وقتي كودكان با هوش نمره هاي كم مي گيرند
امروزه در جامعه ما والدين نقش ويژه اي در آموزش فرزندان خود به عهده گرفته اند، اين امر از يك سو به احساس مسئوليت و نگراني آنها نسبت به آينده فرزندانشان مربوط مي شود و از سوي ديگر ناشي از سهمي است كه نظام آموزش كشور و مدارس به عهده آنها گذاشته اند. يكي از موارد رايج در آموزش و پرورش كشور كسب نمرات كم يا متوسط توسط دانش آموزان است. اين نمرات لزوماً به معناي كم هوشي دانش آموزان نيست بلكه در موارد زيادي كودكان باهوش نيز با كسب نمرات كم يا متوسط خانواده خود را دچار تعارض و ناراحتي مي كنند.
خانم دكتر «سيلويا ريم» به عنوان متخصص برجسته كه از تجربيات وسيعي در زمينه چگونگي رفتار با كودكان باهوش و تيزهوش برخوردار است، در كتابي راهكارهاي حل اين معضل اساسي يعني مقابله با عدم توفيق كودكان باهوش را ارائه كرده است. در اين كتاب كه با عنوان «وقتي كه فرزندان باهوش نمره هاي كم مي گيرند» با ترجمه ناهيد آزادمنش توسط انتشارات صابرين به دست چاپ سپرده شده است، تأكيد اصلي نويسنده بر «سندرم كم آموزي» است. «سندرم» در علم پزشكي به مجموعه اي از مشخصه ها و علل مختلف گفته مي شود كه در ايجاد و بروز يك اختلال نقش دارند و نمي توان به وضوح مشخص كرد كه كدام يك از اين مشخصه ها به صورت خاص و يا به صورت تركيبي از آنها عامل ايجاد اين اختلال هستند.
دكتر سيلوياريم در كتاب خود تأكيد كرده است كه كم آموزي در كودكان باهوش و تيزهوش علل بسيار زياد و ناشناخته اي دارد كه خود تنها به برخي از آنها پرداخته است. دكتر سيلويا ريم كتاب خود را براي دو گروه مشخص از مخاطبين يعني معلمان و والدين به رشته تحرير درآورده و به تفصيل راهنمايي هايي براي هر دو گروه ارائه داده است. سندرم كم آموزشي مشكلي همه گير است، اين مشكل در هر خانه و كلاس وجود دارد و تنها با كمك والدين و معلمان حل مي شود. عدم موفقيت ،مشكلي است كه زندگي خانواده ها را آشفته مي كند، بازدهي كلاس را به حداقل مي رساند و انگيزه و احساس كنترل فردي را از كودك مي گيرد. فعاليت هاي هر سال تحصيلي جديد، با سؤال ها، موفقيت ها، نااميدي ها و مشاركت معلمان در راهنمايي دانش آموزان، آغاز مي شود. معلمان مي خواهند تمام دانش آموزان، خوب كار كنند و درس بخوانند.
آنها مي دانند كه بچه هاي زيادي نيز هستند كه اشتياق چنداني براي درس خواندن ندارند. آنها نمي دانند كه اين بچه هاي درس نخوان را چگونه به طرف موفقيت سوق دهند. در كتاب سيلويا ريم مدل سه وجهي براي كاهش و معكوس كردن روند كم آموزي دانش آموزان ارائه شده است. اين مدل بر اساس مشكلات واقعي زندگي در خانه و مدرسه شكل گرفته است. اگر بعضي از طرح هاي مطرح شده حس نگراني يا گناه را در شما ايجاد مي كند، به خاطر بسپاريد كه حتي بهترين والدين جهان نيز ممكن است اشتباه كنند. همانطوري كه مشغول بررسي روش هايي براي حل مشكلاتتان با بچه ها هستيد، به كارهاي خوب و درستي كه تاكنون انجام داده ايد فكر كنيد.
ظرفيت هاي واقعي اين بچه ها گاهي براي معلمان و والدينشان بسيار روشن است، آنها ممكن است خيلي خلاق يا از هوش كلامي، رياضي و يا استعداد بالاي ديگري برخوردار باشند. ولي با وجود اين نمي توانند در مدرسه به خوبي ايفاي نقش كنند، بچه هاي باهوش كم آموز را همه جا مي توان ديد. آنها منابع آموزشي و تلاش هاي صبورانه بهترين معلمان را هدر مي دهند و به طرزي استادانه، خانواده خود را با بحران روبه رو مي سازند.آنها كم كم اعتماد به نفس و حس كنترل فردي خويش را از دست مي دهند و والدين در هر جايي مي توانند نشانه هاي كم آموزشي را تشخيص دهند.
دكتر سيلويا ريم پس از تشريح مفصل ويژگيهاي متفاوت و مختلف كودكان باهوش ولي كم آموز به والدين توصيه مي كنند:
اول سعي كنيد نوع كم آموزي را در كودكتان تشخيص دهيد، سپس به اطراف و الگوهاي مدرسه و خانه توجه كنيد. ممكن است كم آموزي او در يكي از اين دو مكان و يا هر دوي آنها شكل گرفته باشد. معمولاً شناسايي نوع عدم موفقيت كودك و الگوي خانه يا مدرسه او بسيار راحت تر از تغيير دادن آن است. پس صبور و با پشتكار باشيد! كودكان كم آموز چگونه اند؟ كودكان كم آموز چند دسته اند. آنها گرچه واقعاً منحصر به فرد هستند، اما معمولاً در گروه مشخصي قرار مي گيرند. كمال گرا، منفعل، مريض، دست و پاچلفتي و هالو، دربه در و بي جا و مكان، شوخ طبع، اجتماعي، هنرمند، دانشمند، فريبكار، خلاق، سركش، بيش فعال، قلدر و گردن كلفت، از ويژگي هاي دانش آموزان كم آموز است كه دكتر ريم توضيحات كاملي راجع به هر يك از آنها ارائه كرده است.
خطرات اوليه روانشناسان و مربيان تربيتي، درباره اصل ذاتي بودن و پرورش دادن هوش، ميزان دخالت توارث و محيط در توان شناختي و ذهنِ، بحث هاي پايان ناپذيري دارند، در ادبيات علوم تربيتي و روانشناسي چيزي وجود ندارد كه حاكي از ارثي بودن كم آموزي باشد. عادت به كم آموزي، ناخواسته بودن كودك، توجه بيش از حد، مشكلات زودهنگام نظير بيماري كودك، ترتيب خاص قرار گيري برادران و خواهران در خانواده، اثر خويشاوندان و اطرافيان در تربيت فرزند، آسيب شناسي كودك تيزهوش، وابستگي يا سلطه جويي از خطرات اوليه بروز كم آموزي در كودكان تيزهوش است. براي مقابله با اين خطرات والدين به عنوان الگوهايي موثر نقش اصلي را دارند. پدران و مادراني كه احساس خوبي نسبت به توانمنديهاي خويش دارند الگوهاي مثبتي براي كودكان خود هستند. اولين وظيفه شما اين است كه به اوقات و روش هايي كه بچه ها از طريق آنها بيشتر شما را مي بينند و از نزديك شاهد رفتارهاي شما هستند، بيشتر توجه كنيد.
با كودكانتان درباره نقاط مثبت مشترك بين خود و آنها صحبت كنيد تا امكان همانندسازي درست را افزايش دهيد، بيشتر از مسائلي سخن بگوييد كه الگوي مثبت را در آنها ايجاد كند. بعدها وقتي كه همانند افرادي موفق، هويت شخصي خود را تثبيت كرديد مي توانيد جزئيات مشكل آفرين زندگي خود را نيز بازگو كنيد. با انجام اين كار ممكن است اين احساس به شما دست دهد كه نقش بازي مي كنيد ولي كوچولوهايي كه بر آنها اثر مي گذاريد، فقط شما را وقتي كه در پايگاه اصلي خود(خانه) هستيد از نزديك تماشا مي كنند: كمتر سخنراني كنيد و تنها بخشي از نقاط مثبت را با آنها در ميان بگذاريد. كودكان بايد منظم باشند. آنها به ساختار و عاداتي روزمره نياز دارند تا بتوانند محدوديت هاي خود را درك كرده و حدود بين آنها را كشف كنند.
به نظر مي رسد داشتن انعطاف، همراه با نظم بهتر از هر چيزي است. رابطه تربيت والدين و موفقيت كودكان داشتن الگو، مسئله اي بسيار حساس در تربيت موفقيت آميز است، نه تنها والدين بايد خودشان افرادي موفق باشند، بلكه بايد در كودكانشان نيز با ديدي مثبت و واقع گرا در زمينه موفقيت، همراهي و مشاركت كنند. والدين بايد از همسران خويش «تصويري موفق» بسازند، هردوي آنها بايد به گرفتاري هاي مشترك زندگي توجه كنند، نبايد مرتباً از عدم حضور همسرشان در خانه به دليل گرفتاري هاي شغليش شكايت كنند، حتي اگر نگران اين مسئله هستند كه كودكانشان از تربيتي كه شريك زندگيشان نيز بايد در آن مشاركت داشته باشد محروم شده اند.
اگر مادران بيرون از خانه كار نمي كنند، پدران بايد درباره اهميت كار همسران خويش در خانه، حساس و مثبت باشند، مشكل عادي مردان اين است كه از ارزش مشاركت هاي همسر خويش در خانه مي كاهند. خطري كه حرف هاي اين نوع پدرها در خانواده دارد عبارتند از: بي ارزش كردن و فاقد قدرت جلوه دادن مادر. در ديد بچه ها، اين مادر است كه دائماً عهده دار مسئوليت هاي اوليه زندگي است، از آنجا كه پدر، قدرت مادر را از بين برده، او نيز براي راهنمايي بچه ها در درس و منضبط كردن آنها بايد بي قدرت بودن خودرا بپذيرد. اگرچه پدر هرگز مستقيماً به فرزندانش نگفته است كه از مادرشان اطاعت نكنند و حتي ممكن است درباره اطاعت كردن از مادرشان هم تا حدي قاطع باشد ولي مسلماً عدم اطاعت و بي احترامي كودكان نسبت به مادر را بدون توجه به اهميت رابطه با همسرش شكل داده و ايجاد كرده است.
او نه تنها همسرش را بي ارزش كرده بلكه تمام كارهاي او را بي اهميت جلوه داده است. در واقع او مراقبت دلسوزانه توأم با محبت مادر از كودكان را بي ارزش كرده و از بين برده است. نگاه فرزندان به مادرشان، دست كم تا حدودي بر اساس تعاريف پدر و ارزشي است كه او براي فضائل مادر قائل مي شود. پسران، مادر سخت كوش خود را بي ارزش پنداشته و او را منكوب مي كنند، اما خود به افرادي ناموفق تبديل مي شوند. نكته قابل توجه ديگر براي والدين اين است كه بدانند هر نوع كم دقتي بيش از اندازه كودكان ناشي از محيط هاي خانوادگي بوده كه در آنها حداقل يكي از والدين دائماً امر و نهي مي كرده و فرمان بله و نه يا بكن و نكن به كودك مي داده است. شايد رفتار مشكل دار كودك پرانرژي، باعث مي شود كه والدين به او امر و نهي كنند، ولي در واقع همين امر و نهي هاست كه تمركز و توجه كودك را گرفته و در نتيجه او عادت مي كند براي جلب توجه و محبت والدين خود، دائماً دست به كارهايي بزند كه از نظر آنها مطلوب است.
اين نوع بچه ها تقريباً به طور اتفاقي متوجه مي شوند كه رفتارهاي مشكل آفرينشان محبتي را كه در پي آن بوده اند، براي آنها فراهم مي كنند. آنها هيچ مانعي مشخص براي قابل پذيرش نبودن نمي يابند. براي آنها نتايج خوب يا بد يكي شده و اين نتايج به آنها اجازه مي دهد كه به طور آني و بدون تفكر و با هدف جلب هر نوع توجه والدينشان، تلاش كنند. بدرفتاري و فريبكاري در بچه هايي كه محصول امر و نهي و «بله» و «نه»هاي والدينشان هستند تا حدي فزوني مي گيرد كه براي خود و ديگران مشكلاتي ايجاد مي كنند. اين بچه ها در انجام رفتارهاي توأم با بي مسئوليتي، افرادي متخصص، كاردان و موفقند و توجهي به نتايج منفي رفتارهاي خود نمي كنند، مسئوليت هاي مالي و شغلي بزرگسالان، در نگاه اول نمي بايستي به سندرم كم آموزي كودكان ربطي داشته باشد، ولي نقش مهمي را در دادن پيام هاي مربوط به پذيرش مسئوليت در مدرسه دارد.
مدرسه، نظام و سازماندهي خاص دارد و اگر بچه ها به الگوي والدين خود بنگرند و طفره رفتن آنها را از كار و مسئوليتشان ببينند، سعي مي كند نظام قانونمند مدرسه خود را در هم بشكنند. دكتر سيلويا ريم در بخش پاياني كتاب خود نحوه استفاده از مدل سه وجهي براي معكوس كردن سندرم كم آموزي بچه هاي تيزهوش را تشريح كرده است. اين مدل براي كودكان سلطه طلب ناسازگار، كودكان سلطه طلب سازگار و كودكان وابسته سازگار و ناسازگار است.
مدلي سه وجهي، شامل شش مرحله است كه از پنج مرحله اول آن مي توان براي تمام بچه هاي ناموفق استفاده كرد، در مرحله ششم كودكان ناموفق را به سه دسته تقسيم مي كنند. شما براي موفق شدن در اجراي اين مدل،بايد صبر و پشتكار داشته باشيد. متوسط زمان معكوس كردن روند عدم موفقيت كودكان ناموفق، شش ماه بود. طول اين مدت، به ميزان حاد بودن مشكل، سن كودك و مهم تر از همه ثبات و پشتكار والدين و معلمان بستگي دارد. در مورد بچه هاي بسيار كوچك، اين كار فقط چند ماه طول مي كشد، اما دانش آموزان دبيرستاني حداقل به يك سال تحصيلي كامل نياز دارند. انجام اين فرآيند و برنامه در بچه هاي بزرگتر اغلب به خاطر فشار همسالان، كاري بسيار مشكل است.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : mohsen_nasseh
منبع:روزنامه همشهري
خانم دكتر «سيلويا ريم» به عنوان متخصص برجسته كه از تجربيات وسيعي در زمينه چگونگي رفتار با كودكان باهوش و تيزهوش برخوردار است، در كتابي راهكارهاي حل اين معضل اساسي يعني مقابله با عدم توفيق كودكان باهوش را ارائه كرده است. در اين كتاب كه با عنوان «وقتي كه فرزندان باهوش نمره هاي كم مي گيرند» با ترجمه ناهيد آزادمنش توسط انتشارات صابرين به دست چاپ سپرده شده است، تأكيد اصلي نويسنده بر «سندرم كم آموزي» است. «سندرم» در علم پزشكي به مجموعه اي از مشخصه ها و علل مختلف گفته مي شود كه در ايجاد و بروز يك اختلال نقش دارند و نمي توان به وضوح مشخص كرد كه كدام يك از اين مشخصه ها به صورت خاص و يا به صورت تركيبي از آنها عامل ايجاد اين اختلال هستند.
دكتر سيلوياريم در كتاب خود تأكيد كرده است كه كم آموزي در كودكان باهوش و تيزهوش علل بسيار زياد و ناشناخته اي دارد كه خود تنها به برخي از آنها پرداخته است. دكتر سيلويا ريم كتاب خود را براي دو گروه مشخص از مخاطبين يعني معلمان و والدين به رشته تحرير درآورده و به تفصيل راهنمايي هايي براي هر دو گروه ارائه داده است. سندرم كم آموزشي مشكلي همه گير است، اين مشكل در هر خانه و كلاس وجود دارد و تنها با كمك والدين و معلمان حل مي شود. عدم موفقيت ،مشكلي است كه زندگي خانواده ها را آشفته مي كند، بازدهي كلاس را به حداقل مي رساند و انگيزه و احساس كنترل فردي را از كودك مي گيرد. فعاليت هاي هر سال تحصيلي جديد، با سؤال ها، موفقيت ها، نااميدي ها و مشاركت معلمان در راهنمايي دانش آموزان، آغاز مي شود. معلمان مي خواهند تمام دانش آموزان، خوب كار كنند و درس بخوانند.
آنها مي دانند كه بچه هاي زيادي نيز هستند كه اشتياق چنداني براي درس خواندن ندارند. آنها نمي دانند كه اين بچه هاي درس نخوان را چگونه به طرف موفقيت سوق دهند. در كتاب سيلويا ريم مدل سه وجهي براي كاهش و معكوس كردن روند كم آموزي دانش آموزان ارائه شده است. اين مدل بر اساس مشكلات واقعي زندگي در خانه و مدرسه شكل گرفته است. اگر بعضي از طرح هاي مطرح شده حس نگراني يا گناه را در شما ايجاد مي كند، به خاطر بسپاريد كه حتي بهترين والدين جهان نيز ممكن است اشتباه كنند. همانطوري كه مشغول بررسي روش هايي براي حل مشكلاتتان با بچه ها هستيد، به كارهاي خوب و درستي كه تاكنون انجام داده ايد فكر كنيد.
كم آموزي تحصيلي چيست؟
ظرفيت هاي واقعي اين بچه ها گاهي براي معلمان و والدينشان بسيار روشن است، آنها ممكن است خيلي خلاق يا از هوش كلامي، رياضي و يا استعداد بالاي ديگري برخوردار باشند. ولي با وجود اين نمي توانند در مدرسه به خوبي ايفاي نقش كنند، بچه هاي باهوش كم آموز را همه جا مي توان ديد. آنها منابع آموزشي و تلاش هاي صبورانه بهترين معلمان را هدر مي دهند و به طرزي استادانه، خانواده خود را با بحران روبه رو مي سازند.آنها كم كم اعتماد به نفس و حس كنترل فردي خويش را از دست مي دهند و والدين در هر جايي مي توانند نشانه هاي كم آموزشي را تشخيص دهند.
دكتر سيلويا ريم پس از تشريح مفصل ويژگيهاي متفاوت و مختلف كودكان باهوش ولي كم آموز به والدين توصيه مي كنند:
اول سعي كنيد نوع كم آموزي را در كودكتان تشخيص دهيد، سپس به اطراف و الگوهاي مدرسه و خانه توجه كنيد. ممكن است كم آموزي او در يكي از اين دو مكان و يا هر دوي آنها شكل گرفته باشد. معمولاً شناسايي نوع عدم موفقيت كودك و الگوي خانه يا مدرسه او بسيار راحت تر از تغيير دادن آن است. پس صبور و با پشتكار باشيد! كودكان كم آموز چگونه اند؟ كودكان كم آموز چند دسته اند. آنها گرچه واقعاً منحصر به فرد هستند، اما معمولاً در گروه مشخصي قرار مي گيرند. كمال گرا، منفعل، مريض، دست و پاچلفتي و هالو، دربه در و بي جا و مكان، شوخ طبع، اجتماعي، هنرمند، دانشمند، فريبكار، خلاق، سركش، بيش فعال، قلدر و گردن كلفت، از ويژگي هاي دانش آموزان كم آموز است كه دكتر ريم توضيحات كاملي راجع به هر يك از آنها ارائه كرده است.
خطرات اوليه روانشناسان و مربيان تربيتي، درباره اصل ذاتي بودن و پرورش دادن هوش، ميزان دخالت توارث و محيط در توان شناختي و ذهنِ، بحث هاي پايان ناپذيري دارند، در ادبيات علوم تربيتي و روانشناسي چيزي وجود ندارد كه حاكي از ارثي بودن كم آموزي باشد. عادت به كم آموزي، ناخواسته بودن كودك، توجه بيش از حد، مشكلات زودهنگام نظير بيماري كودك، ترتيب خاص قرار گيري برادران و خواهران در خانواده، اثر خويشاوندان و اطرافيان در تربيت فرزند، آسيب شناسي كودك تيزهوش، وابستگي يا سلطه جويي از خطرات اوليه بروز كم آموزي در كودكان تيزهوش است. براي مقابله با اين خطرات والدين به عنوان الگوهايي موثر نقش اصلي را دارند. پدران و مادراني كه احساس خوبي نسبت به توانمنديهاي خويش دارند الگوهاي مثبتي براي كودكان خود هستند. اولين وظيفه شما اين است كه به اوقات و روش هايي كه بچه ها از طريق آنها بيشتر شما را مي بينند و از نزديك شاهد رفتارهاي شما هستند، بيشتر توجه كنيد.
با كودكانتان درباره نقاط مثبت مشترك بين خود و آنها صحبت كنيد تا امكان همانندسازي درست را افزايش دهيد، بيشتر از مسائلي سخن بگوييد كه الگوي مثبت را در آنها ايجاد كند. بعدها وقتي كه همانند افرادي موفق، هويت شخصي خود را تثبيت كرديد مي توانيد جزئيات مشكل آفرين زندگي خود را نيز بازگو كنيد. با انجام اين كار ممكن است اين احساس به شما دست دهد كه نقش بازي مي كنيد ولي كوچولوهايي كه بر آنها اثر مي گذاريد، فقط شما را وقتي كه در پايگاه اصلي خود(خانه) هستيد از نزديك تماشا مي كنند: كمتر سخنراني كنيد و تنها بخشي از نقاط مثبت را با آنها در ميان بگذاريد. كودكان بايد منظم باشند. آنها به ساختار و عاداتي روزمره نياز دارند تا بتوانند محدوديت هاي خود را درك كرده و حدود بين آنها را كشف كنند.
به نظر مي رسد داشتن انعطاف، همراه با نظم بهتر از هر چيزي است. رابطه تربيت والدين و موفقيت كودكان داشتن الگو، مسئله اي بسيار حساس در تربيت موفقيت آميز است، نه تنها والدين بايد خودشان افرادي موفق باشند، بلكه بايد در كودكانشان نيز با ديدي مثبت و واقع گرا در زمينه موفقيت، همراهي و مشاركت كنند. والدين بايد از همسران خويش «تصويري موفق» بسازند، هردوي آنها بايد به گرفتاري هاي مشترك زندگي توجه كنند، نبايد مرتباً از عدم حضور همسرشان در خانه به دليل گرفتاري هاي شغليش شكايت كنند، حتي اگر نگران اين مسئله هستند كه كودكانشان از تربيتي كه شريك زندگيشان نيز بايد در آن مشاركت داشته باشد محروم شده اند.
اگر مادران بيرون از خانه كار نمي كنند، پدران بايد درباره اهميت كار همسران خويش در خانه، حساس و مثبت باشند، مشكل عادي مردان اين است كه از ارزش مشاركت هاي همسر خويش در خانه مي كاهند. خطري كه حرف هاي اين نوع پدرها در خانواده دارد عبارتند از: بي ارزش كردن و فاقد قدرت جلوه دادن مادر. در ديد بچه ها، اين مادر است كه دائماً عهده دار مسئوليت هاي اوليه زندگي است، از آنجا كه پدر، قدرت مادر را از بين برده، او نيز براي راهنمايي بچه ها در درس و منضبط كردن آنها بايد بي قدرت بودن خودرا بپذيرد. اگرچه پدر هرگز مستقيماً به فرزندانش نگفته است كه از مادرشان اطاعت نكنند و حتي ممكن است درباره اطاعت كردن از مادرشان هم تا حدي قاطع باشد ولي مسلماً عدم اطاعت و بي احترامي كودكان نسبت به مادر را بدون توجه به اهميت رابطه با همسرش شكل داده و ايجاد كرده است.
او نه تنها همسرش را بي ارزش كرده بلكه تمام كارهاي او را بي اهميت جلوه داده است. در واقع او مراقبت دلسوزانه توأم با محبت مادر از كودكان را بي ارزش كرده و از بين برده است. نگاه فرزندان به مادرشان، دست كم تا حدودي بر اساس تعاريف پدر و ارزشي است كه او براي فضائل مادر قائل مي شود. پسران، مادر سخت كوش خود را بي ارزش پنداشته و او را منكوب مي كنند، اما خود به افرادي ناموفق تبديل مي شوند. نكته قابل توجه ديگر براي والدين اين است كه بدانند هر نوع كم دقتي بيش از اندازه كودكان ناشي از محيط هاي خانوادگي بوده كه در آنها حداقل يكي از والدين دائماً امر و نهي مي كرده و فرمان بله و نه يا بكن و نكن به كودك مي داده است. شايد رفتار مشكل دار كودك پرانرژي، باعث مي شود كه والدين به او امر و نهي كنند، ولي در واقع همين امر و نهي هاست كه تمركز و توجه كودك را گرفته و در نتيجه او عادت مي كند براي جلب توجه و محبت والدين خود، دائماً دست به كارهايي بزند كه از نظر آنها مطلوب است.
اين نوع بچه ها تقريباً به طور اتفاقي متوجه مي شوند كه رفتارهاي مشكل آفرينشان محبتي را كه در پي آن بوده اند، براي آنها فراهم مي كنند. آنها هيچ مانعي مشخص براي قابل پذيرش نبودن نمي يابند. براي آنها نتايج خوب يا بد يكي شده و اين نتايج به آنها اجازه مي دهد كه به طور آني و بدون تفكر و با هدف جلب هر نوع توجه والدينشان، تلاش كنند. بدرفتاري و فريبكاري در بچه هايي كه محصول امر و نهي و «بله» و «نه»هاي والدينشان هستند تا حدي فزوني مي گيرد كه براي خود و ديگران مشكلاتي ايجاد مي كنند. اين بچه ها در انجام رفتارهاي توأم با بي مسئوليتي، افرادي متخصص، كاردان و موفقند و توجهي به نتايج منفي رفتارهاي خود نمي كنند، مسئوليت هاي مالي و شغلي بزرگسالان، در نگاه اول نمي بايستي به سندرم كم آموزي كودكان ربطي داشته باشد، ولي نقش مهمي را در دادن پيام هاي مربوط به پذيرش مسئوليت در مدرسه دارد.
مدرسه، نظام و سازماندهي خاص دارد و اگر بچه ها به الگوي والدين خود بنگرند و طفره رفتن آنها را از كار و مسئوليتشان ببينند، سعي مي كند نظام قانونمند مدرسه خود را در هم بشكنند. دكتر سيلويا ريم در بخش پاياني كتاب خود نحوه استفاده از مدل سه وجهي براي معكوس كردن سندرم كم آموزي بچه هاي تيزهوش را تشريح كرده است. اين مدل براي كودكان سلطه طلب ناسازگار، كودكان سلطه طلب سازگار و كودكان وابسته سازگار و ناسازگار است.
مدلي سه وجهي، شامل شش مرحله است كه از پنج مرحله اول آن مي توان براي تمام بچه هاي ناموفق استفاده كرد، در مرحله ششم كودكان ناموفق را به سه دسته تقسيم مي كنند. شما براي موفق شدن در اجراي اين مدل،بايد صبر و پشتكار داشته باشيد. متوسط زمان معكوس كردن روند عدم موفقيت كودكان ناموفق، شش ماه بود. طول اين مدت، به ميزان حاد بودن مشكل، سن كودك و مهم تر از همه ثبات و پشتكار والدين و معلمان بستگي دارد. در مورد بچه هاي بسيار كوچك، اين كار فقط چند ماه طول مي كشد، اما دانش آموزان دبيرستاني حداقل به يك سال تحصيلي كامل نياز دارند. انجام اين فرآيند و برنامه در بچه هاي بزرگتر اغلب به خاطر فشار همسالان، كاري بسيار مشكل است.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : mohsen_nasseh
منبع:روزنامه همشهري