« گري سيك » و انقلاب اسلامی (2)
در اينجا گريسيك از نخستين ارتباطهايي كه امريكاييها با گروه امام خميني برقرار كردند سخن گفته است. واسطه يك استاد دانشگاه با نام ريچارد كاتم بود كه كتابي هم درباره ناسيوناليسم در ايران دارد. وي با گريسيك تماس گرفته و با اشاره به دكتر يزدي و نقشي كه وي به عنوان يكي از سازمان دهندگان به مخالفتها عليه شاه دارد از او خواسته است بداند كه آيا امكان تماس ميان آنان و گفتگو وجود دارد يا نه. دستگاه بوروكراسي امريكا كه همچنان شاه را استوار ميديد با اين پيشنهاد روي موافقت نشان نداد بلكه اظهار كرد: چنان چه يزدي سخني دارد ميتواند آن را از طريق نامه به اطلاع دولت آمريكا برساند (ص 100) . البته گريسيك مينويسد: در ماههاي بعد، مستقيم و غيرمستقيم، تماسهاي بسياري با يزدي برقرار شد. او در اين ديدارها همواره تلاش ميكرد مواضع امام خميني را به گونهاي قابل قبول براي جامعه غرب تعريف و تبيين كند. گريسيك ميافزايد: يزدي و چند تن ديگر از انقلابيون تحصيل كرده در غرب مثل صادق قطبزاده و ابوالحسن بنيصدر، به عنوان مفسران آرا و نظرات امام خميني عمل ميكردند. آنها تلاش ميكردند تا لبههاي تيز و ناهموار آموزههاي امام خميني را از ميان بردارند و آن رابه شكلي جذاب و قابل قبول به گوش دنياي غرب برساند (ص 100).
خود گريسيك ميانه رو بودن امام خميني را از همان زمان باور نداشت. وي ميگويد من با رد نظر كاتم كه امام خميني و افكار او تحت تأثير افرادي مانند يزدي ميانه رو ميدانستند به برژينسكي نوشتم: رهبران سكولار و ميانهرو به زودي در اثر بحرانهايي كه گريبانگير جامعه ايران خواهد شد، موقعيت و جايگاه خود را از دست خواهند داد (ص 101) يعني همين كه اكنون شاه در برابر اين همه مخالفت و اعتراض كاملاً وحشت زده شده بود. ساليوان كه در دهم اكتبر ديداري طولاني با شاه داشت نوشت: شاه در ابتداي اين ديدار،به شدت افسرده و عصبي به نظر ميرسيد، اماكمي پس از گفتگو با من، وضعيت بهتري پيدا كرد. (ص 102) براي شاه كه عمري را به آمريكا تكيه كرده بود هيچ چيزي آرامش بخشتر از اين نبود كه يا سوليوان با او ديدار كند يا كارتر تلفني با او صحبت كند يا دولت امريكا بيانيهاي در حمايت او صادر نمايد. در اين ديدار شاه از دعوت از امام خميني براي بازگشت به ايران سخن گفت، اما سوليوان با آن مخالفت كرد و دعوت بدون قيد و شرط را ناعاقلانه خواند. وي تأييد ميكند كه شاه به موازات احساس خطر از سوي نظاميان و ظهور نخستين مخالفتها به افزايش حقوق و مزاياي آنان پرداخت. در اين زمان مثل هر زمان ديگر شاه چشم و گوشش در اختيار ساليوان بود كه به ديدار او بيايد، يا كارتر با او تلفني صحبت كند. يا يكي از سناتورهابا او تماس بگيرند. شاه ميگويد: يك بار به من خبر دادند سناتور ادوار كندي از واشنگتن تلفن زده است و ميخواهد با من صحبت كند؛ اما هنگامي كه گوشي را برداشتم، صداي آهستهاي را شنيدم كه ميگفت: محمد از سلطنت كنارهگيري كن. محمد از سلطنت كنارهگيري كن ( ص 152)
اكنون امام خميني رهبر بلامنازع ايران بود و بايد براي او چارهاي انديشيده ميشد. شاه از دولت عراق خواست تا او را از اين كشور بيرون كند و دولت عراق كه به تازگي با ايران پيمان دوستي امضا كرده بود حاضر به اين شد. داستان رفتن تا مرز كويت و پس از آن بازگشت به بغداد و سپس رفتن به پاريس در نهايت به عزيمت امام خميني به فرانسه و اقامت در نوفللوشاتو منجر شد. همه تصورات بر اين بودكه ارتباط او با انقلابيون قطع خواهد شد و چنين نيست كه همانند عراق هر زائري بتواند به عراق برود و نوشته و نوار از او بياورد. به نظر گريسيك: اين استدلال يكي از اشتباهات بزرگ و در نهايت فاجعهآميز دولت مردان ايران بود. (ص 104)
شاه وحشتزده گرفتار سوليواني شده بود كه به رغم ديدارهاي مكرر از داشتن پيشنهادهاي روشن محروم بود. شاه دو گزينه را مطرح كرد: تشكيل دولت نظامي يا تشكيل دولت ائتلافي. هر دو تجربه بعدها با روي كارآمدن ازهاري و سپس بختيار عملي شد.
در اين زمان كه شاه همه چيز را نا اميد كننده ميديد سوليوان و پارسونز بر اين باور بودند كه اوضاع به آن اندازه كه شاه آن را تاريك و نااميد كننده ميبيند نيست.
گزينهاي كه در امريكا مورد توجه بود اين بود كه شاه بايد دولت قدرتمندي براي سركوب تشكيل دهد تا بتواند اوضاع را پيش از آن كه ارتش وارد عمل شود در اختيار بگيرد. اين گزينه مورد قبول سوليوان نبود. گزينهاي كه درامريكا طراحي شده بود حاوي اين نكته بود كه ميبايست با قاطعيت از شاه دفاع كرد و او را همچنان به عنوان عنصر كليدي در انتقال ايران به يك وضعيت باثبات حفظ نمود (ص 106) همچنين بحث تماس گرفتن با مخالفان هم طرح شده بودكه ساليوان با آن هم مخالفت كرد. وي گفت: آيت الله خميني را بايد كاملا در قرنطينه نگه داشت. سرنوشت ما اين است كه با شاه كار كنيم. (ص 107)
به نظر گريسيك ساليوان معتقد بود كه آمريكا در اين مرحله نبايد به حمايتهاي آشكار از شاه بپردازد چرا كه تأثير منفي روي مخالفان باقي خواهد گذاشت. در اين زمان دو نظر متفاوت در ميان دولتمردان امريكا بود. يك نظر كه معتقد بود نبايد دولت نظامي در ايران تشكيل داد و نظري مخالف يعني لزوم تشكيل يك دولت نظامي كه برژينسكي به دنبال آن بود و تلاش ميكرد تا همراهاني براي خود در جهت تشكيل دولت نظامي در ايران فراهم آورد. به نظر گريسيك بسياري از اين مسائل در سطوح معمولي مطرح ميشد و تا پايان ماه اكتبر سال 1978 با وجود اين وضعيت ناآرام و متلاظم در ايران هنوز حتي يك نشست توسط سران عاليرتبه امريكا در خصوص تحولات ايران تشكيل نشده بود. (ص 108)
در جريان اختلاف نظرهاي داخلي در امريكا، سيك بارها به اين نكته توجه مي دهد كه زاهدي كه سفير شاه در ايران بود با برژينسكي همراهي داشت و مرتب مشغول مذاكره و گفتگو بود. زاهدي تصورش بر اين بود كه ميتواند به نوعي نقش پدرش را در رويدادهاي 28 مرداد و اين بار هم با حمايت امريكاييها تكرار كند.
اين زمان رضا پهلوي هيجده ساله در امريكا آموزش خلباني ميديد و روز 31 اكتبر، كارتر او را در دفترش به حضور پذيرفت. معناي اين اقدام حمايت دولت امريكا از دستگاه سلطنت بود. كارتر در اين ديدار گفت. دوستي و اتحاد ما با ايران، يكي از مباني مهم سياست خاجي ماست. (ص 110)
اواخر دولت شريف امامي بود و شاه بايد تصميم ميگرفت كه چه راه حلي براي آرام كردن اوضاع ايران دارد.
در همان روز 31 اكتبر ساليوان هم با شاه ديدار كرد و او را «غمگين و ناراحت» وصف كرد. شاه از اين كه شريفامامي نتوانسته ابتكاري به خرج بدهد ناراحت بود. اما اين كه ميبايست دولت نظامي روي كار آورد يا دولت ائتلافي، چيزي بود كه شاه در آن باره مردد بود. به نظر گريسيك اقدام شاه براي جدا كردن جبهه ملي از روحانيون در اين مرحله شدني نبود. در واقع زمان براي انجام كار دير شده بود. به همين دليل به سرعت بحث از روي كار آوردن جبهه ملي كنار گذاشته شد. كريم سنجابي به پاريس رفت تا در اين باره با امام خميني صحبت كند، اما روشن بود كه به نظر گريسيك: آيتالله خميني با قاطعيت تمام خواستههاي مليگرايان سكولار را رد ميكند. او فقط خواستار رفتن شاه بود و رهبران جبهه ملي كه بر خلاف آيتالله خميني از قدرت و جايگاه چنداني در ميان تودهها برخوردار نبودند در برابر اين موضع قاطع، سرتعظيم فرود آوردند. (ص 112)
سردرگمي شاه را بايد ساليوان چاره ميكرد. در ميان اين كه شاه بماند و با دولت نظامي كشور را اداره كند يا كشور را ترك كرده و ارتش كار را برعهده گيرد، ساليوان راه حل اول را ترجيح ميداد. ساليوان از مقامات امريكا درخواست راهنمايي كرد و به قول گريسيك اين نخستين بار بود كه او خواستار راهنمايي از واشنگتن شده بود. حتي جلسه مقامات عاليرتبه امريكا هم كاري از پيش نبرد. مشكل عمده اين بود كه ايران به كلاف سردرگم تبديل شده و هيچ راهحلي به ذهن آمريكاييها هم نميآمد. چون اصولاً اطلاعات اندك بود.
از سوي ديگر يك معضل كارتر اين بود كه يكسره نداي حقوق بشر سر داده بود و گرچه به قول گريسيك «مسأله حقوق بشر نقش تعيين كنندهاي در سياست خارجي آمريكا نداشت» اما به هر حال اين شعارها دشواريهايي را هم پديد آورده بود. (ص 116) اين مشكل يعني فلج شدن دستگاه تصميمگيري امريكا ويژه امريكا نبود بلكه «دولت انگليس و فرانسه و اسرائيل هم در برابر انقلاب با فلج سياسي روبرو شده بودند.»
در جلسهاي كه برگزار شد ميان انتخاب يك راه حل نظاميگرايانه يا سياسي با تشكيل دولت ائتلافي اختلاف پديد آمد. ساليوان و شماري راه دوم را ترجيح ميدادند و برژينسكي نظر زاهدي را كه «انجام اقدامات خشونتآميز عليه انقلابيون بود» ترجيح ميداد. به نوشتهي گريسيك هدف زاهدي آن بود كه تاريخ را تكرار كند. يعني همان نقشي را بر عهده گيرد كه پدرش در كودتاي 28 مرداد داشت. اين راه حل را شاه هم نپذيرفت. او گفته بود: اكنون سال 1953 نيست و حتي وضعيت نسبت به دو هفته پيش نيز تغيير كرده است ( ص 123)
آنچه باز هم مورد توافق بود حمايت قاطعانه از شاه براي تقويت اراده او بود.در تماسي كه برژينسكي با شاه گرفت باز هم از وي حمايت كرد و به وي گفته شد كه صرف امتياز دادن به مخالفان مشكلات را كم نخواهد كرد. در اين مرحله برژينسكي گفت كه تشكيل دولت نظامي يا هر دولت ديگري كه شاه بخواهد حمايت خواهد كرد.اين در حالي بود كه شاه به ساليوان اعتراض داشت كه چرا شماور امنيت ملي امريكا تشكيل دولت نظامي را به او توصيه كرده است در حالي كه اين راه حل پاسخگو نيست. بنابراين جالب است كه در اين مرحله دولت امريكا حامي تشكيل دولت نظامي بود و شاه در اين باره آن را موثر نميدانست و بر اين باور بود كه زمان زمان 28 مرداد نيست ( ص 124)
راه حل امريكا در نهايت پذيرفته شده و پس از دولت شريف امامي، دولت نظامي تشكيل شد. اين در حالي بود كه در همين روزها دانشجويان عصباني به خيابانها ريخته و «به نمادهاي فرهنگ غرب حمله كردند. در نتيجه بانكها، مغازههاي مشروب فروشي، سينماها، مؤسسات تجاري غربيها و هتلهاي بسياري آتش زده شدند.» (ص 126)
شاه ضمن يك سخنراني تشكيل دولت نظامي را اعلام كرد و در عين حال در همين سخنراني بود كه گفت: من پيام انقلابي شما ملت ايران را شنيدم. من مدافع سلطنت مشروطه هستم. سلطنت كه هديهاي الهي است، هديهاي كه از سوي مردم به شاه واگذار شده است.» گريسيك از اين سخنان شاه خشنود نيست و ميگويد وي لحني پوزش خواهانه داشت و معناي سخن اخير او اين بود كه مردم حق دارند اين هديه را پس بگيرند.
در اينجا بود كه شاه تعدادي از سران سابق دولت خود مانند هويدا و نصيري را به زندان انداخت. اين امر سبب شد تا به تدريج شماري ديگر به خارج بگريزند.
تا اينجا به رغم همه اعتراضات مردمي و دامنه وسيع انقلاب،امريكا هنوز هم به حمايت از شاه فكر كرد. اين رويهاي بود كه تا اين زمان عمل شده بود. ترنر رئيس سيا گفت كه ما هميشه براي اجتناب از آزردگي شاه از تماس گرفتن با مخالفان شاه خودداري كردهايم. همين امر سبب شده است تا ماجرا را از آن سو ننگريم.
تنها چند روز پس از تشكيل دولت ازهاري كه گفته ميشد قاطعيت لازم را هم ندارد، ساليوان پيشنهاد جديدي براي امريكاييها داد كه آماده شدن زمينه براي رفتن شاه بود. گرچه براي رسيدن به اين نقطه هنوز فاصله زيادي مانده بود اما به هر روي روشن بود كه اوضاع وارد مرحله تازهاي شده و به نظر وي نظاميان و روحانيون دو عنصر كليدي هستند. سران نظامي كشور حاضر نيستند حمام خون راه بيندازند. توافق ميان اين دو هم ممكن نيست. و بسا با افتادن كار به دست افسران جوانتر اوضاع به شدت وخيم شود. ساليوان از اين طرح سخن گفته بود كه هر دو كليد به شدت ضد كمونيست هستند. نسل مياني ايران هم به هر روي غربگراست و حتي اگر شاه برود و امام خميني هم به ايران بيايد اين احتمال قوي است كه طيف ميانه رو بتوانند از مجموعه اين تحولات سربرآورند. طيفي كه هم ضدكمونيست است و هم غربگرا و در نهايت با از دست دادن شاه، باز فرصتي براي تجديد قوا براي امريكا وجود خواهدداشت. تنها احتمالي كه ساليوان داده بود اين كه دولت آينده ممكن است با اسرائيل رابطهاي نداشته باشد. (ص 136)
امريكاييها اين فرض را هم مدنظر داشتند كه در صورت بازگشت امام خميني و رفتن شاه، ايرانيان تحصيل كرده، به حكومت روحانيون تن نخواهند داد. (ص 157)
براي سران امريكا مهم اين بود كه آيا اين پيش بيني درست از آب درخواهد آمد يا نه. اين راه حلي بودكه بالاخره امريكا پذيرفت و تلاش كرد تا از دولت بازرگان يك چنين دولتي بسازد. اما به نظر گريسيك ماجرا آن گونه كه امريكاييها ميخواستند پيش نرفت چرا كه برخلاف تصور آنها امام خميني پس از بازگشت به ايران نقش انفعالي نداشت بلكه فعال عمل كرد و به علاوه تمايلات غربگرايانه افسران جوان در شور و اشتياق اسلامي ـ انقلابي آنان محو شد. امام خميني نه تنها فعال عمل كرد بلكه با سرسختي تمام به عملي كردن نظرات خود در خصوص تشكيل حكومت ولايت فقيه در ايران پرداخت. (ص 138)
اكنون مشكل جديدي پديد آمده بود و آن اين است كه حمايت ارتش به خصوص بدنه آن از شاه محل ترديد بود. بسياري از سربازان از پادگانها گريختند و سياست امام خميني هم بر جذب ارتش بود. امام خميني به انقلابيون گفت: به سينه ارتش حمله نكنيد. بلكه قلب او را هدف دهيد. شما بايد سعي كنيد در قلب سربازان جاي بگيريد. حتي اگر آنها به روي شما آتش بگشايند... آنها برادران ما هستند.
به رغم پيشنهاد ساليوان، دولت امريكا هنوز راه حل تشكيل حكومت نظامي را ترجيح ميداد. گريسيك مينويسد: سياست رسمي ايالات متحده حمايت همه جانبه از شاه بود. سياست مذكور بر اين فرض بود كه شاه قادر است با قاطعيت و خشونت تمام به سركوب مخالفان بپردازد. (ص 142)
با اين حال براساس توصيه ساليوان، برژينسكي نماينده ويژهاي را براي بررسي اوضاع به ايران فرستاد، براي اين نماينده، مهم اين بودكه شاه هيچ پيشنهاد مشخصي ندارد و اوضاع را كاملاً گنگ و گيج ميبيند و كمترين اعتمادي به تحليل هاي خودش ندارد. شگفت آن كه شاه به امريكا و انگليس هم مشكوك است و فكر ميكند آنان در حال تماس با مخالفانش هستند.
در اين وقت داغترين بحثي كه در ارتباط با ايران در امريكا مطرح بود مسأله ضعف اطلاعاتي بود كه گريسيك ميگويد: او اين بحث را در كاخ سفيد آغاز كرده است. اين بحث براي مدتها ادامه يافت و همه به دنبال عاملي ميگشتند كه سبب شده بود امريكا با فقر اطلاعات درباره ايران و به خصوص مخالفان روبرو شود(ص 146). در اين زمان گريسيك موظف ميشود تا تمامي گزارشهاي يك سال اخير را مرور كند و يك ارزيابي از كيفيت آنها و اين كه دقيقاً چه چيزي گزاش شده است را ارائه دهد.
شگفت آن است كه سازمان سيا تنها دو مقاله تحليلي در طول اين يك سال ارائه كرده بود كه در مقاله دوم كه تنها مربوط به يك ماه قبل از حادثه هفدهم شهريور بود آمده بود: ايران در وضعيت انقلابي يا حتي قبل انقلابي هم نيست!
وي گزارش ديگر سازمان سيا را كه همه چيز را آرام نشان داده بود،در دروغپردازي و معكوس نشان دادن واقعيات داراي مقام اول ميان گزارشهاي مربوط به ايران ميداند.
در اين مرحله باز هم ساليوان و پارسونز به ديدار شاه رفتند. شاه از شوروي گلايه كرد كه منتظر فرصت است. وي تأكيد كرد: من پيامهاي متعددي را از امريكاييها دريافت كردهام كه همگي از من خواستهاند موضع قاطع و خشني را عليه مخالفان اتخاذ كنم. سپس با اشاره به كساني كه امريكا ميگويند او دل و جرأت ندارد به ساليوان گفت: به افراد بگو كه من دل و جرأت دارم، اما در كنار آن قلب و عقل هم دارم. من نميخواهم براي حفظ سلطه خود بر ايران جوانان ايران را قتل عام كنم. (ص 152) اين كاري بود كه شاه چندين دهه انجام داده بود و اكنون بهتر از هر كسي ميدانست كه انجام آن سودي به حال وي ندارد و بيش از گذشته او را بدنام ميكند.
در اين وقت مقامات امريكايي به فكر استفاده از تحليلگران دانشگاهي افتادند كه نمونههايي را خود گريسيك نقل ميكند (ص 153، 157)
در پي ملاقاتهاي گذشته يك نكته براي امريكاييها روشن شده بود و آن مشكل رواني شاه بود. كسي كه قدرت تصميمگيري ندارد و سردرگم است و سعي دارد تصميمگيري در خصوص مسائل حساس و مهم را بر عهده امريكاييها قرار دهد. بنابراين امريكا بايد براي وضعيت رواني شاه هم فكر ميكرد. شاه كه اندكي از اين مباحث به گوشش خورده بود ناراحت شده پيغام داد كه: من از اين تعجب ميكنم كه عاليترين مقامات امريكا براي بررسي چنين مسألهاي يعني بررسي وضعيت روحي من تشكيل جلسه دادهاند. (ص 159)
شاه از اين كه كشورش كه يك سال پيش مانند صخره بزرگي محكم و ثابت مانده بود و اكنون او دريك حلقه شوم گير افتاده بود، (ص 156) درمانده و در واقع رواني شده بود.
حقيقت آن است كه گريسيك در تشريح اين نكته كه واقعاً امريكا طالب اعمال خشونت بسيار عليه انقلابيون بوده است يا نه قدري متعارض صحبت ميكند. وي در حالي كه در صفحه 160 ميگويد رئيسجمهور و وزير امور خارجه امريكا با اعمال خشونت از طرف شاه مخالف بودند، در صحنه بعد ميگويد: رئيسجمهور شخصاً بر بازگشت زاهدي ـ كه طرفدار تز مشت آهين بود ـ به تهران تأكيد كرده بود و از او خواسته بود شاه را به اقدامات خشنتر عليه مخالفان تشويق كند.
دولت مردان امريكا براي پيدا كردن راه حل،از برخي از سياستمداران كهنه كار امريكايي نظير جرج بال استفاه كرده او را هم در رشته فعاليتهاي خود شريك كردند. گريسيك شرحي در اينباره به دست داده است.
معضلي كه در اين زمان پيش رو بود محرم بود. گريسيك اطلاعات درستي در اين باره به دست داده و نشان ميدهد كه با توجه به اهميت محرم، اگر شاه بتواند سر سلامت از اين محرم به در برد، قافيه را برده است. در اين همين وقت، باز اين تئوري در امريكا مطرح است كه انقلاب ايران كار چپيهاست يا اسلاميها، وي مينويسد: مسئولان امريكايي هيچ گاه نتوانستند به نظر واحدي در خصوص اين كه چه كسي سازمان دهنده مخالفان است برسند. (ص 167) وي ميافزايد: بسياري از سياستمداران و اشنگتن و ديگر كشورهاي غربي با اين نظر كه سازمان دهندگان كمونيستها هستند موافق بودند. شاه و ايرانيان تحصيل كرده نيز كه روحانيون را افرادي نالايق و ناتوان تصور ميكردند چنين ديدگاهي داشتند. اما هنري پرچ يكي از كارمندان عاليرتبه امنيت ملي امريكا به درستي بر اين باور بودكه رهبري و سازماندهي انقلاب در دست آيتالله خميني و به طور كلي روحانيون قرار داشت. آنها از رهگذر شبكه گسترده مساجد فعاليتهاي انقلابيون را سازمان ميدادند. (ص 168)
در اينجا گريسيك نكته شگفتي را مطرح ميكند و آن اين كه انقلاب ايران همچون انقلابهاي گذشته، با عقل متعارف سازگاري نداشت. وي اشكال را در اين ميبيند كه مسئولان امريكايي ميخواستند تحولات ايران را با توجه به واقعيات و پيشفرضهاي موجود تجزيه و تحليل كند. (ص 168) همين مسأله بود كه آنان راسر درگم ميكرد.
ادامه دارد ...
منبع: www.dowran.ir
خود گريسيك ميانه رو بودن امام خميني را از همان زمان باور نداشت. وي ميگويد من با رد نظر كاتم كه امام خميني و افكار او تحت تأثير افرادي مانند يزدي ميانه رو ميدانستند به برژينسكي نوشتم: رهبران سكولار و ميانهرو به زودي در اثر بحرانهايي كه گريبانگير جامعه ايران خواهد شد، موقعيت و جايگاه خود را از دست خواهند داد (ص 101) يعني همين كه اكنون شاه در برابر اين همه مخالفت و اعتراض كاملاً وحشت زده شده بود. ساليوان كه در دهم اكتبر ديداري طولاني با شاه داشت نوشت: شاه در ابتداي اين ديدار،به شدت افسرده و عصبي به نظر ميرسيد، اماكمي پس از گفتگو با من، وضعيت بهتري پيدا كرد. (ص 102) براي شاه كه عمري را به آمريكا تكيه كرده بود هيچ چيزي آرامش بخشتر از اين نبود كه يا سوليوان با او ديدار كند يا كارتر تلفني با او صحبت كند يا دولت امريكا بيانيهاي در حمايت او صادر نمايد. در اين ديدار شاه از دعوت از امام خميني براي بازگشت به ايران سخن گفت، اما سوليوان با آن مخالفت كرد و دعوت بدون قيد و شرط را ناعاقلانه خواند. وي تأييد ميكند كه شاه به موازات احساس خطر از سوي نظاميان و ظهور نخستين مخالفتها به افزايش حقوق و مزاياي آنان پرداخت. در اين زمان مثل هر زمان ديگر شاه چشم و گوشش در اختيار ساليوان بود كه به ديدار او بيايد، يا كارتر با او تلفني صحبت كند. يا يكي از سناتورهابا او تماس بگيرند. شاه ميگويد: يك بار به من خبر دادند سناتور ادوار كندي از واشنگتن تلفن زده است و ميخواهد با من صحبت كند؛ اما هنگامي كه گوشي را برداشتم، صداي آهستهاي را شنيدم كه ميگفت: محمد از سلطنت كنارهگيري كن. محمد از سلطنت كنارهگيري كن ( ص 152)
اكنون امام خميني رهبر بلامنازع ايران بود و بايد براي او چارهاي انديشيده ميشد. شاه از دولت عراق خواست تا او را از اين كشور بيرون كند و دولت عراق كه به تازگي با ايران پيمان دوستي امضا كرده بود حاضر به اين شد. داستان رفتن تا مرز كويت و پس از آن بازگشت به بغداد و سپس رفتن به پاريس در نهايت به عزيمت امام خميني به فرانسه و اقامت در نوفللوشاتو منجر شد. همه تصورات بر اين بودكه ارتباط او با انقلابيون قطع خواهد شد و چنين نيست كه همانند عراق هر زائري بتواند به عراق برود و نوشته و نوار از او بياورد. به نظر گريسيك: اين استدلال يكي از اشتباهات بزرگ و در نهايت فاجعهآميز دولت مردان ايران بود. (ص 104)
شاه وحشتزده گرفتار سوليواني شده بود كه به رغم ديدارهاي مكرر از داشتن پيشنهادهاي روشن محروم بود. شاه دو گزينه را مطرح كرد: تشكيل دولت نظامي يا تشكيل دولت ائتلافي. هر دو تجربه بعدها با روي كارآمدن ازهاري و سپس بختيار عملي شد.
در اين زمان كه شاه همه چيز را نا اميد كننده ميديد سوليوان و پارسونز بر اين باور بودند كه اوضاع به آن اندازه كه شاه آن را تاريك و نااميد كننده ميبيند نيست.
گزينهاي كه در امريكا مورد توجه بود اين بود كه شاه بايد دولت قدرتمندي براي سركوب تشكيل دهد تا بتواند اوضاع را پيش از آن كه ارتش وارد عمل شود در اختيار بگيرد. اين گزينه مورد قبول سوليوان نبود. گزينهاي كه درامريكا طراحي شده بود حاوي اين نكته بود كه ميبايست با قاطعيت از شاه دفاع كرد و او را همچنان به عنوان عنصر كليدي در انتقال ايران به يك وضعيت باثبات حفظ نمود (ص 106) همچنين بحث تماس گرفتن با مخالفان هم طرح شده بودكه ساليوان با آن هم مخالفت كرد. وي گفت: آيت الله خميني را بايد كاملا در قرنطينه نگه داشت. سرنوشت ما اين است كه با شاه كار كنيم. (ص 107)
به نظر گريسيك ساليوان معتقد بود كه آمريكا در اين مرحله نبايد به حمايتهاي آشكار از شاه بپردازد چرا كه تأثير منفي روي مخالفان باقي خواهد گذاشت. در اين زمان دو نظر متفاوت در ميان دولتمردان امريكا بود. يك نظر كه معتقد بود نبايد دولت نظامي در ايران تشكيل داد و نظري مخالف يعني لزوم تشكيل يك دولت نظامي كه برژينسكي به دنبال آن بود و تلاش ميكرد تا همراهاني براي خود در جهت تشكيل دولت نظامي در ايران فراهم آورد. به نظر گريسيك بسياري از اين مسائل در سطوح معمولي مطرح ميشد و تا پايان ماه اكتبر سال 1978 با وجود اين وضعيت ناآرام و متلاظم در ايران هنوز حتي يك نشست توسط سران عاليرتبه امريكا در خصوص تحولات ايران تشكيل نشده بود. (ص 108)
در جريان اختلاف نظرهاي داخلي در امريكا، سيك بارها به اين نكته توجه مي دهد كه زاهدي كه سفير شاه در ايران بود با برژينسكي همراهي داشت و مرتب مشغول مذاكره و گفتگو بود. زاهدي تصورش بر اين بود كه ميتواند به نوعي نقش پدرش را در رويدادهاي 28 مرداد و اين بار هم با حمايت امريكاييها تكرار كند.
اين زمان رضا پهلوي هيجده ساله در امريكا آموزش خلباني ميديد و روز 31 اكتبر، كارتر او را در دفترش به حضور پذيرفت. معناي اين اقدام حمايت دولت امريكا از دستگاه سلطنت بود. كارتر در اين ديدار گفت. دوستي و اتحاد ما با ايران، يكي از مباني مهم سياست خاجي ماست. (ص 110)
اواخر دولت شريف امامي بود و شاه بايد تصميم ميگرفت كه چه راه حلي براي آرام كردن اوضاع ايران دارد.
در همان روز 31 اكتبر ساليوان هم با شاه ديدار كرد و او را «غمگين و ناراحت» وصف كرد. شاه از اين كه شريفامامي نتوانسته ابتكاري به خرج بدهد ناراحت بود. اما اين كه ميبايست دولت نظامي روي كار آورد يا دولت ائتلافي، چيزي بود كه شاه در آن باره مردد بود. به نظر گريسيك اقدام شاه براي جدا كردن جبهه ملي از روحانيون در اين مرحله شدني نبود. در واقع زمان براي انجام كار دير شده بود. به همين دليل به سرعت بحث از روي كار آوردن جبهه ملي كنار گذاشته شد. كريم سنجابي به پاريس رفت تا در اين باره با امام خميني صحبت كند، اما روشن بود كه به نظر گريسيك: آيتالله خميني با قاطعيت تمام خواستههاي مليگرايان سكولار را رد ميكند. او فقط خواستار رفتن شاه بود و رهبران جبهه ملي كه بر خلاف آيتالله خميني از قدرت و جايگاه چنداني در ميان تودهها برخوردار نبودند در برابر اين موضع قاطع، سرتعظيم فرود آوردند. (ص 112)
سردرگمي شاه را بايد ساليوان چاره ميكرد. در ميان اين كه شاه بماند و با دولت نظامي كشور را اداره كند يا كشور را ترك كرده و ارتش كار را برعهده گيرد، ساليوان راه حل اول را ترجيح ميداد. ساليوان از مقامات امريكا درخواست راهنمايي كرد و به قول گريسيك اين نخستين بار بود كه او خواستار راهنمايي از واشنگتن شده بود. حتي جلسه مقامات عاليرتبه امريكا هم كاري از پيش نبرد. مشكل عمده اين بود كه ايران به كلاف سردرگم تبديل شده و هيچ راهحلي به ذهن آمريكاييها هم نميآمد. چون اصولاً اطلاعات اندك بود.
از سوي ديگر يك معضل كارتر اين بود كه يكسره نداي حقوق بشر سر داده بود و گرچه به قول گريسيك «مسأله حقوق بشر نقش تعيين كنندهاي در سياست خارجي آمريكا نداشت» اما به هر حال اين شعارها دشواريهايي را هم پديد آورده بود. (ص 116) اين مشكل يعني فلج شدن دستگاه تصميمگيري امريكا ويژه امريكا نبود بلكه «دولت انگليس و فرانسه و اسرائيل هم در برابر انقلاب با فلج سياسي روبرو شده بودند.»
در جلسهاي كه برگزار شد ميان انتخاب يك راه حل نظاميگرايانه يا سياسي با تشكيل دولت ائتلافي اختلاف پديد آمد. ساليوان و شماري راه دوم را ترجيح ميدادند و برژينسكي نظر زاهدي را كه «انجام اقدامات خشونتآميز عليه انقلابيون بود» ترجيح ميداد. به نوشتهي گريسيك هدف زاهدي آن بود كه تاريخ را تكرار كند. يعني همان نقشي را بر عهده گيرد كه پدرش در كودتاي 28 مرداد داشت. اين راه حل را شاه هم نپذيرفت. او گفته بود: اكنون سال 1953 نيست و حتي وضعيت نسبت به دو هفته پيش نيز تغيير كرده است ( ص 123)
آنچه باز هم مورد توافق بود حمايت قاطعانه از شاه براي تقويت اراده او بود.در تماسي كه برژينسكي با شاه گرفت باز هم از وي حمايت كرد و به وي گفته شد كه صرف امتياز دادن به مخالفان مشكلات را كم نخواهد كرد. در اين مرحله برژينسكي گفت كه تشكيل دولت نظامي يا هر دولت ديگري كه شاه بخواهد حمايت خواهد كرد.اين در حالي بود كه شاه به ساليوان اعتراض داشت كه چرا شماور امنيت ملي امريكا تشكيل دولت نظامي را به او توصيه كرده است در حالي كه اين راه حل پاسخگو نيست. بنابراين جالب است كه در اين مرحله دولت امريكا حامي تشكيل دولت نظامي بود و شاه در اين باره آن را موثر نميدانست و بر اين باور بود كه زمان زمان 28 مرداد نيست ( ص 124)
راه حل امريكا در نهايت پذيرفته شده و پس از دولت شريف امامي، دولت نظامي تشكيل شد. اين در حالي بود كه در همين روزها دانشجويان عصباني به خيابانها ريخته و «به نمادهاي فرهنگ غرب حمله كردند. در نتيجه بانكها، مغازههاي مشروب فروشي، سينماها، مؤسسات تجاري غربيها و هتلهاي بسياري آتش زده شدند.» (ص 126)
شاه ضمن يك سخنراني تشكيل دولت نظامي را اعلام كرد و در عين حال در همين سخنراني بود كه گفت: من پيام انقلابي شما ملت ايران را شنيدم. من مدافع سلطنت مشروطه هستم. سلطنت كه هديهاي الهي است، هديهاي كه از سوي مردم به شاه واگذار شده است.» گريسيك از اين سخنان شاه خشنود نيست و ميگويد وي لحني پوزش خواهانه داشت و معناي سخن اخير او اين بود كه مردم حق دارند اين هديه را پس بگيرند.
در اينجا بود كه شاه تعدادي از سران سابق دولت خود مانند هويدا و نصيري را به زندان انداخت. اين امر سبب شد تا به تدريج شماري ديگر به خارج بگريزند.
تا اينجا به رغم همه اعتراضات مردمي و دامنه وسيع انقلاب،امريكا هنوز هم به حمايت از شاه فكر كرد. اين رويهاي بود كه تا اين زمان عمل شده بود. ترنر رئيس سيا گفت كه ما هميشه براي اجتناب از آزردگي شاه از تماس گرفتن با مخالفان شاه خودداري كردهايم. همين امر سبب شده است تا ماجرا را از آن سو ننگريم.
تنها چند روز پس از تشكيل دولت ازهاري كه گفته ميشد قاطعيت لازم را هم ندارد، ساليوان پيشنهاد جديدي براي امريكاييها داد كه آماده شدن زمينه براي رفتن شاه بود. گرچه براي رسيدن به اين نقطه هنوز فاصله زيادي مانده بود اما به هر روي روشن بود كه اوضاع وارد مرحله تازهاي شده و به نظر وي نظاميان و روحانيون دو عنصر كليدي هستند. سران نظامي كشور حاضر نيستند حمام خون راه بيندازند. توافق ميان اين دو هم ممكن نيست. و بسا با افتادن كار به دست افسران جوانتر اوضاع به شدت وخيم شود. ساليوان از اين طرح سخن گفته بود كه هر دو كليد به شدت ضد كمونيست هستند. نسل مياني ايران هم به هر روي غربگراست و حتي اگر شاه برود و امام خميني هم به ايران بيايد اين احتمال قوي است كه طيف ميانه رو بتوانند از مجموعه اين تحولات سربرآورند. طيفي كه هم ضدكمونيست است و هم غربگرا و در نهايت با از دست دادن شاه، باز فرصتي براي تجديد قوا براي امريكا وجود خواهدداشت. تنها احتمالي كه ساليوان داده بود اين كه دولت آينده ممكن است با اسرائيل رابطهاي نداشته باشد. (ص 136)
امريكاييها اين فرض را هم مدنظر داشتند كه در صورت بازگشت امام خميني و رفتن شاه، ايرانيان تحصيل كرده، به حكومت روحانيون تن نخواهند داد. (ص 157)
براي سران امريكا مهم اين بود كه آيا اين پيش بيني درست از آب درخواهد آمد يا نه. اين راه حلي بودكه بالاخره امريكا پذيرفت و تلاش كرد تا از دولت بازرگان يك چنين دولتي بسازد. اما به نظر گريسيك ماجرا آن گونه كه امريكاييها ميخواستند پيش نرفت چرا كه برخلاف تصور آنها امام خميني پس از بازگشت به ايران نقش انفعالي نداشت بلكه فعال عمل كرد و به علاوه تمايلات غربگرايانه افسران جوان در شور و اشتياق اسلامي ـ انقلابي آنان محو شد. امام خميني نه تنها فعال عمل كرد بلكه با سرسختي تمام به عملي كردن نظرات خود در خصوص تشكيل حكومت ولايت فقيه در ايران پرداخت. (ص 138)
اكنون مشكل جديدي پديد آمده بود و آن اين است كه حمايت ارتش به خصوص بدنه آن از شاه محل ترديد بود. بسياري از سربازان از پادگانها گريختند و سياست امام خميني هم بر جذب ارتش بود. امام خميني به انقلابيون گفت: به سينه ارتش حمله نكنيد. بلكه قلب او را هدف دهيد. شما بايد سعي كنيد در قلب سربازان جاي بگيريد. حتي اگر آنها به روي شما آتش بگشايند... آنها برادران ما هستند.
به رغم پيشنهاد ساليوان، دولت امريكا هنوز راه حل تشكيل حكومت نظامي را ترجيح ميداد. گريسيك مينويسد: سياست رسمي ايالات متحده حمايت همه جانبه از شاه بود. سياست مذكور بر اين فرض بود كه شاه قادر است با قاطعيت و خشونت تمام به سركوب مخالفان بپردازد. (ص 142)
با اين حال براساس توصيه ساليوان، برژينسكي نماينده ويژهاي را براي بررسي اوضاع به ايران فرستاد، براي اين نماينده، مهم اين بودكه شاه هيچ پيشنهاد مشخصي ندارد و اوضاع را كاملاً گنگ و گيج ميبيند و كمترين اعتمادي به تحليل هاي خودش ندارد. شگفت آن كه شاه به امريكا و انگليس هم مشكوك است و فكر ميكند آنان در حال تماس با مخالفانش هستند.
در اين وقت داغترين بحثي كه در ارتباط با ايران در امريكا مطرح بود مسأله ضعف اطلاعاتي بود كه گريسيك ميگويد: او اين بحث را در كاخ سفيد آغاز كرده است. اين بحث براي مدتها ادامه يافت و همه به دنبال عاملي ميگشتند كه سبب شده بود امريكا با فقر اطلاعات درباره ايران و به خصوص مخالفان روبرو شود(ص 146). در اين زمان گريسيك موظف ميشود تا تمامي گزارشهاي يك سال اخير را مرور كند و يك ارزيابي از كيفيت آنها و اين كه دقيقاً چه چيزي گزاش شده است را ارائه دهد.
شگفت آن است كه سازمان سيا تنها دو مقاله تحليلي در طول اين يك سال ارائه كرده بود كه در مقاله دوم كه تنها مربوط به يك ماه قبل از حادثه هفدهم شهريور بود آمده بود: ايران در وضعيت انقلابي يا حتي قبل انقلابي هم نيست!
وي گزارش ديگر سازمان سيا را كه همه چيز را آرام نشان داده بود،در دروغپردازي و معكوس نشان دادن واقعيات داراي مقام اول ميان گزارشهاي مربوط به ايران ميداند.
در اين مرحله باز هم ساليوان و پارسونز به ديدار شاه رفتند. شاه از شوروي گلايه كرد كه منتظر فرصت است. وي تأكيد كرد: من پيامهاي متعددي را از امريكاييها دريافت كردهام كه همگي از من خواستهاند موضع قاطع و خشني را عليه مخالفان اتخاذ كنم. سپس با اشاره به كساني كه امريكا ميگويند او دل و جرأت ندارد به ساليوان گفت: به افراد بگو كه من دل و جرأت دارم، اما در كنار آن قلب و عقل هم دارم. من نميخواهم براي حفظ سلطه خود بر ايران جوانان ايران را قتل عام كنم. (ص 152) اين كاري بود كه شاه چندين دهه انجام داده بود و اكنون بهتر از هر كسي ميدانست كه انجام آن سودي به حال وي ندارد و بيش از گذشته او را بدنام ميكند.
در اين وقت مقامات امريكايي به فكر استفاده از تحليلگران دانشگاهي افتادند كه نمونههايي را خود گريسيك نقل ميكند (ص 153، 157)
در پي ملاقاتهاي گذشته يك نكته براي امريكاييها روشن شده بود و آن مشكل رواني شاه بود. كسي كه قدرت تصميمگيري ندارد و سردرگم است و سعي دارد تصميمگيري در خصوص مسائل حساس و مهم را بر عهده امريكاييها قرار دهد. بنابراين امريكا بايد براي وضعيت رواني شاه هم فكر ميكرد. شاه كه اندكي از اين مباحث به گوشش خورده بود ناراحت شده پيغام داد كه: من از اين تعجب ميكنم كه عاليترين مقامات امريكا براي بررسي چنين مسألهاي يعني بررسي وضعيت روحي من تشكيل جلسه دادهاند. (ص 159)
شاه از اين كه كشورش كه يك سال پيش مانند صخره بزرگي محكم و ثابت مانده بود و اكنون او دريك حلقه شوم گير افتاده بود، (ص 156) درمانده و در واقع رواني شده بود.
حقيقت آن است كه گريسيك در تشريح اين نكته كه واقعاً امريكا طالب اعمال خشونت بسيار عليه انقلابيون بوده است يا نه قدري متعارض صحبت ميكند. وي در حالي كه در صفحه 160 ميگويد رئيسجمهور و وزير امور خارجه امريكا با اعمال خشونت از طرف شاه مخالف بودند، در صحنه بعد ميگويد: رئيسجمهور شخصاً بر بازگشت زاهدي ـ كه طرفدار تز مشت آهين بود ـ به تهران تأكيد كرده بود و از او خواسته بود شاه را به اقدامات خشنتر عليه مخالفان تشويق كند.
دولت مردان امريكا براي پيدا كردن راه حل،از برخي از سياستمداران كهنه كار امريكايي نظير جرج بال استفاه كرده او را هم در رشته فعاليتهاي خود شريك كردند. گريسيك شرحي در اينباره به دست داده است.
معضلي كه در اين زمان پيش رو بود محرم بود. گريسيك اطلاعات درستي در اين باره به دست داده و نشان ميدهد كه با توجه به اهميت محرم، اگر شاه بتواند سر سلامت از اين محرم به در برد، قافيه را برده است. در اين همين وقت، باز اين تئوري در امريكا مطرح است كه انقلاب ايران كار چپيهاست يا اسلاميها، وي مينويسد: مسئولان امريكايي هيچ گاه نتوانستند به نظر واحدي در خصوص اين كه چه كسي سازمان دهنده مخالفان است برسند. (ص 167) وي ميافزايد: بسياري از سياستمداران و اشنگتن و ديگر كشورهاي غربي با اين نظر كه سازمان دهندگان كمونيستها هستند موافق بودند. شاه و ايرانيان تحصيل كرده نيز كه روحانيون را افرادي نالايق و ناتوان تصور ميكردند چنين ديدگاهي داشتند. اما هنري پرچ يكي از كارمندان عاليرتبه امنيت ملي امريكا به درستي بر اين باور بودكه رهبري و سازماندهي انقلاب در دست آيتالله خميني و به طور كلي روحانيون قرار داشت. آنها از رهگذر شبكه گسترده مساجد فعاليتهاي انقلابيون را سازمان ميدادند. (ص 168)
در اينجا گريسيك نكته شگفتي را مطرح ميكند و آن اين كه انقلاب ايران همچون انقلابهاي گذشته، با عقل متعارف سازگاري نداشت. وي اشكال را در اين ميبيند كه مسئولان امريكايي ميخواستند تحولات ايران را با توجه به واقعيات و پيشفرضهاي موجود تجزيه و تحليل كند. (ص 168) همين مسأله بود كه آنان راسر درگم ميكرد.
ادامه دارد ...
منبع: www.dowran.ir