مقدمه
از ویژگیهای حرکت امام حسین (ع) خلوص و غریبانه بودن آن حرکت است که رهبر عظیم الشان انقلاب بدان اشاره کردهاند و این اخلاص را با غربت و دست تنها بودن انقلاب اسلامی مردم ایران مقایسه فرمودهاند .آنجا که نهضت عظیم امام حسین را دارای سه وجه دانستند، اول مبارزه حق در مقابل باطل مقتدر، دوم تبلور معنویت و فضایل در برابر رذایل اخلاقی، و در انتها عزّت و سربلندی در صحنه عاشورا . راسخون شما را دعوت میکند تا این بیانات زیبا و پر گوهر را مطالعه کنید و بهره مند شوید.
منطق، حماسه، عاطفه؛ سه عنصر اصلی حرکت امام حسین (ع)
در باب عاشورا آنچه که عرض می کنم - البته یک سطر از یک کتاب قطور است - این است که عاشورا یک حادثه تاریخی صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام بود. حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) با این حرکت - که در زمان خود دارای توجیه عقلانی و منطقی کاملاً روشنی بود - یک سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت.این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیز مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله این بیانات نورانی، بیان کننده یک منطق مستحکم است.
خلاصه این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالی ترین مراحل، یا نداشته باشد.
خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد.
اینها چیزهایی است که از بس تکرار شده، برای ما عادی شده، در حالی که هر یک از این کلمات، تکان دهنده است. بنابراین، حتی اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتی شرایط برای اقدام متناسب با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوی انسان را بگیرد؛ ملاحظه کاری و محافظه کاری نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیت جسمانی نباید مانع راه انسان شود؛ انسان باید حرکت کند.
اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله و لم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است.
وقتی اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثه فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حق علی الله است که انسان بی مسؤولیت و بی تعهد را با همان وضعیتی که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن رو به رو می کند، مواجه کند.
حسین بن علی (علیه السلام) در خلال بیانات گوناگون - در مکه و مدینه و در بخش های مختلف راه، و در وصیت به محمد بن حنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسین بن علی (علیه السلام) عاقبت این کار را می دانست؛ نباید تصور کرد که حضرت برای رسیدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و برای آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومی ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به این جا بکشاند.
نخیر، عاقبت این راه هم برحسب محاسبات دقیق برای امام حسین (علیه السلام) با روشن بینی امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن قدر اهمیت دارد که وقتی شخصی با نفاستِ جان حسین بن علی (علیه السلام) در مقابل این مسأله قرار می گیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛
این برای مسلمان ها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط این طور نبوده که درسی برای سرمشق دادن روی تخته ی سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهی در پیشانی تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
استفاده امام خمینی (رحمه الله) از پیام جاودانه امام حسین (علیه السلام)
در محرم سال 42، امام بزرگوار ما از این ممشاء استفاده کرد و آن حادثه عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرم سال 1357 هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: « خون بر شمشیر پیروز است » و آن حادثه تاریخی بی نظیر - یعنی انقلاب اسلامی - پدید آمد.این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوی چشم خود ماست؛ ولی در طول تاریخ هم این پرچم برای ملت ها پرچم فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همین طور باشد و همین طور خواهد بود.
این بخش « منطق »، که عقلانی است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفی، حرکت امام حسین را تفسیر نمی کند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.
عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون « العزة لله و لرسوله و للمؤمنین ». مسلمان در راه همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه می کنی، یک چهره حماسی و عزتمند است.
اگر به مبارزات سیاسی، نظامی گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتی آنهایی که تفنگ گرفته اند و به جنگ رویاروی جسمی اقدام کرده اند، می بینید که گاهی اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایی هم که حسین بن علی (علیه السلام) یک شب را مهلت می گیرد، عزتمندانه مهلت می گیرد؛
همان جایی هم که می گوید: « هل من ناصر » - استنصار می کند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم های گوناگون برخورد می کند و با آنها حرف می زند و از بعضی از آنها یاری می گیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یک عنصر برجسته ی دیگر است.
این عنصر در همه مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه خود می گنجانند، باید دیده شود.
همه اقدام های مجاهدت آمیز - چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آن جایی که جای فداکاری جانی است - باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسه فیضیه، چهره امام را نگاه کنید: یک روحانی ای که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همه موجودی خود دارد، آن چنان با عزت حرف می زند که سنگینی عزت او، زانوی دشمن را خم می کند؛ این موضع عزت است.
امام در همه احوال همین طور بود؛ تنها، بی کس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهره امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانی قرار گرفتیم که یک نمونه عینی از آنچه را که بارها و سال ها گفته ایم و خوانده ایم و شنیده ایم، جلوی چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین کننده ای ایجاد کرده است، که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریان های دیگر پیدا شود.
حادثه عاشورا، خشک و صرفاً استدلالی نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمی است؛ لذا ما را امر می کنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن.
زینب کبری (سلام الله علیها) در کوفه و شام منطقی حرف می زند، اما مرثیه می خواند؛ امام سجاد بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی می کوبد، اما مرثیه می خواند. این مرثیه خوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود.
در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است که می توان خیلی از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمی توان فهمید.
این سه عنصر، سه عنصر اصلی تشکیل دهنده حرکت عاشورایی حسین بن علی (ارواحنافداه) است که یک کتاب حرف است و گوشه ای از مسائل عاشورای حسینی است؛ اما همین یک گوشه برای ما درس های فراوانی دارد.
ما مبلغان، زیر نام حسین بن علی تبلیغ می کنیم. این فرصت بزرگ را یاد این بزرگوار به مبلغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛
هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبه منطق و عقل که در ماجرای حسین بن علی (علیه السلام) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبه حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثه عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه - روضه خوان، منبری و مداح - مراقب باشیم. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانه ماه محرم - 5/11/1384)
خلوص و غریبانه بودن دو ویژگی حرکت امام حسین (ع) و شباهت آن با غربت انقلاب اسلامی
اندکی در ماجرای حسین بن علی (علیه الصلاة والسّلام)، باید ژرف نگری کنیم و دقت نظر به خرج دهیم. خیلی ها در دنیا قیام کردند، رهبری داشتند؛ کشته هم شدند. در بین اینها، از اولاد پیغمبران و از ائمه هم کم نبودند. اما سیدالشهدا یک فرد خاص است. حادثه کربلا، یک حادثه منحصر به فرد است.شهدای کربلا، یک جایگاه منحصر به خودشان دارند. چرا؟ پاسخ این «چرا» در طبیعت حادثه باید جستجو شود؛ و همان است که به همه ما درس می دهد؛ از جمله و شاید بخصوص به شما پاسداران عزیز.
یک خصوصیت این است که حرکت حسین بن علی، حرکتی خالصاً، مخلصاً و بدون هیچ شائبه، برای خدا و دین و اصلاح جامعه مسلمین بود. این، خصوصیت اول که خیلی مهم است. این که حسین بن علی (علیه الصلاة والسّلام) فرمود: «انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا ظالماً و لامفسداً (1)» خودنمایی نیست؛ خود نشان دادن نیست؛ برای خود، چیزی طلبیدن نیست؛ نمایش نیست.
ذرّه ای ستم و ذرّه ای فساد، در این حرکت نیست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح فی امّة جدّی.» این، نکته بسیار مهمی است. انّما: فقط! یعنی هیچ قصد و غرض دیگری، آن نیت پاک و آن ذهن خورشیدگون را مکدّر نمی کند. قرآن کریم،
وقتی که در صدر اسلام با مسلمانان سخن می گوید، می فرماید: «وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ. (2)» و این جا امام حسین (علیه السّلام) می گوید: «انّی لم اخرج اشراً و لا بطراً.»
دو خط است؛ دو جریان است. در آن جا قرآن می گوید: «مثل آنها نباشید که از روی غرور و خودخواهی و نفس پرستی حرکت کردند.» یعنی چیزی که در آن نوع حرکت نیست، اخلاص است. یعنی از حرکتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من»، مطرح است.
«ورئاءالناس.» خودش را آرایش کرده، بر اسب قیمتی سوار شده، جواهرات به خودش آویزان کرده، رجزهایی خوانده است و خارج می شود. به کجا؟ به میدان جنگ. اتفاقاً میدان جنگ هم میدانی است که همین آدم و دهها مثل او در آن به خاک هلاک خواهند غلتید. خارج شدن چنین آدمی، این گونه است. فقط در او نفْس وجود دارد.
این، یک طرف. بهترین نمونه در نقطه مقابلش هم حسین بن علی (علیه الصلاة والسّلام) است که در او، خودخواهی و خود و من و منافع شخصی و قومی و گروهی وجود ندارد. این، اولین خصوصیت نهضت حسین بن علی (علیه الصلاة والسّلام) است. در آن کاری که انجام می دهیم، هرچه مایه اخلاص در من و شما بیشتر باشد، آن کار، ارزش بیشتری پیدا می کند.
هرچه از قطب اخلاص دور شویم، به سمت قطب خودپرستی و خودخواهی و برای خودکار کردن و به فکر خود بودن و منافع شخصی و قومی و نظایر آن نزدیک شده ایم که یک طیف دیگر است.
بین آن اخلاص مطلق و خودخواهی مطلق، یک میدان وسیع است. هرچه از آن جا به این طرف نزدیکتر شویم، ارزش کار ما کمتر می شود؛ برکتش کمتر می شود؛ ماندگاری اش هم کمتر می شود. این، خاصیت این قضیه است.
هرچه ناخالصی در این جنس باشد، زودتر فاسد می شود. اگر ناب باشد، هرگز فاسد نمی شود. حالا اگر بخواهیم به محسوسات مثال بزنیم، این آلیاژ اگر صد در صد طلا باشد، فاسد شدنی نیست؛ زنگ خوردنی نیست. اما به هر اندازه که مس و آهن و بقیه مواد کم قیمت داخل این آلیاژ باشد، فساد آن و از بین رفتنش بیشتر است. این یک قاعده کلی است.
این، در محسوسات است. اما در معنویات، این موازنه ها بسیار دقیق تر است. ما به حسب دید مادّی و معمولی، نمی فهمیم. اما اهل معنا و بصیرت، می فهمند. نقّاد این قضیه، صرّاف و زرگر این ماجرا، خدای متعال است. «فان الناقد بصیر.» اگر یک سر سوزن ناخالصی در کار ما باشد، به همان اندازه آن کار کم ارزش می شود و خدا، از ماندگاری آن می کاهد.
خداوند متعال؛ ناقد بصیر حرکت امام حسین (علیه السلام)
خدای متعال، ناقد بصیری است. کار امام حسین (علیه الصلاة والسّلام)، از کارهایی است که یک سر سوزن ناخالصی در آن نیست. لذا شما می بینید این جنس ناب، تا کنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند.چه کسی باور می کرد بعد از این که این عده، غریبانه در آن بیابان کشته شدند، بدنهایشان را همان جا به خاک سپردند، آن همه تبلیغات علیه شان کردند، آن طور تار و مارشان کردند و بعد از شهادتشان مدینه را به آتش کشیدند - داستان حَرّه، که سال بعد اتفاق افتاد - و این گلستان را زیر و رو و گلهایش را پرپر کردند، دیگر کسی بوی گلاب از این گلستان بشنود؟!
با کدام قاعده مادی جور در می آید، که برگ گلی از آن گلستان در این عالم طبیعت بماند؟! اما شما می بینید که هرچه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنیا را بیشتر برداشت است. کسانی هستند که قبول ندارند پیغمبر جدّ او و حسین بن علی دنباله رو راه اوست؛ اما حسین را قبول دارند! پدرش علی را قبول ندارند، اما او را قبول دارند! خدا را قبول ندارند - خدای حسین بن علی را قبول ندارند - اما در مقابل حسین بن علی، سر تعظیم فرود می آورند! این، نتیجه همان خلوص است.
در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص مایه ماندگاری آن شده است؛ همان فلز نابی که امام بزرگوار، مظهرش بود.
حالا شما برگردید به خاطره هایتان و به یاد بیاورید آن بیابانها را، آن گرماها را، آن رعب ها و خوف های میدان جنگ را، آن خطر دم به دم را، آن سرمای قلّه های پر برف را، آن محاصره شدن ها را، آن بی نیرویی را - که جوش می زدید برای عدّه ای نیرو - آن نداشتن تجهیزات را - که دنبال یک تفنگ و یک خمپاره، آن قدر می دویدید - و احساس آن روزها را در ذهنتان مجسّم کنید.
آن وقت می فهمید که چرا این همه، علیه این انقلاب توطئه شده است و هنوز هم می شود؛ در عین حال، این درخت، استوار ایستاده است.
همین جوهر است که آن را حفظ کرده است. اخلاص امام و این ملت و بخصوص اخلاص رزمندگانی بود که در میدان های جنگ حضور داشتند و شما جزو بهترین ها و جزو نمونه های کاملش هستید.
این، یک نکته و جریان و سرخطّی است که همه ما باید دائم به آن توجه داشته باشیم و بنده، بیشتر از شما محتاج توجه به این نکته هستم.
یک نکته دیگر - که آن هم در مجموعه نهضت حسین بن علی (علیه الصلاة والسّلام)، خیلی مهم است و با توجه به وضع امروز ما، به یک معنا به قوّت نیروی اخلاص برمی گردد - این است که در هیچ حادثه ای از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازه حادثه کربلا، غربت و بی کسی و تنهایی وجود نداشته است. این، تاریخ اسلام است. هرکس می خواهد نگاه کند. بنده دقت کردم: هیچ حادثه ای مثل حادثه کربلا نیست؛ چه در جنگ های صدر اسلام و جنگ های پیغمبر و چه در جنگ های امیرالمؤمنین.
در آن موارد، بالاخره حکومتی بود، دولتی بود، مردم حضور داشتند؛ سربازانی هم از میان این جمعیت به میدان جنگ می رفتند و پشت سرشان هم دعای مادران، آرزوی خواهران، تحسین بینندگان، تشویق رهبر عظیم القدری مثل پیغمبر یا امیرالمؤمنین بود.
می رفتند در مقابل پیغمبر، جانشان را فدا می کردند. این، کار سختی نیست. چقدر از جوانان ما حاضر بودند برای یک پیام امام، جانشان را قربان کنند! چقدر از ما، الان آرزو داریم اشاره لطفی از طرف ولی غایبمان بشود و جانمان را قربان کنیم!
وقتی انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببیند و آن همه تشویق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد که می جنگند تا پیروز شوند و دشمن را شکست دهند، با امیدِ پیروزی می جنگند. چنین جنگی، در مقابل آنچه که در حادثه عاشورا می بینیم، جنگ سختی نیست.
البته بعضی دیگر از حوادث هم بود که آنها هم حادثه های نسبتاً غریبانه ای است. مثل حوادث امامزاده ها؛ مثل حسنیون در زمان ائمه (علیهم السلام). اما آنها هم - همه شان - می دانستند که پشت سرشان امامانی مثل امام صادق، مثل امام موسی بن جعفر و مثل امام رضا (علیه الصلاة والسّلام) وجود دارند که رهبر و آقای ایشانند و ناظر و حاضرند؛ هوای آنها را دارند و اهل و عیال آنها را رسیدگی می کنند.
امام صادق - طبق روایت - فرمود: «بروند با این حکّام فاسد بجنگند و مبارزه کنند - «و علی نفقه عیاله» - من عهده دار نفقه عیال آنها می شوم. جامعه بزرگ شیعه بود. تحسینشان می کردند.
تمجیدشان می کردند. بالاخره یک دلگرمی به بیرون از میدان جنگ داشتند. اما در حادثه کربلا، اصل قضایا و لبّ لباب اسلام - که همه آن را قبول داشتند - یعنی خود حسین بن علی، درون حادثه است و بناست شهید شود و این را خود او هم می داند، اصحاب نزدیک او هم می دانند. هیچ امیدی به هیچ جا - در سطح این دنیای بزرگ و این کشور اسلامی عریض و طویل - ندارند. غریب محضند.
بزرگان دنیای اسلام در آن روز، کسانی بودند که بعضی از کشته شدن حسین بن علی غمشان نبود؛ چون او را برای دنیای خودشان مضّر می دانستند! عده ای هم که غمشان بود، آن قدر اهتمام به این قضیه نمی کردند. مثل عبدالله جعفر و عبدالله عباس.
یعنی هیچ امیدی از بیرونِ این میدان مبارزه غم آلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هرچه بود در همین میدان کربلا بود و بس! همه امیدها خلاصه شده بود در همین جمع و این جمع هم دل به شهادت داده بود.
بعد از کشته شدن هم - برحسب موازین ظاهری - کسی برای آنها یک فاتحه نمی گرفت. یزید بر همه جا مسلط بود. حتی زنان آنها را به اسارت می بردند و به بچه هایشان هم رحم نمی کردند. فداکاری در این میدان، بسیار سخت است.
«لایوم کیومک یا اباعبدالله.» اگر آن ایمان و آن اخلاص و آن نور خدایی در وجود حسین بن علی نمی درخشید که آن عده معدود مؤمنین را گرم کند، اصلاً چنین حادثه ای امکان تحقق نداشت. ببینید این حادثه چقدر با عظمت است!
بنابراین، یکی دیگر از خصوصیات این حادثه غریبانه بودن آن است. لذاست که من مکرّر عرض کرده ام شهدای زمان ما، با شهدای بدر، با شهدای حنین، با شهدای احد، با شهدای صفّین، با شهدای جمل قابل مقایسه هستند و از بسیاری از آنها بالاترند؛ اما با شهدای کربلا، نه! هیچ کس با شهدای کربلا، قابل مقایسه نیست.
نه امروز، نه دیروز، نه از اول اسلام و نه تا آن زمانی که خدای متعال بداند و بخواهد. آن شهدا ممتازند؛ و نظیری دیگر برای علی اکبر و حبیب بن مظاهر نمی شود پیدا کرد.
عزت امروزی اسلام، برکت و نتیجه جانفشانی امام حسین (علیه السلام)
این است حادثه حسین بن علی؛ عزیزان من! این پایه استوار و محکم است که هزار و سیصد و اندی است اسلام را، با آن همه دشمنی، در دنیا نگه داشته است. خیال می کنید اگر آن شهادت، آن خون پاک و آن حادثه به آن بزرگی نبود، اسلام باقی می ماند؟!قطعاً بدانید اسلام باقی نمی ماند. قطعاً بدانید در توفان حوادث، نابود می شد. ممکن بود به عنوان یک دین تاریخ، با یک عده طرفداران کم مایه، در گوشه ای یا گوشه هایی از دنیا می ماند؛ اما اسلام زنده نمی ماند. فقط نام و یاد اسلام ممکن بود بماند.
اما امروز شما می بینید که اسلام، بعد از هزار و چهار صد سال، در دنیا، زنده است. اسلام، سازنده است.
امروز، اسلام در دنیا، زاینده است. امروز اسلام در دنیا، ملتها را به عنوان روشن ترین و پرفروغ ترین امید، به سمت خود متوجه کرده است. اینها همه از برکت همان حادثه کربلا و جانفشانی حسین بن علی (علیه السلام)، است.
حال خدای متعال خواسته است که اولین تجربه حاکمیت قرآن بعد از دوران حسین بن علی، یعنی نظام جمهوری اسلامی، پا به عرصه بگذارد. یعنی بعد از آن حادثه، هر کار شده، مقدمه ای برای امروز شما بوده است.
کوشش همه علما، همه متفکرین، همه فلاسفه، همه متکلّمین، همه زحمتها و تلاش ها و این همه جنگ ها، اسلام را نگه داشت و اوضاع و احوال آماده شد، تا امروز حکومتی براساس حاکمیت ارزشهای الهی و قرآنی به وجود آید.
بخت و اقبال با شما و با ملت ایران بود که خدای متعال، این بار را، اوّل بار روی دوش اینها گذاشت. البته « بخت » که می گوییم، به معنای اتفاق نیست. این اقبال بلند را خدای متعال، مفت و بیهوده به کسی نمی دهد.
ملت ایران خیلی کارها کرد؛ و خدای متعال، این را بالاخره به او داد. البته این فداکاری ها، تلاش ها، اخلاص ها و زحمات، تمام شدنی هم نیست. خیال نکنید که اگر چهار نفر یاوه گوی ساده دلِ بیچاره خوش خیال بنشینند آن گوشه دنیا و بگویند «امروز و فردا کار جمهوری اسلامی تمام می شود» این به انجام می رسد! خیر! این اساس، تمام شدنی نیست.
سختگیری های استکبار نسبت به مسلمانان؛ نتیجه حیات دوباره اسلام
من و شما، تمام می شویم. افراد، به هیچ صورت، ماندنی نیستند. بهترین ها، آن کسانی هستند که خوب می مانند تا می میرند. بعضی هم تا آخر خوب نمی مانند. همه نوعش را داریم. اشخاص در معرض آفت و تلف شدند؛ اما اساس، ماندنی است.این حرکت اسلامی، این حیات دوباره اسلامی، ریشه در قرون دارد. ریشه در ده قرن تلاش و مجاهدت دارد. متکی به اسلام است. لذاست که شما می بینید امروز که تبلیغات استکباری و صهیونیستی در دنیا سعی می کنند چهره جمهوری اسلامی و مردم ایران و ما و همه را زشت نشان دهند، اتفاقاً گرایش مردم به اسلام، در همه جای دنیای اسلام، از پنج سال و ده سال پیش، بیشتر است.
به کشورهای اسلامی و به مسلمانانی که در دنیای غیر اسلامی در اقلیت هستند، نگاه کنید! سختگیری های استکبار را نسبت به مسلمانان ببینید! این سختگیری ها، بی خود که نیست. اگر همین طور مثل میت بین یدی الغسّال بودند که بر آنها سختگیری نمی شد.
آنچه می خواهم عرض کنم این است که این عنصر غربت در این نهضت، انقلاب ما را به همین اندازه، به نهضت حسین بن علی شبیه کرده است. این غربت، شما را نترساند و به وحشت نیندازد.
قله غربت را حسین بن علی و یارانش - بزرگوارانی که ما این طور برایشان سینه می زنیم و اشک می ریزیم و آنها را از فرزندان خودمان بیشتر دوست می داریم - پیمودند و فایده اش این شد که امروز اسلام زنده است؛ و حادثه کربلا، نه فقط در قطعه زمینی کوچک، بلکه در منطقه عظیمی از محیط زیست بشر امروز زنده است.
کربلا همه جا هست: در ادبیات، در فرهنگ، در سنت ها، در اعتقادها و در میان دل ها. آن که در مقابل خدا سجده نمی کند، در مقابل عظمت حسین بن علی سر فرود می آورد! آن غربت، امروز این نتیجه را دارد. آن، قله غربت بود.
امروز هم شما در دنیا غریبید. ملت ایران امروز در دنیا غریب و مظلوم است. غریب بودن و مظلوم بودن، به معنای ضعیف بودن نیست. ما امروز خیلی قوی هستیم. این را با اطمینان باور کنید که هیچ ملت مسلمانی امروز به قوت ملت مسلمان ایران نیست.
هیچ کدام؛ چه کوچکشان، چه بزرگشان، چه ملت صد میلیونی شان. قوّت و قدرت ملت ایران، امروز در اوج است. دولت ایران نیز همین طور. دولت خیلی قوی است؛ خیلی عزیز است؛ خیلی مورد توجه قدرتمندان دنیاست.
در عین حال، این ملت و این دولتِ قوی و توانا که مسلط بر کارهایشان هستند، غریب و مظلومند. ما امروز در دنیا غریبیم. هیچ قدرتی در دنیا از ما حمایت نمی کند. (بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در جمع هزاران تن از اعضای سپاه پاسداران و یگان ویژه نیروی انتظامی - 26/10/1372)
احساس عزّت و افتخار سه بُعد نهضت عظیم حسینی
این سال، سال « عزّت و افتخار حسینی » است. این عزّت، چگونه عزّتی است؟ این افتخار، افتخار به چیست؟ آن کسی که حرکت حسین بن علی (علیه السلام) را بشناسد، می داند که این عزّت، چگونه عزّتی است.از سه بُعد و با سه دیدگاه، این نهضت عظیم حسینی را که در تاریخ این طور ماندگار شده است، می شود نگاه کرد. در هر سه بُعد، آنچه که بیش از همه چشم را خیره می کند، احساس عزّت و سربلندی و افتخار است.
ابعاد سه گانه ی حرکت امام حسین (علیه السلام)
1. مبارزه حق در مقابل باطل مقتدر
یک بُعد، مبارزه حق در مقابل باطل مقتدر است که امام حسین (علیه السلام) و حرکت انقلابی و اصلاحی او چنین کردند.یک بُعد دیگر، تجسّم معنویت و اخلاق در نهضت حسین بن علی است. در این نهضت عرصه مبارزه ای وجود دارد که غیر از جنبه اجتماعی و سیاسی و حرکت انقلابی و مبارزه علنی حق و باطل است و آن، نفس و باطن انسان هاست.
آن جایی که ضعف ها، طمعها، حقارت ها، شهوت ها و هواهای نفسانی در وجود انسان، او را از برداشتن گام های بلند باز می دارد، یک صحنه جنگ است؛ آن هم جنگی بسیار دشوارتر.
آن جایی که مردان و زنان مؤمن و فداکار پشت سر حسین بن علی (علیه السلام) راه می افتند؛ دنیا و مافی ها، لذت ها و زیبایی های دنیا، در مقابلِ احساس وظیفه از چشم آنها می افتد؛ انسان هایی که معنویتِ مجسم و متبلور در باطنشان، بر جنود شیطانی - همان جنود عقل و جنود جهلی که در روایات ما هست - غلبه پیدا کرد و به عنوان یک عده انسان نمونه، والا و بزرگ، در تاریخ ماندگار شدند.
بُعد سوم که بیشتر در بین مردم رایج است، فجایع، مصیبت ها، غصه ها، غم ها و خونِ دل های عاشوراست؛ لیکن در همین صحنه سوم، باز هم عزّت و افتخار هست. کسانی که اهل نظر و فکر و تأملند، باید هر سه بُعد را دنبال کنند.
در آن بُعد اول که امام حسین (علیه السلام) یک حرکت انقلابی به راه انداخت، مظهر عزّت و افتخار بود. نقطه مقابلِ حسین بن علی چه کسی بود؟ آن حکومت ظالم فاسد بدکاره ای بود که « یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ».
نمودار اصلی این بود که در جامعه ای که زیر قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تکبّر، خودخواهی و خودپرستی رفتار می کرد؛ این خصوصیت عمده آن حکومت بود.
چیزی که برایشان مطرح نبود، معنویت و رعایت حقوق انسان ها بود. حکومت اسلامی را به همان حکومت طاغوتی که قبل از اسلام و در دوران های مختلف در دنیا وجود داشته است، تبدیل کرده بودند.
در صورتی که بارزترین خصیصه نظام اسلامی، حکومت است؛ برجسته ترین بخش های آن جامعه ایده آلی که اسلام می خواهد ترتیب دهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است.
به تعبیر بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبدیل کرده بودند. امامت یعنی پیشوایی قافله دین و دنیا. در قافله ای که همه به یک سمت و هدف والا در حرکتند، یک نفر بقیه را راهنمایی می کند و اگر کسی گم شود، دست او را می گیرد و برمی گرداند؛ اگر کسی خسته شود، او را به ادامه راه تشویق می کند؛
اگر کسی پایش مجروح شود، پای او را می بندد و کمک معنوی و مادی به همه می رساند. این در اصطلاح اسلامی اسمش امام - امام هدایت - است و سلطنت نقطه مقابل این است. سلطنتِ به معنای پادشاهی موروثی، فقط یک نوعِ از سلطنت است. لذا بعضی سلاطین در دنیا هستند که اسمشان سلطان نیست، اما باطنشان تسلط و زورگویی بر انسان هاست.
هر کس و در هر دوره ای از تاریخ - اسم او هرچه می خواهد باشد - وقتی به ملت خود یا به ملت های دیگر زور بگوید، این سلطنت است. این که رئیس جمهور یک دولتی - که در همه زمان ها، دولت های مستکبر بوده اند و امروز مظهر آن، امریکاست -
به خود حق بدهد که بدون هیچ استحقاق اخلاقی، علمی و حقوقی، منافع خود و کمپانی های پشتیبان خود را بر منافع میلیون ها انسان ترجیح دهد و برای ملت های دنیا تکلیف معین کند، این سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد یا نباشد!
در دوران امام حسین (علیه السلام) امامت اسلامی را به چنین چیزی تبدیل کرده بودند: « یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ». امام حسین (علیه السلام) در مقابل چنین وضعیتی مبارزه می کرد.
مبارزه او بیان کردن، روشنگری، هدایت و مشخص کردن مرز بین حق و باطل - چه در زمان یزید و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان یزید پیش آمد و اضافه شد، این بود که آن پیشوای ظلم و گمراهی و ضلالت، توقع داشت که این امام هدایت پای حکومت او را امضاء کند؛
« بیعت » یعنی این. می خواست امام حسین (علیه السلام) را مجبور کند به جای این که مردم را ارشاد و هدایت فرماید و گمراهی آن حکومت ظالم را برای آنان تشریح نماید، بیاید حکومت آن ظالم را امضا و تأیید هم بکند!
قیام امام حسین (علیه السلام) از این جا شروع شد. اگر چنین توقع بی جا و ابلهانه ای از سوی حکومت یزید نمی شد، ممکن بود امام حسین همچون زمان معاویه و ائمه بزرگوار بعد از خود، پرچم هدایت را برمی افراشت؛ مردم را ارشاد و هدایت می کرد و حقایق را می گفت.
منتها او بر اثر جهالت و تکبر و دوری از همه فضایل و معنویات انسانی یک قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسین (علیه السلام) پای این سیه نامه تبدیل امامت اسلامی به سلطنت طاغوتی را امضاء کند؛ یعنی بیعت کند.
امام حسین فرمود « مثلی لایبایع مثله »؛ حسین چنین امضایی نمی کند. امام حسین (علیه السلام) باید تا ابد به عنوان پرچم حق باقی بماند؛ پرچم حق نمی تواند در صف باطل قرار گیرد و رنگ باطل بپذیرد. این بود که امام حسین (علیه السلام) فرمود: « هیهات منّا الذّلّة ».
حرکت امام حسین، حرکت عزّت بود؛ یعنی عزّت حق، عزّت دین، عزّت امامت و عزّت آن راهی که پیغمبر ارائه کرده بود. امام حسین (علیه السلام) مظهر عزّت بود و چون ایستاد، پس مایه فخر و مباهات هم بود. این عزّت و افتخار حسینی است.
یک وقت کسی حرفی را می زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پای آن حرف نمی ایستد و عقب نشینی می کند؛ این دیگر نمی تواند افتخار کند. افتخار متعلق به آن انسان، ملت و جماعتی است که پای حرفشان بایستند و نگذارند پرچمی را که آنها بلند کرده اند، توفان ها از بین ببرد و بخواباند.
امام حسین (علیه السلام) این پرچم را محکم نگه داشت و تا پای شهادت عزیزان و اسارت حرم شریفش ایستاد. عزّت و افتخار در بُعد یک حرکت انقلابی این است.
2. تبلور معنویت و فضایل در برابر رذایل اخلاقی
در بُعد تبلور معنویت هم همین طور است. بارها این را گرفته ام که خیلی ها به امام حسین (علیه السلام) مراجعه و او را بر این ایستادگی ملامت می کردند. آنها مردمان بد و یا کوچکی هم نبودند؛ بعضی جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد می فهمیدند و ضعف های بشری بر آنها غالب شده بود.لذا می خواستند حسین بن علی را هم مغلوب همان ضعف ها کنند؛ اما امام حسین (علیه السلام) صبر کرد و مغلوب نشد و یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در این مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند.
آن مادری که جوان خود را با افتخار و خشنودی به طرف این میدان فرستاد؛ آن جوانی که از لذات ظاهری زندگی گذشت و خود را تسلیم میدان جهاد و مبارزه کرد؛ پیر مردانی مثل « حبیب بن مظاهر » و « مسلم بن عوسجه » که از راحتی دوران پیرمردی و بستر گرم و نرم خانه خودشان گذشتند و سختی را تحمل کردند؛
آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - « حُر بن یزید ریاحی » - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسین بن علی پیوست، همه در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شدند.
پیروزی معنویت بر رذیلت در عرصه دفاع مقدس رزمندگان اسلام
آن روز کسانی که در مبارزه معنوی بین فضایل و رذایل اخلاقی پیروز شدند و در صف آرایی میان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عده اندکی بیش نبودند؛ اما پایداری و اصرار آنها بر استقامت در آن میدان شرف، موجب شد که در طول تاریخ، هزاران هزار انسان آن درس را فرا گرفتند و همان راه را رفتند.اگر آنها در وجود خودشان فضیلت را بر رذیلت پیروز نمی کردند، درخت فضیلت در تاریخ خشک می شد؛ اما آن درخت را آبیاری کردند و شما در زمان خودتان خیلی ها را دیدید که در درون خود فضیلت را بر رذیلت پیروز و هواهای نفسانی را مقهور احساسات و بینش و تفکر صحیح دینی و عقلانی کردند.
همین پادگان دوکوهه و پادگان های دیگر و میدانهای جنگ و سرتاسر کشور، شاهد ده ها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم دیگران از شما یاد گرفته اند؛ امروز در سرتاسر دنیای اسلام آن کسانی که حاضرند در درون خود و در صف آرایی حق و باطل، حق را بر باطل پیروز کنند و غلبه دهند، کم نیستند.
پایداری شما - چه در دوران دفاع مقدس و چه در بقیه آزمایش های بزرگ این کشور - این فضیلت ها را در زمانه ما ثبت کرد. زمانه ما زمانه ارتباطات نزدیک است؛ اما این ارتباطات نزدیک همیشه به سود شیطان و شیطنت ها نیست؛ به سود معنویت ها و اصالت ها هم هست. مردم دنیا خیلی چیزها را از شما یاد گرفته اند.
همین مادری که در فلسطین جوان خودش را می بوسد و به طرف میدان جنگ می فرستد، یک نمونه است. فلسطین سال های متمادی، زن و مرد و پیر و جوان داشت؛ اما بر اثر ضعف ها و به دلیل آن که در میدان صف آرایی معنوی، جنود عقل نمی توانست بر جنود جهل پیروز شود، فلسطین دچار ذلت شد و این وضعیت برایش پیش آمد و دشمنان بر آن مسلط شدند.
اما امروز وضعیت فلسطین، به گونه دیگری است؛ امروز فلسطین به پا خاسته است؛ امروز ملت فلسطین - زن و مرد - در صف آرایی معنوی در درون خود توانسته است جانب معنویت را غلبه دهد و پیروز کند؛ و این ملت پیروز خواهد شد.
3. عزّت و سربلندی در صحنه عاشورا
در آن صحنه سوم هم که صحنه فاجعه آفرینی های عاشوراست، آن جا هم باز نشانه های عزّت مشاهده می شود؛ آن جا هم سربلندی و افتخار است. اگرچه مصیبت و شهادت است؛ اگرچه شهادت هر یک از جوانان بنی هاشم، کودکان، طفلان کوچک و اصحاب کهنسال در اطراف حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) یک مصیبت و داغ بزرگ است؛ اما هر کدام حامل یک جوهره عزّت و افتخار هم هست.این جا جمعی که شما اجتماع کرده اید، اغلب جوانید. در این پادگان دوکوهه هم ده ها و صدها هزار جوان آمدند و رفتند. مظهر جوان فداکار در کربلا کیست؟ علی اکبر، فرزند امام حسین (علیه السلام)؛ جوانی که در بین جوانان بنی هاشم برجسته و نمونه بود؛ جوانی که زیبایی های ظاهری و باطنی را با هم داشت؛
جوانی که معرفت به حق امامت و ولایت حسین بن علی (علیه السلام) را با شجاعت و فداکاری و آمادگی برای مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نیرو و نشاط و جوانی خود را برای هدف و آرمان والای خود صرف کرد. این خیلی ارزش دارد.
این جوان فوق العاده و برجسته به میدان دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زنانی که نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته اش به خیمه ها برگشت. این چنین مصیبت و عزایی چیز کوچکی نیست؛ اما همین حرکت او به سمت میدان و آماده شدن برای مبارزه، برای یک مسلمان، تجسم عزّت، بزرگواری، افتخار و مباهات است. این است که خداوند می فرماید: « و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین ».
حسین بن علی (علیه السلام) نیز به نوبه خود با فرستادن این جوان به میدان جنگ، عزّت معنوی را نشان داد؛ یعنی پرچم سربلندی و حاکمیت اسلام را که روشن کننده مرز بین امامتِ اسلامی و سلطنت طاغوتی است محکم نگه می دارد، ولو به قیمت جان جوان عزیزش باشد.
ویژگی حضرت علی اکبر (علیه السلام) مسئولیت شناسی او
شنیده اید - در این روزها، بارها هم تکرار شده است - که هر کدام از اصحاب و یاران امام حسین (علیه السلام) برای رفتن به میدان جنگ و مبارزه کردن اجازه می خواستند، امام به سرعت اجازه نمی داد. بعضی ها را ممانعت می کرد؛ به بعضی می گفت که اصلاً از کربلا برگردید و بروید.او با جوانان بنی هاشم و اصحاب خود، چنین رفتار می کرد. اما علی اکبر - جوان محبوب و فرزند عزیزش - که اجازه میدان خواست، امام یک لحظه هم درنگ نکرد و به او اجازه داد. این جا می شود معرفت پسر و عظمت مقام پدر را فهمید.
تا وقتی اصحاب بودند، می گفتند جانمان را قربان شما می کنیم و اجازه نمی دادند کسی از بنی هاشم - فرزندان امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) - به میدان جنگ بروند.
می گفتند اول ما می رویم و کشته می شویم، اگر بعد از کشته شدن ما خواستید، آن وقت به میدان بروید. وقتی که نوبت به جانبازی و شهادت بنی هاشم رسید، اول کسی که درخواست اجازه برای میدان می کند، همین جوان مسؤولیت شناس است؛ او علی اکبر، پسر آقا و پسر امام و از همه به امام نزدیک تر است، پس برای فداکاری از همه شایسته تر است.
این هم یک مظهر امامت اسلامی است؛ اینجا جایی نیست که دنیا، منافع مادی، سود اقتصادی و شهوات نفسانی تقسیم کنند؛ اینجا مجاهدت و سختی است؛ اول کسی که داوطلب می شود علی بن الحسین، علی اکبر است.
این، معرفتِ این جوان را می نمایاند و امام حسین هم عظمت روحی اش را در مقابل این کار نشان می دهد و به مجرّد این که او درخواست می کند، امام حسین (علیه السلام) هم اجازه می دهد که به میدان برود.
خطرناک تر بودن خودخواهی های انسان متناسب با بالاتر بودن قدرت اجرایی
اینها برای ما درس است؛ همان درس های ماندگار تاریخ، همان چیزهایی که امروز و فردا، بشریت به آنها نیازمند است.تا وقتی که خودخواهی های انسان بر او حاکم است، هرچه قدرتِ اجراییش بالاتر باشد، خطرناک تر است؛ تا وقتی که هواهای نفسانی بر انسان غالب است و تا وقتی انسان همه چیز را برای خود می خواهد، هرچه قدرتش بیشتر است، خطرناک تر و سبع تر و درنده تر است. نمونه هایش را در دنیا می بینید.
هنر اسلام همین است که به کسانی اجازه می دهد از نردبان قدرت بالا روند که توانسته باشند لااقل در بعضی از این مراحل امتحان داده و قبول شده باشند. شرطی که اسلام برای مسؤولیت ها می گذارد، خارج شدن از بسیاری از این هواها و هوس هاست.
ما مسؤولان بایستی بیش از همه مراقب خود باشیم؛ بیش از همه دست، زبان، فکر، چشم و عمل خود را کنترل کنیم؛ بیش از همه تقوا در ما لازم است. وقتی بی تقوایی بر انسانی حاکم شد، هرچه قدرت او بیشتر باشد، خطرش برای بشریت بیشتر است.
وقتی اختیار فشردن تکمه بمب اتم در دست شخصی باشد که نه جان انسان ها و نه حقوق ملت ها برایش مهم است و نه اجتناب از شهوات نفسانی برای او یک امتیاز و ارزش محسوب می شود، برای بشریت خطرناک است.
این کسانی که امروز در دنیا از نیروی اتم و سلاح های مرگبار برخوردارند، باید بر نفس و احساسات خود غلبه داشته و مسلط باشند که متأسفانه این طور نیست. اسلام این مسائل را تبلیغ می کند و علت دشمنی قدرتمندان با اسلام هم همین است.
(بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) در جمع ده ها هزار نفر از راهیان نور و قشرهای مختلف مردم در پادگان دوکوهه - 9/1/1381)
پی نوشت ها:
1. فتوح ابن اثم، ج 5، ص 34؛ مقتل مقرم، ص 1392. سوره انفال، آیه 47
منبع: 72 سخن عاشورایی (از بیانات مقام معظم رهبری)، علیرضا مختارپور قهرودی، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1390، صص 263-259.