حكومت سامانيان

پس از حكومت هاى طاهريان ، و صفاريان دولت سامانى ، سومين دولت بالنسبه مقتدرى است كه در ايران ظهور كرد. در مدتى كوتاه منطقه ماوراء النهر، سيستان ، خراسان را به حيطه ى قدرت خود افزود. در اين دوره ، شاهنشاهان سامانى ، نه تنها باعث وحدت بخشيدن حيات سياسى كشور شدند، بلكه عامل رونق علم و هنر و شعر و فرهنگ شدند.
چهارشنبه، 6 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حكومت سامانيان
حكومت سامانيان
حكومت سامانيان

نویسنده : عزت الله نوذری




تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت ( قسمت هفدهم )

15 . حكومت سامانيان

پس از حكومت هاى طاهريان ، و صفاريان دولت سامانى ، سومين دولت بالنسبه مقتدرى است كه در ايران ظهور كرد. در مدتى كوتاه منطقه ماوراء النهر، سيستان ، خراسان را به حيطه ى قدرت خود افزود. در اين دوره ، شاهنشاهان سامانى ، نه تنها باعث وحدت بخشيدن حيات سياسى كشور شدند، بلكه عامل رونق علم و هنر و شعر و فرهنگ شدند.
برتولد اشپولر، در تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى مى نويسد: حكومت بغداد، ديگر نمى توانست از تصرف خراسان به دست سامانيان و تشكيل يك دولت جديد بزرگ ايرانى جلوگيرى كند. بدين وسيله ، مقدمات و شرايط احياى مجدد روح و معنويات ايرانى به وجود آمد وى در ادامه مى نويسد: تمدن و فرهنگ ايرانى ، بى نهايت مديون ايشان است . (188)
سامانيان ، گرفتار ملوك الطوايفى بودند، هر ناحيه از كشورشان در دست يك امير محلى بود و با وجودى كه دولت مركزى به شدت با تمايلات استقلال طلبانه امراى محلى و در جهت تثبيت حكومت مركزى مبارزه مى كرد، نتوانست مقصود خود را در بسيارى از نواحى دوردست عملى سازد. آنان جهت جلوگيرى از شورش ها و قيام ها در نقاط مختلف كشورشان ، متفذين محلى را به حكومت مى گماردند. همين متنفذين ، بعدها از موقعيت استفاده كرده و مستقلا حكومت كردند. هر چند ولاياتى چون خوارزم (189)، چغانيان (190)، ختلان (191)، اسفيجاب (192)، رسما جزو قلمرو حكومت سامانى بودند، ولى در واقع ، حكام اين نواحى ، با استقلال حكومت مى كردند. البته بايد متذكر گرديد، امرا و فرمانروايان محلى ، حكومت خويش را در داخل قلمرو ساسانى ، حفظ نموده بودند. بنابراين ، دولتى كه اسماعيل سامانى تاسيس نمود، به هيچ وجه يكدست نبود، زيرا علاوه بر حكامى كه از جانب دربار بخارا به ولايات اعزام مى شدند، فرمانروايان محلى نيز وجود داشتند. اما چون دستگاه حكومت با تساهل و نرم رفتارى سامانيان ، نه تنها به منافع طبقه ى دهگان صدمه اى نمى رساند، بلكه موجب تقويت اين طبقه هم مى شد. فرمانروايان محلى و دهقانان از اين دستگاه پشتيبانى مى كردند و چنين بود كه امارت آنان ، بيش از يك قرن دوام يافت .
اسماعيل ، امير سامانى ، خود املاك وسيعى را يا خريد و يا ضميمه املاك خود نمود و آن ها را توسعه داد، سپس به خاصان و اعضاى خاندان خود بخشيد. البته واگذارى زمين و ملك ظاهرا از رسوم پيشين نظام فئودال بود. اين املاك به نام اقطاع به امرا و سران لشكر اعطا مى شد، كه بعدها، يعنى در دوره سلجوقيان بسيار وسعت يافت . سامانيان ، سياست ملكدارى خويش ‍ را بر بنياد هماهنگى و يا گاهى ايجاد نفاق افكنى ، بين روحانيون و بزرگ مالكان و حكام مى گذاردند ولى هنگامى كه اين سياست نتوانست به تثبيت موجوديت آنان كمك نمايد و از طرفى در مقابل شورش و قيام هاى مردمى ، در داخل و حمله ى حكومت هاى ديگر از خارج ، خود را مستاصل ديدند، به تقليد از خلفاى عباسى ، به تشكيل صنوف مختلف نظامى و حرفه اى از گاردهاى ترك نمودند، تا شايد به طور جدى از اين طريق در مقابل توده هاى مردم ، نيروى كارآمدى را سازمان دهند.
ريچارد فراى در كتاب بخارا، مى نويسد:
تعداد غلامان در دربار سامانيان ، به چندين هزار مى رسيد، اما تعداد غلامان سرباز كه در خدمت سپاه بودند بسى بيش تر از اين بود.
با گسترش اين نيروى عظيم ، اهميت اين غلامان بدان جا رسيد كه به مقامات عالى نيز دست يافتند و حتى مورد مشورت اميران قرار مى گرفتند و بالاخره هم اينان حكومت سامانيان را در معرض خطر قرار دادند، حمدالله مستوفى در اين باره مى نويسد:
منصور سامانى ، بعد از پدرش ، امرا در كار پادشاهى مشورت كردند و از الپتگين (غلام ترك كه به مقام حاجبى رسيده بود) كه بزرگ ترين امرا بود، اجازت طلبيدند تا نيز كسى را انتخاب نمايد چون منصور نوجوان بود، الپتگين جواب فرستاد و عم او را اختيار كرد پيش از آن كه جواب الپتگين به امرا رسيد، منصور را به پادشاهى نشاندند، الپتگين ازو متوهم شد.
به تحف و پيغام او دل خوش مى كرد اما فايده اى نبود تا شش سال و پس ‍ الپتگين را به درگاه خواند، الپتگين دانست كه خواندن او (دليل ) خير نيست ، اما (ناچار) روان شد. در راه با امرا بر سبيل آزمون ، در مخالفت منصور سخن گفت ، امرا تمامت موافقت الپتگين كردند و حق (نمك ) رعايت (نمودند). او بر ايشان (دعا) كرد و ايشان را وداع كرد و به حضرت فرستاد و با سه هزار غلام خود، سر خود گرفت و عزم غزنين كرد. امير منصور جاى او در خراسان به ابوالحسن سيمجور داد و پانزده هزار سوار به جنگ الپتگين فرستاد. (193)
و يا، ترشخى در كتاب تاريخ بخارا در مورد غلامان مى نويسد:
رسم آن بود كه يكى شير داشتى ، هر شبى بر در آن خانه كه وى خفتى ، به زنجير بر بستندى تا هر كه خواستى كه بر اين خانه درآيد، آن شير وى را هلاك كردى . آن شب چون امير احمد بن اسماعيل دلتنگ بود، خاصگان همه ، دل مشغول بودند، فراموش كردند. آوردن شير را، او به خفت جماعتى از غلامان امير درآمدند و سرش را بريدند و ابوالحسن را تهمت نهادند كه او گماشته است و او را به بخارا آوردند و بر دار كردند و آن غلامان (را) كه كشته بودند، بعضى را يافتند و بكشتند و بعضى به تركستان بگريختند. (194)

علل رشد ديوان سالارى

با رشد و گسترش شهرها، بر وسعت و پيچيدگى شهرهايى چون بخارا و سمرقند، خصوصا نيشابور و ديگر شهرهاى خراسان از يك طرف ، كاهش ‍ نفوذ و استقلال روستاييان از طرف ديگر و يا دهگانان كه خود نيز دستخوش ‍ تغيير شده بودند و در عين ملكدارى بيش از پيش به بازرگانى و صنايع آلوده شده بودند، باعث گرديد كه به تدريج به شهرها روى آورند. در واحه ى بخارا، دهگانان بيش از پيش به پايتخت روى آورده و در مجاورت دربار سامانى مى زيستند و در عين حال املاك خود را نيز حفظ كرده بودند، اما خود بر سر ملك خويش نبودند. روستاييان در شهرها به صنعت و حرفه و فن روى آوردند و يا در بدبختى و فقر و فاقه خويش به سر مى بردند. از طرفى مالكان بزرگ (دهقانان) كه به شهر آمده بودند، منشاء روابط بازرگانى داخلى و خارجى گرديدند و بدين ترتيب بود كه در ابتداى اين دوره رشد صنعت و پيشه و فن بازرگانى ، باعث رونق دولت سامانى گشته بود.
در اين رهگذر، دستگاه هاى مختلف ديوانى به تقليد از دوره قبل (عباسيان) و به رشد نهاد.

دستگاه ادارى و دربار سامانيان

امور ممالك سامانى تحت نظر سه دستگاه : (1) درگاه يا دربار (2) ديوان (3) روحانيت ، اداره مى شد.
(1) رياست دربار سامانى ، با شخصى به نام حاجت سالار يا حاجت بزرگ بود، كه بر جميع امور داخلى دربار رسيدگى مى كرد.
در مواقعى كه امرا خردسال بودند، نيابت امارت را در دست مى گرفتند. امراى سامانى ، با صلاحديد حاجب سالار يا وزير، حكام ولايات را انتخاب مى نمودند.
از ولايات سامانى ، خراسان بيش تر از نواحى ديگر اهميت داشت . حاكم اين ناحيه ، سمت سپهسالار كل را نيز به عهده مى گرفت . به همين مناسبت ، حكام اين نواحى را اكثرا از ميان سرداران بزرگ و بزرگان خاندان هاى قديمى انتخاب مى كردند. و اين امر، غالبا در بعضى از خاندان هاى موروثى بود و به همين دليل ، براى احراز اين مقام ، روسا و سرداران بزرگ چون ، آل محتاج يا خاندان قوتكين و سيمجوريان با يكديگر اختلاف و نزاع داشتند. حاكم خراسان و يا سپهسالار كل ، نفوذ زيادى در دستگاه سامانى داشت ، امراى سامانى ، وزرا را با جلب نظر سپهسالار يا حاكم خراسان انتخاب مى كردند. امراى سامانى هر يك ، چند نگهبان و غلام شخصى داشتند كه مامور حفظ جان ايشان بودند، رياست اين دسته را امير حرس مى ناميدند.
(2) دومين دستگاه متنفذى كه تمام امور كشورى را در دست داشت ، ديوان بود. كه رياست آن را وزير يا خواجه بزرگ به عهده مى گرفت و بر جميع اهل قلم ، دبيران ، مستوفيان ، ناظران خزانه و نمايندگان مالى رياست داشت . ولى طبق معمول در انتخاب وزير نيز راى سپهسالار كل در نظر گرفته مى شد. اين نظرخواهى شايد به اين سبب بود كه پرداخت مقررى سپاهيان و مخارج قشونى كه تحت امر سپهسالار بودند از وظايف وزير ديوان بود و چنان چه هماهنگى لازم بين سپهسالار كل و وزير وجود نداشت ، انجام اين مهم با مشكلات فراوانى روبرو مى شد. ديوان سامانيان ، به ترتيب تحت نظر بزرگانى چون : جيهاتى ، بلعمى و عتبى و ديگر وزراى دانشمند سامانى اداره مى شد و بيش تر طبق ديوان بغداد و به تقليد از ديوان ساسانى بود.
بنا به نوشته ى زين الاخبار گرديزى :
ابو عبدالله جيهانى مردى دانا بود و سخت هوشيار و جلد و فاضل و اندر همه چيزها بصارت داشت و او را تاليف هاى بسيار است ، اندر هر فنى و علمى ، و چون او به وزارت نشست به همه ممالك جهان نامه نوشت و رسم هاى همه درگاه ها و ديوان ها به خواست تا نسخت كردند و به نزديك آوردند و هر رسمى كه نيكوتر و پسنديده تر بود، از آنجا برداشته ، و آن چه ناستوده تر بود بگذاشت و آن رسم هاى نيكو را بگرفت و فرمود تا همه ى اهل درگاه و ديوان حضرت بخارا، آن رسم ها را استعمال كردندى و به راى و تدبير جيهانى ، همه كار مملكت نظام گرفت (195).
تشكيلات و اداراتى كه تحت نظر وزيران بود به شرح زير مى باشد:
(1) ديوان دخل و خرج - استيفاء.
(2) ديوان اشراف (نظارت در خرج ).
(3) ديوان بريد (اطلاعات و خبرگزارى ).
(4) ديوان اوقاف .
(5) ديوان قضا.
(6) ديوان رسائل (دبيرخانه ).
ولى بنا به نوشته ى نرشخى ، صاحب تاريخ بخارا، ديوان در دستگاه سامانيان وجود داشته است ، اين ديوان ها عبارت بودند از:
1 - ديوان وزير، 2 - ديوان مستوفى (خزانه دار)، 3 - ديوان عميدالملك (ديوان رسايل )، 4 - ديوان صاحب شرطه (رييس نظامى شهر) 5 - ديوان صاحب بريد (رييس پست ) 6 - ديوان مشرف (ماموران خفيه ) كه تحميل اشراف نيز گفته مى شد 7 - ديوان املاك خاصه (شاهى ) 8 - ديوان محتسب 9- ديوان قضا و ديوان اوقاف (196)، اين كثرت ادارات و نظام اجرايى ، توسط وزيرى كه رييس اجرايى اين تشكيلات بود انجام مى گرفت . در دستگاه سامانى ، خاندان هاى محلى نظير خاندان بلعمى و عتى كه ديوانسالاران حرفه اى بودند، شغل وزارت را در دست داشتند. باز بنا به نوشته ى تاريخ ايران در دوران باستان تا سده هيجدهم .
10 ديوان را، در دوره سامانيان نامبرده كه در ذيل به ذكر آن مى پردازيم .
(1) ديوان خراج ، گردآورى ماليات را به عهده داشت .
(2) ديوان رسائل .
(3) ديوان عرض .
(4) ديوان صاحب بريد (پست ) كه تجسس و كسب اطلاعات را نيز به عهده داشت .
(5) ديوان شرطه (اداره نظارت و بازرسى ).
(6) ديوان قضا.
(7) ديوان محتسب .
(8) ديوان اراضى ، خاص خاندان شاهى .
(9) ديوان وقف .
(10) ارتش ، كه از غلامان و سپاهيان مركب بود.
بارتولد، از قول تاريخ هلال الطالبى درباره ارتش مى نويسد: مشاغل عمده نظامى نه تنها به رييس نگهبانان شاهى ، بلكه نمايندگان خاندان هاى اصيل و بزرگ محلى نيز، تفويض مى گرديد و در شمار لشكريان ، گذشته از تركان ، دهقانان نيز بوده اند بر روى هم ، در آن عهد بيش تر ساكنان ماوراء النهر هنوز مسلح بودند.
نظام الملك در كتاب سير الملوك درباره ى غلامان ترك در دربار سامانيان مى نويسد:
در عهد سامانيان ، اين قاعده پابرجا همى بوده است . به تدريج به اندازه ى خدمت و هنر، شايستگى غلامان را درجه مى افزودند و چنان كه غلامى خريدندى و يك سال او را پياده خدمت فرمودندى و در ركاب با قباى زندينجى (از نام قريه زنديه در بخارا مشتق مى شود) شدى و اين غلامان را فرمان نبودى كه پنهان و آشكارا در اين يك سال بر اسب نشستى و اگر معلوم شدى ، مالش دادندى و چون يك سال با موزه خدمت كردندى وثاق باشى يا حاجب بگفتى و حاجب معلوم پادشاه كردى ، آن كه او را اسبى تركى بدادندى با زينى در كام گرفته ، و لگام و دوال ساده و چون يك سال با اسب و تازيانه خدمت كردى ، ديگر سال ، او را قراجورى (شمشير دراز) دادندى تا بر ميان بستى و سال پنجم ، زينى بهتر و لگام به كوكب و قباى دبوسى (گرز آهنى ) كه در حلقه آويختى و سال ششم ، جامه ى عنوان و سال هفتم ، خيمه ى يك سرى و شانزده ميخى دادندى و سه غلامك نو خريده را در خيل او كردندى و او را وثاق باشى ، لقب دادندى و كلاهى نمدين سياه سيم كشيده و قبايكى گنزى در او پوشانيدندى و هم چنين ، هر سالى جامه و تجمل و خيل و مرتبت او مى افزودندى تا خيل باشى شدى ، پس هم چنين حاجب شدى و چون شايستگى و هنرها و شجاعت او همه كس را معلوم گشتى و كارهاى بزرگ از دست او برآمدى و مردم دار و خداوند دوست بودى ، آنگاه او را تا 35 سال و 40 سال نشدى ، اميرى ندادندى و به ولايت نامزد نكردندى . (197)
(3) سومين قدرت ، در اختيار نهاد روحانيت بود علماى دينى و روحانيون در اين دوره ، يكى از نهادهاى جامعه بود كه با حكومت غير روحانى كوس ‍ برابرى مى زد.
اختيارات وسيعى كه موسسات مذهبى از آن بهره مند بودند، موجب گرديد كه روحانيون در بسيارى از فعاليت هاى دولتى و در زمينه هاى مختلف به تفتيش و تحقيق به پردازند. در واقع به مثابه يك قدرت در قدرت ، نقش ايفا نمايند.
ريچارد فراى مى نويسد: به موازات سازمان مدنى ، حكومت نظامى روحانى نيز وجود داشت و اين دستگاه اخير، ظاهرا از ثبات بيش ترى برخوردار بود چون قضات به همه ى مسائل شرعى رسيدگى مى كردند، تعداد و نفوذ مقامات روحانى بسيار زياد بود قاضى بر همه مرافعات و امور جنايى - به جز بعضى تخطى هاى سياسى - و به تمام مسائل حقوقى رسيدگى مى كرد مسجد شهر معمولا محلى بود كه قاضى در آن جا راى خود را صادر مى كرد، گرچه در متون قديم مواردى هست كه نشان مى دهد قاضى ، در خانه ى خود به قضاوت مى نشسته است . پيشوايان روحانى اهل تسنن ، در بخارا نفوذ و قدرت خاصى داشتند، زيرا پيشوايان اهل تسنن بودند كه نخستين بار امير اسماعيل را به بخارا خواندند و بعدها، مدتى بعد از انقراض سامانيان ، اين پيشوايان اداره سياسى و اجتماعى شهر را نيز در دست گرفتند. فقهاى شهير بسيارى در اين دوره ظهور كردند و هر يك از آنان پيروان و شاگردانى داشتند، عقيده فقها و علماى دينى به صورت يكى از نهادهاى جامعه در مى آمد كه در دوره سامانيان كارداران دولت و علما معمولا همكارى نزديكى داشتند، گرچه مردم كم كم پيشوايان روحانى را، حاميانى در مقابل ظلم و جور حكومت تصور كردند، هنگام شورش هاى عمومى و تظاهرات مردم نيز، حكومت وقت نمى توانست پيشوايان دينى را پشتيبانان مطمئنى براى خود تصور كند. اختيارات وسيعى كه موسسات مذهبى از آن بهره مند بودند، موجب مى گرديد كه روحانيون در بسيار از فعاليت هاى دولتى و در زمينه هاى مختلف به تفتيش و تحقيق بپردازند. (198)
با توجه به سنى بودن سامانيان ، اكثر جنگ هايى كه مى نمودند جنبه ى مذهبى و جهاد داشته است به همين سبب امير اسماعيل لقب سالار غازيان را دريافت داشته بود. فرق مذهبى در قلمرو حكومت سامانيان كاملا آزاد بودند و فشار مذهبى وجود نداشت . چنان كه در دربار پادشاهان سامانى ، مذاهب گوناگون با نهايت آزادى عقيده زندگى و كار مى كردند. فقط مساله اسماعيليه و كشته شدن امير سامانى به دست غلامان متعصب ترك ، مساله اى است كه صحت آن موجب ترديد مى باشد.

ماليات در دوره سامانيان

پرداخت عوارض و ماليات در ايران ، بعد از اسلام نيز همواره وظيفه طبقات زحمتكش ، بخصوص كشاورزان و پيشه وران بود. وجوهى را كه به نام ماليات با ظلم و زور از مردم محروم به دست مى آورند؛ يا صرف مخارج شاه و درباريان مى شد و يا صرف اداره ى دستگاه و زد خوردها و قشون كشى ها مى شد.
مهم ترين نرخ ماليات هاى اين دوره ، يكى ، ماليات جنسى بود، كه از اجناس ‍ و كالاهاى مختلف اخذ مى گرديد مانند: مالياتى كه از گندم ، ارزن و ساير حبوبات و يا مالياتى كه از گوسفند و گاو و غيره دريافت مى شد و ديگر ماليات ارضى بود، كه از زمين هاى زراعتى بر حسب جريب اخذ مى گرديد. به نوشته ى تاريخ بخارا: به روزگار امراى سامان ، به يك بار، هزار هزار و صد و شصت به هشت هزار و پانصد و شصت و شش درهم و پنج دانگ و نيم بوده است با خراج كرمينه ، (199) در حقيقت اخذ ماليات در قلمرو سامانى هميشه - خاصه در دوره هاى اخير آن دولت ، چندان سبك خوش آيندى نداشته است . بيهقى مى نويسد: هنگامى كه در سال 370 ق ./ 990 م بغراخان هارون قراخانى به بخارا آمد، از خزاين سامانيان مال هاى بى اندازه و ذخاير نفيس برداشت .

عوامل سقوط سامانيان

تعقيب رشته وقايعى كه منجر به انقراض سامانيان گرديد، مشكل مى باشد. دليل آن كثرت شخصيت ها و عواملى است كه در اين وقايع نقش ‍ داشته اند.(200)
اين عوامل را مى توان چنين جمعبندى كرد:
1 - تضاد شديد طبقاتى ، بين طبقه زحمت كش - دهقانان و صنعتگران - از يك طرف و طبقه حاكمه و فئودال ها از طرف ديگر كه به صورت چالش ‍ درآمده بود، يكى از عوامل عمده محسوب مى شد.
2 - بى كفايتى ابوالفضل محمد بن احمد فقيه ، وزير نوح بن نصر، را مى توان يكى از عوامل مهم انقراض سامانيان دانست .
3 - افزايش اهميت فرماندهان گاردهاى ترك ، كه باعث گرديد امور حكومتى به دست آنان بيفتد. (در اين زمان نقش الپتگين بسيار حساس بود، زيرا به مقام حاجب كل ارتقا يافته و به رياست گارد ترك رسيده بود).
4 - مبارزات داخلى بين درباريان و ديوانيان شدت يافت ، قيام فئودال هاى داخلى كه طالب استقلال و خودمختارى بودند، گسترش يافت .
5 - عايدات دولتى ، در اثر لشكركشى و قيام فئودال ها بيش از پيش نقصان يافت .
6 - اختلاف سران سپاه و بزرگان دربار سامانى . تحريك پى در پى روساى ديوان ها و حكام ولايات .
7 - حمله قراختائيان و ضعف حكومت سامانى ، كه باعث سقوط سامانيان گرديد. (201)
8 - ماليات هاى روزافزون (ماليات خراج ) به شدت تضادها را افزايش داد.
9- كودتاى دربارى بخارا، كه طى آن ، منصور دوم در نتيجه ى توطئه ى اشراف به رهبرى بكتوزن و فائق ، توقيف و نابينا گرديد (389 ه / 999 م )؛ و اين فرصت خوبى براى محمود بود.
10 - اختلاف سامانيان و آل بويه ، كه علت آن ، سياست خارجى اين دو سلسله بود. (202)
11 - صدور سكه هاى بخارا توام با درهم هاى اسلامى ، كه از يك طرف مواجه با كاهش وسعت قلمرو سامانيان و نرخ سكه هاى بخارا (خدات ها) نيز كاهش يافت و از طرف ديگر، مقدار سرب و فلزهاى ديگر آن ها بيش تر گرديد، سودمند نبود.
12 - بحران نقره قرن يازدهم م . نيز، از جمله عوامل زمينه ساز ضعف سامانيان به حساب مى آيد.
13 - نزاع بر سر آب ، همراه با پايين رفتن سطح آب هاى زيرزمينى در واحه ى بخارا، كه كشاورزان اين ناحيه را با مشكلات و مشقات اقتصادى مواجه ساخته بود.
گسترش ريگزارها و پيشروى بيابان ها، به زبان اراضى زراعتى ، علاوه بر آن قسمت عمده آبى كه از رودخانه ها بسوى واحه ى بخارا جريان مى يافت ، به اراضى دولتى مى رفت . قطع اشجار، از بين رفتن جنگل ها و درختزارها نيز، به بحران اقتصادى و فقر بيش تر روستاييان دامن مى زد.
14 - زوال طبقه دهگانان در قرن چهارم و پنجم هجرى ، در سراسر ايران و نيز ماوراء النهر كه اين خود عامل مهمى در تضعيف سامانيان بود زيرا كه انقراض اين طبقه ، باعث به انقياد درآمدن و خدمت فرمانروايان ترك گرديد.(203)
با انقراض حكومت سامانيان ، ايران بارها مورد تهاجم تركان زردپوست آسياى مركزى قرار گرفت و طى آن ، نه قرن ، تركان سلجوقى ، غز، قبچاق و غيره براى استفاده از منابع طبيعى و اقتصادى به مملكت ايران حمله ور شدند و به تدريج ، خلق و خوى وحشيانه ديرين را از دست دادند و راه و رسم مملكت دارى را از مطلعين و خبرگان ايرانى فراگرفتند.

پی نوشت ها :

188- تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى ، ص 109، 142
189- خوارزم - (يا خيوه ) شهرى در آسياى مركزى - جمهورى ازبكستان (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
190- چغانيان ، ناحيه اى است واقع در مسير علياى آمودريا (جيحون ) نام رودخانه اى موسوم به جغان رود از همين كلمه است (فرهنگ معين ، جلد 5).
191- ختلان - ولايتى بود از بدخشان در ماوراء النهر، نزديك سمرقند. (فرهنگ معين ، جلد 5). - و.
192- اسفيجاب - نام شهرى است در ماوراء النهر - سيرام فعلى (فرهنگ معين ، ج 5). - و.
193- تاريخ گزيده ، ص 382
194- تاريخ بخارا، ص 128 - 129
195- زين الاخبار، ص 330
196- تاريخ بخارا، ص 144
197- سيرالملوك ، ص 141
198- بخارا، ص 110
199- كرمينه : شهرى است بين سغد و بخارا
200- تاريخ اجتماعى ايران ، ج دوم ، ص 228 - 229
201- بخارا، ص 192
202- تاريخ ايران ، در قرون نخستين اسلامى ، ج اول ، ص 95
203- بخارا، ص 316 - 317

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.