مقدمه:
برخی از مورخین و تحلیل گران تاریخ بر این تصور هستند که حضرت علیه السلام در گوشه ای نشسته، به عبادت مشغول بودند و کاری به سیاست نداشتند.این باور در القاب و نوع بیان ها در اشاره به فضایل حضرت علیه السلام قابل ردیابی است اما باید گفت این مطلب صحیح نیست.
عصر امام سجّاد(علیه السلام) (61 ـ 95 هـ. ق) یکى از دهشتناک ترین و پراختناق ترین دوران هاى تاریخ اسلام به شمار مى آید.
شیعه در این برهه، هم از بُعد اعتقادى و هم از بُعد سیاسى در شرایط بسیار سختى به سر مى بردوتشکیلات و انسجام آن فروپاشیده و در آستانه انقراض قرار گرفته بود.
امام سجّاد(علیه السلام)با بهره گیرى از اصل «تقیّه»، هستى و دوام شیعه را حفظ کردند و در پوشش آن، جامعه شیعى را رهبرى نمودند.
از جمله کارهاى بسیار مهمى که آن حضرت در راستاى حفظورهبرى جامعه شیعى انجام دادند، موضع گیرى هاى بجا و بموقع ایشان در برابر قیام ها و شورش ها و نیز مواضع آن بزرگوار در قبال عملکرد حکّام اموى عصر خویش بود.
امام سجاد(ع) واسطه بین سلف و خلف ائمه(ع) است. مقابله هوشمندانه را در دستور کار خود قرار دادند، ایشان بعد از عاشورا از توجهی که جامعه به اهل بیت(ع) پیدا کرده بودند، بهرهبرداری هوشمندانه و فرهنگ اهل بیت(ع) را فرهنگسازی کردند.
امام با بیان این مطالب این تفکر را در جامعه مطرح میکند که به مظلومی در جامعه ظلم شده، اما کسی او را یاری نکرده است.
در این مطلب به مبارزات سیاسی و فرهنگی امام سجاد به روش های متعدد اشاره می کنیم. زیرا مبارزه صرفا مبارزه مسلحانه نیست.
رعب و اختناق در زمان امام سجاد علیه السلام.
رعب و اختناق شدیدى که در جامعه حکمفرما شده بود و با کنترل و تسلط شدیدى که حکومت جبار اموى بر قرار ساخته بود،
هر گونه جنبش و حرکت مسلحانه پیشاپیش محکوم به شکست بود و کوچکترین حرکت از دید جاسوسان حکومت اموى پنهان نمىماند .
چنانکه روزى جاسوس عبدالملک در مدینه، به وى گزارش داد: على بن الحسین کنیزى داشته، او را آزاد کرده و سپس وى را تزویج نموده است.
عبدالملک طى نامهاى که به امام نوشت، این کار را براى آن حضرت نقص شمرد و اعتراض کرد که چرا حضرت با یکى از افراد همشأن خود از قریش وصلت نکرده است؟!
امام در پاسخ وى نوشت: بزرگتر و بالاتر از پیامبر کسى نبود، او کنیز و زن (مطلقه) برده خود را به همسرى گرفت.
خداوند هر پستى اى را با اسلام بالا برد، هر نقصى را با آن کامل ساخت و هر لئیمى را در پرتو آن کریم ساخت، و پس هیچ فرد مسلمانى پست نیست و پستىاى جز پستى جاهلیت نمىباشد.(1)
عبدالملک با این کار مىخواست به امام هشدار بدهد که همه کارهاى او -حتى امور داخلى و شخصى او - را زیر نظر دارد! در چنین شرائطى حرکت انقلابى چگونه امکان داشت؟
گویا امام سجاد با درک این شرائط تلخ و ناگوار بود که در دعاى خود به پیشگاه خدا عرض مىکرد:
«چه بسا دشمنى که شمشیر عداوتش را بر ضد من آخته، دم تیغش را براى ضربه زدن بر من تیز کرده و سرنیزهاش را به قصد جان من تیز ساخته است،
زهرهاى جانکاهش را براى کام من در جام فرو ریخته و مرا آماج تیرهاى خویش قرار داده و چشم مراقبتش براى کنترل من نخفته است،
و مصصم است که به من گزند برساند و تلخابه مرارت خود را به من بنوشاند! خدایا ناتوانیم را از تحمل گرفتاریها و رنجهاى گران، عجزم را از شکست دادن آن که آهنگ جنگ با من کرده، تنهاییم را در برابر فزونى کسانى که با من دشمنى نموده و براى گرفتار کردنم در کمین نشسته اند، در نظر گرفتى و به یاریم آغاز کردى و به من نیرو بخشیدى».(2)
امام چهارم پس از حادثه عاشورا بر سر یک دو راهى دشوار قرار گرفته بود: یا مىبایست با ایجاد هیجان و احساسات که کسى چون او بسهولت قادر بود در میان جمع معتقدان و علاقهمندان خود به وجود آورد، به یک حرکت تند و عمل متهوارنه دست زند، پرچم مخالفتى برافرازد، و حادثهاى شورانگیز بیافریند.
ولى بر اثر آماده نبودن شرائط لازم براى پایدارى و اقدام عمیق، چون شعلهاى فرو بخوابد و میدان را براى تاخت و تازهاى بنى امیه در میدان فکر و سیاست خالى کند. و یا مىبایست احساسات سطحى را به وسیله تدبیرى پخته و سنجیده مهار کند، نخست مقدمه لازم کار بزرگ خود را فراهم آورد:
اندیشه راهنما و نیز عناصر صالح براى شروع به کار اصلى -کار تجدید حیات اسلام و بازافرینى جامعه اسلامى و نظام اسلامى - را تامین کند، عجالتاً جان خود و تعداد بسیار معدود یاران قابل اتکاى خود را حراست نماید و میدان را در برابر حریف رها نکند، تا زنده است و تا از چشم جستجوگر و هراسان دستگاه بنى امیه پنهان است،
در این جبهه - جبهه سازندگى افراد صالح و تعلیم اندیشه راهنما- به مبارزهاى بى امان ولى پنهان مشغول باشد و آنگاه ادامه این راه را که بیگمان به سرمنزلى مقصود بسى نزدیکتر بود، به امام پس از خود بسپارد...
شک نیست که راه نخست، راه فداکاران است، ولى یک رهبر مسلکى که شعاع تاثیر عمل او نه تنها دایره محدود زمان خود، بلکه سراسر عمر تاریخ را در برمى گیرد، کافى نیست که فداکار باشد،
بلکه علاوه بر آن باید ژرفنگر و دوراندیش و پرحوصله وسخت با تدبیر نیز باشد، و این همه شرائطى است که راه دوم را براى امام چهارم حتمى و قطعى ساخت.(3)،(4)
آزاد کردن بردگان، در ترویج و گسترش تشیّع
از جمله تلاشهای امام سجاد(علیه السلام) که هم جنبه دینی داشت و هم سیاسی، توجه به قشری بود که بویژه از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامی در قرون اولیه به شمار میرفتند.بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانی، رومی، مصری و سودانی، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند.
امام سجاد(علیه السلام)، همانند امیر المؤمنین- صلوات الله علیهما- که با برخورد اسلامی خویش بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد.
یک بار که کنیزکی را آزاد کرد و بعقد خویش در آورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیب جویی و استهزای امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کاری داده است.
امام سجاد(علیه السّلام) در پاسخ با ذکر آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» اشاره به سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) در مورد صفیّه کرد.
همچنین یاد آورد شد که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد(5) و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجدداً [یادآوری و] احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: «امام در حالی که نیازی به بردگان نداشت، آنها را میخرید. این خریدن تنها برای آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت.
بردگان که چنین نیّتی از امام میدیدند، خود را در معرض او مینهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(علیه السّلام) در هر ماه و روز و سالی به آزادی آنها میپرداخت؛
به طوری که در شهر مدینه عده زیادی، همچون یک لشکر از موالی آزاد شده، از زن و مرد، به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند».(6)
علامه امینی نیز نوشته است: «امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد میکرد». او همچنین نوشته است: «هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمیداشت و حتی پس از آزادی، اموالی هم در اختیار آنها میگذاشت».(7)
در این مدت آنها از نزدیک با امام سجّاد(علیه السّلام) و شخصیت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجاد(علیه السّلام) و جریانات شیعی به وجود آید.
زمانی کنیزی، ظرف آب به دست، آب روی دستان امام میریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمی کرد. امام نگاهی به او کردند.
کنیز گفت: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»، امام فرمود: «خشمم را فرونشاندم». کنیز ادامه داد: «وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ»، امام فرمود: «از تو گذشتم». کنیز باز ادامه داد: «وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»(8) امام فرمود:
«تو را به خاطر خداوند آزاد کردم».(9) زمانی که امام سجاد(علیه السّلام) از مسجد خارج میشد شخصی بدو دشنام گفت. موالی امام بر او هجوم بردند؛ امّا امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود:
«آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او میگوید» و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت».(10)
حال که بحث سخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایت شیرین دیگری را نقل کنیم: «عبداللّه بن محمد بن عمر میگوید:
«هشام بن اسماعیل [والی امویان در مدینه] حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیت میکرد، بخصوص علی بن الحسین(علیهما السلام) آزار بسیاری از او دید.
هنگامی که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسی میخواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه علی بن حسین(علیهما السلام) وحشت ندارد
. در حالی که هشام در پشت دیوار مروان بود و امام سجاد(علیه السّلام) از کنار او عبور میکرد، به یاران خویش فرمود تا متعرض او نشوند و حتی کلمهای به او تندی نکنند.
وقتی امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(11)؛ (خداوند میداند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد).(12)
بهرهگیری از دعا و عبادت جهت مبارزه با دستگاه حاکمه
هنگامی که جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبی و دنیازدگی بر آن غلبه و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسی هیچ روزنهای برای تنفس وجود نداشت،امام سجاد(علیه السّلام) توانست از دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرّکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی خداوند ایجاد کند. گرچه ظاهراً مقصود اصلی در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده؛
اما با توجه به تعابیری که وجود دارد، میتوان گفت که مردم میتوانستند از لابلای این تعبیرات با مفاهیم سیاسی مورد نظر امام سجاد(علیه السّلام) آشنا شوند.
صحیفه سجادیّه مشهور، که اندکی بیش از پنجاه دعا را در بردارد، تنها بخشی از دعاهای امام سجاد(علیه السّلام) است که گردآوری شده است.
در مجموعههای دیگری نیز به گردآوری دعاها پرداختهاند که تعداد این مجموعهها با صحیفه معروف، به شش عدد رسیده و برخی از آنها حاوی بیش از صد و هشتاد است.(13)
دعاهای مزبور نه تنها در میان شیعیان، بلکه در میان اهل سنت نیز وجود داشت(14) و این حاکی از آن بود که دعاهای امام سجاد(علیه السّلام) در جامعه آن روز نفوذ کرده است.
در میان ائمه شیعه، امام سجاد(علیه السّلام) بیشتر از همه به ارائه اینگونه دعاها شهرت دارد.
در میان دعاها، تعبیری وجود دارد که اغلب تکرار شده و کمتر دعایی است که از این تعبیر خالی باشد. این تعبیر، «صلوات بر محمد و آل محمد» است و اساساً یکی از علائم دعاهای درست همین است.
زمانی که حتی قرار دادن نام علی بر فرزندان تقبیح میشد و افراد بدین دلیل مورد تهدید قرار میگیرند و کار امویان جز با دشنام دادن به [حضرت] علی(علیه السّلام) مستقیم نمیشود(15) به کار گرفتن این تعبیر ارزش خود را بخوبی نشان میدهد.
تعبیرهایی شبیه «محمد و آله الطیبین الطاهرین الأخیار الأنجبین»(16) از نمونههایی است که چند بار تکرار شده است.
تکیه امام در پیوند دادن محمد و آل او، امری است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادی برای بیان عقاید شیعی دارد.
قبل از نقل برخی از مضامین دعاهای امام، نقل روایتی در تحکیم پیوند محمد و آل محمد از امام سجاد(علیه السّلام) مناسب است.
آن حضرت میفرمود: «إِنَّ اللهَ فَرَضَ عَلَی الْعَالَمِ، اَلصَّلَاةُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ قَرَّنَنَا بِهِ، فَمَنْ صَلَّی عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْنَا، لَقِیَ اللّهَ تَعَالَی وَ قَدْ بَتَرَ الصَّلَاةَ عَلَیْهِ وَ تَرَکَ أَمْرَهُ»(17)؛
(خداوند صلوات بر پیامبرش را بر عالم واجب کرده و ما را نیز به آن مقرون ساخته است. کسی که بر رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) صلوات فرستد؛ اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترک کرده است).
همراهی محمد و آل محمد، میتواند تأثیر مهمی در موضع مردم نسبت به خاندان رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) داشته باشد.
گریه امام سجاد(علیه السّلام) در قالب این دعاها و بندگی و عبادت واقعی امام، درسی آموزنده برای جامعه فاسد آن روز بود که بنی امیه اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند.
این گریهها برای واقعه دلخراش کربلا نیز بود و امام میفرمود: «یعقوب برای یوسف، با این که نمیدانست حتماً مرده است، آن قدر گریه کرد تا چشمانش سفید گردید؛
اما من به چشمان خود دیدم که چگونه شانزده تن از اهل بیت [پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)] به شهادت رسیدند. چگونه میتوانم گریه نکنم؟»(18)
بدین ترتیب گریه امام نیز خود به خود موجب گردید تا در موارد زیادی مردم نسبت به واقعه کربلا هشیار شوند. این علاوه بر آن بود که امام خود وقایع کربلا را در موارد متعدد نقل میفرمود.(19).
شیوه پند و نصیحت را برای مبارزه با مفاسد عصر
«مسعودى» مى نویسد: «فساد و آلودگى یزید، به اطرافیان و عمال وى نیز سرایت کرد، در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشکارا به شراب خوارى پرداختند.»(20)این وضع در زمان عبدالملک نیز همچنان ادامه یافت، به طورى که «شوقى ضیف» پس از بیان گسترش اشرافیت و رفاه زدگى در شهر مکه و مدینه مى افزاید:
«گویى این دو شهر بزرگ حجاز را براى خنیاگران ساخته بودند، تا آنجا که نه تنها مردمان عادى، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى شتافتند.»(21)
«قاضى ابو یوسف» به بعضى از اهالى مدینه مى گفت: اى مردم مدینه! وضع شما با این آواز خوانی ها شگفت انگیز است، زیرا هیچ کس و ناکس و هیچ شخص محترم و غیر محترم در ایمان شما، از آن ابایى ندارد!(22)
محیط مدینه طورى شده بودکه «نه عالمان، غنا را ناروا مى شمردند و نه عابدان از آن جلوگیرى مى کردند».(23)
روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدینه به نام «عبدالعزیز مخزومى» در اختلافى که یک نفر از اهل مدینه با یک عراقى داشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخیص داد شهادتش را پذیرفت.
عراقى به قاضى گفت: این «دحمان» است!
عبدالعزیز گفت: مى شناسمش، اگر نمى شناختم از هویتش سوال مى کردم!
عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به کنیزان غنا یاد مى دهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بیامرزد! کدامیک از ما اهل غنا نیست؟! برو حق این مرد را بده!(24)
در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل مى شد بدون آنکه در میان زنان و مردان پرده اى باشد.(25)
«عائشه» دختر «طلحه» بزم هاى مختلط ترتیب مى داد و در آن «عزّْ المیلا» آواز مى خواند.(26)
حتى کار به جایى رسیده بود که وقتى یکى از مشهورترین زنان آواز خوان آن عصر به نام «جمیله» سفرى به مکه کرد، در طول مسیر، آنچنان از وى استقبال شد که در مورد هیچ مفتى و فقیه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان این سفر را چنین نقل مىکنند:
هنگامى که جمیله به قصد حج از مدینه حرکت کرد، گروهى از مردان خنیاگر نامدار آن زمان همچون: «هیت، طویس، دلال، بردالفؤاد، نومه الضحى، رفند، رحمه، هبه الله، معبد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بدیح الملیح و نافع الخیر»
(که تعداد آنان را تا سى نفر نوشته اند). و نیز گروهى از زنان خنیاگر همچون: «فرهه، عّزه المیلا، جبّابه، سلاّمه، حُلیده، عقیله، شمّاسیه، فرعه، بلبله، لذه العیش، سُعیده و زرقا» او را مشایعت کردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى کردند!.
هنگامى که کاروان جمیله نزدیک مکه رسید، از طرف گروهی از اشراف مکه و دیگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدینه بازگشت،
از طرف اهالى مدینه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهله اى به وجود آمد که اهالى مدینه بر در خانه ها صف کشیده این صحنه را تماشا مى کردند.(27)
این داستان نشان دهنده گوشه اى از سقوط ارزش ها در جامعه مدینه در آن عصر است. افرادى که در این سفر جمیله را بدرقه کردند،
از بزرگان خنیاگران عصر خویش بودند که شهرت آنان در جهان آن روز پیچیده بود. حال اگر در نظر بگیریم که هر یک از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعلیم داشته است،
و باز اگر احتمال این امر را منتفى ندانیم که گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه جمیله نرفته بوده اند، رقمى به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار مىنماید.
وقتى که وضع اجتماعى قبله گاه مسلمانان و مرکز تاسیس حکومت اسلامى چنین باشد، مى توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مى برده است؟!(28)،
امام سجاد(علیه السلام) و پاسخ به جعلیات و انحرافات ابن شهاب زُهری
امام سجاد(علیه السلام) پس از آن که انحرافات و جعلیات او را در احادیث مشاهده کرد نامه تند و کوبند و در عین حال خیرخواهانه و نصیحت آمیزى به وى نوشت که فقط قسمتی ازترجمه آن بدین قرار است:ببین فردا که در پیشگاه خدا ایستادى و خداوند از تو پرسید که شکر نعمت هاى او را چگونه گزاردى، و در برابر حجت هاى او چگونه به وظایف خود عمل کردى، وضع تو چگونه خواهد بود؟ گمان نکن که خداوند عذر تو را خواهد پذیرفت و از تقصیرت در خواهد گذشت، هرگز!
خداوند در کتاب خود از علما پیمان گرفته است که حقایق را براى مردم بیان کنند، آنجا که فرموده است:
«لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ»؛ (آن [کتاب آسمانى] را براى مردم بیان کنید و کتمان نکنید).(29) بدان کمترین چیزى که کتمان کردى و سبکترین چیزى که بر دوش گرفتى، این است که وحشت ستمگر را به آرامش تبدیل کردى.
و چون به او نزدیک شدى و هر بارتو را دعوت کرد اجابت نمودى، راه گمراهى را براى او هموار ساختى. چقدر مى ترسم که در اثر گناهانت فردا جایگاهت با خیانت کاران یکى باشد و به خاطر آنچه به ازاى همکارى با ستمگران به چنگ آوردهاى، بازخواست شوی.
تو (مردم را) به سوى گمراهى آنان دعوت مىکنى و راه آنان را طى مى کنى. آنان به وسیله تو، در(دل) علما ایجاد شک کردند و به وسیله تو دل هاى جاهلان را به سوى خود جذب نمودند.
«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـٰذَا الْأَدْنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا...»(30)؛ (بعد از آنان، فرزندانى جانشین آنها شدند که وارث کتاب [آسمانى تورات] گشتند [اما با این حال] متاع این دنیاى پست را مى گیرند.
[و بر حکم و فرمان خدا ترجیح مى دهند] و مى گویند: [اگر ما گنهکار باشیم] بزودى [از طرف پروردگار] بخشیده خواهیم شد).
تو در سراى جاوید نیستى، بلکه در جهانى هستى که اعلام کوچ کرده است مگرانسان پس از همسالان و همگنان خود چقدر در این دنیا مى ماند؟! خوشا به حال کسى که در دنیا (از گناهان خویش) بیمناک باشد، و بدا به حال کسى که مى میرد و گناهانش بعد از وى مى ماند.
گمان نکن که من مىخواستم تو را سرزنش و ملامت و نکوهش کنم، نه، خواستم خداوند اشتباهات گذشته تو را جبران کند و دین از دست رفته ات را به تو باز گرداند، ودر این کار، سخن خدا را یاد کردم که فرمود:
«وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى * تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»(31)؛ (تذکر بده زیرا تذکر براى مومنان سودمند است.)یاد همسالان وهمگنان خویش را که درگذشته اند و تو تنها مانده اى، از خاطر برده اى، بنگر آیا آن گونه که تو گرفتار (و آلوده) شدى آنان گرفتار شدند؟
آیا آنچنان که تو سقوط کردى، سقوط کردند؟ آیا تو امر نیکى را یاد کردى که آنان آن را نادیده گرفتند؟ آیا چیزى را تو دانستى که آنان ندانستند؟
نه، چنین نیست، بلکه در اثر موقعیتى که پیدا کردى، در چشم عوام منزلت و احترام یافتى و وضع تو آنان را به زحمت افکند؛ زیرا از رأى تو پیروى مى کنند و به دستور تو عمل مى نمایند، هر چه را تو حلال بشمارى حلال، و آنچه را حرام بشمارى، حرام مى شمارند.
آیا نمى بینى که چقدر در نادانى و غرور فرو رفته اى، و مردم چقدر در گرفتارى و فتنه به سر مى برند؟! تو آنان را گرفتار کردى و مردم با دیدن وضع و موقعیت تو، دستاوردهاى خود را نادیده گرفته شیفته مقام و منصب تو شدند، و دل هایشان مشتاق است که به رتبه علمى تو نایل گردند، یا به مقام و منصب تو برسند،
و بدین ترتیب در اثر رفتار و حرکت تو، در دریایى (از گمراهى) سقوط کردند که عمق آن ناپیداست و به گرفتارى اى دچار شدند که ابعاد آن نامعلوم است، خدا به داد ما و تو برسد که او فریاد رس (درماندگان) است.
تو را چه شده است که از خواب غفلت بیدار نمى شوى و از لغرش هایت توبه نمى کنى؟ و مى گویى:«به خدا سوگند هیچ وقت حرکتى براى خدا نکرده ام که در آن دین خدا را زنده کرده یا باطلى را از میان برده باشم»؟!
آیا این است شکر نعمت پروردگار که تو را حامل علوم دین قرار داده ست؟! چقدر مى ترسم که مصداق این سخن خدا در قران باشى که فرمود: «نماز را ضایع کردند و پیروى از شهوات نمودند و بزودى (کیفر) گمراهى خود را خواهند دید».(32)
خداوند تو را حامل (علوم) قرآن قرار داد و علم دین را نزد تو به ودیعت سپرد ولى تو آن را ضایع گردانیدى، خدا را سپاس مىگزاریم که ما را از گمراهى تو حفظ کرد، والسلام.(33)،
امام سجاد پیام رسان کربلا
یکی از نقاط روشن زندگانی حضرت، افشاگری ایشان در مورد ظلم و جنایات حکومت اموی و معرفی خاندان پیامبر به عنوان ائمه راستین و خلفای بر حق بود.اولین کلمات امام سجاد (علیهالسّلام) بعد از عاشورا در بازار کوفه ایراد شد که پس از معرفی خود به سرزنش مردم پرداخت.
به دنبال این کلمات صدای شیون مردم کوفه از هر سو به پا خواست و در خواست عفو و کمک کردن به اهل بیت نمودند که امام در جواب آنان فرمود:
«هیهات ای فریبکاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! میخواهید با من هم کاری کنید که با پدرانم کردید؟. ..» (34)
و همچنان افشاگری امام در دار الاماره و با سخنرانی در شهر کوفه و سپس در شام ادامه یافت و از همه معروفتر صحبت امام در جلوی یزید و روی منبر که به معرفی کامل اهل بیت (علیهمالسّلام) و هدف از قیام پدر بزرگوارش پرداخت و حکومت اموی را کاملا رسوا نمود که مشروح آن در بحار الانوار نقل شده است. (35)
حضرت به خاطر جو اختناق حاکم دست به مبارزات روشنگرانهای زدند که بیشتر در قالب تبیین معارف حقۀ اهل بیت (علیهمالسّلام) بود. از جمله بیانات ایشان کتاب گران سنگ صحیفه سجادیه است که مشتمل بر پنجاه و چهار دعا است.
بیان احکام و آثار تربیتی و اخلاقی امام سجاد
یکی دیگر از فعالیت های امام (ع) در عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود. امام در این زمینه، گام های بلند و بزرگی برداشتند، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب وا داشته است؛چنان که دانشمند بزرگ جهان تشیع، شیخ «مفید» در این زمینه می نویسد: «فقهای اهل تسنن، به قدری علوم از او [امام سجاد (ع)] نقل کرده اند که به شمارش نمی گنجد، و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده است که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آنها را شرح دهیم، سخن به درازا می کشد... .» (36)
نمونه ای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعه ای است به نام «رساله ی حقوق» که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیش گاه خدا و چه درباره ی خویشتن و دیگران، بیان نموده است. (37)
نتیجه:
امام سجاد(ع) پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبری سیاسی آن وجود ندارد و درگیر شدن در یک حرکت سیاسی دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، به صلاح نیست.تاریخ گواه است که امام سجاد(ع) در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکی از سختترین دورانهای حیات خویش عبور داد. در شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت،
امام سجاد(ع) میبایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیت(ع) بکشاند. امام سجاد(ع) توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیتهای آینده
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فراهم کند. روش فقهی آن حضرت، نقل احادیث پیامبر(ص) از طریق حضرت علی(ع) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقی میکردند.
بدین صورت شیعه اولین قدمهای فقهی خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت؛ گرچه بخش اعظم این کار به زمانی پس از آن موکول گردید.
از آنجا که بیشتر قیام ها در زمان امام سجاد علیه از روی معرفت نبود و از روی احساسات و بدون هدف خاص و رهبری مشخص صورت گرفته بود.
قیام عبدالله بن زبیر هم که اهل تسنن در کتابهای خود از آن به فتنه ابن زبیر یاد میکنند، قیام منحرفی بود. درست است که بر علیه یزید بود.
ولی عبدالله بن زبیر فرد منحرفی بود که فقط عطش قدرتجویی او را به قیام واداشت، وگرنه اعتقادی به مبانی اسلام نداشت. به همین دلیل امام زینالعابدین علیه السلام قیام او و پیوستن به آن را صحیح نمیدانستند.
ولی قیام مختار متفاوت است. چون هدف مختار خونخواهی امام حسین علیه السلام بود؛ بنابراین امام سجاد علیه السلام فرمودند که:
«حتی اگر یک غلام زنگی هم در خونخواهی ما اهل بیت علیه السلام قیام کند کارش مورد تائید ماست.» در صورتی که غلام زنگی هیچ اختیاری از خود ندارد و تحت امر اربابش هست.
امام سجاد علیه السلام به دنبال معرفت دادن به جامعه و احیای بینش و مرامی بود که پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله در بین مردم پدید آورده بود، اما در اثر استیلای غاصبان بر عالم اسلام، از بین رفته بود.
پی نوشت:
1. کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 3442. . صحیفه سجادیه، ترجمه صدر بلاغى، تهران، حسینه ارشاد، دعاى 49 (براى دفع مکر دشمنان)، ص 610.
3. (آیت الله) خامنهاى، سید على، پیشواى صادق، تهران، انتشارات سید جمال، ص 24.
4.. گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390هـ.ش، ص 254.
5.. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد بن منیع، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة ، بیروت، 1410 قمری/ 1990 میلادی، چاپ اول، ج 5، ص 24؛ العقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی، أحمد بن محمد، محقق/ مصحح: مفید محمد قمیحة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1404 قمری، چاپ اول، ج 7، ص 140.
6.. زندگانى امام زین العابدین، عبدالعزیز سید الاهل، مترجم: وجدانى، حسین، انتشارات محمدى، تهران، 1342 شمسی، ص 7، 47.
7.. أعیان الشیعة، عاملى، سید محسن امین، دار التعارف، بیروت، 1403 قمری، ج 2، ص 468.
8.. سوره آل عمران، آیه 134.
9.. شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ابن حیون، نعمان بن محمد، محقق/ مصحح: حسینى جلالى، محمد حسین، جامعه مدرسین، قم، 1409 قمری، چاپ: اول، ج 3، ص 260.
10.. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، اربلى، على بن عیسى، محقق/ مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، بنى هاشمى، تبریز، 1381 قمری، چاپ اول، ج 2، ص 101؛ إتحاف بحب الأشراف، شبراوى، جمال الدین، المطبعة الادبیه، مصر، 1416 قمری، ص 137 و 138؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور الانصاری، محمد بن مکرم بن على، دار الفکر، دمشق، 1988 میلادی، ج 17، ص 243.
11.. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، 1983 میلادی، ج 6، ص 526؛ شرح الاخبار، همان، ج 3، ص 260.
12. گردآوری از کتاب: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهمالسلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ۱۳۸1 شمسی، چاپ ششم، ص 280.
13. الذریعة إلى تصانیف الشیعة، تهرانى، شیخ آقا بزرگ، دار الاضواء، بیروت، بی تا، ج 15، ص 21 - 18.
14. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق/ مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 قمری، چاپ اول، ج 11، ص 192؛ همان، ج 6، ص 186 - 178؛ همان، ج 5، ص 113.
15. همان، ج 13، ص 220؛ کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلى، دارالفکر، بیروت، 1417 قمری/ 1996 میلادی، چاپ اول، ج 1، ص 184.
16. الصحیفة السجادیة، على بن الحسین(علیه السلام)، دفتر نشر الهادى، قم، 1376 شمسی، چاپ اول، ص 52، (دعای 6).
17. تاریخ جرجان، سهمى، حمزه بن یوسف، عالم الکتب، بیروت، 1407 قمری، چاپ چهارم، ص 188.
18. مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور الانصاری، محمد بن مکرم بن على، دار الفکر، دمشق، 1988 میلادی، ج 17، ص 239.
19. تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، 1983 میلادی، ج 5، ص 212 و 196.
20. مروج الذهب، دارالاندلس، ج 3، ص 67.
21. تاریخ الادب العربى، (العصر العباسى)، الطبعه السابعه، مصر، دارالمعارف، ج 2، ص .347 البته این گونه گرایش (به اصطلاح) فقیهان و زاهدان به مجالس آنچنانى - که در شیعه درست عکس آن مشهود است - عمدتاً ریشه در مکتبى داشت که بنام اسلام اما به کام خلفاى جور، و بریده از تعالیم خالص قران و اهل بیت(علیهم السلام) ایجاد شده بود و متأسفانه در عصر ما نیز در برخى از محیط هاى اهل سنت رسوباتى از آن به چشم مى خورد.
22. ابن عبدربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربى، 1403 ه.ق، ج 6، ص 11؛ شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 409.
23. ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 8، ص 225.
24. ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 6، ص 21.
25. شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 410.
26. شریف قرشى، باقر، حیاه الامام زین العابدین، الطبعه الاولى، بیروت، دارالاضؤ، 1409 ه.ق، ج 2، ص 411.
27. ابوالفرج الاصفهانى، الاغانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 8، ص 208-210؛ کحاله، عمر رضا، اعلام النساء الطبعه الخامسه، بیروت، موسسه الرساله، 1404 ه.ق، ص 212-214؛ دکتر شهیدى، جعفر، زندگانى على بن الحسین چاپ اول،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 104.
28. دکتر شهیدى، جعفر، زندگانى على بن الحسین چاپ اول،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 104
29. سوره ابراهیم، آیه 7.
30. سوره آل عمران، آیه 187.
31. سوره اعراف، آیه 169.
32. سوره ذاریات، آیه 55.
33. «أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوهفَ یَلهقَوهنَ غَیًّا» (سوره مریم: 59). در تفسیر جمله آخر آیه احتمال دیگر نیز داده شده است.
34. سید بن طاووس، اللهوف، قم، منشورات الداوری، بی تا، ص۹۳.
35. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، ۱۳۹۴ ه ق، چاپ دوم، ج۴۵، ص۱۳۷.
36. شیخ مفید، الارشاد، ص 260.
37.سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین، ص 188.
منابع:
https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=23379&mid=316385https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=23379&mid=316385
http://www.morsalat.ir/portal/home/?paper/51103/28135/13103
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/321898
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/321888
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/412609
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/321949
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/412610
http://shabestan.ir/detail/News/971382
https://pasokhgoo.ir/content
https://fa.wikifeqh.ir/