سالها پيروي مذهب رندان کردم
شاعر : حافظ
تا به فتوي خرد حرص به زندان کردم |
|
سالها پيروي مذهب رندان کردم |
قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم |
|
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه |
که من اين خانه به سوداي تو ويران کردم |
|
سايهاي بر دل ريشم فکن اي گنج روان |
ميگزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
|
توبه کردم که نبوسم لب ساقي و کنون |
کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم |
|
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من |
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم |
|
نقش مستوري و مستي نه به دست من و توست |
گر چه درباني ميخانه فراوان کردم |
|
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع |
اجر صبريست که در کلبه احزان کردم |
|
اين که پيرانه سرم صحبت يوسف بنواخت |
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم |
|
صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ |
سالها بندگي صاحب ديوان کردم |
|
گر به ديوان غزل صدرنشينم چه عجب |
|