حضرت محمد(ص)
جاهليت راچو نور حق رسيد
از خدا يك جلوه مطلق رسيد
آمد آن مولاى عرش و عرشيان
تا نمايد رهنمايى فرشيان
هر زمان بانك رهايى سربداد
جان خود را بر سر راهش نهاد
عاقبت خورشيد در بستر فتاد
ساقى دلها ز پا ديگر فتاد
روز زيبا رفت و شام غم رسيد
از عزايش بر جهان ماتم رسيد
ساقى كوثر كنارش دل غمين
گشته از اندوه دلدارش حزين
در كنار بستر مولاى عشق
دخترى مى ميرد از غمهاى عشق
شمع سوزانى شده در راه دوست
سوزد و خون دلش بر او وضوست
چون نبى آواى هجرت مى سرود
كوثر از هجران او طغيان نمود
او كه چون جان است و جانان نبى
اشك او شد آتش جان نبى
بعد من اى دخترم از رنج وغم
شام تيره آيد و روز ستم
آتشى افتد ميان باغ من
بشكند بال و پرت از داغ من
همنشينت بعد من اشك است و آه
بى پناهى، بى پناهِ بى پناه
بعد من اشكت دگر جارى شود
قامتت محتاج ديوارى شود
مى خورد سيلى زدستى بى حيا
راه راگم مى كنى در كوچه ها
مى نشيند جاى دستى روى تو
بشكند با ضرب در پهلوى تو
آتشِ در سوز جانت مى شود
زخم سينه ارمغانت مى شود
همسرت را چون كه دلدارى كنى
در ميان كوچه ها يارى كنى
آيد از ره يك غلاف بى حيا
مى زند بر جسمت اى گل از جفا
چادرت خاكى شود از كينه ها
مى شود داغ تو سوز سينه ها
سالها من خون دل خوردم ولى
اجر خود را گفته ام، حب على
حب زهرا و على اجرمن است
اذيت و آزارش زجر من است
اجر من بودى و خود خونين شوى
از جفاى امتم غمگين شوى
من ز زهرايم حمايت مى كنم
با خداى خود شكايت مى كنم
بارالها دشمنان فاطمه
تا ابد سوزند در آتش همه
منبع:www.payambarazam.ir
/ن
از خدا يك جلوه مطلق رسيد
آمد آن مولاى عرش و عرشيان
تا نمايد رهنمايى فرشيان
هر زمان بانك رهايى سربداد
جان خود را بر سر راهش نهاد
عاقبت خورشيد در بستر فتاد
ساقى دلها ز پا ديگر فتاد
روز زيبا رفت و شام غم رسيد
از عزايش بر جهان ماتم رسيد
ساقى كوثر كنارش دل غمين
گشته از اندوه دلدارش حزين
در كنار بستر مولاى عشق
دخترى مى ميرد از غمهاى عشق
شمع سوزانى شده در راه دوست
سوزد و خون دلش بر او وضوست
چون نبى آواى هجرت مى سرود
كوثر از هجران او طغيان نمود
او كه چون جان است و جانان نبى
اشك او شد آتش جان نبى
بعد من اى دخترم از رنج وغم
شام تيره آيد و روز ستم
آتشى افتد ميان باغ من
بشكند بال و پرت از داغ من
همنشينت بعد من اشك است و آه
بى پناهى، بى پناهِ بى پناه
بعد من اشكت دگر جارى شود
قامتت محتاج ديوارى شود
مى خورد سيلى زدستى بى حيا
راه راگم مى كنى در كوچه ها
مى نشيند جاى دستى روى تو
بشكند با ضرب در پهلوى تو
آتشِ در سوز جانت مى شود
زخم سينه ارمغانت مى شود
همسرت را چون كه دلدارى كنى
در ميان كوچه ها يارى كنى
آيد از ره يك غلاف بى حيا
مى زند بر جسمت اى گل از جفا
چادرت خاكى شود از كينه ها
مى شود داغ تو سوز سينه ها
سالها من خون دل خوردم ولى
اجر خود را گفته ام، حب على
حب زهرا و على اجرمن است
اذيت و آزارش زجر من است
اجر من بودى و خود خونين شوى
از جفاى امتم غمگين شوى
من ز زهرايم حمايت مى كنم
با خداى خود شكايت مى كنم
بارالها دشمنان فاطمه
تا ابد سوزند در آتش همه
منبع:www.payambarazam.ir
/ن