مشخصات
نام کتاب | نام انسان در جستجوی معنا |
نویسنده | ویکتور فرانکل |
ناشر | انتشارات جامی |
سال چاپ | ۱۳۹۴/۰۶/۰۲ |
تعداد صفحه | 168 صفحه |
رده سنی | بزرگسال |
ژانر | جامعه شناسی |
کشور سازنده | اتریش |
شخصیت اصلی | ویکتور فرانکل |
خلاصه ای از کتاب «انسان در جستجوی معنا»
این کتاب اثری است فاخر و از بهترین نمونههای ادبی در ادبیات روانشناسانه، جامعه شناسانه می باشد. این کتاب دو بخش دارد:1.زندگی دکتر فرانکل در اردوگاه نازی ها و فرار ایشان از زندان همچنین توضیحی درباره نظریه روانشناسی خود او «معنا درمانی (لوگوتراپی)» می باشد. ایشان با بررسی حالت های زندانیان دریافت انسان تنها با امید است که می تواند به زندگی ادامه دهد.
2. در بخش دوم، فرانکل به توضیح روش لوگوتراپی می پردازد و هدف از زندگی را جستجوی معنا می داند و هر هدف دیگری را بیهوده می انگارد.
ایشان معتقند که:«ما نمیتوانیم از درد و رنج جلوگیری کنیم، اما میتوانیم روش مقابله با آن یا معنایی در آن پیدا کنیم و با اهدافی تازه در زندگی پیش برویم.»
نقل قول از فرانکل:«درون مایه این (کتاب) وحشت های بزرگ نیست که قبلا اغلب به اندازه کافی شرح آن بسیار رفته (هرچند کمتر باور کردنی بودند)، بلکه تمرکز آن روی عذاب های کوچک است. به عبارت دیگر، کتاب بر آن است که پاسخی به این پرسش دهد که زندگی روزمره در اردوگاه های کار اجباری چه بازتابی در ذهن یک زندانی عادی دارد؟»
ابتدا این کتاب به زبان آلمانی با عنوان «به هر حال به زندگی بگو بله: تجربیات یک روانشناس از کمپ اجباری» به چاپ رسید و سپس در کشور انگلیس ترجمه و نامش به «انسان در جستجوی معنا» تغییر یافت. در زمان فوت فرانکل در سال 1997، کتاب انسان در جستجوی معنی، بیش از 10 میلیون نسخه به بیست و چهار زبان فروخته بود. نظرسنجی خوانندگان کتابخانه کنگره در سال 1991 جهت معرفی کتابی که در زندگی آنها تغییری ایجاد کرده است، این اثر ماندگار را در میان ده کتاب تأثیرگذار در آمریکا قرار داد. سپس بیش از ۹ میلیون نسخه از این کتاب تأثیرگذار تا زمان مرگ ویکتور فرانکل در سال ۱۹۹۷ در آمریکا فروخته شد که به ۲۴ زبان زندهٔ دنیا ترجمه و ۷۳ بار تجدید چاپ شده است.
مشخصات نویسنده
ویکتور امیل فرانکل، در ۲۶ مارس ۱۹۰۵ به دنیا آمد و در سن 92 سالگی، در سال ۲ سپتامبر ۱۹۹۷ در گذشت.اهل وین بود. ایشان یکی از روانپزشکان و عصبشناس و پدیدآورندهٔ معنادرمانی (لوگوتِراپی) می بود.ایشان در 16 سالگی با فروید مکاتبه داشتند. فرانکل یک سال بعد، فروید را ملاقات کرد اما به مرور زمان، گرایش های نظریاش به آرای آلفرد آدلر نزدیکتر شده بود. او در آن سال ها مشغول نوشتن مقالات روانشناسی بود. در بیمارستان روانی وین به عنوان رئیس بخش خودکشی زنان مشغول به کار شد و در سال ۱۹۳۸ که آلمان به اتریش حمله کرد، او بهطور خصوصی کارش را به عنوان عصبشناس و روانپزشک شروع کرده بود.
فرانکل علاوه بر گفتن مدرک دکترا، از ۱۲۰ دانشگاه در سراسر جهان دکترای افتخاری گرفت. چون یهودی بود در دوران جنگ جهانی نازی ها او را به اردوگاه آشویتس و سپس در اردوگاه کار اجباری داخائو زندانی کردند. بنابراین حاصل تفکر و بررسی ایشان در زندان سبب شد تا این کتاب نوشته و دانش لوگوتراپی بنیان گذاری شود.
نظر منتقدان درباره کتاب «انسان در جستجوی معنا»
+نظر هیئت علمی دانشگاه سنندج: از دیگر نظرات مخاطبان کتاب میتوان به عمیقنبودن آن و تاکید بیش از حد به عناصر دراماتیک اشاره کرد. اما علیرغم نداشتن عمق کافی، کتاب به عنوان یکی از اولین کتابهای نسل دوم روانشناسی اگزیستانسیال معرفی میشود.نظرات و تجربه کاربران در مورد کتاب «انسان در جستجوی معنا»
+اثری است متفاوت و شایسته ی تحسین، در باب موفقیت، که صاحب اثر در قالب داستانی دهشتناک به بیان راهکارهایی جهت دستیابی به آن می پردازد.. و اما نکته ی قابل توجه موجود در اثر، اینکه؛ با دقت در استماع.. جهت استنباط مفاهیم و لطایف اثر مذکور، می توان در راستای تقویت اراده جهت نیل به اهداف، به اندیشه ای بدیع و نو، دست یافت.+ما این همه وقت تلف شده داریم. اجازه بدید بخش بسیار ناچیزی از عمرتان هم در خواندن این کتاب تلف شود، آنگاه درخواهید یافت که لحظاتی که این کتاب را مطالعه کرده اید، بهترین لحظات زندگیتان بوده است. با دقت و حوصله سطر به سطر در خود هضم کنید و در کتاب فرو روید.
+سلام این کتاب به من کمک کرد تا نگاه دوبارهای به معنای زندگیم بندازم. چیزی که از یاد ما میره و همین باعث میشه در رنج و ناامیدی بیپایانی غوطهور بشیم. در هرصورت کتاب بسیار خوب و عالیایه.
+صویر سازی این کتاب فوق العادست، یادمه بین خوندن این کتاب خوابم برد و بلافاصله خودمو تو کمپ کار اجباری دیدم که در تلاشم ازش فرار کنم. در کل کتابیه که روانشناسی رو خیلی بیشتر از جنبه های قدرتمند بودن و متعالی بودن روح انسان بررسی میکنه. و کمک میکنه با زندگی شجاعانه تر و واقع بینانه تر و انسانی تر برخورد کنیم. این کتاب هم جنبه داستانی داره و هم علمی. پیشنهاد میکنم بخونید.
+بسیار تاملبرانگیز. نمیشه کتاب رو خوند و به فکر فرو نرفت. زندگی همهی آدمها سرشار از رنجها و شادیهاست. اما بعضی از رنجها هستن که آدم رو واقعا از پا درمیارن. چی باعث میشه در سختترین لحظهها آدم روی پاهاش بایسته و ادامه بده؟ وقتی تمام بارقههای امید خاموش میشن، چی ما رو زنده نگه میداره؟ چی به زندگی ما معنا میده؟ این که چطور عدهای تونستن از اردوگاههای نازی جون سالم به در ببرن، میتونه اندیشهی ما رو به سوی پاسخ این پرسش هدایت کنه. ویکتور فرانکل از تجربهی خودش در اردوگاههای نازی میگه، از امید و ناامیدی، از رویارویی با مرگ و رنجهایی که به نظر نمیرسه قرار باشه به پایان برسه. و از طرف دیگه کتاب نگاه دقیقی داره به از دست رفتن ارزشهای انسانی، جایی که انسانها تحت فشارهای خیلی شدید معیشتی و روانی قرار میگیرن. این کتاب میتونه چشم ما رو به معنا و مفهوم نهایی زندگی باز کنه. همهی ما نیاز داریم که بدونیم چرا زندهایم؟ و یافتن پاسخ این پرسش ساده نیست.
برش هایی از کتاب
+به بیشتر زندانیان لباسهای ژندهای داده بودند، که مترسک از آن خوشآیندتر بود. در فاصلهی کلبهها در اردوگاه جز کسافت چیزی به چشم نمیخورد، و هرچه بیشتر تمیز میکردیم، بیشتر بر سر راهمان ریخته میشد. افسران و زندانیان مسئول، خوش داشتند که تازه واردان را به کار گروهی تمیز کردن آبریزگاهها و بیرون ریختن مدفوع بگمارند اگر همانطور که معمولا روی میداد، به هنگام حمل مدفوع به روی تپهها، مدفوعها به سر و روی زندانیان میریخت و نشانی از تنفر در چهرهاش دیده میشد یا سعی میکرد آن را پاک کند، ضربات کاپو بود که بر پیکرش فرود میآمد. از این رو کشتن واکنشهای به هنجار تسریع میشد.+لوگوتراپی در مقایسه با روانکاوی روشی است که کمتر به گذشته توجه دارد و به دروننگری هم ارج چندانی نمینهد، در ازاء توجه بیشتری به آینده، وظیفه و مسئولیت و معنی و هدف دارد که بیمار باید زندگی آتی خود را صرف آن کند.
+اگر رنج را شجاعانه بپذیریم تا واپسین دم، زندگی معنی خواهد داشت. پس میتوان گفت معنای زندگی امری مشروط نیست، زیرا معنای زندگی میتواند حتی معنی بالقوه درد و رنج را نیز در بر گیرد.
+با بالا آمدن خورشید در سپیدهدم منظره این اردوگاه سهمناک با چندین ردیف سیم خاردار، برج نگهبانی، نورافکنهای چرخان و صفهای دراز از زندانیان ژندهپوش و غمزده، در سپیدهدم تیره دیده میشد. زندانیان در امتداد جادههای مستقیم متروک به دشوار خود را میکشیدند. به سوی کدامین مقصد در حرکت بودند، نمیدانستیم.
+هرگز فراموش نمیکنم که چگونه یک شب با قرقر یکی از زندانیان از خواب جستم. او به شدت دست و پا میزد و گویا دچار کابوس وحشتناکی شده بود. از آنجا که همیشه، بویژه نسبت به کسانی که خوابهای ترسناک میدیدند یا هذیان میگفتند حس ترحم داشتم. خواستم مرد بیچاره را از خواب بیدار کنم، اما ناگهان دستم را که میرفت او را تکان دهد پس کشیدم، چون از عملی که میخواستم انجام دهم، وحشت کردم. و در آن لحظه به این حقیقت رسیدم که هیچ خوابی هر چند هولناک نمیتواند به تلخی و گزندگی واقعیت زندگی اردوگاهی پیرامون ما باشد، و من ناآگاهانه میخواستم او را به آن زندگی بازگردانم.