افسانه هولوكاست و دلايل انكار آن

پرفسور ري گودوين (Ray Goodwin)، استاد تاريخ در دانشگاه‌هاي آمريكا، با ارائه مقاله‌اي در نشريه " بارنزريويو " (Barnes Review)، استدلالات و عقايد به اصطلاح " منكرين هولوكاست " را به طور خلاصه تشريح كرده است.
چهارشنبه، 20 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افسانه هولوكاست و دلايل انكار آن
افسانه هولوكاست و دلايل انكار آن
افسانه هولوكاست و دلايل انكار آن






پرفسور ري گودوين (Ray Goodwin)، استاد تاريخ در دانشگاه‌هاي آمريكا، با ارائه مقاله‌اي در نشريه " بارنزريويو " (Barnes Review)، استدلالات و عقايد به اصطلاح " منكرين هولوكاست " را به طور خلاصه تشريح كرده است.
پرفسور ري گودوين در ابتدا با اشاره به منطقه ممنوعه‌اي كه هولوكاست را در ميان گرفته و آن را از هر گونه بحث و بررسي علمي دور نگه داشته، مي‌نويسد: چگونه يك نفر كه زمين را صاف مي‌داند مي‌فهمد كه زمين واقعا گرد است؟ چگونه فرد آنچه را كه دهه‌هاي متمادي به عنوان "حقيقت مطلق " انگاشته مي‌شد كنار كنار گذارده و يك جهان‌بيني كاملا متضاد با آن را مي‌پروراند؟ بسياري از محققين صادق شغل خود را از دست داده‌اند و زندگي كاري خود را ويران‌شده يافته‌اند تنها بدين علت كه جرأت كرده و داستان "هولوكاست يهودي " را آشكارا زير سؤال برده‌اند. هولوكاست برخلاف اكثر وقايع تاريخي "غير قابل سؤال " و "وراي هر گونه بحث و جدل " انگاشته مي شود. چه كساني هولوكاست را اينگونه فرض مي‌كنند و چرا؟ اين آن چيزي است كه بايد بدانيد. چرا اين موضوع چنان مقدس و خارج از دسترس تحقيقات صادقانه قرار داده شده است؟
نويسنده در ادامه مطلب فوق مي‌افزايد: مطلبي كه در زير مي‌آيد نتيجه تلاش كسي است كه جرأت كرد به مانند دوروتي (شخصيت اصلي داستان جادوگر شهر اوز) باشد و تصميم گرفت تا بر ترس ناشي از صداي مهيب "اوز " غلبه يافته و پرده را پايين بكشد و بدين ترتيب مشخص سازد كه صداي هولناك و تصوير خداگونه‌اي كه همه مردم را مي‌ترساند چيزي نبود جز يك مرد مو سفيد با يك بلندگو.
پروفسور گودوين در مورد زمان نگارش مقاله حاضر و هدف از نگاشتن آن مي‌نويسد: مقاله كنوني ابتدا در سال 1991 نگاشته شده و اخيرا نيز مورد ويرايش و به روز رساني قرار گرفته است. نويسنده اميدوار است عامه مردم نيز بتوانند در تلاش براي يافتن حقيقت سهيم شوند و نشان دهند كه براي كشف حقايق ساده جهان نيازي نيست كه حتما يك محقق و يا عالم دهر بود. دشمن مي‌داند كه مي‌تواند محققين و صداي آنها را كنترل كند؛ آنچه آنها از آن واهمه دارند اينست كه مردم عادي نيز شروع به زير سؤال بردن اعلانات آنها بالاخص در حوزه اعداد، نمايند. اميد است كه تجربه شخصي نگاشته شده در اينجا بتواند راهنمايي سودمند بوده و شما را "مسلح سازد " تا در آينده حاميان افسانه‌هاي خوار، پرهزينه و جبون را بيش از بيش زير سؤال بريد.
پرفسور گودوين در باره ادعاهاي بازماندگان هولوكاست مي نويسد: "مدرك نادرستي كه واقعي به نظر مي‌رسد " عبارتي است كه در هنگام مواجهه با هر نوع داستان مرتبط با اردوگاه‌هاي مرگ ناسيونال‌سوسياليسم آلماني بايد آن را به خاطر آوريد. "مدرك نادرستي كه واقعي به نظر مي‌رسد " برچسب موجود بر روي تمام داستان‌هايي است كه "شاهدين عيني " و "بازماندگان " هولوكاست تعريف مي‌كنند. اين ادعاها و اتهامات براي مدت‌هاي مديدي بدون هيچ نوع چالشي به صورت امر مسلم پذيرفته مي‌شدند. اين نه يك فرد، بلكه يك ملت است كه متهم و محكوم به كشتار دسته‌جمعي شده و هيچگاه اجازه داده نشده كه از خودش دفاع كند. خود را در اين موقعيت قرار دهيد: مي‌دانيد كه بي‌گناه هستيد. همه اسناد دادگاه‌پسند، علمي و جمعيت‌شناختي نشان‌دهنده بي‌گناهي شما هستند اما اجازه نداريد كه از آنها استفاده نماييد. قبل از اينكه دادگاه آغاز شود شما را گناهكار اعلام كرده‌اند. اين قضيه جريان روي بين (Roy Bean)، قاضي اهل تگزاس را به ياد مي‌اندازد. زماني يك متهم از وي پرسيده بود: "آيا مرا در دادگاهي عادل محاكمه مي‌كنيد؟ " وي در جواب گفته بود: "آري اول تو را در دادگاهي عادل محاكمه مي‌كنيم و سپس دارت مي‌زنيم. "
اين تاريخ‌نگار آمريكايي در ادامه نقد اسناد و مدارك اثبات هولوكاست مي‌نويسد: اميدوارم بعد از خواندن اين مطلب خود را در مقام اتهام قرار دهيد و از كساني كه شما را متهم به اين جنايات شنيع كرده‌اند سؤالاتي بپرسيد. هيچ چيز به جز يك پاسخ مشروع را قبول نكنيد، نه اجازه دهيد طفره روند و نه بگذاريد جوشش احساساتشان بر شما غلبه يابد. هر كسي كه اتهام نسل‌كشي را وارد مي‌كند بايد از آن دفاع نمايد و البته منظور من دفاع با استفاده از عكس‌هاي دروغين و ساختي و يا عباراتي چون "از دوست دوستم شنيدم كه برادرزنش مي‌گفت... " نيست. آنهايي كه يك شماره خالكوبي شده بر روي بدنشان را به عنوان سندي براي اثبات نسل‌كشي ارائه مي‌كنند تنها و تنها يك چيز را ثابت كرده‌اند، اينكه بر روي بدنشان خالكوبي دارند. به بيان ديگر، بايد ادعاهاي اين شاكيان را نيز طبق استاندارهايي كه در مورد ديگران اعمال مي‌شود مورد بررسي قرار داد.
در ادامه مقاله مي‌خوانيم: وظيفه اثبات ادعاها بر عهده آنهاست و البته تاكنون نتوانسته‌اند هيچ سند و مدرك مشروعي ارائه كنند بجز همان "مدرك نادرستي كه واقعي به نظر مي‌رسد ". آنها تصوير يك چاقو را نشان داده و مي‌گويند "اين چاقو 24 نفر را كشته است. " بياد داشته باشيد كه همه چيزي كه آنها نشان داده‌اند تصوير يك چاقو است. آنها بايد گفته‌هاي خود را ثابت كنند در غير اين صورت همه هاي و هويي كه به راه انداخته‌اند فقط حرف‌هاي توخالي و پوچ است. (علاوه بر اين چاقو‌ها انسان‌ها را نمي‌كشند. بلكه انسان‌ها هستند كه انسان‌ها را مي‌كشند.)
پرفسور گودوين با اشاره به دادگاه‌هاي نورمبرگ و جريان محاكمه نازي‌هاي به اتهام نسل‌كشي يهودي‌ها مي‌نويسد: در يك دادگاه عادل كه شاهدين به طوري رسمي قسم مي‌خورند و مجبور به گفتن حقايق مي‌شوند، هر وكيل كاربلدي مي‌تواند نادرستي ادعاهاي آنها را به راحتي ثابت كند. مشكل اصلي آنهايي كه مي‌خواهند اين نادرستي را درست كنند يافتن چنين دادگاه عادلي است. نمي‌توان در دادگاهي كه قاضي خود بخشي از گروه دادستاني است و مي‌داند كه در صورت برگزاري يك محاكمه عادلانه ممكن است حيات شغلي‌اش به پايان برسد، اميد به كسب پيروزي داشت.
از اطلاعاتي كه در اينجا دريافت مي‌كنيد استفاده كنيد تا آنها (مدعيان وجود هولوكاست) را به مانند اسپندي بر روي آتش سازيد. اين پديده تنها يك مجادله تاريخي نيست بلكه يك جنگ است و تاكنون حقيقت بزرگترين بازنده اين ميدان بوده است. آشفتگي و رنج حاصل از اين شكست نشان خوبي براي آينده بشريت نيست.
پرفسور گودوين در مورد چگونگي اغاز تحقيقاتش در مورد هولوكاست مي‌نويسد: من تحقيق و تفحص خود براي يافتن حقيقت در مورد نمايش پر سرو صداي "هولوكاست " را در سال 1974 آغاز كردم. من نيز به مانند هر آمريكايي معمولي ادعاهاي "بازماندگان "، فيلم‌ها و تصاوير نشان داده شده در برنامه‌هاي روزمره رسانه‌اي و اعلاميه‌هاي پخش شده از تريبون‌ها در مورد "اقدامات وحشتناك براي نابودي " يهوديان توسط آلمان هيتلر را بي‌چون و چرا مي‌پذيرفتم. چه چيز مرا تحريك كرد تا درباره اين جنايت توصيف‌ناپذير تحقيق كنم؟ جواب: مطالعه كتابي به نام "آيا واقعا شش ميليون يهودي كشته شدند؟؛ تجربه من در كارخانه‌هاي شيميايي و كار با هيدروژن سيانيد؛ و هم‌چنين خواندن اظهارات "بازماندگان " در دادگاه‌هاي پس از جنگ كه افسانه كشتارهاي دسته‌جمعي معروف به "هولوكاست " را بنيان نهادند.
اين استاد تاريخ دانشگاه‌هاي آمريكا با اشاره به واژه‌شناسي عبارت "هولوكاست "، مي‌افزايد: اولين كاري كه در راه كشف حقيقت انجام دادم يافتن تعريفي براي واژه "هولوكاست " بود كه در كتاب‌هاي بي‌شماري كه درباره اين موضوع نگاشته شده مي‌توان به راحتي بدان دست يافت. تعريف مذكور چنين است: "نابودي برنامه‌ريزي شده حدودا 6 ميليون نفر از اعضاي نژاد يهودي، توسط آلمان ناسيونال‌سوسياليست، عمدتا با استفاده از گاز زيكلون - بي (Zyklon B) (ماده‌اي شيميايي حاوي هيدروژن‌سيانيد) در اردوگاه‌هاي مختلف جنگ‌ جهاني دوم. " با توجه بدين تعريف تحقيقاتم را آغاز كردم.
آنهايي كه اين ديدگاه رسمي را به چالش مي‌كشند با نام "پيروان مكتب تاريخ حقيقي " (Revisionists) خوانده مي‌شوند و موضع آنها نيز از اين قرار است: هيچ تلاشي از جانب آلمان سوسيال‌ناسيوناليست براي نابود نژاد قوميت يهودي انجام نگرفته؛ شش ميليون نفر از يهودي‌ها نمرده و هيچ يهودي‌اي در معرض خفگي با گاز قرار داده نشده است. محققين مكتب تاريخ حقيقي نيز قبول دارند كه در اردوگاه‌ها بر اثر بيماري، گرسنگي و وضعيت اسفناك جنگي افراد زيادي جان خود را از دست دادند، اما اتاق‌هاي گاز (و "كوره‌هاي گاز "، معنايش هرچه‌ كه هست) به منظور نسل‌كشي، هيچگاه وجود خارجي نداشته‌اند. محققين مكتب تاريخ حقيقي آنهايي را كه ديدگاه رسمي را مي‌پذيرند با عنوان "نابودي‌گرايان " (exterminationists) مي‌خوانند.
پرفسور گودوين نحوه آشنايي خود با آثار به اصطلاح "منكرين هولوكاست " را چنين بازگو مي‌كند: آنچه كه به محض آغاز تحقيقات نظر محقق حاضر را جلب كرد مباحثات و استدلال‌هاي معتبر محققين مكتب تاريخ حقيقي عليه وجود برنامه انهدام يهودي‌ها بود. عدم امكان تكنيكي و فيزيكي وجود اتاق‌هاي گاز و كوره‌هاي آدم‌سوزي آنگونه كه "شاهدين عيني " در دادگاه‌هاي پس از جنگ توصيف كرده بودند، فورا به صورت حقيقت علمي هويدا گرديد. متأسفانه هيچگاه به مدافعين اجازه ندادند كه اين ادعاها را زير سؤال برند و يا آن شاهدين عيني را مورد استنطاق و بازجويي دقيق‌تر قرار دهند. قبل از اينكه اين ادعاها را تجزيه تحليل نماييم منشأ پيدايش "انكار " را مورد بازبيني قرار مي‌دهيم تا بتوانيم مجادلات و مباحثات محققين مكتب تاريخ حقيقي را بهتر بفهميم.

افسانه هولوكاست و دلايل انكار آن

در ادامه مقاله حاضر به تشريح چگونگي آغاز نهضت حقيقت‌جويي در مورد تاريخ هولوكاست پرداخته مي‌شود: پرفسور پل رازينير (Paul Rassinier) از فرانسه اولين كسي بود كه در سال 1961 در كتابي ادعاهاي مربوط به نسل‌كشي را زير سؤال برد. (پي. يوكي (P. Yockey) در كتابي به نام "قدرت مطلقه "، چاپ 1948، در مورد اين ادعاها ابراز ترديد كرد اما مستقيما بدين موضوع نپرداخت.) رازينير، سوسياليست عضو نهضت مقاومت فرانسه در طي جنگ جهاني دوم توسط آلمان‌ها دستگير شده و به اردوگاه‌هاي بوچنوالد (Buchenwald) و سپس دورا - ميتلباو (Dora-Mittelbau) منتقل شد. وي در سال 1945 آزاد شد و در حاليكه از ناتواني جسمي رنج مي‌برد به فرانسه بازگشت و اندك مدتي بعد از آنچه مي‌ديد و مي‌شنيد بهت‌زده شد. وي سپس عليه ادعاهاي مرتبط با "نسل‌كشي " در اتاق‌هاي گاز طغيان كرد بالاخص زماني كه اين ادعاها در مورد دو اردوگاه محل زنداني وي مطرح مي‌گشتند.
نويسنده در ادامه به معرفي آثار پرفسور رازير در حوزه "انكار هولوكاست " مي‌پردازد: وي زماني كه در اين اردوگاه‌ها ساكن بود هيچ يك از اين فعاليت‌هاي مورد ادعا را مشاهده نكرده بود (و البته يقينا رازير عاشق آلمان‌ها نبود). وي ابتدا كتابي با موضوع نابودي يهوديان با عنوان "دروغ اوليسز " منتشر كرد، سپس در سال 1964 كتاب ديگري با نام "درام يهوديان اروپا " به رشته تحرير درآورده و در آن افسانه "هولوكاست " را زير سؤال برد.
پرفسور گودوين در ادامه معرفي آثار اوليه محققين مكتب تاريخ حقيقي در باب هولوكاست مي‌نويسد: سال 1976 مقارن شد با انتشار يك رساله مستند و جامع توسط دكتر آرتور آر. بوتز (Arthur R. Butz) از دانشگاه نورث‌وسترن (Northwestern). وي در اين رساله با عنوان "فريب قرن بيستم " ادعاهاي مرتبط با نسل‌كشي را با توجه به آمارهاي جمعيتي قبل و پس از جنگ تشريح كرد. وي هم‌چنين نقش حياتي دادگاه‌هاي متفقين و نقش پر اهميت آنها در نهادينه شدن اين افسانه را نيز مورد واكاوي قرار داد: "... با توجه به عدم انتشار هيچ نوع سند و مدرك در اين دادگاه‌ها مي‌توان گفت كه در حقيقت هيچ سند و مدركي كه نشان دهد برنامه‌اي براي كشتار يهودي‌ها تدوين شده بود، وجود ندارد.... اگر اين دادگاه‌ها برگزار نمي‌شدند، آنهايي كه ادعا مي‌كنند برنامه نسل‌كشي وجود داشته در صورت به چالش كشيده شدن نمي‌توانستند به هيچ سند و مدركي، به جز چند كتاب معدود، اشاره كنند؛ آن هم كتاب‌هايي كه ادعاهاي‌شان درست به مانند ادعاهاي آن افراد بي‌پايه و اساس بود. "
پرفسور گودوين در ادامه و با توجه به مطالب بالا بيان مي‌كند كه اصلا جرمي انجام نگرفته كه لازم باشد دادگاهي براي بررسي آن تشكيل شود: بنابراين مهمترين مسأله پيش روي محاكمه متهمين به ارتكاب كشتار دسته‌جمعي اين بود كه، برعكس قتل‌هاي ديگر، در اينجا در مورد وقوع جرم يك ترديد بجا و بحق وجود داشت. " بوتز در ادامه مي‌نويسد: "اين مسأله مي‌تواند خواننده‌اي را كه براي مدت‌هاي مديدي داستان نابودي يهوديان را كاملا درست مي‌پنداشت، دچار بهت و حيرت كند. مسائل زيادي وجود دارند كه اين ديدگاه را تأييد مي‌كنند و برخي از آنها چنان ساده هستند كه خواننده را بيشتر دچار بهت و حيرت مي‌كنند. ساده‌ترين دليل معتبر براي بدبين بودن به ادعاهاي نسل‌كشي ساده‌ترين دليل قابل‌تصور نيز است؛ اين دليل كه: در پايان جنگ آنها هنوز زنده بودند. "
پرفسور گودوين در ادامه معرفي آثار محققين مكتب تاريخ حقيقي به يكي ديگر از نويسندگان به اصطلاح "منكر هولوكاست " اشاره مي‌كند: والتر ان. سانينگ (Walter N. Sanning) با انتشار كتابي به نام "انحلال يهوديت در اروپاي شرقي " در سال 1983، اظهارات بوتز را مورد تأييد قرار داد. در اين اثر جمعيت‌شناختي جامع و دقيق، اسناد و مداركي ارائه شده‌اند كه نشان مي‌دهند بخش اعظمي از يهوديان "نابود شده " در حقيقت زنده ماندند و اكثرا در كشورهايي چون اتحاد جماهير شوروي، فلسطين و آمريكا جذب شدند. پرفسور سانينگ مكتب فكري نابودگرايانه را به چالش كشيده و مي‌نويسد: "هدف از اين تحقيق بررس ميزان حقيقت در داستان "هولوكاست " نبود. بلكه ما مي‌خواستيم مسير حركت جمعيت يهودي را در قبل، حين و بعد از جنگ جهاني دوم مشخص سازيم.... اگر رويدادها آنگونه كه در اينجا نشان داده شده‌اند در تضاد با تابوهاي تاريخ‌نگاران معاصر هستند، اين آنها هستند كه بايد در موضوع غيرقابل دفاع خود تجديد نظر كنند. "
نويسنده در ادامه بررسي كتاب‌هاي "منكرين هولوكاست " به يكي از جامع‌ترين آثار اين حوزه اشاره مي‌كند: دكتر چارلز اي. وبر (Charles E. Weber)، در كتابچه‌اي با عنوان "هولوكاست - 120 سؤال و جواب " با رهيافتي صادقانه و ساده شاهكاري را ارائه مي‌كند كه باعث برانگيختن قوه انديشه انسان درباره موضوع مي‌گردد. اين كتاب منتشره در سال 1983، طيف وسيعي از مسائل مربوط به افسانه هولوكاست را مورد بررسي قرار داده و در همان ابتدا به خواننده يادآوري مي‌كند كه حمايت‌هاي مالي از آنهايي كه مطالب منطبق با ديدگاه‌هاي نابودگرايانه منتشر مي‌كنند بسيار بيشتر از منابع ناچيز محققين مكتب تاريخ حقيقي است (صفحه 8). اين امر عامل مهمي در ناشناخته ماندن نسبي تحقيقات مربوط به مكتب تاريخ حقيقي و يافته‌هاي علمي آن است.
در ادامه مقاله حاضر مي‌خوانيم: يكي از مهمترين آثار مرتبط با محاكمات "جرائم جنگي " كتابي با نام "افسانه آشويتس " است. دكتر ويلهلم استاگليش (Wilhelm Staeglich) توصيفي موشكافانه در مورد دادگاه‌هاي نمايشي و ماهيت سياسي محاكم نيروهاي متفق ارائه مي‌كند. در اين كتاب كه به سال 1986 منتشر سخن از غياب استانداردهاي قضايي مناسب در جلسه‌ دادگاه‌ها به ميان آمده كه باعث شدند دادگاه‌هاي به جاي كمك به تحقيق در جهت دستيبي به حقيقت تبديل به مانعي در برابر آن شوند. تعداد كمي مي‌دانند كه وكلاي مدافعين نمي‌توانستند "شاهدين عيني " را مورد استنطاق قرار دهند. علاوه بر اين آنها مجبور نبودند كه براي اداي حقيقت در محضر دادگاه سوگند ياد كنند. علاوه بر اين، استاگليش مي‌نويسد كه اين "شاهدين " از دادگاهي به دادگاه ديگر مي‌رفتند و در انجا نيز همان داستان را بي‌كم و كاست بيان مي‌كردند و بدين ترتيب اعلام مي‌داشتند كه در تمام اردوگاه‌ها حاضر بوده‌اند.
پرفسور گودوين در پايان بررسي آثار محققين مكتب تاريخي به يكي از مشهورترين تاريخ‌نگاران انگليس اشاره كرده و مي‌نويسد: در اكتبر 1990، حمله مكتب تاريخ حقيقي به افسانه هولوكاست به اوج خود رسيد. در اين سال ديويد ايروينگ (David Irving)، تاريخ‌نگار برتر انگليسي و يكي از متخصصين معتبر تاريخ جنگ جهاني دوم استدلالات محققين مكتب تاريخ حقيقي را پذيرفت و متقاعد شد كه تمام نظريه‌هاي نابودگرايان داراي ماهيت تقلبي و فريب‌‌آميز هستند و بدين ترتيب در ويرايش جديد كتاب‌هايش اظهاراتي در اين رابطه قرار داد.
پرفسور ري گودوين در ادامه گزارش خود به بررسي جنبه‌هاي فني و تكنيكي افسانه هولوكاست پرداخته و مي‌نويسد: بر اساس تحقيقات انجام گرفته توسط محققين مكتب تاريخ حقيقي، هيچكدام از "اتاق‌هاي گاز " ادعايي سيستم تهويه مناسب براي انجام عمليات پخش گاز در ميان ساكنين را نداشتند. با توجه به فضاي موجود در "اتاق‌ها " آلمان‌ها تنها مي‌توانستند - در صورت وجود برنامه "نسل‌كشي " - در هر سال 123976 نفر را با گاز خفه كنند (گزارش ليوشتر). در سپتامبر 1989 روس‌ها دفاتر مرگ آشويتس را در اختيار عموم قرار دادند (آلمان‌ها همه چيز را با جزئيات تمام ثبت مي‌كردند). طبق اين دفاتر در اردوگاه در حدود 74000 نفر بنا به دلايل مختلف جان باخته بودند.
تاريخ‌نگاران نابودي‌گرا طبق اعترافاتي كه تحت شكنجه از آلمان‌ها گرفته شده بودند و هم‌چنين شهادت "شاهدين عيني " ميزان افراد خفه شده در اتاق‌هاي گاز را تنها در اردوگاه آشويتس 4 ميليون نفر اعلام كردند. اين تناقضات فاحش ايجاب مي‌كنند كه به خاطر دستيابي به حقايق تاريخي، تحقيقات بيشتري صورت پذيرند. ترس از يافته‌ها و انتشارات محققين مكتب تاريخ حقيقي باعث شده اين رقم به يك ميليون و اندي كاهش پيدا كند. اما جالب اينجاست كه اين كاهش هيچ تغييري در رقم ادعايي 6 ميليون كشته ايجاد نكرد.
پرفسور گودوين در ادامه به اتاق‌هاي گاز ادعايي موجود در آلمان پرداخته و مي‌نويسد: در 19 آگوست 1960، دكتر مارتين بروسزات (Martin Broszat)، مدير مؤسسه پرآوازه "مطالعات تاريخ معاصر " در مونيخ به هموطنان بهت‌زده خود اعلام كرد كه هيچ "اتاق گازي " در تمام خاك آلمان رايش وجود نداشته و فقط در برخي جاهاي ديگر، منجمله در لهستان تحت اشغال، از اين اتاق‌ها ساخته شده بود. (رابرت فوريسون (Robert Faurrison)، "مسأله اتاق‌هاي گاز "، صص 108-107). اين اظهارات كاملا در تناقض با ادعاهاي آنهايي قرار داشت كه قسم خورده بودند در اردوگاه‌هاي آلمان كشتارهاي دسته‌جمعي انجام گرفته بود. با اين حال، اين مسأله هيچگاه مورد بحث و بررسي قرار نگرفت.
گودوين در ادامه مي‌نويسد: بروسزات هيچگاه توضيحي در اين مورد ارائه نكرد. پرفسور رابرت فوريسون سؤالاتي بدين شرح مطرح ساخته: 1. دكتر بروسزات از كجا مي‌داند كه اتاق‌هاي گاز موجود در آلمان رايش جعلي هستند؟ 2. وي از كجا مطمئن است كه اتاق‌هاي گاز موجود در لهستان اصلي هستند؟ 3. چرا اسناد و اظهارات شاهدين عيني در ارتباط با اردوگاه‌هاي موجود در غرب ناگهان بي‌اعتبار شدند اما همين اسناد و اظهارات در ارتباط با اردوگاه‌هاي لهستان هنوز به قوت خود باقي هستند؟

بدين سؤالات فكر كنيد؟

به نوشته پرفسور گودوين اعترافات بروسزات باعث شد حتي حاميان هولوكاست نيز دستز از برخي ادعاهاي خود بردارند: از آن زمان به بعد خود نابودي‌گرايان نيز ادعاهاي مرتبط با اتاق‌هاي گاز اردوگاه‌هاي آلمان را كنار گذارده‌اند و هم‌اكنون توجه اصلي معطوف به اردوگاه هاي لهستان است كه عبارتند از اردوگاه ماجدانك (Majdanek) و آشويتس - بيركناو (Auschwitz-Birkenau). البته نويسنده در ادامه و با اشاره به اعترافات فرماندهان نازي در مورد اردوگاه برگن - بلسن (Bergen-Belsen) در آلمان، مي‌افزايد: اعترافات كورت گرشتاين (Kurt Gerstein) و رودلف هاس (Rudolf Hoess) دو ستوني هستند كه ادعاهاي تاريخ‌نگاران نابودي‌گرا، "بازمانده‌ها " و "شاهدين عيني " بر اساس آنها پايه‌ريزي شده‌اند. گرشتاين كه زماني فرمانده اردوگاه برگن-بلسن بود در اعترافات خود اظهار داشته كه در هر دفعه 700 تا 800 نفر وارد هر كدام از چهار اتاق گاز مي‌شدند. اندازه اتاق‌ها با يكديگر تفاوت مختصري دارند. بر اساس شهادت "شاهدان عيني " بدين نتيجه مي‌رسيم كه در هر كدام از اين اتاق‌ها در هر يك متر مربع حداقل 30 تا 40 نفر جاي مي‌گرفتند. حال از خوانندگان عزيز تقاضا دارم بر روي زمين يك مربع به اضلاع يك متر ترسيم كرده و سپس تصور كنيد كه چند نفر را مي‌توانيد در اين مربع جاي دهيد. سي نفر؟ چهل نفر؟ من كه چنين فكر نمي‌كنم. ديتليب فلدرر (Ditlieb Felderer) از محققين مكتب تاريخ حقيقي چنين نتيجه‌گيري مي‌كند: "اظهارات گرشتاين علي‌رغم تمام ابهامات، ناممكن‌ها، اعداد نادرست و متضاد هنوز هم بخش اساسي و اصلي افسانه نابودي‌گرايان را تشكيل مي‌دهد. شايد اين مسأله براي مكتب تاريخ حقيقي نيز چنين نقش اساسي و مهمي ايفاء مي كند، زيرا در نظر محقق شكاك و ديرباور اين مكتب هيچ چيز بهتر از اين جريان نمي‌تواند ماهيت افسانه‌اي "هولوكاست " را نشان دهد. "
در ادامه مي‌خوانيم: رودلف هاس، يكي از سه فرمانده‌اي كه در آشويتس خدمت كردند، تنها فرماندهي بود كه اعتراف كرد. توصيفات وي در مورد اتاق‌هاي گاز كاملا مبهم و ناقص هستند، همانگونه كه توصيفات ديگر "شاهدان عيني " مبهم، خلاصه‌وار و پر از نكات متناقض است. هاس در توصيفات خود چنين گفته: يك و نيم ساعت پس از رهاسازي گاز، آلمان‌ها درها را باز كرده، تهويه هوا را روشن كرده و بلافاصله شروع به تخليه اجساد مي‌نمودند. وي در ادامه گفته بود كه افراد مسؤول هر دفعه 2000 جسد را از اتاق‌ها خارج كرده و آنها را به كوره‌هاي آدم‌سوزي مي‌بردند.
پرفسور گودوين در نقد اعترافات هاس مي‌نويسد: بر اساس اين اعترافات فرد مي‌تواند بدون هيچ نوع اقدامات احتياطي براي محافظت از خودش وارد فضايي شود كه آكنده از هيدروژن‌سيانيد ( "اچ‌سي‌ان " (HCN)، زيكلون-بي) سپس با دست‌ خالي 2000 جسدي كه آلوده به ماده كشنده هستند را منتقل كند. يقينا هوايي كه در ميان اجساد انباشته شده آكنده از گاز "اچ‌سي‌ان " خواهد بود.
در ادامه نقد اعترافات "هاس " چنين مي‌خوانيم: در اين "اعترافات " كمبود عقلانيت كاملا مشهود است (بسياري از "بازمانده‌ها " و "شاهدين عيني " نيز در دادگاه‌ها در مورد اين اقدامات امكان ناپذير شهادت دادند). اين امر نشان مي‌دهد آنگونه كه محققين مكتب تاريخ حقيقي نيز بيان مي‌كنند "اعترافات " هاس چيزي نيست جز داستان‌هايي كه با شكنجه از وي اخذ شده‌اند. با اين حال شهادت‌هاي اين شاكيان و متهمين در نورمبرگ و ديگر دادگاه‌هاي پس از جنگ پذيرفته شد؛ هيچ كس اجازه نيافت آنها را به چالش بكشد و قضات متفقين كه مشتاق به انجام وظيفه در قبال "بشريت " بودند آنها را به عنوان "حقيقت محض " قبول كردند. بر اساس ادعاهاي همين "بازماندگان " - ادعاهايي كه هيچ كس نمي‌توانست آنها را زير سؤال برده و يا مورد استنطاق قرار دهد - تعادد بيشماري از نيروهاي نظامي آلمان كه هيچ گناهي نيز نداشتند به اعدام محكوم شدند.
در ادامه مقاله به اظهارات فني و تكنيكي دكتر فوريسون در مورد اتاق‌هاي گاز اشاره شده است: بخش خاصي از مطالعاتي كه داشتم باعث شد به بررسي اين ادعاها پرداخته و آنها را به چالش بكشم. در آن زمان در شركت "اي‌آي. دوپونت " (E.I. DuPont) و در يكي از كارخانه‌هاي محصولات شيميايي آن مشغول به كار بودم و تجربه كار با گاز "اچ‌سي‌ان " (هيدروژن‌سيانيد) را نيز داشتم. در اينجا به بخش‌هايي از "دستورالعمل ايمني مواد شيميايي " شركت دوپونت اشاره مي‌كنم كه در 14 ژانويه 1991 منتشر شده است: "اچ‌سي‌ان ماده‌اي فرار است كه قابليت اشتعال بسيار بالايي دارد. اين ماده نوعي گاز سمي است كه بسيار سريع عمل مي‌نمايد و در صورت استنشاق، بلعيدن و يا جذب از طريق پوست مي‌تواند مرگ‌آور باشد. " (بنا بر شهادت‌هاي "شاهدين عيني " افراد اس‌اس در حاليكه "سيگار مي‌كشيدند و مي‌خوردند " و هيچ نوع دستكشي به دست نداشتند از موهاي اجساد گرفته و آنها را بيرون مي‌كشيدند.)
در دستورالعمل قيد شده كه مسموميت با سيانيد مي‌تواند رنگ صورتي پوست را تبديل به رنگ قرمز كند و اينكه نفوذ سم از طريق پوست مي‌تواند در بسياري از موارد باعث مسموميت عمومي در بدن شود. به كاربر توصيه اكيد مي‌شود كه از اين گاز تنها در فضاهاي بسته استفاده كند و سيستم تهويه محيط نيز طوري تعبيه گردد كه از تراوش گاز به فضاي بيروني جلوگيري شود. هشدا داده شده كه در صورت مشاهده تراوش گاز محيط فورا تخليه گردد و براي ورود مجدد به محيط لباس هاي ايمني لازم پوشيده شود. حداقل ايمني‌هاي فردي كه بايد رعايت شوند عبارتند از عينك‌هاي ايمني و دستكش‌هاي لاستيكي، لباس‌ها و چكمه‌هاي لاستيكي كه تمام بدن را بپوشانند و ماسك‌هايي با كپسول‌هاي اكسيژن. در دستورالعمل همچنين هشدار داده شده كه در صورت تماس اين ماده با چشم يا پوست بايد فورا "چشم‌ها با آب فراوان شسته شوند، كفش‌ها و لباس‌هاي آلوده درآورده شود و سطح پوست نيز با آب شستشو گردد. " غبار و محلول‌هاي سيانيد و همچنين گاز "اچ‌سي‌ان " مي‌توانند از پوست نيز جذب بدن شوند.
در ادامه مقاله حاضر و به نقل از دكتر فوريسون چنين نوشته شده است: بنابراين با بررسي مكان‌ و ابعاد به اصطلاح اتا‌ق‌هاي گاز مي‌توان دلايل فني و فيزيكي زيادي براي رد ادعاهاي اعترافات مربوطه ارائه كرد. مشكلات فني موجود در هر نوع برنامه‌اي براي كشتن ميليون‌ها نفر با استفاده از اين گاز ايجاب مي‌كنند كه متخصصين امر در محل حاضر باشند همچنين برنامه‌ها، دستورالعمل‌ها و تأسيسات ايمني نيز تهيه گردند. هيچ مدركي وجود ندارد كه نشان دهد دولت سوسيال‌ناسيوناليست هيچكدام از اين اقدامات را انجام داده است. (فوريسون، علم مكانيك، ص 29) به ياد داشته باشيد كه اگر به آلمان‌ها اجازه ورود به اردوگاه‌ها داده مي‌شد و يا به خانواده آنها مجوز بازديد ارائه مي‌گشت؛ يا اگر زندانياني كه در آنجا ساكن بودند آزاد مي‌شدند و اجازه بازگشت به كشورهايشان را مي‌يافتند، در اينصورت "برنامه‌ نابودسازي " به همه دنيا فاش مي‌شد. حقيقت اين است كه در آنجا هيچ كاري انجام نگرفت كه نياز به فاش شدن داشته باشد.
در ادامه مقاله مي‌خوانيم: فوريسون در پايان گزارشش به مسأله‌اي مي‌پردازد كه به عقيده وي معياري است براي اثبات نادرستي مدارك ارائه شده در مورد اتاق‌هاي گاز. وي مي‌گويد كه تمام اظهارات، علاوه بر ابهام و نواقصي كه دارند، در يك چيز مشترك هستند: در آنها قيد شده كه افراد مسؤول براي بيرون بردن اجساد "فورا " و يا "چند دقيقه بعد " براي حمل اجساد وارد اتاق‌ها مي‌شدند. وي با بيان اينكه اين امر يقينا امكان‌ناپذير است اضافه مي‌كند: "من بدين نتيجه رسيدم كه اين نكته خود به تنهايي مي‌تواند دليلي محكم براي اثبات نادرستي اين ادعاها باشد، زيرا اين كار يقينا غيرممكن است. اگر به فردي برخورديد كه به وجود "اتاق‌هاي گاز " اعتقاد دارد از وي بپرسيد كه به نظر وي چگونه هزاران جسد به بيرون منتقل مي‌شدند تا جا براي گروه‌هاي بعدي باز شود؟ (علم مكانيك، 30). "
پرفسور گودوين در ادامه بررسي فني داستان‌هاي هولوكاست، انتشار "گزارش ليوشتر: پايان افسانه " در سال 1988 را شديدتريدن ضربه به نظريات نابودي‌گرايانه معرفي كرده و مي‌افزايد: ‌مؤلف در اين گزارش مقايسه‌اي بين طراحي و عمليات اتاق‌هاي گاز آمريكا و همچنين اتاق‌هاي گاز ادعايي آشويتس، بيركناو و ماجدانك در لهستان انجام داده است. در ايالت‌هايي كه از گاز كشنده براي اعدام محكومين استفاده مي‌شود قوانين و روندهايي سخت و دقيق اعمال مي‌گردند. تمام چراغ‌ها و ابزار الكتريكي بايد براي ممانعت از انفجار عايق‌بندي شوند (در هيچكدام از به اصطلاح "اتاق‌هاي گاز " اين موارد رعايت نشده بود). وقتي كه بعد از ظهر به خانه مي‌رسيد و بوي گاز را استنشاق مي‌كنيد اولين كاري كه مي‌دانيد نبايد انجام دهيد روشن كردن چراغ‌ها است. جرقه مي‌تواند باعث انفجار شود.
دكتر گودوين در ادامه بررسي گزارش ليوشتر مي‌نويسد: اتاق گاز درون يك محفظه خالي از هوا قرار داده مي‌شود تا بدين ترتيب هر نوع ترواش به درون كشيده شود. ليوشتر كه يكي از متخصصين اعدام است اظهار مي‌دارد كه در طراحي يك اتاق گاز اعدام بايد مسائل پيچيده بسياري را مد نظر گرفت. يك اشتباه كوچك مي‌تواند به قيمت جان آنهايي كه در بيرون از اتاق قرار دارند تمام شود (ليوشتر، ص 6). به گفته اين متخصص براي احاطه شدن فرد در ميان گاز حداقل 2.7 مترمربع فضا نياز است، مساحت اتاق‌هاي گاز آشويتس تقريبا در حدود 78 متر مربع است. با اين حساب، در هر بار حداكثر در حدود 94 نفر را مي‌توان در اين اتاق قرار داد. اما طبق شهادت‌هاي "شاهدين عيني " در هر بار 600 نفر در هر كدام از اين اتاق‌ها اعدام مي‌شدند (ليوشتر، ص 11). همانگونه كه مي‌دانيد در دادگاه‌ها اجازه داده نشد كه هيچكدام از اين شاهدين مورد بازجويي و استنطاق وكلاي مدافع قرار گيرند. به عنوان يك متهم چه احساسي مي‌داشتيد اگر مي‌ديد كه وكيل مدافع‌تان براي دفاع از زندگي شما هيچ كاري از دستش برنمي‌آيد؟
در ادامه بررسي گزارش ليوشتر مي‌خوانيم: ليوشتر همه مكان‌هايي كه به عنوان "اتاق ‌گاز " به توريست‌ها نشان داده مي‌شوند را مورد بازبيني قرار داد. درها و پنجره‌هاي هيچكدام از اين اتاق‌ها عايق‌بندي نشده بودند؛ ‌به جز يكي بقيه داراي هواكش نبودند؛ ‌ديوارهاي ساختمان‌ها عايق‌بندي نشده بودند بنابراين گاز "اچ‌سي‌ان " (هيذروژن‌سيانيد) در صورت وجود در آنها جمع شده و تا ساليان دراز براي بازديدكنندگان مي‌تواند خطر آفرين باشد. علاوه بر اين اتاق‌هايي كه ادعا مي‌شود "اتاق‌هاي گاز " هستند در كنار كوره‌هاي آدم‌سوزي ساخته شده‌اند و همين امر آنها را در معرض انفجار قرار مي‌دهد. اين مسائل نشان مي‌دهند آلماني‌هايي كه در امر كشتن با گاز تبحر فوق‌العاده‌اي داشتند در طراحي و ساختن مناسب اتاق‌ها عاجز بودند.
دكتر گودوين در ادامه بررسي گزارش ليوشتر مي‌نويسد: ليوشتر در حين تحقيقاتش متوجه شد كه اتاق گاز شماره يك در آشويتس داراي زهكشي‌هايي است كه به لوله اصلي فاضلاب اردوگاه وصل مي‌شوند. اين مسأله به گاز "اچ‌سي‌ان " كه سنگين‌تر از هواست اجازه مي‌دهد تا در تمام تأسيسات ساختماني اردوگاه نفوذ كند و بدين ترتيب منجر به مرگ نگهبان‌ها و فرمانده‌ها بشود. اتاق‌هاي گاز آشويتس، به مانند اتاق‌هاي گاز ديگر اردوگاه‌ها كوچك‌تر از آن بودند كه ظرفيت ارقام ادعا شده را داشته باشند. درهاي اين اتاق‌ها به درون باز مي‌شد (يك طراحي ضعيف ديگر توسط آنهايي كه ادعا مي‌شود متخصصين اتاق‌هاي گاز هستند. باز كردن اين درها با توجه به خيل انبوه اجسادي كه در پشت آنها جمع مي‌شود بسيار سخت خواهد بود). علاوه بر اين، همانگونه كه گفته شد تراوش گاز از اين اتاق‌ها مي‌توانست به قدري باشد كه تمام كاركنان اتاق‌هاي گاز را به كشتن دهد (ليوشتر، ص 9).
تيم ليوشتر مدارك مستدلي منجمله نمونه‌هايي از آجر، ملاط، بتون و رسوبات موجود در سه اردوگاه لهستان را جمع‌آوري كردند. گاز "اچ‌سي‌ان " (هيدروژن‌سيانيد) و محتويات آن داراي خاصيت بالاي رسوبي هستند و به مدت ده‌ها سال در محل باقي مي‌مانند. ليوشتر از اماكني كه ادعا مي‌شد اتاق‌هاي گاز هستند 31 نمونه برداشت. يك نمونه كنترلي نيز از اتاق حشره‌زدايي در ساختمان شماره يك اردوگاه بيركناو برداشته شد. نمونه كنترلي از اتاقي برداشته شده بود كه در آن لباس‌ها و رختخواب‌ها را شپش‌زدايي مي‌كردند، در اين نمونه مقدار زيادي از رسوب سيانيد يعني به ميزان 1050 ميلي‌گرم در هر كيلوگرم آجر، كشف شد. اين مقدار ثابت مي‌كند كه در اين اتاق‌ها از ماده زيكلون-بي براي شپش‌زدايي استفاده مي‌شد.
با اين حال، از ميان 31 نمونه ديگر، كه از اتاق‌هاي گاز ادعايي برداشته شده بودند، در 17 نمونه هيچ مقدار از ماده "اچ‌سي‌ان " (هيدروژن‌سيانيد) مشاهده نشد و در ديگر 14 نمونه باقيمانده ميزان اين ماده تنها 8 ميلي‌گرم بود - اين امر نشان مي‌دهد كه اين اتاق‌ها نيز زماني توسط زيكلون-بي شپش‌زدايي شده بودند.
اين تحقيقات علمي نشان مي‌دهند كه اين تأسيسات نمي‌توانسته‌اند زماني اتاق‌هاي گاز اعدام باشند. اما اظهارات "شاهدين عيني " كه حقيقي بودنشان مفروض انگاشته مي‌شد باعث اعدام پرسنل آلماني اين اردوگاه‌ها و اردوگاه‌هاي موجود در خاك آلمان شدند. در حاليكه امروزه حتي خود نابودي‌گرايان نيز اذعان دارند كه در اردوگاه‌هاي آلمان هيچ اتاق گازي وجود نداشت. اين "شاهدين عيني " مسؤول اعدام سربازان آلماني اردوگاه‌ها هستند. حاميان اخلاق‌گراي نظريات نابودي‌گرايانه هيچگاه اتهامي در مورد شهادت‌هاي دروغين و كذب مطرح نكردند و يا پيشنهادي براي پرداخت غرامت به بازماندگان آلماني‌هاي اعدام شده ارائه نكردند.
دكتر گودوين در ادامه بررسي و نقد فني ادعاهاي مربوط به "اتاق‌هاي گاز " مي‌نويسد: با بررسي كوره‌هايي كه در آن قربانيان اتاق‌هاي گاز ادعايي سوزانده مي‌شدند به همين درجه از امكان‌ناپذيري و تضاد برخورد مي‌كنيم. از يك كوره جسدسوزي در نزديكي شهر محل سكونتم ديداري به عمل آوردم. در آنجا با تكنسين مربوطه گفتگويي انجام داده و چگونگي سوزانده شدن اجساد را فرا گرفتم. در مورد زمان، سوخت و دماي لازم براي سوزاندن اجساد و ميزان خاكستر باقيمانده سؤالاتي را مطرح كردم. علاوه بر اين در مورد امكان سوزاندن بيش از يك جسد در يك كوره نيز پرسشهايي مطرح كردم. قبل از اينكه خاكسترهاي جسد از كوره خارج شود بايد مدت زماني سپري گردد تا دماي كوره كاهش يابد. اين خاكسترها را مي‌توان در يك جعبه كفش جا داد. بر اساس يافته‌هايي كه در طي اين بازديد داشتم بدين نتيجه رسيدم كه توصيفات و ادعاهاي مطرح شده توسط "بازماندگان " هولوكاست بسيار بعيد و دور از ذهن هستند.
در ادامه مي‌خوانيم: چهار ميليون جعبه كفش انباشته از خاكستر مي‌توانند تپه‌اي از خاكستر اجساد سوخته در آشويتس پديد آوردند اما هيچ اثري از آن وجود ندارد. علاوه بر اين آلمان‌ها براي سوزاندن اجساد به 30 كيلوگرم زغال‌سنگ نياز داشتند كه اين خود نيز داراي خاكستر خواهد بود. اگر اين سي كيلوگرم را در چهار ميليون ضرب كنيم رقمي بالغ بر 120 ميليون كيلوگرم به دست مي‌آيد. آلمان‌ها اين زغال‌سنگ‌ها را از كجا تهيه كردند و با چه وسيله‌اي به اردوگاه آشويتس منتقل كردند؟
براي سوزاندن هر جسد در حدود 4 ساعت وقت لازم است. بنا بر گزارش لويشتر (ص 10) تمام كوره‌هاي موجود در آشويتس مي‌توانستند در عرض 24 ساعت 207 جسد را تبديل به خاكستر كنند. اگر تمام 69 كوره موجود در آشويتس به صورت شبانه‌روي و بدون خنك شدن (كه امكان‌پذير نيست) به كار ادامه مي‌دادند در اين صورت بايد براي سوزاندن 4 ميليون جسد تا ژوئن سال 1972 صبر مي‌كردند.
دكتر گودوين با توجه به مطالب فوق مي‌نويسد: لطفا "بازمانده‌ها " و يا "شاهدين عيني " توضيحي براي اين مسائل ارائه دهند. بله، ممكن است جواب دهند كه آلمان‌ها چاله‌هايي به عمق 3 متر و طول 15 متر حفر كرده و اجساد را درون آنها مي‌سوزاندند. اما آشويتس بر روي زميني خيس و پرآب بنا نهاده شده است. آب‌هاي زيرزميني اين منطقه در عمق 1.5 متري زمين قرار دارند. زماني كه به اين عمق مي‌رسيد آب به درون گودال شما وارد مي‌شود. آيا مي‌شود خندقي به عمق 3 متر در آنجا ايجاد كرد؟
علاوه بر اين، آلمان‌ها از چه سوختي در آن گودال‌ها استفاده كردند. مهم نيست! زيرا در يك گودال باز نمي‌توان دماي لازم براي خاكستر كردن جسد انسان را پديد آورد. لطفا بار ديگر متهم‌كنندگان توضيحي براي اين مسائل بيابند. اجساد بيشماري كه در اين كوره‌ها به طور ناقص سوختند كجا هستند؟
نويسنده با اشاره به دروغ‌پردازي‌هاي رسانه‌اي براي القاي وجود نسل‌كشي يهوديان در جنگ جهاني دوم، مي‌افزايد: ‌بياد مي‌‌آورم كه شبكه "ديسكاوري " (Discovery) در سال 1985 برنامه‌اي در مورد "هولوكاست " و با شركت "متخصصين " پخش نمود. نام اين برنامه "خاطره دردناك " بود. در اين برنامه "بازمانده‌ها " همان ادعاهاي رايج در مورد "اتاق‌هاي گاز " را مطرح مي‌كردند. در اين برنامه اعلام شد كه در هر ماه 279000 جسد (9000 جسد در روز) در اردوگاه آشويتس به خاكستر تبديل مي‌شد. اين شاهدين دروغين سعي داشتند ارقام را با داستان‌شان هماهنگ سازند.
بياد داشته باشيد كه نظامي‌هاي آلماني و كاركنان اردوگاه‌ها بر اساس همين شهادت‌ها اعدام شدند. لويشتر در بخش نتيجه‌گيري گزارش خود چنين مي‌نويسد: "مؤلف پس از بررسي تمام مواد و بازرسي اردوگاه‌هاي آشويتس، بيركناو و ماجدانك بدين نتيجه رسيده كه در هيچكدام از اين اماكن اتاق‌هاي اعدام با گاز وجود ندارد. نظر مهندسي مؤلف حاضر بر اين عقيده استوار است كه اتاق‌هاي گاز مورد ادعا در اين اماكن را نمي‌توان به عنوان اتاق‌هاي اعدام با گاز مورد استفاده قرار داد. "
نويسنده مقاله حاضر بار ديگر به دادگاه‌هاي نمايشي نورمبرگ اشاره كرده و مي‌افزايد: اگر در دادگاه‌ها پس از جنگ اجازه مطرح شدن اين شهادت داده مي‌شد تصور كنيد كه چه بلايي بر سر آن شاهدين كرايه‌اي مي‌آمد كه براي بيان دروغ‌هايشان از دادگاهي به دادگاه ديگر مي‌رفتند. البته آنها مي‌دانستند كه هيچ كس اجازه نخواهد يافت داستان آنها را به چالش بكشد و يا وكلاي مدافع آنها را مورد استنطاق قرار دهند. آنها هنوز هم اين را مي‌دادند و هنوز هم همان ادعاها را پيش روي آمريكايي‌ها در كلاس‌هاي درس يا جاهاي ديگر مطرح مي‌كنند.
دكتر ري گودوين در پايان بخش بررسي فني و تكنيكي "اتاق‌هاي‌ گاز " و "كوره‌هاي جسدسوزي " مي‌نويسد: بايد در اين بازي ارقام كه توسط نابودي‌گراها و يهودي‌ها به راه انداخته شده تجديد نظري اساسي كرد. طبق اسناد ارائه شده توسط پرفسور سانينگ يا اطلاعات موجود در دايرة‌المعارف بريتانيكا مجموع تعداد يهودي‌هايي كه در مناطق تحت اشغال آلمان‌ها زندگي مي‌كردند بالغ بر 4 ميليون نفر مي‌شد. امروز در حدود 3.7 ميليون يهودي به عنوان "بازمانده " و "قرباني " در حال دريافت غرامت هستند. من استاد رياضي نيستم اما نمي‌توانم 6 ميليون يهودي مرده و يا حتي نيم ميليون مرده را از اين رقم بيرون بكشم.
به اعتقاد دكتر ري گودين هولوكاست امروزه تبديل به صنعتي شده كه منافع فرهنگي، سياسي و مالي زيادي براي يهودي‌ها و صهيونيسم جهاني دارد. وي در ادامه مقاله‌اش مي‌نويسد: محققين مكتب تاريخ حقيقي معتقدند كه يهودي‌ها قربانيان جنگ نبودند بلكه از آن جان سال به در بردند. اما چرا يهودي‌ها بدين اظهارات واكنش منفي نشان مي‌دهند؟ چنين به نظر مي‌رسد كه رد شدن افسانه نابودي يهودي‌ها بايد واكنشي توأم با شادي به همراه داشته باشد، بالاخص از جانب آنهايي كه به مدت دهه‌ها مي‌پنداشتند كه مردم‌شان قرباني نسل‌كشي‌ شده‌‌اند. اين امر مي‌تواند سه دليل داشته باشد: (1) هولوكاست يك تجارت بزرگ مالي است كه سود بسيار داشته و باعث برانگيختن فريب‌آميز حس همدردي در ميان ديگران مي‌‌شود؛ (2) مسأله فلسطين؛ و (3) نيرو و قدرت زيادي كه از جانب صهيونيست‌ها و ديگر يهودي‌ها بر دولت‌ها و رسانه‌هاي جهان، بالاخص بر سياست خارجي و داخلي آمريكا اعمال مي‌شود.
دكتر گودوين در تبيين منافع مالي "صنعت هولوكاست " براي حاميان اين افسانه مي‌نويسد: بسياري از آمريكايي‌ها از ميليارد‌ها دلاري كه به جيب يهودي‌ها و اسرائيل سرازير شده بي‌خبر هستند. جالب است كه دولت اسرائيل در زمان نسل‌كشي ادعايي حتي وجود خارجي نيز نداشت. مبلغي كه به اين "قرباني‌ها " پرداخت شده بر اساس رقم افسانه‌اي "6 ميليون " محاسبه شده و اين غرامت‌ها هنوز هم ادامه دارند و هر گونه كاهش در اين مبالغ كثير مي‌تواند براي دريافت كنندگان آن غير قابل تحمل باشد. در حيقيت اگر يافته‌هاي محققين مكتب تاريخي حقيقي پذيرفته شوند در آن صورت غازي كه براي يهودي‌ها تخم‌هاي طلا مي‌گذارد ناگهان ناپديد خواهد شد. از طرف ديگر، آنهايي كه مجبور شدند به مدت چندين دهه عواقب جنايات نكرده‌شان را تحمل كرده و تاوان آنها را بپردازند ممكن است بخاطر آنچه بر سرشان آمده كمي ناراحت شوند.
نويسنده در ادامه بررسي "صنعت هولوكاست " به تشريح نقش اين پديده در تشكيل اسرائيل مي‌پردازد: اسرائيل در سال 1948 و بيشتر به علت همدردي‌هايي فزاينده‌اي كه بر اساس اين ادعاهاي احمقانه در مورد نسل‌كشي مطرح گشته بودند، تشكيل شد. انگلستان سرزمين فلسطين را به صهيونيست‌ها داد تا در آن ميهني براي يهودي‌ها ايجاد نمايند. فلسطيني‌ها نيز به مانند آلمان‌ها قرباني اين دروغ بزرگ شدند و از آن زمان به بعد از خانه خود آواره شده و تحت شكنجه قرار گرفتند. آنها نه تنها قرباني صهيونيسم بلكه قرباني جهاني جاهل و گمراه شده‌اند كه نمي‌خواهد شكوه‌ها و رنج‌هاي آنها را بشنود - جهاني كه نمي‌خواهد چندين دهه بي‌عدالتي را پايان بخشد.
در ادامه مقاله به نقش دولت‌ آمريكا و رسانه‌هاي بين‌المللي در ترويج افسانه هولوكاست پرداخته شده: دولت آمريكا و شبكه‌هاي جهاني نقشي اساسي در پيدايش افسانه نسل‌كشي ايفاء نمودند. از آن رو است كه هر دوي اين نهادها به يافته‌هاي مكتب تاريخ حقيقي پشت كرده‌اند و به همين دليل است كه آنها بر حملات صورت گرفته عليه فلسطيني‌ها و محققين مكتب تاريخ حقيقي بي‌تفاوت مانده‌اند. اين دو نهاد در تلاشند تا نظريه‌هاي نابودي و نسل‌كشي يهوديان را بيش از پيش ترويج كنند. چندين ايالت "آموزش هولوكاست " را در مدارس اجباري كرده‌اند؛ پول‌هاي ماليات دهندگان آمريكايي صرف موزه‌ها و ديگر يادبودهاي "هولوكاستي " مي‌شوند. هيچ لابي سياسي در آمريكا نمي‌تواند بيش از كميته فعاليت سياسي يهودي بر انتخاب يا عزل نامزدهاي سياسي تأثير گذارد.
در ادامه به بررسي تأثير هولوكاست بر آزادي‌هاي مدني و آزادي بيان پرداخته مي‌شود: اينها عوامل استقرار افسانه هولوكاست هستند و نشان مي‌دهند كه چرا سياستمداران درباره اين موضوع سكوت پيشه كرده‌اند. سازمان‌هاي يهودي به طور مداومي سطوح مختلف دولت را تحت فشار مي‌گذارند تا قانون‌هايي را بپزيرند كه بر اساس آنها ترديد و يا زير سؤال بردن هولوكاست جريمه‌هاي مالي سنگين و حبس‌هاي طولاني‌ مدت به دنبال خواهد داشت. تلاش‌هاي آنها در بسياري از كشورهاي خارجي نتيجه داده است و در تلاش‌هستند تا علي‌رغم قانون اساسي مقدس ما و حفاظت مطلق آن از آزادي بيان و انديشه اين فرايند را در آمريكا نيز پياده كنند.
دكنر گودوين در /ادامه سؤالي بدين صورت مطرح مي‌كند: چرا اعضاي كليدي آمريكا در اين ساليان دراز هميشه در برنامه هاي مرتبط با جاودانه‌سازي و حمايت از هولوكاست شركت كرده‌اند؟ وي در جواب سؤال خود مي‌نويسد: بدون وجود ادعاي نسل‌كشي،‌ جنبه‌هاي مختلفي از فعاليت‌هاي دولت روزولت در دوران جنگ و هم‌چنين آغاز آن مي‌تواند مورد موشكافي قرار گيرد و نتايج عايد از آن كشور را در ناآرامي فرو برد. داستان ترديد برانگيز حمله "غافلگيرانه " به پرل‌هاربر، پنهان كردن كشتار افسران لهستاني توسط شوروي در كاتين (Katyn) (و مقصر جلوه دادن آلمان‌ها)، عمليات كيل‌هاول (Keelhaul)، بمباران‌هاي وحشيانه اهداف غيرنظامي، و تجاوزات جنسي و غارت‌هايي كه توسط نيروهاي شوروي، متفقين غربي و نيروهاي مقاومت صورت مي‌گرفت را تنها مي‌توان "جنايت‌هاي جنگي " ناميد.
اما با وجود ادعاهاي نسل‌كشي عليه آلمان، تمام اين اقدامات هم‌چنين تصميم روزولت، چرچيل و استالين قبل از آغاز جنگ براي تقسيم آلمان و اروپا "توجيه " مي‌شود. بهرحال، هر ملتي كه مرتكب نسل‌كشي، بالاخص عليه يهودي‌هاي، بشود مستحق هر نوع تنبيه و مجازاتي است.
مؤلف در ادامه مقاله به واكنش‌هاي حاميان هولوكاست در برابر استدلالات و براهين محققين مكتب تاريخ حقيقي پرداخته و مي‌نويسد: شايد تنها اگر به ادعاهاي محققين مكتب تاريخ حقيقي گوش فرا داده شود صحت و درستي آنها نمودار گردد. اما استماع اين ادعاها با مخالفت شديد يهودي‌ها و نوكرهاي آنها در دولت و رسانه‌ها مواجه مي‌شود. تنها جواب آنها بدين تحقيقات انجام حملات شخصي است حملاتي چون ايراد ضرب و جرح (فوريسون)، تخريب ابزار امرار معاش (لويشتر و ديگران) و زندان (رودلف، زوندل و ديگران). بايد از خود بپرسيم كه اگر محقين مكتب تاريخ حقيقي احمق‌هايي هستند كه به "صاف بودن زمين " معتقد هستند و اگر يهودي‌ها و طرفداران نظريه نابودي تمام برگ‌هاي برنده را در دست دارند بنابراين از چه مي‌ترسند؟
دكتر گودوين در ادامه مقاله‌ و در بخش نتيجه‌گري مي‌نويسد: اگر مؤلف در حين مواجهه با اين موضوع عصباني به نظر مي‌رسد دليلش اين است كه واقعا عصباني هستم. پس از بررسي جنبه‌هاي مختلف موضوع، مشاهده مدراك مستدل و علمي ارائه شده از جانب محققين مكتب تاريخ حقيقي و شنيدن سخناني كه اجازه پخش در دادگاه‌هاي نمايشي پس از جنگ را نيافتند به سادگي بدين نتيجه رسيدم كه اين "هولوكاست " چيزي بيش از يك "دروغ بزرگ " نيست. بايد نشان داده شود كه اين افسانه فقط وسيله‌اي بوده براي بدترين نوع اخاذي. متوجه شدم كه صهيونيست‌ها پس از جنگ جهاني اول نيز ادعاهايي در مورد كشته شدن ميليون‌ها يهودي سر داده بودند اما دروغ بودن اين ادعاها بلافاصله به اثبات رسيده و موضوع به فراموشي سپرده شده بود.
عصبانيت من هم‌چنين به خاطر حملاتي است كه به محققيت مكتب تاريخ حقيقي صورت مي‌گيرد، محققيني كه اين رويداد تاريخي رخ نداده، ضرب و جرح‌ها، تخريب اموال و مصونيتي كه اين جانيان با استفاده از آن در كشور من زندگي مي‌كنند را، زير سؤال مي‌برند. تعظيم سياستمداران، اصحاب رسانه‌ها، روحانيون و دانشگاهيان در برابر اين كلاهبرداران گردنفراز مايه ننگ و خفت است. تا زماني كه مي‌توانم سخن بگويم هيچكدام از داستان‌هاي افسانه‌اي "بازماندگان " از مواجهه با چالش در امان نخواهند بود.
نويسنده با اشاره به تبليغات و سخنراتي‌هاي مداوم به اصطلاح بازماندگان " هولوكاست مي‌افزايد: اگر جامعه شما نيز به مانند جامعه من است، گاهي اوقات يك يا چند نفر از ميليون‌ها "بازمانده هولوكاست " بدان سر مي‌زنند و در مدارس و كليساها به توصيف رنج‌هايي مي‌پردازند كه آلمان‌هاي شرور بر آنها وارد كردند آن هم در شرايطي كه دنيا در سكوت نظاره‌گر اين رفتار بود. شما را نمي‌دانم اما من از ناله‌ها، دروغ‌ها و اخاذي‌هاي بي‌پايه و اساس آنها ديگر خسته شده‌ام.
دكتر گودوين در ادامه بيان نتايجي كه از تحقيقاتش عايد شده مي‌نويس: يقينا تعدادي از يهودي‌ها از عواقب جنگ لطمه خوردند. اما رنج‌هاي آنها بيش از ديگر مردمان نبود. آنهايي كه مسؤول اعدام‌ها و اخذ غرامت‌ها هستند بايد در دادگاه‌ها به علت شهادت دروغ محاكمه شوند. آنها فرياد مي زنند كه تمام خانواده‌شان را در جنگ از دست دادند، بقيه مردم نيز خانواده‌هاي زيادي را در جنگ از دست دادند و حتي اگر يهودي‌ها حقيقت نيز مي‌گويند مستحق همدردي بيشتري (يا كمتري) نسبت به بقيه مردم نيستند.
اين استاد تاريخ دانشگاه‌هاي آمريكا در پايان مقاله‌اش مي‌نويسد: البته قبول دارم كه احساس همدردي با سپاه خون‌آشام‌هاي فريبكار كه بر پول‌هاي اخاذي شده چنگ مي‌زنند كار آساني نيست. ملت آلمان بايد از اين "گناهي " كه با پستي هرچه تمام به وي نسبت داده شده تبرئه گردد و حافظه تاريخي بايد تصحيح گردد. زمان آن فرا رسيده كه به رويارويي با اين دروغگوها بپردازيم و آنها را در معرض پرسش و پاسخ صادقانه قرار دهيم. آنها فقط در صورتي وارد اين گفتمان خواهند شد كه آن را از ساحت منطق و عقلانيت خارج كرده و به حوزه احساس وارد سازند - كاري كه هميشه انجام مي‌دهند. آنها خيلي خوب مي‌دانند كه در مباحثه بين منطق و احساس اين منطق است كه هميشه بازنده بوده. بدين گونه است كه منتقدين خود را مورد حمله قرار داده و به آنها القابي چون "نازي "، "يهودي‌ستيز " و غيره مي‌دهند.
منبع: خبرگزاری فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما