اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل
شاعر : حافظ
سلسبيلت کرده جان و دل سبيل |
|
اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل |
همچو مورانند گرد سلسبيل |
|
سبزپوشان خطت بر گرد لب |
همچو من افتاده دارد صد قتيل |
|
ناوک چشم تو در هر گوشهاي |
سرد کن زان سان که کردي بر خليل |
|
يا رب اين آتش که در جان من است |
گر چه دارد او جمالي بس جميل |
|
من نمييابم مجال اي دوستان |
دست ما کوتاه و خرما بر نخيل |
|
پاي ما لنگ است و منزل بس دراز |
همچو مور افتاده شد در پاي پيل |
|
حافظ از سرپنجه عشق نگار |
باد و هر چيزي که باشد زين قبيل |
|
شاه عالم را بقا و عز و ناز |
|