پلورالیسم دینی در بوته نقد (4)
آیت الله محمد هادی معرفت (رحمت الله علیه)
هادی بودن خداوند
«ربُّنا الّذی أعطی کلّ شیء خلقه ثمّ هدی»طه /50
«سبّح اسم ربّک الأعلی. الّذی خَلَق فسوّی . والّذی قدّر فهدی»اعلی /3
درباره انسان میگوید:
«ألم نجعل له عینین. و لسانا و شفتین. وهدیناه النجدین»بلد /10
«إنا هدیناه السبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا»انسان /3
در مسأله هدایت و ضلال، به شرح از مراحل هدایت الهی ـ از فطرت تا عقل و شریعت، و عنایت و در نهایت عصمت ـ بحث کردهایم.
خداوند، هدایت خویش را از هیچ کس و هیچ موجودی دریغ نداشته و امکانات لازم را در اختیار همگان قرار داده است و هیچگونه تبعیضی در این ساحت قدس الهی راه ندارد. ولی افراد و گروهها، تا خود چه بخواهند، و چگونه از این امکانات بهره ببرند؟
خداوند به آدم و حوّا، موقع رانده شدنشان به زمین، چنین گوشزد میکند:
«فإمّا یأتینّکم منّی هدیً فمن اتّبع هدای فلایضلّ ولایشقی. ومن أعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة أعمی. قال ربّ لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا. قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی. و کذلک نجزی من أسرف و لم یؤمن بآیات ربّه و لعذاب الآخرة أشدّ وابقی»
طه / 127- 123
از اینرو، خداوند کسانی را که از این همه امکانات رایگان بهره نبرده و بر خود ستم روا داشتهاند، نکوهش میکند:
«و من أظلم ممّن ذُکّر بآیات ربّه فأعرض عنها و نسی ما قدّمت یداه إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا و انء تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذا ابدا»کهف /57
«و من أظلم ممّن ذُکّر بآیات ربّه ثم أعرض عنها إنّا من المجرمین منتقمون»
سجده /22
به علاوه یادآور شدیم: خداوند در صفت هادی بودن، پیروز و غالب است و امروزه تعالیم انبیاء علیهمالسلام حاکم بر اندیشه انسانی است و شیطان، مغلوب و شکست خورده است:
«هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیُظهره علی الدین کلّه و کفی باللّه شهیدا» فتح /28
این آیه در سوره توبه و سوره صف نیز تکرار شده، با ذیل «ولو کره المشرکون».22
سخن امام علی علیهالسلام
اما سخنی را که نویسنده مقال از مولا امیرمؤمنان علیهالسلام به عنوان شاهد مثال آورده و گمان برده است که مقصود: آمیخته شدن حق و باطل است، که همیشه وجود داشته... این گونه نیست. روی سخن حضرت به کسانی است که دو نقش حق و باطل را بازی میکنند، تا مردم را فریب دهند و مایه فتنه و آشوب گردند؛ زیرا اگر براساس حق صریح یا باطل صریح رفتار کنند، مطلب بر کسی مشتبه نمیشود و راه فتنه و آشوب و رخنه شیطان بسته میشود.
بنابراین، حضرت این سخن را در جهت بیان علل فتنهها و رخنههای شیطانی، ایراد فرمودهاند و در واقع نکوهشی است از رفتار دو رویه بازیگران سیاست آن روز.
امام علیهالسلام میفرماید:
«إنّما بدء وقوع الفتن أهواءٌ تُتَّبَع، و أحکام تبتدع. یُخالَف فیها کتاب اللّه، و یتولّی علیها رجالٌ رجالاً علی غیر دین اللّه. فلو أنّ الباطل خَلَص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین. و لو أنّ الحقّ خَلَص من لبس الباطل، انقطعت عنه ألسُنُ المعاندین. و لکن یؤخذ من هذا ضغث، و من هذا ضغث، فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی أولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من اللّه الحسنی.»23
همانا آغاز پیدایش فتنه و آشوبها، پیروی از خواستههای نفسانی است و بدعتهایی که در شریعت پدید میآورند، که مخالف کتاب خداست. گروهی، گروه دیگر را، بر آنچه برخلاف دین خدا است، یاری میدهند. اگر باطل با حق درنیامیزد ـ که بر دست فتنهجویان آمیخته گشته ـ هر آینه بر حقّجویان پوشیده نمیماند و اگر حق، به باطل پوشیده نمیشد، بدخواهان را مجال طعنهزدن نبود. لیکن برگرفتهای از این، و برگرفتهای از آن را گیرند و با هم درآمیزند، آن گاه است که شیطان فرصت یابد و راه رخنه را به دست آورد، تا بر کسانی که پیرو اویند چیره شود، ولی کسانی که مورد عنایت الهی قرار گرفتهاند، جان به سلامت برند.
این شیوه جاهطلبان فرصتطلب و عوامفریب است؛ همان شیوهای که سیاستمداران تاریخ همواره، پیشه خود قرار داده و میدهند؛ زیرا اگر یکسره باطل بگویند، مردم از آنان روگردان میشوند و اگر بخواهند یکسره حق بگویند، جایگاه خود را از دست میدهند و از همدستی شیطان ناکام میمانند.
ابن ابیالحدید، در ذیل فرمایش مولا امیرمؤمنان علیهالسلام : «لولا الدین والتقی لکنت أدهی العرب» میگوید:
«دیگر خلفا، به آنچه مصلحت وقت اقتضا میکرد و برای سازش حکومت خود توافق داشت، عمل میکردند؛ چه موافق شرع باشد، چه نباشد. بدون شک، کسی که طبق دید خود عمل کند و پایبند ضوابط و قیودی که مانع راه اوست نباشد، بهتر میتواند با خواستههای مشروع و نامشروع موافقت نماید و حکومت خود را استوار سازد.
ولی علی علیهالسلام چنین نبود، جز به مرّ حقّ، به چیز دیگر نظر نداشت؛ لذا نتوانست با مردم زمانه خویش از در سازش درآید.»24
اصطلاح کفر و ایمان
مایه شگفتی است که برخی اصطلاح کفر و ایمان را، یک راهزنی فقهی ـ زمینی دانسته و آن را پوششی بر حقیقت آشکار آسمانی گرفتهاند.
نامبرده چنین میگوید:
«آنچه در این جا راهزنی میکند، عناوین کافر و مؤمن است، که عناوینی صرفا فقهی ـ دنیوی است و ما را از دیدن واقع بازمیدارد. برداشتن اینگونه تمایزات ظاهری در مقام تحقیق، و نظر دوختن در عالم، از درون اسم «هادی» خداوند، کلید حلّ مشکل و هضم و قبول کثرت است!
و نیز اذعان به رحمت واسعه الهی، و کامیابی رسولان وی، و ناتوانی کید شیطان، و بسط نوازش دستان نوازشگر خداوند بر سر عالمیان و آدمیان است!»
جای بحث نیست که خداوند را با نام «هادی» میشناسیم. هدایت عامّه و رحمت واسعه الهی، سراسر وجود را فراگرفته است: «و رحمتی وسعت کل شیء»(اعراف /156) و مسأله «هدیً للعالمین» و «هدی للنّاس»، جای تردید نیست: «و کفی بربّک هادیا و نصیرا»
فرقان /31
ولی اصطلاح کفر و ایمان، یک اصطلاح قرآنی و الهی است و از زبان پروردگار مطرح گردیده و با همان مفهوم در سنّت و سپس در فقه آورده شده است. این گفتار که اصطلاح کفر و ایمان، یک راهزنی فقهی و زمینی است، گفتاری است کاملاً جفاگونه.
مؤمن به کسی گویند که حقّ را یافته و آن را باور داشته و پذیرفته و براساس آن رفتار میکند؛ لذا راه سعادت را پیش گرفته، به ساحل نجات خواهد رسید:
«إنّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّة. جزاؤهم عند ربّهم جنّات عدن تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبدا رضیاللّه عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربّه»بینه /8-7
کسانی که ایمان آورده، کارهای نیک انجام دهند، اینان بهترین مردماند. پاداش آنان، سعادت اخروی و حیات جاوید است. خداوند از آنان خشنود و آنان از خدا خشنودند. البته این درباره کسانی است که خدا را پروا دارند.
البته تفسیر و تبیین ایمان و این که به چه ایمان آورند، و درجات ایمان، و شرایط آن، به شرح در قرآن توضیح داده شده و نیز سعادت و رستگاری و رضوان الهی، بهطور کامل تبیین شده است.
در برابر، کافر به کسی گویند که حقّ را شناخته، ولی سعی در پنهان داشتن آن دارد25 و چنین وانمود میکند که آن را باور ندارد و لذا ایستادگی در مقابل حق از خود نشان میدهد:
«وجحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوّا»نمل /14
ظالمانه و مستکبرانه، آن را انکار نموده، با آن که در دل به آن یقین داشتند!
لذا خداوند درباره کافران ـ به این معنی ـ میفرماید:
«إنّ الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنّم خالدین فیها اولئک هم شرّ البریّة»بیّنه /6
کسانی که کفر ورزیدند، چه از پیروان شرایع پیشین (منحرف شده) باشند، و چه بتپرستان، هر آینه جاودانه در آتش دوزخ خواهند سوخت. اینان پَستترین مردم به شمار میروند!
پر روشن است که مقصود آیه، کسانیاند که حق را از نزدیک شناختهاند و در مقابل آن مقاومت کردهاند؛ لذا پستترین انسانها شمرده شدهاند؛ زیرا وجدان و فطرت و عقل و اندیشه پاک را، در نهاد خود لگدمال کردهاند و بدین سبب خلود در شقاوت سرمدی را برای خود فراهم ساختهاند.
بدینسان فقیهان و متکلمان، ایمان و کفر را با همین اصطلاح قرآنی به کار بردهاند و هرگز از پیش خود چیزی بر آن نیفزوده یا از آن نکاستهاند، یا تفسیری جدا از قرآن بیان نداشتهاند.
در این میان یک گروه دیگر باقی میماند: کسانی که حق را نیافته یا هنوز نشناختهاند، یا به اشتباه رفتهاند. اینان جاهل قاصر شمرده میشوند؛ لذا معذورند و عقوبت آنان نشاید، به شرحی که گذشت.
«اللّه ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»بقره /257
خداوند، دینباوران را زیر پوشش عنایت خویش قرار داده، پیوسته بر بینش آنان میافزاید، ولی دینستیزان زیر پوشش طاغوت قرار گرفته، همواره آنان را در گمراهیها رهسپار میسازند.
خداوند در این آیه، گروه مؤمنان را از گروه کافران جدا ساخته و راهی که هر یک میروند، و به جایی که میرسند، مشخّص نموده است. بدینسان یکی راه سعادت و دیگری راه شقاوت میپیماید:
«فمنهم شقیّ و سعید. فأمّا الّذین شَقُوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق. خالدین فیها ما دامت السماوات والأرض الاّ ما شاء ربّک إن ربّک فعّال لما یرید. و امّا الّذین سُعدوا ففی الجنّة خالدین فیها ما دامت السماوات والأرض الاّ ماشاء ربّک عطاءً غیر مجذوذ» هود / 108- 105
برخی شقیّ و نگونبخت و برخی سعید و نیکبخت. آنان که نگونبختاند، در آتش جاوید سوزند.
و آنان که نیکبختاند، در بهشت برین جاویدان بیاسایند.
این است منطق قرآن، که تنها راه رستگاری را در دینباوری دانسته و دین حق را تنها شریعت ناب محمدی ـ ابراهیمی شمرده و برای رهیافتن، تنها یک راه مستقیم نشان داده و دیگر راهها را منحرف و کج و بیراهه گرفته است:
«و أنّ هذا صراطی مستقیما فاتّبعوه ولاتتّبعوا السبل فتفرّق بکم عن سبیله ذلکم وصّاکم به لعلّکم تتّقون»
انعام /153
این، تنها راه مستقیم به سوی حقّ است، همان را پیروی کنید و از دیگر راهها نروید، که شما را از یافتن راه حقّ پراکنده میکند. این سفارشی است باشد تا با پروا باشید.
از اینرو، از دیدگاه قرآن، حقّ یکی بیش نیست؛ نه تعدّد دارد و نه تکثّر. نه قابل تجزیه است و نه قابل تبعیض. همه پیامبران یک گفتار داشتند و تمامی گفتار آنان، حقّ محض بوده است. راه خدایی و صراط مستقیم، همان است که همه شرایط الهی ارائه دادهاند. بیرون از شریعت الهی، خطوط پراکنده و گمراهکننده است.
اصطلاح ایمان و کفر نیز در همین راستا شکل گرفته است و چیزی نیست که فقها و زمینیان آن را بافته و ساخته باشند.
ولی نویسنده محترم یاد شده، علاوه بر این که نیش قلمش از جاده ادب لغزیده و تعبیر «راهزنی فقهی زمینی» را به کار برده، با ترفندی ماهرانه به سبب هراس از مقابله با قرآن، خواسته خود را در مقابل فقها قرار دهد، تا وانمود کند که با زمینیان درگیر است نه با وحی آسمانی!
امّا چه خواسته و چه نخواسته باشد، خود را آشکارا در مقابله با صراحت قرآن قرار داده و پندار کهنه و پوسیدهای که صوفیان سوفسطاییمنش در عهد باستانی یونانی قدیم، با عنوان «صلح کلّ» مطرح ساختهاند و امروزه دین ناباوران غربی با عنوان «پلورالیزم» مطرح نمودهاند، پذیرفته است و بیهوده تلاش میکند آن را با دید قرآن و شریعت و گفتههای عارفان اهل طریقت، سازش دهد!
ترسم نرسی به منزل ای اعرابی
کین ره که تو میروی به ترکستان است
تأثیر فرهنگ عرب
وی چنین مینویسد:
«آیا اگر حیات مبارک، طولانیتر میشد، و یا وقایع تاریخی مهمّ دیگری در طول عمر ایشان رخ میداد، حجم قرآن از این که هست، بسی افزونتر نمیگشت؟ و کتاب مرجع مسلمانان، واجد نکتههای روشنگر بیشتری نمیشد؟
مگر قرآن، پا به پای حوادث زمانه رشد نیافته و پیش نیامده است؟ اینها همه نشان میدهد که دین وقتی وارد تاریخ میشود تا چه حدّ تاریخی و بشری میشود...
و همین است معنی دقیق تنزیل کتاب، که در قرآن کریم بدان اشارت رفته است. این سرنوشت هر دینی و هر مسلکی است. بل سرنوشت هر موجودی است که پا به خرابآباد تاریخ و طبیعت مینهد و جامه بشریّت و مادّیّت میپوشد.
تحمیل زبان قوم (عربی ـ عبری ـ یونانی)26 بر دین، اولین و آشکارترین تحمیل و تنزیل است و پس از آن امواج خونفشان بسیاری است که برمیخیزد و دین را در کام میکشد و آشکار میکند: «که دین آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها».
بر دین این چنین، نه بار بسیار میتوان داد، و نه به نام آن کارهای بسیار میتوان کرد...»
او در همین راستا میگوید:
«همچنین است تجربه پیامبر اسلام از نعیم اخروی و بهجت و لذت معنوی، که در مقام بیان، در قالب «حور» (زنان سیهچشم) درآمده است و هیچگاه در قرآن ذکری از موهای بور و چشمان آبی، به میان نیامده است...»
این گونه قلمها، ناخودآگاه، در خدمت دین ناباوران قرار گرفته و اینگونه شبهات که از همسایگان غربی به این جا سرایت کرده، بیشتر در راستای بیاعتبار نشاندادن قرآن و جدایی آن از وحی مطرح بوده است.
از همین مثال اخیر، شروع میکنیم، تا به خوبی به اشتباه نویسنده پی ببریم:
«حُور» جمع «حوراء» مؤنّث «أحور»، به کسی میگویند، که سفیدی چشم او درخشنده است و از شدت درخشندگی تخم چشم، مردمک آن، به هر رنگی باشد، درخشش زیبایی پیدا میکند.
«حور» از ریشه «حَوَر» به معنای «شدّة البیاض» است. حَوَرَ الثوبَ: غَسَله و بیّضه. آن را شُست تا بخوبی سفید و شفّاف گردید. «اِحورّ» به معنای: «ابیضّ».
به کسانی که لباس را خوب میشویند ـ که عرب به آنها «قصّار» میگوید ـ حواریّ میگویند؛ لتحویره، ای تبییضه.
ابن فارس میگوید: «والحُوّاری من الطعام: ما حُوّر، ای بُیّض. و احورّ الشیءُ: ابیضّ» و به زنان سفیدپوست، «حواریّات» گویند.
اکنون روشن شد، که مقصود از «حُوْر»: دارندگان چشمان درخشان است، چنان که مقصود از «عین» جمع «عیناء»، چشمدرشتان میباشد. این دو وصف در زنان، در همه جا، وصف زیبایی است و به جامعه عرب اختصاص ندارد.
اما شبهه نخست، که اگر قرآن در امتداد تاریخی بیشتری قرار میگرفت، تجربههای بیشتری کسب میکرد، و شاید نکتههای روشنگر بیشتری عاید بشر میگردید، سخنی است کاملاً پوچ و ناسازگار با صراحت قرآن کریم؛ زیرا با کمال یافتن دین، عمر مبارک حضرت به پایان رسید:
«الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا» (مائده /3) و این خود نوید به پایان یافتن رسالت پیامبر اسلام است.
نیز هنگامی که سوره مبارکه «نصر» نازل گردید، حضرت فرمود: «نُعِیَتْ إلیَّ وفاتی»؛27 به من نوید پایان عمر داده شد؛ زیرا در این سوره، از پیروزی کامل اسلام و برتری آن بر همه ادیان و گشوده شدن باب رحمت بر گروههای مردم که به اسلام روآوردهاند، خبر میدهد و در پایان، به پیامبر اسلام گوشزد میکند، که رسالت تو پایان یافته، آماده سفر آخرت باش.
بنابراین، اینگونه شبههها، تنها مایه تشویش خاطر سادهلوحان، و ایجاد احتمال نقص در رسالت قرآن و اسلام است و اثری منفی و خزنده بر روح و روان جوانان پاکدل میگذارد. «نعوذ باللّه من مزلاّت الأقدام بل الأقلام».
طرد ، نه. مدارا ، آری!
این نکته درخور یادآوری است که مدارا کردن با ارباب عقاید مختلف و تحمّل برخی نارواییها از سوی مخالفان، یکی از شیوههای تبلیغی عملی اسلامی است که از روح سماحت و بلندنظری اسلام نشأت گرفته است. آزادی دادن به صاحبان اندیشه، تا گفته خود را با صراحت لهجه و صادقانه ابراز دارند و هرگونه پرسشی را درباره مسائل عقیدتی و دینی، بیپروا در میان بگذارند، از شیوههای بزرگان دین شناخته شده است و حتی برخی پرخاشها و تندرویهای تندخویان را تحمّل میکردند، و با آرامش و صبر و متانت با آنان رفتار مینمودند.
آنان هیچگاه کسی را به جرم اندیشه خلاف یا تندخویی از خود نمیراندند، بلکه با مدارا کردن و نرمی، آنان را رام و آرام میساختند:
«فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لوکنت فظًّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم...»آل عمران /159
از رحمت و عنایت الهی است که تو با آنان مدارا کرده، از درِ نرمی آمدی و اگر تندخو و سختدل بودی، از پیرامونت پراکنده میشدند. از تندخوییهاشان چشمپوشی کن و از خداوند برایشان درخواست بخشایش نما.
«وان احدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام اللّه ثم أبلغه مأمنه ذلک بأنّهم قوم لایعلمون»توبه /6
هرگاه کسی از مشرکان به تو پناه آورد، او را پناه ده؛ باشد تا سخن حق به گوش او فرا رسد. سپس او را همراهی کرده تا به جای امن خود رسد و این مدارا کردن، به جهت آن است که اینان به حقیقت پی نبردهاند.
یعنی حقستیز نیستند، بلکه جاهلِ قاصرند.
حتی در اسلام، برای «مؤلّفة قلوبهم» (کسانی که هنوز اسلام نیاورده، ولی امید نرمش در دلشان میرود) سهمی از «زکات» مقرر گردیده است تا موجب کشش آنان به سوی اسلام شود.
نمونههای بسیاری از روش پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهمالسلام با مخالفان و صاحبنظران مختلف، در دست داریم که حاکمیّت روح مسالمتآمیز را بر جامعه و فرهنگ اسلامی میرساند:
«أدُع الی سبیل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی أحسن»نحل /125
با روش حکیمانه و خردمندانه، مردم را به سوی حقّ فراخوان و با بهترین شیوه با آنان به بحث و گفتوگو بنشین.
«ادفع بالّتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولیّ حمیم»
فصلت /34
در مقابل تندخویی آنان، با مدارا رفتار کن، و بهترین شیوه پسندیده را در مقابل رفتار ناپسند آنان، به کار گیر، که همین حسن رفتار و تحمّل نارواییهای آنان، موجب میگردد، تا رام شوند و هرگونه دشمنی و ستیزهجویی را کنار نهند، و از در دوستی و آشتی گرم درآیند.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
این شیوه اسلامی، ایجاد صلح و صفا میکند و گستره گیتی را گلستانی عطرآگین میسازد. مؤمن و گبر و جهود، در کنار هم، با دوستی و آرامش زندگی میکنند.
و این نه بدان معنی است که همه هر چه میگویند حق است، بلکه این دستور حق است که حق گویان با همه از در مسالمت درآیند و جهان را کشتزاری از لالههای روحافزا نمایند.
پی نوشت ها :
22 . نهجالبلاغه، خطبه 50.
23 . شرح نهجالبلاغة، ج1، ص28.
24 . کَفَرَ، به معنای سَتَر: پوشش بر آن نهاد.
25 . اشاره به قرآن و تورات و انجیل است.
26 . رجوع شود به مجمعالبیان، ج10، ص554.
27 . رجوع شود به آیه زکات، توبه /60.
/ن