رابطة ايمان و عمل در شيعه (1)

براي تبيين چگونگي رابطة ايمان و عمل با تأکيد بر منابع شيعة اثناعشري از دو نوع رابطه مي‌توان سخن به ميان آورد: رابطة مفهومى و رابطة عيني. رابطة مفهومى ايمان و عمل به كالبد شكافى اين معنا مى‌پردازد كه آيا عمل جزو ذات ايمان است يا نه؟ اگر عمل از اجزاى تشکيل‌دهندة ايمان باشد با فقدان آن، ايمانْ نيز منتفى مى‌شود و اگر عمل جزو ذات ايمان نباشد، بلکه از
شنبه، 23 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطة ايمان و عمل در شيعه (1)
رابطة ايمان و عمل در شيعه (1)
رابطة ايمان و عمل در شيعه (1)

نويسنده: احمدرضا مفتاح *




اشاره

براي تبيين چگونگي رابطة ايمان و عمل با تأکيد بر منابع شيعة اثناعشري از دو نوع رابطه مي‌توان سخن به ميان آورد: رابطة مفهومى و رابطة عيني. رابطة مفهومى ايمان و عمل به كالبد شكافى اين معنا مى‌پردازد كه آيا عمل جزو ذات ايمان است يا نه؟ اگر عمل از اجزاى تشکيل‌دهندة ايمان باشد با فقدان آن، ايمانْ نيز منتفى مى‌شود و اگر عمل جزو ذات ايمان نباشد، بلکه از لوازم يا شرائط ايمان محسوب شود، با فقدان آن ايمان منتفى نمى‌شود، گرچه ايمان كامل نخواهد بود. اهميت مسئله از آنجاست که از يک سو از ظاهر برخي روايات شيعه برمي‌آيد که عمل جوارحي يکي از ارکان ايمان است و حتي گاه گفته شده که تماميِ ايمان به عمل است و از سوي ديگر اگر عمل جزو ذات ايمان محسوب شود، دايرة اهل ايمان تنگ مي‌شود و با ديدگاه رايج اماميه در تعارض خواهد بود. و اما در رابطة عيني سخن بر سر اين است که در عالم واقع، رابطة دو سويه‌اي از نوع اشتراط، کاشفيت يا تلازم ميان ايمان و عمل وجود دارد. چراكه ايمان مقتضى عمل صالح است و عمل صالح نشانه و دليل بر ايمان خواهد بود.
کليد واژه‌ها : ايمان ، عمل ، رابطة مفهومي ، رابطة عيني ، جزئيت عمل ، عدم ‌جزئيت عمل.

1. رابطة مفهومي ايمان و عمل

در رابطة‌ مفهومي ايمان سخن بر سر اين است که ماهيت ايمان چيست؟ با مراجعه به روايات و متون کلامي، به اين تعريف از ايمان مي‌رسيم که ايمان عبارت است از معرفت قلبي، اقرار زباني و عمل جوارحي. حال اين سؤال مطرح مي‌شود که کدام يک از اين مؤلفه‌ها جزو ذات ايمان به شمار مي‌آيند و کدام يک لازمة خارج از ذات ايمان؟ به اين ترتيب پرسش اصلي در باب رابطة ايمان و عمل اين است که آيا تکوّن ذاتيِ مفهوم ايمان عمل را دربرمي‌گيرد؟ (رک: ايزوتسو، 1380: 215).
در اين مورد مى‌توان به چهار احتمال اشاره كرد: «1. اعمال جزو حقيقت ايمان باشند. 2. اعمال اجزاى عرضى ايمان باشند كه از عدم آنها عدم ايمان لازم نيايد. 3. اعمال آثار خارجى و نشانة ايمان باشند و اطلاق نام ايمان بر آنها مجازى باشد. 4. اعمال به‌طور کلي از حقيقت ايمان خارج باشند و ارتکاب معصيت ضررى به ايمان نرساند» (حنفى، 1988: 5/‌77). از ميان اين احتمالات، احتمال سوم به رابطة مفهومى كارى ندارد و به رابطة تلازمى مربوط مى‌شود. احتمال چهارم نيز جز مرجئه، چندان طرفدارى ندارد؛ به اين ترتيب دو ديدگاه اصلى در اين زمينه وجود دارد: يكى اينكه عمل جزو ذات ايمان و يكى از اجزاى تشکيل‌دهندة آن است؛ ديگرى اينكه عمل خارج از حوزة مفهومى ايمان است. ابتدا به ديدگاه کساني مي‌پردازيم که قائل به جزئيت عمل هستند و ديدگاه آنان را مورد نقد و بررسي قرار مي‌دهيم و آنگاه به ديدگاه قائلان به عدم‌جزئيت عمل خواهيم پرداخت.

جزئيت عمل

خوارج و معتزله عمل را يكى از مؤلفه‌هاي ايمان مي‌دانستند. ابن‌حزم ديدگاه خوارج را اين گونه بيان مى‌كند: «ايمان عبارت است از معرفت قلبى، عمل جوارحى و اقرار زبانى. اطاعت از خدا در تمام اوامر و نواهى كبيره و صغيره ايمان است و ترك هر يك از اوامر يا ارتكاب هر يك از نواهى كفر است» (1416: ‌4/227). اينان در ديدگاه خود چنان راه افراط پوييدند كه حضرت على(علیه السّلام) آنان را سرزنش مى‌كند كه به كسانى نسبت كفر مى‌دهند كه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را مسلمان به شمار مى‌آورد (ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 127).
ديدگاه معتزله را قاضى عبدالجبار معتزلى چنين بيان مي‌کند: «ايمان عبارت است از تصديق قلبى و زبانى به همراه عمل» (1408: ‌139) وي تأكيد مى‌كند كه عمل عنصر حقيقى مقوّم ايمان است و كسى كه عمل نداشته باشد ايمان ندارد.
به اين ترتيب معتزله و خوارج در مسئلة «جزئيت عمل در ايمان» هم‌عقيده‌اند؛ با اين تفاوت كه خوارج مرتكب گناه كبيره را كافر مى‌ناميدند، اما معتزله بر اين عقيده بودند كه مرتكب كبيره نه مؤمن است نه كافر بلكه فاسق است و حكمى متفاوت با احکام کافر و مؤمن دارد.
زيديه نيز تحت تأثير معتزله عمل را جزو ايمان به شمار مى‌آورند، جز اينكه متقدمان آنان ارتكاب گناه كبيره را كفر نعمت مى‌دانستند نه كفر و شرك مصطلح، اما متأخران آنان همان مذهب معتزله را دارند (شيخ طوسى، 1362: ‌293).
ائمه مذاهب نيز جز ابى‌حنيفه كه عمل را خارج از ايمان مى‌داند ، به جزئيت عمل در کليت ايمان عقيده دارند. مالك بن‌انس مى‌گويد: «ايمان عبارت است از اعتراف و عمل»؛ شافعى مي‌گويد: «ايمان عبارت است از اقرار زباني و عمل» و احمد بن‌حنبل نيز عمل را جزو ايمان به شمار مى‌آورد (الخميس، 1416: 41).
ناگفته نماند که گرچه اهل سنّت نوعاً ايمان را مركب از اركان ثلاثه مى‌دانند، اما تصديق قلبى و اقرار زبانى را اصل قرار مى‌دهند و عمل را فرع بر آن دو مى‌دانند. از این رو، مرتكب كبيره را كافر و مخلّد در آتش نمى‌دانند، بلكه او را به مشيت الاهى ارجاع مى‌دهند كه اگر بخواهد، آن گناه كبيره را مى‌آمرزد و اگر بخواهد ، مؤاخذه مى‌كند؛ ولى سرانجام ، مؤمن گناهكار وارد بهشت خواهد شد، زيرا خداوند مى‌فرمايد: «انّ اللّه لا يغفر ان‌ يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء» (نساء: 116). رواياتى نيز از رسول خدا مبنى بر خارج بودن مؤمن گناهكار از آتش نقل کرده‌اند (ابن‌منده، 1421: 339).
به هر حال، ديدگاه غالب اهل سنّت چنين است که از يك سو تحت تأثير آيات و روايات زيادى كه بر جزئيت عمل تأكيد دارند، عمل را يكى از اركان و مؤلفه‌هاى ايمان به شمار مي‌‌آورند؛ اما از سوى ديگر، با توجه به سنّت نبوي ، مؤمن گناهكار را نيز از حوزة اهل ايمان خارج نمي‌دانند.
خوارج و معتزله براى عقيدة خود ادله‌اى آورده‌اند. ادلة خوارج بيشتر براى ثابت كردن كفرِ مرتكبِ كبيره است که جهت رعايت اختصار از ذكر ادلة آنان صرف‌نظر مى‌كنيم (براي اطلاع بيشتر رک: سيد مرتضى، 1411: ‌544 ـ552؛ سبحانى، 1370: ‌5/345ـ358) و به بيان ادلة معتزله اكتفا مى‌كنيم.

دلايل جزئيت عمل

1. اگر عمل جزو ايمان نباشد بايد كسى كه خدا و رسول را تصديق مى‌كند مؤمن كامل به شمار آيد، هرچند همة واجبات را ترك كند و همة محرمات را مرتكب شود.
2. برخى آيات قرآن بر جزئيت عمل در ايمان دلالت مى‌كنند؛ مانند «و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفّت‌آور است» (نساء: 14)؛[1] «و فرمان نيافته بودند جز اينكه خدا را بپرستند و در حالى كه به توحيد گراييده‌اند دين خود را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زكات بدهند و دين استوار همين است» (بينه: 5)؛[2] معتزله بر اين عقيده‌اند: از آنجا كه عبارت «ذلك دين القيمه» در اين آيه به همة عباداتِ ذكرشده در آيه برمى‌گردد، معلوم مى‌شود که عبادات جزو دين به شمار مي‌آيند. همچنين آية شريفة «چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان» (حجرات: 11)[3] دلالت مى‌كند بر اينكه فسق با ايمان جمع نمى‌شود. همچنين در آية: «و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند» (بقره: 143)[4] مراد از ايمان نماز خواندن به طرف بيت‌المقدس است که نشان مي‌دهد ايمان با انجام طاعت يكى است و در آية «مؤمنان همان كسانى‌اند كه چون خدا ياد شود، دل‌هايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان بيفزايد... همانان كه نماز را به پا مى‌دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‌ايم انفاق مى‌كنند. آنان هستند كه حقّاً مؤمن‌اند» (انفال: 2ـ4)،[5] نيز خوف و خشيت و نماز و انفاق جزو ايمان به شمار آمده‌اند (سيد مرتضى، 1411:544ـ546).
سيد مرتضى پس از اشاره به ادلة معتزله در جواب آنها مى‌گويد: قبول نداريم كه لفظ «ذلك» در آية «ذلك دين القيمه» به همة موارد قبل برمى‌گردد. رجوع «ذلك» به كل يا بعض موارد قبل نياز به دليل دارد؛ زيرا لفظ ذلك مفرد است و نمى‌تواند به جمع برگردد؛ پس بهتر است «ذلك» را به «اخلاص» برگردانيم و بگوييم مراد اين است كه ذلك الاخلاص دين القيمه. در آية «بئس الاسم الفسوق بعد الايمان» نيز عبارت بعد الايمان دلالت بر بطلان حكم ايمان و زايل شدن نام ايمان نمى‌كند؛ همان‌طور كه در آية مشابه آن «و اهل كتاب دستخوش پراكندگى نشدند، مگر پس از آنكه برهانى آشكار براى آنان آمد» (بينه: 4)،[6] که تفرقه بعد از بينه اتفاق افتاده است، حكم بينه باطل نمى‌شود. همچنين وقتى گفته مى‌شود: فلان شخص بعد از فلان شخص آمد، آمدن يكى از آنان آمدن ديگرى را نفى نمى‌كند. علاوه بر اينكه اين استدلال مبنى بر آن است كه از لفظ «فسوق» تمام مصاديق فسق اراده شده باشد، در حالى كه ممكن است مراد از فسق در اين آيه كفر باشد. در مورد آية شريفة «و ما كان اللّه ليضيع ايمانكم»، قبول نداريم كه مراد از «ايمانكم» نماز به طرف بيت‌المقدس باشد، بلكه مراد تصديق است كه در تعريف ايمان، بر آن اتفاق نظر وجود دارد. از خود قرآن برنمى‌آيد كه مراد از ايمان نماز است، و در اين گونه موارد به خبر واحد نيز اعتنا نمى‌شود. آية «انّما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم...» نيز اقتضا نمى‌كند كه هر كسى اين صفات را نداشته باشد، مؤمن نيست، بلكه مراد تعظيم و تكريم مؤمنانى است كه اين صفات را داشته باشند؛ مثل اينكه وقتى گفته مى‌شود مرد آن است كه خشم خود را كنترل كند، كسى كه نتواند خشم خود را كنترل كند از مرد بودن خارج نمى‌شود (همان: ‌546 ـ 548).

عدم جزئيت عمل

مرجئه، اشاعره و اماميه اشتراك نظر دارند كه از نظر مفهومى، عمل خارج از ذات ايمان است؛ هرچند جايگاه عمل از نظر مرجئه و اماميه بسيار متفاوت است، به گونه‌اي که برخى روايات شيعى كه بر عمل تأكيد دارند و حتى گاهى به نوعي جزئيت عمل از آنها برداشت مى‌شود در واكنش به بى‌اعتنايى يا كم‌توجهى مرجئه به عمل بوده‌اند.
مرجئه در مقابل ديدگاه افراطى خوارج، كه بيش از هر چيز بر عمل و طاعت تأكيد مى‌كردند، تصديق قلبى و زبانى را يگانه معيار ايمان دانستند. يكى از معانى ارجاء تعليق حكم و معناى ديگر آن تأخير است، يعني قرار دادن جايگاه عمل پس از ايمان؛ بغدادى مى‌گويد: «آنان بدين سبب مرجئه ناميده شدند كه عمل را بعد از ايمان قرار دادند» (1419: ‌202). اشاعره نيز عمل را از مؤلفه‌هاي ايمان نمى‌دانستند (اشعري، بي‌تا:10).
متكلمان اماميه نيز اتفاق نظر دارند كه عمل در شمار مؤلفه‌هاي ايمان نيست؛ اما در عين حال اخبار و روايات زيادى نيز وجود دارند كه جزئيت عمل از آنها برداشت مى‌شود و به سادگى نمى‌توان از كنار آنها گذشت. ابتدا به مجموعه ادلّة قائلان به عدم جزئيت عمل در ايمان مى‌پردازيم و پس از آن، روايات طرف مقابل را بررسي مي‌کنيم تا ببينيم آيا وجه جمع يا توجيهي پذيرفتني وجود دارد يا خير؟

دلايل عدم جزئيت عمل

1. معناى لغوى ايمان تصديق است و در معناى شرعى نيز ايمان معنايي غير از معناى تصديق پيدا نكرده است؛ زيرا تغيير معنا خلاف اصل است و جز در مواردى كه دليل وجود داشته باشد قابل اثبات و احراز نيست، و در قرآن و سنّت نيز اين لفظ به كار رفته است بدون اينكه مخاطبان عرب نيازمند توضيح و استفسار باشند. در نهايت مى‌توان گفت که اين لفظ در معناى شرعى، به تصديق خدا و رسول تخصيص زده شده و معناى آن گرويدن است (تفتازانى، 1409: ‌5/184). پس معلوم مي‌شود عمل جزو حقيقت ايمان نيست.
2. در اين زمينه آيات قرآني متعددي وجود دارد كه در چند دسته قابل ارائه‌اند:
الف) آياتى كه عمل صالح را بر ايمان عطف کرده‌اند؛ زيرا عطف دلالت بر مغايرت مى‌كند. از جمله، آيات زيادى كه تعبير «انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات» را به كار گرفته‌اند (مانند كهف: 30 و 107). اگر عمل صالح جزو ايمان يا خود ايمان باشد، تكرارِ بى‌فايده لازم مى‌آيد. اگر گفته شود از قبيل ذكر خاص بعد از عام است، احتياج به دليلي دارد كه سياق جمله آن را اقتضا كند. همچنين، در آية شريفة «مساجد خدا را تنها كسانى آباد مى‌كنند كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و نماز برپا داشته و زكات داده باشند و جز از خدا نترسند» (توبه: 18)[7] برپا داشتن نماز و دادن زكات بر ايمان عطف شده است.
ب) آياتى كه ايمان را شرط صحّت و قبولى اعمال دانسته‌اند، مثل آية شريفة «پس هر كه كارهاى شايسته انجام دهد و مؤمن ]هم[ باشد...» (انبياء: 94).[8] از آنجا كه مشروط داخل در شرط نيست، از اين آيه مغايرت فهميده مى‌شود. همچنين آياتى كه انجام عمل صالح را شرط ايمان قرار داده‌اند، مثل «و هر كه مؤمنانه به نزد خدا رود، در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد...» (طه: 75).[9] بنابراين آيه، ممكن است كسى مؤمن باشد، ولى عمل صالح انجام ندهد.
ج) آياتى كه حتى به كسانى كه مرتكب گناهانى مثل قتل و بغى و ظلم شده‌اند، نسبت ايمان مي‌دهند، از جمله «و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آن دو اصلاح دهيد و اگر ]باز[ يكى از آن دو بر ديگرى تعدّى كرد، با آن طايفه‌اى كه تعدّى مى‌كند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد... در حقيقت مؤمنان با هم برادرند...» (حجرات: 9ـ10).[10] آية شريفه افرادي را که در حال قتل و نافرمانى هستند و حداقل يک گروه از آنها ياغي است، برادران مؤمن دانسته است. همچنين در اين آيه «كسانى كه ايمان آورده‌اند ولى مهاجرت نكرده‌اند هيچ گونه خويشاوندى‌اي با شما ندارند، مگر آنكه ]در راه خدا[ هجرت كنند» (انفال: 72)،[11] نيز از کساني که نافرمانى كرده‌اند و هجرت نكرده‌اند به‌عنوان مؤمن نام برده شده است. به آيات ديگري نيز مي‌توان اشاره کرد که در اين دسته مي‌گنجند، مانند «كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‌اند» (انعام: 82)[12] و يا «همان‌گونه كه پروردگارت تو را از خانه‌ات به‌حقّ بيرون آورد، حال آنكه دسته‌اى از مؤمنان سخت كراهت داشتند» (انفال: 5ـ6).[13]
د) آياتى كه مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و پس از آن اعمالى را بر آنان واجب کرده‌اند، مثل: «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، روزه بر شما مقرّر شده است» (بقره، 183)[14] و يا «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد» (توبه: 111).[15] اين آيه مخاطبان را داراي ايمان وصف مي‌کند، اما در عين حال آنان را به رعايت تقوا فرا مي‌خواند كه جز با طاعت و ترك محرمات حاصل نمى‌شود. معلوم مى‌شود تقوا براى آنان حاصل نشده است و گرنه امر به تحصيل حاصل لازم مى‌آيد.
ه‍‌) آياتى كه قلب را محلّ ايمان مي‌دانند، بدون اينكه چيز ديگرى به آن ضميمه كنند، مثل «در دل اينهاست كه ]خدا[ ايمان را نوشته» (مجادله: 22).[16] اگر اعمال جزو ايمان بودند، قلب محل ايمان به شمار نمى‌آمد.
3. در روايت معروفى كه در منابع روايى اهل سنّت و شيعه آمده است، جبرئيل در هيئت يك اعرابى، از پيامبر دربارة معناى اسلام و ايمان سؤال مى‌كند و پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اعمالى مثل نماز، روزه، زكات و حج مستقل از ايمان اشاره مى‌كند (مسلم، 1401: ‌1/157 و 165).
4. اجماع امّت بر اينكه ايمان شرط عبادات است. شىء نمى‌تواند شرط خودش باشد؛ پس ايمان با عبادات يكى نيست. همچنين اجماع وجود دارد كه اگر كسى ايمان بياورد و قبل از اينكه عملى انجام دهد بميرد، مؤمن محسوب مى‌شود، پس معلوم مى‌شود عمل جزو ذات ايمان نيست (شهيد ثانى، 1409، ‌69-74؛ مجلسى، مرآة العقول: ‌7/139ـ140؛ تفتازانى، 1409: ‌5/192-193؛ تفتازانى، بي‌تا: ‌195-196؛ سيد مرتضى، 1411: ‌543؛ الخميس، 1416: 355-357؛ فخر رازى، 1405: ‌2، ‌29؛ سبحانى، 1411: 816).
با توجه به دلايلي که ارائه شد متکلمان شيعي عمل را جزو ذات ايمان به شمار نمي‌آورند؛ گرچه در جاي خود بر نقش عمل در نجات تأکيد مي‌کنند. اما سؤالي که پيش مي‌آيد اين است که چگونه ديدگاه رايج شيعي عمل را خارج از ذات ايمان مي‌داند و حال آنکه در روايات زيادي چنان بر اهميت عمل تأکيد شده است که جزئيت عمل از آن بر مي‌آيد. از این رو، به طور جداگانه اين روايات را مورد بررسي قرار مي‌دهيم تا به يک وجه جمع مناسب و قابل قبول دست پيدا کنيم.

ايمان و عمل در روايات

1. عبدالرحيم قصير گويد: « نامه‌اى به امام صادق(علیه السّلام) نوشتم و سؤال كردم: ايمان چيست؟... حضرت مرقوم فرمود: ايمان اقرار نمودن به زبان و تصميم قلبى و عمل نمودن با اعضا و جوارح است... چون بنده گناه كبيره يا صغيره‌اى را كه خداى عزّوجلّ از آن نهى فرموده مرتكب شود از ايمان خارج شود و اسم ايمان از او برداشته و اسم اسلام بر او گذاشته شود...»[17] (کليني، 1401: 2/27).
2. عجلان گويد: « به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم: مرا بر حدود ايمان آگاه فرما. فرمود: گواهى دادن به اينكه شايستة پرستشى جز خدا نيست و اينكه محمّد رسول خداست و اقرار نمودن به آنچه او از جانب خدا آورده و نمازهاى پنج‌گانه و پرداخت زكات و روزة ماه رمضان و حجّ كعبه و دوستى ولىّ ما و دشمنى با دشمنان ما و همراه بودن با راستگويان»[18] (همان: 18).
3. محمد بن‌مسلم گويد: «از امام صادق(علیه السّلام) پرسيدم ايمان چيست؟ فرمود: شهادت به يگانگى خدا و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا آمده و تصديقى كه در دل‌ها مستقر گشته است. عرض كردم: مگر شهادتْ عمل نيست؟ فرمود: چرا، عرض كردم: عمل جزء ايمان است؟ فرمود: آرى، ايمان جز با عمل نباشد و عمل برخى از ايمان است و ايمان جز به وسيلة عمل پابرجا نشود»[19] (همان: 38).
4. ابوعمرو زبيرى گويد: «به امام صادق(علیه السّلام) عرض كردم... به من نمى‌فرماييد كه ايمان گفتار و كردار است يا گفتار بدون كردار؟ فرمود: ايمان تمامش كردار است و گفتار هم برخى از آن كردار است كه خدا واجب كرده...»[20] (همان: 34).
5. سماعه گويد: «امام صادق(علیه السّلام) فرمود:... ايمان هدايت است و آن چيزي است که در دل‌ها از صفت اسلام پابرجا مى‌شود و آن چيزي است که از عمل به آن هويدا مى‌گردد...»[21] (همان: 25). علامه مجلسى ذيل اين حديث مى‌گويد: عبارت «ما ظهر من العمل»‌دلالت مى‌كند بر اينكه اعمال‌از اجزاى‌ايمان به‌شمار مى‌آيند (مجلسي، 1412: ‌7/152).
6. امام باقر(علیه السّلام) فرمود: «ايمان آن چيزى است كه در دل مستقر شده... و انجام طاعت الاهى و تسليم در برابر امر خدا بر آن گواه باشد...».[22] شيخ يوسف بحرانى با استناد به اين حديث مى‌گويد: عبارت «صدّقه العمل بالطاعة» اشاره به دخول اعمال در ايمان دارد، به گونه‌اى كه عمل دليل و كاشف تصديق قلبى خواهد بود و ايمان بدون عمل، ايمان محسوب نمى‌شود. اين قول خلاف مشهور بين اصحاب ماست، با اين همه مورد تأييد روايات است و برخى از علماى ما نيز به آن عقيده دارند (1419: ‌93).
7. «... ملعون است كسى كه بگويد: ايمان گفتار بدون عمل است»[23] (مجلسي، 1403: 76/355 و 66/19).
8. روايات متعددى با اين مضمون وجود دارند که «ايمان معرفت قلبى، اقرار زبانى و عمل جوارحى است»[24] (مانند: نهج البلاغه، کلمة قصار 227). احاديث مشابه فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه به ذكر همين مقدار بسنده مى‌كنيم.
علامه مجلسى بر اين عقيده است كه در مورد رواياتى كه دالّ بر جزئيت عمل هستند چند احتمال وجود دارد: 1. روايات حمل به ظاهر شود و گفته شود كه به نوعى عمل در حقيقت ايمان داخل است. 2. ايمان عبارت از اصل اعتقادات است؛ اما مشروط به عمل است. 3. اينكه به ازدياد ايمان و شدّت و ضعف آن قائل باشيم و قلّت و كثرت اعمال را كاشف از مرتبه‌اى از مراتب ايمان بدانيم؛ زيرا ترديدى وجود ندارد كه شدّت يقين در كثرت اعمال صالح و ترك نواهى تأثير دارد (مجلسي، 1413: ‌7/128).
به نظر مى‌رسد که مى‌توانيم از روايات به چند صورت برداشت کنيم: 1. همان‌طور كه علامه مجلسي اشاره کرده است با استناد به ظاهر روايات بگوييم که عمل جزئي از ايمان است. چه بسا اگر ما فقط با اين دسته از روايات مواجه بوديم و آيات و روايات معارضى وجود نداشت به همين شيوه عمل مى‌كرديم. 2. علت آنکه اين روايات مي‌گويند تمام ايمان به عمل است، آن است که خود ايمان عملي قلبي دانسته شده است. همچنان‌که در برخي روايات از ايمان به‌عنوان نوعي عمل ياد شده است؛ مثل اينکه پيامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «برترين اعمال نزد خدا ايمان راسخ و جنگ جوانمردانه و حجّ مبرور است»[25] (مفيد، 1403: 99). در روايت ديگري از پيامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد «برترين عمل چيست؟ فرمود: ايمان به خدا و رسول او، گفته شد پس از آن چه؟ فرمود: جهاد در راه خدا...»[26] (بخاري، 1407: 1/25). در اين روايات ايمان در کنار حج و جهاد، نوعي عمل به شمار آمده است. در روايتي که از ابوعمرو زبيري از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرديم نيز از ايمان به‌عنوان عمل قلب ياد شده است. 3. با توجه به اينكه آيات و روايات ديگرى وجود دارند كه عمل را جزو ذات ايمان قرار نمى‌دهند، بايد در پى وجه جمع بين هر دو دسته روايات باشيم. در اين صورت بايد روايات را به تأويل ببريم (رک: لاهيجي، 1362: 166) و بگوييم تأكيد اين روايات بر عمل الزاماً دلالت بر جزئيت عمل ندارد، بلكه ممكن است نشان‌دهندة جايگاه عمل در ايمان باشد (مجلسى، همان) يا بنا به شواهد زيادى که وجود دارد اين دسته روايات را حمل بر ايمان كامل كنيم (همان: 133؛ حلّى، 1398: ‌594). به‌خصوص كه به نظر مى‌رسد بى‌توجهى به عمل در جامعه و احياناً پيامد اباحه‌گرايانة برخى نظريات مرجئه موجب شده‌اند که به گونه‌اى بر عمل تأكيد شود كه از آن جزئيت عمل در ايمان فهميده ‌شود (جعفريان، 1380: ‌96).
ممكن است گفته شود كه تأويل خلاف اصل است و نياز به دليل دارد؛ بنابراين، بهترين راه آن است كه صحت سند و دلالت روايات مورد نظر را بررسى كنيم. حديث اول اشكال سندى دارد، زيرا در سند آن شخصى به نام عبدالرحيم وجود دارد كه مجهول است، علاوه بر اينكه حديث به صورت مكاتبه است (مجلسى، 1412: ‌7/145).
حديث دوّم سندش خوب است، اما دلالت آن صريح نيست؛ زيرا آنچه به‌عنوان حدود ايمان بيان شده لزوماً بيانگر اجزاي حقيقت آن نيست. در اينجا حدود اعم از اجزا و شرايط است. وقتى حدود چيزى بيان مى‌شود، در واقع خط قرمز آن بيان مي‌شود؛ پس تجاوز از اين حدود، به خروج از ايمان مي‌انجامد. ما نيز عقيده داريم که اگر كسى اين حدود را از روى انكار ترك كند از ايمان خارج شده است، اما چه بسا اين موارد از شروط ايمان باشد نه حقيقت ايمان (همان).
حديث سوم دلالتش خوب است، اما مرسل است. علاوه بر اينكه شخصى به نام علاء در سند آن هست که مشترك بين مقبول و مجهول است. همچنين این روايت با روايتى كه از نظر دلالت متقن‌تر از آن است معارض است (همان).
حديث چهارم نيز به سهولت قابل حمل بر ايمان كامل است. شاهد آن اينكه اين ‌روايت به تفصيل وظايف تمام اعضاى بدن را شمرده و معلوم است كه وظايف تمام اعضا در حقيقتِ ايمان داخل نيست. به‌خصوص در پايان همين روايت امام مى‌فرمايد: «... كسى كه خداى عزّوجلّ را ملاقات كند، در حالتى كه تمام اعضايش را حفظ كرده و آنچه را خداى عزّوجلّ بر هر يك از آنها واجب ساخته انجام دهد، با ايمان كامل خداى عزّوجل را ملاقات کرده و او اهل بهشت است و كسى كه نسبت به برخى از آنها خيانت روا دارد يا از امر خداى عزّوجلّ تجاوز نمايد با ايمان ناقص خداى عزّوجلّ را ملاقات كند»[27] (کليني، 1401: 2/37). پس لازم نيست بگوييم حديث را تأويل مى‌بريم، زيرا امام براي کسي بعضي از وظايفش را ترک کرده تعبير ناقص الايمان را به كار برده است نه بى‌ايمان را. به‌خوبى روشن است كه اين‌گونه روايات درصدد بيان ايمان كامل بوده‌اند، نه حقيقت ايمان تا جزئيت عمل از آن فهميده شود.
علامه مجلسى در ذيل حديث پنجم ابتدا مى‌گويد كه جزئيت عمل از آن برمى‌آيد، ولى در ادامه مى‌گويد مى‌توان آن را حمل بر اظهار شهادتين كرد، همان‌طور كه آخر روايت به آن اشاره دارد (مجلسي، 1412: 7/152).
در حديث ششم كه بحرانى آن را دالّ بر جزئيت عمل دانسته است ، علامه مجلسى با استناد به عبارت «صدّقه العمل» اين احتمال را مطرح مى‌كند كه اين عبارت مشعر به آن است كه عمل خارج از ايمان است و دليل و نشانه‌اى براى آن محسوب مى‌شود. در واقع ايمان امرى قلبى است و عمل شاهد خارجى آن است. در احاديث هفتم و هشتم و مانند آن نيز اقرار و عمل، شاهد و علامت ايمان هستند، نه اينكه جزء حقيقت ايمان باشند، گرچه ممكن است در موارد خاصى همانند اقرار و عملِ منافقان اين علامت يك علامت واقعى نباشد. پس مراد اين نيست كه هر جا اقرار و عمل باشد، ايمان نيز وجود دارد؛ بلكه مراد اين است كه در مقام اثبات، هر جا ايمان وجود دارد معمولاً اقرار و عمل نيز وجود دارد.

جمع بندى روايات:

واقعيت اين است كه تعداد رواياتى كه بر مقام عمل تأكيد مى‌كنند زياد است، اما صرف نظر از اينكه برخى از آنها اشكال سندى دارند، مهم‌ترين نكته‌اى كه بايد به آن توجه شود بحث دلالت آنهاست. به عبارت ديگر، تأكيد بر اهميت عمل، نقش آن در نجات و رستگارى و تأثير متقابل ايمان و عمل قابل انكار نيست، منتهى بحث اين است كه بايد ببينيم اين ‌روايات درصدد بيان ماهيت ذاتى ايمان هستند يا فقط تصويرى از ايمان كامل ارائه مى‌كنند.
توجه به دو نكته ما را در فهم بهتر مسئله يارى مى‌رساند: نخست اينكه چه بسا تأكيد زياد برخى روايات بر عملْ واکنش ائمة اطهار به بى‌توجهى يا كم‌توجهى مرجئه به مقام عمل باشد. رواياتى كه در لعن مرجئه وارد شده شاهد اين مدعا هستند (مجلسي، 1403: 66/19). نكتة دوم و مهم‌تر اين است كه پذيرش جزئيت عمل به ديدگاه افراطى خوارج منجر مى‌شود كه با سياق بسيارى از آيات قرآن و روايات سازگارى ندارد. از این رو اكثريت قريب به اتفاق علماى شيعه عمل را جزو ذات ايمان نمى‌دانند. اهل سنّت نيز كه ايمان را مركب از اركان سه‌گانة اعتقاد قلبى، اقرار زبانى و عمل به اركان دانسته‌اند براى فرار از لازمة آن، كه ديدگاه خوارج است، به نوعى دچار تناقض شده و گفته‌اند مرتكب كبيره كافر نيست و مخلد در آتش نمى‌باشد، زيرا در قرآن آمده است که «ان اللّه لايغفر ان‌يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء». در نهايت براى توجيه مسئله، اركان ثلاثه را به اصل و فرع تقسيم کرده‌اند (ابن‌منده، 1421: 239).
در واقع، مذهب اماميه مذهب اعتدال است و روايات مختلفى كه از ائمه اطهار رسيده هر يك ناظر به ابعاد خاصى هستند. بنابراين، وجه جمع روايات اين است كه جايگاه عمل در روايات را مي‌توانيم از سه زاويه مورد توجه قرار دهيم: 1. از نظر مفهومى؛ به گواهي آيات و روايات متعددى كه در اين زمينه وجود دارد و بنا به فهم علماى شيعه، عمل جزو ايمان قرار نمى‌گيرد. 2. از نظر تلازم و تأثير و تأثرى كه ايمان و عمل با يكديگر دارند، روايات به وجود چنين رابطه‌اى اشاره مي‌کنند و بزرگان شيعه نيز اين برداشت را تأييد مى‌كنند. پس در اهميت و ملازمة ايمان و عمل ترديدى وجود ندارد. 3. از نظر نقش عمل در ايمان كامل و نجات؛ اين تأثير عمل که آيات و روايات زيادى نيز بر آن تأکيد دارند حقيقتى انکارناپذير است و در واقع، تأكيد برخى روايات بر مقام عمل، به گونه‌اى كه گاهى جزئيت عمل در ايمان از آنها برمى‌آيد، ناظر به تأثيرگذارى عمل در سعادت دنيوى و اخروى مؤمنان است. به اين ترتيب اگر مباحث از هم تفكيك شوند و هر کدام در جاى خود مورد توجه قرار بگيرد، از يك سو، اهميت و تأكيد بر عمل که مورد نظر آيات و روايات است محفوظ مى‌ماند و از سوى ديگر، حوزة اهل ايمان تنگ نمى‌شود و تعارضى هم با آيات و روايات دال بر رحمت واسعة الاهى پيش نمى‌آيد.
ادامه دارد ...
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط