دولت قاجاريه

با افول سلسله زنديه بار ديگر حكومت و فرمانروايى از دست ايرانيان خارج گرديد و طايفه قاجار كه اصلا از نژاد مغول بودند، زمام امور را به دست گرفت (472). اينان هنگام تشكيل حكومت صفويه به يارى آنان برخاستند و دوشادوش ‍ لشكريان قزلباش ، در ركاب شاه اسماعيل شمشير زدند. پس از آن كه شاه عباس به سلطنت رسيد، آنان را از محل
يکشنبه، 24 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دولت قاجاريه
دولت قاجاريه
دولت قاجاريه

نویسنده : عزت الله نوذری




تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت ( قسمت سی و هشتم )

26 . دولت قاجاريه

با افول سلسله زنديه بار ديگر حكومت و فرمانروايى از دست ايرانيان خارج گرديد و طايفه قاجار كه اصلا از نژاد مغول بودند، زمام امور را به دست گرفت (472).
اينان هنگام تشكيل حكومت صفويه به يارى آنان برخاستند و دوشادوش ‍ لشكريان قزلباش ، در ركاب شاه اسماعيل شمشير زدند. پس از آن كه شاه عباس به سلطنت رسيد، آنان را از محل اصلى خود كوچانيد دسته اى را در مرو، عده اى را در گرجستان و دسته سوم را در دو سوى رودخانه گرگان (استراباد) مستقر ساخت . از اين طايفه ، آنان كه در سمت راست گرگان سكونت داشتند. يوخارى باش و عده اى را كه در سمت چپ رودخانه گرگان سكنى گزيده بودند، اشاقه باش خوانده مى شدند، و بين آنان غالبا بر سر امور مادى و اقتصادى نظير آب ، چراگاه و غيره اختلاف و نزاع بود.
پس از حمله افاغنه - چنان كه ديديم - فتحعلى خان قاجار، كه از قبيله اشاقه باش بود، نخست به يارى شاه سلطان حسين ، به اصفهان رفت و چون از وى استمداد نجستند، وى بار ديگر به استراباد برگشت و به يارى شاه طهماسب دوم برخاست و در صفر 1139 ه .ق به دست يكى از افراد ايل و به تحريك نادر، از بين رفت .
نادر، پس از آن كه با نيرنگ ، كار فتحعلى خان را يكسره نمود قبيله يوخارى باش را مورد لطف خود قرار داد و محمدحسن خان را به حكومت گرگان و استراباد فرستاد، ولى محمدحسن خان ، پسر فتحعلى خان ، از بيم نادر مدت ها متوارى بود.
وى پس از قتل نادر به استراباد و مناطق ساحلى بحر خزر را متصرف شد و سرانجام در سال 1173 ه .ق در راه مخالفت با كريم خان زند كشته شد. كريم خان دختر وى را به زنى گرفت و از 9 پسر محمدحسن خان ، دو تن ، يعنى آغا محمد خان و حسينقلى خان جهانسوز را به شيراز برد و چون مردى با صفا و نيك نفس بود حسينقلى خان را به حكومت دامغان فرستاد، ولى او راه عصيان پيش گرفت و به دست تركمانان كشته شد. آغا محمد خان تا مرگ كريم خان ، يعنى تا سال 1193 ه .ق در شيراز بود.

آغاز حكومت قاجاريه

پس از مرگ خان زند، آغا محمد خان به مازندران رفت و به مخالفت با زنديه برخاست و با غلبه بر جعفر خان زند، تهران را به پايتختى برگزيد. البته در تغيير سلسله زنديه به قاجار، حاج ابراهيم كلانتر كه از بزرگان متنفذ شيراز بود نقش مهمى داشت نخست در اثر مساعى حاجى ابراهيم كلانتر، لطفعلى خان ، فرزند جوان جعفر خان بر اريكه سلطنت جلوس كرد ولى بعدها به لطفعلى خان خيانت ورزيد و شيراز را تسليم آغا محمد خان قاجار كرد و در عوض اين خيانت و خدعه ، به مقام صدراعظمى ارتقا يافت .
لطفعلى خان زند، چندى در كرمان در مقابل آغا محمد خان ، مقاومت نمود و بالاخره در نتيجه خيانت اطرافيان ، اسير آغا محمد خان شد و رييس ايل قاجار با دست خود چشمان او را از حلقه درآورد (473).
آغا محمد خان ، در مجلسى كه با حضور سركردگان در تهران تشكيل داد تاجى را كه پيش از وقت تهيه ديده بود، به دست گرفت و گفت ، اگر ايشان موافقت كنند، تاج را بر سر خواهد گذاشت . اما به اين شرط پادشاهى را مى پذيرد كه همه ى حاضران سوگند ياد كنند كه تا زنده اند از يارى و وفادارى با او دست برندارند پس از آن كه همه سوگند خوردند، تاج مرواريد نشانى كه آماده كرده بود، بر سر گذاشت و شمشيرى را كه از سر قبر شاه اسماعيل صفوى ، موسس سلسله صفوى آورده بودند، بر كمر بست و بدين وسيله ، خود را جانشين صفويه و پادشاه واقعى و پيشواى مذهبى شيعه قرار داد (474).
آغا محمد خان توانست در يك دوره بحرانى و پر آشوب ، تاج و تخت ايران را به كف آورد. به قول ملكم ، آغا محمد خان قاجار مردى قدرت طلب ، لئيم و انتقامجو بود.
در بيان اوضاع زمان آغا محمد خان ، فرد ريچاردز در سفرنامه خود مى نويسد:
در اين صفحات خونين تاريخ بيهوده است اگر در جست و جوى نشانه هايى حاكى از پيشرفت و ترقى و يا ذكرى از هنر دوران صلح و صفا باشيم . در سراسر ايران ، گاو آهن فداى شمشير شده بود به دشوارى مى توان تصور كرد كه در همان هنگاميكه آغا محمد خان در مشرق زمين نام خود را با حروف خونين در صفحه ى تاريخ مى نگاشت ، منظومه اى از اسامى پر شكوه و جلال كسانى كه به كاربردهاى هنرى مسالمت آميز سرگرم بودند، در آسمان مغرب زمين مى درخشيد. در آن زمان ، افرادى در اروپا و آمريكا مى زيستند كه يا به تعقيب يكى از رشته هاى فرهنگى اشتغال داشتند و يا زندگى خود را وقف پيشرفت و ترقى كرده بودند و در همان زمان در ايران جمجمه ها بر روى هم انباشته مى شد و بر حسب دستور آغا محمد خان از چشمان انسان ها، تپه هاى كوچكى تشكيل مى دادند (475).
با مرگ آغا محمد خان در سال 1211 ه .ق ، باباخان ، فرزند حسين قلى خان جهانسوز به نام فتحعلى شاه به تخت نشست .
وى در تمام دوره ى سلطنت ، پيوسته سرگرم كشمكش با مدعيان خصوصى و دشمنان خارجى بود و با اين كه طبعا به جنگجويى ميل نداشت و عيش و عشرت را بر اين حال ترجيح مى داد، اوضاع زمان او را به جنگ مجبور كرد، ليكن شاه خود كمتر به ميدان جنگ حاضر شد و به بركت وجود پسران و سرداران با كفايت در مدت 37 سال سلطنت ، مدعيان را از ميان برداشت و با وجود سياست هاى دشمنانه خارجيان ، ايشان باز ايران را تحت يك امر و حكومت حفظ كردند (476).
قاجاريه ، عقيده به حكومت پادشاهى استبدادى ، و مقدس بودن وجود سلطان را از صفويان به ارث برده بودند، و چون ماهيت حكومت عبارت بود از استبداد و غرور و خيانت ، طبعا عمال حكومت هم بدين صفات متصف بودند.
قاجاريه در بعضى جهات آيين مملكت دارى سلجوقيان را زنده نمودند و بار ديگر حكومت ولايات ، به اعضاى خاندان سلطنتى سپرده شد و اين همان راه و رسمى است كه صفويه تقريبا برانداخته بودند، تبريز - مركز ايالت آذربايجان - مقر وليعهد شد.
فريزر، مى نويسد:
قاجار كه به حكومت ولايات منصوب مى شدند، وزيرى داشتند كه او را به پيشكارى شاهزاده گماشته بودند، به خصوص كه اگر شاهزاده بسيار جوان بود (477).
در جاى ديگر فريزر، درباره ى اسكندر ميرزا، پسر محمدعلى ميرزا، پسر فتحعلى شاه كه پدرش حاكم مازندران بوده است مى نويسد:
دانستم كه اين پسر، دستگاهى مخصوص به خود دارد و مانند ساير شاهزادگان داراى وزير و غلامان و يا نگهبانان ، محرم و پيشخدمت ها و ماموران ديگرست ؛ و چند تن از برادران كهترش كه صاحب حكومت هاى جداگانه نيستند، داراى همان دم و دستگاهند، و با شاهزاده محمدقلى ميرزا، خانواده اى دارد، مركب از بيست و پنج بچه و حرمى مفصل ، كه مخارج ساليانه او را بسيار سنگين كرده و اين تمايل را در او برانگيخته است كه با نصب فرزندان به حكومت نقاط تابع خود، خويشتن را سبكبار كند بر روى هم ، اين روش براى حاكم نشين هاى مربوط، بسيار گران تمام مى شد، زيرا بايد مخارج يك دربار كوچك و عمال حريص و طماع آن را متحمل شوند (478).

مناصب و مشاغل عالى و دربارى در دوره قاجار

گاسپار دروويل ، در سفرنامه خود راجع به مناصب و مشاغل دربارى اين دوره چنين مى نويسد كه :
مقامات عالى سابق دربارى ، تقريبا به جاى خود محفوظ مانده است ولى جنبه ى افتخارى اين مقامات به سودبخشى آنان ، مى چربيد. امروزه به استثناى وزيران و معدودى از صاحب منصبان عالى رتبه ى دربار، كسى حقوق و مزاياى قابل توجهى دريافت نمى كند. با اين حال ، خدمتگزاران و كارمندان كاخ سلطنتى به هر صورتى كه به خواهند، از اقلام هزينه ها مبالغى به جيب خود مى زنند، زيرا دزدى بدون ترس از مجازات ، در آن جا رواج كامل دارد گمان نمى كنم كه چيزى براى كاخ شاه يا شاهزادگان خريدارى كنند، بى آن كه بهاى آن را سه تا چهار برابر قيمت اصلى به حساب نگذارد.
دربار سلطنتى ايران ، مخارج هنگفتى دارد زيرا شاهزادگان و حكام نيز به پيروى از پدر يا ارباب تاجدار خويش ، پنجاه شصت تن بى كاره را در خدمت نگه مى دارند، اين بيكاره ها به هنگام گردش شاهزادگان يا حكام ، از پيش و پس به راه مى افتند تا دبدبه و شكوهى به مركب وى بخشند بيكاره ها به قلب غلام (يعنى بردگان ) ملقب اند، ولى در دربار ايران فقط غلام مترادف با گارد شاهى است . شاه ، غلامان متعددى دارد و غلامان را از ميان جوانان زيباروى كشور انتخاب مى كند.
غلامان ، اسكورت شاه را تشكيل مى دهند و زير فرمان كلانتر باشى خدمت مى كنند. حقوق و جيره آنان بسيار قابل توجه است ، وليعهد نيز غلامان جسورى دارد گرچه غلامان وليعهد، با شيوه جنگ خاص خود براى روس ها دشمن خطرناكى نيستند، ولى غالبا وسايل مزاحمت آنان را فراهم مى كنند (479).
سابقا شاغل والاترين مقام دربارى ، اعتماد الدوله ناميده مى شد، اين مقام امروزه حذف و به جاى آن ، مقام صدراعظمى يا نخست وزير ارشد معين شده است .
رسيدگى به امور داخلى و خارجى ، بر عهده صدراعظم است روزى ديگر زير دست صدراعظم و تمام دواير دولتى گوش به فرمان وى مى باشند.
مقام دوم دولتى در ايران قائم مقامى است اين مقام امروزه به پيرمرد 75 ساله اى به نام ميرزا بزرگ سپرده شده است ، ميرزا بزرگ به پنج پادشاه خدمت كرده و از مجرب ترين مردان ايران است .

مقام سوم دولتى ايران ، مقام (وزارت ) است .

وزيران ، معاون صدراعظم تهران و قائم مقام تبريز به شمار مى آيند، در دستگاه حكومتى شاهزادگان ديگر، جز مقام وزارت نمى توان يافت شاه پيشكار فرزندش را در كودكى به لقب وزير مفتخر مى سازد. ظاهرا وزير (ميرزا بزرگ ) در آذربايجان سمتى جز پست نظامى ندارد. گذشته از وزيران (ميرزاها) خدمات مختلف ديوانى انجام مى دهند، ميرزاها روساى دوائر و منشيان دولتى محسوب مى شوند. پس از ميرزاها، مقامات مختلف دربارى به شرح زير است (480):
(1) رييس پزشكان : اين شخص كه مواظب تندرستى شاه و ضمنا تامين كننده وسايل خوشى اوست . رييس پزشكان ملقب به حكيم باشى و عضو شوراى خاص سلطنتى است .
(2) شيخ الاسلام : رييس كل روحانيون كشور است و قاضى شرع ، رهبر شيعيان و هم طراز با مفتى قسطنطنيه - پيشواى سنيان - است .
(3) ايشيك آغاسى : يا نسق چى باشى ، رييس كل تشريفات و انتظامات كه همواره حاضر به خدمت شاه است . چند تن فراش باشى وظيفه برافراشتن خيمه و خرگاه سلطنتى را بر عهده دارند.
(4) نسق چى باشى : ابلاغ فرامين شاه به صاحب منصبان ، ديوان و احضار كسانى كه بايد شرفياب شوند به عهده اوست ضمنا تامينات اردوى شاه در سفر نيز با اوست .
(5) مهماندار باشى : موظف است كه از بدو ورود سفيران بيگانه به ايران ، از آنان پذيرايى كرده و حوائج ضرورى شان را برآورد، مهماندار، تقاضاهاى سفيران را به ديوان عرضه كرده و يادداشت هاى آنان را به وزيران تسليم مى كنند. مهمانداران دون پايه اى نيز زيردست مهماندار باشى به انجام وظيفه مشغولند.
(6) مهردار باشى : مهرهاى سلطنتى را از گردن آويخته و فرامين شاه را بدان مهمور مى سازد.
(7) ميرآخور باشى : كه مسوول اصطبل مخصوص بود.
(8) خواجه باشى : بنا به موقعيت خويش ، به حرمسرا راه دارد. گاهى به عنوان ماموريت ، در سراسر كشور به سير و سياحت مى پردازد و توسط نمايندگان خويش دختران را به حرمسراى شاه مى فرستند.
(9) ناظر باشى : مسوول اداره اموال سلطنتى است . بازرسى داخل كاخ ‌ها و انتخاب يا تعويض نوكران در صلاحيت اوست .
(10) اودندار باشى (اطاقدار باشى ): مسوول حفاظت كاخ ‌ها و تنظيم وسائل حركت براى سفر يا شكار است . افسر زيردست او را مشعل دار باشى مى نامند كه مسوول روشنايى كاخ هاست و خود، رييس مشعل داران به شمار مى رود.
(11) شكارچى باشى يا ميرشكار: مسوول اداره امور مربوط به شكار است .
زيردستان او، سگبان باشى ، نگهبانان سگان شكارى و تازيان بودند.
(12) منجم باشى : يا رييس اختر شماران ، مسوول تنظيم تقويم و تعيين ساعات سعد و نحس و نقود ستارگان در اعمال خير و شر است ، هر بار كه شاه قصد سفر، شكار يا ديد و بازديد كند با وى مشورت مى كند.
بنا به نوشته دروويل : عباس ميرزا به گفته منجمين اعتمادى ندارد ولى از نظر مصلحت سياسى ، به تقويم منجمى مراجعه مى كند.
(13) انباردار باشى : نگهدارى ذخيره خواربار و مواد غذايى با او است .
(14) به پز باشى : در شغل آشپزى و قهوه چى باشى ، در تهيه دسر و قهوه و چاى و شربت زيردست انبار دار باشى كار مى كند.
(15) صندوقدار باشى : مسوول نگهدارى لباس ها و هدايايى است كه به شاه تقديم مى شود.
(16) شاطر باشى : سردسته شاطران محسوب مى شود شاطرها، جوانان تيز دو و زبر و زرنگى هستند كه پياده پيشاپيش اسب شاه حركت مى كنند تعداد آنان صد نفر است و هر يك كلاه مخصوصى بر سر، چماق كوتاهى در دست دارند، شاطرباشى مواظب است كه كسى بدون اطلاع نقره چى باشى كه به دنبال اوست به موكب شاه نزديك نشود.
مقامات عالى لشكرى ، كه اين مقامات را گاهى شاهزادگان بلافصل اشغال مى كنند عبارت بود از:
بيوك سردار؛ فرمانده كل قوا و توپچى باشى ، فرمانده توپخانه است .

جمعيت ايران در دوره حكومت قاجار

راجع به جمعيت ايران ، لرد كرزن اظهارنظر مى كند كه جمعيت ايران روزگارى خيلى بيش تر از مقدار فعلى بوده ، حتى اگر برآورد پنجاه ميليون را كه بعضى نويسندگان به عهد داريوش ، نسبت داده اند مورد ترديد قرار دهيم و يا چهل ميليون نفر را كه شاردن به دوره صفويه منسوب داشته است باور نداشته باشيم ، باز ترديدى نيست كه جمعيت اين كشور سابقا به مراتب بيش از جمع سكنه ى فعلى آن بوده است . شهرهاى ايران و دهات متروك و بازارهاى داخلى و رشته هاى متعدد قنات هاى خراب ، تاسيسات عمومى ، سابقا عامل عمده حاصلخيزى اراضى پهناورى بودند كه اكنون به حالت ويرانى افتاده اند و همه حاكى از شواهد و آثارى است كه قابل اشتباه نيست . (481)
البته اين نكته را هم مى دانيم كه هر محل و مكان متروك ، لزوما دال بر زوال زندگى و ضعف به شمار نمى رود. شواليه شاردن ، قلت سكنه را به چهار علت فرعى نسبت داده است كه عبارتند از:
1 - فساد غير عادى ، 2 - تجمل بى تناسب ، 3 - ازدواج در سن و سال پايين ، 4 - مهاجرت پيوسته به سرزمين هندوستان (482). ولى دكتر پولاك كه شغل طبابت داشت ، در گزارش خود راجع به كمى جمعيت ايران عوامل زيرا را در 4 قسمت مورد بحث قرار مى دهد:
(1) وضع نامساعد زنان ، از جمله آسانى كار طلاق و ازدواج در سن و سال كم و پيرى زودرس و طولانى بودن دوره ى شيرخوارگى اطفال كه سبب تحليل رفتن قوه ى توليد نسل آن هاست (483).
(2) نابسامانى وضع بهدارى و تلفات سنگين حصبه ، اسهال ، وبا و طاعون و به خصوص فقدان وسايل تلقيح براى جلوگيرى از آبله و تلفات جانبى اطفال در زير دو سالگى .
(3) آسيب و تلفات ناشى از جنگ هاى تاتار و مغول و افغان ، حملات ايلات تركمن به ايالت شرقى و فروش اسيران در بازارهاى خيوه و بخارا، جنگ هاى داخلى و تلفات جانبى سربازانى كه مادام العمر در خدمت اند و دسته دسته در پادگان هاى خود تلف مى شوند.
(4) مهاجرت عناصر غير اسلامى ، يعنى زرتشتى ، كليمى ، ارمنى ، به هند و قفقاز و عثمانى و پيش آمد قحطى به واسطه ى نقصان باران و برف كه قسمتى از آن ناشى از نبودن راه هاى ارتباط است و در ادامه بحث ... فرض ‍ اين كه در هر مايل مربع ، حدود چهار تا چهارصد و پنجاه نفر زندگى مى كنند، با اين حساب مى توان شماره اهالى را بين 9 تا 10 ميليون نفر برآورد كرد (484).
عوامل ديگرى كه باعث عدم رشد جمعيت مى شد يا شيوع بيمارى وبا بوده ، يا قحطى و خشكسالى ، بيمارى وبا را مرض موت و يا مرگامرگى ناميده اند. بيمارى وبا، از خصوصيات سرزمين هاى عقب افتاده و از عوامل عقب افتادگى است كه از جهتى ، زاده فقر است و از جهتى ، موجد فقر؛ بيمارى وبا در اثر قحطى شيوع پيدا مى كند و در بعضى مواقع ، پس از شيوع بيمارى و كشتار جمعى مردمان ، قحطى به وجود مى آيد، بيمارى وبا، معمولا دامنگير مردمى است كه از وسايل مقدماتى بهداشت و تامين اجتماعى برخوردار نيستند و در بروز بلا، محكوم به فنايند و محروم از فرار، از نظر گسترش ، وباى بزرگ 1236 ه .ق در ايران ، بى سابقه بود. در سواحل خليج فارس روزى 1500 نفر را مى كشت ، كه به ناچار اجساد را به دريا مى ريختند. در شيراز 40000 نفر، در بحرين 4000 نفر قربانى وبا شدند، و آمار تعداد 20000 نفر را اعلام نموده است در 1247 ه .ق در مازندران و گيلان كشتار عظيمى داشت در اردلان 8000 نفر را كشت .
در 1263 ه .ق وبا در آذربايجان ، 6077 نفر و در 1265 ه .ق ، در اروميه 400 نفر را به هلاكت رساند.
در اواخر 1267 ه .ق در تهران وبا به صورت بسيار گسترده شايع گشت و تا اوايل 1268 ه .ق ادامه داشت كه گاهى اين بيمارى مجددا بروز مى كرد و تعدادى از مردم اين منطقه را از بين مى برد. به طورى كه راجع به برخورد سركردگان با اين بلاى ويران كننده گزارش داده شده است ، چنين بر مى آيد كه حكومت وقت ، در سرايت و گسترش و عواقب شيوع وبا، مسئوليت مستقيم داشت . هنگام بروز ناخوشى ، حكام راه گريز در پيش مى گرفتند، با پنهان ساختن حقيقت و فريبكارى رسما مردم را در ميان مهلكه رها مى كردند و كارگزاران از بيم مسدود شدن راه ها خبر ناخوشى را به ساير ممالك اعلام نكرده و با برقرار كردن قرنطينه ، كه مستلزم گردآورى آذوقه و غلات و هزينه هاى گوناگونى بوده ، مخالفت مى ورزيدند (485).
فريزر، نوشته هاى يك سياح انگليسى را كه در سال 1236 ه .ق در اثر ابتلا به بيمارى وبا در شيراز مرده بود، در كتاب خود، اين چنين آورده است :
در شيراز، به محض شنيدن خبر وبا، حاكم ، حسينعلى ميرزا فرمان فرما و وزير و اطرافيان اش فرار كردند و بدون اين كه دستور العملى جهت حفاظت شهر و مردم بدهند، اهالى را به حال خود رها نمودند و به راستى اين بى شرمانه ترين و ناجوانمردانه ترين اقدامى بود كه به همه عمر، شاهدش ‍ بودم وقتى مردم به خود آمدند، آشكارا به حكومت ناسزا مى گفتند (486).
فريزر خود نيز، از رفتار حكام و بى پناهى مردم ، بسيار زياد ياد مى كند:
شاهزاده فرار كرده وزرا و اعيان هم به دنبالش ، مردم را سرگردان بر جاى گذاردند گاه ديده مى شد، چند نفرى به خيال اين كه با عنصرى ديوانه و متجاوز رو به رو شده اند در كوچه ها مى دويدند و فرياد بر مى آوردند، اين ناخوشى پدر سوخته كجاست ؟ جرات دارد بيايد جلو تا حساب اش را برسيم و گاه از از سحر تا شام با دسته ى توپ چيان به كوه مى روند تا با غرش ‍ توپ و صداى شيپور، همراه فرياد هزاران نفر، وبا را از خود برانند و اين حالت دهشت نفرت بارى بر آن مى افزود (487).
ميرزا تقى خان ، روزنامه اخبار را به مردم مى رساند و در جهت روشنگرى مردم گام هاى بسيار برداشته شد و از طرفى روحانيون در مجله ها مردم را از عوامل اين بيمارى آگاه مى نمايند (488).
راولينسن ، به سال 1850 م . جمعيت ايران را ده ميليون نفر نوشت اما در سال 1873 م . پس از دو بار شيوع طائون و قحطى ، به شش ميليون رسيد، ارقامى كه نويسندگان ديگر در بيست سال اخير نوشته اند بين پنج و ده ميليون نفر است البته كرزن در كتاب خود (ايران و قصبه ى ايران ) به آمار زير اشاره مى كند، اما باز آن را مورد ترديد قرار مى دهد:
مساحت ايران در حدود 000/282/6 ميل با 99 شهر، شامل : 630/363 با 800/963/1 نفر سكنه
دهات و نواحى بى شهر 000/780/3 نفر
صحرانشين ها:
اعراب 020/53 نفر
ترك 000/144 نفر
كردها و لك ها 000/135 نفر
بلوچ و كولى 140/4 نفر
بختيارى و لر 800/46 نفر
960/381 خانوار با 800/909/1
كل جمعيت ايران 600/653/7 نفر
رقم فوق را از لحاظ مذهب و فرقه به شرح ذيل اظهار كرده است :
شيعه 000/860/6 نفر
سنى و فرقه هاى ديگر 000/700 نفر
زردشتى 000/8 نفر
كليمى 000/19 نفر
ارامنه 000/43 نفر
نسطورى و گلدانى 000/23 نفر
جمع كل جمعيت 600/653/7 نفر
كرزن آمار ژنرال شيندلر، را راجع به شهرها غالبا زيادتر از ميزان حقيقى مى داند و در مورد فرقه هاى مذهبى هم حرف او با واقعيت منطبق نمى داند، ولى كرزن ، نظريه زولوتارف ، را در جلسه انجمن جغرافيايى روسيه به سال 1888 م . اظهار نموده كل جمعيت ايران را به شرح ذيل بيان كرده است.

دولت قاجاريه

ولى آمار ديگرى كه در اين رابطه ارائه گرديده است تفاوت كاملا كلى دارد:

دولت قاجاريه

مقايسه آمارى جمعيت توسط پژوهندگان در دوره قاجاريه (489)

دولت قاجاريه

با پذيرش آخرين رقم - چرا كه اين رقم توسط لرد كرزن ، يكى از كارشناسان در زمينه مسائل ايران كه مدت سه سال در ايران به مطالعه مشغول بوده ارزيابى شده است و افزودن 85 رشد سالانه اى كه توسط خود او اقامه شد، جمعيت كنونى ايران ، مركب از 175 ميليون نفر 75 مردم اسكان يافته كه 25 در شهرها و 50 در روستاها زندگى مى كنند و 5/2 ميليون يا 25 عشاير مى شود. اگر وسعت ايران را 986/29 مايل مربع به حساب آوريم تراكم جمعيت در هر مايل مربع ، 8/6 درصد و در هر ورس (490) مربع ، 367 نفر مى شود - بنابراين از نظر تراكم جمعيت ، نزديك به تراكم جمعيت روسيه است كه در هر ورس مربع 7 نفر زيست مى كنند و يا نزديك به تراكم جمعيت ايالات متحده است كه در هر ورس مربع 8 نفر به سر مى برند. تراكم فوق الذكر جمعيت چنان كه از اطلاعات تاريخى طبيعى ايران بر مى آيد در همه جا يكسان نيست . ايالاتى كه از نظر حاصلخيزى و اوضاع و شرايط زندگى نامساعد هستند، جمعيت شان بسيار پراكنده است . در حالى كه برعكس جاهايى كه داراى آب و هواى مرطوب و طبيعت سخاوتمندى است تكاثر جمعيت بيش تر است (491).
عشاير، بيش تر در نواحى جنوبى و جنوب غربى ايران متمركز شده است . تعداد كل مراكز شهرى ايران حدود 100 مى باشد ولى چنان كه از فهرست زير راجع مايل روسى معادل با 7 ورس يا 7468 كيلومتر يعنى حدود 469 مايل قانونى است .
تعداد كل مراكز شهرى ايران 100 مركز مى باشد ولى چنان كه از فهرست زير راجع به شهرهاى مهم و سكنه آن ها بر مى آيد در ايران شهرهاى وسيعى ديده نمى شده است .
تبريز 000/300 نفر
تهران 000/350 نفر
اصفهان 000/80 نفر
مشهد 000/70 نفر
يزد 000/50 نفر
كرمان 000/50 نفر
كرمانشاه 000/50 نفر
همدان 000/50 نفر
خوى 000/50 نفر
قزوين 000/40 نفر
قم 000/30 نفر
شيراز 000/30 نفر
رشت 000/30 نفر
اروميه 000/20 نفر
بوشهر 000/15 نفر
نيشابور 000/10 نفر
شاهرود 000/10 نفر
محمره 000/10 نفر
شوشتر 000/10 نفر
قلت جمعيت شهرها، معلول عوامل چنديست ، در ايران هيچ نوع كارخانه اى وجود ندارد كه در اين شهرها متمركز شده باشد تا موجب گردآمدن جمعيت در آن ها شود.
به علاوه ، شهرهاى ايران با توجه به خدمات و رفاه ، نسبت به زندگى روستايى كششى ندارد، از طرفى ايرانيان ، تمام گروه هاى قبيله اى به ده ها عشيره و گروه تقسيم شده كه اغلب از نظر شيوه ها و رسوم زندگى و دشمنى متمادى با يكديگر فرق دارند.
اين نوع يكى از عوامل اصلى بى نظمى سلطه ايران است كه آن را به قطعات مختلفى تقسيم كرده و يكى از علل فقدان وحدت عميق در دولت و بى نظمى هاى مداوم داخلى است (492).

پی نوشت ها :

472- سعيد نفيسى ، قاجارها را از مغولان نمى داند، بلكه معتقد است كه از نژاد ترك مى باشند، هم چنين آنان را تركمان و سلجوقى نمى داند، بلكه از تركان و خويشاوندان نزديك خزرها و قبچاق ها و بلغارها و بجناك ها مى دانند. آن ها كه در حدود قرن هشتم با ساير طوايف ترك ماوراء قفقاز از آن سرزمين هجرت كرده اند، نخست به شام رفته و پس از مدتى از آن جا به ايران آمده اند و زبانشان تركى غربى است . تاريخ اجتماعى و سياسى ايران در دوره معاصر، ج 1، ص 18
473- كريم خان زند، ص 415.
474- تاريخ اجتماعى و سياسى ايران در دوره معاصر، ج 1، ص 51
475- سفرنامه فرد ريچاردز، ص 247
476- تاريخ اجتماعى ايران ، ج 2، ص 495، مقايسه كنيد با كتاب تاريخ سياسى و سازمان هاى اجتماعى ايران در عصر قاجار، ص 81 و 84
477- سفرنامه فريزر، ص 252
478- سفرنامه فريزر، ص 253، هم چنين مقايسه كنيد با كتاب تاريخ نو شامل حوادث دوره قاجاريه ، ص 42 به بعد.
479- سفرنامه دروويل ، ص 217 - 219
480- سفرنامه دروويل ، ص 230 - 232، هم چنين نگاه كنيد به كتاب تاريخ سياسى و سازمان هاى اجتماعى ايران در عصر قاجار، ص 88 - 89
481- نگاه كنيد به كتاب ايران و قضيه ى ايران ، ج 1، ص 84
482- سفرنامه شاردن ، ج 4، ص 142
483- سفرنامه پولاك ، ايران و ايرانيان ، ص 14، 24، 152
484- سفرنامه پولاك ، ايران و ايرانيان ، ص 14 - 24 - 152
485- مصيبت وبا و بلاى حكومت ، ص 13 - 15 و 25 - 26
486- سفرنامه فريزر، ص 44 تا 50
487- سفرنامه فريزر، ص 44 تا 50
488- مصيبت وبا و بلاى حكومت ، ص 25 - 26
489- آمارها برگرفته از كتاب تاريخ اقتصادى ايران ، ص 51
490- يك ورس 3500 قدم يا 1076 متر است بنابراين يك ورس مربع يك كمى زيادتر از يك كيلومتر مربع است .
491- ايران و قضيه ايران ، ج 1، ص 326، هم چنين نگاه كنيد به آمارهاى سر هوتوم شيندلر، ژنرال ارتش ايران ، منقول از كرزن ، ج دوم ، ص 483 نگاه كنيد به مقاله او در دانشنامه بريتانيكا، چاپ يازدهم ، 1910 م . مقاله ايران ژنرال آ.م .زولوتارف ، منقول از كتاب ايران و قضيه ى ايران ، ج 3، ص ‍ 293، كلنل ا.ى .مدودف ، سن پطرزبورگ ، 1909، ص 390، سوبوتستيسكى ارقام غلط را بيش تر از اين بخش استخراج كرده است .
492- تاريخ اقتصادى ايران قاجاريه ، ص 50

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط