زمينهشناسي سياسي انقلاب جهاني مهدوي (1)
نويسنده:رحيم كارگر
چكيده :
كليد واژهها :
پيش درآمد
قيام و انقلاب امام زمان عليه السلام، يك انقلاب فراگير در سطح جهان است و محدود به منطقه يا كشور خاص و يا قوميت و مليت خاصي نيست و انقلابي گسترده براي ريشه كن نمودن تمام ابعاد ظلم و جور در جهان است، از طرفي انقلاب آن حضرت، مثل قيام و نهضت همه پيامبران و صالحان، عمدتاً از طريق اسباب و مجاري طبيعي است. كاربرد معجزه در روند برنامههاي اصلاحي ايشان به طور محدود بوده و به ندرت صورت ميگيرد (ر.ك: كارگر، 1387: فصل پنجم). تمركز نوشتار حاضر بر اين سؤال خواهد بود که زمينههاي سياسي- ا جتماعي شكلگيري انقلاب مهدوي چيست؟
يك. چيستي مقدمات و زمينه سازي:
بايد شرايط پيش از ظهور جامه عمل به خود بپوشد و در همان دوره غيبت كبري (پيش از ظهور) محقق شود و به تدريج و هماهنگ به وجود آيد تا تكميل شده و ظهور محقق شود. هر وقت شرايط كامل شد، ديگر امكان تأخير ظهور نيست؛ زيرا اگر شرايط محقق شود و ظهور واقع نگردد، لازمهاش تخلف معلول از علت تامه است (صدر، 1384: ص493 و 494).
شرايط داراي ويژگيها و ابعاد مختلفي است؛ از جمله:
1. وابستگي ظهور به شرايط يك نحوه وابستگي واقعي است؛ يعني، نبود بعضي از شرايط موجب عدم ظهور است تا جايي كه اگر آنها موجود نشود، ظهور معقول نخواهد بود و نبود آنها، اصلاً كار ظهور و تحقق اهداف آن را ـ كه گسترش عدالت جهاني باشد ـ مختل ميسازد و خواه ناخواه برنامهريزي كامل الهي، براي تحقق اين منظور ناتمام ميماند.
2. شرايط ظهور، به اعتبار برنامهريزي طولاني الهي، با ظهور رابطه واقعي داشته و سبب پيدايش آن ميباشند؛ چه ظرف وجود آنها را پيش از ظهور در نظر بگيريم و چه ظرف نتيجه دادن آنها را پس از ظهور.
3. شرايط بايد با يكديگر مرتبط باشند و در آخر كار موجب ظهور شوند و به تدريج ايجاد شده و آنچه كه وجود مييابد، استمرار داشته و از بين نرود. اينگونه شرايط ـ كه جزئي از برنامه كلي الهي هستند ـ بعد از آنكه موجود شوند، ديگر امكان ندارد كه از بين بروند.
4. شرايط ظهور، در برنامهريزي الهي دخيل ميباشند و ميبايست مورد توجه قرار گيرند؛ زيرا فرا رسيدن روز موعود متوقف بر آنها است؛ بلكه انسانيت از نخستين روز پيدايش تا روز ظهور، در يك مسير واحد و در خط برنامهريزي شده الهي براي موفقيت ظهور آماده ميشده است.
بر اين اساس شمار كثيري از نويسندگان، شرايط قيام و ظهور امام زمان عليه السلام را در چهار مؤلفه زير ميدانند:
1. قانون و برنامه كامل و جامع؛
2. رهبري مقتدر و توانمند؛
3. ياران ايثارگر و مجريان توانا؛
4. آمادگي عمومي و بالا رفتن سطح رشد و فهم مردم.
مسلّم است انقلاب جهاني مهدوي، هم داراي رهبري آگاه و توانا است و هم برنامهاي جامع و فراگير براي ادارة جهان دارد و هر دو نيز در حال حاضر موجود است؛ اما در مورد دو زمينه ديگر، نياز به آگاهي و پژوهش است تا باورداران به آموزة مهدويّت، بتوانند وظايف و مسئوليتهاي خود را در اين زمينه دريابند. شهيد صدر مينويسد:
انقلاب مهدي، از نظر اجرا، همانند همه انقلابها به زمينههاي عيني و خارجي بستگي دارد… براي وجود چنين تحول بزرگي تنها وجود رهبر صالح كافي نيست؛ وگرنه در همان زمان پيامبر صلي الله عليه و آله اين شرط وجود داشت… با اينكه خداي بزرگ توانايي دارد همه مشكلات و سختيها را براي پيام رسانيهاي آسماني، هموار و به وسيله اعجاز، فضاي مناسب ايجاد كند، اين روش را انتخاب نكرده است؛ زيرا امتحان و ابتلا و رنجي كه مايه تكامل انسان ميشود، در صورتي تحقق مييابد كه تحولات طبيعي و مطابق با شرايط خارجي باشد (صدر، 1386: ص108).
اين دگرگونيها و عوامل طبيعي و بيروني، همان شرايط و بسترهايي است كه انقلاب بزرگ و الهي امام مهدي عليه السلام در آنها شكل ميگيرد و به پيروزي ميرسد.
پس وقتي از شرايط، زمينهها و عوامل شكلگيري پديدهاي در آينده صحبت ميكنيم، پيش از همه بايد از نقش و جايگاه انسان و اثرگذاري و حركت بخشي او بحث نماييم. در واقع مهمترين بستر و شرط تحقق امور و رويدادها، انسان و اراده و خواست او است و ساير عوامل مادي و صوري نيز به نوعي از انسان سرچشمه ميگيرد. تغييرات و تحولات آينده نيز در مدار مشيت الهي، بر اساس ارادهها و فعاليتهاي انسانها صورت ميگيرد و اگر خواهان تحقق پديدهاي هستيم، بايد آنان را از جنبههاي مختلف، بسيج و آماده سازيم و بر انديشه و اراده آنها تأثير بگذاريم.
دو. زمينهسازي در نگاه قرآني:
2-1. پيوند حركت بيروني با حركت دروني:
بر اساس باور اسلام و قرآن، دو فرآيند بايد دوش به دوش يكديگر حركت كنند: فرآيند پرداختن انسان به ساختن محتواي دروني، دل، انديشه، اراده و آرزوهاي خود (از يك سو) و فرآيند پرداختن او به ساختن محتواي بيروني يا روبنا (از سوي ديگر). پس بايد اين دو بناي دروني و بيروني در كنار يكديگر حركت كنند و نميتوان بناي بيروني را جدا از بناي دروني فرض كرد؛ وگرنه اين بناي بيروني، بنايي خواهد بود لرزان و در حال فرو ريختن (صدر، بيتا: ص117).
البته دو عنصر ديگر بر اين درونماية انسان تأثير دارد:
1. غريزه و خواستههايي كه خداوند آنها را در اندرون انسان به وديعت نهاده و نيز شهوتهايي كه خداوند آنها را در نظر انسان، در اين دنيا آراسته است و اين شهوتها بر نگرش او به اشياء و نيز بر فعاليت و توانمندي و ناتواني اراده او اثر ويژهاي دارد. قرآن از اين عنصر به عنوان «هوس» ياد ميكند.
2. فشارهاي بيروني كه انسان در معرض آن قرار ميگيرد. به ويژه از سوي ستمگران و مستكبران، يا بدعتگذاران گمراه كننده و يا شياطين جني و انسي كه انسان را در نگرش خود به اشياء فريب ميدهند و گمراهش ميسازند. هرچند انسان در بيشتر اين موارد، اراده خويش را از دست نميدهد؛ ليكن اين اراده تا اندازه بسيار از اين عوامل اثر ميپذيرد كه بايد آنها را بر شمرد و مورد شناسايي قرار داد (حكيم، 1387: ص241).
2-2. تغيير و آيندهسازي با ارادههاي انساني:
قرآن ميفرمايد: «در حقيقت خداوند حال قومي را تغيير نميدهد تا آنان حال (دروني) خود را تغيير دهند» (رعد، 11). ظواهر، شئون و احوال يك قوم وقتي تغيير خواهد كرد كه وضع نفساني آنها تغيير كند. قطعاً تغيير حال رواني يك يا چند تن از افراد جامعهاي، تمام يك قوم را به جنبش و حركت وا نميدارد؛ بلكه حالت نفساني همه افراد يك جامعه بايد زير و رو شود تا سرنوشت عمومي آنها عوض گردد.
آيه ياد شده به روشني نشان ميدهد كه درون مايه انسان، پايه روبنا (وضعيت محيط بيروني انسان) و حركت تاريخي است؛ چرا كه آيه درباره دو تغيير سخن گفته است:
1. تغيير قوم (خدا حال قومي را تغيير نميدهد): مقصود تغيير اوضاع قوم، امور و روبنا و اوضاع بيروني آنان است و اين تغيير، تنها در صورتي انجام ميشود كه تغيير ديگري انجام شود.
2. تغيير ديگر، تغيير حال دروني قوم است (تا آنان حال خود را تغيير دهند)؛ چرا كه قرآن كريم، از تغيير درونمايه قوم، به تغيير حالت دروني آنان تعبير كرده است.
روشن است كه مقصود از «مَا بِأَنْفُسِهِمْ» تغيير چيزي است كه در درون و دلهاي قوم است؛ به گونهاي كه درونمايه قوم به عنوان يك قوم يا يك ملت متغير باشد؛ وگرنه تغيير يك يا دو و يا سه نفر نميتواند پايه تغيير همگاني قوم را تشكيل دهد. بنابراين درونمايه امت به عنوان يك امت است كه اساس و پايه دگرگونيها در روبنا و حركت تاريخي به شمار ميرود.
2-3. قانونمندي دگرگونيها و تحولات بشري:
خداوند متعال ميفرمايد: «اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، به طور قطع بركاتي از آسمان و زمين برايشان ميگشوديم؛ ولي تكذيب كردند. پس به (كيفر) دستاوردشان (گريبان) آنان را گرفتيم» (اعراف، 96). اين آيه قرآن كريم، ميان ايمان و تقوا كه از امور قلبي است و در درون انسان وجود دارد و تغييري كه در كل اوضاع اين مردم پيش ميآيد، ارتباط برقرار كرده است؛ خواه اين تغيير به سمت خوبي و نيكي در زندگي اجتماعي انسان و زندگي جهان پيرامون او باشد و خواه به سمت بدي و تباهي (حكيم، بيتا: ص424 و 243). در واقع همانگونه كه ايمان و تقوا بر دگرگوني جامعه اثر مثبت دارد، بر دگرگوني جهان هستي و طبيعتي كه انسان را احاطه كرده نيز اثر ميگذارد. همچنين دروغ گويي، تبه كاري، نداشتن تقوا و ارتكاب گناهان بر جهان هستي و طبيعت اثر منفي ميگذارد (طباطبايي، 1386: ج22، ص197و 198). قرآن ميفرمايد: «به سبب آنچه دستهاي مردم فراهم آورد، فساد در خشكي و دريا نمودار شده است تا (سزاي) بعضي از آنچه را كه كردهاند، به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند» (روم، 41). يعني، گناهاني كه مردم ميكنند و كارهاي زشتي كه انجام ميدهند، در ايجاد فساد در خشكي و دريا اثر ميگذارند و در نتيجه عواقب شومي گريبانگير آنها ميشود. شبيه مفاد آيات ياد شده، در آيهاي ديگر از قرآن كريم با ذكر نمونهاي تاريخي، بيان شده است: «(حكم خدا) اين است كه خداوند نعمتي كه به قومي عطا كرد، تغيير نميدهد تا وقتي كه آن قوم حال خود را تغيير دهند كه خدا شنوا و داناست. همانطور كه خوي فرعونيان و پيش از آنان بر اين شده كه آيات خداي خود را تكذيب كردند و ما هم آنان را به كيفر گناهانشان هلاك كرديم و فرعونيان را در دريا غرق كرديم و همه آنان كه هلاك كرديم، ستمكار بودند» (انفال، 53-54).
2-4. زمينهسازي مثبت يا منفي:
آيه >ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ…< به ظاهر لفظش عام است و مخصوص به يك زمان و يا به يك مكان و يا واقعه نيست و در نتيجه مراد از «بر و بحر» همان معناي معروف است كه شامل همه روي زمين ميشود و مراد به فساد در زمين، مصايب و بلاهاي عمومي است كه يكي از منطقهها را فراگرفته، مردم را نابود ميكند؛ چون زلزله و نيامدن باران، قحطي، مرضهاي مسري، جنگها، غارتها و سلب امنيت. سخن كوتاه (اينكه) هر بلايي كه نظام آراسته و صالح جاري در عالم را به هم ميزند چه اينكه مستند به اختيار بعضي از مردم باشد و يا نباشد؛ چون همه آنها، فسادي است كه در تري و خشكي عالم پديد ميآيد و خوشي و طيب عيش انسانها را از بين ميبرد. >بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ<؛ يعني، اين فساد ظاهر در زمين به سبب اعمال مردم است؛ به خاطر شركي است كه ميورزند و گناهاني است كه ميكنند (طباطبايي، همان: ج31، ص312و 313).
با توجه به چند آيه ذكر شده، به خوبي اثبات ميشود كه آينده انسانها، به دست خود آنان رقم ميخورد و رويدادها و حوادث، چيزي جز بازتاب و نتيجه رفتارها، ارادهها و آرمانهاي آنان نيست.
منبع:www.entizar.ir