حكومت سلجوقيان
تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت ( قسمت بیستم )
18 . حكومت سلجوقيان
راوندى ، در كتاب راجه الصدور فى آيه سرور، در احوال سلجوقيان مى نويسد:
چون نامه ايشان به دارالخلافه رسيد، امير المومنين القائم به امرالله ، هبه الله بن محمد المامونى را با رسول ، پيش طغرل پيك فرستاد و بر وى ، پيغام هاى خوب داد و هبه الله را كه سمت اختصاص و صفت اخلاص داشت فرمود كه نزديك او باشد تا او را به بغداد آورد و بغداد را تشريف حضور او حاصل كند كه فرصت وصال چون زمان خيال گذرانده است ، هبه الله مدت سه سال آن جا بماند به حكم آنك طغرل بيك را از ناحيه ها و گرفتن ولايت ها فراغت بغداد نبود و در سنه سبع و ثلثين ، و اربع مايه ى اميرالمومنين بفرمود تا بر منابر بغداد طغرل بيك خطبه كردن ، و نام او بر سكه نقش كردند و القاب به گفتند: السلطان ركن الدوله ابوطالب طغرل بيك محمد بن ميكائيل يمين امير المومنين و هم در اين سال ماه رمضان طغرل بيك به بغداد رفت و امير المومنين او را بسيار نثارها و نزل ها فرستاد و ملك رحيم به نهروان آمد به استقبال ، او را بگرفت و بند كردى و به طبرك رى فرستاد. (229)
دولت سلجوق بعد از طغرل ، در دوران آلب ارسلان - جانشين او - توسعه بيش ترى يافت .
بدين معنى كه از مشرق ، هرات و قسمت عمده اى از افغانستان كنونى را به تصرف آورد، از غرب و شمال غربى ؛ ناحيه ارمنستان ، ضميمه ى امپراتورى سلجوق گرديد.
حمدالله مستوفى ، شرح اين جنگ ها را در گرجستان و ارمنستان اين طور مى نويسد:
سلطان آلب ارسلان ، به غزاى گرجستان رفت ، بعد از محاربه ، حاكم آن جا بقراط بن گريگور با سلطان صلح كرد و بعضى امراى گرجستان در دست سلطان اسير شدند. بعضى مسلمان شدند. از ايشان ، يكى بيشكين بود، به جاى حلقه ى بندگى ، نعل اسب در گوش او كرد. سپس سلطان به استخلاص ارمن رفت و با ملك آن جا صلح كرد و دخترش را به زنى به خواست و بعد از مدتى طلاق داد و فرمود تا نظام الملك او را در نكاح آورد. (230)
اين گسترش ، منجر به تصادم با امپراتورى رم شرقى شد كه نتيجه ى آن پيروزى سلجوقيان و اسارت ديوژن رومانوس ، قيصر روم بود. اما دوران درخشان سلجوقيان و مرحله عالى آن در عهد ملكشاه است كه حدود امپراتورى از ماوراء النهر و افغانستان تا سوريه و سواحل شرقى مديترانه امتداد يافت . حمدالله مستوفى مى نويسد:
سلطان ملكشاه دو نوبت به مطالبه ى ولايات رفت از انطاكيه ى شام و لازقيه تا ماوراء النهر به حدود خطاى ختن و از بحر خزر تا حدود يمن و طايف در نظر آورد (231).
و خواندمير در تاريخ حبيب السير مى نويسد:
سلطان ملكشاه در اين سلطنت خويش پايه ى قدر و منزلت بيگانه و خويش را بلند گردانيد مملكت روم را به داوود بن سليمان بن قتلمش بن اسرائيل ارزانى داشت و كرمان را به سلطان قاوردين جعفر بيك و بعضى از بلاد شام را به برادر خود تكش و خوارزم به انوشتكين غرچه و حلب را به قسيم الدوله آق سنقر و موصل را به چكرمش و حصن كينفى و فارسى را به ركن الدوله خمارتكين و سال هاى بسيار حكومت آن ولايات و اعصار بر آن جماعت و اولاد و احقاد ايشان مسلم بود. (232)
البته ، همان طور كه اشاره رفت ، به وجود آمدن چنين حكومتى در مرحله اول ، معلول تجزيه قدرت سياسى و مذهبى خلافت اسلامى از اواخر قرن دوم هجرى بود، تجزيه قدرت خلافت و هم چنين ، ضعف و انحطاط شاهزاده نشين هاى ايرانى ، باعث ايجاد خلاء اقتصادى و اجتماعى و فراهم آوردن موقعيت براى تشكيل دولت سلجوقى بود. از طرف ديگر، به وجود آمدن اين امپراتورى در اين منطقه ، يك سلسله آثار و نتايج تاريخى با خود به همراه آورد:
1 - تجديد وحدت اسلامى :
علاوه بر تجزيه سياسى ، پيدايش فرق و دسته هاى مذهبى نوين ، نظير اسماعيليان و شيعيان ، موجب پراكندگى بيش تر نظام معنوى و روحانى خلافت عباسى گرديد.
خلاصه از امپراتورى نيرومند و متحد اسلامى ، دوران هارون الرشيد در اين زمان جز يك خلافت ضعيف با قدرت بسيار محدود و دست نشاندگان شاهزاده گان بويه ، چيزى باقى نمانده بود.
سلجوقيان كه با استقرار در فلات ايران و تماس با مسلمانان به تازگى به آيين اسلام گرويده بودند، با تعصب به مذهب نوين وابسته گرديده و طريقه سنى اسلام ، صورت مذهب رسمى اين طوايف چادرنشين شد.
چنان چه ديديم ، پس از تسلط بر ايران ، براى جلب پشتيبانى خليفه ، طغرل ، سلطان سلجوقى نامه چاكرانه به خليفه نوشت و شناسايى خود را به عنوان سلطان و او طلب نمود.
پس از ورود به بغداد، فرمانرواى سلجوقى مراتب خدمتگزارى خود را نسبت به خليفه بجا آورد خلافت در حال زوال عباسى كه زير تسلط شاهزادگان شيعى آل بويه مراحل انحطاط خود را مى گذارند، از ظهور تركان سلجوقى ، به عنوان حاميان نوين مقام خلافت استقبال كرد و جانى تازه گرفت . بدين ترتيب ، جامعه اسلامى كه در سراشيبى انحطاط و تجزيه سير مى كرد با كمك طوايف سلجوقى ، يگانگى ديرين خود را دوباره بازيافت .
2 - ادامه سنت ايرانيت :
طوايف شبان و چادرنشين سلجوقى با تمدن ساده و سطحى خود بعد از استقرار در فلات ايران - خواه و ناخواه به طور طبيعى تحت تاثير راه و رسم ايرانيت قرار گرفتند و بسيارى از مشخصات اين مرز و بوم را به عنوان اصول زندگى قبول كردند.
همان طور كه گفتيم در دوران استيلاى خلفاى عباسى و عرب ، بسيارى از آنان ، زمام امور حكومتى و ادارى كشور را در اختيار ايرانيان مى گذاردند، در دوره ى سلجوقى نيز براى استفاده از تجزيه و كفايت ايرانيان رشته كارها به دست ايرانيان با كفايت سپرده مى شد.
در اين دوره ، مهم ترين عامل حكومتى ايران ، ابو على بن اسحق معروف به نظام الملك (233)، مى باشد كه از زمان آلب ارسلان (455 - 456 ه .ق .) تا پايان دوره ملكشاه (465 - 485 ه .ق .) مقام صدارت عظمايى دولت سلجوقى را در دست داشت .
3 - افزايش ارتباط بين الملل و نزديكى شرق و غرب :
اين وضعيت ، نه تنها موجب افزايش ارتباط بين الملل شرق مديترانه گرديد، بلكه باعث نزديكى شرق مديترانه با اروپاى جنوبى و غربى شد.
تماس هاى اقتصادى و تجارتى و مذهبى بين شرق و غرب ، تاثير فراوان در شكوفا شدن اقتصاد اروپاى غربى در دوره دوم قرن وسطى و شروع عصر جديد داشته است .
به طور كلى ، عصر سلاجقه را در ايران كه از سال 429 ه .ق . تا اوايل قرن هشتم ه .ق به طول انجاميد، مى توان به دو دوره تقسيم كرد.
تقسيم بندى دوران حكومت سلجوقيان
دوره ى اول
از ويژگى هاى اجتماعى اين دوره ، به رسميت شناخته شدن مالكيت بالفعل در مقابل مالكيت حقيقى است . ظاهرا اين امر، به تصاحب زمين هاى زراعى توسط قبايل ترك مربوط است كه برگشت از آن ، يعنى پس دادن اراضى زراعى به مالكان اصلى ناممكن بوده است . مركزيت در اين دوره ، نيرومند بود، اقطاعات گرچه داده مى شد ولى دولت (ديوان ) نظارت دقيقى بر آن داشت - ديوان شاهى - و ديوان هاى ديگر حكومت مى كرد فى المثل ، اغلب اقطاعات لشكرى و ديوانى ، از طريق ديوان شاهى داده مى شد. (234)
اقتصاد چادرنشينى (عمدتا) بر دامدارى بسيار نيرومند استوار بود. گروه هاى زيادى از قبايل ترك به حالت چادرنشينى در ايران زندگى مى كرده اند و دامدارى سهم مهمى در توليد آنان داشت . تضاد بين دو نظام سكونت - آبادى نشينى و چادرنشينى - در اوج خود بود. علاوه بر آن ، گرچه مركزيت در مملكت وجود داشت ، ولى تناقض بين نظام ديوان و نظام اقطاع ساخت اجتماعى جامعه را تهديد مى كرد نيرومندى چادرنشينان و روابط خويشاوندى بين سلجوقيان كه حكومت را در دست داشتند با ساير خانواده هاى قبايل ترك ، مانع از آن مى گرديد كه سلاطين سلاجقه - به خصوص سنجر - بتوانند جلوى چادرنشينان را به طور قاطع بگيرند. وجود عصبيت - به تعبير ابن خلدون - در بين آنان اين وضع را تشديد مى كرد و باعث پيدا شدن مشكلات اجتماعى ، به ويژه مالى براى دستگاه دولتى سلاجقه شده بود؛ زيرا اقطاع داران ، بخصوص قبايل ، به هر صورت كه بود، از خراج و ماليات سرباز مى زدند و درست به لحاظ همين تناقضات ، دوره ى سلاجقه به پايان رسيد. (235)
سلسله مراتب اجتماعى در عصر سلجوقى : در دوره ى سلاجقه ، به طور رسمى ، در راس دوم قدرت ، سلطان قرار داشت . سپس ملك ها (236) قرار داشتند و پس از آن ، نوابان ولى در حقيقت پس از ملك ها، مقطعان ، متصرفان و گماشتگان سهم مهمى در قدرت سياسى دارا بودند و در قاعده دوم قدرت ، توده ى مردم (رعيت ) قرار مى گرفتند.
سلسله مراتب قدرت در عصر سلجوقى : سلطان (خان )، ملك ، نوابان ، مقطعان و متصرفان (گماشتگان )، نمايندگان مقطعان ، رعيت .
و نيز، گروه اجتماعى ديگرى به نام ارباب ، اسباب در دوره سلاجقه وجود داشت كه مشخصان آنان به درستى روشن نيست . آنان به جاى حقوق ، از املاك بهره بردارى مى كردند، بدين ترتيب قدرت اجتماعى و اقتصادى در دست گروه هاى مختلف اجتماعى قرار مى گرفت كه تا بيش از دوره ى سلاجقه ، بدين صورت در جامعه ى ايران ديده نشده بود.
گروه بندى اجتماعى در ايران عهد سلجوقى : جامعه ، قبايل سلجوقى در وحله ى نخست ، به دو گروه قبايل ترك و آبادى نشين (تاجيك (237)) تقسيم مى شد و پس از آن ، گروه هاى اجتماعى مختلف ديگرى قرار داشتند. تاجيك ها، آبادى نشين - شهرى و روستايى - بودند. سلاجقه از يك طرف با ساكنان - تاجيك - و از طرف ديگر با قبايل ساكن و چادرنشين و با نظاميان سروكار داشتند. در اوايل دوره ى نخستين ، چادرنشينان پايگاه اجتماعى مستحكم سلاجقه محسوب مى شدند، و هر قدر كه حكومت سلاجقه نيرومندتر مى شد و مركزيت قوام بيش تر مى يافت ، تكيه گاه سلاجفه از قبايل چادرنشين ، به نظاميان مستقل تغيير مى يافت . (238)
دوره ى دوم
انواع بهره بردارى از زمين در دوره ى سلاجقه ، انواع و اقسام اقطاعات يعنى روش هاى بهره بردارى از زمين در ايران ديده مى شد كه عبارتند از:
1 - اقطاع ديوانى :
سلاطين اخير سلجوقى ، به علت ضعف و ناتوانى ، از عهده اميران برنمى آمدند و بى شك به همين سبب بود كه اقطاع اين را به آن مى دادند و حتى اقطاعى را در آن واحد به دو تن مى بخشيدند تا به اين وسيله آنان را به جان هم اندازند. به طور كلى مقطع ناچار بود كه اقطاع خود را به زور بگيرد، مگر در مورد اميرى كه موفق به فتح ناحيه اى شده بود، در اين صورت ، اقطاعى به نشانه ى سپاسگزارى به وى مى بخشيدند با اين همه به تدريج كه قدرت اميران فزونى مى گرفت ، اين تمايل در آنان بيدار مى شد كه اقطاع خود را موروثى كنند. هم چنين ، مواردى پيش آمد كه گروهى از اميران ، اقطاع خود را طبق وصيت نامه به ديگران انتقال داده اند، ظاهرا اداره ى املاك و مستقيم انجام مى گرفت ، مقياس و اندازه ى چنين اقطاعاتى قابل ملاحظه بود. (239)
2 - اقطاع لشكرى :
3 - اقطاع شخصى :
4 - املاك شخصى :
5 - املاك وقفى :
6 - املاك سلطانى :
تشكيلات كشورى : ديوان مركزى و مامورين آن
سيستم تشكيلات كشورى سلجوقيان ، مورد استفاده تمام رژيم هاى متعاقب آن ها قرار گرفت . با اين وجود، بايد گفت كه اين سيستم در خلال دوره سلجوقيان هنوز در حال تكوين بود گو اين كه اين نظام نيز بر پايه ى قالب هاى كهن پايه ريزى شده ولى ، تغييرات و اصلاحاتى در آن صورت گرفته بود كه بديهى است اين نظام ، تنها محصول انديشه ى خواجه نظام الملك نبوده است . با اين وجود، نظام الملك وزير معروف عصر سلاجقه ، از جمله افرادى بود كه اين نظام را منظم كرد، مناصب و وظايف ديوانسالارى ، از جمله ، نظام آموزشى (مدرسه) را در جاده ى ترقى انداخت .
اين تشكيلات به دو ديوان متفاوت تقسيم مى شد، تا وظايف مختلف حكومت را انجام دهد. البته تشكيلات كشورى از عصر عباسيان ، به ديوان هاى مختلفى تقسيم شده بود و سامانيان و غزنويان نيز از آن اقتباس كرده و اين ، ويژگى امپراتورى هاى متقدم آسيايى را در اين منطقه به كار برده و هر چه بيش تر منظم نموده بودند.
در عصر سلجوقيان ، تشكيلات كشورى به پنج ديوان عمده تقسيم مى شد:
1 - وزارت يا ديوان اعلاء.
2 - ديوان استيفا.
3 - ديوان طغرا (شامل ديوان انشاء و رسائل ) كه از نهادهاى ساخته و پرداخته عهد سلجوقيان بود و نشان آن عبارت از مهرى با نقش تير و كمان بود كه به وسيله مامورى به نام طغرايى در بالاى نامه هاى رسمى زده مى شد.
4 - ديوان اشراف
5 - ديوان عرض (242)
روساى اين ديوان ها، تشكيل يك سلسله مراتب ديوانى را مى دادند كه وزير، مهم ترين مامور تشكيلات كشورى دولت بشمار مى رفت .
علاوه بر اين ها، تا زمان ملكشاه ، ديوان بريد و ديوان اشراف وجود نداشت در اين زمان ، از ديوان هاى ديگرى به نام هاى ديوان اقطاع و ديوان مصادره نام برده شده است . در زمان امپراتورى سنجر در خراسان ، اشاراتى هم به ديوان خاص كه سر و كارش با اراضى خالصه بود و هم چنين ، ديوان اوقاف شده است .
نقش علما و قضات و چگونگى تاسيس نظاميه ها
يكى از نوآورى هاى عمده ى سلجوقيان ، اين بود كه آنان سعى مى كردند با حمايت دولت از نظام آموزشى (مدرسه)، حكومت مركزى را با نهاد مذهبى پيوند دهند ترديدى نيست كه سازمان دهندگان متقدم امپراتورى سلجوقى در صدد بودند تا از اين راه ، امر احياى تسنن را به پيش برند و حمايت طبقات مذهبى را با شركت دادن آنها در اجراى صحيح امور كشورى ، براى خود تامين نمايند و از اين راه ، تشكيلات ديوانى را عليه تجاوزهاى دستگاه لشكرى تجهيز كنند.
فقها - على الخصوص غزالى - از آن جا كه به واقعيات تاريخى توجه داشته و نيز نسبت به پايگاه خليفه در امپراتورى جديد دلواپس بود، لذا نوعى قالب نظرى در عين حال كه بر ضرورت وجود خليفه پافشارى مى كرد، بر اين مساله هم آگاهى داشت كه در زمان او تنها روش انتخاب خليفه ، روشى است كه به وسيله صاحب قدرت واقعى اعمال شود.
بدين ترتيب غزالى برترى شريعت را به عنوان قانون جامعه اسلامى ، به رسميت شناخته و خلافت را نماينده تمام حكومت اسلامى فرض كرد، و بدين طريق موازنه وظايف مرجعيت را بين سلطان ، خليفه و علما در چهارچوب دولت برقرار نمود.
از آن جا كه علما در دولت سلجوقى ، نوعى حالت روحانى و مستقل كسب كرده بودند، توانستند نقش بسيار مهمى را در حفظ موازنه ى قدرت بين مراجع دينى و دنيايى ايفا كنند. غزالى در برخورد با علما، آنان را تشويق مى نمود تا در مقابل سلطان مقاومت كنند. با اين وجود، چه بسيار قضات و طبقات مذهبى كه خودكفايى مادى نداشتند، تا استقلال معنوى خود را تضمين نمايند. از اين رو آنان ، خود را به عنوان دانشمندان ممتازى كه در دولت جديد به بهترين وجهى سود مى دادند، در يك حالت استثمار يافتند.
با اين همه ، قضات و طبقات مذهبى ، نقش نمايندگان مردم را در برابر دولت ايفا مى نمودند، از اين ها گذشته ، شايان توجه است كه اعتبار علماء تنها از طرف دولت تاييد مى شد نه از طريق تنها نهادى ديگر.
خواجه نظام الملك با دو انگيزه ، دست به تاسيس مدارس مذهبى زد: يكى علاقه به علوم دينى و ديگر جانبدارى از مذاهب شافعى و اشاعه طريقه اشعرى كه خود از پيروان سرسخت و متعصب آن بوده است . او هنگامى دست به اين كار زد كه عميدالملك كندرى ، پيروان مذهب شافعى را، سخت مورد سختگيرى قرار داده بود.
خواجه عملا، به يارى مذهب اعتقادى خويش قيام نمود و با تاسيس مدارس شافعى اين ضعف را از بين برد. او چنان امكانات مادى و معنوى را به خدمت گرفت كه نظاميه ى وى ، نظاميه هاى ديگر را تحت الشعاع قرار داد. البته هدف از رشد بيش از حد نظاميه ها، اين بود كه اين مركز نيرومند و گسترده به تواند افرادى را تربيت نمايد تا جلوى پيشروى و گسترش تبليغات وسيع ، پيروان اسماعيلى و داعيان خلفاى فاطمى را در قسمت شرق سرزمين اسلام و حوزه خلفاى عباسى و پادشاهان سلجوقى ، سد نمايد. بدين طريق ، توانست اساس يك وحدت مذهبى را در اين بخش از دنياى اسلام فراهم سازد. و از طرفى ، راه را براى گرويدن ساير فرقه ها به شافعى ، باز نمايد و جلوى تبليغات جامعه الازهر مصر را كه در اشاعه تبليغات شيعى ، توفيق حاصل نموده بود، بگيرد.
در ظرف يك سال ، هفتاد مدرسه ، در كليه بلاد اسلامى تاسيس گرديد و عشر درآمد مملكت را به تاسيس مدارس اختصاص داد براى مدارس ، كتابدار، دربان و خدمتكار تعيين و استادان بنام را استخدام نمود. مدرسان هنگام تدريس ، لباس مخصوص بر تن مى كردند. خلاصه آن كه ، اين مدارس ، از نظم بسيار پيشرفته اى برخوردار بود.
پی نوشت ها :
228- در مورد اصل و نسب تركان سلجوق حمدالله مستوفى مى نويسد: سلجوق از قوم تركان فيق است ، از تخم افراسياب سلجوق را چهار پسر بود اسرائيل ، ميكائيل ، موسى بيغو و يونس . ايشان را مال و نعمت ب قياس بود، ميكائيل را دو پسر بود چغربيك و طغرل بيك . آنان پيشواى آن قوم شدند در ادامه مى نويسد:
اين تركان جهت ننگى چراگاه به ماوراء النهر آمدند و به نوربخارا و سند و سمرقند مقام ساختند، تاريخ گزيده ، ص 426، مجمع الانساب ، ص 96
229- راحه الصدور و آيه السرور، در تاريخ آل سلجوق ، ص 89
230- تاريخ گزيده ، ص 435
231- سلاطين سلجوق به منزله سران قبيله خود به حساب مى آمدند چرا كه آنان امپراتورى را ملك مطلق كل اعضاى خانواده به حساب مى آوردند. اين مفهوم قبيله اى كه در واقع نوعى اتحاديه ى سست به حساب مى آمد و در سرتاسر عهد سلجوقيان به وسيله اعضاى مختلف خاندان سلجوقى زنده نگه داشته شد ايالات به اعضاى كوچك تر خانواده واگذار گرديد او از همان آغاز مشخص شد كه سلسله هاى نسبتا مستقل و متكى به شرايط ويژه محلى رشد و توسعه خواهند يافت به همين خاطر وقتى سلطان دست به انتخاب وليعهد خود از ميان فرزندانش مى زد اين عدول از سنت تركى يا قبيله اى مورد مخالفت قرار مى گرفت خصوصا وقتى كه شاهزاده خردسالى براى تاج و تخت برگزيده مى شد مرگ سلطان معمولا موجب ايجاد نزاع هاى بين بازماندگان او براى كسب قدرت مى گشت ، ديوانسالارى در عهد سلجوقى ، ص 19 - 20
232- تاريخ حبيب السير، ص 290 - 291
233- خواندمير درباره ى نحوه گشتن خواجه نظام الملك مى نويسد سرانجام در اثر توطئه تركان خاتون و تاج الدين ابوالغنائم قمى صاحب ديوان ملكشاه او را معزول و آنگاه توسط فداييان اسماعيليه به قتل رسيد. تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 493، مقايسه كنيد با تاريخ گزيده ، ص 438 - 439، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تمام الاسمار من الطائم الاخبار، ص 48
234- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران (از ساسانيان تا سلجوقيان )، ص 105
235- نظام هاى بهره بردارى از زمين در ايران ، ص 106
236- ملك ها، حكمرانان ولايات بودند كه حكومتشان ارثى بود ولى استدلال كامل نداشتند و خراج گذار سلطان بودند لقب ملك را نيز سلطان با ايشان مى داد.
237- الف ، غير ترك (عموما)، آن كه ترك و مغولى نباشند ب ، ايرانى (خصوصا). ج ، (تاجيك ) يا تازى فرق دارد، فرهنگ معين ، ج اول -.و.
238- همان ماخذ، ص 109
239- مالك و زارع در ايران ، ص 135 - 136
240- نظام بهره بردارى از زمين ، ص 110
241- همان ماخذ، ص 111
/ن