حضرت محمد(ص)

جاهليت راچو نور حق رسيد از خدا يك جلوه مطلق رسيد آمد آن مولاى عرش و عرشيان تا نمايد رهنمايى فرشيان هر زمان بانك رهايى سربداد جان خود را بر سر راهش نهاد
سه‌شنبه، 15 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حضرت محمد(ص)
حضرت محمد(ص
حضرت محمد(ص)






جاهليت راچو نور حق رسيد
از خدا يك جلوه مطلق رسيد
آمد آن مولاى عرش و عرشيان
تا نمايد رهنمايى فرشيان
هر زمان بانك رهايى سربداد
جان خود را بر سر راهش نهاد
عاقبت خورشيد در بستر فتاد
ساقى دل‏ها ز پا ديگر فتاد
روز زيبا رفت و شام غم رسيد
از عزايش بر جهان ماتم رسيد
ساقى كوثر كنارش دل غمين
گشته از اندوه دلدارش حزين
در كنار بستر مولاى عشق
دخترى مى ‏ميرد از غمهاى عشق
شمع سوزانى شده در راه دوست
سوزد و خون دلش بر او وضوست
چون نبى آواى هجرت مى ‏سرود
كوثر از هجران او طغيان نمود
او كه چون جان است و جانان نبى
اشك او شد آتش جان نبى
بعد من اى دخترم از رنج وغم
شام تيره آيد و روز ستم
آتشى افتد ميان باغ من
بشكند بال و پرت از داغ من
همنشينت بعد من اشك است و آه
بى پناهى، بى ‏پناهِ بى پناه
بعد من اشكت دگر جارى شود
قامتت محتاج ديوارى شود
مى ‏خورد سيلى زدستى بى حيا
راه راگم مى ‏كنى در كوچه ‏ها
مى ‏نشيند جاى دستى روى تو
بشكند با ضرب در پهلوى تو
آتشِ در سوز جانت مى‏ شود
زخم سينه ارمغانت مى ‏شود
همسرت را چون كه دلدارى كنى
در ميان كوچه ها يارى كنى
آيد از ره يك غلاف بى حيا
مى ‏زند بر جسمت اى گل از جفا
چادرت خاكى شود از كينه ‏ها
مى ‏شود داغ تو سوز سينه ‏ها
سالها من خون دل خوردم ولى
اجر خود را گفته ‏ام، حب على
حب زهرا و على اجرمن است
اذيت و آزارش زجر من است
اجر من بودى و خود خونين شوى
از جفاى امتم غمگين شوى
من ز زهرايم حمايت مى ‏كنم
با خداى خود شكايت مى‏ كنم
بارالها دشمنان فاطمه
تا ابد سوزند در آتش همه
منبع:www.payambarazam.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط