گسترة حمله ، از شمال تا جنوب

در ميان ازدحام رنگ‌ها و زنگ‌ها، چشمم به خبر ورود گوشت خوك به بازارهاي داخلي و فروش آن در فروشگاه‌هاي استان گيلان افتاد. البتّه اين خبر پس از اعلام ورود سيگارهايي بود كه فيلتر آنها حاوي عصارة گوشت خوك بود. پيش خود گفتم: بر اين مژده گر جان فشانم رواست. البتّه چشم و دل مردم «رشت» و شهرهاي تابعه روشن كه طعم گوشت خوك را هم در فضاي باز بازرگاني و واردات و صادرات به تجربه مي‌نشينند.
دوشنبه، 28 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گسترة حمله ، از شمال تا جنوب
گسترة حمله ، از شمال تا جنوب
گسترة حمله ، از شمال تا جنوب

نویسنده : اسماعيل شفيعي سروستاني




فراماسونري ، مدرنيسم ، تجارت صهيونيستي

در ميان ازدحام رنگ‌ها و زنگ‌ها، چشمم به خبر ورود گوشت خوك به بازارهاي داخلي و فروش آن در فروشگاه‌هاي استان گيلان افتاد. البتّه اين خبر پس از اعلام ورود سيگارهايي بود كه فيلتر آنها حاوي عصارة گوشت خوك بود. پيش خود گفتم: بر اين مژده گر جان فشانم رواست. البتّه چشم و دل مردم «رشت» و شهرهاي تابعه روشن كه طعم گوشت خوك را هم در فضاي باز بازرگاني و واردات و صادرات به تجربه مي‌نشينند.
دلم به حال مردم نومسلماني سوخت كه در برخي شهرهاي اروپايي، مسجدهايشان را با هزاران سختي و رنج برپا نگه مي‌دارند و هر از چندي ناگزيرند صحن و سراي مسجد خود را از سر خوك‌هاي بريده شده و خون نجس آن پاك كنند كه مخالفان اسلام‌گرايي براي آزار و اذيّت مسلمانان مسجدها را شبانه آلوده مي‌سازند.
خوب دريافته‌اند كه به هر صورت ممكن بايد مسلمانان را آلوده ساخت، اين آلودگي صورت و آلودگي جان مسلمانان است كه ممكن است آنها را محدود و منزوي كند يا از دايره و گسترة اسلاميّت و معنويّت چنان دور سازد كه همة غيرت را از دست بدهند.
گويا اين «خوك» و خوك‌خواران، عزمشان را جزم كرده‌اند، از هر راه كه شده، فضا را براي طاهر شدن و طاهر ماندن خلق روزگار تنگ كنند تا شايد مجال بيشتري براي نفس كشيدن و تربيت خوك و انتشار اخلاق خوكي پيدا كنند.
سال گذشته، وقتي رسانه‌هاي بزرگ تربيت كنندة خوك شيوع بيماري آنفولانزاي خوكي را اعلام كردند و از احتمال كشته شدن 5/7 ميليون نفر در اثر ابتلا به اين بيماري در سراسر جهان دادند، كسي باور نمي‌كرد كه كمپاني‌هاي داروسازي و البتّه فروشندة بيماري و واكسن بيماري به طور هم‌زمان، تصميم دارند سود پنج ميليارد دلاري خود را بالا ببرند و آنها از طريق پژوهشگران مأمور خود كه عموماً گوشت خوك مصرف مي‌كنند و از غيرت بويي نبرده‌اند، چنان ترسي به جان مردم انداختند كه هر چه داشتند و نداشتند جمع و جور كردند تا شايد با خريد واكسن توليدي اين شركت‌ها از ابتلا به آنفولانزاي خوكي در امان بمانند.
اين همه در حالي بود كه مردم بي‌نواي ساكن زمين، پيش از آنكه آنفولانزاي خوكي آنها را از پا در آورد، سيگار و فست‌فود و شكلات و چيپس و پفك و روغن صنعتي و سمّ كلر آنها را به سينة قبرستان مي‌كشد.
البتّه در خبرها هم آمده بود كه اين خوك‌ها قبرستان‌ها را هم رها نكرده‌اند. چون از طرفي وزير دفاع فرانسه خبر حملة خرابكاران به قبور سربازان مسلمان را داده كه طيّ جنگ جهاني براي فرانسه جنگيده و كشته شده‌اند و از سوي ديگر، رژيم صهيونيستي مثل خوك به جان بزرگترين قبرستان مسلمانان در سرزمين اشغالي افتاده و آن را تخريب كرده است. اين عمليات تخريب پنج ماهي است كه ادامه دارد. شهرداري قدس اشغالي در كنار سازمان آثار باستاني رژيم صهيونيستي متكفّل تخريب اين قبرستان هستند تا ضمن حفّاري همة نشانه‌هاي مانده از اسلام و مسلمانان را از شهر قدس پاك كنند. اينها گمان دارند كه از بين بردن نشانه‌ها در بيرون و نابود كردن نشانه‌ها از قلب‌هاي مسلمانان از طريق خوراك مسموم در دراز مدّت كار را به آنجا خواهد كشيد كه «اسلام و مسلماني» تبديل به اشيايي براي موزه‌هاي و موزه‌داران مي‌شود. البتّه بايد به خدا پناه برد.
اخيراً يكي از نومسلمانان اسپانيايي به نام «رائول گونزالس» كه در حال حاضر در شهر «قم» زندگي مي‌كند و دست در كار ترجمة قرآن به زبان اسپانيايي برده گفته بود كه:
«تا پيش از آشنايي با اسلام، گمان مي‌كردم اسلام نام يكي از شركت‌هاي نفتي است.» البتّه با مشقّت بسياري به ايران و قم راه پيدا كرده و با گذراندن دوره‌هاي آموزش حوزوي تا آنجا پيش رفته كه ترجمة قرآن به زبان اسپانيايي را شروع كرده است. بانوي مستبصر و شيعة آمريكايي هم كه چند سالي است كه به ايران مهاجرت كرده و با نام «زهرا گونزالس» شناخته مي‌شود هم تعريف مي‌كند كه وقتي اسلام اختيار كردم، در آمريكا به خاطر پوشيدن روسري چنان تحقير مي‌شدم كه در سرويس مدرسه روسري‌ام از آب دهان همكلاسي‌ها خيس مي‌شد.
حالا كه اين زهرا خانم به ايران آمده و زندگي در ميان مسلمانان را تجربه مي‌كند، از مشاهدة راه و رسم جمعي از زنان مسلمان چنان رنجيده مي‌شود كه مي‌گويد: «دلم به درد مي‌آيد.»
اگر چيزي در حافظة مسلمانان مانده باشد، اسپانيا تا يكي دو قرن پيش، يكي از بزرگترين مراكز تمدّني و فرهنگي اسلام بود كه بيش از 500 سال خودش را به رخ جهان مسيحي مبتلا به تحجّر و قرون وسطا مي‌كشيد، امّا همين جماعت قرون وسطايي مصرف كنندة خوك، چنان با حيله و ترفند به جان اسلام و مسلمانان افتادند كه يك اسپانيايي گمان مي‌كند، اسلام نام يك كمپاني نفتي است. در همان سال‌ها، اربابان كليسا، تاكستان‌ها را وقف ساخت شراب كردند تا جوانان مسلمان بخورند، دخترانشان را به پارك‌ها و بوستان‌ها روانه كردند تا عقل از سر آنان بربايند و با اعزام معلّمان مسيحي آلودگي فكري و فرهنگي را چنان در ميان مسلمانان گستردند كه در عرض مدّت كوتاهي از بيرون و درون پوسيدند و در برابر سپاهيان مسيحي تاب مقاومت را از دست دادند و شكست را پذيرا شدند و شد آنچه شد.
حالا هم بعد از قرون متطاوله، «گروه شاهدان يهوه» با حمايت فكري و مالي مؤسّسات آمريكايي به جان مسلمانان آمريكايي افتاده‌اند و با توزيع انجيل فارسي و كشاندن جوانان بي‌خبر از همه جا و پيشنهاد ويزا و وعدة اقامت در غرب عقل و هوش آنان را مي‌ربايند.
مي‌بينيد كه به رغم تصوّر ما هيچ چيزي نويي وجود ندارد. ساختمان‌ها و ماشين‌هاي مدرن و دلفريب نبايد ما را فريب دهد. يك بازي بيشتر نيست. يك رويارويي بيشتر نيست و يك مقصد. نابودسازي جسم و جان ساكنان شرق اسلامي، تصرّف همة دارايي‌ و عُدة آنان و سلطه، سلطة ائتلاف صليب و صهيون كه هر دو در خوردن خوك و اخلاقي خوكي متّفقند.
شيوه ها هم يكي است . فرقي نكرده.
زندگي در سايه‌سار معماري مدرن، شهر مدرن، اتوبان‌ها و آسمان‌خراش‌ها و اتومبيل‌هاي لوكس، قطارها و بالأخره هواپيماها كه زمان و مكان را درنورديده و جهان را تبديل به دهكده‌اي كوچك كرده ما را از گذشته، از خودمان و از آسمان بريده. ديگر مجال نمي‌يابيم در ازدحام و سرعت خودمان را بيابيم. درست در وقت و شرايطي كه خودمان را، طفل وجودمان را و همة معني بودنمان را گم كرده‌ايم و همين گم كردن هم موجب پريشاني احوالمان شده، گمان مي‌كنيم بر جا و برقرار هستيم، ولي نيستيم. غرق در واقعيّتي كه در آهن و سيمان و الكتريسته خلاصه شده، از واقعيّت همه چيز از جمله خودمان دور مانده‌ايم و هر روز بيشتر از پيش در اين باتلاق عفن بيش از پيش فرو مي‌رويم.
چشم و دلمان را در ازدحام رنگ و زنگ از ديدن و درك حقايقي محروم مانده كه در حين مدفون شدن زير گل و لاي باتلاق گمان مي‌كنيم زنده‌ايم و زندگي مي‌كنيم.
اين از شعبدة ابليس و جنود ابليس است كه به اشتباه افتاده‌ايم. جابه‌جايي بزرگ اتّفاق افتاده را نمي‌بينيم. آسماني را كه زير پا افكنده‌ايم و زميني را كه بر سر گرفته و بودن و زيستن در آن را همة سعادتمندي فرض كرده‌ايم. از همه جالب‌تر آنكه نه تنها خود را از گذشته و گذشتگان مستغني مي‌شناسيم، بلكه گذشتگان را مبتلاي جهل و خود را صاحب علم و آگاهي مي‌شناسيم و بر آن مي‌باليم.
روزي چشم سر و عقل جوانان مسلمان آندلسي را در اسپانياي مسلمان مي‌ربايند و روزي ديگر، كارشناس آمريكايي يهودي را در «مصر»، مسئول بازنگري شيوه‌هاي تدريس درس تعليمات ديني اسلامي مي‌كنند.
روزي و روزگاري شاهزاده‌هاي قاجار را به ديار فرنگ مي‌برند و در كارخانة تبديل مسلمان به فراماسون آنها را تبديل به فراماسون كرده به جان ايران عصر قاجار و پهلوي مي‌اندازند و روزي ديگر، صدها آقازاده را به دانشگاه‌هاي انگليس و آمريكا و كانادا مي‌برند تا در حوض و استخر مراكز شرق‌شناسي مك گيل كانادا و اتريش شنا در درياي فلسفة علم و هنر و كلام جديد بياموزند و نجات غريق دانشجويان مسلمان ايراني شوند از گرداب جهل و بي‌خبري شوند.

هيهات !

آنها به همان روش كه فلسطين را از دست مسلمانان خارج كردند، تا آنجا پيش رفتند كه بيش از 80% زمين‌هاي اين ديار مقدّس در ملك تام خانوادة روتچيلد يهودي ثبت شده، در حال تملّك كمربند جنوبي ايرانند. شيراز، بوشهر و بندرعبّاس فرق نمي‌كند.
آنها با دسته چك آمده‌اند، كم و زياد تعداد صفرهاي جلوي رقم‌هاي پيشنهادي هم برايشان فرق نمي‌كند. مهم تصرّف زمين است، ايجاد كمربند جنوبي وهّابي و سلفي و دست آخر، مقابله با اسلام و جريان فكري و فرهنگي شيعي حاكم بر اين ديار. بگذريم.
منبع: راديو معارف 89/3/6




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط