رويارويى علما با فرقه هاى انحرافى در دوره قاجار (4)
رمز پشتيبانى دربار از صوفيه
اين شعار و خط مشى را مايه افتخار و مايه تهذيب و تربيت نفس مىانگاشتند و با گوناگون بيانها و رفتارها، از آن تبليغ مىكردند و براى جاگير كردن آن در نفوس، تلاش مىورزيدند .
روشن است كه اين فرقه، با آين آموزهها و رفتار و خط مشى، به هيچ روى، رقيب حكومت نبود و رهبران آن، رقيب حكومتگران، به شمار نمىرفتند و با آموزههايى كه داشت و در بين مردم رواج مىداد، زمينه مناسب براى دولتيان فراهم مىآورد كه فارغ بال و با خاطرى آسوده، براى گسترش قلمرو خود و هر گونه رفتار خودكامانه، دستآنان باز باشد.
افزون بر اينها، نكته مهم و درخور اين كه: اين مرام پوششى بود براى هوسرانيها و لاابالىگريها و ستمپيشگيهاى طبقه حاكم كه بررسى كارنامهيك يك آنان، اين موضوع را روشن مىكند.
طبقه حاكم، با عالمانى كه هميشه و همه گاه، خود در صحنههاى سياسى و اجتماعى حاضر بودند و از فريضه امر به معروف و نهى از منكر پاس مىداشتند و كوچك ترين ناهنجارى را از كارگزاران و طبقه حاكم بر نمىتابيدند و موضع مىگرفتند و مردم را نيز به حضور در صحنهها و عرصههاى گوناگون فرا مىخواندند و از انزوا ، گوشهگيرى و بىتفاوتى پرهيز مىدادند و سفارش مىكردند، هوشيارانه و بيدار زندگى كنند، پيرامون خود را دقيقزير نظر داشته باشند و در برابر ستم بايستند و زير بار ستم نروند و ستم را از هر كس و هر گروه برتابند و فساد و منكرات را از ساحت از جامعه بزدايند و... هيچ ميانهاى نداشتند و اگر رفت و آمد مىكردند و نشستو برخاست داشتند، از سر ناچارى بود كه اينان در بين مردم و در قلب تودهها، پايگاههاى سخت استوار داشتند.
مسجد، كانون قدرت بود و مركز آموزشهاى لازم و مورد نياز دينى، روحانى در مسجد، از ناهنجاريها سخن مىگفت.عوام فريبيها را آشكار مىساخت و از ستمهاى دستگاه ستم، به كنايه و اشاره و سربسته و گاه به روشنى بيان مىكرد و مردم را با بدبختيها و نكبتهايى كه در برابر آنان قد برافراشته بود، آشنا مىكرد و به روشنى ، راه حلارائه مىداد.
درباره شخص شاه، از اين بيدارى و بيدارگرى سخت در تنگنا بودند و آشفته خاطر؛ از اين روى وقتى شنيدند كسانى، با ويژگيهاى ظاهرى عالمان شيعه و غلوكننده در اين مرام، از باورها و عقيدهها و يك سرى خصالى برخوردارند كه مىتوان آنان را علم كرد و پيش انداخت و در برابر علماى شيعه قرار داد و از مركز گردآيى آنان؛ يعنى خانقاه، در برابر مسجد استفاده كرد و با يك سرى حركتهاى بىمعنى، خود را پاى بند به اسلام و مولى على (ع) وانمود و برابر آموزههاى از دستورهاى شرعى سر برتافت و راه بىقيدى و لاابالىگرى پيش گرفت و از آن طرف وانمود كه اسلام ، همين گونه چيزهاست و بس و با مسائل حكومتى هيچ سر و كارى ندارد و آنچه كه فقيهان مىگويند و پاى مىفشارند، ريشهاى ندارد و آنان در پى كسب قدرت هستند و از اين روى، بايد در پى كسانى رفت كه از دنيا بريدهاند و براى دنيا، با حاكمان روياروى نمىشوند! روشن است كه اين گونه سخنان عوامفريبانه و رفتار خندهآور و با تلاش اسلامى جلوهدادنآنها، چرا گفته مىشود و انجام مىگيرد و درباريان، چه جريان و انديشهاى را هدف قرار داده و بنا دارند آن را در هم بكوبند و راه خود به سوى خودكامگيها بگشايند. اينان، با اين رفتار و سخنان عوامفريبانه، در برابر انديشههاى كسانى مانند نراقى به رويارويى برخاسته بودند.
ملا احمد نراقى، آشكارا و بىپرده، حاكمان ستمپيشه و ناآشناى با باورها و ارزشهاى دينى را غاصب و حكومت آنان را نامشروع مىدانست و ولايت و رياست بر مردم را حق مشروع و خدايى، فقيهان عادل، پرواپيشه، آگاه به زمان، آشناى به سياستهاى روز و مدبر مىدانست و بر اين عقيده بود كه تنها فقيهان وارثان پيامبرانند و تنها آنان شايستگى دارند ادارهجامعه اسلامى را بر عهده داشته باشند. (40)
تاريخ گواه است كه تنها عالمان و فقيهان برجسته بودهاند كه در برابر بىرسميهاى شاهان و در دورهقاجار در برابر پادشاهان قاجار مىايستادند و از اسلام وحق مردم، دفاع مىكردند .
اين ملا احمد نراقى بود كه در برابر كارگزاران فاسد مىايستاد و از تهديدهاى شاه، هراسى به دل راه نمىداد. (41)
جيميز موريه، كاردار سفارت بريتانيا مىنويسد:
«تنها تعديل كننده قدرت بىحد و حصر شاه، روحانيون بودهاند.» (42)
پس دور از انتظار نبود كه فتحعلى شاه، به صوفيان، به عنوان رقيبان عالمان راستين، پرو بال بدهد و آغاسى، براى ايشان خانقاه بسازد و يا منوچهرخان، حاكم اصفهان، براى مقابله با علماى اصفهان از باب، هوادارى كند. زيرا وى در نتيجه سالها حكومت خودسرانه و مستبدانه و حيف و ميل بيتالمال، به چهره منفورى دگر شده بود و علماى اصفهان حدود شرعى را خود اجرا مىكردند و در برابر خلافكاريهاى او مىايستادند. از اين روى، براى رويارويى با علما، به پشتيبانى از باب برخاست، از آن طرف آغاسى نيز از فقيهان اصفهان دل خوش نبود و بىميل نبود كه باب، مايه وحشتى براى علما و فقيهان باشد. بدين جهت، از باب حمايت مىكرد. (43)
فووريه، پزشك ناصرالدين شاه در تحليل از اوضاع اجتماعى روزگار قاجار، كاستن از نفوذ روحانيون و عالمان دين را از علتها و سببهاى رويكرد حكومتها به پيشرفت فرقههاى انحرافى شمرده است. (44)
از ديگر علتها و سببهايى كه مىتوان براى پشتيبانى دربار از فرقهسازان بر شمرد، سرگرم كردن عالمان و فقيهان و باز داشتن آنان از رسالت اصلى است.
اصلاح جامعه، بهسامانى امور، از بين رفتن ناهنجاريها و پرتوافكنى صلاح و سداد، در گرو نقشآفرينى عالمان دين در جامعه است كه بايد مجالى براى آنان فراهم شود، تا به اين هدفهاى مقدس بشود دست يافت.
درباريان چون حيات خود را در آشفتگى و نابسامانى جامعه مىديدند، نمىخواستند كه عالمان و فقيهان مجال اصلاح امور را بيابند و تلاش مىورزيدند، آنان را از توجه و دقت روى كارهاى دولت و كالبدشكافى هميشگى و همه روزه كاركرد كارگزاران، باز دارند.
و چه بسا، سران قاجار، از پشتيبانى آشكارا و نهان فرقهها، در صدد رساندن اين پيام به علما بودند كه اگر از (طبقه حاكم) جانبدارى نكنيد، اسلام و مسلمانان، از سوى اين گروهها و فرقههايى كه مىبينيد، مثل قارچ از گوشه و نار مىرويند، در خطر مىافتند.
فتح على شاه، مارتين ترسا را از يك سوى به ايران دعوت مىكند و از ديگر سوى از علماى دين مىخواهد كه سخنان او را رد كنند! (45)
در اين ميان، ترس از انتقامجويى را در اين رويكردها، نبايد از نظر دور داشت. بسيارى از فرقهها، داراى سازمانو ساختارى بسيار پيچيده و از تشكيلات بسيار قوى برخوردار بودند و با شبكههاى مخوف كه در سر تا سر كشور در اختيار داشتند و رهبرى مىكردند، وحشت در دل هر مخالف، بويژه صاحب قدرت انداخته بودند. كارگزاران، از اين كه با اين گروهها درافتند وبه جبهه مخالفان بپيوندند و آنچه را مىدانند بازگو كنند و به پشتيبانى علماى دين، كه راه و روش آنان را حق مىدانستند، برخيزند، به شدت پرهيز مىكردند و از پيامدهاى اين موضعگيريها و مخالفتها، سخت در هراس و نگرانى بودند. از اين روى، چنان عرصه بر آنان تنگ مىشد و وحشت از كشته شدن و از دست دادن دنيايى كه براى خود ساخته و پرداخته بودند، دامنگيرشان مىگرديد، كه به گونه آشكارا، به دين و آيين خود پشت مىكردند و به آيين جديد گردن مىنهادند.
آقا خان محلاتى، در كرمان، تشكيلات قوى داشت و از نيروهاى شرور و ويرانگر و تباهىآفرين برخوردار بود و نيروهاى چشم و گوش بستهاى كه در پيرامون خود گرد آورده بود، در شورشى كه به پا كرد، ويرانگريهاى بسيار به بار آورد.
بابيان نيز، در جاى جاى كشور، دست به خشونت مىيازيدند و مخالفان خود را از پاى در مىآوردند كه بسيارى از علما و كارگزاران حكومتى به دست اين گروه جرار، از پاى در آمدند. (46)
استعمار
اسلام و باور عميق و ژرف به اسلام، هر راهى را براى راهيابى استعمار به داخل سرزمينهاى اسلامى بسته است و استعمار از اين كه نتوانستهاند از اين راه وارد سرزمينهاى اسلامى بشود و اين برج و باروى استوار را در هم بشكند، كينهاى سخت به دل گرفت وبه تلاش برخاست تا با فرقهسازى در حوزه اسلامى و بويژه در حوزه شيعى و در ميان مردمان باورمند، شيعه راستين، در اين سدهاى نفوذناپذير، گسست پديد آورد.و فرقهسازى را بهترين راه باز شناخت و از اين راه وارد معركه شد و به پيروزيهايى دست يافت.
روسيه وانگليس، در دوره قاجار، در كشورهاى اسلامى، بويژه ايران، از اين حربه استفاده كرده و بيشترين فرقهسازى را داشتهاند.
فرقه قاديانيه، در پناه انگلستان به حيات خود ادامه مىداد و خود را هميشه وامدار انگليس مىدانست؛ از اين روى، تلاش مىورزيد از سياستهاى انگليس دفاع كند و خشم مسلمانان را عليه رژيم اشغالى فلسطين فرو نشاند.
جهاد را منسوخ مىدانست و به بريتانيا، مشروعيت مذهبى داد و آن را از مصاديق اولىالامر بر شمرد! (47)
سران فرقه اسماعيليه، آشكارا در خدمت بريتانيا بودند. آقاخان محلاتى، از حقوق بگيران انگليس بود.
كلنل استوارت، در خاطرات خود نوشته است:
«...به من دستور دادند، به هر ترتيبى شده، عدهاى را به دور آقاخان جمع كنم و يك دين جديد، تأسيس نمايم... من، خود، دقيقا نمىدانستم كه چه دينى مىخواهد تأسيس شود و خود آقاخان هم نمىدانست، بعد تصميم گرفتند از مستشرقين اسلام شناس كمك بگيرند.» (48)
هانرى پول، در شرح خود بر سفرنامه ماركوپولو نوشته است:
«آقا خان، در ازاء مستمرى ووظيفهاى كه از حكومت انگلستان دريافت مىكرد، حسن خدمتى نسبت به ژنرال نوت در قندهار و همچنين ژنرال سرچارلز در سند، انجام داد.»
آقاخان، خود در خاطراتش، پس از شكست 1257، نوشته است:
«انگليسيها، خرج ما را خشكه، از قرار روزى صد روپيه مقرر كردند.» (49)
محمود محمود، درباره كمك انگليسيها به فرقههاى نوپيدا در ايران مىنويسد:
«... من در موضوع ادعا و افكار و تعليمات اين مدعيان وارد نمىشوم. ولى تعجب از اين دارم كه چرا اينها، همه ازجنوب سر در مىآوردند و بعد از ايجاد آشوب و فتنه و فساد و ناامنى و خرابى و قتل و غارت، دولت انگليس قدم پيش گذاشته و از اين مدعيان، حمايت مىكند آنها را جمعآورى و در نقطهاى از نقاط قلمرو خود، كه نزديك به ايران باشد، سكنى مىدهد و براى آنها اسباب راحتى و مقررى ماهيانه و ساليانه مرتب، برقرار مىكند.» (50)
زينالعابدين شروانى، رهبر صوفيان فرقه نعمتاللهى، از هواداران استعمار انگليس بود . زمانى كه ايران، در دوران فتح على شاه، پهنه رقابتهاى روس و انگليس بود و بيگانگان، هر روز، رنجى بر رنجهاى مردم ايران مىافزودند، شروانى به گشت و گذار و تماشاى جهان سرگرم بود. او، رنجها، حرمانها و گرفتاريهايى كه از سوى انگليس و ديگر بيگانگان بر اين كشور بلازده بار شده بود نمىديد و يا نمىخواست ببيند، ولى پيروزيها و پيشرفتهاى اروپاييان، چشم او را پر كرده بود و در هر جمع و محفلى، زبان به ستايش آنها مىگشود و از تمدن آنها، به بزرگى ياد مىكرد.
او، در سفرنامه خود از برنامههاى استعمارى بريتانيا، به نام آبادانى ياد مىكند و مىنويسد :
«انگليسيان، طايفهاند، از فرنگان، دارالملك ايشان لندن. به غايت در امور دنيا و تحصيل آن، زيرك و دانا و صاحب عزم. در كارها توانا، در ميان فرنگان ممتاز و در ملكگيرى و جهاندارى به امتيازند....
اكثر بلاد بنگاله و هندوستان و كجرات را به حسن تدبير، تسخير كردهاند و در لوازم تعمير بلاد و تكثير عباد، جد تمام و جهد لا كلام، به جاىآوردهاند.» (51)
او، در اوج دستاندازيهاى استعمار به ايران، تاراج ثروت اين مرز و بوم، و رويارويى عالمان دين با اين سيل ويرانگر، بر بازگشت علما، به كنج مدرسه و دخالت نكردن در كارهاى اجتماعى و سياسى، تأكيد مىورزد و هر نوع حركت سياسى آنان را امور دنيوى مىخواند و آن را خطرى بزرگ براى دين مىپندارد. (52)
از اين روى، انگليس از گسترش خانقاهها در ايران، دفاع مىكند و تلاش مىورزد، از آنها به عنوان پايگاه استفاده برد كه مىبرد.و با برقرار كردن بستگى و پيوند بين اين پايگاهها و محافل فراموسونرى، (53) به هدفهاى خود دست مىيابد. بسيارى از جاسوسان خود را به نام درويش و عارف، به ايران گسيل مىدارد و يا از خود ايرانيان براى هدفهاى شوم خود، زير نام درويش و عارف، بهره مىبرد و اطلاعات ذىقيمتى، به دست مىآورد. (54) كه نام شمارى از اينان درتاريخ آمده است.
وابسته بودن بابيان و بهائيان به محافل استعمارى نياز به شرح ندارد. پشتيبانى و كمك همه جانبه سفيران روس و انگليس از رهبران و هواداران باب و بهاء، از نقش اين دو قدرت در پديد آوردن و گسترش دامنه اين دو فرقه، حكايت مىكند. (55)
انگلستان، افزون بر اين فرقهسازيها، از مبلغان مسيحى براى فروپاشاندن برج و باروى ايمانى مردم ايران، استفاده مىكرد و در اين دوران هرج و مرج و سربرآوردن فرقههاى گوناگون از گوشه و كنار، هنرى مارتين از كينهجوترين كشيشان جاسوس را كه در ارتش انگليس در كمپانى هند شرقى، مأموريت داشت، به ايران گسيل كرد، تا پايگاه معنوى براى استعمار انگليس برافرازد و زمينه را براى ماندگارى انگليس در اين سرزمين فراهم آورد.
در مهم و سرنوشتساز بودن، مأموريت اين كشيش، همين بس كه افزون بر حمايت اوزلى، سفير بريتانيا و ملكم خان، وابسته به كمپانى هند شرقى، لرد مينتو، فرمانرواى كل ارتش انگليس در هند، او را در اين سفر، همراهى مىكرد و در شيراز، ميهمان، كارگزاران كمپانى هند شرقى بود. (56)
پی نوشت ها :
.39 دين و دولت72/ .74
.40 عوائد الايام، ملا احمد نراقى536/، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم.
.41 قصص العلماء130/.
.42 حاجى بابا اصفهانى، جيمز موريه، ترجمه مهدى افشار403/، علمى.
.43 فتنه باب119/.
.44 سه سال در دربار ايران، دكتر فووريه، ترجمه عباس اقبال آشتيانى156/، دنياى كتاب .
.45 نخستين رويارويي هاى انديشهگران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب534/.
.46 ناسخالتواريخ، ج3/1021؛ الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج10/ .163
.47 دو مذهب، سيد هادى خسروشاهى89/.
.48 حقوق بگيران انگليس در ايران، اسماعيل رائين343/، جاويدان.
.49 همان337/؛ تاريخ كرمان612/، پاورقى به نقل از كتاب عبرت افزا، آقاجان49/.
.50 تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس در قرن.19 محمود، محمود ج2/524 529، اقبال.
.51 نخستين رويارويي هاى انديشهگران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب440/.
.52 دين و دولت75/، به نقل از بستان السياحه، زينالعابدين شروانى35/.
.53 سير عرفان در ايران، زينالعابدين كيانىنژاد201/، اشراقى.
.54 حاجى بابا اصفهانى390/؛ خاطرات ليدى شيل، ترجمه حسين ابوترابيان190/.
.55 تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير، سيد مصلحالدين مهدوى، ج1/411؛ شرح زندگانى من، عبدالله مستوفى، ج1/43، زوار؛ حيات يحيى، يحيى دولتآبادى، ج1/ .317
.56 نخستين رويارويي هاى انديشهگران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب418/.
منبع:www.naraqi.com
/ن