رويارويى علما با فرقه هاى انحرافى در دوره قاجار (3)
2. باورهاى درست تبيين نشده :
پيش از اين گفتيم كه اگر احساس، علاقه، عشق و شيدايى مردم به اصل و مقوله دينى، با ناآگاهى از زواياى گوناگون آن همراه باشد، شيادان عرصهدار مىشوند و از علاقه دينى مردم، در راه هدفهاى شوم و پندارهاى شيطانى خود، بهره مىبرند.
اين كه مدعيان دروغين نبوت و مهدويت توانستند در مدت كوتاهى، انسانهايى را در كمند شيطانى خويش گرفتار سازند، ريشه در عشق، ميل و كشش دينى مردم و آميخته نبودن آن با آگاهيهاى ژرف دينى داشته است.
باور به حضرت مهدى (علیه السلام) و اين كه روزى ظهور خواهد كرد، از باورهاى ژرف و اركان استوار شيعه است. اين باور اگر با آگاهى همراه باشد و زواياى آن به درستى روشن گردد و مردم به همه ابعاد آن آگاه باشند. هميشه و در هر زمان، انقلابآفرين، ستمسوز، مايه گسترش ايمان و موجآفرينى آن و سبب بيدارى ملتها خواهد بود.
اگر مردمى، عاشق باشند و علاقه شديد به اين راه و مرام داشته باشند؛ اما زواياى قضيه براى آنان روشن نباشد، با هر موجى، خود را همراه مىسازند و بىاختيار و در اختيار هر بادى كه بوزد، قرار مىگيرند. باور به حضرت مهدى و اين كه روزى آن عزيز از پس پرده به در خواهد آمد و دنياى ظلمانى را به نور ايمان روشن خواهد كرد و ستم را ريشهكن خواهد ساخت و با پشتكار و تلاش و قهرمانى و دلاورى، مريدان با ايمان، برابرى و برادرى را به ارمغان مىآورد، عدالت را مىگستراند و زمينه را براى گسترش آموزههاى قرآن فراهم مىسازد، قرآن را به زيباترين و جذابترين شيوه تفسير مىكند و با آيههاى آن نور را به همه جا مىتاباند، خردها را بيدار مىكند و زمينه را براى خردورزى و روشهاى منطقى آماده مىسازد و... باورى است عميق و ژرف و نيازمند به خيزشهاى بزرگ و زمينهسازيهاى سترگ و بيدارگريهاى همهسويه و ژرف و آشنا كردن مردم با حكومت و دولت قرآنى و در هر مجالى، تشكيل چنين حكومتى و ارائه الگوئى از حكومت مهدى و تلاش براى گستراندن عدل و برادرى و برابرى و...
زمام اين حركت و خيزش بزرگ را نمىشود به دست شمارى عوام و خرافهباف سپرد و يا مردم را به خود واگذارد كه هر حركتى را انجام دهند. بلكه طلايهداران مكتب و سكان داران اين كشتى بزرگ، بايد حركت در مسير حركت مهدى (عج) قرار دهند و همه زمان و همه گاه، از آفتها و آسيبها جلوگيرى كنند ونگذارند اين باور بلند و اصل جاودانه در غبار حركتهاى جاهلانه، غير منطقى، كور، سست و بىبنياد، عوامانه و بىشعورانه، گم شود و از شادابى بيفتد و به يك خرافه مشمئزكننده تبديل شود.و در اين بين شيادان به بهرهبردارى بپردازند و مردم را از سرچشمه ها دور كنند.
3. تكليفگريزى :
اين چنين افراد، در جامعه دينداران، خود را زندانى مىپندارد و هميشه براى خود راه فرارى مىجويند؛ از اين روى با هر نغمهاى كه با هواها و هوسهاى اينان، همنوا باشد، همنوا مىشوند و با هر حركتى كه بىتقوايى، لاابالىگرى اينان را ناديده انگارد و يا براى بىتقوايى و لاابالىگرى اينان توجيهى و راه فرار و پوششى و از همه مهمتر مبنايى درست كند كه با دين و آيين جامعه همافقى داشته باشد، همراه مىشوند.
اين مردابها، هميشه در جامعههاى دينى وجود دارند و بهترين محل براى رشد ميكروبها به شمار مىروند. رهبران فرقهها و گروهها، زيركانه از اين گروه از مردمان، براى تواناسازى گروه خود و افزون بر شمار پيروان خود، بهره مىبرند و با تسامح و ناديدهانگاشتن بسيارى از بايد و نبايدهاى شرعى، دام خود را مىگسترانند و به هدفهاى شوم خود دست مىيابند .
اين مطلب را مىشود با بررسى كارنامه گروههاى انحرافى، عملكرد و پيروان آنان در طول تاريخ اسلام، به خوبى به دست آورد و علت بسيارى از گرايشها را به اين گروهها در آن جست.
شمارى از صوفيان به روشنىمىگفتهاند: تكليفهايى چون: نماز، روزه و زكات راهى است براى تهذيب اخلاق و معرفت حقيقت و سالك راه، چون به حق واصل شد، اين تكليفها از او برداشته مىشود!
سيد مرتضى رازى، از علماى سده ششم و هفتم، بسيارى از صوفيان روزگار خود را تكليفگريز و اهل تسامح و تساهل فسادانگيز خوانده است. (19)
در دوره قاجار، صوفيانى از اين دست كه در لباس دين، مردم را از قيد دستورها و آيينهاى شرعى، رها مىكردند، بسيار بود. از جمله نوشتهاند:
«طاووس العرفاء، جانشين رسمى زينالدين شروانى، از قطبهاى صوفيه، چون مريد براى او هدايايى مىآورد، مىگفت: ديگر براى تو نماز نيست، اين نيازت را پذيرفتم.» (20)
در آموزههاى شمارى از صوفيان، كارهايى چون غنا و موسيقى، رقص و پاىكوبى، عشق به زيبارويان، راهى به عشق آسمانى شمرده شده است.
علامه نراقى درباره تفكر و رفتار اين دست از صوفيان نوشته است:
«...گروهى ديگر بر اين بودند... خدا از عبادتهاى ما بىنياز است، پس چرا خود را به عبث رنجه داريم.
و زمانى مىگويند: كه خانه دل را بايد عمارت كرد و اعمال ظاهريه را چه اعتبار و دلهاى ما، واله و حيران محبت خداست و در انواع معاصى و شهوات فرو مىروند و مىگويند كه:
نفس ما به مرتبهاى رسيده است كه امثال اين اعمال، ما را از خدا باز نمىدارد و عوامالناس ... محتاج عبادت و طاعتند.» (21)
در آموزههاى پارهاى از فرقههاى اسماعيلى، تكليفگريزى و سهلانگارى در برابر دستورها و آيينهاى شرعى ديده مىشود. زيرا اينان دستورهايى چون: گزاردن نماز، گرفتن روزه، پرداخت زكات و گزاردن حج را به امور باطنى تأويل مىبرند كه هيچ پيوندى با ظاهر ندارند و به فرقههايى از اسماعيليه نسبت داده شده است كه بر اين پندارند: وقتى حقايق دين آشكار شود، شرايع و قوانين، باطل مىشوند. (22)
راز گرايش و هوادارى گروهى از روشنفكران و درباريان در دوره قاجار و دوره پهلوى از صوفيه و خانقاه، (23) در اين نكته نهفته بود. زيرا خانقاه، در همان حال كه احساسها و گرايشهاى مذهبى اين گروه را لبالب مىكرد، به گرايشهاى نفسانى آنان ميدان مىداد و آنان، به دور از عذاب وجدان و احساس گناه، در پناه خرقه و خانقاه، از آزاديهايى كه فقيهان برابر نص روشن آيات و روايات و ضرورت دين، آنها را مخالف شريعت مىدانستند، استفاده مىكردند.
از اين روى، هميشه و هم اكنون نيز، فقيهان، آماج هجوم اين گروههاى بىپروايند. اينان، با ستايش از خرقه و خانقاه، فقيهان را قشرى و ظاهرى مىخواندند و فقيهان و عالمانى چون ملا احمد نراقى و بهبهانى را كه با مذهب صوفى مسلك در افتاده بودند، مخالفان با راه آزادى قلمداد مىكردند. (24)
سعيد نفيسى در شناساندن تصوف مورد علاقه خود مىنويسد:
«...تصوف ما، هميشه طريقت بوده، نه مسلك فلسفى، نه شريعت و مذهب و دين.
تصوف، همواره حكمت عالى و بلندپايه تر از اديان بوده است و به همين جهت، در نوع عبادت و فرائض و اعمال و اين گونه فروعى كه در اديان بوده، در تصوف ايران نبوده و صوفيه ايران، نوعى از نماز، يا روزه، يا عبادت ديگر نداشتهاند.» (25)
از انگيزههاى مهم گرايش شمارى از جوانان به مسلك بابيت، همين آسانگيرى و بىقيدى و بىپروايى اخلاقى بوده كه اين مسلك از آن سخن مىگفته و به عنوان ارمغان براى جوانان و مردم ايران از آن ياد كرده است. رهبران بابيت، به نام اصلاح دين و تمدن و نوآورى ، مرزهاى شرعى ميان زن و مرد و پوشش زن را در اسلام به سخره مىگرفته و از زنان، براى تبليغ مرام خود و كشاندن جوانان به سوى مسلك خود استفاده مىبردهاند.
قرة العين از نخستين زنان گرونده به باب است كه در محفل بابيان و هواداران خود، بىحجاب آشكار مىشده ، منبر مىرفته است. در يكى از سخنرانيهاى خود، خطاب به بابيان گفته است :
«اى اصحاب! اين روزگار، از ايام فترت شمرده مىشود. امروز، تكاليف شرعيه، يك باره ساقط است و اين صوم و صلوة كارى بيهوده است.» (26)
آنان براى مبارزه با ارزشهاى اسلامى و رواج بىبند و بارى، گام به گام به پيش مىرفتند . در بين هواداران پاىبند به شرع خود، چنين القا مىكردند كه حجاب، پيش از آن كه دستورى شرعى باشد؛ عادتى تاريخى است. در صدر اسلام، در آغاز، زنان بدون پوشش در برابر مردان آشكارمىشدند، تا اين كه يكى از عربان، به عايشه، حرف ناروايى مىگويد و آيه حجاب فرود مىآيد. آيه حجاب در قرآن درباره زنان پيامبر است! با اين سخنان ياوه، بذر شك و ترديد را در ميان مسلمانان افشاندند و سبب گرديدند، شمارى ازجوانان از راه راست و درست به كژراهه بيفتند و براى رسيدن به هوسها، طوق بندگى اين گروه اهريمنى را به گردن انداختند .
و شگفت اين كه اين تباهى گران اخلاق، از سوى افرادى ناآگاه، يا شيفته فرهنگ غرب و يا فرو افتاده در لجنزارهاى عفن لاابالىگرى كه پيامد شوم آن بريدگى از اسلام و آيين رخشان و ناب آن است، مورد ستايش قرار گرفته و به نام بيان واقعيتهاى تاريخى، به مردان و زنان اين مرز و بوم و بويژه جوانان كمتجربه و كماطلاع، كژراهه رويها، و لاابالىگريهاى آنان، زيبا و حركتى روشنفكرانه معرفى مىشود! زهى بىشرمى:
«مشاراليها، زنى بود به كلى مخالف خرافات و اوهام و آداب و رسوم دينى و مدنى آن عصر . و بسيار آزاد و متجدد و در صد و اندى سال پيش، حجاب را دور انداخت و بىپرده، به منبر رفت و نطقهاى آتشين مىنمود و به آزادى نسوان و تساوى حقوق زن و مرد، قائل بود.» (27)
4. نابسامانيهاى اجتماعى و اقتصادى:
ناشايستگى رهبران و كارگزاران، ستم پيشگى و نادادگرى در رفتار، مردم را به ستوه آورده و جانها را به لب رسانده بود.
توده مردم را فشارهاى مالياتى، در تنگناى سختى گرفتار ساخته بود. افزون بر اين ، هزينه جنگ ايران و روس، بر دوش آنان سخت سنگينى مىكرد.
اين جنگ كه با پيمانهاى حقارتآميز و ذلتبار و ننگين به پايان رسيد، افزون بر هزينههاى كمرشكن و زندگى بر باد ده، غيرت، حميت و غرور ملى مردم ايران نيز، خدشه دار شد.
مردمانى كه غيرت و حميتشان لگدكوب شده، ثروتشان به يغما رفته و بسيارى از عزيزان شان را دشمن جرار از دم تيغ گذرانده، با اين حال، در داخل نيز از زورگويى و ستم و بىرحمى و بىمروتى شاه و شاهزادگان و كارگزاران در امان نبودند، همانان كه ذلتها و خواريها و سرافكندگيها را براى ملت و مردم ايران به بار آورده بودند، به دنبال پناهگاه و راهگريزى بودند كه از اين قفس تنگ ذلت به در آيند. كه در اين هنگام، شيادان و دغلكاران و وابستگان به دولتهاى خارجى، زمينه رهزنى و جداكردن مردمان از دامن پرمهر اسلام را، مناسب ديدند و به نام نوآورى و اصلاح به ميدان آمدند.
مردم بىپناه، حقير و پست انگاشته شده، در زير اين پرچمها و بيرقها، گرد آمدند و زمينه را مناسب ديدند عقده بگشايند، خودى بنمايانند، اين پستى و لگدمال شدگى را كه نمىدانستند از كجا نشأت گرفته و چگونه پديد آمده و چه كسانى در آن دست داشتهاند و يا مىدانستند و جرأت بيان آن را نداشتند، از خود دور كنند و از زير بار آن به در آيند، آن هم، نه با درافتادن با تباهى و ذلت آفرينان، بلكه با هر كس و عقيده و مرام و مسلكى كه دستان پنهان بگويند و تبليغ كنند و برانگيزند و نشان دهند و اعلام بدارند، بدبختى شما از آنهاست .
انسان پر از درد و كينه وعقدههاى ناگشوده، پستشماريها و پستانگاريها را مىشود به هر راهى كشاند. شيادان، دستان مرموز، اختلافافكنان و... هميشه از انسانهايى بهره گرفتهاند كه عقدههاى ناگشوده و سينههاى پر درد داشتهاند؛ اما نمىدانستهاند چگونه بايد بگشايند و تشنگى خود را چگونه بايد فرو نشانند.
از اين روى به سوى سراب كشانده شده و يا براى عقدهگشايى و فرونشاندن شعله هاى سركش كينه، به راههايى برده شده اند كه شفاى بيمارى آنان نبوده، هيچ، بلكه بر بيمارى و مرض آنان افزوده و آنان را زمينگير كرده است.
در اين هنگامه، كسانى كه از قدرت سهمى خواسته و به آن نتوانستهاند دست بيابند، يا عقيده و مرامى داشته، زمينه بيان آن را نمىيافتهاند، يا از بيرون از مرزها دستور مىگرفته و آنان، اين زمان را بهترين زمان آشكار شدن و بيان باورها و عقيده هاى اختلاف انگيز دانسته و آنان را واداشتهبه ميدان بيايند و مردمى را دور خود گردآورند و مقدسات را و اهرمهاى ثبات و قوام و پويندگى و بالندگى جامعه را به سخره بگيرند، تا زمينه جولان گرى و تاخت و تاز آنها كمكم فراهم آيد. زيرا مردم سستعقيده و لاابالى را مىشود به آسانى مهار زد و به زير بار كشيد و او را به بهاى ناچيز خريد و ثروتش را از دستش در آورد.
5. پشتيبانى دربار :
دربار قاجار، خود را گرفتار اين علماى بزرگ و مستقل و آزادى خواه و مردمدارى مىپنداشت و هميشه و همه حال، آنان را با انديشههاى بلند كه در حكومت و مسائل سياسى داشتند رقيب جدى خود مىانگاشت و سلطنت خود را از سوى آنان در خطر مىديد؛ از اين روى هميشه و همهگاه در پى آن بود اينان را از صحنه خارج و نياز حكومت را به آنان كم كند و كسان ديگرى را به صحنه بياورد و اين حركت را نيز به گونهاى انجام دهد كه مردم برانگيخته نشوند. در برههاى، دربار به اين نتيجه مىرسد كه شيخ احمد احسائى بهترين نامزد مىتواند باشد . هم نفوذ كلمه دارد، هم در جذب مردم از يد طولايى برخوردار است، هم عقايد ويژهاى دارد كه مىتوان از آنها بهرهبردارى كرد و از زير چتر فقيهان و بايد و نبايدهاى آنان رها شد. افزون بر اينها انديشه سياسى و حكومتى ندارد و ويژگيهاى شخصى دارد كه مىشود او را به طور كامل در اختيار داشت.
اينها سبب مىشود، دربار با برشمردن ويژگيهاى شيخ احمد احسائى براى شاه، شاه را علاقهمند به ديدار وى كند.ظهيرالدوله حاكم پرقدرت كرمان، در اين ماجرا و شناساندن شيخ احمد احسائى به شاه، نقش نخست را دارد و زمينههاى پيوند و پيوستگى بين آن دو را فراهم آورد. (28) درباريان از اين مجال و اين پيوند و پيوستگى بهره بردند و نام شيخ را بر سر زبانها افكندند و دولتيان از او و شاگردانشان در همه جا به گرمى استقبال كردند و آنان نيز از فرصت استفاده كردند وبه تبليغ آيين خود پرداختند. فرزند ظهيرالدوله، از جانشينان رسمى شيخ گرديد (29) و خانزادگان كرمان، بيشتر به فرقه شيخيه گرويدند.
بر همين نسق است نفوذ درويشان و صوفيان در درباره زينالعابدين شروانى، رئيس فرقه نعمتاللهى، همواره با فتحعلى شاه ديدار مىكرد و پس از مرگ، با دربار در پيوند بود. محمد شاه، مقام نايبالصدرى را به جانشين شروانى، رحمت على شاه، بخشيد و سرپرستى حوزههاى علميه شيراز را، برخلاف نظر علماى فارس، به او سپرد. (30)
در همين دوره، والى گيلان و وزيرش، على خان اصفهانى، سر سپرده دراويش بود. و پيروان مظفر على شاه، از هر سو، به گيلان رخت مىكشيدند. (31)
صدراعظم محمد شاه، آغاسى، درويش و بسيارى از خانقاههاى دراويش، در كرمان، نائين و بسطام، به دست او، بازسازى شدند. (32)
آغاسى، به فقيهانى كه با صوفيان و دراويش، به خاطر رفتار ناسازگار با مبانى و آموزههاى اسلام، سرناسازگارى داشتند، اهانت مىكرد و بويژه با محمد تقى برغانى، شهيد ثالث، دشمنى مىورزيد. (33)
كوثر على شاه، از رهبران صوفيان، در دربار محترم بود و درباريان هر ساله، مبالغى بسيار به او مىبخشيدند. (34)
مولى اكبر زمان كرمانى، كه به مخالفت با فرقهصوفيه در كرمان برخاسته بود، به دستور دولت، تحت نظر به تهران آورده و از كار او جلوگيرى شد. (35) و به گزارشى ، به مشهد تبعيد و به اشاره دولتيان هوادار صوفيه، مسموم گرديد. (36)
هواداران فرقهاسماعيليه نيز در دربار محترم بودند. بين فتحعلى شاه و سران فرقه اسماعيليه، پيوند و پيوستگى بود. شاه، دخترش، سروجهان، را به ازدواج آقاخان محلاتى در آورد و ملكهاى بسيارى به او بخشيد. (37)
مبلغان مسيحى نيز از پشتيبانى سياسى و اقتصادى دولت برخوردار بودند. مارتين، فرستاده كليساى انگليس، به دعوت فتح على شاه، به ايران آمد و با كمك و تدارك دولتيان، آزادانه در شهرهاى گوناگون، آيين و مرام خود را تبليغ مىكرد. (38)
پی نوشت ها :
.19 تبصرة العوام فى معرفة مقالات الامام، سيد مرتضى حسنى رازى131/، اساطير، تهران .
.20 فرهنگ فرق اسلامى326/.
.21 معراج السعادة، ملااحمد نراقى/ .481
.22 فرهنگ فرق اسلامى183/ .185
علامه نعمانى در كتاب غيبت، با اشاره به فرقههاى انحرافى، بويژه فرقه اسماعيليه و باطنيه بر اين مسأله تأكيد دارد كه راز انحراف فكرى و فرقهگراييها، پس از ناآگاهى، در دنياطلبى و علاقه به نام و نان و شهوترانيهاى دنيوى نهفته است.
كتاب الغيبه22/، مكتبة الصدوق.
.23 فراموشخانه و فراموسونرى در ايران، اسماعيل رائين، ج3/491، مؤسسه تحقيق رائين.
.24 تاريخ اجتماعى و سياسى دوره قاجار، سعيد نفيسى، 2/ .55
.25 سرچشمه تصوف در ايران، سعيد نفيسى47/، فروغى.
.26 فتنه باب 80/، .183
.27 شرح حال رجال ايران، مهدى بامداد، ج1/208، زوار.
.28 لغتنامه دهخدا، 1/1471؛ دين و دولت در ايران، حامد الگار ترجمه سرى/ 124، توس.
.29 دين و دولت124/.
.30 طرايق الحقايق، محمد معصوم شيرازى، تحقيق محمد جعفر محبوب، ج3/286، سنائى.
.31 دين و دولت115/.
.32 همان175/.
.33 قصص العلما، ميرزا محمد تنكابنى27/.
.34 طرايق الحقائق، ج3/ .266
.35 تاريخ كرمان، احمد على خان وزيرى كرمانى606/، ابنسينا؛ كرام البرره، آقا بزرگ تهرانى، ج1/ .154
.36 تاريخ بيدارى ايرانيان، ناظمالاسلام كرمانى به اهتمام على اكبر سعيدى سيرجانى، ج1/10، مؤسسه انتشارات نوين.
.37 دين و دولت101/.
.38 نخستين روياروييهاى انديشهگران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب، دكتر عبدالهادى حائرى517/، اميركبير.
/ن