصوير شوند: نه بدتر و نه بهتر. تصويرسازاني كه در پي محو تصاوير خصومت برانگيزند، بايد با جديت در مكالمه ي ذيل تأمل كنند؛ گفتگويي ميان پدر و پسر بيگانه [يا غير زميني] در فيلم زميني:
- پسر: چرا اونا [پليس] از ما نفرت دارن؟
- پدر: فكر كنم چون ما ... با اونا فرق داريم.
- پسر: فقط چون كسي با اونا فرق داره كه دليل نميشه ازش نفرت داشه باشن. اين خيلي احمقانه است!
- پدر: اين حماقت زمونه زياديه وجود داره.
هيچ كس نمي‌داند چه هنگام توليدكنندگان آثار خيالي يا فانتزي اين نكته را مي‌فهمند كه صرف تفاوت كسي با آن ها، دليل معقولي براي واداشتن بينندگان به نفرت ورزيدن به او است. هم چنين، احمقانه است مردمي را به دليل دين، رنگ پوست، ريشه يا زادگاه‌شان مورد تمسخر قرار داد. نتيجه ي نهايي بايد تصويري از اعراب باشد، نه به عنوان قديس يا شيطان‌صفت، بلكه چون مردمي مانند بقيه ي انسان‌ها، با همه ي خوبي و ضعف‌هاي اخلاقي‌اي كه ناشي از شرايط است.
به گفته ي جفري كاتزنبرگ(108) مدير سابق كمپاني ديزني:
تك‌تك ما در هاليوود بايد بدانيم، در موقعيتي قرار داريم كه بايست مسئوليت فردي‌مان براي توليد فيلم‌ها (و همچنين نمايش‌هاي تلويزيوني) در جهت ارتقاي فرهنگ و نه استخفاف آن را بپذيريم ... مسئوليت‌مان در پرتو افكندن و روشنگري نه در افزودن بر ظلمت، مسئوليت مان در رسيدن به والاترين درجه ي همبستگي ميان همه ي انسان‌ها نه تفرقه افكندن ميان گروه‌هاي مختلف نوع بشر.(109) مايكل آزنر،(110) رييس كنوني كمپاني ديزني نيز بر تعهد كانزنبرگ براي رسيدن به چنين خصوصياتي صحه مي گذارد. او به كن اوله تا، منتقد فيلم چنين گفته است:
من به شخصه بسيار مسئوليت پذيرم و فكر مي كنم كمپاني ما نيز چنين باشد. من به هيچ وجه فيلمي نخواهم ساخت كه خودم به پسر ده‌ساله‌ام اجازه ي ديدنش را ندهم.(111)
با اين حال، جوآن براون، استاد دانشگاه دريك معتقد است كه با وجود سخنان شيرين آيزنر و كاتزنبرگ، انيميشن علاءالدين اثري نژادپرستانه است. او توضيح مي دهد كه در اين انيميشن، اعراب شرور اين گونه نشان داده مي‌شوند كه داراي چشم‌هاي سياه خمار و بيني‌هاي منقاري بلندند. او مي‌افزايد:
شايد من زيادي از حد به موضوع بيني‌ها حساس باشم؛ چرا كه من خودم يهودي هستم.(112) براون مي‌پرسد:
اگر استوديوهاي كمپاني ديزني انيميشني را بر اساس يك داستان فولكلور يهودي مي‌ساختند و يهودي‌ها را به عنوان شايلاك(113) و فرهنگ يهودي‌ها را نفرت‌انگيز و ناخواستني تصوير مي‌كردند، به او چه احساسي دست مي‌داد؟(114)
كليشه هاي رايج امروزي درباره ي اعراب و مسلمانان مسلماً كنار گذاشته مي‌شود، اگر مديران رسانه هاي تصويري، فلسفه ي كاتزنبرگ را به رويه ي عملي‌شان بدل مي‌كردند و در پي رسيدن به «به والاترين درجه ي همبستگي ميان همه ي انسان ها» بودند؛ هنگامي كه توليدكندگان و مديران رده بالاي صنعت تصويرسازي، فيلم‌نامه‌هايي را به تصوير بكشند كه به شأن همه ي انسان‌ها احترام بگذارند و بدون پيش‌داوري به ترسيم آن ها بپردازند، تبعيض و نفرت سينمايي از ميان برداشته مي‌شود.

نتيجه گيري

انعطاف پذيري و آمادگي پذيرش تغيير، در سنت آمريكا جايگاهي خاص دارد و از توانايي‌هاي جامعه ي ما [آمريكا] است. چنان كه بنجامين فرانكلين توصيه مي‌كند:
براي آن كه رسوم و بخش‌هاي بد عرف يك كشور تغيير كند و به عرفي نيك تبديل شود، بايد خوب معرفي شود؛ از همين رو ضروري است پيش‌داوري‌هاي مردم رفع شود، جهالت‌شان به دانايي تبديل شود؛ بايد متقاعدشان ساخت كه نفع آن ها در تغييرات منقضي است و اين كار يك روز نيست.(115)
هنگامي كه به موضوع كليشه‌پردازي از اعراب و مسلمانان مي‌انديشيم، كلام فرانكلين معنايي مضاعف مي‌گيرد. تاريخ به ما مي‌آموزد كه هيچ كس از اين واقعيت منتفع نمي‌شود كه مردماني مرتباً مورد تحقير قرار بگيرند. متأسفانه ما به فهم درست اين نكته نائل نشده ايم كه وقتي يك گروه قومي يا اقليتي خوار شمرده مي شود، ما همگي متضرر مي شويم. كارشناسان صنعت تصوير واجد نقشي پرومته‌اي هستند؛ چرا كه مي‌توانند كاريكاتورهاي مضر را از ميان بردارند، شعور مردم را شكل دهند و به شكلي سودمند و راه‌گشا قلب ها و اذهان را روشن كنند. يكي از چنين كارشناساني كه آشكارا به وضع موجود در اين صنعت اعتراض كرده است، تد فليكر(116)– نويسنده و تهيه كننده - است. فليكر در نامه اي كه در سال 1988 در خبرنامه ي انجمن نويسندگان و انجمن هنرپيشگان سينما منتشر شده است، در حالي كه خود را آمريكايي‌اي يهودي معرفي مي كند، مي نويسد:
اعراب به صورت ميلياردرهاي بي‌عقل، تروريست ها، شهوت پرستاني منحرف، روسپي بازاني وحشي و نظاير آن، به شكل افرادي انزجار آور تصوير مي شوند. همكاران عزيز نويسنده ام، من از طرف بستگان عربم، به شما مي گويم كه لطفاً پيش از نوشتن درباره ي اعراب خوب فكر كنيد،
فليكر مي‌افزايد:
به نظر من، شرافت ايجاب مي كند كه ما در مقام سازندگان اسطوره‌هاي كشورمان، مشكلات و وضعيت دشوار اين مردمان را در نظر داشته باشيم و ... بكوشيم همگي از شر كليشه‌هاي متداول در مورد اعراب خلاص شويم.(117)
فليكر تنها فردي از تنه ي تلويزيون نيست كه علناً به اين تنگ نظري اعتراض مي‌كند. كارشناسان تلويزيوني ديگري هم هستند كه نگران كليشه‌پردازي از اعراب و مسلمانند. در سال 1980، وقتي در مصاحبه‌اي درباره ي كتابم،‌ عرب تلويزيوني(118) شركت كرده بودم، آلن رفكين -تهيه كننده- به من گفت:
اگر ببينم كه عربي به صورت شايلاك تصوير شده است، مي خواهم فرياد بزنم. براي همين مي‌دانم وقتي عربي مي‌بيند كه به عنوان قاتل توصيف شده است، چه حالي پيدا مي كند.(119)
اخيراً، جفري ولز –منتقد– در يادداشتي شخصي به راقم اين سطور، اظهار خوش‌بيني كرده بود. او نوشته بوده است كه اكثر نويسنگاني كه او مي‌شناسد، «معتقدند تصوير تبهكاران و افراد شروري كه عمامه به سر دارند، كليشه‌اي مبتذل و مهوع است». در تابستان 1994، جي.اف.لوتن(120)– نويسنده ي تلويزيون – به او گفته بود:
مجرمان غضبناك عربي كه در دروغ هاي حقيقي تصوير شده بودند، لطيفه اي لوس بودند. اين مجرمان پيش تر در Hot Shots به وفور ديده شده بودند. اين چيزها واقعاً كپك‌زده شده‌اند.(121)
ولز و پت ايچ. بروئسك در Entertainment Weekly به اين موضوع اشاره مي كنند كه شماري از فيلم هاي تروريستي آينده شمار متعددي از شخصيت هاي بد را به نمايش مي‌گذارند: رواني هاي غير مسلمان، شهروندان كره شمالي و اراذل از جامعه بريده ي اروپايي.تنها يك فيلم به عنوان تصميم اجرايي كه در مارس 1996 اكران شد، تروريست‌هاي عرب را در مركز قصه ي خويش قرار داده بود. ولز بر اين نكته صحه مي‌گذارد كه «از زمان سقوط كمونيسم، يافتن تبهكاراني كه بر بينندگان تأثيرگذار باشند، بسيار مشكل شده است».(122) اين نويسنده مدعي است كه يافتن تبهكاران تأثيرگذار كاري ساده است. نياز اصلي تهيه‌كنندگان و نويسندگان آن است كه تصاويري دقيق ارائه دهند و مجرماني عام را به تصوير بكشند. هيچ كس از اين امر منتفع نمي‌شود كه مجرمان پيوسته بر اساس نژاد، دين، قوميت يا رنگ پوست شان تصوير بشوند.
با وجود اطمينان ولز از عملكرد فيلم‌هاي پربيننده و فراخوان فلكير براي رسيدن به برابري در برنامه‌هاي تلويزيون، من هم‌چنان نسبت به اين‌كه در برنامه‌هاي تفريحي تلويزيون، به اين زودي ها توهين به اعراب و مسلمانان پايان يابد، بد بينم. هم چنين‌، كاريكاتورها بيش از نيم قرن است كه منافع خودخواهانه ي اين صنعت را تأمين كرده است. من به عنوان كسي كه بيش از بيست سال است كه مسائل اعراب و مسلمانان در ارتباط با تلويزيون را بررسي كرده ام، درباره ي يك نكته مطمئنم: تصويرسازاني كه از اين كليشه ها استفاده مي كنند، ديگر نمي‌توانند از جهل خويش به عنوان مستمسكي براي تداوم اين خصومت بهره برند. آن ها هنگام توهين به اعراب و مسلمانان دقيقاً مي دانند به چه كاري مشغولند. مشاهده ي تصويرسازان لجوج كه به كليشه‌هاي شان چسبيده‌اند، مرا به ياد حكايت لينوس پينات مي‌اندازد كه به هيچ وجه حاضر نبود از اسباب بازي بي‌خطرش دست بردارد. هم لينوس و هم تهيه كنندگان دقيقاً مي‌دانند در حال انجام چه كاري هستند. آن ها مي‌دانند كه رفتارشان كاملاً نادرست است؛ با اين حال، هم چنان قاطعانه بر رفتار خويش مصرند و حاضر نيستند از اعمال خويش دست بردارند.
شايد من زيادي از حد بدبين باشم شايد روزي برسد كه نويسندگان و توليدكنندگان برنامه‌هاي تلويزيوني از گفته‌ها و تصاويري استفاده كنند كه زخم هاي احساسي ايجاد شده را شفا بخشد، نه اين كه در روز هاي آغازين پاگيري تلويزيون، ميلتن بيرل(123) كمدين، به شكلي شيوا به موضوع اين فصل اشاره كرده بود. او در سال 1951، وقتي در اوج حرفه ي خويش به عنوان مهمان در برنامه ي Texaco Star Theater شركت كرده بود، به همكار كمدين خويش، دني تامس، گفته بود:
در كار ما هيچ جايي براي پيش داوري وجود ندارد.
در واقع هيچ جايي وجود ندارد!
* اين مقاله با نام Reel Arabs & Muslims نوشته ي جك شاهين (Jack Shahin) از كتاب دين و عصر تلويزيون پربيننده (Religion And Prime Time Television) گردآوري شده توسط مايكل سومان (Michael Suman)، برداشت و ترجمه شده است.
پي نوشتها:

1. گلاسنوست و پروستريكا دو برنامه اعطاي آزادي هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي به مردم شوروي بود كه توسط ميخاييل گورباچوف آخرين رهبر شوروي، اجرا شد (م.)
2. به ترتيب Greaser, Mammy/Uncle Mose و Chink اصطلاحات عاميانه اي كه در ايالات متحده براي تحقير اقليت ها (به ترتيب لاتيني ها، سياه پوست ها و چيني‌ها) به كار مي رفته است و امروزه كمتر مورد استفاده قرار مي گيرند (م.)
3. "Blood, Bread And Poerty Selected Prose," By Adrienne Rich, Cited In Ron Takaki's A Different Mirror: A History Of Multi Cultural America (Boston: Little, Brown, 1993), P.16)
4. Steven Barboza American Jihad New York Doubleday, 1993),P.9
5. John Buchan
6. Greenmantle
7. (John Buchan Greenmantle (New York: Oxford University Press, 1993), P.16
8. Hostage Flight
9. Under Siege
10. Terrorist On Trial
11. Nicholas Kadi
12. The Last Precinet
13. "Kadi Appearing On "48 HoursJanuary 30, 1991. CBS-TV
14. The Battle Of Algires
15. State Of Siege
16. NBC-TV Broadcast Standards And Practices Manual, 1982
17. 48 Hours
18. "48 Hours," CBS-TV, January 30, 1991
19. Scimitar
20. "JAG," December 7, 1995, NBC-TV
21. Hulk Hogan
22. Thunder In Paradise
23. Mogador
24. "Thunder In Paradise," A Two-Part Program, TNT January 29 And February 5. 199525. Married... Whit Children
26. "Married … Whit Children," July 17, 1994 Channel2, Savannah, GA
27. "Married … Whit Children," August 24, 1993, KMOV-TV,St. Louis
28. Swell Wonder
29. "Small Wonder" March3, 1989 Channel5, Washington D.C
30. Soap Opera
31. Teacher's Workshop University Of Wisconsin, Madison, August6, 1990
32. Loving
33. Bold & The Beautiful
34. Felix The Cat Shatters The Sheikh
35. Sheikh-Ha-Mean-Le
36. Ali-BOO-BOO
37. The Phoney Pharaon
38. Hajji Baba And The Forty Thievers
39. Fast Abdol: The Sneakiest Thief In Town
40. A Wolf In Sheikh's Clothing
41. Ali Baba The Mad Dog Of The Desert
42. Ali Ben Schemer
43. Hassan The Assassin
44. The Desert Ret
45. Desert Ret Hordes
46. ‍Chief Ugh-A-Mug
47. Inspector Gadget
48. Heathcliff
49. Peter Warg, "Censors Changing Their Toons" Wariety, October 2-8, 1995, P.95
50. Kiling Streets
51. The Human Shield
52. The son of pink panther
53. Bloofist 5: Human Target
54. True Lies
55. Network
56. Reds
57. Cloak and Dagger
58. Power
59. Puppet Mester 2
60. Patriot Games
61. The Rege of paris
62. Back to Future
63. Broadcast News
64. The American President
65. بايد به اين نكته اشاره كرد كه نويسنده ي داستان، آرون سوركين، ‌ديالوگ هاي ضد ليبيايي را با اظهار نوعي هم‌دردي براي دربان عرب و ديگر بي‌گناهاني كه بمباران شده‌اند، تعديل مي كند.
66. Father of the Bride
67. Top Grossers" Entertainment"Weekl, February 2, 1996 P.28
68. Ken Tucker, Review Of "Father Of The Bride, Part II," Entertainment Weekly, December 15, 1995, P,50
69. Club Paradise
70. Earthbound
71. Aladdin
72. The Return of jafar
73. Bill Waterson
74. Calvin And Hobbes Tenth Anniversary Book
75. Bill Watterson, Calvin And Hobbes Tenth Anniversary Book (Kansas City, MO: Andrews And Mcmeel, 1995), P.202
76. Sam kean
77. Faces Of The Enemy
78. Citation Is From Sam Keen's Speech, Presented At The Annual Meeting Of The Association Of American Editorial Cartoonist, San Diego, California, May 15 1986. For Additional Information On Stereotypical Portraits In Cartoons, See Keen's Excellent Text, Faces Of The Enemy (New York: Harper And Row, 1986
79. Alfred C.Richard, The Hispanic Image On The Silver Screen (Westport, CT: Greenwood Press, 1992), P.192
80. A Ruch To Judgment
81. A Ruch To Judgment, A Special Report On Anti Muslim/Arab Stereotyping, Harassment, And Hate Crimes Following The Bombing Of The Oklahahoma City's Alfred Murrah Federal Building, April 19, 1995. (Washington, D.C: Council On "American Islamic Relations [CAIR], September, 1995
82. Steven Emerson
83. "Jihad In American" November27, 1994, PBS-TV
84. Eye On America
85. "Eye On America," October 3, 1994, CBS-TV
87. "The Islamic Bomb," November, 1982, PBS-TV, Channel 9 , St,Louis. "Bomb" Was First Telecast In England On The BBC, August 12, 1981
88. "The Sword Of Islam," January 12, 1988, PBS-TV. Channel9, St. Louis
89. "Terrorist On Trail," January 10, 1994, CBS-TV
90. Lair, "Action Alert: Denver Mosque Violated," March24, 1996
91. Editorial, "It's Racist But Hey, The New York Times, July 14, 1993.27
92. Editorial, "The Other Anti-Semitism,' The New Republic, March 1, 1980, Pp. 5-7.
93. The Jan Stewart Show
94. "The Jon Stewart Show, "February 25, 1995, KMOV-TV, St.Louis
95. Twisted Puppet Theater
96. "Twisted Puppet Theater," July 23, 1995, Showtime
97. X-Files" May 26".
98. "X-Files," May 26, 1995, FOX-TV
99. "Time Trax," July 15, 1994, FOX-TV
100. Laila Lalami," Bride'walks Down The Aisle Of Stereotyping." "Counterpunch," Los Angeles Times, January 1 ,1996
101. Terrence Beasor
102. Terrence Beasor, "Stereoypes: A Time-Honored Tradition." "Counterpunch," Los Angeles Times, January 8, 1996
103. Casy Kasem. Letter To "Counterpunch," Los Angeles Times, January 29, 1996
104. Aladdin And The King Of Thieves
105. Irene Bedard
106. Russell Means
107. Frank Vruni, "Disney Pocahontas,' "Island Packet, June 11, 1995, P.9D
108. Jeffery Katzenberg
109. Charles Champlin "Reflections On The Silver Screen," Modern Maturity. June, 1995, P.23
110. Michael Eisner
111. Ken Auletta, "What They Won't Do?" The New Torker, May 17, 1993, P.48
112. يكي از كليشه هاي رايج درباره ي يهوديان در كشورهاي غربي آن است كه آن ها بيني بلندي دارند. (م.)
113. رباخواري بي رحم در يكي از نمايش‌نامه‌هاي شكسپير (م.)
114. Joanne Brown, "Stereotypes Ruin The Fun Of Aladdin,' Des Mones Register, December 22, 1992, P12
115. Franklin Citation From Not The Work Of A Day: The Story Of The Anti-Defamation League Of The B'nai B'rith (New York: Anti-Defamation League 1965), P.1
116. Ted Flicker
117. Priror To Addressing The Guilds, Ted Flicker Gave This Writer A Copy Of His Speech. See Shaheen's Los Angeles Times Essay, "Television Choose To Make The Palestinian America's Bogeyman," January 10, 1988, P5
118. The TV Arab
119. See Rafkin's Comments In Jack G.Shaheen, The TV Arab (Bowing Green, OH: The Popular Press, 1984), P.64
120. J.F.Lawton
121. Jeffrey Wells's Letter O The Author, December 2, 1995
122. Jeffrey Wells And Pat H. Broeske, "The Hard Stuff," Entertainment Weekly, December 1, 1995, Pp.8-9
123. Milton Beri
منبع:رواق هنر و انديشه- ش 38




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
play_arrow
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
گزارش یک جنگ
play_arrow
گزارش یک جنگ
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
play_arrow
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید
play_arrow
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید
جمله مهم رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس روی آنتن شبکه خبر: اسرائیل با اقدام امروز، دروازه جهنم را به روی خود باز کرد
play_arrow
جمله مهم رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس روی آنتن شبکه خبر: اسرائیل با اقدام امروز، دروازه جهنم را به روی خود باز کرد
نظامیان صهیونیست به کدام مناطق در لبنان حمله کردند؟
play_arrow
نظامیان صهیونیست به کدام مناطق در لبنان حمله کردند؟
ترک مجمع سازمان ملل هنگام سخنرانی نتانیاهو
play_arrow
ترک مجمع سازمان ملل هنگام سخنرانی نتانیاهو
صندلی‌های خالی هنگام شروع سخنرانی نتانیاهو
play_arrow
صندلی‌های خالی هنگام شروع سخنرانی نتانیاهو
تشییع پیکر شهید شم‌آقایی پس از ۴۲ سال فراق
play_arrow
تشییع پیکر شهید شم‌آقایی پس از ۴۲ سال فراق
روحیه انقلابی پدر شهید ابوصالح
play_arrow
روحیه انقلابی پدر شهید ابوصالح
تصاویر آخرالزمانی از حملات اسرائیل به ضاحیه
play_arrow
تصاویر آخرالزمانی از حملات اسرائیل به ضاحیه
آیا برای تحویل جسد جانباختگان معدنچیان طبس، مبلغی از خانواده‌ها دریافت شده است؟
play_arrow
آیا برای تحویل جسد جانباختگان معدنچیان طبس، مبلغی از خانواده‌ها دریافت شده است؟
عملیات آواربرداری در حومه جنوبی بیروت
play_arrow
عملیات آواربرداری در حومه جنوبی بیروت
فرار صهیونیست‌ها به سمت پناهگاه‌ها در حیفا
play_arrow
فرار صهیونیست‌ها به سمت پناهگاه‌ها در حیفا
تصویری جدید از انفجار امروز در ضاحیه بیروت
play_arrow
تصویری جدید از انفجار امروز در ضاحیه بیروت