رويارويى علما با فرقه ‏هاى انحرافى در دوره قاجار (4)

اين كه چرا اين چنين گسترده دربار و درباريان از صوفيه پشتيبانى مى‏كردند، آنچه را كه در آغاز اين بخش و در باره شيخ احمد احسائى يادآور شديم، اين جا نيز مصداق دارد. ولى آنچه درباره پشتيبانى دربار از صوفيه، درخور درنگ است، آموزه‏هاى صوفيه است. صوفيه، با آموزه‏هاى خود فرهنگى را به وجود مى‏آورد و به لايه‏هاى گوناگون جامعه، از خواص و
سه‌شنبه، 27 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رويارويى علما با فرقه ‏هاى انحرافى در دوره قاجار (4)

رويارويى علما با فرقه ‏هاى انحرافى در دوره قاجار (4)
رويارويى علما با فرقه ‏هاى انحرافى در دوره قاجار (4)


 

نویسنده : سيد عباس رضوى




 

رمز پشتيبانى دربار از صوفيه
 

اين كه چرا اين چنين گسترده دربار و درباريان از صوفيه پشتيبانى مى‏كردند، آنچه را كه در آغاز اين بخش و در باره شيخ احمد احسائى يادآور شديم، اين جا نيز مصداق دارد. ولى آنچه درباره پشتيبانى دربار از صوفيه، درخور درنگ است، آموزه‏هاى صوفيه است. صوفيه، با آموزه‏هاى خود فرهنگى را به وجود مى‏آورد و به لايه‏هاى گوناگون جامعه، از خواص و عوام، سريان مى‏داد و آن، دورى گزيدن از دنيا و دنيادارى، و كناره‏گيرى از هر گونه حركت سياسى و اجتماعى و كار نداشتن به كار حكومت و حكومت‏گران بود. (39)
اين شعار و خط مشى را مايه افتخار و مايه تهذيب و تربيت نفس مى‏انگاشتند و با گوناگون بيانها و رفتارها، از آن تبليغ مى‏كردند و براى جاگير كردن آن در نفوس، تلاش مى‏ورزيدند .
روشن است كه اين فرقه، با آين آموزه‏ها و رفتار و خط مشى، به هيچ روى، رقيب حكومت نبود و رهبران آن، رقيب حكومت‏گران، به شمار نمى‏رفتند و با آموزه‏هايى كه داشت و در بين مردم رواج مى‏داد، زمينه مناسب براى دولتيان فراهم مى‏آورد كه فارغ بال و با خاطرى آسوده، براى گسترش قلمرو خود و هر گونه رفتار خودكامانه، دست‏آنان باز باشد.
افزون بر اينها، نكته مهم و درخور اين كه: اين مرام پوششى بود براى هوسرانيها و لاابالى‏گريها و ستم‏پيشگيهاى طبقه حاكم كه بررسى كارنامه‏يك يك آنان، اين موضوع را روشن مى‏كند.
طبقه حاكم، با عالمانى كه هميشه و همه گاه، خود در صحنه‏هاى سياسى و اجتماعى حاضر بودند و از فريضه امر به معروف و نهى از منكر پاس مى‏داشتند و كوچك ترين ناهنجارى را از كارگزاران و طبقه حاكم بر نمى‏تابيدند و موضع مى‏گرفتند و مردم را نيز به حضور در صحنه‏ها و عرصه‏هاى گوناگون فرا مى‏خواندند و از انزوا ، گوشه‏گيرى و بى‏تفاوتى پرهيز مى‏دادند و سفارش مى‏كردند، هوشيارانه و بيدار زندگى كنند، پيرامون خود را دقيق‏زير نظر داشته باشند و در برابر ستم بايستند و زير بار ستم نروند و ستم را از هر كس و هر گروه برتابند و فساد و منكرات را از ساحت از جامعه بزدايند و... هيچ ميانه‏اى نداشتند و اگر رفت و آمد مى‏كردند و نشست‏و برخاست داشتند، از سر ناچارى بود كه اينان در بين مردم و در قلب توده‏ها، پايگاه‏هاى سخت استوار داشتند.
مسجد، كانون قدرت بود و مركز آموزشهاى لازم و مورد نياز دينى، روحانى در مسجد، از ناهنجاريها سخن مى‏گفت.عوام فريبيها را آشكار مى‏ساخت و از ستمهاى دستگاه ستم، به كنايه و اشاره و سربسته و گاه به روشنى بيان مى‏كرد و مردم را با بدبختيها و نكبتهايى كه در برابر آنان قد برافراشته بود، آشنا مى‏كرد و به روشنى ، راه حل‏ارائه مى‏داد.
درباره شخص شاه، از اين بيدارى و بيدارگرى سخت در تنگنا بودند و آشفته خاطر؛ از اين روى وقتى شنيدند كسانى، با ويژگيهاى ظاهرى عالمان شيعه و غلوكننده در اين مرام، از باورها و عقيده‏ها و يك سرى خصالى برخوردارند كه مى‏توان آنان را علم كرد و پيش انداخت و در برابر علماى شيعه قرار داد و از مركز گردآيى آنان؛ يعنى خانقاه، در برابر مسجد استفاده كرد و با يك سرى حركتهاى بى‏معنى، خود را پاى بند به اسلام و مولى على (ع) وانمود و برابر آموزه‏هاى از دستورهاى شرعى سر برتافت و راه بى‏قيدى و لاابالى‏گرى پيش گرفت و از آن طرف وانمود كه اسلام ، همين گونه چيزهاست و بس و با مسائل حكومتى هيچ سر و كارى ندارد و آنچه كه فقيهان مى‏گويند و پاى مى‏فشارند، ريشه‏اى ندارد و آنان در پى كسب قدرت هستند و از اين روى، بايد در پى كسانى رفت كه از دنيا بريده‏اند و براى دنيا، با حاكمان روياروى نمى‏شوند! روشن است كه اين گونه سخنان عوام‏فريبانه و رفتار خنده‏آور و با تلاش اسلامى جلوه‏دادن‏آنها، چرا گفته مى‏شود و انجام مى‏گيرد و درباريان، چه جريان و انديشه‏اى را هدف قرار داده و بنا دارند آن را در هم بكوبند و راه خود به سوى خودكامگيها بگشايند. اينان، با اين رفتار و سخنان عوام‏فريبانه، در برابر انديشه‏هاى كسانى مانند نراقى به رويارويى برخاسته بودند.
ملا احمد نراقى، آشكارا و بى‏پرده، حاكمان ستم‏پيشه و ناآشناى با باورها و ارزشهاى دينى را غاصب و حكومت آنان را نامشروع مى‏دانست و ولايت و رياست بر مردم را حق مشروع و خدايى، فقيهان عادل، پرواپيشه، آگاه به زمان، آشناى به سياستهاى روز و مدبر مى‏دانست و بر اين عقيده بود كه تنها فقيهان وارثان پيامبرانند و تنها آنان شايستگى دارند اداره‏جامعه اسلامى را بر عهده داشته باشند. (40)
تاريخ گواه است كه تنها عالمان و فقيهان برجسته بوده‏اند كه در برابر بى‏رسميهاى شاهان و در دوره‏قاجار در برابر پادشاهان قاجار مى‏ايستادند و از اسلام وحق مردم، دفاع مى‏كردند .
اين ملا احمد نراقى بود كه در برابر كارگزاران فاسد مى‏ايستاد و از تهديدهاى شاه، هراسى به دل راه نمى‏داد. (41)
جيميز موريه، كاردار سفارت بريتانيا مى‏نويسد:
«تنها تعديل كننده قدرت بى‏حد و حصر شاه، روحانيون بوده‏اند.» (42)
پس دور از انتظار نبود كه فتح‏على شاه، به صوفيان، به عنوان رقيبان عالمان راستين، پرو بال بدهد و آغاسى، براى ايشان خانقاه بسازد و يا منوچهرخان، حاكم اصفهان، براى مقابله با علماى اصفهان از باب، هوادارى كند. زيرا وى در نتيجه سالها حكومت خودسرانه و مستبدانه و حيف و ميل بيت‏المال، به چهره منفورى دگر شده بود و علماى اصفهان حدود شرعى را خود اجرا مى‏كردند و در برابر خلاف‏كاريهاى او مى‏ايستادند. از اين روى، براى رويارويى با علما، به پشتيبانى از باب برخاست، از آن طرف آغاسى نيز از فقيهان اصفهان دل خوش نبود و بى‏ميل نبود كه باب، مايه وحشتى براى علما و فقيهان باشد. بدين جهت، از باب حمايت مى‏كرد. (43)
فووريه، پزشك ناصرالدين شاه در تحليل از اوضاع اجتماعى روزگار قاجار، كاستن از نفوذ روحانيون و عالمان دين را از علتها و سببهاى رويكرد حكومتها به پيشرفت فرقه‏هاى انحرافى شمرده است. (44)
از ديگر علتها و سببهايى كه مى‏توان براى پشتيبانى دربار از فرقه‏سازان بر شمرد، سرگرم كردن عالمان و فقيهان و باز داشتن آنان از رسالت اصلى است.
اصلاح جامعه، به‏سامانى امور، از بين رفتن ناهنجاريها و پرتوافكنى صلاح و سداد، در گرو نقش‏آفرينى عالمان دين در جامعه است كه بايد مجالى براى آنان فراهم شود، تا به اين هدفهاى مقدس بشود دست يافت.
درباريان چون حيات خود را در آشفتگى و نابسامانى جامعه مى‏ديدند، نمى‏خواستند كه عالمان و فقيهان مجال اصلاح امور را بيابند و تلاش مى‏ورزيدند، آنان را از توجه و دقت روى كارهاى دولت و كالبدشكافى هميشگى و همه روزه كاركرد كارگزاران، باز دارند.
و چه بسا، سران قاجار، از پشتيبانى آشكارا و نهان فرقه‏ها، در صدد رساندن اين پيام به علما بودند كه اگر از (طبقه حاكم) جانبدارى نكنيد، اسلام و مسلمانان، از سوى اين گروه‏ها و فرقه‏هايى كه مى‏بينيد، مثل قارچ از گوشه و نار مى‏رويند، در خطر مى‏افتند.
فتح على شاه، مارتين ترسا را از يك سوى به ايران دعوت مى‏كند و از ديگر سوى از علماى دين مى‏خواهد كه سخنان او را رد كنند! (45)
در اين ميان، ترس از انتقام‏جويى را در اين رويكردها، نبايد از نظر دور داشت. بسيارى از فرقه‏ها، داراى سازمان‏و ساختارى بسيار پيچيده و از تشكيلات بسيار قوى برخوردار بودند و با شبكه‏هاى مخوف كه در سر تا سر كشور در اختيار داشتند و رهبرى مى‏كردند، وحشت در دل هر مخالف، بويژه صاحب قدرت انداخته بودند. كارگزاران، از اين كه با اين گروه‏ها درافتند وبه جبهه مخالفان بپيوندند و آنچه را مى‏دانند بازگو كنند و به پشتيبانى علماى دين، كه راه و روش آنان را حق مى‏دانستند، برخيزند، به شدت پرهيز مى‏كردند و از پيامدهاى اين موضع‏گيريها و مخالفتها، سخت در هراس و نگرانى بودند. از اين روى، چنان عرصه بر آنان تنگ مى‏شد و وحشت از كشته شدن و از دست دادن دنيايى كه براى خود ساخته و پرداخته بودند، دامن‏گيرشان مى‏گرديد، كه به گونه آشكارا، به دين و آيين خود پشت مى‏كردند و به آيين جديد گردن مى‏نهادند.
آقا خان محلاتى، در كرمان، تشكيلات قوى داشت و از نيروهاى شرور و ويران‏گر و تباهى‏آفرين برخوردار بود و نيروهاى چشم و گوش بسته‏اى كه در پيرامون خود گرد آورده بود، در شورشى كه به پا كرد، ويران‏گريهاى بسيار به بار آورد.
بابيان نيز، در جاى جاى كشور، دست به خشونت مى‏يازيدند و مخالفان خود را از پاى در مى‏آوردند كه بسيارى از علما و كارگزاران حكومتى به دست اين گروه جرار، از پاى در آمدند. (46)

استعمار
 

استعمار براى گسترش دامنه و حوزه قدرت خويش در سرزمينهاى اسلامى، هميشه با اسلام، به ويژه اسلام و شيعه ناب، مشكل داشته است، شيعه، كه همان اسلام ناب است، و كسانى كه از اين سرچشمه زلال نيوشيده‏اند، هميشه و همه گاه، بازدارنده و سدهاى پولادين و استوارى در برابر هجومهاى سيل‏آساى استعمار بوده‏اند.
اسلام و باور عميق و ژرف به اسلام، هر راهى را براى راهيابى استعمار به داخل سرزمينهاى اسلامى بسته است و استعمار از اين كه نتوانسته‏اند از اين راه وارد سرزمينهاى اسلامى بشود و اين برج و باروى استوار را در هم بشكند، كينه‏اى سخت به دل گرفت وبه تلاش برخاست تا با فرقه‏سازى در حوزه اسلامى و بويژه در حوزه شيعى و در ميان مردمان باورمند، شيعه راستين، در اين سدهاى نفوذناپذير، گسست پديد آورد.و فرقه‏سازى را بهترين راه باز شناخت و از اين راه وارد معركه شد و به پيروزيهايى دست يافت.
روسيه وانگليس، در دوره قاجار، در كشورهاى اسلامى، بويژه ايران، از اين حربه استفاده كرده و بيش‏ترين فرقه‏سازى را داشته‏اند.
فرقه قاديانيه، در پناه انگلستان به حيات خود ادامه مى‏داد و خود را هميشه وامدار انگليس مى‏دانست؛ از اين روى، تلاش مى‏ورزيد از سياستهاى انگليس دفاع كند و خشم مسلمانان را عليه رژيم اشغالى فلسطين فرو نشاند.
جهاد را منسوخ مى‏دانست و به بريتانيا، مشروعيت مذهبى داد و آن را از مصاديق اولى‏الامر بر شمرد! (47)
سران فرقه اسماعيليه، آشكارا در خدمت بريتانيا بودند. آقاخان محلاتى، از حقوق بگيران انگليس بود.
كلنل استوارت، در خاطرات خود نوشته است:
«...به من دستور دادند، به هر ترتيبى شده، عده‏اى را به دور آقاخان جمع كنم و يك دين جديد، تأسيس نمايم... من، خود، دقيقا نمى‏دانستم كه چه دينى مى‏خواهد تأسيس شود و خود آقاخان هم نمى‏دانست، بعد تصميم گرفتند از مستشرقين اسلام شناس كمك بگيرند.» (48)
هانرى پول، در شرح خود بر سفرنامه ماركوپولو نوشته است:
«آقا خان، در ازاء مستمرى ووظيفه‏اى كه از حكومت انگلستان دريافت مى‏كرد، حسن خدمتى نسبت به ژنرال نوت در قندهار و همچنين ژنرال سرچارلز در سند، انجام داد.»
آقاخان، خود در خاطراتش، پس از شكست 1257، نوشته است:
«انگليسيها، خرج ما را خشكه، از قرار روزى صد روپيه مقرر كردند.» (49)
محمود محمود، درباره كمك انگليسيها به فرقه‏هاى نوپيدا در ايران مى‏نويسد:
«... من در موضوع ادعا و افكار و تعليمات اين مدعيان وارد نمى‏شوم. ولى تعجب از اين دارم كه چرا اينها، همه ازجنوب سر در مى‏آوردند و بعد از ايجاد آشوب و فتنه و فساد و ناامنى و خرابى و قتل و غارت، دولت انگليس قدم پيش گذاشته و از اين مدعيان، حمايت مى‏كند آنها را جمع‏آورى و در نقطه‏اى از نقاط قلمرو خود، كه نزديك به ايران باشد، سكنى مى‏دهد و براى آنها اسباب راحتى و مقررى ماهيانه و ساليانه مرتب، برقرار مى‏كند.» (50)
زين‏العابدين شروانى، رهبر صوفيان فرقه نعمت‏اللهى، از هواداران استعمار انگليس بود . زمانى كه ايران، در دوران فتح على شاه، پهنه رقابتهاى روس و انگليس بود و بيگانگان، هر روز، رنجى بر رنجهاى مردم ايران مى‏افزودند، شروانى به گشت و گذار و تماشاى جهان سرگرم بود. او، رنجها، حرمانها و گرفتاريهايى كه از سوى انگليس و ديگر بيگانگان بر اين كشور بلازده بار شده بود نمى‏ديد و يا نمى‏خواست ببيند، ولى پيروزيها و پيشرفتهاى اروپاييان، چشم او را پر كرده بود و در هر جمع و محفلى، زبان به ستايش آنها مى‏گشود و از تمدن آنها، به بزرگى ياد مى‏كرد.
او، در سفرنامه خود از برنامه‏هاى استعمارى بريتانيا، به نام آبادانى ياد مى‏كند و مى‏نويسد :
«انگليسيان، طايفه‏اند، از فرنگان، دارالملك ايشان لندن. به غايت در امور دنيا و تحصيل آن، زيرك و دانا و صاحب عزم. در كارها توانا، در ميان فرنگان ممتاز و در ملك‏گيرى و جهاندارى به امتيازند....
اكثر بلاد بنگاله و هندوستان و كجرات را به حسن تدبير، تسخير كرده‏اند و در لوازم تعمير بلاد و تكثير عباد، جد تمام و جهد لا كلام، به جاى‏آورده‏اند.» (51)
او، در اوج دست‏اندازيهاى استعمار به ايران، تاراج ثروت اين مرز و بوم، و رويارويى عالمان دين با اين سيل ويران‏گر، بر بازگشت علما، به كنج مدرسه و دخالت نكردن در كارهاى اجتماعى و سياسى، تأكيد مى‏ورزد و هر نوع حركت سياسى آنان را امور دنيوى مى‏خواند و آن را خطرى بزرگ براى دين مى‏پندارد. (52)
از اين روى، انگليس از گسترش خانقاه‏ها در ايران، دفاع مى‏كند و تلاش مى‏ورزد، از آنها به عنوان پايگاه استفاده برد كه مى‏برد.و با برقرار كردن بستگى و پيوند بين اين پايگاه‏ها و محافل فراموسونرى، (53) به هدفهاى خود دست مى‏يابد. بسيارى از جاسوسان خود را به نام درويش و عارف، به ايران گسيل مى‏دارد و يا از خود ايرانيان براى هدفهاى شوم خود، زير نام درويش و عارف، بهره مى‏برد و اطلاعات ذى‏قيمتى، به دست مى‏آورد. (54) كه نام شمارى از اينان درتاريخ آمده است.
وابسته بودن بابيان و بهائيان به محافل استعمارى نياز به شرح ندارد. پشتيبانى و كمك همه جانبه سفيران روس و انگليس از رهبران و هواداران باب و بهاء، از نقش اين دو قدرت در پديد آوردن و گسترش دامنه اين دو فرقه، حكايت مى‏كند. (55)
انگلستان، افزون بر اين فرقه‏سازيها، از مبلغان مسيحى براى فروپاشاندن برج و باروى ايمانى مردم ايران، استفاده مى‏كرد و در اين دوران هرج و مرج و سربرآوردن فرقه‏هاى گوناگون از گوشه و كنار، هنرى مارتين از كينه‏جوترين كشيشان جاسوس را كه در ارتش انگليس در كمپانى هند شرقى، مأموريت داشت، به ايران گسيل كرد، تا پايگاه معنوى براى استعمار انگليس برافرازد و زمينه را براى ماندگارى انگليس در اين سرزمين فراهم آورد.
در مهم و سرنوشت‏ساز بودن، مأموريت اين كشيش، همين بس كه افزون بر حمايت اوزلى، سفير بريتانيا و ملكم خان، وابسته به كمپانى هند شرقى، لرد مينتو، فرمانرواى كل ارتش انگليس در هند، او را در اين سفر، همراهى مى‏كرد و در شيراز، ميهمان، كارگزاران كمپانى هند شرقى بود. (56)

پی نوشت ها :
 

.39 دين و دولت‏72/ .74
.40 عوائد الايام، ملا احمد نراقى‏536/، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم.
.41 قصص العلماء130/.
.42 حاجى بابا اصفهانى، جيمز موريه، ترجمه مهدى افشار403/، علمى.
.43 فتنه باب‏119/.
.44 سه سال در دربار ايران، دكتر فووريه، ترجمه عباس اقبال آشتيانى‏156/، دنياى كتاب .
.45 نخستين رويارويي هاى انديشه‏گران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب‏534/.
.46 ناسخ‏التواريخ، ج‏3/1021؛ الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج‏10/ .163
.47 دو مذهب، سيد هادى خسروشاهى‏89/.
.48 حقوق بگيران انگليس در ايران، اسماعيل رائين‏343/، جاويدان.
.49 همان‏337/؛ تاريخ كرمان‏612/، پاورقى به نقل از كتاب عبرت افزا، آقاجان‏49/.
.50 تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس در قرن‏.19 محمود، محمود ج‏2/524 529، اقبال.
.51 نخستين رويارويي هاى انديشه‏گران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب‏440/.
.52 دين و دولت‏75/، به نقل از بستان السياحه، زين‏العابدين شروانى‏35/.
.53 سير عرفان در ايران، زين‏العابدين كيانى‏نژاد201/، اشراقى.
.54 حاجى بابا اصفهانى‏390/؛ خاطرات ليدى شيل، ترجمه حسين ابوترابيان‏190/.
.55 تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير، سيد مصلح‏الدين مهدوى، ج‏1/411؛ شرح زندگانى من، عبدالله مستوفى، ج‏1/43، زوار؛ حيات يحيى، يحيى دولت‏آبادى، ج‏1/ .317
.56 نخستين رويارويي هاى انديشه‏گران ايران، با دو رويه تمدن بورژوازى غرب‏418/.
منبع:www.naraqi.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط