شبهه چنین قابل طرح است که اگر این روایت غدیر دلالت بر خلافت بلافصل علی (علیهالسّلام) دارد، چرا آن حضرت و یا اصحاب او به این روایت استدلال و احتجاج نکردند.
از طرفی چرا صحابه و بزرگان و حاضران در غدیر به خلافت ابوبکر اعتراض نکرد ؟ به عبارت دیگر چرا وقتی خلافت را غصب کردند کسی اعتراضی به غصب خلافت نکرده است؟
ابن حجر هیثمی مینویسد:چگونه حدیث غدیر نص در امامت علی (علیهالسّلام) است، در حالی که او یا عباس و یا شخص دیگری به آن احتجاج و استدلال نکردند،.
پس سکوت او از استدلال به این روایات تا ایّام خلافتش در نزد هر کس که کمترین عقلی داشته باشد دلیل آن است که او میدانست این روایت نصّ بر خلافت او نیست (1)
حال چگونه ممکن است که – طبق ادعای شیعه – چنان بیاناتی از پیامبر(ص) درباره جانشینی حضرت علی(ع) صادر شده باشد.
و در عین حال حضرت علی(علیه السلام) هیچ بهره ای از آنها برای اثبات حقانیت خود در جلسه انتخاب جانشین پیامبر نبرده باشد؟!
چرا حضرت علی (ع) و حاضران در واقعه غدیر هنگام غصب خلافت سکوت کردند؟
حدیث غدیر در منابع معتبر اهل سنت آمده است
حدیث غدیر با همان دلالت مورد ادعای شیعه از صحابه و تابعین در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است و این موضوع مورد اتّفاق عموم فرق مسلمین است و گمان نمی رود که دانشمندان اهل سنّت نیز در ثبت و ضبط و روایت این حدیث از امامیّه دست کمى داشته باشندچه آنان نیز این واقعه را محقّق دانسته و به صحت آن معترف و به تواتر آن اذعان دارند.
مگر افراد قلیل و ناچیزى که از روى تعصّب کور کورانه نسبت به این واقعه سخنانى به یاوه گفته اند! آیا این اقلیّت ناچیز در نظر نیاورده اند که اکثریت کامل دانشمندان و مطّلعین از اهل فنّ حدیث و تاریخ این حدیث را مسلّم و تردید ناپذیر دانسته اند؟!(2)
پس اصل وقوع حادثه غدیر از طریق نقل متواتر تاریخی اثبات شده است. تاریخ نویسان با ثبت وقایع ، به صحت این مطلب اذعان کرده اند.
حجیّت این مطلب به قدرى بود که در ادبیات، کلام، تفسیر و حتى معاجم حدیثى معتبر اهل سنّت و شیعه راه پیدا کرد به نحوى که نسائى دانشمند بزرگ اهل تسنّن، حدیث فوق را به 250 سند نقل کرده است.
خلاصه آنکه این موضوع (حادثه غدیر خم) در نظر علماى اهل سنّت نیز ثابت و محقّق است و از متواترات و مسلمات است.(3)
امکان احتجاج امیر المومنین(علیه السلام) در سقیفه؟
امام علی(علیه السلام) در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نکرد، چون احتجاج در سقیفه ممکن نبود؛ چرا که علی(علیه السلام) و یاران او در تدارک غسل و دفن پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند و در سقیفه حضور نداشتند.کسانی هم که در سقیفه گرد آمده بودند، برای کسب امتیاز قوم و قبیله خود شتافته بودند. از انصار که اهل مدینه بودند کسى جز رهبران و بزرگان شان حضور نداشتند.
از مهاجرین جز سه یا چهار نفر به عنوان «قریش» در سقیفه حضور نداشتند. بعضى نیز مردم را مورد تهدید و ارعاب قرار داده بودند تا خبر وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بازگو نکنند.(4)
بسیارى از اصحاب نیز به دستور رسول خدا(ص) در سپاه اسامه و در پایگاه «جرف» اقامت داشتند. لذا در آن وقت بیشتر مسلمانان از سقیفه و ماجرا های آن دور و بی خبر بودند.
کنفرانس سقیفه در بى خبری امام بعضی صحابه
بنابراین کنفرانس سقیفه در بى خبری افرادى مانند: امام على(علیه السلام)، ابن عباس و سایر بنى هاشم، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، و بسیارى دیگر از بزرگان صحابه برگزار شد.در آن هنگام که اهل سقیفه ابوبکر را به مسجد بردند و برخی از مردم را به بیعت طلبیدند و مردم نیز ـ خواسته یا ناخواسته ـ براى بیعت با او به مسجد مى آمدند،
على(علیه السلام) و یارانش هنوز از غسل و کفن پیامبر(صلی الله علیه وآله) دست برنداشته بودند که به سوى سقیفه بشتابند و در امر خلافت نزاع کنند!
وقتى که آنان از غسل و کفن فارغ شدند، کار تمام شده بود و ابوبکر بر کرسى خلافت تکیه داده بود. در آن هنگام هر کس از بیعت سرباز مى زد، جزو فتنه انگیزانى به شمار مى رفت که مى بایست مسلمانان با او به نبرد برخیزند.
و حتى اگر لازم شد او را به قتل برسانند! از همین روى مى بینیم عمر، سعد بن عباده را تهدید به قتل کرد و فریاد برآورده بود که: «اقتلوه قتله الله!»؛ (او را بکشید؛ خدا او را بکشد!). این فقط به این خاطر بود که سعد، از بیعت با ابوبکر خوددارى کرده بود.(5)
احتجاج های امیر المومنین و اهل بیت در طول تاریخ:
گرچه امام علی(علیه السلام) در سقیفه فرصت پیدا نکرد تا از خود دفاع کند و به حدیث غدیر و سایر ادله ای که دلالت بر انتخاب او برای خلاف داشت احتجاج کند.ولی بعد از این جریان بارها به این حدیث توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) و برخی از صحابه و تابعین احتجاج شده است. از جمله این احتجاج ها که شیعه و سنی آنها را نقل کرده اند می توان موارد ذیل را عنوان کرد:
اوّلین احتجاج به حدیث غدیر
اوّلین احتجاج به این حدیث، از سوی خود أمیر المؤمنین(علیه السّلام)، پس از رحلت رسول اللّه(صلّى اللّه علیه و آله) در مسجد در حضور جمعیّت در وقتى که از طرف دستگاه ابوبکر و عمر، آن حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، صورت گرفته است.در کتاب «سلیم بن قیس هلالى کوفى» آمده است: امام علی(ع) در جمع مهاجرین و انصار و خطاب به ابوبکر فرمود: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ أَنْشُدُکُمْ اللَّهَ أَسَمِعْتُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ کَذَا وَ کَذَا؟...»(6)؛
(اى جماعت مسلمین و مهاجرین و أنصار، شما را به خداوند سوگند مى دهم آیا شما شنیدید که: رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) در روز غدیر خمّ چنین و چنان گفت؟...سپس حضرت ماجرای غدیر را مفصل بیان نمود و همه در پاسخ گفتند: آری.
دومین احتجاج به حدیث غدیر
احتجاج دوم در روز تشکیل شدن شورایی است که عمر براى تعیین خلیفه پس از خود ترتیب داد و امام علی(علیه السلام) به صراحت در آن شورا به حدیث غدیر احتجاج کردند و همه آن را قبول داشتند.(7)این جریان را حموینى در «فراید السّمطین» در باب 58 و ابن حاتم در «درُّ النّظیم» و ابن ابى الحدید در «شرح نهج البلاغه» نقل کرده اند. همچنین ابن حجر در «الصواعق» همین مضمون را از دارقطنى نقل نموده است.(8)
سومین احتجاج به حدیث غدیر
احتجاج سوّم خطبه اى است که أمیر المؤمنین(علیه السّلام) در زمان خلافت عثمان، در مسجد رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) ایراد فرموده اند.در محضر دویست نفر از مهاجر و أنصار که هر یک فضیلتى براى قریش و أنصار بیان مى کرده اند و از حضرت أمیر المؤمنین(علیه السّلام) که در آن مجمع بوده اند مى خواهند که ایشان هم سخن گویند.
آنگاه حضرت به طور مفصّل مزایا و خصائص أهل بیت و خودشان را بیان مى کنند و آن جماعت هم یکایک را تصدیق مى کنند. از جمله آن فضایل، استشهاد حضرت علی(ع) به حدیث غدیر است.(9)
در کتاب «الغدیر» بحث جامعى پیرامون «مناشده»؛ (استدلال) امیرمؤمنان على(علیه السلام) به حقانیت خود بر اساس حدیث غدیر در موارد متعدّد دیگرى از جمله در زمان خلافت خودش، روز جنگ جمل، در کوفه، در روز جنگ صفین و... با مدرک وسیع و گسترده اى ذکر شده است.
احتجاج در منابع گوناگون اهل سنت
با یک نگاه به مصادر تاریخی بطلان این گونه اشکالها واقع میشود. علامه امینی احتجاجات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به روایت غدیر از منابع گوناگون اهل سنت و از دانشمندان بزرگی نظیر:خوارزمی در «مناقب»، جوینی در «فرائد السمطین» و نسائی در «خصائص» و ابن حجر عسقلانی در «الاصابة» و حافظ هیثمی در «مجمع الزوائد» ابن مغازلی در «مناقب» و حلبی در «سیره» اش و نیز بسیاری دیگر نقل میکند.
همجنین شانزده مورد دیگر از احتجاجات فاطمه زهرا(علیها السلام) و امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و جمعى از صحابه و غیر صحابه نقل شده که نشان مى دهد استدلال به این حدیث در قرون مختلف، مورد توجّه بوده است.
هر چند سیاست هاى خاصّى که بر این مساله در هر زمان حاکم بوده مى کوشیده است که آن را تا حدّ ممکن کم رنگ نشان دهد.(10)
این سیاست ها و توطئه بر علیه روایات احتجاج و سایر روایاتی که به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) اشاره دارد، در زمان حکومتهای بنی امیه و بنی عباس بیشتر بوده است.
برخی از این احتجاجات قبل از ایّام خلافت و برخی در ایام خلافت آن حضرت بوده است. (11)
چهارمین احتجاج به حدیث غدیر
محمد بن محمد الجزری الدمشقی نیز در احتجاج حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را به این حدیث شریف نقل میکند. (12)حَدَّثتنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرَّضِیُّ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ وَزَیْنَبُ وَأُمُّ کُلْثُومٍ بَنَاتُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قُلْنَ حَدَّثَتْنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ قَالَتْ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ بِنْتُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ حَدَّثَتْنِی فَاطِمَةُ وَسُکَیْنَةُ ابْنَتَا الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أُمِّ کُلْثُومٍ بِنْتِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَّلَمَ قَالَتْ (أَنَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ غَدِیرِ خَمٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ وَقَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلَام لعَلی أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى عَلَیْهِمَا السَّلَام) مُتَّفق عَلَیْهِ
وَهَذَا الحَدِیث مُسَلْسَلٌ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ وَهُوَ أَنَّ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنَ الْفَوَاطِمِ تَرْوِی عَنْ عَمَّةٍ لَهَا فَهُوَ رِوَایَةُ خَمْسِ بَنَاتِ أَخٍ کُلُّ وَاحِدَة مِنْهُنَّ عَن عَمَّتهَا (13)
فواطم هاشمی که سلام خدا بر ایشان باد ، به نقل از ام کلثوم سلام الله علیها به نقل از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل میکنند که ایشان فرمود :
آیا فراموش کردید گفتار رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را در روز غدیر که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.
و گفتار آنجناب را که فرمود (بعلى علیه السّلام) انت منى بمنزلة هارون من موسى علیهما السّلام؟ این حدیث متفق علیه بر صحتش می باشد.
این حدیث از یک وجه دیگر مسلسل است، و آن اینست که: هر یک از بانوان موسوم به فاطمه از عمّه خود روایت نموده اند و بنابراین، این روایتى است از پنج دختر برادر که هر یک از آنها از عمّه خود روایت نموده اند.
پمنجمین احتجاج به حدیث غدیر
قندوزی در «ینابیع الموده» احتجاج امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) به این حدیث را نقل کرده است،(14)ششمین احتجاج به حدیث غدیر
همانگونه که تابعی بزرگ سلیم بن قیس، احتجاج امام حسین (علیهالسّلام) را به این حدیث در محضر صحابه و تابعین در سرزمین منی ذکر نموده است. (15)احتجاج بسیاری دیگر را نیز میتوان در کتاب شریف «الغدیر» مشاهده نمود. (16)
با توضیحی که درباره سکوت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در ایام خلفای سه گانه خواهیم داد روشنتر خواهد شد که چرا این احتجاجات و استدلالات فقط در حد اتمام حجت و بیان حقیقت بود و اصرار بیشتری برای اثبات و ایضاح آن نشده است
چرا کسی از حاضران در غدیر به خلافت ابوبکر اعتراض نکرد؟
عدم اعتراض صحابه ، مورد نقض و ابطال است
اساساً عمومیّت عدم اعتراض صحابه در سقیفه، مورد نقض و ابطال است؛ البته حضرت على (ع) طبق وصیّت پیامبر(ص)، مأمور بود که نگذارد جامعه به دو دستگی کشیده شود.لذا ایشان بارها در مواقع مختلف با استناد به حدیث غدیر تنها به مخالفت قولی اکتفا کردند.بزرگانى چون سلمان، مقداد، طلحه و... در اعتراض به سران سقیفه، کوتاهى نکردند و حتى زبیر، به سوى سردمداران سقیفه شمشیر کشید.
اما گروهى که سکوت را پسندیدند؛ یا به خاطر رعایت مصلحت و دورى از تفرقه و خونریزى بود. و یا از روى ترس و تهدید عمّال خلیفه وقت. و یا این که خود از سرکار آمدن این گروه بهره هاى فراوانى مى بردند.
دو احتمال برای سکوت صحابه و حاضران در واقعه غدیر وجود داشته است
1- عدم اعتراض و سکوت صحابه بخاطر این بوده که: اصل واقعه غدیر انکار شود2- عدم اعتراض و سکوت صحابه بخاطر این بوده که: ولایت و خلافت انکار شود
پاسخ به احتمال اول
1- کتب تاریخى و و روا ییکتب تاریخى و روا یی فراوانى از شیعه و سنّى، به نقل واقعه غدیر خم اذعان کرده (17) و آن را از مسلمات دانسته اند. خلیل عبدالکریم، از بزرگان معاصر اهل سنت، در لابه لاى بحث جمع آورى قرآن کریم می نویسد: "
تعداد اصحاب پیامبر (ص)، در حجّة الوداع (که واقعه غدیر خم در آن روى داد)، صد و بیست و چهار هزار نفر بودند". (18) و نیز ابن کثیر می گوید: "اخبار و احادیث درباره رویداد غدیر خم، متواتر است و ما به قدر توان خویش (گوشه اى از آن را) به خواست خدا نقل می کنیم". (19)
2- معاجم حدیثى اهل سنّت
گذشته از کتب تاریخى مذکور، در معاجم حدیثى اهل سنّت، راویان بسیارى، به نقل حدیث غدیر پرداخته اند. برخى از ایشان این حدیث را با مضمون واحد به طرق متعدّدى ذکر کرده اند. که به عنوان مثال، نسائى این حدیث را به دویست و پنجاه سند، (20) نقل می کند.
تمامى اینها گواهى است بر فراوانى صحابه در واقعه غدیر خم که هیچ گونه شک و تردیدى را در اصل قضیه و در تعدادش، باقى نمی گذارد.
3- اجتماع عظیم در مکان معین و زمان مناسب
گذشته از این که اجتماع چنین جمعیتی در غدیر خم هیچ گونه استبعاد عقلی ندارد، زیرا واقعه غدیر، در سرزمینى به نام رابغ، (21) در جحفه رخ داده است. در چهار راهى که مسیرهاى عراق، مدینه، (22).
و مصر از یکدیگر جدا می شدند. از این رو بسیاری از حجّاج براى بازگشت از حج ناگزیر، از این مسیر مى گذشتند.
از لحاظ موقعیت زمانى نیز باید گفت که رویداد غدیر خم، در هجدهم ذى الحجّه (23) آخرین ماه از سال دهم هجرى قمرى، اتفاق افتاد. و در آن سال، جمعیت مسلمانان از همیشه بیشتر بود؛
زیرا آیات متعدّدى در این که حج از شعائر الهى است نازل شده بود و با تبلیغات روزافزون اسلام، قشرهاى مختلف مردمى، به این دین الهى، روى آورده بودند.
از سوى دیگر، چون نبى اکرم (ص) دستور داده بود تا قبل از عزیمت به حج، همه جا اعلام کنند که شخص پبامبر (ص)، براى آموزش احکام حج، خود در این فریضه شرکت خواهد کرد. (24)
تمامى این علل موجب شد تا در آن سال، تعداد حجّاج بسیار زیادتر از همیشه باشد و چون واقعه غدیر خم، در رابغ اتفاق افتاد؛ و همایشى پرشکوه و بى مانند در غدیر خم شکل گرفت.
کافی است بدانیم که یکی از محققان شیعه امامیه یعنی علامه امینی (ره) حدیث غدیر را از یکصد و ده نفر (110) از صحابه پیامبر (ص) و 84 نفر از تابعین، و 360 نفر از دانشمندان اهل سنت نقل کرده است. (25)
بر اساس تحقیق علامه امینی، تا زمان ایشان، بیست و شش کتاب مستقل توسط عالمان برجسته مسلمان از تشیع و تسنن در اثبات تواتر حدیث غدیر، به رشته تحریر در آمده است. (26)
پاسخ به احتمال دوم
احتمال دوم این بود که چگونه مى شود صحابه پیامبر با دیدن واقعه غدیر خم و شنیدن فرمایشات پیامبر(ص) و با وجود بیعت با على (ع)، باز در سقیفه (27) کسِ دیگرى را براى این امر الهى، برگزینند ؟! این نکته می رساند که حدیث غدیر دلالت بر ولایت حضرت علی نداشته است.ادعاى عدم اعتراض صحابه حاضر در غدیر باطل است
ادعاى عدم اعتراض صحابه، در واقعه غدیر باطل است. و کم نبودند یاران راست گویى که بر پیمان خود اصرار کرده و سران سقیفه را از عمل هولناک خود نهى کردند.حضرت على (ع) که طبق وصیّت حضرت پیامبر اسلام، مأمور بود که نگذارد جامعه به اغتشاش و دو دستگی کشیده شود، لذا ایشان فقط به مخالفت قولی پرداخت.
و برای اجرای فرمان غدیر دست به شمشیر نبرد و با ابوبکر نیز – تا زمانی که فاطمه زنده بود – بیعت نکرد و پس از او نیز از روی مصلحت و اکراه بیعت کرد. اما اعتراض قولی خود را ده ها بار در مواقع مختلف با استناد به حدیث غدیر اعلام کرد.
1- اعتراض زبیر
کسانى چون سلمان، ابوذر، طلحه، زبیر (28) و... زبان به مخالفت گشوده و دست بیعت به سوى ابوبکر دراز نکردند. بلکه به این هم اکتفا نکرده و زبیر، به روى سران سقیفه، شمشیر کشید. (29)برخی از مورّخین اهل تسنن اشاره به این مطلب داشته اند که سلمان، ابی ذر، مقداد، عمار، و هشت نفر دیگر از بزرگان مهاجر و انصار تصمیم داشتند هنگام
2- مشورت صحابه با علی (ع)
سخنرانی اول ابوبکر در مسجد (بعد از سقیفه) ابو بکر را از به زیر آورند بکشند اما قبل از آن نزد علی(ع) رفته و مشورت کردند،علی(ع) آنها را از این کار منع کرده و فرمود که به نزد آنها بروید و آنچه از رسول الله(ص) در مورد من شنیده اید باز گویید تا حجت تمام شود آنها نیز چنین کردند .
3- اعتراض سلمان
از جمله سلمان خطاب به ابو بکر گفت: ای ابو بکر هر گاه از تو بپرسند چیزی را که ندانی از که سؤال می کنی ... و چه عذر داری در اینکه مقدم شدی بر کسی که از تو داناتر است. و قرابتش به رسول خدا از تو بیشتر و به تأویل کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) از تو عالم تر است ...4- اعتراض ابوذر
و از أبو ذر نقل شده که فرمود ای گروه قریش! کار زشتی کردید...شما و همه بزرگان و نیکان شما می دانند که پیامبر(ص) فرمود:امر خلافت بعد از من با علی(ع) است و بعد از او با دو فرزندم حسن و حسین(ع) و پس از آنها با پاکان از ذریه من پس گفته پیامبر را رها نموده و آخرت باقی را به دنیای فانی فروختید.
و سنت امت های گذشته را متابعت کردید که بعد از پیامبرانشان کافر شدند و... و آن ده تن دیگر نیز هر یک به مخالفت با ابو بکر پرداختند و سخن راندند. (30)
5- عدم بیعت عباس عموى پیامبر(ص)
برخی نیز چون عباس عموى پیامبر، هرچند که به مخالفت علنى، آن هم به خاطر جلوگیرى از اختلاف و خونریزى، نپرداخت، اما از تأیید آنان نیز خوددارى کرده و با ایشان بیعت نکرد (31)از مجموع مخالفت عملی این عده از بزرگان صحابه و نیز تمسک پی در پی حضرت علی در مواقع مختلف برای اثبات حق خو د به حدیث غدیر، معلوم می شود که دلالت حدیث غدیر بر ولایت آن حضرت تمام و صحیح است.
آری، همه کسانی که در غدیر خم حضور داشتند و سخن رسول گرامی را شنیدند که درباره علی (ع) فرمود: «من کنت مولاه فعل ی مولاه» از سخن پیامبر (ص)، امامت و خلافت علی (ع) را فهمیدند.
معنای مولا نزد صحابه
از هیچ یک از صحابه پیامبر (ص) نقل نشده است که درباره معنای کلمه «مولی» در حدیث متواتر غدیر، سخنی غیر از آنچه گفتیم، گفته باشد.
دانشمندان اهل سنت تا کنون نتوانسته اند حتی یک نفر از صحابه پیامبر (ص) را نام ببرند که گفته باشد کلمه مولی در حدیث غدیر، معنایی غیر از امامت و خلافت دارد.
. بلکه همه آنان از کلمه مولی امامت و خلافت حضرت امیر المؤمنین (ع) را استفاده کرده اند.
هم اکنون نام شمار زیادی از صحابه پیامبر (ص) که خود در غدیر خم حضور داشتند و سخن پیامبر (ص) را از نزدیک شنیده اند، در منابع تشیع و تسنن ثبت است که تصریح کرده اند که کلمه مولی در سخن پیامبر (ص) به معنای امامت و خلافت علی (ع) است.
نمونه هایی از سخنان صحابه در مورد غدیر خم
سخن حضرت علی (ع) درجواب معاویهدر طلیعه صحابه، خود امیر المؤمنین (ع) است که در پاسخ به نامه معاویه، ابیاتی نوشت که این مضمون در آنها آمده است:
فأوجب لی ولایته علیکم
رسول الله یوم غدیر خم
فویل ثم ویل ثم ویل
لمن یلقی الاله غداً بظلمی (32 (
پیامبر خدا، در روز غدیر خم، به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب کرد. پس وای بر آن که در روز باز پسین به ملاقات خدا رسد، در حالی که به من ظلم کرده باشد.
اشعار حسّان بن ثابت اولین شاعر غدیر
حسّان بن ثابت: وی نخستین شاعری است که درباره داستان غدیر شعر سروده، و سروده خود را در اجتماع با شکوه غدیر و در حضور پیامبر (ص) قرائت کرده و مورد تحسین رسول خدا قرار گرفته است. قسمت هایی از سروده حسّان چنین است:فقال له: قم یا علی فاننی
رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه
فکونوا له اتباع صدق موالیاً
هناک دعا اللهم وال ولیّه
و کن للذی عادی علیاً معادیاً. (33)
پیامبر اکرم (ص) به علی فرمود: برخیز که تو بعد از من پیشوای این خلقی. هر که من مولای اویم، علی مولای اوست، و بر شماست که به راستی، پیرو او باشید.
شعر قیس انصاری در مدح غدیر
قیس انصاری: وی که خود از بزرگان صحابه است، در جنگ صفین شعری سروده و آن را در پیشگاه امیر المؤمنین (ع) خوانده است. از این شعر پیداست که او همین معنا را از سخن پیامبر فهمیده است.نمونه ای ازاشعار قیس چنین است:
... و علی امامنا و امام
لسوانا به امتی التنزیل
یوم قال النبی: من کنت مولا
فهذا مولاه خطب جلیل
ان ما قاله النبی (ص) علی الاّ
مة حتم ما فیه قال و قیل. (34)
علی پیشوای ما و پیشوای جز ما است، این سخنی است که قرآن آورده است. روزی که پیامبر فرمود هر کس را که من مولای اویم، پس
این علی مولای او است، خبر بسیار بزرگ و با عظمتی است. آنچه را پیامبر (ص) به امت گفته، حتمی و مسلم است و گفتگویی در آن نیست.
چنانکه می بینید، هم خود امیر المؤمنین (ع) و هم حسّان و قیس انصاری که از صحابه و آشنا به موازین کلام عرب اند از سخن رسول خدا در غدیر که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت علی (ع) را دریافته و به امامت آن حضرت گواهی داده اند.
تهنیت شیخین (ابوبکر و عمر) در روز غدیر
شیخین (ابوبکر و عمر) که در روز غدیر در پیشاپیش صحابه به امیر المؤمنین (ع) به این صورت تهنیت گفتند: « بخ بخ یابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة» (نهج البلاغه، خطبه 2)همین معنا را از سخنان حضرت رسول (ص) فهمیده بودند و گرنه تهنیت گفتن آنان به امیر المؤمنین (ع) معنا نداشت. نیز چنانچه می دانیم، کلمه مولی در حدیث غدیر دو بار به کار رفته است، بار اول درباره پیامبر اکرم (ص) «من کنت مولاه».
و بار دوم در مورد علی (ع) «فعلی مولاه» و به گفته ابن طلحه شافعی، مولی در مورد پیامبر(ص) به هر معنایی که به کار رفته باشد، پیامبر (ص) آن را برای علی (ع) هم قرار داده است.
و این درجه رفیعی است که پیامبر (ص) آن را تنها به علی (ع) اختصاص داده، و به همین خاطر، این روز برای اولیای خدا روز عید و موسم شادی است. (35)
حضرت پس از آنکه مردم پس از مرگ عثمان به ایشان مراجعه کرده و زمام خلافت را به احراز به وی سپردند فرمود: «الان اذ رجع الحق إلی أهله و نقل إلی منتقله!» (36)
هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.
و در جای دیگری می فرماید:الهم إنی أستعدیک علی قریش و من أعانهم! فإنهم قطعوا رحمی، و صغّروا عظیم منزلتی، و أجمعوا علی منازعتی أمراً هو لی. ثم قالوا: ألا إنّ فی الحق أن تأخذه، و فیالحق أن تترکه. (37)
بار خدایا، از قریش و از تمامی آنها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم، زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند،
و در غصب حق من، با یکدیگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخی از حق را باید گرفت و برخی را باید رها کرد، (یعنی خلافت اگر چه حق تو است، اما باید رهایش کنی
و در روز شوری، پس از آنکه یکی از اعضای شوری، آن حضرت را نسبت به خلافت به حرص متهم کرد و گفت: تو نسبت به خلافت حریص می باشی! آن حضرت فرمود: ... و إنما طلبت حقاً لی و أنتم تحولون بینی و بینه، و تضربون وجهی دونه» (38)
به خدا سوگند! شما با این که از پیامبر اسلام دورترید، حریص تر می باشید، اما من شایسته تر و نزدیکتر به پیامبر اسلامم، همانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.
مردم عادى حاضر در غدیر خم
مردم عادى حاضر در جریان غدیر خم از دو حال بیرون نبودند عده ای از ایشان یا دارای منافعى در سقیفه بودند، و یا این که به زور تطمیع و یا تهدید مجبور به همکارى و بیعت شدند. (39)و یا نه سودی می بردند و نه به اجبار بیعت کردند، بلکه می دانستند که تاب حکومت علی را ندارند و یا از او کینه هایی داشتند، چراکه بسیاری از اقوام کافر و شرک آنان را در جنگ ها کشته بود.
عده ای را نیز گفته شده است که از روی جهل با ابوبکر بیعت کردند. اینان کسانى بودند که واقعه غدیر را شنیده بودند و به گمان این که ابوبکر همان على (ع) است که پیامبر سفارش به ولایت او کرده با وى بیعت کردند. (40)
پس احتمال اعتراض عده ای از مردم و یاد کرد ماجرای غدیر به وسیله آنها و مخفی ماندن این واکنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد ولی در عدم گستردگی این اعتراض ها تردید نیست.
با توجه به ماجرای غدیر و تاکید پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمی نماید.
بنابراین، واکنشی چنین محدود چگونه توجیه می شود؟ برای یافتن سرنخ های تاریخی این مشکل، باید موقعیت زمانی این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان های سیاسی و اجتماعی از زمان واقعه غدیر تا رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به دقت بررسی شود . در این مختصر نمی گنجد.
نتیجه:
در پاسخ به دو شبهه که: جرا در هنگام غصب خلافت، حضرت علی (ع) سکوت کردند و به حدیث غدیر احتجاج نکردند؟ و از طرفی چرا اصحاب حاضر درغدیر که حق را می دانستند اعتراض نکردند و سکوت اختیار کردند؟می گوییم ، حدیث غدیر از صحابه و تابعین در منابع معتبر اهل سنت نقل شده و اگر در سقیفه به آن احتجاج نشده به خاطر این است که احتجاج در سقیفه ممکن نبود.
چون علی(ع) و یارانش در تدارک غسل و دفن پیامبر بودند و عدّه ای نیز در سپاه اسامه بودند. کسانی هم که در سقیفه گرد آمده بودند برای کسب امتیاز قوم و قبیله خود شتافته بودند؛ لذا برای حق احتجاج نکردند
امّا درباره حقانیت حضرت علی(ع) احتجاجهای بسیاری از امام علی و اهل بیت(ع) در طول تاریخ نقل شده است. که به بعضی ها در متن اشاره گردید.
و در پاسخ به شبهه دوم می گوئیم .حضور عده ای از صحابه همراه با اعتراض در جریان سقفیه بعد از وفات پیامبر(ص) امر قطعی و اثبات شده است. و اهل سنت این مسئله را از روی عناد بیان می کنند.
پس اینکه اصحاب پیامبر (ص) که در غدیر خم حضور داشته اند از سخن آن حضرت، اولی به تصرف بودن علی (ع) نسبت به مردم، و امامت و خلافت ایشان خرفی نزده اند سخن نادرستی است زیرا اسناد و مدراک تاریخی، آن حضور صحابه همراه با اعتراض را ثابت می کند..
و نیز این حقیقت که علی (ع) بارها در سخنان خود، (چه در نهج البلاغه و چه در دیگر آثار معتبر امت اسلامی) خلافت را حق مسلم خود می داند، این اقدام حضرت، نشأت گرفته از حدیث غدیر است.
از طرفی اینطور نبوده که مردم عادی حاضر در غدیر خم به جریان سقیفه اعتراضی نکرده باشند ، یا اعتراضی نداشته باشند.زیرا هر سکوتی می تواند دلیلی مثل تهدید ، یا رسیدن به مطامع دنیا، را به برای آنها به همراه داشته باشد.
پی نوشت:
1. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۱۱۱، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.2.احمد بن حنبل این حدیث را از چهل طریق و ابن جریر طبرى از هفتاد و چند طریق و جزرى مقرى از هشتاد طریق و ابن عقده از یکصد و پنج طریق و ابو سعید سجستانى از یکصد و بیست طریق و ابو بکر جعابى از یکصد و بیست و پنج طریق روایت کرده است.
3.رک: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، امینی، عبد الحسین، ترجمه: جمعى از نویسندگان، انتشارات بنیاد بعثت، بی تا، تهران، ج 1، ص 34.
4.تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری أبو جعفر، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1407هـ ق، ج 2، ص 232.
5.صحیح بخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، ناشر: دار طوق النجاة، 1422هـ ق، چاپ اوّل، ج 5، ص7؛ تاریخ طبرى، همان، ج 2، ص 235.
6.کتاب سلیم، سلیم بن قیس هلالى کوفى، ص 85 و 86، به نقل از: امام شناسى، حسینى تهرانى، سید محمد حسین، انتشارات علامه طباطبایى، مشهد، 1426 ش، چاپ سوم، ج 9، ص 18-20.
7.المناقب، خوارزمی، موفق بن احمد بن محمد مکی، تحقیق: شیخ مالک محمودی، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، بی تا، ص 280.
8.ر.ک: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، 1416 ق، چاپ اول، ج 1، ص 328، (مناشدة أمیرالمؤمنین(علیه السلام) یوم الشورى سنة(23 ه) أو أول(24))؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبى الحدید، دار احیاء الکتب العربیة، قاهره، 1378هـ ق، ج 6، ص 166 – 168.
9.الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على، نشر مرتضى، مشهد، 1403هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 145.
10.پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386ش، چاپ نهم، ج 9، ص 199.
11. عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۱۵۹، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه.
12. جزری دمشقی، محمد، اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص۳۲.
13. نزهة الحفاظ ، ص 101 - 102 ، المؤلف: محمد بن عمر بن أحمد بن عمر بن محمد الأصبهانی المدینی، أبو موسى الوفاة 581هـ ، الناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت ، الطبعة: الأولى، 1406 ، المحقق: عبد الرضى محمد عبد المحسن
14. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۳، ص۳۶۳، کاظمیة، دارالکتب العراقیة، ۱۳۸۵ه.
15. جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیهالسّلام)، ص۳۷۰.
16.امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۱۹۸-۲۱۳، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه.
17. احمدبن ابى یعقوب ابن جعفر ابن ابى واضح، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112.
18. خلیل عبدالکریم، مجتمع الیثرب، ص 20.
19. الحافظ ابن کثیر دمشقى، البدایة والنهایة، ج 5، ص 213.
20.گروه معارف و تحقیقات اسلامى، غدیر سند گویاى ولایت، ص 15.
21. همان، ص 7.
22.امینى، شیخ عبدالحسین، الغدیر، ج 1، ص 8.
23. المسعودى، التنبیه و الأشراف،ص 222.
24.سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام، ص 504.
25.الغدیر، 30، ص 41 تا ص 305.
26. همان، ص 313.
27.سقیفه یعنى جایى که سقف خورده تا سایبانى باشد"، قلعجى، محمّد، معجم لغة الفقهاء،ص 264.
28.ابراهیم ابن محمد جوینى خراسانى، فرائد السمطین،ج 2، ص 82.
29.ابى بکر احمدابن عبدالعزیز جوهرى، السقیفة والفدک،ص 50.
30. احمد بن محمد الخلیلی النحوی، محمد بن جریر طبری (از موثقین اهل تسنن)، ابن ابی الحدید-به نقل از کلم الطیب ص384- 380.
31.ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،ج 1، ص 73.
32.فرائد السمطین، جوینی 1/427؛ ینابیع المودة، حنفی قندوزی 1/349؛ معجم الادباء، یاقوت حموی، 14/48 دارالفکر 1400 ه-.
33.المناقب، خوارزمی ، ص 135، ح 152.
34.تذکره الخواص، سبط این جوزی، ص 39.
35.تاریخ بغداد 8/290؛ مناقب، ابن مغازلی ص 19.
36. مطالب السؤول، ابن طلحه شافعی 1/82، چاپ بیروت 1420 ه-.
37. همان، خطبه 172.
38.همان.
39. نک: جمل، شیخ مفید، ص 59؛ شرح اصول کافى، مولى محمد صالح مازندرانى، ص 260.
40.نک: المعیار و الموازنه، ابى جعفر الأسکافى، ص 19 - 23.
منابع:
ttps://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=43&lid=0&catid=29396&mid=325143https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo
https://www.mehrnews.com/news/2929047
https://www.pasokhgoo.ir/node/23092
https://www.balagh.ir/content/15591
http://askdin.com/thread
https://fa.wikifeqh.ir