مديريت ديني از منظر قرآن کريم

سازمان هاي دولتي و شرکت هاي خصوصي تلاش مي کنند روحيه کار و تلاش را بر سازمان و شرکت خود حاکم نمايند، از اين رو کارايي و اثربخشي سازمان، در مهمترين بعد، به کارايي و اثربخشي مديران و کارکنان بستگي دارد.
سه‌شنبه، 4 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مديريت ديني از منظر قرآن کريم

 مديريت ديني از منظر قرآن کريم
مديريت ديني از منظر قرآن کريم


 

نويسنده:محسن مقني زاده اشکذري*




 

چکيده
 

سازمان هاي دولتي و شرکت هاي خصوصي تلاش مي کنند روحيه کار و تلاش را بر سازمان و شرکت خود حاکم نمايند، از اين رو کارايي و اثربخشي سازمان، در مهمترين بعد، به کارايي و اثربخشي مديران و کارکنان بستگي دارد.
سازمان ها و شرکت هاي بزرگ دنيا به اين دانش دست يافته اند که محور قراردادن بعضي اصول و ارزش هاي اخلاقي و انساني و حتي ديني به جاي ارزش هاي کسب حداکثر سود، موجب کارايي و اثربخشي بيشتر مديران بر کارکنان و در نتيجه ايجاد فضاي تلاش و خلاقيت براي سازمان مي شود. بويژه محورهاي ارزشي، در حوزه هاي منابع انساني، استراتژي و رسالت سازمان، فرهنگ سازماني و اخلاق حرفه اي برجسته تر شده است.
دانشمندان و مفسران پيشين، تا حدي که براي آنها مسأله بوده، توانسته اند گام هاي ارزشمندي را در تبيين نظام «مطيع و مطاع» در قرآن کريم بردارند. اين امر تا حد زيادي مديون تکرار واژه هاي «طاعه» و هم خانواده هاي آن در قرآن کريم است. از جمله، مي توان به تعريف اطاعت پذيري در تفسير گرانقدر الميزان نام برد. اما مسلم است که يک مدير يا دانشجوي مديريت، با سؤالات ريزتر و کاربردي تري روبروست و انتظار دارد قرآن بتواند به تمام سؤالات ريز و عملياتي او جوابگو باشد.
در روش تحقيق موضوعي قرآن کريم که روش تحقيق اين جستار مي باشد، ابتدا مستقيما به سراغ قرآن رفته و بدون داشتن پيش فرض از پژوهش هاي پيشين، به تدبر در آن پرداخته شده است.
کليد واژه ها: تفسير موضوعي قرآن، اطاعت پذيري، مديريت ديني، کارايي، مديران سازماني

مقدمه
 

دنياي امروز در حال پيشرفت است. اين پيشرفت مديون دو عامل کلي و اساسي است:
1. باز شدن افق هاي جديد مبتني بر پيشرفت علم و فناوري
2. کار و تلاش و مهارت مديران و کارکنان سازمان ها و شرکت ها
با توجه به عامل دوم، سازمان هاي دولتي و شرکت هاي خصوصي تلاش مي کنند روحيه کار و تلاش را بر سازمان و شرکت خود حاکم نمايند. مهمترين نوآوري هايي که در زمينه ي نيروي کار و مديران اتفاق مي افتد، مهمترين نوآوري هاي سازمان هاست. کارايي و اثربخشي سازمان، در مهمترين بعد، به کارايي و اثربخشي مديران و کارکنان بستگي دارد. به عبارت ديگر هر چه نيروي انساني يک سازمان، فعال، ماهر و مسئوليت پذيرتر باشند، کارايي و اثربخشي آن سازمان و در نهايت رسيدن به رسالت آن سازمان، بيشتر قابل تحقق خواهد بود. امروزه سازمان ها و شرکت هاي بزرگ دنيا به اين دانش دست يافته اند که محور قرار دادن بعضي اصول و ارزش هاي اخلاقي و انساني و حتي ديني به جاي ارزش هاي کسب حداکثر سود، موجب کارايي و اثربخشي بيشتر مديران بر کارکنان و در نتيجه ايجاد فضاي تلاش و خلاقيت براي سازمان مي شود. بويژه محورهاي ارزشي، در حوزه هاي منابع انساني، استراتژي و رسالت سازمان، فرهنگ سازماني و اخلاق حرفه اي برجسته تر شده است:

اطاعت و فرماندهي
 

يکي و شايد مهم ترين مشکلي که مقابل سازمان ها و شرکت ها وجود دارد، عدم پيروي مديران مياني، عملياتي و کارکنان، از دستورات مديران عالي و الگوهاي مديريتي سازمان هاست. اگر در سازماني امکانات و تجهيزات شبکه هاي اطلاعات، ارتباطات با محيط هاي بيروني مثل بازار، سرمايه گذاران، رقبا و... محيا باشد، اما مديران و نيروي انساني سازمان از مديران عالي فرمان پذيري نداشته باشند، سازمان، کارآمد و اثربخش نخواهد بود. عدم اطاعت دقيق و سريع کارکنان و مديران مياني و عملياتي مشکلي (1) است که اغلب سازمان ها با آن مقابله مي کنند. اما پرداختن به مشکل، منجر به رفع آن نمي شود. زيرا مشکل را نبايد و نمي توان حل کرد. مشکل درد است و نشانگر مسأله يا مسائلي در سازمان. پرداختن به درد و سعي در حل آن معنايي ندارد و نتيجه اي به دست نخواهد داد. بايد مشکل را به مسأله (2) يا مسائلي که علت آن هستند تبديل کرد. ابتدا بايد علت هاي درد شناخته شوند. با بررسي علت ها و سپس کاهش يا رفع آنهاست که مشکل نيز مرتفع مي گردد. پس بايد مسائل را که همان علت هاي درد است شناخت و راهکارهاي کاهش يا حل آنها را برشمرد.(2)

استراتژي و رسالت سازمان
 

استفاده ي بهينه از منابع، از جمله منابع انساني، مزيت ساز است. در سازمان، استفاده از استراتژي صحيح است که بر درک و استفاده از فرصت هاي استراتژيک سازمان استوار باشد و درک فرصت هاي استراتژيک از طريق استفاده از برنامه ها و استراتژي هاي از پيش تعيين شده امکان ندارد. (غفاريان و کياني، 1380) فرصت [استراتژيک] عبارت است از فراهم شدن عوامل بروز موفقيت به صورت ناقض يا به عبارتي ديگر منفعت بالقوه اي که با اضافه شدن عناصر مفقود، به فعليت مي رسد.( غفاريان و کياني، 1380) بنابراين نيروي انساني سازمان، از آن جهت که مي تواند در آرايي و اثربخشي سازمان نقش فراواني داشته باشد، فرصت استراتژيک براي سازمان محسوب مي شود. يعني منبعي که بايد توسط مديران عالي سازمان به فعاليت و فعليت کامل برسد. لذا پرداختن به اطاعت پذيري کارکنان، هم رفع مشکل است و هم فرصتي براي طراحي استراتژي اثربخش براي سازمان.

فرهنگ سازماني
 

مديران عالي در تلاش هستند فرهنگ سازماني مطلوب را بر سازمان حاکم کنند. در تعريف فرهنگ سازماني گفته مي شود عبارتست از مجموعه اي از ارزش ها، باورها، درک و شيوه تفکر که اعضاي سازمان در آنها وجوه مشترک دارند و سازمان به آموزش دادن آن اقدام مي کند. (ريچارد ال دفت، 1377، ج2، ص631) در سازمان، فرهنگ دو نقش عمده بر عهده دارد:
1. متحد کردن اعضا)، به گونه اي که شيوي رفتار و برقرار کردن ارتباط را بدانند.
2. به سازمان کمک کند تا خود را با عوامل بيروني وفق دهد. (ريچارد ال دفت، 1377، ج2، ص633)

اخلاق حرفه اي
 

در شرکت ها براي تحکيم، نظام اخلاق و اجراي آن در سازمان، راهکارهاي تدوين کدهاي اخلاقي، استفاده از گروه هاي مشاوره، آموزش اخلاق و ارزيابي عملکرد و اجراي نظام تنبيه و پاداش پيشنهاد مي شود.(الواني، 1383) سازمان ها در برنامه هاي اخلاقي خود، به اطاعت پذيري کارکنان از مديران، قوانين و دستورالعمل هاي مديريتي تأکيد مي کنند. برخي از مطالعات در ايران سعي مي کند تا براي تصميم گيري مديران با رعايت اخلاقيات مدل مناسبي بر مبناي مسئوليت پذيري اخلاقي ارائه کند. (ابطحي، 1382) به نظر دونالد ان سول (4)، مديراني در ايجاد تعهد سازماني موفق اند که ارزش هاي شخصي و رفتار آنها نيز با ارزش ها و رفتارهاي لازم هماهنگ باشد. (دونالد ان سول، 2003) همچنين کارکنان پاي بند به اصول اخلاقي، افرادي سازنده و خلاق هستند. (ويلا بروس، 1382)
با اين چهار نگاه، اگر به کارکنان و مديران يک سازمان به عنوان مهمترين عامل پيشرفت و تعالي سازمان نگاه شود، جان مايه اصلي «مديريت» در سازمان، «اطاعت پذيري مبتني بر ارزش ها» مي باشد. مسأله اي که سازمان ها بايد در جهت حل آن حرکت کنند، پايين آورد نرخ عدم اطاعت کارکنان و مديران مياني است. عوامل دروني که موجب افزايش اطاعت پذيري کارکنان مي شود را بايد جستجو نمود و آنها را تقويت نمود و عوامل دروني کاهش دهنده ي اطاعت در نيروي انساني سازمان را بايد ريشه کن کرد. در کشور جمهوري اسلامي ايران ، اکثريت کارکنان و مديران، مذهبي بوده، صبغه ايمان و مسلماني دارند. اين همان فرصت استراتژيک است که مديران عالي مي توانند با به فعليت رساندن آن، شايد به بزرگترين استراتژي نيروي انساني براي رسيدن به اهداف سازمان ها دست يابند. همچنين پرداختن به موضوع اطاعت پذيري موجب شناساندن نحوه رفتار به کارکنان و ارتقاي بينش و ايمان آنها خواهد شد و در اين راستا، موجب تقويت فرهنگ و اخلاق سازماني خواهد شد.
بنابراين، مسأله اي که اين جستار سعي مي کند راه حل آنرا از قرآن بيابد چنين است: چگونه مي توان اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان را در سازمان هاي دولتي و خصوصي بيشتر کرد؟ سوالات فرعي چنين هستند: تعريف و جايگاه اطاعت پذيري در نظام مديريتي در قرآن چيست؟ چه عواملي اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان در سازمان ها را افزايش مي دهد؟ چه عواملي اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان را کاهش مي دهد؟ آيا اطاعت پذيري در سازمان، ربطي به ايمان کارکنان يا ظواهر ديني و مذهبي آنها دارد يا خير؟ آسيب هاي امر اطاعت پذيري سالم در قرآن چيست؟
در قرآن کريم 71 بار به امر اطاعت پذيري دلالت داده شده است. گاهي قرآن اطاعت پذيري از افرادي را منع مي کند، گاهي به اطاعت پذيري از خداوند و رسولانش امر مي کند و گاهي شرايط مطيع و مطاع را بر مي شمرد. موضوع اطاعت پذيري در قرآن، مستقيماً با ريشه ي «طاعه» قابل جستجو مي باشد. «طاعه» و هم خانواده هاي اين واژه، محققين تشنه حقيقت را به منشوري در قرآن کريم هدايت مي کند که علم سازمان دهي، هدايت و کنترل هر مجموعه ي کوچک يا بزرگ اسلامي را در خود دارد.

روش تحقيق
 

دانشمندان و مفسران پيشين، تا حدي که بر آنها مسأله بوده، توانسته اند گام هاي ارزشمندي را در تبيين نظام «مطيع و مطاع» در قرآن کريم بردارند. اين امر تا حد زيادي مديون تکرار واژه هاي «طاعه» و هم خانواده هاي آن در قرآن کريم است. از جمله، مي توان به تعريف اطاعت پذيري در تفسير گرانقدر الميزان نام برد. اما مسلم است که يک مدير يا دانشجوي مديريت، با سؤالات ريزتر و کاربردي تر روبروست . بنابر تعبير «... تِبيانًا لِّکُلِّ شَيءٍ...»، (نحل، 89) او انتظار دارد قرآن بتواند به تمام سؤالات ريز و عملياتي او جوابگو باشد.
مفسرين مشهور پيشين قرآن، طبق روش تفسيري خود، هرجا به آيات مربوط به اطاعت پذيري برخورد داشته اند به تفسير آن آيه پرداخته اند. استفاده از تفاسير آنها در دو مورد ارزشمند است: اولاً، تکرار بحث «اطاعت پذيري» در تفاسير آنها نشانگر اهميت آن در نگاه مفسران قرآن است و اين علاوه بر تکرار واژه هاي مربوط به «اطاعت پذيري» در قرآن است. ثانياً، زمينه لازم جهت تدوين پايان نامه، کتاب و مقاله و ديگر نوشته هايي که از يک تحقيق يا پژوهش، گزارش ارائه مي کنند را ايجاد مي کند.
با اين وجود، در روش تحقيق موضوعي قرآن کريم که روش تحقيق اين جستار مي باشد، ابتدا مستقيما به سراغ قرآن رفته و بدون داشتن پيش فرض از پژوهش هاي پيشين، به تدبر در آن پرداخته شده است . قرآن هم خود مصون کننده مدبرين و محققين از خطا و اشتباه است و هم پي گيري نظام مند آيات و سياق هاي قرآن، تصحيح کننده ي خطا و اشتباه تشنگان اين حقيقت زلال مي باشد. بر اين اساس، تصور اينکه بايد قبل از مراجعه به قرآن به تفاسير مراجعه کرد يا اينکه مراجعه به تفاسير ما را از مراجعه به قرآن عزيز مستغني مي کند خود اشتباه است و امام خميني (ره) در آداب الصلاه از آن به عنوان «حجاب استفاده از قرآن» نام مي برد. (مرادي زنجاني، لساني فشارکي، 1386 ، ج1، ص11)
بنابراين، ابتدا آياتي که در آنها کلمه «طاعه» يا هم خانواده هاي اين کلمه آمده با استفاده از «معجم المفهرس آيات قرآن کريم» استخراج مي شود. 71 بار، اين واژه و هم خانواده هاي آن در قرآن تکرار شده اند. سياق ها يا رکوعاتي که آيات مذکور در دل آنها آورده شده مشخص مي شود. سياق ها به ترتيب، از آخر به اول مصحف قرآن چينش مي شوند. سپس با توجه به موضوع و مسائل مربوط، در آن آيات تدبر مي شود. (مرادي زنجاني؛ لساني فشارکي، 1386، ج1، صص230-232) به جاي تدبر در تک آياتي که موضوع «طاعه» در آنها مطرح شده، به تدبر در سياق هاي مربوطه پرداخته مي شود. سياق يا رکوعات، تعدادي آيه در کنار هم هستند که موضوعات مشترکي داشته و با هم در ارتباط بيشتر هستند. ابتدا در آيه اي که واژه طاعه در آن آمده تدبر مي شود، سپس به ترتيب، آيات بعدي تا انتهاي سياق و آيات ماقبل آيه اول تا ابتداي سياق تدبر مي شود. نتايج تدبر به صورت نکته اي نوشته شده و سپس به صورت مقاله در مي آيد. (مرادي زنجاني، لساني فشارکي، 1386، ج1، صص 90-95)
اين تحقيق تلاش مي کند چارچوب نظري و منشور مديريت در قرآن به صورت کلي را استخراج کند. لذا اين نوشتار ادعا نمي کند آموزه هايي که به زيور کلام فارسي آراسته، جوابگوي تمام مسائل مربوط به نظام اطاعت پذيري و مديريت در سازمان مي باشد، بلکه اين تحقيق در حقيقت روايت داستان تشنگي محققش است که سعي مي کند از زلال چشمه وحي به التذاذ روح دست يابد؛ از اين جهت حقايق کشف شده، در حقيقت، ناظر به مسائل زنده و حاضر در ذهن اين نويسنده است و او و ديگران را از مراجعه به مصحف نوراني مستغني نمي کند؛ بويژه اينکه التذاذ تلاوت، تدبر و تعمق در کلام وحي و يگانگي روح قرائت کننده با آن روح (کتاب) محفوظ، مسلماً در اين ادبيات، بسي کمتر حاصل مي شود.

ضرورت مطالعه اطاعت پذيري از منظر قرآن
 

گام اول در نظام اطاعت پذيري در قرآن، اطاعت نکردن است. در وهله ي اول بايد دانست که نبايد از هر مديري اطاعت کرد. نبايد از هر قانوني و سياستي و الگويي پيروي کرد. هر الگو، سياست و راهبردي در شأن جامعه اسلامي، دولت اسلامي، سازمان ها و شرکت هاي اسلامي و مديران و کارکنان مومن و مسلمان نيست. اولين گام در طي طريق مستقيم، نفي است. گفتن لا به غير قرآني هاست. «کَلَّا لَا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب»؛ (علق، 19) هرگز [روح حاکم را نپذير] و اطاعت مکن و سجده کن و [اينگونه] خود را به خدا نزديک کن. براي اين نفي ، به شناخت لازم است. بايد فهميد قرآن کدام روش ها، رويکردها، الگوها و سياست ها را تأييد مي کند و بر کدام مهر تأييد نمي زند. بايد ادبيات مديريتي را به قرآن عرضه داشت تا فهميد کدام را مي توان اطاعت کرد و کدام را نبايد اطاعت کرد. عدم اطاعت از يک نوع مدير عالي و الگو و خط مشي و منشور اخلاقي، مدير مياني و عملياتي و کارکنان را به اطاعت پذيري از نوع ديگر مدير، الگو، خط مشي و منشور اخلاقي نزديک مي کند. حال بايد نظام مديريت در قرآن و الگوهايي تأييد شده در اين نظام را استخراج نمود.
گاهي اطاعت پذيري موجب کفر ورزيدن انسان به خداوند متعال مي شود. «فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِع مِنهُم ءاثِمًا أوْ كَفُورا» (انسان، 24) پس در برابر فرمان پروردگارت شکيبايي کن، و از آنان، گناهکار يا ناسپاسگذار، فرمان مبر. از اين جهت مي توان گفت اهميت اعمال و بويژه امر اطاعت پذيري از آنچه در نظام مديريت سرزمين باختر تصور مي شود بيشتر است.
قرآن در جاهاي مختلف به تکريم والدين و اطاعت از آنها امر فرموده است. از آن جمله، آياتي در دو سوره لقمان و عنکبوت مي باشد. قرآن، دليل اکرام و احترام به والدين را نيز بيان مي کند. مثلاً در مورد احترام به مادر، به دوراني اشاره مي کند که مادر او را در شکم خود حمل کرده و سپس ماه ها به او شيرداده است. با توجه به اين اکرام و احترام که بايد در همه حال وجود داشته باشد و به هيچ وجه ترک نشود، قرآن در موضعي اطاعت از پدر و مادر را نهي مي کند. نهي اطاعت پذيري از مادر و پدر در قرآن کريم مؤيد دو مطلب مي باشد: اولاً، امر اطاعت پذيري امري است که بر بسياري از امور ديگر حاکم مي باشد؛ حتي بر وظيفه احترام به پدر و مادر. ثانياً اين نکته برداشت مي شود که در مواقعي نبايد حتي از پدر و مادر ا طاعت کرد.
«وَ وَصَّينَا الإنسانَ بِوالِدَيهِ حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهنًا عَلي‏ وَهنٍ وَ فِصالُهُ في عامَينِ أنِ اشكُر لي وَ لِوالِدَيكَ إِلَيَّ المَصيرُ وَ إِن جاهَداكَ عَلي‏ أن تُشرِكَ بي ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وَ صاحِبهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفًا وَ اتَّبِع سَبيلَ مَن أنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلُونَ»؛ (لقمان، 14 و 15) و انسان را درباره ي پدر و مادرش سفارش کرديم؛ مادر به او باردار شد، سستي بر روي سستي و از شيرباز گرفتنش در دوسال است. [آري به او سفارش کرديم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوي من است و اگر تو را وادارند تا درباره چيزي که تو را بدان دانشي نيست به من شرک ورزي، از آنان فرمان نبر، ولي در دنيا به خوبي با آنان معاشرت کن و راه کسي را پيروي کن که توبه کنان به سوي من باز مي گردد. و [سرانجام] بازگشت شما به سوي من است و از [حقيقت] آنچه انجام مي داديد شما را با خبر خواهم کرد.« وَ وَصَّينَا الإنسانَ بِوالِدَيهِ حُسنًا وَ إن جاهَداكَ لِتُشرِكَ بي ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما إِلَيَّ مَرجِعُكُم فَأُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلُونَ»؛ (عنکبوت، 8) و به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر خود نيکي کند، ولي اگر آنان با تو درکوشند تا چيزي را که بدان علم نداري با من شريک گرداني، از ايشان اطاعت مکن. سرانجامتان به سوي من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مي داديد با خبر خواهم کرد. با اين اشاره، اطاعت نکردن از بعضي مديران عالي و الگوهاي مديريتي بيشتر مقبول نظر مي افتد.

جايگاه اطاعت پذيري در قرآن کريم
 

اطاعت پذيري در قرآن، با نگاه به کل نظام قرآن طراحي و تعريف شده است. قرآن، اطاعت پذيري را در کنار مفاهيم خداشناسي، هستي شناختي و انسان شناختي قرار داده است. از نکات متعالي و تعالي بخش نظام کلي تصوير شده در قرآن، مد نظر قرار دادن آخرت، در تعاريف و روابط و دستورالعملها است. به سخن ديگر، هستي شناسي قرآني شامل دنيا شناسي و آخرت شناسي است. در سوره علق که با توجه به روش تحقيق، اولين سوره اي است که محقق با آن مواجه مي شود، در کنار آيه «كَلاّ لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب»؛(علق، 19) هرگز! از او اطاعت مکن و سجده نما و خود را به [خدا] نزديک گردان، آيات «اقرَأ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»؛ (علق، 1) بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد، «خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَقٍ»؛ (علق، 2) انسان را از علق آفريد، «اقرَأ وَ رَبُّكَ الأكرَمُ» (علق،3) بخوان و پروردگار تو کريم ترين کريمان است و «كَلاّ إنَّ الإِنسانَ لَيَطغي»؛ (علق، 6) حقيقتاً انسان سرکشي مي کند، نيز آمده است. اين به اين معناست که اين آيات، در معنا با هم ارتباط دارند. بنابراين بايد آنها را به صورت کلي ديد و در چارچوب مفهومي که قرآن ايجاد مي کند، به يافتن عناصر موضوع مورد نظر و رابطه آن با مفاهيم ديگر پرداخت. با توجه به آنچه گفته شد، محقق در اين تحقيق، از وارد شدن به جزئيات مسائل خداشناسانه، هستي شناسانه و انسان شناسانه پرهيز مي کند و فقط در جايي که بايد رابطه ها مشخص شود، به آن مفاهيم اشاره مي کند.
اطاعت پذيري در قرآن، چه نفياً و چه اثباتاً، به نيت قصد قربت انجام مي پذيرد. يعني اگر مديران مياني، عملياتي و کارکنان بخواهند بر اساس فرمان قرآن گام بردارند، چه بخواهند از مدير، در دستورات، سياست ها، خط مشي ها، راهبردها و روش ها اطاعت پذيري داشته باشند و چه بخواهند از آنها اطاعت نکنند، بايد با نيت قصد قربت انجام دهند.
به عبارت ديگر، هر مدير مياني، عملياتي و کارکناني که در سازمان از مدير يا الگويي پيروي مي کنند و يا حتي پيروي نمي کنند، بايد اين کار را به نيت اطاعت پذيري از خداي متعال انجام دهند. اين، نه فقط مختص نظام مديريت در قرآن، که مشمول همه امور و اعمال مبتني بر قرآن است، که در امر اطاعت پذيري هم جريان دارد. با توجه به اين مطلب و تعريفي که از اطاعت پذيري ارائه مي شود، در حقيقت هر مدير مياني، عملياتي و کارکناني که در نظام مديريتي قرآن، از الگو، مدير يا سياستي پيروي مي کند يا نمي کند، بايد با دل دادن و طوع و رغبت به خدا، اين کار را انجام دهد. «كَلاّ لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب» ؛(علق، 19) هر گز [روح حاکم را نپذير] و اطاعت مکن و سجده کن و [اينگونه] خود را به خدا نزديک کن، «...وَ أطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعمَلُونَ»؛ (مجادله، 13)... و از خدا و رسولش پيروي کنيد و خداوند آنچه انجام مي دهيد را مي داند؛ از اين جهت است که هر کس در نظام مديريتي کاري براي مديرش انجام مي دهد، با طوع و رغبت انجام مي دهد؛ زيرا او کار را براي خدا انجام مي دهد.
قطعاً در نظامي که اينگونه به اطاعت پذيري توجه شده و آنرا به همراه طوع و رغبت در راستاي اطاعت پذيري از خداوند تبيين مي کند، به ويژگي هاي مديران و سياست ها و خط مشي ها به مراتب بيشتر توجه نموده است. به طور مسلم، مدير و الگويي که تبعيت مي شود بايد داراي ويژگي هاي تأييد شده توسط قرآن باشد تا تبعيت از او، همان اطاعت از خداوند باشد. در جامعه ي کاري اسلامي که بر اساس دين مبين اسلام و رهنمودهاي قرآن کريم بنا شده و بويژه در نظام مديريت دولتي، بايد ريشه ي انگيزش مديران مياني، عملياتي و کارکنان براي کار يا فرار از کار را در ويژگي هاي مديران عالي و الگوهاي دستوري جستجو کرد. به دليل اهميت فراوان، نويسنده اين موضوع را تحت سه سرفصل بيان مي کند.

تعريف اطاعت پذيري
 

اطاعت پذيري، در زبان قرآن و زبان عربي، با واژه «طاعه» نشان داده مي شود. از ظاهر واژه ي فارسي متداول براي اين مفهوم، «پذيرش فرمان ديگري» فهميده مي شود. واژه متداول عربي نشانگر اين مفهوم، «طاعه» از سه حرف اصلي (ط ـ و ـ ع) شکل مي يابد. با توجه به اينکه «طوع» در عربي به معني «رغبت» و «خواستن» مي باشد، مي توان گفت «طاعه» از لحاظ لغوي در عربي، به معني پذيرش فرمان ديگري با طوع و رغبت مي باشد. در جاهايي از قرآن، امر اطاعت پذيري با امور ديگري آمده که شناخت ما را از اطاعت پذيري بيشتر مي کند. در آيه 16 سوره تغابن آمده است: «فَاتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم وَ اسمَعُوا وَ أطيعُوا وَ أنفِقُوا خَيرًا ِلأنفُسِكُم وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولئَِک هُمُ المُفلِحُونَ» (تغابن، 16) تا آنجا که مي توانيد تقواي الهي پيشه کنيد و گوش فرا دهيد و اطاعت کنيد و انفاق نماييد، اين اعمال براي نفس هاي شما اثربخش است، هر کس [براي انجام اين امور ] از [پيروي از] هواي نفسش پرهيز کند، همانان رستگار خواهد بود.
در اين آيه گوش دادن، اطاعت پذيري و انفاق کردن در کنار هم آمده است. محقق از اين مجانبت چنين استفاده مي کند که 3 امر اطاعت پذيري، گوش دادن و انفاق کردن، قرابت معنا دارند. در ميان سه امري که در آيه فوق آمده، انفاق، بيشتر در عالم خارج به چشم مي آيد و انتقال مفهوم آن با تعريف آسانتر است.
کسي که انفاق مي کند (أنفِقُوا)، مال خود را بذل و بخشش مي کند و اختيار مال خود را تمام و کمال به طرف ديگرِ اين رابطه مي دهد. البته کسي که انفاق مي کند براي اين کار، بايد نفس خود را به اختيار درآورده باشد و گاهي در سختي نيز مي افتد.
کسي که گوش مي دهد (إسمَعُوا)، همانطور که از واژه فارسي آن فهميده مي شود، گوش خود را و در حقيقت ذهن و فکر و اراده انجام کارهاي ديگر را، در اختيار صاحب صوت و گوينده قرار مي دهد. براي اين کار، در وهله اول، او دل خود را که مي خواهد به کارهاي مختلف بپردازد و ذهن خود را که مي خواهد به خيال پردازي يا تفکر در امور ديگر بپردازد راهوار کرده و با کلام گوينده همراه مي کند. در حقيقت، مهارت گوش کردن، مهارت همراهي دل و ذهن با کلام گوينده مي باشد و به کنترل نفس نياز دارد.
با توجه به قرابت (أطِيعوا) با (أنفِقُوا) و (إِسمَعُوا) و (شُحَّ نَفسِهِ) مي توان برداشت نمود اطاعت پذيري نيز از سنخ بذل و بخشش، اما با طوع و رغبت است. کسي که فرمان مدير را اطاعت مي کند، در حقيقت اراده و اختيار مدير و سازمان را به اراده و اختيار خود ترجيح مي دهد و با طوع و رغبت، زمان، عمر، توانايي هاي فکري، احساسي، مهارتي، هنري و جسمي خود را در اختيار مدير و سازمان خود قرار مي دهد. براي اين عمل نيز انسان بايد در وهله اول هواهاي نفساني را از خود دور نمايد.

نقش مديران و محتواي الگوهاي مديريتي در اطاعت پذيري
 

مديران مياني، عملياتي و کارکناني که مي خواهند در راستاي صراط مستقيم و بر راه هدايت قرآن پيش بروند،نبايد از مديران و الگوهاي مديريتي که خداوند را تکذيب مي کنند يا از او روي گردان هستند اطاعت کنند؛ «کَلا لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب». البته گويا روح حاکم بر جامعه ي انسان ها اين است که بايد از اين مديران و الگوهاي مديريتي اطاعت شود و چاره اي جز اين نيست؛ اما قرآن با تأکيد فراوان و با آوردن (کلا)، ابتدا اين تصور را به شدت نفي کرده، سپس به اطاعت نکردن از اين مديران و الگوهاي مديريتي امر مي کند. در حقيقت، قرآن عصيان و سرکشي و لاابالي بودن را مد نظر ندارد. بلکه قرآن با اين فرمان، مديران و الگوهاي مديريتي در سازمان ها و جامعه مؤمنان و مسلمانان را به نظارت خداوند سوق مي دهد. قرآن ابتدا پيروي از الگوهاي مديريتي و مديراني که وجود خدا را عملاً تکذيب مي کنند نهي مي کند، سپس دل دادن و اطاعت کردن از مديران و الگوهاي مديريتي الهي را توصيه مي کند. به عبارت ديگر، از نظر قرآن کريم دو نوع و دو دسته مدير در جامعه وجود دارد:
1. مديران و الگوهاي مديريتي که مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان را از بندگي خدا باز مي دارد.«أرَأيتَ الَّذي يَنهي؛ عَبدًا إذا صَلّي»؛ (علق، 9 و10) آن مدير کسي بوده که پيش از اين بر سبيل هدايت بوده ولي اکنون نيست. «أرَأيتَ إن كانَ عَلَي الْهُدي‏ أو أمَرَ بِالتَّقوي‏ أرَأيتَ إن كَذَّبَ وَ تَوَلّي ألَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري»؛ (علق، 14-11) اکنون او با اينکه حق را از غير حق تشخيص مي دهد، از فرامين خدا سرپيچي مي کند و آنچه پيش از اين اعتقاد داشته را تکذيب مي نمايد. او مديري است که فراموش کرده که در حقيقت خدا مي بيند.
2. مدير يا الگوهاي مديريتي که غير از دسته اول مي باشند. آنها مديراني هستند که خداوند مردم را به اطاعت از آنها فراخوانده و اطاعت از آنها را اطاعت از خود مي داند: «يَأيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أطِيعُوا اللَّهَ وَ أطِيعُوا الرّسُولَ وَ أولِي الأمرِ مِنکُم...» در آيه اول سوره علق، که بنابر روش تحقيق، مهمترين سياق براي استخراج موارد مربوط به اطاعت پذيري مي باشد، خداوند به خواندن امر فرموده که منظور خواندن قرآن است «اقرأ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»؛ (علق، 1) بخوان به نام پروردگارت که خلق نمود.
تلاوت قرآن در حقيقت به مديران، قابليت اطاعت پذيري مي دهد. مديراني که مأنوس با قرآن باشند، هم بر سبيل هدايت اند و هم دچار تقليل گرايي در برداشت و اجراي احکام الهي نمي شوند. به علاوه، الگوهاي مديريتي که برگرفته از قرآن باشد، قابليت اطاعت پذيري را کسب مي کند و دچار تقليل گرايي نيز نيست. هر چه انس مدير و تطابق الگوي مديريتي با قرآن بيشتر باشد، قابليت اطاعت پذيري از آن بيشتر و بيشتر مي شود. با توجه به اينکه در منشورهاي اخلاقي شرکت ها و سازمان ها به موارد اخلاقي، از جمله عدم ارتشا، صداقت و راستگويي و... امر مي شود، مي توان گفت که منشورهاي اخلاقي سازمان ها، حرکت به سوي تدوين مصاديق تقوا در شغل ها وصنف هاي و سازمان ها، مي باشد. به عبارت ديگر، پايه و اساس تدوين منشورهاي اخلاقي و سازمان ها حذف تمامي مصاديق «فسق» و «فساد» در سازمان مي باشد. استراتژي هاي اخلاقي در رويکرد هاي جديد خود سعي دارند با کم کردن مصاديق فسق و فساد، سازمان را هر چه بيشتر «اصلاح» نمايند. اما نکته مهم اين است که در جامعه اسلامي ، منشورهاي اخلاق حرفه اي بايد بر اساس آموزه هاي قرآن تدوين شوند. «فَأينَ تَذهَبُونَ إن هُوَ إِلاّ ذِكرٌ لِلعالَمينَ لِمَن شاءَ مِنكُم أن يَستَقيمَ»؛ (تکوير، 28-26) پس به کجا مي رويد؟ اين سخن جز ذکري براي عالميان نيست، براي کساني که مي خواهند بر صراط مستقيم حرکت کنند.
در تقسيم بندي مي بينيم مديران و الگوهايي قابل اطاعت پذيري هستند که خود مقيدند بر سبيل هدايت باشند و ديگران را به تقواي الهي امر مي کنند. دليل اينکه قرآن تبعيت از نوع کلي انسان ها را تأييد نمي کند، طغيانگري انسان است. انسان، به محض اينکه استغناي خود را احساس کرد، سر بر طغيان و سرکشي مي سپارد و البته اين از خصوصيات ذاتي انسان است. از مهمترين مسائلي که انسان را به طغيان وا مي دارد، احساس استغنا در علم مي باشد. کساني که علم و دانش را در اختيار دارند، احتمال طغيان و سرکشي آنها بيشتر است.«عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم يَعلَم كَلاّ إنَّ الإنسانَ لَيَطغي‏ أنْ رَآهُ استَغني‏» (علق 7-5) خداوند به انسان آنچه را که نمي دانست آموخت، همانا انسان هر گاه خود را مستغني ببيند، طغيان مي کند. به اين علت، در قرآن، اطاعت نکردن بر اطاعت کردن مقدم است. يعني اول بايد دانسته شود چه مديراني اصلا قابليت اطاعت پذيري را ندارند.
مديراني که خداوند را تکذيب مي کنند و با عمل و گفتار، از خداوند روي گرداني مي نمايند، قابليت اطاعت را ندارند. اين مديران و الگوهاي مديريتي، نظارت خداوند را باور ندارند يا به آن بي توجهي مي کنند. «ألَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري‏»؛ (علق،14) آيا نمي داند که خداوند در حقيقت، [بر همه چيز] ناظر است. شايسته است مديران هميشه اين آيه را مد نظر داشته باشند و آنرا نصب العين خود قرار دهند.

ويژگي هايي از مديران و الگوهاي مديريتي که اطاعت پذيري کارکنان را بيشتر مي کند
 

الف. مُطاع وامين بودن
 

به دنبال رسيدن به درصد اطاعت پذيري بالا در سازمان، مديراني که در رأس امور و حوزه ها انتخاب مي شوند بايد ويژگي هايي داشته باشند: «مُطاعٍ ثَمَّ أمينٍ»؛ (تکوير، 21) ديگران [او] را اطاعت مي کنند و او امانتدار است. امين بودن مفهوم عميق و گسترده اي است که مصاديق بسيار فراواني دارد. هيچ کس به اندازه ي خود مديران نمي داند که اختيار چه مواردي به دست آنها سپرده شده است. آنها با محاسبه و مشاوره خواهند فهميد چه مواردي است که بايد نسبت به آنها امانتدار باشند.
در وهله ي اول، اين مديران بايد از طريق مديران مياني، عملياتي و کارکنان مطاع باشند. در تعريف سازمان گفته مي شود نهادي اجتماعي است که به صورت منظم و آگاهانه شکل گرفته و براي رسيدن به اهدافي مشخص تلاش مي کند. (ريچارد ال دفت، 1377، ج1) اگر اطاعت نباشد هيچ سازماني شکل نمي گيرد. در اين تعريف و تعريف هاي مشابه ديگر از سازمان، به رابطه انسان ها با مديران فوق خود اشاره اي نشده است؛ در حالي با تکيه اي که قرآن بر اطاعت پذيري مي کند، خود به خود سازماني نظام مند، مبتني بر هدف و تلاش دروني کارکنان براي رسيدن به اهداف بسيار عالي شکل و قوام مي گيرد. به کلامي ديگر، اگر در نهادي اجتماعي، اطاعت پذيري کارکنان و مديران مياني و عملياتي از رهبر و مديران عالي وجود داشته باشد، آن نهاد شکل سازمان به خود مي گيرد و هدف هاي مديران عالي (سازمان) محقق مي شود.
امانتداري ويژگي دوم اين مديران است (...ثَم أمين). امانتداري در درجه اول مربوط به حفظ امکانات و تجهيزات و پاس داشت حقوق کساني است که در حوزه اطاعت مدير مي باشد. در درجه اول، مدير و الگوهاي مديريتي بايد نسبت به جسم و روح کارکنان و مديران خود امانتدار باشند. همچنين، قدرتي که در اختيار مديران قرار مي گيرد، امانتي است که بايد در جهت نزديک تر شدن سازمان به رسالت خود استفاده شود. امکانات و تجهيزاتي که در اختيار مدير قرار مي گيرد جز در راه رسيدن به افق هاي روشن در رسالت و چشم انداز نبايد مورد استفاده قرار گيرد. به ديگر سخن، اگر از اين طرف، مديران مياني، عملياتي و کارکنان، اختيار خود و مهارت هاي خود و زمان خود را در اختيار مدير قرار مي دهند تا او مطاع گردد، مديران نيز بايد با رعايت امانت، حق و حقوق اساسي و جزئي آنها را دقيقاً و در همه جا و در همه زمان ها رعايت کنند. ملموس است. به طور مثال مديران و فرماندهان در سازمان هاي نظام لازم است قدرت در اختيار خود را امانت دانسته، نسبت به حقوق زيردستان راعي باشند و تمامي اختيارات، امکانات و تجهيزات را در جهت رسالت سازماني به کار بندند. به عکس آنچه تصور مي شود، به نظر قرآن، مهمترين شاخصه براي کساني که به عنوان مطاع بودن انتخاب مي شوند امانتداري است. به گونه اي که اين صفت حتي بر علم و دانش هم برتري دارد. البته معيار دانش لازم براي مدير، منطق و مدرک لازم براي دست يافتن به قابليت امانتداري است.«وَ ما صاحِبُكُم بِمَجنُونٍ»؛ (تکوير، 22) پيامبر اکرم (ص) مجنون و ديوانه نيست».

ب. هم صحبتي با زيردستان
 

مدير موفق کسي است که با مديران مياني، عملياتي و کارکنان هم نشيني و هم صحبتي مي کند. هم صحبتي با زيردستان، شوق و طوع و رغبت و انگيزش براي کار و تلاش را در کارکنان صدچندان مي نمايد. بويژه براي اينکه مدير بتواند افق دوري که در سياست گذاري خود استفاده کرده را براي زيردستانش تبيين کند، نيازمند هم صحبتي است. به تعبير ديگر، مدير مي تواند با همنشيني با زيردستان خود، اهداف بلند خود را روشن سازد و بار مسئوليت و رسالت خود را با حالتي مطمئن به دوشن آنها بسپارد. از طرف ديگر، هم نشيني مديران و رهبران با زيردستان شور و نشاط و انگيزه ي دروني آنها را تقويت کرده، شدت مي بخشد؛ به گونه اي که آنها با طوع و رغبت مسئوليت هاي محوله را به نتيجه برسانند. يکي از صفات پيامبر(ص) در مديريت ، که مورد نقد نقادان خشک سيرت قرار مي گيرد، هم نشيني و هم صحبتي او با زيردستان است. در پاسخ به آنها خداوند مي فرمايد: «وَ ما صاحِبُكُم بِمَجنُونٍ وَ لَقَد رَآهُ بِالأُفُقِ المُبينِ»؛ (تکوير، 23-22) او که [در اوج مديريت و فرماندهي] با شما همنشيني و رفاقت مي کند مجنون نيست. او کسي است که در دوردست، بلندترين چشم اندازهاي دنيا و آخرت را ديده است.

ج. شناخت و اعتماد به غيب در کارها
 

از ويژگي هاي ديگر مديران، اعتقاد آنها به عالم غيب مي باشد. در نظام مديريتي مورد نظر، مديران عالي در تصميم گيري ها و برنامه ريزي ها به عالم غيب نيز توجه مي کنند و مديران و الگوهاي مديريتي نبايد در وجود عالم غيب، شک و غفلت کنند. «وَ ما هُوَ عَلَي الغَيبِ بِضَنينٍ»؛ (تکوير، 24) مدير موفق نسبت به امور غيب و [رساندن آن به مردم] شک نمي کند. انس با قرآن، اعتقاد به غيب مديران را تقويت مي کند و بخل ورزي از رساندن امور غيب به مردم را از بين مي برد.

د. رسالت مداري و بزرگواري
 

مدير موفق کسي است که هم به رسالتي که بر دوش سازمان است توجه دارد و هم به مديران مياني، عملياتي و کارکناني که در سازمان فعاليت مي کنند. در بخش اول، مدير رسالت سازمان را به فعاليت هاي قابل انجام تقسيم کرده و از مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي خواهد تا آنها را انجام دهند. اما يک جنبه فردي از مديران عالي سازمان، سختي هاي فعاليت هايي که کارکنان بايد انجام دهند را کاهش مي بخشد. «إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَريمٍ»؛ (تکوير، 19) اين قرآن از قول کسي است که رسالتي دارد و اهل کرامت و بزرگواري است.
تفسير کلمه «رسول» به کسي که فقط رسالت دارد خبر را بياورد و در نهايت آن خبر را تشريح نمايد، تفسيري تقليل گرايانه و ناقص است. رسالت چيزي فراتر از رساندن پيام است و رسول، وظايف بيشتري از رساندن خبر دارد، هر کسي وظيفه اي دارد، رسالت دارد آن وظيفه را انجام دهد و رسول آن وظيفه است. واژه «رسول»، يعني کسي که رسالت دارد کاري را پيش ببرد. پس با اين تعريف، هر مدير در قرآن ، رسول انجام رسالت سازماني است. همانگونه پيامبر اکرم(ص) در کنار رساندن آيات قرآن و آموزش آن به ياران خود، موظف هستند کارهاي فردي و اجتماعي فراواني را پيش ببرند که يکي از رسالت هاي قطعي پيامبر اکرم(ص) ايجاد و حفظ و توسعه جامعه اسلامي است و به تعبير ديگر، ايشان بايد مديريت اجتماع.
در بخش دوم، مدير موفق اهل کرامت و بزرگواري است. يعني در هر کجا که مي تواند از مهارت، تلاش و حتي اموال شخصي خود بذل و بخشش مي کند و اگر از کسي خطايي مي کند مي بخشد. بزرگواري و با طبع بلند به ديگران، بخشش کردن و خطاهاي ديگران را بخشيدن، از ويژگي هاي مديران است. اما اين ويژگي در تعريف و برداشت ما بايد با ويژگي رسول بودن مدير رابطه ي سيستماتيک داشته باشد. همچنين بزرگواري مدير بايد در نظام مبتني بر امانتداري مدير تعريف شود. امانتداري مدير، پايه و اصل و چارچوب است. کرامت مدير، شخصي است و بر پايه هاي امانتداري و رسالت مداري استوار است. به سخن ديگر، مدير نمي تواند براي نشان دادن کرامت از خود، از حق و حقوق و اموال و حتي رسالتي که سازمان دارد بگذرد، يا آنها را بذل و بخشش کند. دادن امتياز به مديران مياني، عملياتي و کارکنان در جهت افزودن به مهارت و تلاش آنان تيشه زدن به ريشه است. استفاده از اموال دولتي براي کار بيشتر کارکنان، ناقض اصول امانتداري و رسالت مداري مدير است. کسي که اين شيوه را پيش مي گيرد، کم کم صلاحيت خود را براي مديريت از بين مي برد. کرامت مدير از اموال شخصي و حقوق شخصي او شکل مي گيرد، نه اموال و حقوق سازماني.

ه ـ انس با قرآن و ثبات قدم
 

انس با قرآن، موجب ثبات مدير مي شود که در رأس جريان هاي اجتماعي قرار مي گيرد. بعضي از افراد تمايل دارند که در امور عجله کنند و يا حتي با ديد کوتاه خود، منافع اين دنيا را بر دنياي اخروي ترجيح دهند. اين افراد براي ارضاي نيازهاي بزرگ برنامه ريزي نمي کنند و به دنبال تدوين و اجراي استراتژي نيستند. بعضي ديگر روز قيامت را که از سنگين ترين روزهايي که انسان ها با آن مواجه مي شوند فراموش کرده اند؛ «إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ العاجِلَهَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُم يَومًا ثَقيلاً»؛ (انسان، 27) مديران اين جمع و سازمان، با انسي که با قرآن دارد، مي تواند خود را از افتادن در اين تعجيل باز دارد. و گرنه اطاعت پذيري ديگران از مديري که در هنگام صبح و شام با قرآن انس ندارد، اطاعتي کورکورانه است. انس با قرآن است که مي تواند فرماندهان و کارکنان را از افتادن در دام اطاعت از سودجويان و رانت خوران باز دارد. مديران بويژه مديران عالي در نظام مديريتي قرآن، در ابتداي امور و در روند انجام کارها و در همه حال، به تعاليم قرآن توجه مي کنند و به تسبيح خداوند مي پردازند.«إِنّا نَحنُ نَزَّلنا عَلَيكَ القُرآنَ تَنزيلاً فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِع مِنهُم ءاثِمًا أو كَفُورا وَ اذكُرِ اسمَ رَبِّكَ بُكرَةً وَ أصيلاً وَ مِنَ اللَّيلِ فَاسجُد لَهُ وَ سَبِّحهُ لَيلاً طَويلاً إنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ العاجِلَه وَ يَذَرُونَ وَراءَهُم يَومًا ثَقيلاً»؛ (انسان، 27-23) همانا ما قرآن را بر تو به تدريج نازل کرديم... در هنگام شروع و در روند هر امري نام پروردگارت را ياد آور، هنگام شب براي خداوند سجده کن و او را پاس طولاني از شب تسبيح بگوي، آنان [که به تو گفته شد از آنها اطاعت مکن] کساني هستند که به منافع و امور زودگذر علاقه دارند و نسبت به زمان ها و اهداف مهم و سنگين بي توجه هستند [و براي سعادت خود در آن زمان ها برنامه ريزي و تدبير ندارند].

و. داشتن قدرتي که ريشه در عرش دارد
 

در نظام مديريت ترسيم شده در زبان خدا، قدرت مديران و الگوهاي مديريتي از خداوند سرچشمه مي گيرد. اين قدرت، ريشه در اصول مديريت، يعني مطاع بودن و امين بودن دارد. «ذي قُوَّةٍ عِندَ ذِي العَرشِ مَكينٍ»؛ (تکوير، 20) او قدرتمند است و در نزد مالک نظام مديريتي جهان، جايگاه دارد. قدرتي که در عرش خداوند تعالي مورد تأييد باشد، هيچ خطا و لغزشي نخواهد داشت. فساد در اين قدرت راه نفوذي ندارد. اگر اين قدرت دچار آسيب شود، خود به خود با سبحانيت خداوند فاصله گرفته و به ناچار، کمتر و کمتر مي شود.
عوامل افزايش انگيزه ي اطاعت پذيري در بين مديران مياني، عملياتي و کارکنان
در نظام مديريت از منظر قرآن که انتخاب مديران و الگوها بر اساس آخرت گرايي و انس با قرآن انجام شده، عوامل ارزشمند و تأثيرگذاري براي افزايش انگيزه ي اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان وجود دارد. در اين نظام، همه مديران مياني، عملياتي و کارکنان و تمام عناصر مؤثر در سازمان، کار خود را در راستاي کار براي خدا مي بينند و بنابراين هيچ کجا منفعت خود را بر منفعت سازمان ترجيح نمي دهند. مديران عالي سازمان نيز بايد اين روح را بر سازمان حاکم کنند که «إنّ اللهَ يَري». مديران بايد نظارت خدا و کار براي او را جزء ارزش ها و سياست هاي اصلي سازمان تعريف کنند و بر اساس آن تصميم گيري کنند. در درون الگوهاي مديريتي سازمان، تذکر به نظارت خدا و کار براي او بايد در اولويت اول قرار گرفته باشد.
الگوهايي که مبتني بر قرآن شکل گرفته باشد، در حقيقت تابع حکم خداوند بوده و اطاعت پذيري از آنها، اطاعت پذيري از خدا محسوب مي شود. بنابراين در اين نظام، براي اجراي اين الگوها نيز انگيزه فراواني وجود خواهد داشت. در واقع، اطاعت پذيري از مدير و الگوهاي مديريتي تأييد شده توسط قرآن، عين عبوديت است و نتيجه اش قرب به خدا مي باشد. «...وَ اسجُد وَ اقتَرِب»؛ به تعبير ديگر، در اين نظام، از روح عبوديت حاکم بر مؤمنان و مسلمانان استفاده مي شود و در خدمت اجتماع، دولت، اقتصاد، سياست، رسالت هاي نيروهاي مسلح و حتي شرکت هاي خصوصي استفاده مي شود. در حقيقت، عبوديت، اطاعت پذيري را در عمق جان مسلمانان و مؤمنان ريشه دار مي کند و از طرف ديگر، اطاعت پذيري موجب عبوديت بيشتر مومنان و مسلمانان مي شود. اطاعت موجب بخشيده شدن گناهان انسان مي شود و اين خود بزرگترين انگيزه براي اطاعت پذيري از مدير مي باشد. «أنِ اعبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أطيعُونِ يَغفِر لَكُم مِن ذُنُوبِكُم وَ يُؤَخِّركُم إِلي‏ أجَلٍ مُسَمًّي إنَّ أجَلَ اللّهِ إذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَو كُنتُم تَعلَمُونَ»؛ (نوح، 3 و4) به پرستش و عبوديت خداوند بپردازيد و تقوا پيشه کنيد و از من، [نوح نبي] اطاعت کنيد، [در پاداش]، خداوند از گناهانتان مي بخشد و تا زمان مرگ قطعي شما، به شما عمر مي دهد و هنگامي که مرگ از جانب خداوند بيايد، لحظه اي تأخير نمي کند، البته اگر بدانيد! اينگونه است که کار و تلاش در جامعه مومنان و مسلمانان، مانند معامله و تجارت با خداوند متعال مي باشد.
از وعده هاي ديگري که قرآن به فرمان بران داده است، رسيدن به فلاح و سعادت است. در حقيقت، مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان با ترجيح فرامين مدير الهي و الگوهاي مديريتي بر اراده و منافع کوتاه مدت خود، چيزي بهتر از آنها را به دست مي آورند. آنها با بذل اختيار، عمر، زمان و توانايي هاي خود، آنچه در نظر خدا براي آنها بهتر است کسب مي کنند. در بعضي موارد خداوند از مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي خواهد به فرامين خوب گوش دهند و اطاعت پذيري کنند. لازمه خوب گوش دادن و دادن اختيار به مديران ارشد، در دست داشتن نفس است. از طرف ديگر، خداوند نيز رياضت و خودسازي انسان ها را به وسيله نظام اطاعت پذيري به ميان جامعه کشانده است. قرآن کريم بدين گونه تأديب نفس را از محيط هاي فردي ـ عرفاني، به جامعه آورده تا در رسيدن به اثربخشي و کارايي قوانين استفاده شود. خداوند به مديران مياني، عملياتي و کارکنان وعده مي دهد اگر در امر اطاعت پذيري، دچار سختي شدند، خداوند آنها را رستگار خواهد کرد «...وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ»؛ (تغابن، 16)
بنا به نظر قرآن کريم، روش ارتباط مستقيم و بيان دستورات توسط مدير، ميزان تأثيرپذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان و اطاعت پذيري انها را بيشتر مي کند. به عبارت ديگر، اطاعت پذيري از دستورات مسموع، بيشتر از دستورات مکتوب مي باشد.«فَاتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم وَ اسمَعُوا وَ أطيعُوا وَ أَنفِقُوا خَيرًا ِلأنفُسِكُم وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ»؛ (تغابن، 16) تقواي الهي پيشه کنيد تا آنجا که مي توانيد و گوش فرا دهيد و اطاعت پذيري کنيد و انفاق نماييد، اين اعمال براي نفس هاي شما اثربخش تر است، هر کس [که براي انجام اين امور] از هواهاي نفساني اش بگذرد، همانا رستگار خواهد بود. لذا اگر در سلسله مراتب مديريت و فرماندهي، مدير عملياتي و کارکنان دور دست از مدير ارشد باشند بهتر است مدير عملياتي دستورات و رسالت مديريتي مکتوب را براي خود و بقيه کارکنان بخواند.
از آيه اخير اين چنين استنباط مي شود که در نظام مديريت در قرآن، تقواي الهي، زمينه اي ارزشمند براي افزايش اطاعت پذيري و ايجاد روحيه کار و تلاش در ميان مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي باشد. ايجاد روحيه تقوا در سازمان، زمينه لازم براي حرکت پرشتاب سازمان را محيا مي کند. در حقيقت، اطاعت يعني بذل اراده و اختيار خود به مدير و الگوهاي مديريتي و اين امر، به در اختيار داشتن دل (نفس) نياز دارد. براي گذشتن از منافع کوتاه مدت، دل (نفس) بايد از آنها بگذرد و لازمه اطاعت پذيري، در اختيار داشتن و بر کف گذاشتن دل است. رعايت تقواي الهي يعني اينکه انسان خود را و دل و نفس خود را در چارچوب قوانين الهي قرار دهد. تقوا از سنخ الهامات الهي بوده و در مقابل فجور قرار دارد. تزکيه نفس يعني تبعيت از الهامات تقوي و پرهيز از الهامات فجوري «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها قَد أفلَحَ مَن زَكّاها وَ قَد خابَ مَن دَسّاها»؛ (شمس، 10-7) و [به] نفس و آنچه آنرا تسويه مي کند، سپس [او] به نفس پليدکاري و تقوا را الهام نمود، به درستي که کسي رستگار است که نفسش را تزکيه نمود و کسي خسارت ديده که رهايش نمود، ترويج روحيه تبعيت از تقوا در سازمان و دعوت به آن از طرف مديران عالي و الگوهاي مديريتي، موجب افزايش اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان سازمان مي شود.
در جايي ديگر، قرآن بعضي مصاديق تقوا را برپايي نماز و پرداخت زکات بيان کرده است. قرآن معتقد است ترويج تقواي الهي، مثل اقامه نماز و پرداخت زکات، ميزان اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان را بيشتر مي کند.«...فَأقيمُوا الصَّلاه وَ ءاتُوا الزَّكاهَ وَ أطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبيرٌ بِما تَعمَلُونَ»؛ (مجادله،13)... پس نماز و زکات را به پا داريد و از دستورات خدا و رسول او اطاعت کنيد و خداوند آنچه انجام مي دهيد را مي بيند. علت اين امر اين است که مقيد کردن خود نسبت به تقوا از جمله مقيد کردن خود نسبت به اقامه نماز جماعت و زکات، نفس را در مهار مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان مي آورد. با در دست داشتن مهار نفس، ميزان طوع و رغبت آنها به دستورات و فرامين مديريتي بيشتر مي شود.
مورد ديگري که اطاعت پذيري را در کارکنان و مديران سازمان افزايش مي دهد توکل به خداوند است. ارزش ذاتي توکل، در فعاليت هاي روزمره و بويژه در فعاليت هاي سازماني مشخص مي شود. توکل يعني دادن وکالت خود و آينده خود به دست خدا. خداوندي که ربوبيت دارد و همچنين اله است. کسي که پروردگار مشرق و مغرب است و کسي جز او نيست. (مرادي زنجاني؛ لساني فشارکي، 1385، ج1 ،185- 188) کارکنان و مديران با توکل به خدا، دچار سردرگمي نسبت به آينده و نتيجه نمي شوند و فقط اطاعت پذيري مي کنند.«اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ»؛ (تغابن، 13) خدايي جز او نيست و مؤمنان فقط بر الله توکل مي کنند. مديران بايد روحيه توکل را نيز در سازمان خود ترويج نمايند.
مدير منتخب توسط قرآن، براي افزايش اطاعت پذيري در سازمان خود، از افراد عيب جو و سخن چين، کساني که از خير و خوبي منع مي کنند و همچنين از گناه کاران، اطاعت نمي کند. همچنين مدير نبايد از گستاخ ها و عصيانگران و زنازادگاني که پول و قدرت در اختيار دارند اطاعت پذيري داشته و صرفا به خاطر پولشان از آنها پيروي کند.«وَ لا تُطِع كُلَّ حَلاّفٍ مَهينٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَميمٍ مَنّاعٍ لِلخَيرِ مُعتَدٍ أثيمٍ عُتُلٍّ بَعدَ ذلِكَ زَنيمٍ أن كانَ ذا مالٍ وَ بَنينَ»؛ (قلم، 14-10) از کسي که تلاش مي کند با قسم خوردن کار خويش را پيش برد ولي دون سيرت است، اطاعت مکن. همچنين از کساني که براي خودشيريني، پادويي مي کنند اطاعت پذيري نداشته باش؛ از کساني که از خير منع مي کنند و گناهکار و عصيانگر هستند اطاعت مکن؛ آنان درشت خو هستند و گستاخي پيشه کرده اند، همچنين از زنازادگان حتي اگر داراي مال و فرزندهايي باشند پيروي مکن.
با توجه به آيه هاي سوره قلم، چنين برداشت مي شود که يکي از راهکارهاي اساسي براي افزايش اطاعت پذيري و در نتيجه کارآمدي و اثربخشي سازمان، رفع خبرچيني و پادويي براي خودشيريني در سازمان است. اما نکته مهمتر اين است که اگر در سازماني سخن چيني (زيراب زني) رواج دارد، به نظر قرآن، نقصي در مديريت سازمان مي باشد. با رفع مشکل سخن چيني در سازمان، امنيت شغلي افراد بيشتر شده، ميل و رغبت همه به انجام کار خود به صورت فوق العاده اي زياد مي شود. به سخن ديگر، اگر در سازماني سخن چيني و پادويي وجود داشته باشد، علت اصلي اين ابتلاي سازماني در مديريت سازمان است.
در قرآن از مديران خواسته شده از «مکذبين» اطاعت پذيري نکنند. در زبان قرآن، مکذبين اهل تسامح و تساهل هستند و دوست دارند مديران و الگوهاي مديريتي نيز اهل تسامل و تساهل باشند. در نظام مديريتي قرآن، مکذبين همان مديران مياني، عملياتي و کارکناني هستند که سعي مي کنند مديران عالي و الگوهاي مديريتي سازمان را به سوي تساهل و تسامح بکشند. آنها خود به دنبال فرار از تکليف ها و وظايف خود هستند و مي خواهند مدير نيز مثل آنها اهل تسامح و تساهل باشد. قرآن کريم مي فرمايد: «فَلا تُطِعِ المُكَذِّبينَ وَدُّوا لَوْ تُدهِنُ فَيُدهِنُونَ»؛ (قلم، 9-8) از مکذبين اطاعت مکن، آنها کساني هستند که دوست دارند تو در کارهايت تساهل و تسامح بورزي و آنها نيز چنين کنند.

عوامل کاهش انگيزه ي اطاعت پذيري در بين مديران مياني، عملياتي و کارکنان
 

در اين نظام مديريتي، همان طور که بعضي از عوالم موجب افزايش انگيزه اطاعت پذيري مي شود، عواملي هم وجود دارد که انگيزه اطاعت پذيري را کاهش مي دهد. همانگونه که مديران مياني، عملياتي و کارکنان، با قصد قربت و با نيت اطاعت پذيري از خدا، از مدير الهي و الگوي مديريتي او پيروي مي کنند، اگر مدير يا الگوي مديريتي به منکري امر کند، کارکنان با همان قصد قربت آنرا انجام نمي دهند يا سعي مي کنند از زير بار رسالت آن بيرون روند. به تعبير ديگر، هر گاه دستوري از مدير يا امري در الگوهاي مديريتي، با چارچوب قوانين و تقوايي که قرآن به آن امر کرده تضاد داشته باشد، خود اين امر يا دستور موجب عدم اطاعت پذيري کارکنان و مديران مي شود.«کَلّا لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب»؛ قرآن در اينجا به اطاعت نکردن امر مي کند و آنرا در کنار مقدمه سجده و در راستاي تقرب الهي مي داند. در حقيقت، در اينجا امر به اطاعت نکردن، امر ناپسندي نيست. زيرا از اين طريق است که اولاً، کارکنان و مديران عملياتي با اطاعت نکردن عبوديت کرده و خود را به خداوند نزديک تر مي کنند و ثانياً در روند حاصل از اين عدم اطاعت پذيري، مديران و الگوهاي مديريتي به سوي انطباق بيشتر با قرآن سوق پيدا مي کنند. در واقع مديران عالي و الگوهاي مديريتي، در راستاي مطاع شدن، بر اساس قرآن اصلاح مي شوند.
گاهي اطاعت پذيري گناه محسوب مي شود. «فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِع مِنهُم ءاثِمًا أو كَفُورا»؛ (انسان، 24) پس در برابر فرمان پروردگارت شکيبايي کن و از آنان، گناهکار يا ناسپاسگذار، فرمان مبر. گاهي نيز اطاعت پذيري مؤمنين را به ورطه کفر مي کشاند. بنابراين، اگر امر مدير، سياست، راهبردي، خط مشي، يا منشور اخلاق مطابق با حکم پروردگار نيست، چرا بايد مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن و مسلمان از آن پيروي کنند و براي انجام آن انگيزه دروني داشته باشند؟
از مواردي که موجب کاهش انگيزه براي اطاعت پذيري در سازمان مي شود، فتنه هاي خانواده و يا دلبستگي مفرط و نامشروع به اموال است. سازمان نبايد از خانواده ي کارکنان خود غافل باشد. مديران عالي، مديران مياني، عملياتي و کارکنان نيز نبايد از خانواد خود غافل باشند. گاهي اين خانواده است که انگيزه دروني انسان را براي اطاعت پذيري کم مي کند. در اين مواقع خانواده فتنه اي فرا راه اطاعت پذيري است. به تعبير قرآن، در اين مواقع، همسران و فرزندان، دشمن کارکنان يا مديران مؤمن و مسلمان مي شوند. دلبستگي به اموال نيز موجب کم شدن اطاعت پذيري مي شود. «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إنَّ مِن أزواجِكُم وَ أولادِكُم عَدُوًّا لَكُم فَاحذَرُوهُم وَ إن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ إنما أموالکم مِن أزواجِكُم وَ أولادِكُم فِتنَه والله عِندَه أجر عَظيم»؛ (تغابن، 15-14) اي کساني که ايمان داريد، از بين همسران و اولاد شما دشمناني براي شما هستند، پس از آنها پرهيز کنيد، اما آنها را ببخشيد و با نرمي و غفران برخورد کنيد که خداوند نيز غفور و رحيم است، آن اموال و اولاد براي شما فتنه و آزمايش است. اما در نزد خداوند اجر و پاداشي بزرگ است.
نوع ديگر، رابطه مديران مياني، عملياتي و کارکنان با خارج سازمان، شامل رابطه به دليل شغل ديگر، رابطه حزبي، گروهي، قبليه اي، سياسي، مذهبي و روابط ديگر است. مديران ارشد نبايد از اين روابط غافل باشند. اين روابط مي تواند به شدت به انگيزه اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان داخل سازمان ضربه وارد کند.
گاهي مديران مياني، عملياتي و کارکنان داخل سازمان با افرادي خارج از سازمان عهد و الفتي دارند که بر اساس آن، بعضي از دستورهاي مدير يا الگوهاي مديريتي را نقض مي کنند. روش هاي آنها نقض تمام فرامين نيست؛ بلکه مقداري از فرامين را عمل مي کنند و از انجام مقداري سرپيچي مي کنند؛ يا اجراي دستور را به تعويق مي اندازند، يا در حوزه اي کم ضرورت، فرمان را اجرا مي کنند و در حوزه هاي اصلي اين فرمان را اجرا نمي کنند و.... در اين مواقع ميزان اطاعت پذيري اين مديران مياني، عملياتي و کارکنان به شدت کاهش پيدا مي کند. گاهي مديران مياني، عملياتي و کارکنان با افراد و گروه هايي در خارج از سازمان ارتباط دارند که به خدا و رسول او و قرآن ايمان ندارند. با توجه به اينکه اطاعت پذيري سازماني بر اساس قرآن شکل گرفته، اين نوع رابطه آنها، بوي نفاق دارد: «أ لَم تَرَ إِلَي الَّذينَ نافَقُوا يَقُولُونَ ِلإخوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِن أهلِ الكِتابِ لَئِن أخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَكُم وَ لا نُطيعُ فيكُم أحَدًا أبَدًا وَ إن قُتِلتُم لَنَنصُرَنَّكُم وَ اللّهُ يَشهَدُ إنَّهُم لَكاذِبُون»؛ (حشر، 11) آيا نمي بينيد کساني که نفاق ورزيدند با کفار اهل کتاب مي گويند اگر از حوزه تسليم خارج شديد و طغيان نموديد ما نيز با شما از دين خارج مي شويم، بر ضد شما هيچ موقع از کسي اطاعت پذيري نخواهيم داشت و اگر به جنگ بپردازيد، ما نيز شما را ياري خواهيم کرد، اين در حالي است که خداوند شهادت مي دهد آنها کاذب هستند. البته در نهايت اين گروه نه از مديران سازمان اطاعت پذيري مي کنند و نه از آنهايي که در خارج از سازمان عهد بسته اند؛ «وَ اللهُ يَشهَدُ إنّهُم لَکاذِبون»؛ بلکه اين گروه فقط اهل قيل و قال بوده و اهل عمل نمي باشند.
قرآن کريم مديران مياني، عملياتي و کارکنان مسلمان و مؤمن را از امر ديگري که انگيزه کارکنان و مديران را کاهش مي دهد نهي مي کند. گاهي کارکنان سازمان ها جلسات غيررسمي برگزار مي کنند که جولانگاه شيطان است. در واقع، در آن جلسات، شيطان سعي مي کند انگيزه دروني اطاعت پذيري کارکنان و مديران را کاهش دهد. قرآن به همه مديران مياني، عملياتي و کارکنان امر مي کند اين جلسات غيررسمي را ترک کنند. روش کار شيطان اين است که در جلسات غيررسمي که در درون يا در بيرون سازمان برگزار مي شوند، يا در زمان کار يا خارج از زمان کار برگزار مي شوند، فضا را طوري آماده مي کند که زمينه براي تمسخر، بدگويي، غيبت و تهمت نسبت به مديران عالي و الگوهاي مديريتي سازمان ايجاد شود. با اين گناورزي نسبت به مدير عالي و الگوهاي مديريتي، مديران مياني، عملياتي و کارکنان نسبت به دستورات و مدير عالي خود نااميد و نگران مي شوند و از آنجا که اطاعت پذيري در نظام مديريتي قرآن، مبتني بر انگيزه دروني مؤمنان و مسلمانان است. برگزار نکردن اين جلسات و ترک آنها دستور داده شده است. در اينجا تقوا در سازمان به کمک کارايي و اثربخشي سازمان مي آيد. لذا لازمه تقوا اين است که آنها جلسه را ترک کنند.(5)
خداوند در هر جلسه رسمي و غيررسمي حاضر است، خداوند دروغ، تهمت، بهتان، و گفته هاي پر از گناه نسبت به مدير الهي را نظاره گر است. اين گروه فکر مي کنند نسبت به اين گفته هاي خود عذاب نمي شوند، اما خداوند به آنها وعده ي عذاب داده است.

دسته بندي مديران مياني، عملياتي و کارکنان نسبت به اطاعت پذيري در قرآن
 

قرآن کارکنان سازمان ها را مبتني بر داشتن ايمان و اطاعت پذيري، دسته بندي مي کند. در حقيقت، اين دو محور، مهمترين تقسيم بندي افراد سازمان است. به عبارت ديگر، در نظام مديريت از منظر قرآن کريم، اينکه بعضي در سازمان حضور دارند و مؤمن نيستند و برخي نيز در سازمان اهل اطاعت پذيري کامل نيستند، مغفول واقع نشده و براي آنها نيز تعاريف و تبيين هايي ارائه شده است. اين خود دليلي بر نگاه کامل قرآن به نظام مديريت مي باشد. (البته با تعاريفي که خود ارائه کرده است).
نکته اول اينکه در نظام مديريت قرآن، اطاعت پذيري ربطي به ايمان ندارد. اطاعت پذيري مربوط به دادن اختيار به مديران عالي و الگوهاي مديريتي است و اين امر حساب جداگانه اي نسبت به ايمان داشتن يا نداشتن کارکنان و مديران دارد. قرآن بيان مي کند اگر غيرمؤمنان نيز از دستورات مديران يا الگوهاي مديريت سازمان اطاعت پذيري داشته باشند، از ارزش عمل آنها چيزي کم نخواهد شد. البته اطاعت پذيري غير مؤمن نقص است نسبت به اطاعت پذيري شخص مؤمن. اما خداوند وعده داده از اين نقص چشم پوشي مي کند و اجر عمل اطاعت پذيري را کامل مي پردازد: «قالَتِ الأعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لكِن قُولُوا أسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الإيمانُ في قُلُوبِكُم وَ إن تُطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتكُم مِن أعمالِكُم شَيئًا إنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (حجرات، 14) گروه هاي عرب مي گويند ما ايمان آورده ايم، به آنها بگو شما ايمان نياورده ايد؛ بلکه بگوييد ما اسلام آورده ايم و ايمان در قلوب شما نفوذ نکرده است، اگر از خدا و رسول او اطاعت پذيري داشته باشيد، [از آن جهت که ايمان در قلوب شما وارد نشده] از اعمال شما چيزي کم نمي شود، خداوند غفور و رحيم است.
نکته ديگري که از اين آيه برداشت مي شود، تعريف کارکنان مؤمن و مسلمان است. در زبان قرآن، مؤمن به کسي گفته مي شود که ايمان و احساس امنيت مبتني بر خدا و اطاعت از رسول او و قرآن، در دل او وارد شده است؛ «وَ لَمَّا يَدخُلِ الإيمانُ فِي قُلُوبِکُم» اما مسلمان کسي است که ايمان در دل او رسوخ نکرده، اما مطيع و تسليم دستورات خدا و مديران عالي جامعه و سازمان است.«وَلَکِن قُولُوا وَ لَمَّا أسلَمنَا يَدخُلِ الإيمانُ فِي قُلُوبِکُم». در ادامه اين آيه، قرآن مي فرمايد مؤمناني که به خدا و رسول او ايمان دارند و شکي در دل راه نمي دهند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند، صادقين مي باشند: «إنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأموالِهِم وَ أنفُسِهِم في سَبيلِ اللّهِ أولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ»؛ (حجرات، 15) مؤمنين کساني هستند که مبتني به خدا و رسول او احساس ايمان و امنيت پيدا کرده اند و از اين حس و ايمان برنگشته و با اموال و انفس خود در راه خدا جهاد نموده اند، آنها صادقين هستند.
اين تبعيت سازمان يافته، در حقيقت، زمينه هدايت براي غيرمؤمنين و مسلمانان است. کساني که از دستورات الهي پيروي مي کنند نبايد به خاطر اين تسليم و اطاعت پذيري منت بگذارند. اينکه انها در سازماني قرار گرفته اند که تسليم نصيب آنها شده و اطاعت پذيري از رسول را اختيار کرده اند، علتي براي منت گذاري آنها نيست؛ بلکه اين خداوند است که به خاطر هدايت، بايد بر آنها منت نهد. «يَمُنُّونَ عَلَيكَ أن أسْلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إسلامَكُم بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيكُم أن هَداكُم لِلإيمانِ إن كُنتُم صادِقين»؛ (حجرات،17) آنها به خاطر اينکه تسليم [امرتو] هستند بر تو منت مي گذارند؛ به آنها بگو «بر من به دليل اسلام و تسليمتان منت نگذاريد؛ بلکه خداوند [به علت اينکه شما را] به ايمان هدايت کرده منت مي گذارد؛ اگر صادق هستيد.به عبارت ديگر ، مؤمنين و مديران عالي جامعه بايد با اجراي نظام مديريتي در جامعه و سامان دادن سازمان هاي اسلام، زمينه فعاليت، هدايت و ايمان مؤمنين و غيرمؤمنين را ايجاد کنند.
در دسته بندي ديگري، قرآن کريم از کساني نام مي برد که ارتباطي شوم با احزاب و گروه هايي در خارج از سازمان دارند. ويژگي اين گروه اين است که با قرآن و نظام ترسيم شده در آن، که خداوند دستوراتش را از آن طريق بري مؤمنين نازل کرده، مخالفت مي کنند. اين گروه از قرآن دوري مي گزينند و نسبت به آن اکراه دارند. بعضي از افراد داخل سازمان با اين گروه ارتباطي سري داشته و مي گويند ما در همه امور از قرآن و دستورات و الگوهاي مديريتي پيروي نمي کنيم. البته آنها فکر مي کنند روابط آنها سري است؛ در حقيقت خداوند از اين رابطه آگاهي کامل دارد. مديران مياني، عملياتي و کارکنان مذکور ، با آن گروه عهد مي بندند که در اطاعت پذيري از دستورات سازمان، کار شکني کنند. به تعبير قرآن، آنها فقط اهل قيل و قال هستد؛ نه از مديران و الگوهاي سازمان اطاعت پذيري مي کنند و نه از منافقان خارج سازمان، اين کارکنان از قرآن روي گردان شده اند و بر دل آنها قفل مي باشد. اين افراد در دام شيطان گرفتار شده اند و شيطان همه چيز را در ذهن اين گروه تحريف مي کند. اين گروه ويژگي هايي دارند: اولاً آنها دچار فساد شده اند. ثانياً صادقانه از دستورات و آنچه معروف است و عزم شده پيروي نمي کنند. ثالثاً، در روابط خانوادگي خود قطع رحم مي کنند.(7)
دسته ديگر مؤمناني هستند که اطاعت پذيري ندارند يا اطاعت پذيري آنها کاهش يافته است. بنابراين قرآن مؤمنان را نيز به اطاعت از خدا و رسول خود دعوت مي کند. در اين نظام، مؤمناني که از دستورات مديريتي پيروي نمي کنند، اعمال خود را تباه مي نمايند. به عبارت ديگر، اينگونه نيست که گفته شود چون فلان مدير مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن هستند و به جايگاه خداوند، رسول او و قرآن ايمان دارند، همه اعمال آنان پسنديده و مرضي او مي باشد؛ بلکه اطاعت پذيري است که معيار ارزيابي عملکرد مي باشد.«يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أطيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبطِلُوا أعمالَكُم»؛ (محمد، 32)
اي کساني که ايمان آورده ايد! از خداوند و رسول اطاعت کنيد و [با سستي در مورد اطاعت پذيري] اعمال خود را تباه نسازيد. در نتيجه مي توان افراد سازمان را نسبت با اطاعت پذيري و ايمان به صورت شکل زير نشان دهيم:
1. مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن صادقين حقيقي هستند.
2. مديراني مياني، عملياتي و کارکنان غيرمؤمن که از دستورات سازمان اطاعت پذيري داشته و البته چيزي از اجر عملشان کم نمي شود.(تسليم فرامين: مسلمان)
3. مديران مياني، عملياتي و کارکنان مؤمن که از دستورات سازمان اطاعت پذيري نمي کنند، اعمال خود را تباه مي سازند.
4. غيرمؤمناني که اطاعت پذيري ندارند، دچار عذاب سختي خواهند شد.

آسيب شناسي ايجاد اطاعت پذيري و اطاعت در قرآن
 

«فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَأطاعُوهُ إِنَّهُم كانُوا قَومًا فاسِقينَ»؛ (زخرف، 54) او [فرعون] نيروهايش را تحقير و استحقاف مي نمود، در نتيجه آنها با طوع و رغبت از او اطاعت پذيري مي کردند. آنها [چه فرعون و چه نيروهاي او] قومي فاسق بودند. در اين آيه خداوند ايجاد اطاعت پذيري در کارکنان و مديران از طريق استخفاف و کوچک کردن آنها را نهي نموده است. در حقيقت، اين آيه از عملي، پرده بر مي دارد که فرعونيان در بالا بردن اطاعت پذيري قومشان استفاده مي کردند. اينگونه استخفاف و ايجاد اطاعت پذيري در بين کارکنان و مديران خشم خداوند را بر مي انگيزاند و موجب عذاب الهي مي شود. فرعونيان در اين مسير نادرست، مال و منال خود را به رخ قومشان، بني اسرائيل، مي کشيدند و کساني که مال فراواني نداشتند را تمسخر مي کردند. در حقيقت، آنها سعي داشتند با ارزش قرار دادن مال، ديگران را مستولي و خود را حاکم بر ديگران قرار دهند. اين رابطه ناصحيح دو طرفه است. در طرف ديگر، قوم بني اسرائيل استخفاف فرعونيان را پذيرفته بودند. در حقيقت به ارزش مداري پول و مال دل داده بودند. شايد پيش از اين تصور ما اين بوده که فرعونيان با زور و تهديد از بني اسرائيل کار مي کشيده اند و آنها را بنده خود کرده بودند. اما قرآن کريم، نظر ديگري دارد و با تعريفي که در ابتداي اين جستار از اطاعت پذيري شده، قرآن معتقد است بني اسرائيل با طوع و رغبت از فرعونيان پيروي و تبعيت مي کرده اند. آنها از اينکه از فرعونيان تبعيت کنند اکراهي نداشته اند «فَأطاعوُه». سپس قرآن مي فرمايد بني اسرائيل به اين دليل که از فرعون اطاعت پذيري داشتند، قومي فاسق بودند «إنََّهُم کَانُوا قَوماً فاسِقِينَ».
مصاديق اين استخفاف از طرف مديران عالي امروزي، به رخ کشيدن مال زياد خود و مال اندک کارکنان، استفاده از منزل، لباس و اتومبيل هاي گران قيمت، ندادن وقت به بهانه جلسه داشتن و غيره مي باشد. مصداق ديگر، بزرگ نمودن اسم و جايگاه سازمان و شرکت براي بالا بردن ميزان اطاعت پذيري مديران مياني، عملياتي و کارکنان مي باشد.

تأييداتي از کلام امام علي (ع)
 

«واطع الله في جميع امورک، فان طاعه الله فاضله علي ما سواها»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از نامه 69) در همه کارهايت خدا را اطاعت کن که اطاعت خدا از همه چيز برتر است.
امانتداري ريشه اي ترين و کليدي ترين واژه و معناي گستردگي است که مولاي متقيان ـ علي عليه السلام ـ در حکومت داري به آن اشاره نموده است. همين واژه و معناي گسترده آن است که در قالب منشورهاي اخلاقي سازمان ها و شرکت ها، مصاديق رعايت حقوق مصرف کننده، مشتري، کارکنان و زيردستان، رُقبا، هم رديفان و همکاران، تأمين کنندگان و سرمايه گذاران و... را شکل مي دهد. «...فرض الله الامانه نظاماً للامه و الطاعه تعظيماً للامامه»؛ (نهج البلاغه ، قسمتي از حکمت252) خداوند امانت را براي سازمان يافتن امور امت و اطاعت پذيري را براي بزرگداشت مقام رهبري واجب کرد.
«ايهاالناس، اني و الله، ما احثکم علي طاعه الا واسبقکم اليها و لا انهاکم عن معصيه الا و اتناهي قبلکم عنها»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از خطبه 175) اي مردم! سوگند به خدا من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي کنم مگر آنکه پيش از آن خود، عمل کرده ام و از معصيتي شما را باز نمي دارم جز آنکه پيش از آن ترک گفته ام.
«و قد امّرت عليکما و علي من في حيزکما مالک بن الحارث الاشتر، فاسمعا له و اطيعا، و اجعلاه درعاً و مجناً، فانه ممن لا يخاف وهنه و لا سقطته و لا بطؤه عما الاسراع اليه احزم، لا اسراعه الي ما البطء عنه امثل»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از نامه 13) من مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهياني که تحت امر شما هستند فرماندهي دادم. گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت کنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زير که مالک نه سستي به خرج داده و نه دچار لغزش مي شود. نه در جايي که شتاب لازم است کندي دارد و نه آنجا که کندي پسنديده است، شتاب مي گيرد.
«و اعملوا انه ما من طاعه الله شيئ الا يأتي في کره و ما من معصيه الله شيء الا يأتي في شهوه، فرحم الله المرأ نزع عن شهوته و قمع هوي نفسه»؛ (نهج البلاغه، قسمتي از خطبه 176) آگاه باشيد چيزي از اطاعت خدا نيست جز آنکه با کراهت انجام مي گيرد و چيزي از معصيت خدا نيست جز اينکه با ميل و رغبت انجام مي شود، پس رحمت خداوند بر کسي که شهوت خود را مغلوب و هواي نفس خود را سرکوب کند.
حضرت امام علي (ع) در نامه اي به مردم مصر در سال 38 هجري، هنگامي که مالک اشتر را براي فرماندهي آنها برگزيد، پس از معرفي ايشان مي فرمايد: «فاسمعوا له و اطيعوا امره فيما طابق الحق»، (نهج البلاغه، قسمتي از نامه 38) به سخنان او گوش دهيد و از دستورات او تا زماني که با حق مطابقت دارد اطاعت پذيري کنيد.
«فلا تکونوا انصاب الفتن و اعلام البدع و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعه و بنيت عليه ارکان الطاعه»؛ (نهج البلاغه، خطبه 151) سعي کنيد شما پرچم فتنه ها و نشانه بدعت ها نباشيد و آنچه را که پيوند امت اسلامي به آن استوار و پايه هاي طاعت بر آن پايدار است بر خود لازم شماريد.
«ولي عليکم الطاعه، و الا تنکصوا عن دعوه و لا تفرطوا في صلاح و ان تخوضوا الغمرات الي الحق فان انتم لم تستقيموا لي علي ذلک، لم يکن احد اهون علي ممن اعوج منکم ثم اُعظم له العقوبه و لا يجد عندي فيها رخصه، فخذوا هذه من امرائکم و اعطوهم من انفسکم ما يصلح الله به امرکم و السلام»؛ (نهج البلاغه، نامه 50) [به مديران مياني، عملياتي و کارکنان] و اطاعت من بر شما لازم است و نبايد از فرمان من سرپيچي کنيد و در انجام آنچه صلاح است سستي ورزيد و براي رسيدن به حق تلاش کنيد، حال اگر شما پايداري نکنيد، خوارترين افراد نزد من انسان کج رفتار است که او را به سختي کيفر خواهم داد و هيچ راه فراري نخواهد داشت. پس دستورالمل هاي ضروري را از مديران عالي خود دريافت نموده و از فرماندهان خود در آنچه که خدا امور شما را صلاح مي کند، اطاعت کنيد، والسلام.

آيات و سياق هاي اطاعت پذيري در تفاسير بزرگان پيشين
 

مبحث اطاعت پذيري به صورت کلي مد نظر دانشمندان و مفسران قرآن بوده است. مهمترين علت اين امر تکرار واژه هاي مبتني بر (طاعه) مي باشد. مفسر بزرگ قرآن، علامه طباطبايي در بحث ضرورت اطاعت پذيري از رسول (مدير) مي گويد:
«وَ أطيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ فَإن تَوَلَّيتُم فَإنَّما عَلي‏ رَسُولِنَا البَلاغُ المُبينُ»؛ از ظاهر اينکه کلمه «اطيعوا» (تغابن، 12) را دوبار آورد، و نفرمود: اطيعوا الله و الرسول، بر مي آيد که منظور از اطاعت خدا با اطاعت رسول دو چيز است و با هم اختلاف دارند و از اين مي فهميم که مراد از «اطاعت خدا» منقاد شدن براي او است در آنچه از شرايع دين که تشريع کرده و پذيرفتن آن بدون چون چرا است و مراد از «اطاعت رسول» انقياد امتثال دستوراتي است که او به حسب ولايتي که بر امت دارد مي دهد؛ ولايتي که خدا به او داده است. و کلمه «تولي» در جمله «...فَإن تَوَلَّيتُم فَإنَّما عَلي‏ رَسُولِنَا البَلاغُ المُبينُ»، به معناي اعراض، و کلمه ي «بلاغ» به معناي تبليغ است و معناي جمله اين است: که اگر شما از اطاعت خدا در آنچه از دين تشريع کرده و يا از اطاعت رسول بدان جهت که ولي امر شما است، در آنچه به شما دستور مي دهد اعراض کنيد، رسول ما نمي تواند شما را مجبور بر اطاعت کند، براي اينکه او مأمور به اين رفتار نشده، بلکه تنها مأمور شده که رسالت خدا را به شما برساند، که رسانيد. از اينجا روشن مي شود که آنچه رسول خدا (ص) زايد بر احکام و شرايع قرآن دستور داده ، چه اوامرش و چه نواهيش، رسالت خداي تعالي است و در حقيقت اوامر و نواهي خدا را رسانده و اطاعت مردم در آن اوامر و نواهي نيز مانند اطاعت اوامر و نواهي قرآن، اطاعت خدا است». (موسوي همداني، 1374، ج19، صص513 و 514)
به نظر علامه طباطبايي، اطاعت پذيري از رسول خدا مانند اطاعت پذيري از قرآن بوده و اطاعت از خداوند محسوب مي شود. ايشان در ادامه تفسير آيات 13 و 14سوره تغابن، در بيان علت وجوب اطاعت از خداوند و چرايي همانندي اطاعت از خدا و اطاعت از رسول مي گويد:
«اين آيه در مقام بيان علت وجوب اطاعت خداست و علت اينکه چرا اطاعت رسول از مصاديق اطاعت خداست. توضيح اينکه اطاعت، عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهي مولي، اين خود يکي از شئون عبوديت و بردگي براي مولي است؛ زيرا اگر مولي برده اي را مالک مي شود، هيچ منظوري ندارد جز اينکه مالک اراده و عمل برده باشد؛ به طوري که برده اش اراده نکند، مگر آنچه را که مولاي اراده مي کند و هيچ عملي را انجام ندهد، مگر آنچه را که مولايش از او بخواهد انجام دهد. پس طاعت مولي نحوه اي از عبوديت عبد است... اطاعت کردن يک مطيع از مطاع خود عبادت آن مطاع است و چون به جز خداي عزوجل معبودي نيست، پس طاعتي جز براي خدا و يا هر کسي که خدا اطاعتش را واجب کرده باشد صحيح نيست. در نتيجه معناي آيه مورد بحث چنين مي شود: خداي سبحان را اطاعت کنيد، زيرا به جز معبود کسي نبايد اطاعت شود و معبود به حق هم به جز خدا کسي نيست، پس بر شما واجب است که او را عبادت کنيد و با اطاعت غير او آن غير را که يا شيطان است يا هواي نفس شريک خدا نسازيد و به اين بيان روشن شد که چگونه جمله مورد بحث در مقام تعليل است.» (موسوي همداني، 1374، ج19، ص514)
علامه طباطبايي سپس به تعريف توکل و اطاعت پذيري مي پردازد و به تشابه معاني و رابطه رفت و برگشتي اين دو مفهوم اشاره مي کند. او از تعريف اطاعت استفاده کرده و اطاعت پذيري از خداوند متعال را به مطيع اراده پروردگار شدن مي رساند:
« اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ» (تغابن، 13) اين جمله بر معناي جمله قبلي که مي فرمود: «اللّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ» تأکيد مي کند. توضيح اينکه «توکيل» که با «توکل» از يک ماده مشتق هستند، به معناي آن است که انسان شخص غير خودش را قائم مقام خود کند تا او امور انسان را اداره نمايد. لازمه ي اين وکيل گيري اين است که اراده ي وکيل قائم مقام، اراده ي موکل و فعل او فعل اين باشد. اين به وجهي با معناي اطاعت منطبق است؛ چون مطيع هم اراده و عمل خود را تابع اراده و عمل مطاع مي داند. اراده ي مطاع، قائم مقام اراده مطيع و عمل مطيع، متعلق اراده مطاع مي شود؛ گويي عمل از خود مطاع صادر شده و بنابراين، اطاعت به وجهي به توکيل برگشت مي کند و توکيل به وجهي اطاعت است.
پس اطاعت بنده از پروردگار خود اين است که اراده خود را تابع اراده پروردگارش کند و عملي هم که مي کند همين جنبه را داشته باشد. به عبارتي ديگر بنده، اراده خود را و آنچه را که متعلق اراده اوست همه را، فداي اراده و عمل پروردگارش نموده و چنين ايثاري در راه او بکند». (موسوي همداني، 1374، ج19، صص514 و515)
قرآن در ابتدا مشخص مي کند از چه کساني نبايد اطاعت نمود. بارزترين تأکيد به اين موضوع در سوره علق مي باشد. اين سوره در روش تحقيق موضوعي قرآن کريم، اولين سياق را شکل مي دهد. علامه طباطبايي در تفسير توصيف کساني که نبايد از آنها اطاعت کرد چنين مي فرمايد:
«أرَأيتَ الَّذي يَنهي عَبدًا إذا صَلّي أرَأيتَ إن كانَ عَلَي الهُدي‏ أو أمَرَ بِالتَّقوي‏ أرَأيتَ إن كَذَّبَ وَ تَوَلّي أ لَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري»؛ اين شش آيه جنبه مثل دارد، و مي خواهد به عنوان نمونه چند مصداق از انسان طاغي را ذکر کند و نيز به منزله زمينه چيني است براي تهديد صريحي که بعداً به عقاب نموده. عقاب کساني که از اطاعت او نهي مي کنند و نيز زمينه ساز براي امر به عبادتش و مراد از «عبدي که نماز مي خواند» به طوري که از آخر آيات بر مي آيد رسول خدا (ص) است، چون در آخر آيات آن جناب را از اطاعت آن شخص نهي نموده، امر به سجده اش و به نزديک شدنش مي فرمايد...(کَلَّا لا تُطِعهُ وَ اسجُد وَ اقتَرِب) در اين آيه ردع قبلي تکرار شده، تا در آن تأکيد شده باشد، و معناي جمله «لا تُطِعهُ» اين است که تو اي پيامبر او را در نهيش از نماز اطاعت مکن». (موسوي همداني، 1374، ج20، ص554)
براساس آيات 8 الي 14 سوره قلم، مفسران، صفات کساني که مدير و کارکنان ديگر نبايد از آنها اطاعت کنند را توصيف نموده اند. در تفسير نمونه ذيل تفسير آيات 8 الي 13 اينگونه آورده شده است:
«فَلَا تُطِع المُکَذِّبِينَ»؛ از آنها که داراي اين صفات اند پيروي مکن... نخست مي فرمايد: «از تکذيب کنندگان(ي که خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تکذيب مي کنند) اطاعت مکن»، «وَدُّوا لَو تُدهِنُ فَيُدهِنُونَ»؛ سپس به تلاش و کوشش آنها براي به سازش کشيدن پيامبر (ص) اشاره کرده، مي افزايد: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهي تا آنها (هم) نرمش نشان دهند». نرمشي توأم با انحراف از مسير حق، «وَ لا تُطِع کُلِّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ»؛ سپس بار ديگر از اطاعت آنها نهي کرده و صفات نه گانه مذمومي را که هر يک به تنهائي مي تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد برشمرده مي فرمايد: «و از هر کسي که بسيار سوگند ياد مي کند و پست است اطاعت مکن»، «هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ»؛ سپس مي افزايد: «کسي که بسيار عيب جوست و به سخن چيني آمد و شد مي کند» و در اين کار اصرار دارد، « مَّنَّاعٍ لِّلخيرِ مُعتَدٍ أثِيمٍ»؛ در پنجمين و ششمين و هفتمين وصف مي گويد: کسي که «بسيار مانع کار خير و تجاوزگر گناهکار است»، نه تنها خود، کار خيري نمي کند و راه خيري ارائه نمي دهد، بلکه سدي است در مقابل خير و برکت ديگران، به علاوه انساني است متجاوز از حدود الهي و حقوقي که خدا براي هر انساني تعيين کرده و اضافه بر اين صفات، آلوده هر گونه گناهي نيز هست، به طوري که گناه جزء طبيعت او شده است، «عُتُلّ بَعدَ ذلک زَنُيمٍ» و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره کرده، مي فرمايد: «علاوه بر اينها کينه توز و پرخور، و خشن و بدنام است». (بابايي، 1382، ج5، صص246 و 247)

نتيجه
 

اطاعت پذيري رکن اصلي نظام مديريت در قرآن مي باشد و در تعريف ، اطاعت پذيري، تبعيت از فرامين و الگوهاي مديريتي با طوع و رغبت است. مديران عالي و الگوهاي مديريتي نبايد از دل و نفس مديران مياني، عملياتي و کارکنان غافل باشند. در فضاهاي مختلف بايد به مديران مياني، عملياتي و کارکنان گوشزد کرد که نسبت به نفس خود کنترل کافي داشته باشند. مديران ارشد بايد روح عبوديت، تقواي در قرآن و توکل را در سازمان رواج دهند. همچنين مديران عالي نبايد از روابط خانوادگي خود و مديران مياني، عملياتي و کارکنان غفلت کنند. رابطه مديران مياني، عملياتي و کارکنان با گروه ها و احزابي که از قرآن دوري مي کنند، سرچشمه عدم اطاعت پذيري و نفاق آنهاست. معيار ارزيابي عملکرد مديران مياني، عملياتي و کارکنان ايمان آنها نيست، معيار ارزيابي عملکرد مديران ظاهر آنها نيست، مديران الگوهاي مديريتي آنها بايد مورد تأييد قرآن باشند و معيار ارزيابي عملکرد افراد سازمان، چه مسلمان و چه مؤمن، اطاعت پذيري آنها مي باشد. مديران عالي نبايد با استخفاف و بزرگ نشان دادن خود و اسم و جايگاه سازمان، مديران مياني، عملياتي و کارکنان را از خود اطاعت پذير کنند.

پی نوشت ها :
 

*کارشناسي ارشد معارف اسلامي و مديريت امام صادق عليه السلام 1 ـ Difficalty
2- Problem
3 ـ ر. ک. احد فرامرز قراملکي، «اصول و فنون پژوهش در گسترده دين پژوهي»
4 ـ Donald N.Sull
5 ـ «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيتُم فَلا تَتَناجَوا بِالإثمِ وَ العُدْوانِ وَ مَعصِيَه الرَّسُولِ وَ تَناجَوا بِالبِرِّ وَ التَّقوي‏ وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي إِلَيهِ تُحشَرُونَ إِنَّمَا النَّجوي‏ مِنَ الشَّيطانِ لِيَحزُنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَيسَ بِضارِّهِم شَيئًا إلاّ بِإذنِ اللّهِ وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُون يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُم تَفَسَّحُوا فِي المَجالِسِ فَافسَحُوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم وَ إذا قيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُم وَ الَّذينَ أوتُوا العِلمَ دَرَجاتٍ وَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ خَبيرٌ يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إذا ناجَيتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يَدَي نَجواكُم صَدَقَهً ذلِكَ خَيرٌ لَكُم وَ أطهَرُ فَإِن لَم تَجِدُوا فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (مجادله، 12-9) اي مؤمنان! هنگامي که به گفتگو نشستيد، به گفتگوي گناه آلود يا خصمانه يا گفتگوي آميخته با گناه ورزي نسبت به رسول نپردازيد، بلکه با [محوريت] نيکي و تقوا گفتگو کنيد و نسبت به خدايي به سوي او خواهيد رفت تقوا بورزيد، گفتگوي گناه آلود از جانب شيطان است، براي اينکه مؤمنان را محزون کند، اما هيچ نمي تواند ضرري براي آنها ايجاد کند مگر اينکه خداوند اذن داده باشد،پس مؤمنان [براي دوري از تلاش شيطان و حزن و اندوه و اينکه خداوند به شيطان اذن ندهد] به خداوند توکل مي کنند، اي مؤمنان! هنگامي که به شما گفته مي شود از مجلسي بلند شويد، پس چنين کنيد، خداوند نيز براي شما بلند مي شود و هنگامي که گفته ميشود مجلسي را ترک کنيد، آن مجلس را ترک نماييد؛ خداوند درجات مؤمنين و عالمين بين شما را بالا مي برد و او به آنچه انجام مي دهيد آگاه است، اي مؤمنين! هنگامي ه قرار است با رسول گفتگو داشته باشيد قبل از جلسه با رسول صدقه بپردازيد، اين کار براي شما خير بيشتر دارد و طاهرتر است، اگر چيزي براي صدقه دادن نيافتيد خداوند بخشنده و مهربان است [و بر شما مي بخشد].
6 ـ «أ لَم تَرَ أنَّ اللّهَ يَعلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأرضِ ما يَكُونُ مِن نَجوي‏ ثَلاثَهٍ إلاّ هُوَ رابِعُهُم وَ لا خَمسَهٍ إلاّ هُوَ سادِسُهُم وَ لا أدني‏ مِن ذلِكَ وَ لا أكثَرَ إلاّ هُوَ مَعَهُم أينَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا يَومَ القِيامَهِ إنَّ اللّهَ بِكُلّ‏ِ شَيْءٍ عَليمٌ أ لَم تَرَ إلي الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجوي‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنهُ وَ يَتَناجَونَ بِالإثمِ وَ العُدوانِ وَ مَعصِيَه الرَّسُولِ وَ إذا جاؤُكَ حَيَّوكَ بِما لَم يُحَيِّكَ بِهِ اللّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنفُسِهِم لَولا يُعَذِّبُنَا اللّهُ بِما نَقُولُ حَسبُهُم جَهَنَّمُ يَصلَونَها فَبِئسَ المَصير»؛ (مجادله، 8-7) آيا نمي بيني خداوند نسبت به آنچه در آسمان ها و زمين است علم دارد، هيچ گفتگوي سه نفره اي نيست که خداوند نفر چهارم آن نباشد و هيچ جلسه پنج نفره اي نيست که او نفر ششم آن جلسه نباشد، هيچ جا کوچکتر يا بزرگتر ي نيست که او با آنها نباشد، هر جا [جلسه اي] باشد [او با آنها است]، سپس خداوند در روز قيامت نسبت به آنچه انجام داده اند آگاهشان مي سازد، خداوند به هر چيزي داناست. آيا نمي بيني کساني که از گفتگو نهي شده اند، سپس به آنچه نهي شده باز مي گردند و نسبت به رسول خدا گناه ورزي و دشمني مي کنند، آيا نمي بيني هنگامي که پيش تو مي رسند، به گونه اي به تو سلام مي کنند که خداوند به تو آنگونه سلام نکرده است. آنها به خود مي گويند خداوند به آنچه مي گوييم ما را عذاب نمي کند، جهنم جايشان است، پس در آن قرار مي گيرند و چه بد سرانجامي است.
7 ـ «طاعَهٌ وَ قَولٌ مَعرُوفٌ فَإذا عَزَمَ الأَمرُ فَلَو صَدَقُوا اللّهَ لَكانَ خَيرًا لَهُم فَهَل عَسَيتُم إن تَوَلَّيتُم أن تُفسِدُوا فِي الأَرضِ وَ تُقَطِّعُوا أرحامَكُم أولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأصَمَّهُم وَ أعمي‏ أبصارَهُم فَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلي‏ قُلُوبٍ أقفالُها إِنَّ الَّذينَ ارتَدُّوا عَلي‏ أدبارِهِم مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي الشَّيطانُ سَوَّلَ لَهُم وَ أملي‏ لَهُم ذلِكَ بِأَنَّهُم قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللّهُ سَنُطيعُكُم في بَعضِ الأَمرِ وَ اللّهُ يَعلَمُ إسرارَهُم»؛ (محمد، 26-21): به طاعت و قول معروف بپردازيد، هنگامي که براي امري عزم شد، اگر آنها خدا را تصديق کنند برايشان بهتر است، پس آيا خواستيد که روي گرداني کنيد و در زمين فساد نماييد و قطع رحم نماييد؟ آنها کساني هستند که خداوند لعنتشان مي کند، سپس کر و کورشان مي نمايد، آيا در قرآن تدبر نمي کنند يا بر دل هايشان قفل خورده است؟ کساني که بعد از اينکه هدايت برايشان مشخص شد نسبت به آن پشت کنند، شيطان آنها را در تسويل مي اندازد و براي آنها زمان تراشي مي کند. همه اينها به اين خاطر است که به کساني که نسبت به آنچه خداوند نازل کرده اکراه ورزيده اند گفتند ما در بعضي از امور از شما اطاعت مي کنيم و خداوند بر اسرار آنها داناست.
 

کتابنامه:
1. قرآن کريم.
2. نهج البلاغه.
3. ابطحي، سيدحسين، (1382)، اخلاقيات در مديريت، نامه پژوهش، شماره 5، تهران.
4. الواني، سيدمهدي، (1383)، اخلاقيات و مديريت به سوي نظام اخلاقيات يکپارچه در سازمان، فصلنامه مطالعات مديريت، شماره 41-42، تهران.
5. بابايي، احمد علي، (1382)، برگزيده تفسير نمونه، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ سيزدهم، ج 5.
6. دفت، ريچارد ال، (1377)، تئوري و طراحي سازمان، ترجمه دکتر علي پارسائيان و دکتر سيد محمدعلي اعرابي، تهران: دفتر پژوهش هاي فرهنگي، چاپ اول، ج1 و2.
7. غفاريان، وفا؛ کياني، غلامرضا، (1380)، استراتژي اثربخش، تهران: انتشارات فرا، چاپ اول.
8. فرامرز قراملکي، احد، (1383)، اصول و فنون پژوهش در گستره دين پژوهي، قم: انتشارات مرکز مديريت حوزه علميه قم، چاپ اول.
9. مرادي زنجاني، حسين، لساني فشارکي، محمدعلي، (1386)، روش تحقيق موضوعي در قرآن کريم، زنجان: معاونت پژوهشي دانشگاه آزاد اسلامي واحد زنجان، چاپ دوم.
10. موسوي همداني، سيد محمدباقر، (1374)، ترجمه تفسير الميزان، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم ، ج19 و 20.
11. ويلا بروس، (1382)، کارکنان پاي بند به اصول اخلاقي، افرادي سازنده و خلاق هستند، ترجمه غلامرضا جمشيد نژاد نامه پژوهش، شماره 5، تهران.
12ـ Sull Donald N.(June 2003)"Managing by Commitment" Harvard Business Review
منبع:مجموعه مقالات قرآن و حقوق - ش 3



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما