فن آوري هراسي؛جنگ با غول پيشرفت
نويسنده:**ديويد رايت
چکيده :
شايد سوپر مارکت بارزترين تجلي زندگي مدرن باشد. ميوه ها و سبزيجات در سبدها چيده شده اند و براي پرکشش و جذاب تر شدنشان، آنها را با رنگ و لعاب آرايش کرده اند. بسته بندي هاي رنگين و خوش آب و رنگ روي قفسه ها انسان را به خويش مي خوانند و وعده ارزش غذايي، زندگي طولاني و چربي پايين مي دهند. حتي شيرهاي رنگ پريده و سفيد موجود در قفسه هاي لبنيات «جديد و بهبود يافته »و به طور نامرئي آکنده از هورمون هاي رشد گاوي هستند.
در باجه پرداخت نيز يک دستگاه ليزري، اجناس خريداري شده شما را اسکن مي کند و تک تک معاملات و خريدهاي خصوصي را، مخفيانه براي کشيش هاي پنهان دپارتمان بازاريابي اعتراف مي کنند. در چنين جهاني که قلمرو الهگان همزاد فن آوري و سرمايه داري متعالي به شمار مي رود، به شما اين گونه القا مي کنند که بذرها ايمن هستند. اما اين اميدواري و در باغ سبز نشان دادن براي برخورداري از يک شيوه زندگي طبيعي، اين هشدار را در خود دارد که علم اخيراً به اين قلمرو نيز دست اندازي کرده است.
اين روزها فارغ التحصيلان دانشکده هاي بازرگاني براي خلق بذرهاي ميوه ها و سبزيجاتي که باز توليد نمي شوند و خودشان از حق انحصاري توليد آنها برخوردارند، با مهندسين ژنتيک در حال توطئه هستند. در نتيجه شما گوجه فرنگي هاي زيبا و «عقيم » را فقط يک بار مي توانيد برداشت کنيد. اين حرف بدين معناست که سال آينده شما براي تهيه بذر، بايد به همين شرکت مراجعه کنيد.
استفن باگر، رئيس «بذرهاي تغيير » که شرکتي مستقر در سانتافه است و مفتخرانه فقط بذرهايي را مي فروشد که «مادر طبيعت » توليد مي کند، مي گويد :
«نبايد به شرکت ها اجازه داد که يک بانک ژن براي خود داشته باشند. امروزه از بيوتکنولوژي براي اين هدف استفاده مي شود که منابع در دست تعداد کمتري از افراد متمرکز باشد.»
برخي باگر را يک «فن آوري ستيز »مي نامند. اين واژه براي توصيف کساني به کار مي رود که معتقدند، فن آوري، شيطان را به بهشت آورده است.
فن آوري ستيزان به نوآوري جهان مدرن اعتمادي ندارند، آنها با آنچه که از نظر آنها تکبر علم است مخالف هستند؛ يعني با تلاش براي کنترل و دستکاري در جهان طبيعي براي اين که به شکلي مؤثر تر در خدمت انسان در آيد.
از نظر فن آوري ستيزان، پيشرفت وعده اي توخالي است که تکبر، اضطراب و ترس آن را تغذيه مي کند، چرا که دانشمندان و مديران اجرايي شرکت ها بيشتر دغدغه سود را دارند تا پيامدهاي بالقوه را.
ابداع اصلاح «فن آوري ستيزان »به اوايل قرن نوزدهم يا سپيده دم انقلاب صنعتي باز مي گردد، يعني زماني که گروهي از راديکال هاي انگليسي، با حرارت عليه فن آوري آن دوران مي جنگيدند. فن آوري ستيزان اوليه (که به نام رهبر افسانه شان، ند لاد شناخته مي شوند)بافندگاني بودند که از ظهور کارخانجات بافندگي که معاش آنها را به مخاطره انداخته بود، به خشم آمده بودند.در ابتدا يعني زماني که آنها در در ناتينگهام در نزديکي جنگل شروود ساکن بودند، نوعي مبارزه را بين هودوار را عليه طرفداران صنعت به راه انداختند. آنها به کارخانجات يورش مي بردند و ماشين آلات آنها را تخريب مي کردند. در فرانسه که اين جنبش بعدها در آن گسترش يافت، اخلاف فلسفي فن آوري ستيزان، واژه «خرابکاري »را برايمان بجاي گذاشتند، چرا که فرانسوي ها با کمک کفش هاي چوبي (سابوها) ماشين آلات را تخريب مي کردند.
رفتارهاي عجيب و غريب و ايده هاي اين عده، تخيل روشنفکران رمانتيک را که بدبيني بزرگي نسبت به زندگي مدرن داشتند، به خود مشغول کرد. اين تأثير گذاري را در تصاوير به کار گرفته شده در «ماشين شيطاني و تيره » ويليام بليک تا اشعار ويليام وردورث درباره زيبايي زندگي روستايي مي توان مشاهده کرد. رمانتيک ها به اين ترتيب خود را عليه نيروهاي صنعتي سازي متحد کردند. زماني که پارلمان تهديد کرد، براي کساني که ماشين آلات کارخانه ها را تخريب مي کنند مجازات مرگ در نظر خواهد گرفت، لرد بايرون به دفاع از بافندگان فن آوري ستيز برخاست. طرحي را در مجلس اعيان مطرح کرد و چندين شعر سرود و در آنها جامعه اي را که در آن « ارزش زندگي کمتر از يک لنگه جوراب است » به باد تمسخر گرفت.
شايد دليل اصلي جلب شدن توجه ها به فن آوري ستيزان اين بود که آنها عليه چيزي بيشتر از فن آوري مي جنگيدند.آنها يک جنبش کارگري نيز بودند که نسبت به پيامدهاي اجتماعي صنعتي سازي نوين اعتراض مي کردند؛آنها با شرايط کار نامطلوب، دستمزدهاي پايين، از دست رفتن امنيت شغلي و چشم انداز جايگزين شدن ماشين به جاي انسان مخالف بودند.
البته فن آوري ستيزان شکست خوردند. اما رد پاي نظرات آنها حتي امروزه نيز همچنان در گفتمان مربوط به فن آوري قابل مشاهده است.
چليس گلندرينگ، يک روان شناس و نويسنده اي نيومکزيکويي است که اصطلاح نو فن آوري ستيزان را در مانيفستي که در سال 1990در Utne Reader به چاپ رسيد ابداع کرد. او مي گويد :«آنها يک پانوشت در تاريخ بودند. پانوشتي که مي گفت :" اين آدم ها مي روند و ماشين ها را درب و داغان مي کنند " آنها پيروز نشدند، پيشرفت پيروز شد. اما در واقع آنها بسيار پيچيده تر و دور انديش تر از اين حرف ها بودند ».
تعداد فزاينده اي از روشنفکران وجود دارند که سال هاست به دنبال منسجم و متمايز کردن يک جنبش يکپارچه از اعتراضات پراکنده موجود در ميان نخبگان فن آوري هستند. بسياري از اين افراد خود را فن آوري ستيز نمي خوانند.اما نويسندگاني چون کليفورد استول (مار نفتي سيليکون، هوتون ميفلين )، بيل مک کيبن (پاياين طبيعت، رندم هاوس،1989) و جرمي ريفکين (پايان کار، پوتنامز ) سوء ظني بنيادين را نسبت به عصر رايانه ابراز مي کنند.
افرادي نظير گلندنينگ، برچسب نوفن آوري ستيز را مي پذيرند و اطلاق آن را به هر کسي که تاکنون از فن آوري آسيبي ديده است، تعميم مي دهند، او بر اين باور است که اين جنبش در بر گيرنده تمام کساني است که هنوز ميزان بدبختي خود را درک نکرده اند. اما او پيش بيني مي کند که وقتي دور نماي اصلي را مشاهده کنند، سوار اين کشتي خواهند شد. گلندنينگ مي گويد : «اين جنبش هم اکنون در مرحله پيشا سياسي يا پيشا آگاهي قرار دارد. افراد زيادي وجود دارند که به اين جنبش متمايل هستند، اما هنوز به آن نگرويده اند ».
شورشيان عليه آينده
نوفن آوري ستيزان معاصر اغلب نگرشي صلح آميز دارند، تعداد اندکي از آنها پيرو صورت هاي ابتدايي ايدئولوژيک خود، خواستار انهدام و تخريب هستند. انتخاب شخصي شايع ترين شکل اعتراض است. گلندنينگ رايانه ندارد و تمام تلاشش را مي کند تا براي تأمين سرگرمي ها يا کلاً معاش خود، به فن آوري متکي نشود. او کتاب جديدش را با يک ماشين تايپ دستي نوشته اما تأکيد مي کند که در پرهيز از فن آوري همواره موفق بوده است.او مي گويد :«اکنون شاهد اين هستيم که ديگر از صندوقدار بانک يا متصدي آسانسور خبري نيست.»
اما برخي از نو فن آوري ستيزان، فن آوري هراسي را به قلمروي بسيار افراطي تر کشانده اند.برخي تروريست هاي زيست محيطي مثل اعضاي Earth First وجود دارند که در تجهيزاتي که براي چوب بري به کار مي رود، خرابکاري مي کنند.(همان طور که سيل در کتابش خاطر نشان مي کند، بر پشت تي شرت هاي بعضي از اعضاي Earth First عبارت «فن آوري ستيزشويد!» نقش بسته است.) فن آوري ستيزان همچنين توضيح دهنده به اصطلاحUnabomber نيز هست، تروريستي که بمب هاي ايميلي براي دانشمندان و مديران اجرايي شرکت ها ارسال مي کند و نامه هاي پرت و پلايي براي «نيويورک تايمز »مي نويسد که بيان کننده نفرت او از فن آوري هستند.
هر چند که چنين فن آوري ستيزي هايي فقط در حواشي رخ مي دهند، اما اين جنبش در حال ايجاد مشکل براي دانشمندان جريان اصلي است، دانشمنداني که نو فن آوري ستيزان را به مثابه معترضان خطرناک روشنفکري مي بينند. استاد فيزيک و تاريخ علم دانشگاه هاروارد، جرالدهالتون که در کتاب جديدش «آينشتاين، تاريخ و ساير مصائب »(انتشارات آي پي ) فصلي به مباحث مربوط به فن آوري اختصاص داده، مي گويد :«آنها در جهان افراط زندگي مي کنند.آنها نيز مثل اسلافشان معتقدند که فرد بايد بين شهود و منطقي بودن، انتخاب کند. اما انسان به هر دوي اينها نياز دارد.» هالتون اشاره مي کند که مشکلات اجتماعي دردسرساز چون جمعيت بيش از اندازه و ايدز، حمايت از علم را ضروري مي سازند. هالتون مي گويد :«ما سياره بسيار شکننده اي داريم و دانشمندان بايد براي مداخله، آمادگي لازم را داشته باشند».
نو فن آوري ستيزان معتقدند که ما در نقطه حساسي قرار داريم، اما درست يا غلط، آنها فن آوري را در رسيدن ما به اين نقطه مقصر مي دانند. هر چند که تصور اين وضعيت دشوار (و حتي مي توان گفت غير مسئولانه )است که به سادگي رايانه هايمان را با خيش گاو آهن عوض کنيم، اما در گفتمان نو فن آوري ستيزي نکات مثبتي نيز وجود دارد. فقط به اين دليل که مانمي توانيم کاري را انجام دهيم، به اين معنا نيست که نبايد کاري انجام دهيم. فقط جامعه اي که محدوديت هاي خود را درک مي کند و درک شفاهي از ارزش ها دارد، از صلاحيت لازم براي دستکاري در طبيعت برخوردار است. حتي چنين جامعه اي نبايد بکوشد که نقش خدا را بازي کند.
منبع :David Wright s home page
(Daivid Wright، پژوهشگر مسائل اجتماعي.)**
منبع:سياحت غرب شماره 79
/ن