بررسي ورود اسلام به ايران

پژوهش درباره چگونگي و چرايي ورود مسلمانان به ايران و گسترش نسبتا سريع دين اسلام در اين سرزمين در قرون اوليه هجري، از جمله مباحثي است که هنوز مورد توجه پژوهشگران مي باشد. آگاهي از اوضاع سياسي و مذهبي ايران در آستانه ورود مسلمانان، روحيات و اعتقادات لشکر اسلام در برابر لشکر ايران و مهم تر از آن، جذابيت ها و
شنبه، 24 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي ورود اسلام به ايران

 بررسي ورود اسلام به ايران
بررسي ورود اسلام به ايران


 

نويسنده:حبيب زماني محجوب*




 

چکيده
 

پژوهش درباره چگونگي و چرايي ورود مسلمانان به ايران و گسترش نسبتا سريع دين اسلام در اين سرزمين در قرون اوليه هجري، از جمله مباحثي است که هنوز مورد توجه پژوهشگران مي باشد. آگاهي از اوضاع سياسي و مذهبي ايران در آستانه ورود مسلمانان، روحيات و اعتقادات لشکر اسلام در برابر لشکر ايران و مهم تر از آن، جذابيت ها و مزيت هاي دين اسلام نسبت به دين تحريف شده زردتشتي، ما را در فهم علل و عوامل ترک آيين قديم "زردتشتي" و گرويدن به اسلام از سوي ايرانيان رهنمون مي سازد. اين مقاله با رويکرد نظري و تحليلي و با هدف بررسي چگونگي چرايي ورود اسلام به ايران تدوين يافته است.
کليد واژه ها: اسلام، ايران، زردتشتي، ساسانيان.

مقدمه
 

دين اسلام در عهده پيامبر(ص) در سراسر جزيره العرب اشاعه يافت. با فراگير شدن آيين اسلام در اين منطقه و پذيرفتن آن از سوي عرب ها، مسلمانان درصدد نشر اصول اعتقادي خود در ميان جهانيان و گسترش قلمرو اسلام برآمدند. البته اين عمل از زمان خود رسول الله(ص) با اعزام گروههاي تبليغاتي به سراسر دنيا آغاز شده بود.(1)
ايران و شام، که از نزديک ترين کشورها به جزيره العرب بودند، بيش از ساير نقاط در کانون توجه مسلمانان قرار گرفتند. مسلمانان توانستند در کمتر از بيست سال، بخش وسيعي از ايران زمين را زير سيطره اسلام در بياورند. آنچه در اين ميان اهميت دارد، خوش آمدگويي و استقبال ايرانيان از دين اسلام است. وقتي اسلام وارد ايران شد، بسياري از ايرانيان مسلمان شدند و تا آنجا به اين شريعت مقدس وفادار ماندند که امروزه اسلام مذهب رسمي کشور ايران است.
در اينجا پرسش هايي به ذهن خطور مي کند؛ مانند اينکه مسلمانان چگونه وارد ايران شدند و آن را تصرف کردند؟ با توجه به اينکه دين زردتشتي هم مانند اسلام دين يکتاپرستي است، چرا ايرانيان به آيين باستاني خويش پشت کردند؟
در اين نوشتار، کوشيده ايم با استفاده از منابع تاريخي و مطالعات و پژوهش هاي جديد، به اين پرسش ها پاسخ دهيم تا مخاطبان عزيز با بخش بسيار مهمي از تاريخ اين مرز و بوم آشنا گردند.

آغاز اسلام ايرانيان
 

ايرانيان مقيم يمن و بحرين که در عصر ساسانيان جزئي از حوزه امپراتوري ايران بودند نخستين گروه (2) از ايرانيان هستند که در زمان حيات پيغمبر اکرم(ص) در اثر تبليغات اسلامي و آشنايي با مباني ارزشمند آيين اسلام، به اين دين گرويدند.(3) رسول خدا(ص) با ارسال نامه به اهالي هجر (بحرين)، اسلام را بر ايشان عرضه کرد و از آنان خواست در صورت خودداري از پذيرش اسلام، جزيه بدهند.(4) پيامبر براي اهالي بحرين احکام و شرايطي نيز مقرر کرد؛ مانند اينکه فرزندان خود را به آيين زردتشت در نياورند؛ اموال آنها براي خودشان باقي خواهد ماند، به جز اموال آتشکده ها که براي خدا و رسول خداست؛ براي مسلمانان خوردن ذبيحه ي زردتشتيان روا نيست و نکاح با زن زردتشتي جايز نمي باشد.(5)
حکومت يمن به هنگام دعوت رسول الله(ص) در دست باذان بن ساسان ايراني بود. باذان از جانب خسروپرويز بر يمن حکمراني داشت. وقتي حضرت رسول اکرم(ص) در سال ششم هجري خسروپرويز را به دين مقدس اسلام دعوت کرد، وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه را پاره کرد و به باذان (عامل خود در يمن) نوشت که نويسنده نامه را نزد وي اعزام کند. باذان نيز دو نفر به مدينه فرستاد تا پيام خسروپرويز را به پيامبر(ص) برسانند. ليکن وقتي نمايندگان در شهر مدينه بودند، رسول الله(ص)- از جانب غيب- خبر قتل خسروپرويز و به قدرت رسيدن شيرويه پسرش را به نمايندگان ايران داد و به آنها گفت: مملکت شما به زودي به تصرف مسلمين درخواهد آمد. شما به يمن باز گرديد و به باذان بگوييد اسلام اختيار کند. وقتي صحت قضيه بر باذان مشخص شد، وي مسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان که آنها را «ابناء احرار» (آزاد شدگان) مي گفتند، طريق مسلماني پيش گرفتند. اينان، نخستين ايرانياني هستند که وارد شريعت مقدس اسلام شدند.(6)

رويارويي مسلمانان و ايرانيان
 

نخستين برخورد اساسي ميان ايرانيان و مسلمانان، در سال 12 هجري (633 م) رو داد؛ بدين صورت که مثني بن حارثه شيباني و سويدبن قطبه که هر دو از قبيله بکر(7) بودند، به مرزهاي ايران هجوم آوردند و با کسب غنايمي بازگشتند.(8)
مثني بن حاريه پس از اين واقعه نزد ابوبکر آمد و از ضعف ايران و مساعد بودن اوضاع براي ورود مسلمانان به کشور گزارش داد. ابوبکر نيز خالدبن وليد را به همراه لشکري روانه ايران ساخت.(9) البته پيش درآمد فتوحات مسلمانان، در ايران واقعه اي بود که پيش از اين در ذوقار روي داد و اعراب مرزنشين توانسته بودند لشکر اعزامي ساسانيان را مغلوب سازند.(10) نخستين حملات محکم مسلمانان به مرزهاي شاهنشاهي ساساني به فتح اُبُله (در حوالي بصره) به فرماندهي خالدبن وليد آغاز شد. خالد با حمله به اين منطقه و در جنگي با هرمزان (مرزبان اين ناحيه)، نخستين پيروزي را براي مسلمانان به ارمغان آورد.(11)
پس از تصرف ابله اعراب مسلمان تعداد زيادي از مردم را اسير کردند، ليکن دهقانان (12) ديار ترجيح دادند با مسلمانان صلح کنند و اين نخستين معاهده صلح با دهقانان ايراني است.(13)
خالد پس از تصرف روستاهاي اين ناحيه، عازم حيره (در جنوب کوفه) شد و آنجا را تصرف کرد. با فتح حيره کليد تصرف بين النهرين به دست مسلمانان افتاد.(14) شهر حيره نخستين مکان از امپراتوري ساساني بود که از آنجا خراج يا به عبارت بهتر جزيه (190 هزار درهم) به دربار خلافت فرستاده شد.(15) فتح حيره، پيروزي بزرگي براي مسلمانان به شمار مي رفت؛ از اين روي آنان با اشتياق فراوان متوجه اراضي سواد (16) شدند.
دولتمردان ساساني که تا آن زمان پيشروي مسلمانان تا حيره را حمله اي غارتگرانه از سوي بدويان براي کسب غنيمت مي پنداشتند، (17) براي بازپس گيري حيره نيروي فراواني به سرکردگي بهمن جادويه گسيل داشتند که نتيجه اش شکست سپاه مسلمانان در نبرد جسر (13 هـ.ق) و کشته شدن سردار سپاه اسلام ابوعبيده ثقفي بود.(18) در اين نبرد، مسلمانان به رغم دليري و شجاعتي که به خرج دادند به دليل حضور فيل هاي قوي هيکل در سپاه ايران، پراکنده شدند و شکست خوردند.(19)
با پيروزي ايرانيان در نبرد جسر، حيره از دست مسلمانان بيرون آمد؛ اما هنوز مدتي نگذشته بود که مسلمانان در نبرد بُويب بر سپاه ايران چيره گشتند و دگر باره حيره را تصرف کردند.(20) با فتح مجدد حيره، امپراتوري متزلزل ساساني که تا اين زمان حضور مسلمانان را خطري جدي تلقي نمي کرد، به شدت هراسناک شد و سپاهي عظيم به فرماندهي رستم فرخزاد در برابر مسلمانان آرايش داد.(21) ليکن اين سپاه بزرگ و قدرتمند، در قادسيه(غرب کوفه) مقابل قشون اسلام شکست سختي متحمل شد و غنيمت هنگفتي به دست مسلمانان افتاد که در ميان آن، درفش کاويان (22) نيز بود.(23)
با پيروزي مسلمانان در نبرد قادسيه (سال 14 هـ.ق) علاوه بر سقوط پايتخت- به ظاهر تسخيرناپذير- شاهنشاهي ساساني، شهرها و مناطق مرزي ايران يکي پس از ديگري در مدت کوتاهي به تسخير لشکريان اسلام درآمد.(24) مسلمانان، به دنبال سپاه ايران خود را به مدائن (25) رساندند و مدتي طولاني اين منطقه را در محاصره خويش گرفتند. تلاش هاي يزدگرد سوم، آخرين پادشاه ساساني، سودي نداشت. مردم نيز، که از اوضاع سخت و نابساماني محاصره به تنگ آمده بودند، به مصالحه با لشکر اسلام تن دادند. در نتيجه، تيسفون پايتخت زمستاني ساسانيان سقوط کرد و با اين واقعه، صداي انقراض امپراتوري ساساني در سراسر ايران طنين انداز شد.
پس از پيروزي درخشان نيروهاي اسلام در قادسيه، دولت ساساني در جبهه هاي جلولا (روستايي نزديک بغداد فعلي) و نهاوند مقاومتي از خود نشان داد، اما اين مقاومت از سوي بخش اشرافي و فرادست نظام ساساني بود که در واقع براي منافع خويش مي جنگيدند نه بقاي ملک. با پيروزي مسلمانان در جلولا، تمامي مناطق اطراف دجله تحت سيطره سپاه اسلام درآمد و مسلمانان به مناطق داخلي ايران گام نهادند.(26)
اولين منطقه اي که اعراب در داخل خاک ايران فتح کردند، «سوق الاهواز» بود. هرمزان، مرزبان خوزستان، پس از آنکه به تحريک يزدگرد، عهد نامه صلح مسلمانان و پيروز (دهقانان اهواز) را نقض کرد، با آنان به جنگ پرداخت؛ ليکن شکست خورد و ايرانيان مجبور شدند تحت شرايط معاهده قبلي، دوباره با ابوموسي اشعري فرمانده مسلمانان صلح کنند.(27) يزدگرد گمان مي کرد مسلمانان به دشت هاي منطقه خوزستان قناعت خواهند کرد، ولي با پيشروي اعراب با نامه و پيام از سردارانش درخواست تا او را براي نبرد نهايي ياري کنند. سرداران بزرگ ايران، به دعوت پادشاه پاسخ مثبت دادند و از هر گوشه ايران، سپاهي گرد آمد و در نزديکي همدان(نهاوند) اردو زد.
نهاوند، محل آخرين نبرد اساسي ميان دو سپاه ايران و اسلام و آخرين مقاومت منطقه ايرانيان در برابر مسلمانان بود (درسال 19 و به روايتي اواخر سال20هـ.ق) ايرانيان، با وجود آنکه نيروي فراواني براي مقابله گردآورده بودند، شکست هولناکي از سپاه اسلام متحمل شدند.(28) مسلمانان پيروزي خود ايرانيان را در اين نبرد «فتح الفتوح» خواندند؛ (29) زيرا پس از اين پيروزي، شاکله امپراتوري ساساني و قدرت مرکزي ايران در هم شکسته شد و ديگر سپاه و نيروي منسجمي براي مقاومت يکپارچه در برابر مسلمانان باقي نماند.(30)
به گفته مورخان، مقاومت برجسته و قابل ملاحظه ديگري در مسير فتوحات مسلمين پديد نيامد؛ مردم شهرها يا در مقابل فاتحان مقاومت نمي کردند و يا با اندکي مقاومت، تسليم شده و ميان اسلام آوردن و پرداخت جزيه مختار بودند. در نتيجه ديگر نبرد منظمي ميان ارتش ساساني و سپاه رخ نداد.
با فتح نهاوند و همدان توسط مسلمانان (21 هـ.ق)، شرايط مناسب براي تسخير تمام ايران فراهم شد و نقاط مختلف يکي پس از ديگري به تصرف سپاه اسلام درآمد؛ به گونه اي که تا 31 هجري، مسلمانان تا سواحل آمودريا (شرقي ترين مرز ايران) پيش رفتند. پيشروي لشکريان اسلام در مناطق مرکزي، سرعت چشمگيري داشت و در کمتر از يک دهه، تمام سرزمين ايران- به جز طبرستان، ديلمان و برخي نواحي مرزي-تحت سيطره سياسي مسلمانان درآمد. در برخي شهرها مانند فارس و آذربايجان که از ديرباز مراکز ديني ساسانيان بودند، مقاومتي در برابر مسلمانان شکل گرفت؛ اما گشايش بسياري از شهرها به واسطه عقد قرارداد صلح بوده است.(31)
پس از اين مرحله، نوبت عقب راندن بقاياي نظام ساساني، و آخرين شاه آن از نهاوند تا مرو و سلطه بر قدرت تقريبا دست نخورده ساساني توسط مسلمانان شد.(32) مسلمانان در فتح نواحي شرقي ايران نيز با مقاومت جدي نيروهاي محلي، به ويژه دهقانان مواجه نگشتند، بلکه از همکاري و کمک هاي آنها نيز بهره مند شدند.(33) يزدگرد سوم که پس از سقوط تيسفون به همراه نزديکانش آواره و گريزان گشته بود، تا واپسين روزهاي عمرش در صدد بازپس گيري تاج و تخت بود. وي در مدت ده سال سرگرداني هر از چند گاهي سپاهي در مقابل مسلمانان مجهز مي ساخت، ولي با هيچ يک از اين تلاش ها به نتيجه نرسيد.
با عقب نشيني يزدگرد سوم به مناطق شرقي، مسلمانان با تعقيب وي وارد بزرگ ترين و مهم ترين ايالت شرقي ايران، يعني خراسان شدند و شهرهاي آن را يکي پس از ديگري فتح کردند.(34) يزدگرد که در اين زمان از شهري به شهر ديگر گريزان بود و از شاهنشاهي عنواني بيش نداشت، سرانجام در سال 31 هجري(651 م) به علت خيانت حاکم شهر مرو، در يکي از دهکده هاي شهر به گونه اي خفت بار توسط آسياباني به قتل رسيد (35) و با مرگ وي، موجوديت سياسي ساسانيان خاتمه يافت.(36)

تاملي بر عوامل پيروزي سپاهيان اسلام
 

ايران، قرن هاي متمادي از امپراتوري هاي قدرتمند دنيا به شمار مي آمد و شکست و انقراض آن امري ساده نبود. بي گمان، اين رويداد زمينه ها و بسترهايي داشت که باعث غلبه لشکر مسلمانان بر ايرانيان گشت؛ وگرنه چگونه ممکن بود ارتش تعليم ديده ايران، که به لحاظ نظامي (نفرات و ادوات) برتري کامل بر سپاه اسلام داشت، مغلوب مسلمانان بي ساز و برگ و بدون ذخيره و تعليم گردد.(37)
از برجسته ترين علل ناتواني ساسانيان در برابر مسلمانان بحران حاکميت ايران(38) در زمينه هاي مختلف بود که در ادامه به تفضيل بيان مي گردد؛ اوضاع متشنج و جامعه بحران زده ساساني کار را براي مسلمانان آسان ساخته بود. نبود حکومت مرکزي، از هم پاشيدگي سپاه ايران به ويژه پس از شکست نهاوند، کارشکني برخي فرمانروايان و تجزيه طلبي دهقانان، به برتري مسلمانان کمک فراواني کرد.(39) توده مردم نيز که از ظلم و ستم ساسانيان به ستوده آمده بودند و از ظلم طبقاتي جامعه ساساني رنج مي کشيدند وقتي با حمله مسلمانان روبرو شدند، چندان مقاومتي از خود نشان ندادند؛ به ويژه آنکه در آيين مهاجمان، ايدئولوژي بزرگي يافتند که براي آنها خوشايند بود.
نقش عوامل معنوي نيز در اقتدار سپاهيان اسلام بسيار قابل توجه بود که متاسفانه برخي از وقايع نگاران، از آن چشم پوشيده اند و تنها، تزلزل ساختار جامعه حکومت ساساني را عامل برتري مسلمانان دانسته اند. مسلمانان در اثر تعليمات پيامبر اعظم(ص) و کلام الله مجيد، با هم متحد، منسجم و مصمم بودند و زمينه مستحکم اعتقادي که به دست تواناي رسول الله(ص) بنيان گرديده بود، آنان را آماده هر گونه فداکاري و جانبازي مي ساخت. همچنين پيامي که توسط مسلمانان منتشر شد، مشروعيت سياسي قوي و جديدي در پي داشت که رژيم هاي استبدادي را توان مقابله ايدئولوژيکي با آن نبود. بر همين اساس، بخش مهمي از پيشرفت و پيروزي مسلمانان مرهون اعتقاد راسخ، انگيزه قوي و کوشش هاي خستگي ناپذير لشکر جان نثار اسلام بود.

علل گرايش ايرانيان به دين اسلام
 

دين اسلام با فتح ايران وارد اين سرزمين شد، ولي واقعيت آن است که فاتحان مسلمان، اين دين (اسلام) را بر ايرانيان تحميل نکردند، بلکه مردم آزادانديش ايران خود اسلام را پذيرفتند. بررسي مفاد اولين عهد نامه هاي صلح،(40) ميان فاتحان مسلمان و بزرگان محلي ايران، حاکي از عدم اعمال سياست اجبار و زور در دعوت و جذب ملل شکست خورده در امر پذيرش دين اسلام، از سوي اعراب مسلمان است.(41) از اين روي، گر چه فتح اسلام به وسيله جنگ حاصل شد اما نشر اسلام به زور جنگ نبود.(42) ايرانيان وقتي با مباني ارزشمند اسلام آشنا شدند، به دين ديرينه خويش (زرتشتي)، که ديگر پاسخ گوي نيازهاي آنها نبود، پشت کردند(43) و آغوش خود را بر آموزه هاي پيامبر اسلام (ص) گشودند.
در ادامه دو عامل اصلي گرايش ايرانيان به دين اسلام به تفضيل بيان مي شود.

نابساماني اجتماعي، سياسي و مذهبي جامعه عصر ساساني
 

از مطالعه منابع تاريخ چنين بر مي آيد که همزمان با ظهور اسلام، جامعه عصر ساساني اوضاعي بسيار آشفته و نابسامان داشت و زمينه براي يک دگرگوني ژرف و اساسي در همه ي زمينه ها فراهم بود. (44) بحران عظيمي تمام بخش هاي جامعه را فراگرفته بود. بحران سياسي که از ساختار قدرت اين نظام سرچشمه مي گرفت، بازتاب و نتيجه عملکرد ضعيف پادشاه، به ويژه پس از عصر خسروپرويز بود. نفوذ فوق العاده اشراف و موبدان زردتشتي که پادشاهان براي تکيه دادن بر سرير سلطنت، نيازمند پشتيباني و حمايت آنها بودند، ساختار سياسي حکومت ساساني را از درون دچار تزلزل ساخته بود.(45)
جنگ هاي تباه کننده و تاثيرات ناخوشايند آن بر اقتصاد کشور، سبب فشار فراوان بر اقشار فرودست مي شد؛ تبعيض هاي نارواي اجتماعي و سياسي که حاصل فساد نظام طبقاتي بود، بر فقر و پريشاني مردم مي افزود و مردم همه اين بدبختي ها را از ناحيه حکومت ساساني مي ديدند که بر پايه دين و مذهب زردتشتي بنا گرديده بود. (46) در واقع نظام استبدادي حاکم بر جامعه ايران ريشه هاي همگرايي ملت و دولت را خشکانده بود و حاکميت نظام طبقاتي، که مزيت هاي اجتماعي و سياسي را در انحصار قشري خاص قرار داده بود، چنان فضاي رقت باري را فراهم ساخته بود که بيشتر مردم ايران دين اسلام و پذيرش آن را رهايي از بندهاي خويش مي ديدند. اما آن چيز که بيش از همه ايرانيان را به قبول دين اسلام سوق داد، آشفتگي وضعيت مذهبي بود. اوضاع مذهبي جامعه عصر ساساني دچار چنان اختناقي بود که حتي از آن به منزله مهم ترين عامل آشفتگي اوضاع ايران دوره ساسانيان ياد مي شود.(47) بي گمان، اين عامل (نابساماني اوضاع مذهبي و انحطاط دين زردتشتي) از مهم ترين عوامل رويگرداني ايرانيان از دين زردتشتي و گرايش آنها به دين مبين اسلام است.
حکومتي شدن دين و جزمي شدن ساختار سياسي و اجتماعي سبب شده بود دين کاملا در خدمت سياست قرار گيرد. دستگاه فاسد موبدان، اعمال و رفتارهاي شاهان ستم پيشه، نظام طبقاتي و کاستي جامعه عصر ساساني را توجيه مي کرد، (48) در حالي که اين وضعيت توده جامعه را به ستوده آورده بود؛ تفرق و تشتت بين موبدان به بالاترين حد خود رسيده بود؛ آزار و اذيت موبدان و سختگيري آنان بر پيروان اديان ديگر، سبب ايجاد ديدگاهي بد نسبت به دين زردتشتي شده بود، زيرا اين نحوه نگرش، با نگاه تساهل و تسامح آميز که قبل از آن در ايران جاري بود مغايرت داشت.(49) موبدان زردتشتي براي رسيدن به مقاصد شوم سياسي و اجتماعي خويش، اين مذهب را از سادگي و بي آلايشي نخستين آن خارج کرده، آن را چنان دچار دشواري و پيچيدگي ساخته بودند که غالب مردم از اجراي مراسم ديني عاجز گشته بودند. بنابراين، خودکامگي، توسعه طلبي، سودجويي، جاه پرستي موبدان زردتشتي و اتکاي آنان به ظواهر و تشريفات، اين دين را به مرحله انحراف کامل رسانيده بودند. همچنين سختگيري ها، تهديدها و تحميل هاي مالي سنگين که موبدان به عناوين گوناگون از مردم مي ستاندند، توده مردم را از آنها رنجور و ناراضي و نسبت به ديانت زردتشتي، که ديگر وحدانيت و برابري را در آن نمي ديدند، بدبين ساخته بود.(50)
در چنين اوضاعي که شالوده و بنيان ضعيف دولت ساساني رو به ويراني نهاده و بحران هاي متعدد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و به ويژه مذهبي سراسر جامعه ايران را فرا گرفته بود، مجاهدان پرشور و مسلمان روي به سوي ايران زمين نهاده و شريعت نجات بخش محمد(ص) (دين اسلام) را بر ايرانيان عرضه کردند. آري روح خسته و فرسوده ايراني که در تنگناي مرگباري قرار گرفته بود، و راه فرار و پناه مي جست، با دين جامع و کاملي مواجه گشت که نداي مساوات، عدالت و برابري سر مي داد و پناه مناسبي براي اين روح سرگردان و روان معنويت گراي ايراني بود. چنين بود که ايرانيان ارمغان مسلمانان را با جان و دل پذيرا شدند و مسلماني را قبول کردند.

جاذبه هاي دين اسلام
 

برخي سعي کرده اند اسلام آوردن ايرانيان را انقلابي دروني جلوه داده، آن را تنها ناشي از نارضايتي مردم از فشار طبقاتي و تبليغات نارواي اجتماعي و اقتصادي اشراف و مالکان به شمار آورند و چنين القا کنند که مردم ايران براي فرار از اين وضعيت رو به آيين اسلام نهاده اند.(51) اين گروه، با تاکيد بر عوامل ياد شده جلوه هاي ارزشمند و جاذبه هاي دين اسلام را ناديده گرفته اند.
قدر مسلم آن است که گسترش وسيع و همه جانبه دين اسلام معلول اعتقاد به حقانيت اين شريعت انسان ساز بود. مکتب حيات بخش اسلام مجموعه اي از قوانين و مقررات آسماني است که مردم سعادت خويش را در اجراي آن مي ديدند. عامه مردم، ابتدا حقانيت دين اسلام را کشف کرده و سپس آن را پذيرفتند. استاد شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: «حقيقتت اين است که علت تشيع ايرانيان و علت مسلمان شدنشان يک چيز است؛ ايراني روح خود را با اسلام سازگار ديد و گم گشته خود را در اسلام يافت».(52)
در ادامه به برخي از مولفه ها و ويژگي هاي جذاب دين اسلام که ايرانيان را به پذيرش و قبول اين آيين سوق داد اشاره مي کنيم.

برابري و مساوات
 

تاکيد بر شيوه مسالمت آميز مبتني بر عدالت و خيرخواهي با پيروان همه مذاهب آسماني و جامعه بشري، از مسائل با اهميت است که در دين اسلام جلوه بسيار درخشاني دارد. عدالت خواهي و مساوات طلبي دين اسلام نقش بسيار مهمي در جذب مردم ايران به سوي اسلام داشت.(53) استاد مطهري در اين زمينه مي نويسد: «آن چيزي که بيش از هر چيز ديگر روح تشنه ايراني را به سوي اسلام مي کشيد، عدل و مساوات اسلامي بود».(54)
دين اسلام، هيچ گونه تمايز و تبعيض بر پايه طبقه و حرفه را در ميان افراد نمي پذيرد و مبلغ و منادي نظريه اخوت انساني است که گستره آن از محدوده مرزهاي سياسي و جغرافيايي فراتر مي رود؛ از اين روي، در فرهنگ جهان شمول اسلام، استشمار انسان و تجاوز از حدودي که خداوند براي افراد بشر تعيين فرموده، مذموم و ناپسند است. بر اين اساس نظام کاستي (طبقاتي) قديم ايران، در دين اسلام جايي نداشت؛ زيرا براساس مباني اسلامي، تمام ملت ها و امت ها نزد خدا يکسان اند و شان و مقام افراد نه بر اساس سابقه قومي، زباني و فرهنگي، بلکه براساس تقوا و درستکاري خود فرد تعيين و ارزيابي مي شود.(55)
معرفي دين اسلام و وعده هاي عدالت و برادري که در اولين گفت و گوي هاي سفيران مسلمان مطرح مي شد،(56) دل هاي بسياري از ايرانيان را به سوي اسلام منعطف ساخت. به همين دليل، لمبتون، سرعت و سهولت نسبي غلبه اعراب را به احتمال غالب، معلول اين حقيقت مي داند که اسلام به عامه مردم وعده مي داد که آنها را از اوضاع و احوال نکبت بار و طاقت فرساي اجتماعي رهايي خواهد داد.(57)
طبيعي است که مردم رنج کشيده و محبوس در قفس نظام طبقاتي، به چنين آموزه هايي علاقه نشان خواهند داد. آزادي از مفاسد، تعصبات، تبعيضات و بي عدالتي هاي نظام طبقاتي درباره قشرهاي پايين جامعه- که حتي از حيوانات طبقات بالاي جامعه نيز پست تر تلقي مي شدند- نويد مي داد که بدين وسيله نجات خواهد يافت.(58) بدين ترتيب، اصل برابري و مساوات خواهي دين اسلام، گروه هاي فرودست و رنج کشيده را شيفته خود کرد و آنها را فوج فوج به سوي اين دين الهي کشاند.

سادگي و بي آلايشي
 

از ديگر ويژگي هاي ايدئولوژيکي اسلامي که موجب جذب توده مردم ايران و اسلام شد، سادگي و سهولت احکام آن بود.(59) تصلب و قشري نگري مذهب زردتشتي همراه با رسوم و آيين هاي خشک و خسته کننده که از احکام و مقررات مذهبي رنج آور و بيهوده سرشار شده بود، از دلايل مهم گرايش ايرانيان به اسلام قلمداد شده است.(60)
مباني دين اسلام، ساده و درخور فهم همگان، به ويژه طبقات پايين جامعه بود و از دستگاه خداپرستي آيين هاي ديگر مانند اهورامزدا و اهريمن و ايزدان ديگر و فلسفه پيچيده مذاهب نوظهور مانند مانويت براي مردم ملموس تر بود. بدين ترتيب، اصل اعتقادي توحيد که همگان را از سردرگمي در اين وادي خارج مي ساخت، از عوامل مهم گسترش اسلام محسوب مي شد.(61)
دين اسلام با بيزاري از انديشه هاي ناروا و نادرست و سنت پرستي، و نيز اصرار بر ارج نهادن بر امور معنوي، شالوده اي نوين و مقرون به دموکراسي در برابر سنت پرستي و کهنه پرستي ايراني عرضه کرد.(62) اسلام سادگي را جانشين پيچيدگي، توحيد را جانشين تعدد الوهيت و تثليتث، بشريت بشر را جانشين الوهيت بشر، حقيقت طلبي و علم را جانشين خرافات، و عقايد ساده و محکم ديني را جانشين منازعات و مجادلات مذهبي کرد.
اسلام نه تنها از نظر اعتقادي ساده و آسان بود، بلکه در عمل نيز به هيچ وجه پيچيدگي مذهبي ديگر را نداشت؛ در واقع، هم شيوه تدين به آن آسان است و هم احکامي که تشريح کرده سهل مي باشد. اعمال عبادي اسلام، ساده و بدون تشريفات برگزار مي شد و از پيچيدگي، تضاد و ناباوري اعتقادات گذشته خبري نبود. شرايط پذيرفتن دين جديد هم به قدري ساده جلوه مي نمود که هر تازه واردي را به شگفتي مي انداخت.(63)

تساهل و تسامح
 

آزادي ديني و آزادانديشي مسلمانان، از مهم ترين عوامل استقبال ايرانيان از دين اسلام بود. شواهد فراواني وجود دارد که احترام اسلام و مسلمانان را به آزادي عقيده و دين و مخالفت آنها را با تحميل دين بر ديگران بازگو مي کند.(64) مسلمانان با تکيه بر انديشه «لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» (بقره: 256)، هيچ کس را با نوخوشايندي و زور مجبور به پذيرش دين اسلام نمي کردند؛ بلکه اين عمل را زشت مي دانند.
مسلمانان در مناطقي که فتح مي کردند به کافران فرصت مي دادند تا اسلام را قبول کنند. بر اساس مباني دين اسلام پيروان اديان ديگر نيز نمي توانستند با پرداخت مبلغ معيني ماليات سالانه به عنوان جزيه، بر دين سابق خويش باقي بمانند.(65) اين گروه که «اهل ذمه»(66)خوانده مي شدند، اجازه داشتند در برابر تعهداتي، با آزادي و امنيت کامل در قلمرو مسلمانان به اجراي مراسم و آداب مذهبي خويش بپردازند. افزون بر اين، همه معابد و اماکن مذهبي آنان مورد احترام جامعه اسلامي قرار مي گرفت. ذميان، نه تنها از آزادي هاي اسلامي برخوردار بودند، بلکه از مهرباني، بلند نظري و انسان دوستي مسلمانان نيز بهره مند مي گشتند. در برابر اين آزادي ها و امتيازات، آنها مي بايد برخي اصول و قواعد را رعايت مي کردند.(67)
قانون حفظ دين و عقيده در برابر پرداخت جزيه، به مرور بسياري از ذميان را به دين اسلام متمايل کرد. آنان که در برخورد اوليه با اسلام، قبول جزيه را بر قبول اسلام ترجيح داده بودند، به تدريج که با مباني دلنشين دين اسلام و مناسب عقايد اسلامي با اعتقادات خود آشنا شدند، جذب اين دين گشتند؛ (68) به گونه اي که در قرن دوم هجري، جز عده اي معدود، عامه مردم آيين مسلماني را پذيرفته بودند.

امتيازهاي اجتماعي و اقتصادي
 

مسلمانان براي ترويج و اشاعه دين اسلام، از هيچ کوششي فروگذار نبودند؛ به همين دليل امتيازهاي فراواني به قبول شدگان اين دين اعطا مي کردند.(69) قبول اسلام، شخص نومسلمان را علاوه بر بهره مندي از برخي امتيازهاي اجتماعي (مانند آزادي ازدواج با زنان مسلمان، آزادي بر حمل اسلحه و پوشيد لباس عامه)، (70) از پرداخت جزيه نيز معاف مي ساخت.(71)
احتمال مي رود همين تدابير و مزاياي اقتصادي و اجتماعي پذيرش دين جديد بود که دهقانان(72) را ترغيب مي کرد که بدون مقاومت قابل توجهي، در برابر لشگر اسلام سر تسليم فرو آورند و در قبول آيين جديد، آمادگي بيشتري نشان دهند.(73) صنعتگران، پيشه وران، کشاورزان و به طور کلي طبقات پايين و متوسط جامعه، که بيش از همه در فشار بودند با رغبت بيشتري اسلام را پذيرفتند.(74)
ريچارد بولت اشاره مي کند که در ميان بخش هاي مختلف اجتماعي ايران (در دوره امويان)، دو گروه اسيران جنگي و افراد طبقات پايين جامعه، بيش از همه تمايل به اسلام داشتند.(75) مشکل مالکيت زمين هاي کشاورزي، نظر مساعد بسياري از کشاورزان را به دين اسلام جذب مي کرد؛ زيرا اين گروه هاي فرودست، خود مالک زمين مي شدند و ماليات بسيار اندکي در برابر مالکيت زمين مي پرداختند که قابل مقايسه با ماليات عصر ساسانيان نبود.
دبيران و مستوفيان نيز گروهي بودند که براي حفظ جايگاه خود در امور اداري کشور، بي درنگ به سوي پيروزمندان مسلمان رفتند و آيين مسلماني را پذيرفتند. در مراحل بعدي، بازرگانان و تجار بودند که به شکلي خود را با وضعيت جديد منطبق ساختند. با توسعه فتوحات مسلمانان، قلمرو اسلامي بسيار وسيع گشت و اين در حالي بود که رسوم مدني و تجاري اسلام نيز امتيازاتي به پيشه وران و بازرگانان مي بخشيد؛ در حالي که احکام فقهي زردتشتي آنان را در تنگنا قرار مي داد.(76)
در پايان ذکر مطلبي ضروري است که خود بيانگر عشق ايرانيان به اسلام حقيقي مي باشد؛ روند پذيرش اسلام در ميان ايرانيان تا پايان عصر خلفاي راشدين (40 هـ) چشمگير بود، ولي پس از آن با روي کار آمدن خلفاي اموي اين روند رو به کندي گراييد. ايرانيان پذيراي اسلامي بودند که در آن اصول ارزشمندي مانند مساوات و برابري و عدالت و... مطرح بود؛ اما وقتي امويان بر سرير دستگاه خلافت تکيه زدند و خلافت را به ملوکيت تبديل شعارهاي جاهلي مانند برتري عرب بر عجم را زنده کردند، ديگر آن روح آزادمنش ايران نمي توانست چنين حکومت و دين تحريف شده اي را پذيرا باشد. سياست هاي غلط و جاهلي خلفاي اموي در امور سياسي و اداري، و برخوردهاي نامناسب سرداران و لشکريان خلافت بني اميه (با تاکيد بر قوم محوري نه اسلام محوري)، سبب شد گرايش روز افزون ايرانيان به دين اسلام که تا تصرف خراسان استمرار داشت دچار رخوت و سستي شود. به همين دليل، مردم مناطقي مانند ماورالنهر که در عهد خلافت بني اميه به تصرف اسلام درآمدند، تا مدت ها بر اعتقادات و سنت هاي قديمي خويش پاي بند مانده و بسيار دير به آيين اسلام درآمدند.(77)

نتيجه
 

دين اسلام در جزيره العرب ظهور يافت، ولي در آنجا محصور نماند و آموزه هاي حيات بخش آن، در مدت کوتاهي بر بخش گسترده اي از عالم از جمله ايران زمين پرتو افکند. جامعه ايران که از درون- به ويژه در حوزه ديني و فرهنگي- دچار انحطاط گشته بود، انتظار ديني را مي کشيد که با تمسک به آن، خويشتن را از اسارت اعتقادات خرافي دين تحريف شده زردتشتي و ستم هاي اجتماعي و اقتصادي اشراف و موبدان ساساني نجات بخشد. با ورود اسلام اين انتظار به سرآمد آموزه هاي انسان ساز، انديشه هاي نوين و ديگر جذابيت هاي مکتب حيات بخش اسلام به ويژه مساوات جويي و عدالت محوري آن، اشتياق ايرانيان را- که تشنه عدالت اجتماعي بودند- به دين اسلام دو چندان ساخت. اين عوامل به همراه مولفه هاي ديگري مانند سادگي و بي آلايشي، تساهل و تسامح، امتيازهاي اجتماعي و اقتصادي دين اسلام، سبب شد اين شريعت مقدس در مدت کوتاهي در قلوب مردم ايران جاي گيرد و بدين شکل امپراتوري بزرگ باستاني ايران، به عنوان بخشي از دارالاسلام محسوب شود.

پی نوشت ها :
 

*دانشجوي دکتري تاريخ تمدن و ملل اسلامي واحد علوم تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي واحد قم
1- ر.ک: احمد صابري همداني، محمد و زمامداران در پيرامون نامه هاي پيامبر اسلام به زمامداران / ابن طقطقي الفحري، ترجمه وحيد گلپايگاني،ص104.
2- «البته اگر از نظر فردي در نظر بگيريم، شايد اولين ايراني مسلمان، سلمان فارسي باشد و چنانکه مي دانيد اسلام اين ايراني جليل القدر بالا گرفت که به شرف «سلمان منا اهل البيت» نايل شد» (مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 79). اسلام سلمان، نمونه اي از اسلام آگاهانه، داوطلبانه و آزادانه مردم ايران است که از روي تعقل تفکر و بصيريت و با روحيه فروتني و حق طلبي به دين اسلام روي آورد.
3- مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 79.
4- حامد منتظري مقدم، بررسي تاريخي صلح هاي پيامبر، ص 177، به نقل از طبقات ابن سعد، ج 1، ص 202.
5- ر.ک: منتظري مقدم، همان، ص 178.
6- ر.ک: مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 83-84.
7- قبيله بکربن وائل، از قبايلي بودند که در حدود فرات و نزديک مرزهاي ايران زندگي مي کردند و گهگاهي بين آنها و نيروهاي مرزي ساسانيان برخوردهايي صورت مي گرفت (ر.ک: علي اکبر فياض، تاريخ اسلام، ص 142).
8- ابوحنيفه احمدبن داوود دينوري، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ص 142.
9- ابن اعثم کوفي، الفتوح، ترجمه احمد مستوفي، ص 49.
10- حسين مفتخري و حسين زمان ، تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان، ص 24.
11- ر.ک: ابن اعثم کوفي، الفتوح، ص 49-51.
12- در زمينه دهقانان ر.ک: شهرام اميري، «دهقانان و فتوح اسلام» فصل نامه تاريخ و تمدن اسلامي، ش 7.
13- محمدبن جرير طبري، تاريخ الرسل و الملوک (تاريخ طبري)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 4، ص 1491.
14- برتولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه جواد فلاطوري، ج1، ص9.
15- احمدبن يحيي بلاذري، فتوح البلدان (بخش مربوط به ايران)، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ص3-5.
16- درباره جغرافياي سواد ر.ک: گي لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، ص 26.
17- اين امر در آن دوره معمول بوده است و بدويان که خوي غارتگري و غنيمت گيري داشتند، همواره به نقاط مرزي هجوم مي آوردند، چنانچه دولتمردان ساساني پيشروي مسلمانان تا حيره را حمله اي غارتگرانه از سوي بدويان مي پنداشتند (ر.ک: ريچارد نلسون فراي، عصر زرين فرهنگ و تمدن اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، ص 73).
18- بلاذري، فتوح البلدان، ص 14/ دينوري، الاخبار الطوال، ص 144/ ابن اعثم کوفي، الفتوح، ص 97.
19- دينوري، الاخبار الطوال، ص 151.
20- محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 230.
21- ابن اعثم کوفي، الفتوح، ص 105.
22- «درفش کاويان»، درفش معروف ايرانيان از عهد قديم تا پايان امپراتوري ساساني بود که نمودار شوکت و قدرت سپاه ايران بود و آن را به کاوه آهنگر نسبت داده اند. اين پرچم با جواهرات بسيار گرانبها تزيين شده بود و ارزش مالي بسيار زياد (هزار هزار دينار) داشت (ر.ک:آرتور کريستن، ايران در زمان ساسانيان،ص 652-655/سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 215/داوود الهامي، اسلام و ايران ، ص 22.
23- دينوري، الاخبار الطوال ، ص 161/ طبري، تاريخ الرسل و الملوک تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 5، ص 1819.
24- حسين مفتخري، تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان،ص26.
25- چنانکه تاريخ نويسان نوشته اند مدائن از چند شهر (سه تا هفت شهر) تشکيل مي شد که مهم ترين آنها تيسفون و بهرسير بودند (ر.ک: گي لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، ص 36).
26- ابن اعثم کوفي، الفتوح، ج 1، ص 209-215.
27- درباره جنگ هرمزان با مسلمانان و فرجام آن ر. ک: بلاذري، فتوح البلدان، ص 133-135.
28- احمدبن ابي يعقوب (يعقوبي)، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 44.
29- حسين مفتخري، تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان، ص 28.
30- سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 103.
31- ر.ک: نعمت الله صفري فروشاني، «درآمدي بر صلح نامه هاي مسلمانان با ايرانيان در آغاز فتح ايران»، مجله تاريخ اسلام، ش2، تابستان 1379، ص 12-50.
32- ر.ک: تئودور نلدکه، تاريخ ايرانيان و عرب ها در روزگار ساسانيان، ترجمه عباس زرياب خويي، ص 55 و 471/ نينا پيگو لوسکايا، اعراب حدود ايران و بيزانس در سده هاي چهارم -ششم ميلادي، ترجمه عنايت الله رضا، ص 283و 285.
33- بنا به روايات تاريخي، يکي از دهقانان قومس با گرفتن امتياز معافيت خراج دهي از عبدالله ابن عامر، وي را از کوتاه ترين راه به خراسان رساند.(ر.ک: احمدبن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ج2، ص 167.
34- سيد احمدبن زيني دحلان، الفتوحات الاسلاميه بعد مضي الفتوحات النبويه، الجزء الاول، ص 133.
35- محمدبن جرير طبري، تاريخ الطبري، ج3، ص 343.
36- البته پس از مرگ يزدگرد سوم يکي از پسرانش به نام فيروز خود را شاه ايران خواند و امپراتوري چين هم که تمايلي به پيشروي قلمرو مسلمانان نداشت، از وي حمايت رسمي کرد. ولي با اين حال، در منابع تاريخي مرگ يزدگرد سوم به منزله تاريخ انقراض سلسله ساساني ثبت شده است (ر.ک: حسن پيرنيا، ايران قديم، ص 228و229/ سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 14).
37- احمدبن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، تصحيح رضوان محمد رضوان، ص 338.
38- ر.ک: حسين مفتخري، تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان، ص 5-15.
39- سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 1-29. مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 95-96.
40- بلاذري در فتوح البلدان صفحه 244 در خصوص فتح حيره و صلح با اهالي مي نويسد: «با خالد بر صد هزار درهم يا هشتاد هزار درهم در هر سال مصالحه کردند و نيز متعهد شدند که جاسوس مسلمانان عليه ايرانيان باشند و مسلمانان نيز متعهد شدند که هيچ کليسا و قصري از آنان ويران نشود». براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه ر.ک: صفري فروشاني، «درآمدي بر صلح نامه هاي مسلمانان با ايرانيان در آغاز فتح ايران»، مجله تاريخ اسلام، ش2. تابستان 1379، 120-50.
41- حسين مفتخري، «درآمدي بر صلح نامه هاي مسلمانان با ايرانيان در آغاز فتح ايران»، مجله تاريخ اسلام، ش2،ص53.
42- عبدالحسين زرين کوب، کارنامه اسلام، ص 11.
43- البته مردمان برخي نواحي مانند فارس، ديلمان، طبرستان و ... بسيار دير به آيين اسلام گرويدند و تا قرن ها بر دين نياکان خويش باقي بودند. (ر.ک: جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران (از اسلام تا سلاجقه)، ترجمه حسن انوشه، ص32.
44- عبدالحسين زرين کوب حمله اعراب را «بهنگام» توصيف کرده و معتقد است اگر اين عمل در زمان و موقعيت ديگري اتفاق مي افتاد، به اين سادگي ساختار امپراتوري ساساني در هم نمي پيچيد (ر.ک: عبدالحسين زرين کوب، روزگاران، ص 279).
45- حسين مفتخري، «اوضاع سياسي-مذهبي ايران در آستانه ظهور اسلام»، نشريه تاريخ اسلام، ش 10،ص81-88.
46- همان، ص 89-91، سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 19.
47- همان.
48- فرهنگ رجايي، مشکله هويت ايرانيان امروز، ص 112.
49- همان، ص 117.
50- مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 99.
51- ر.ک: ناصرالدين شاه حسيني، «سهم شاهان ايران پيش از اسلام در تمدن اسلامي»، مجله بررسي هاي تاريخي، ش 36، آذر و دي 1350 ش، ص 86-71.
52- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 14، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ص 126.
53- سيد جعفر شهيدي، تاريخ تحليلي اسلام، 121ص.
54- مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج14 ، ص 127.
55- يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله عليم خبير (حجرات: 49)
56- طبري، تاريخ الرسل و الملوک (تاريخ طبري)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 5، ص 1695.
57- ا.ک.س.لمبتون، مالک و زارع در ايران، ترجمه منوچهر اميري، ص 62.
58- ابوالفضل عزتي، ديباچه اي بر تاريخ فلسفه نشر اسلام، ص 310.
59- حسين مفتخري، تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان، ص 58/ هانري ماسه و ديگران، تمدن ايراني، ترجمه عيسي بهنام، ص 301.
60- ابوالفضل عزتي، ديباچه اي بر تاريخ فلسفه نشر اسلام، ص 105.
61- الساندرو باوزاني، ايرانيان، ترجمه مسعود رجب نيا، ص 108.
62- گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم حسيني، ص 153-154.
63- عبدالحسين زرين کوب، کارنامه اسلام، ص 12.
64- ذبيح الله صفا، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران،ص19.
65- در اين زمينه ر.ک: علي ناظميان فرد، «اهل ذمه در صدر اسلام»، نشريه تاريخ اسلام، ش6، تابستان 1380، ص 57-45.
66- علي اکبر فياض، تاريخ اسلام، ص 131/حسين مفتخري، «اوضاع سياسي-مذهبي ايران در آستانه ظهور اسلام»، نشريه تاريخ اسلام، ش 10، ص 59-61.
67- حسين مفتخري، همان، ص 58/عبدالحسين زرين کوب، کارنامه اسلام، ص 12.
68- عبدالحسن زرين کوب، کارنامه اسلام، ص 12.
69- به اشاره منابع در برخي نواحي مانند بخارا به کساني که در نماز جمعه شرکت مي کردند، علاوه بر امتيازات بي شمار حتي پول مي دادند (ر.ک: ابوجعفر نرشخي، تاريخ بخارا، ص 67).
70- زيرا براي غير مسلمانان، خاصه اهل ذمه قيودي بود از جمله پوشيدن لباس مخصوص، سوار نشدن بر اسب و حمل نکردن اسلحه(ر.ک: «اوضاع سياسي- مذهبي ايران در آستانه ظهور اسلام»، نشريه تاريخ اسلام، ش10- ص 60-61).
71- هر چند در روزگار امويان و در عهد ولايت حجاج بن يوسف ثقفي بر منطقه ايران، به دستور وي از نومسلمانان نيز جزيه دريافت مي کردند. تا اينکه عمربن عبدالعزيز دوباره دريافت جزيه از نومسلمانان را لغو کرد.
72- ر.ک: شهرام اميري، «دهقانان و فتوح اسلام»، فصل نامه تاريخ و تمدن اسلامي، ش7، ص 19-35.
73- ابوالفضل عزتي، ديباچه اي بر تاريخ فلسفه نشر اسلام، ص 412 / التون دنيل، «تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان در زمان حکومت عباسيان»، ترجمه مسعود رجب نيا، ص 316.
74- طبري، تاريخ الرسل و الملوک ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 3، ص 995.
75- ريچارد بولت، «گروش به اسلام در قرون ميانه»، ترجمه محمد حسين وقار، ص 44.
76- به طور کلي، دين زردتشتي، کشاورزي را بر همه امور ترجيح مي داد و ارتزاق از طريق خاک و عناصر طبيعي را از زندگي تجاري برتر مي دانست (ر.ک: کليفورد ادموند باسورث، تاريخ عزنويان، ترجمه حسن انوشه، ص166).
77- نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، ص 124-125 جمعي از نويسندگان، تاريخ ايران (از اسلام تا سلاجقه) ص 34.
منابع:
- ابن اعثم کوفي، محمدبن علي، الفتوح، پيروت، دارالنده، بي تا.
- ابن اعثم کوفي، محمدبن علي، الفتوح، ترجمه احمد مستوفي، تهران، آموزش و پرورش انقلاب اسلامي، 1372.
- ابن طقطقي، محمدبن علي، الفخري، ترجمه وحيد گلپايگاني، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، بي تا.
- اشپولر، برتولد، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه جواد فلاطوري، تهران، علمي و فرهنگي ج دوم، 1364.
- اميري، شهرام، «دهقانان و فتوح اسلام»، فصل نامه و تمدن اسلامي، ش7، 1387.
- باسورت، کليفورد ادموند، تاريخ عزنويان، ترجمه حسن انوشه، تهران، اميرکبير، 2536.
- باوزاني، الساندرو، ايرانيان، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، روزبهاني، 1359.
- بلاذري، احمدبن يحيي، فتوح البدان تصحيح محمد رضوان، بيروت، دارالکتب العليمه، 1978.
- بلاذري، احمدبن يحيي، فتوح البدان(بخش مربوط به ايران)، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، چ دوم، 1364.- بولت، ريچارد، «گروش به اسلام در قرون ميانه»، ترجمه محمد حسين وقار، تهران، نشر تاريخ ايران، 1364.
- پيرنيا، حسن، «ايران قديم»، اساطير، 1373.
- جمعي از نويسندگان تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ترجمه حسن انوشه، تهران، اميرکبير، 1383.
- دنيل التون، «تاريخ سياسي و اجتماعي خراسان در زمان حکومت عباسيان»، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، علمي و فرهنگي ، 1367.
- دينوري، ابوحنيفه احمد بن داوود، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، ني، 1364.
- رجايي، فرهنگ، مشکله هويت ايرانيان امروز، تهران، ني، 1382.
- زرين کوب، عبدالحسين، روزگاران، تهران، سخن، 1379.
- زرين کوب، عبدالحسين، کارنامه اسلام، تهران، اميرکبير، بي تا.
- زيني دحلان، سيد احمد، الفتوحات الاسلاميه بعد مضي الفتوحات النبويه، الجزء الاول، قاهره، موسسه الحلبي، 1387 ق.
- شاه حسيني، ناصرالدين، «سهم شاهان ايران پيش از اسلام در تمدن اسلامي»، مجله بررسي هاي تاريخي، ش36، آذر و دي 1350.
- شهيدي، سيد جعفر، تاريخ تحليلي اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهي،1352.
- صابري همداني، احمد، «محمد و زمامداران در پيرامون نامه هاي پيامبر اسلام به زمامداران»، قم ، موسسه مطبوعاتي دارالعلم، 1346.
- صفا، ذبيح الله، «تاريخ سياسي و اجتماعي ايران»، تهران، اميرکبير، بي تا.
- صفري فروشاني، نعمت الله، «درآمدي بر صلح نامه هاي مسلمانان با ايرانيان در آغاز فتح ايران»، مجله تاريخ اسلام، ش2، تابستان، 1379، 50-120.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک (تاريخ الطبري)، بيروت، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1879 م.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک (تاريخ الطبري)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، چ سوم، 1368.
- عزتي، ابوالفضل ديباچه اي بر تاريخ فلسفه نشر اسلام، قم، دارالتبليغ الاسلامي، بي تا.
- فراي، ريچارد نلسون، عصر زرين فرهنگ و تمدن اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، چ دوم،1363.
- فياض علي اکبر، تاريخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، جلد پنجم،1372.
- کريستن سن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، تهران، دنياي کتاب، چ هشتم، 1385.
- گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم حسيني، تهران، کتابفروشي اسلاميه، چ دوم، 1354.
- لسترنج، گي جغرافياي تاريخي سرزمين خلافت شرقي، ترجمه محمود عرفان، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چ سوم، 1367.
- لمبتون، ا.ک.س، مالک و زارع در ايران، ترجمه منوچهر اميري، تهران، علمي و فرهنگي، چ سوم، 1362.
- لوسکايا، نيناپيگو، «اعراب حدود مرزهاي ايران و بيزانس در سده هاي چهارم - ششم ميلادي»، ترجمه عنايت الله رضا، تهران، پژوهشگاه، 1372.
- مطهري، مرتضي، مجموته آثار، تهران؛ صدرا، چ دوم، 1368، ج 14.
- مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، 1379.
- مفتخري، حسين و زماني، حسين، «تاريخ اسلام از ورود مسلمانان تا پايان طاهريان»، تهران، سمت، چ سوم، 1386.
- مفتخري، حسين، «اوضاع سياسي- مذهبي ايران در آستانه ظهور اسلام»، نشريه تاريخ اسلام، ش10، تابستان 1381.
- منتظري مقدم، حامد، «بررسي تاريخ صلح هاي پيامبر»، قم، موسسه امام خميني، 1383.
- ناظميان فرد، علي، «اهل ذمه در صدر اسلام»، نشريه تاريخ اسلام ، ش 6، تابستان 1380.
- نرشخي، ابوجعفر، تاريخ بخارا، تهران، توس، ج دوم، 1363.
- نفيسي، سعيد، تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1342 ش.
- نلدکه، تئودور، «تاريخ ايرانيان و عرب ها در روزگار ساسانيان»، ترجمه عباس زرياب خويي، تهران انجمن آثار ملي، 1352 ش.
- الهامي، داوود، اسلام و ايران، قم، مکتب اسلام، 1374.
- هانري، ماسه و ديگران، تمدن ايران، ترجمه ابوالفضل عزتي، تهران، دانشگاه تهران، 1358.
- يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، تهران، بنگاه انتشارات علمي و فرهنگي، چ سوم، 1366.
فصلنامه تاريخ در آينه پژوهش- ش 22



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما